133 - دوستى تو خالى روزى امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ما احب الله من عصاه : كسى كه گناهمى كند خدا را دوست نمى دارد، سپس اين دو شعر را قرائت كرد: حضرت زكريا و همسرش هر دو پير شده بودند، ولى فرزندى نداشتند، روزى زكريا(عليه السلام ) حضرت مريم را در محرب عبادت ديد، كه به دعايش ، ميوه هاى گوناگونبهشتى در كنار محرابش وجود داشت ، مين ديدار، زكريا را در توجه به خدا عميق تر كرد واز خدا خواست كه فرزندى بهاو عنايت فرمايد، هنگامى كه در محراب عبادتمشغل نماز بود از ناحيه فرشتگان به او بشارت به پسرى به نام يحيى دادهشد.(181) امام صادق (عليه السلام ) فرمود: شخصى نزد حضرت عيسى (عليه السلام ) آمد و عرضكرد: اى روح الله ! زنا كرده ام ، مرا (با اجراى حد پاك ساز. تزكيه نفس كه از آن در فارسى به خودستايى تعبير مى شود، جايز نيست وبر خلاف اخلاق انسانى بوده و موجب غرور مى گردد. مرد عربى به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمد و عرض كرد: به من كارىبياموز كه هر گاه آن را انجام دهم وارد بهشت گردم . ميثم برده زنى از بنى اسد بود، امير مومنان على (عليه السلام ) او را خريد و آزاد كرد اوچون براى كسب روزى و تامين معاش ، خرما مى فروخت او را تمار (خرما فروش ) گفتند. شيخ طوسى (ره ) بسند خود از امام صادق (عليه السلام )نقل مى كند: دو فرشته از طرف خدا مامور شدند تا مردم قريه اى را (به خاطر گناهشان )به هلاكت برسانند، وقتى اين دو فرشته شبانه وارد آن قريه شدند، ديدند مردى دردل شب برخاسته و به راز و نياز و تضرع پرداخته و با خدا مناجات مى كند. عبدالله بن ابى يعفور از اهالى كوفه و از شاگردان بسيار وارسته امام صادق (عليهالسلام ) بود و از فقهاى بزرگ تشيع به شما مى رفت ، او آنچنان تسليم و مطيع امامصادق (عليه السلام ) بود كه روزى به آن حضرت عرض كرد: اگر انارى را نصفكنى ، و بفرمايى نصفش حلال است و نصف حرام ، گواهى مى دهم ، و آن را كه گفتىحلال است ، حلال مى باشد. روزى شخصى از ابن ابى يعلى قاضى ازاهل كوفه ، سوال كرد: مقدارى از فضائل معاويه بن ابى سفيان را بگو. رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: خداوند مى فرمايد: در هر كارى كه انجامشتنها بدست من است (اگر بفرض محال براى خدا ترديد روا باشد) ترديد نكردم ، همانندترديدى كه درباره بنده مؤ منم دارم ، من ديدار اورا دوست دارم ، ولى او مرگ مرا نمىخواهد، پس مرگ را از او بر مى گردانم و مؤ من بدرگاهم دعا مى كند و من دعايش را بهاستجابت مى رسانم ، و او حاجتش را زا من مى خواهد و من عطا مى كنم ، و اگر در دنيا جز يكبنده مؤ من نباشد بوسيله او از همه مخلوقم بى نيازى جويم ، و در مورد ايمانش براى اوهمدمى سازم كه به هيچ كس محتاج نباشد كه از ترس به او پناه ببرد (194) شخصى به حضرت عيسى (عليه السلام ) عرض كرد: چگوهنه صبح كردى اى روح الله !فرمود: صبح كردم در حالى كه پروردگارم بالاى من است ، و آتش دوزخ پيش روى منو مرگ در جستجوى من است ، به آنچه اميدوارم قدرت تحقق آن را ندارم ، و از آنچه ناپسندمى دانم ، قدرت دفع آن را ندارم فاى فقير افقر منى : (بنابراين كدام نيازمندىاز من نيازمندتر است ؟ در زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله ) عثمان به فقراء انفاق مى كرد، برادر رضاعى اوعبدالله بن سعد به او اعتراض كرد كه اگر اين گونه انفاق كنى تهيدست مىشوى . جنگ جمل از جنگهاى زمان خلافت حضرت على (عليه السلام ) است ، كه در بصرهواقع شده و منجر به قتل هزاران نفر از دو طرف گرديد، عايشه سوار بر شتر مردم رابه جنگ بر على (عليه السلام ) مى شوراند. در ميان بنى اسرائيل ، شخصى قاضى بود، فرزندى داشت كه از دنيا رفت ، از فراقفرزند بسيار ناراحت و بى تابى مى كرد، خداوند دو فرشته رابه صورت انسان درحالى كه نزاع مى كرد نزد آن قاضى فرستاد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: قوم زكريا (عليه السلام ) تصميم گرفتند آنحضرت را به حرم مبارزه با بت پرستى و...)بقتل رسانند، آن حضرت فرار كرد و آنها به دنبالش دويدند تا دستگيرش نمايند، آنحضرت نزديك درختى رسيد، درخت باز شد و به حضرت زكريا پناه داد سپس بسته شدقوم گنكار تا پاى درخت آمدند، ولى حضرت زكريا (عليه السلام ) را نيافتند، ابليس درميان آنها آمد و گفت : حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: حضرت داوود پيامبر، از خدا خواست كه در مقامقضاوت آنچه حق است به او الهام نمايد، تا بين مردم بر اساس الهام الهى قضاوتنمايد. شخصى حدود سى سال ، كارش مرده شويى بود، روزى در ميان گفتارش گفت : سىسال است در غسالخانه هستم و مرده را غسل مى دهم ، ولى هنوز يقين نكرده ام خودم نيز مىميرم !! مرحوم آيت الله العظمى شيخ يوسف بحرينى از فقهاء و محدثين شيه در اواسط قرن 12هجرى است ، اواخر عمر در كربلا مى زيست و در آنجا پيشواى شيعيان بود و بهسال 1186 ه .ق از دنيا رفت و مرقدش در كربلا است . صفوان بن يحيى گويد: ابوقره رييس روحانيون ارامنه از من خواست كه او را بهحضور حضرت رضا (عليه السلام ) ببرم ، من از حضرت رضا (عليه السلام ) اجازهگرفتم ، حضرت اجازه داد، او را به حضور امام رضا (عليه السلام ) بردم . يكى از اشكالهاى ما به مسيحيان آن است كه آن حضرت مسيح را ابن الله (پسرخدا) مى خوانند، گاهى در پاسخ ما مى گويند: شما نيز امام حسين (عليه السلام ) راثارالله و ابن ثاره (خون خدا و فرزند خدا) كه مى دانيد و يا در پاره اى ازروايات على (عليه السلام ) به يدالله (دست خدا) كه اطلاق شده است ؟ يك نفر يهودى به حضور رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آمد،رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) برخاست و به او نگاه عميق كرد و فرمود: اى يهودىچه حاجتى دارى ؟ امام سجاد (عليه السلام ) فرمود: وقتى كه همسر عزير مصر (زليخا)، يوسف را بهخلوتگاه مخصوص برد (تا او را فريب دهد) بتى در آن خلوتگاه بود، زليخاه برخاست وپارچه اى روى آن بت انداخت . ابان بن تغلب كه از اصحاب امام صادق (عليه السلام ) است گويد: من با امام صادق(عليه السلام ) مشغول طواف خانه كعبه بوديم ، ناگاه يكى از دوستان به من اشاره كردكه بيا برويم ، حاجتى دارم آن را انجام دهيم ، من دوست نداشتم امام را تنها بگذارم و با اوبروم ، در حين طوافت ، باز او اشاره كرد بيا، امام او را ديد، به من فرمود: آيا او تو رامى خواهد؟ گفتم : آرى ، فرمود: او كيست ؟ گفتم ، يكى از اصحاب ما است ، فرمود: او نيزشيعه است ؟ گفتم : آرى ، فرمود: برو به سوى او گفتم : آيا طواف را قطع كنم ؟فرمود: آرى ، گفتم گر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: گر چه چنين باشد (212) صفوان جمال گويد: در حضور امام صادق (عليه السلام ) نشسته بودم كه شخصى ازاهل مكه بنام ميمون وارد شد و از نداشتن كرايه شكايت كرد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: جبرييل به من خبر داد: خداوند فرشته اى بهزمين فرستاد، فرشته راه مى رفت ، تا به در خانه اى رسيد، مردى كنار در خانه ازصاحبخانه اجازه ورود مى گيرد. خثيمه گويد: به حضور امام باقر (عليه السلام ) رفتم ، هنگام خداحافظى به من فرمود:هر كس از دوستان ما را ديدى ، سلام برسان و آنها را به اين امور سفارش كن 1 - تقواخدا 2 - توانگران به تهيدستان توجه كنند 3 - نيرومندان به ناتوانان كمك نمايند 4 -زنده ها در تشييع جنازه مردگانشان شركت كنند 5 - و در منزلها به ملاقات يكديگر روند،كه موجب زنده ساخت امر ما است خدا رحمت كند بنده اى را كه امر ما را زنده كند، اى خثيمه ! ازطرف ما به دوستان ابلاغ كن كه ما از طرف خدا، آنرا جز به عملشان ، بى نيازو چاره اى نكنيم ، و آنها جز با پاكى و پرهيزكارى به دوستى ما نرسند، با حسرتترين مردم در روز قيامت كسى است كه عدالت را بستايد ولى خود بر خلاف آن رفتار كند(215) (ما بپذيرد ولى در عمل خلاف روش ما رفتار نمايد). حذيفه يمانى گويد: من مرد تندزبانى بودم و نسبت به خانواده ام تندى مى كردم ،به حضور رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) رفته و عرض كردم : ترس آن دارم كهزبانم مرا عاقبت به شر كند و اهل دوزخ گردم . حضرت على (عليه السلام ) فرمود: مردى از انصار در حضوررسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بود، و عرض كرد: آنقدر دوست دارم كه طاقت فراق راندارم ، هرگاه به منزلم مى روم بياد تو مى افتم ، بى درنگ خانه و كاشانه ام را تركنموده و به نزد تو مى آيم ، تا تو را به خاطر عشقى كه به تو دارم ، بنگرم اينك باخود مى گويم وقتى روز قيامت فرا رسيد و شما وارد بهشت شديد، و در درجه اعلاى بهشتقرار گرفتيد، من كه (به آنجا راه ندارم ) از فراق تو چه كنم ؟ ابوحمزه ثمالى از اصحاب امام سجاد (عليه السلام ) گويد: از امام سجاد (عليه السلام )شنيدم كه فرمود: وقتى روز قيامت برپا مى شود، خداود همه انسانها را از آغاز تاانجام در يك سرزمين جمع مى كند آن گاه منادى خدا را صدا مى زند كجاينداهل فضل ؟ (يعنى آنانكه داراى فضائل و شيوه هاى انسانى هستند) سال هفتم هجرت بود و هنوز مكه بدست مسلمانان فتح نشده بود، يعنىيكسال پس از صلح حديبيه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) با گروهى از اصحابش بهعنوان اداى عمره به سوى مكه حركت كردند، در حالى كه مشركان ورود مسلمانان را بهمسجد الحرام قدغن كرده بودند. از شهر همدان و حلوان ، عسل و انجير براى على (عليه السلام ) فرستادند، ان حضرتدستور داد، تا كسانى كه يتيمان را مى شناسند، حاضر كنند.
|