78 - نشانه اى از صدق امامت محمد بن ابى العلاء گويد: با يحيى بن اكثم ملاقات كردم ، به او گفتم از علوم علوياناگر چيزى دارى برايم بگو، گفت : يك مطلب را به تو خبر مى دهم و مشروط براينكه تا زنده ام به كسى نگويى من به اوقول دادم كه به كسى نمى گويم . مامون از راههاى گوناگونى وارد مى شود تا بهانه اى بر ضد امام جواد (عليه السلام )بدست آورد، يكى از نيرنگهاى او اين بود كه دستور داد سالن مخصوص كاخ را بابهترين تشريفات آراستند، به گونه اى كه صد نفر از نديم هاى زيبا رويى كه دردستشان جام طلا بود گردش مى كردند تا به مهمانان شربت بدهند. امام جواد (عليه السلام ) يگانه فرزند حضرت رضا (عليه السلام )، جوانترين اماماناست كه در سن 25 سالگى به شهادت رسيد، جريانات سياسى زمان مامون باعث شد كهامام جواد (عليه السلام ) ناگزير با امالفضل دختر مامون ازدواج كند، ولى اين دختر، عقيم (نازا)بود، و همين موضوع باعثشد كه امام جواد با كنيزى بنام سمانه (مادر امام دهم ) ازدواج كند. نام : امام على (عليه السلام ). ابوهاشم جعفرى گويد: در زمانى كه ظلم حكومت (طاغوتى ) واثق (نهمين خليفهعباسى ) به مدينه سرايت كرد و سربازان او در جستجوى باديه نشينان بودند، امام هادى(عليه السلام ) به ما فرمود: برويم تا سپاه اين تركى ( گويا فرمانده سپاه بود) رابنگريم . امام هادى (عليه السلام ) در مدينه مى زيست ، او در هر فرصت مناسب مردم را از حكومتطاغوتى متوكل بر حذر مى داشت و با رعايت اهم و مهم ، افشاگرى مى كرد. محمد بن حسن اشترى گويد: من كودكى بودم ، كنارمنزل متوكل (دهمين خليفه عباسى ) همراه جمعى از طالبى و جعفرى و عباسى ، بوديم كهناگهان امام هادى (عليه السلام ) تشريف آوردند، مردم همه به احترام ايشان پياده راه مىرفتند تا آن حضرت وارد بر متوكل شد (با توجه به اينكه آن حضرت مجبور بود كهنزد متوكل برود). متوكل (دهمين خليفه مقتدر و جنايتكار عباسى ) كه امام هادى (عليه السلام ) را از مدينه بهسامرا آورده و در پادگان خود تحت نظر قرار داده بود روزى خواست قدرت خود را به امامهادى (عليه السلام ) نشان دهد و به اصطلاح مانور نظامى بدهد تا امام هادى و طرفدانشاز شورش بر ضد حكومت بترسند. در عصر امام هادى (عليه السلام ) شخصى بنام عبدالرحمن ساكن اصفهان و پيرومذهب تشيع بود (با توجه به اينكه در آن زمان ، شيعه در اصفهان كم بود) نام : امام حسن (عليه السلام ). در دورانى كه امام حسن عسگرى (عليه السلام ) زندانى بود،يكسال بر اثر خشكسالى قحطى شد، گرسنگى بيداد مى كرد، علماى اسلام مردم را جمعكرد و براى نماز استسقاء (طلب باران ) به بيابان بردند، نماز خواندند، و حتى چندبار نماز استسقاء خواندند ولى اثرى از باران ديده نشد. كافور خادم گويد: يونس نقاش كه از دوستان و خادمان امام حسن عسگرى (عليه السلام )بود، روزى به حضور امام آمد در حالى كه مضطرب و لرزه بر اندامش بود عرض كرد: اىمولاى من به تو در مورد خانواده ام وصيت مى كنم كه به آنها لطف و خير داشته باشيد. شخصى بنام حلبى گويد: با عده اى براى زيارت امام حسن عسگرى (عليه السلام )(درسامرا كه آن حضرت تحت نظر بود) در روز ملاقاتى ، رفتيم ، از ناحيه آن حضرتنامه مخفيانه به دست ما رسيد كه كسى به من سلام نكند و اشاره ننمايد، چرا كه جان شمادر خطر است (زيرا آنان كه با امام تماس داشتند از طرف دستگاه طاغوتى عباسى ، مورداتهام و خطر قرار مى گرفتند) به دستور حكومت عباسى ، امام حسن عسگرى را در زندان على بن اوتاش افكندند،او بسيار با آل محمد (صلى الله عليه وآله ) دشمنى داشت و دشمن سر سختآل على (عليه السلام ) بود و در انحراف و جنايت و ظلم هيچ باكى نداشت . هنگامى كه امام حسن عسگرى (عليه السلام ) در زندان بسر مى برد، گروهى از نزديكاندستگاه خلافت نزد رئيس زندان صالح بن رصيف رفتند و به او گفتند: زندگىرا در زندان بر ابومحمد ( امام حسن عسگرى ) تنگ و سخت كن ، صالح در پاسخ گفت : دونفر را مامور مخصوص زندان او كرده ام نام : هم اسم پيامبر اسلام (م - ح - م - د)(صلوات الله عليهما). رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم ) در ضمن سخنانى درباره حضرت مهدى (عليهالسلام ) به سلمان فرمود: نام او نام من است ، و خوى او خوى من است ، كنيه اواباعبدالله است ، پرچم من در دست او است ، او زمين را پس از آنكه پر از ظلم و جور شده ،پر از عدل و داد مى كند، ساكنان زمين و آسمان از او خشنودند، مردگان آرزوى زنده شدندارند تا در حكومت او زندگى نمايند، كاخهاى گمراهى را درهم مى شكند و حجابها را ازدلها بر مى دارد، به داد مظلومان مى رسد، (هنگام ظهور) به خانه كعبه تكيه كند وگويد: من بقيه (ذخيره ) خدا و حجت و خليفه او بر شما هستم . شيخ حر عاملى صاحب كتاب با عظمت وسائل شيعه كه از علماى برجسته و مراجععاليقدر شيعه بود و بسال 1104 ه.ق در مشهد رحلت كرد و در مدرسه ميرزا جعفر جنبصحن مقدس حضرت رضا (عليه السلام ) دفن گرديد. مرجع تقليد زمان خود مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى مؤ سس حوزهعلميه قم (132) نقل كرد: مدتى در شهر سامراء نزد مرحوم آيت الله العظمى العظمىميرزاى شيرازى (متوفى 1312 قمرى ) درس مى خوانديم ، روزى در وسط درس استادبزرگ ما آيت الله سيد محمد فشاركى (متوفى 1315 قمرى ) وارد شد، در حالى كهبسيار مضطرب و نگران بود، علت نگرانيش اين بود كه بيمارى مسرى وبا درعراق شيوع يافته بود و بسيارى از مردم را كشته بود، آقاى آقا سيد محمد فشاركىفرمود: آيا شما مرا مجتهد مى دانيد؟ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى در كتاب بحارالانوارنقل مى كند: پدرم (مرحوم علامه محمد تقى مجلسى )نقل مى كرد، در زمان ما شخصى بود بنام امير اسحاق استرابادى كهچهل بار پياده به مكه براى انجام حج رفته بود، و بين مردم شهرت داشت كه او طىالارض مى كند (يعنى مثلا در يك لحظه چند فرسخ از زمين را در مى نوردد و پشت سرمى گذارد). مرحوم كلينى و شيخ طوسى و طبرسى از زهرىنقل كرده اند كه گفت : بسيار و مدتها در طلب حضرت مهدى (عليه السلام ) بودم ، ودر اين راه اموال فراوانى (در راه خدا) خرج كردم و به هدف نرسيدم ، تا اينكه به خدمتمحمد بن عثمان (دومين نايب خاص امام زمان در عصر غيبت صغرى كهبسال 305 هجرى از دنيا رفت ) رسيدم ، و مدتى در خدمت او بودم تا روزى از او التماسكردم كه مرا به خدمت امام زمان (عليه السلام ) ببرد، او پاسخ منفى داد، بسيار تضرعكردم ، سرانجام به من لطف كرد و فرمود: فردااول وقت بيا، وقتى فرداى آن روز، اول وقت به خدمت او رفتم ، ديدم همراه جوانى خوشسيما و خوشبو مى آيد، به من اشاره كرد اين است آنكه در طلبش هستى . علامه مجلسى (ره ) در بحارالانوار از بعضى از صالحيننقل كرده كه شخصى بنام محلى الدين اربلى گفت : من نزد پدرم بودم ، مردىهمراه پدرم بود، او را چرت (خواب سبك ) برد و عمامه اش از سرش افتاد، و پدرم ديداثر زخمى سنگينى در سر او پيدا است ، از او علت آن راسوال كرد. محمد بن على علوى گويد: در مصر سكونت داشتم كه از طرف حكومت طاغوتى مصر در خطرعظيمى قرار گرفتم ، رفتم از كربلا و پانزده روز در جوار مرقد پاك امام حسين (عليهالسلام ) ماندم و به دعا و تضرع پرداختم ، تا اينكه بين خواب و بيدارى حضرت امامزمان (عج )را ديدم ، فرمود: امام حسين (عليه السلام ) مى فرمايد: چرا دعا نمى كنى ؟ گفتم: چه دعايى بخوانم ؟ آن حضرت دعايى را به من تعليم داد كه شب جمعه بخوانم ، آن دعارا شب جمعه خواندم ، باز شب شنبه به خدمتش رسيدم ، فرمود: اى محمد! دعايت مستجابشد، وقتى كه از دعا فارغ شدى دشمنت را كشتند. قاضى نور الله از جمعى از اصحاب روايت نموده كه روزى (در بغداد) در حضورابولحسن على بن محمد سيمرى (چهارمين نايب خاص امام زمان (عليه السلام ) در غيبتصغرى ) نشسته بوديم ، ناگاه فرمود: رحم الله على بن الحسين بن بابويه : خداوند على بن حسين بايوه را رحمت كند (نظر به اينكه اين جملهمعمولا در مورد مردگان گفته مى شود) بعضى از حاضران گفتند: او زنده است . قاضى فضل الله روزبهان ، از بزرگان و علمانى مشهور و متعصباهل تسنن است ، كه حتى كتابى بنام ابطالالباطل در رد نهج الحق علامه حلى (كه در اثبات حقانيت تشيع مى باشد)نوشته است ، وى با اين حال ، در ضمن اشعارى كه متضمن سلام بر چهارده معصوم (عليهماالسلام ) است و اشاره اى به بعضى از فضائل آنها دارد، سروده وقتى به امام قائم(عليه السلام ) مى رسد، مى گويد: زراره مى گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: براى قائم ( عج )قبل از آن كه خروج و قيام كند، غيبت است ...او منتظر ى است كه مردم در زمان غيبت در وجو او شك مى كنند (بعضى مى گويند هنوز متولد نشده و بعضى مى گويند ازدنيا رفته و....) اصمعى (141) گويد: از بصره بيرون آمدم در بيابان شخصى شتر سوار را ديدم كهاز من پرسيد تو كيستى ؟ گفتم : از دودمان اصمع گفت : از آيات قرآن چيزى مىدانى ؟ گفتم : آرى ، گفت : اندكى از آنها را برايم بخوان من از آغاز سوره ذاريات (تاآيه 22) خواندم كه :
|