بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب حکایت پارسایان, رضا بابایى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     93704500 -
     93704501 -
     93704502 -
     93704503 -
     93704504 -
     93704505 -
     93704506 -
     93704507 -
     93704508 -
     93704509 -
     93704510 -
     93704511 -
     93704512 -
     93704513 -
     93704514 -
 

 

 
 
110 حكايت كوتاه در اين مجموعه گرد آمده‏اند؛ با چند ويژگى:
1 . شمار آن‏ها را به 110 رسانديم تا بدين راه، عرض ارادتى كرده باشيم به ساحت قدس علوى كه سرسلسله عارفان و پارسايان است . - عدد ((110))، بر اساس شماره گذارى حروف ((ابجد)) معادل نام ((على )) است . ?
2. در همه اين حكايات، جنبه تعليمى و تربيتى آن‏ها در لحاظ بوده است . بدين ترتيب، همه آن‏ها، با خود پيامى دارند كه از نوع((معرفت)) و ((اخلاق)) است . به همين سائقه از نوع و قالب داستان‏هاى ((هزار و يك شبى)) سخت پرهيز كرده‏ايم .
3 . بنا بر آن بوده است كه بيش‏تر حكاياتى گرد آيند كه كم‏تر گفته يا نوشته مى‏شوند؛ اگر چه در اين باره توفيق بسيارى نصيب نگشت، به هر روى از حكايات و داستان‏هايى كه فراوان بر سر زبان‏ها است، پرهيز شد .
4 .حكايت‏هاى اين مجموعه، چهار نوع‏اند: برخى عينا از منابع كهن نقل شده و هيچ تغييرى در آن‏ها نداده‏ايم؛ گروه دوم، آن‏هايى هستند كه با اندكى تغيير در الفاظ و واژگان و گاه با حذف برخى عبارات، نقل شده‏اند؛ گروه سوم حكاياتى است كه تغييرات و حذف و اضافات در آن‏ها بسيار است . در ذكر منبع اين دست از حكايات، از عبارت ((برگرفته از: )) استفاده كرده‏ايم تا خواننده بداند كه در صورت داستان و عبارات آن، دستكارى شده و قلم آن تغيير كرده است .
چهارمين گروه از حكايات، آن‏هايى‏اند كه تغييرات آن‏ها اساسى و بيرون از حيطه الفاظ است . به دلايلى، پاره‏اى از حكايات اين مجموعه، به چنين سرنوشت ناخواسته‏اى گرفتار شده‏اند . آن دلايل را يك يك نمى‏توان برشمرد؛ ولى مى‏توان اشاره كرد كه مبلغى از حكايات شيرين و آموزنده ما، به يك دليل اعتقادى يا تاريخى از گردونه گفتن و شنيدن خارج شده‏اند . نگارنده با اصلاح و ترميم آن نقطه بحرانى، آن‏ها را به مجموعه افزوده است. در پاورقى اين حكايات از عبارت ((بر ساخته از: )) استفاده كرده‏ايم .
بدين ترتيب، حكايات به يك شيوه و نثر، در اين مجموعه گرد نيامده‏اند . برخى به قلم كهن و اديبانه روزگاران گذشته است و برخى امروزين و معمولى . اين نايكدستى و چندگانگى در نثر كتاب، شايد از معايب آن محسوب گردد؛ ولى در عوض، جمله نامفهوم و مغلق در آن كمتر مى‏توان يافت . در واقع نگارنده بر سر دو راهى بود: يا بايد از خير بعضى حكايات مى‏گذشت يا آن كه آن‏ها را بازنويسى مى‏كرد و در گردونه استفاده همگانى مى‏انداخت. راه دوم، به نظر منطقى‏تر و عام المنفعه مى‏رسيد . بنابراين اگر خواننده گرامى در اين كتاب، چند گونه قلم و نثر مى‏بيند، آن را بر نويسنده ببخشايد كه غرض او، مفهوم كردن عبارات و حكايات بوده است .
ناگفته نماند كه همه سعى نويسنده بر حفظ و حراست از عين عبارات منابع بوده است؛ زيرا عقيده دارد كه در كلام پيشينيان ما حلاوت و تأثيرى است كه در نثرهاى امروزين و معمولى نيست . به ويژه آن كه روح اين حكايات نيز اقتضا مى‏كرد كه در قالبى كهن و مربوط به زمانه خود بيايند. مع الوصف، چنين وسواسى، همه را به زحمت مى‏انداخت و نگارنده را ناگزير به تغييرات جزئى و گاه اساسى در بعضى حكايات كرد.
5 . به شيوه برخى از نويسندگان، در پايان هر حكايت نتيجه يا نكته‏اى را كه مقصود آن حكايت است، باز نگفته‏ايم؛ زيرا همه اين داستان‏ها كما بيش مفهوم و گويا هستند و نيازى به توضيحات اضافى و نتيجه‏گيرى‏هاى مصنوعى ندارند. گو اين كه اساسا تأثير و بازدهى حكايات در سكوتى است كه بايد پس از شنيدن آن‏ها حاكم كرد، نه در توضيح الواضحات فى شرح البديهيات كه مع الاسف معمول است . ديگر آن كه نوع حكايات عرفانى،
تأمل‏انگيز و انديشه سوزند . اگر پس از آن‏ها، نقل و سخنى افزوده شود، مجال تأمل و انديشيدن را از خواننده مى‏گيرد. اما شيوه ((گفتن و آنگاه سكوت )) بهترين زمينه را براى تأمل و انديشيدن فراهم مى‏كند .
6 . براى هر حكايت، نامى و عنوانى برگزيده‏ايم تا هم پيدا كردن آن از روى فهرست آسان باشد و هم اشاره‏اى باشد به روح و مقصود حكايت .
7 . در انتخاب داستان‏هاى اين مجموعه، از رأى و نظر بسيارى از دوستان اهل نظر سود برده‏ام و براى اطمينان از سادگى و روانى آن‏ها، هر يك را چند بار خوانده يا شنوانده‏ام .
8 . نام ((حكايت پارسايان)) را از عبارتى در سخن حاتم اصم برگرفته‏ام و علت ناميدن آنها به ((حكايات عرفانى)) آن است كه همگى يا درباره عارفاان و يا از كتب آنان است ؛ يعنى يا قهرمان داستان از زمره عارفان است و يا اگر هيچ اثرى از عارف و يا حادثه‏اى عرفانى در داستانى نيست، عرفانى بودن آن، بدين رو است كه از اثرى عرفانى انتخاب شده است . بنابراين حكايات يا درباره عارفان و يا از زبان آنان است .
در پايان بر خود فرض مى‏دانم كه خداى بزرگ را بر اين توفيق شكرگزارم . نيز سپاس مى‏گويم زحمات و همراهى‏هاى مدير فرهيخته ((نشر هستى نما)) را كه در همه مراحل كار، يار و مددكار بودند .
والسلام - نوروز 81

جعفر بن يونس، مشهور به ((شبلى )) ( 335- 247) از عارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است . وى در عرفان و تصوف شاگرد جنيد بغدادى، و استاد بسيارى از عارفان پس از خود بود.
در شهرى كه شبلى مى‏زيست، موافقان و مخالفان بسيارى داشت . برخى او را سخت دوست مى‏داشتند و كسانى نيز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند. در ميان خيل دوستداران او، نانوايى بود كه شبلى را هرگز نديده و فقط نامى و حكايت‏هايى از او شنيده بود. روزى شبلى از كنار دكان او مى‏گذشت. گرسنگى، چنان، او را ناتوان كرده بود كه چاره‏اى جز تقاضاى نان نديد. از مرد نانوا خواست كه به او، گرده‏اى نان، وام دهد . نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت. شبلى رفت.
در دكان نانوايى، مردى ديگر نشسته بود كه شبلى را مى‏شناخت . رو به نانوا كرد و گفت: (( اگر شبلى را ببينى، چه خواهى كرد؟ )) نانوا گفت: (( او را بسيار اكرام خواهم كرد و هر چه خواهد، بدو خواهم داد.)) دوست نانوا به او گفت: (( آن مرد كه الآن از خود راندى و لقمه‏اى نان را از او دريغ كردى، شبلى بود . )) نانوا، سخت منفعل و شرمنده شد و چنان حسرت خورد كه گويى آتشى در جانش برافروخته‏اند . پريشان و شتابان، در پى شبلى افتاد و عاقبت او را در بيابان يافت . بى‏درنگ، خود را به دست و پاى شبلى انداخت و از او خواست كه بازگردد تا وى طعامى براى او فراهم آورد . شبلى، پاسخى نگفت . نانوا، اصرار كرد و افزود: (( منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران تا به شكرانه اين توفيق و افتخار كه نصيب من مى‏گردانى، مردم بسيارى را اطعام كنم . )) شبلى پذيرفت.
شب فرا رسيد . ميهمانى عظيمى برپا شد . صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند . مرد نانوا صد دينار در آن ضيافت هزينه كرد و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد .
بر سر سفره، اهل دلى روى به شبلى كرد و گفت: (( يا شيخ!نشان دوزخى و بهشتى چيست؟ )) شبلى گفت: ((دوزخى آن است كه يك گرده نان را در راه خدا نمى‏دهد؛ اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بيچاره او است، صد دينار خرج مى‏كند!بهشتى، اين گونه نباشد . )) - برگرفته از: عطار نيشابورى، الهى نامه (مثنوى )، تصحيح فؤاد روحانى، ص 72 71 . ?
مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله عليه و آله آمد وگفت: (( يا رسول الله!گناهان من بسيار است . آيا در توبه به روى من نيز باز است؟ )) پيامبر (ص) فرمود: (( آرى، راه توبه بر همگان، هموار است . تو نيز از آن محروم نيستى . ))
مرد حبشى از نزد پيامبر (ص)رفت . مدتى نگذشت كه بازگشت و گفت:
((يا رسول الله!آن هنگام كه معصيت مى‏كردم، خداوند، مرا مى‏ديد؟ ))
پيامبر (ص) فرمود: (( آرى، مى‏ديد )) مرد حبشى، آهى سرد از سينه بيرون داد و گفت: (( توبه، جرم گناه را مى‏پوشاند؛ چه كنم با شرم آن؟ )) در دم نعره‏اى زد و جان بداد . - برگرفته از: عزالى، ترجمه احياء علوم الدين، ربع منجيات، كتاب توبه، ص 43؛ همو، كيمياى سعادت، به كوشش و تصحيح حسين خديو جم، ص 654 . ?
پيرى، از مريدان خود پرسيد: ((هيچ كارى و اثرى از شما سر زده است كه سودى براى ديگرى داشته باشد؟ )) يكى گفت: (( من امير بودم . گدايى به در خانه من آمد. چيزى خواست . من جامه خود و انگشتر ملوكانه به او دادم و او را بر تخت شاهى نشاندم و خود به حلقه درويشان پيوستم .))
ديگرى گفت: (( از جايى مى‏گذشتم . يكى را گرفته بودند و مى‏خواستند كه دستش را ببرند. من دست خود فدا كردم و اينك يك دست ندارم . ))
پير گفت: (( شما آنچه كرديد در حق دو شخص معين كرديد. مؤمن چون آفتاب و مهتاب است كه منفعت او به همگان مى‏رسد و كسى از او بى‏نصيب نيست . آيا چنين منفعتى از شما به خلق خدا رسيده است؟ )) -برگرفته از: شيخ ابوالحسن خرقانى، نور العلوم، به كوشش عبدالرفيع حقيقت، ص 81 . ?
كافرى، غلامى مسلمان داشت . غلام به دين و آيين خود سخت پايبند بود و كافر، او را منعى نمى‏كرد . روزى سحرگاه، غلام را گفت: طاس و اسباب حمام را برگير تا برويم . در راه به مسجدى رسيدند. غلام گفت:اى خواجه!اجازت مى‏فرمايى كه به اين مسجد داخل شوم و نماز بگزارم. خواجه گفت: برو؛ ولى چون نمازت را خواندى، به سرعت باز گرد. من همين جا مى‏ايستم و تو را انتظار مى‏كشم .
نماز در مسجد پايان يافت . امام جماعت و همه نمازگزاران يك يك بيرون آمدند . اما خواجه هر چه مى‏گشت، غلام خود را در ميان آن‏ها نمى‏يافت . مدتى صبر كرد؛ پس بانگ زد كه اى غلام بيرون آى. گفت: نمى‏گذارند كه بيرون آيم . چون كار از حد گذشت . خواجه سر در مسجد كرد تا ببيند كه كيست كه غلامش را گرفته و نمى‏گذارد كه بيرون آيد . در مسجد، جز كفشى و سايه يك كس، چيزى نديد . از همان جا فرياد زد: آخر كيست كه نمى‏گذارد تو بيرون آيى . غلام گفت: ((همان كس كه تو را نمى‏گذارد كه به داخل آيى . )) -برگرفته از: فيه ما فيه، تصحيح فروزانفر، ص 113 . نكته ظريف در اين حكايت آن است كه بدانيم خداوند ورود كافر را به مسجد، حرام و ممنوع كرده است، و وقتى غلام مى‏گويد همان كس كه نمى‏گذارد تو داخل آيى، نمى‏گذارد من بيرون آيم، مرادش خداوند است . ?
ابو عبدالله محمد بن خفيف شيرازى، معروف به شيخ كبير، از عارفان بزرگ قرن چهارم هجرى است . وى عمرى دراز يافت .سخنان و روايات منسوب به او در آثار صوفيان اهميت بسيار دارد. هميشه در سير و سفر بود و پدرش مدتى بر ((فارس)) حكومت مى‏كرد . در سال 371 هجرى قمرى درگذشت و اكنون مزار او در يكى از ميدان‏هاى شيراز است .
او را دو مريد بود كه هر دو ((احمد)) نام داشتند . يكى را احمد بزرگ‏تر مى‏گفتند و ديگرى را احمد كوچك‏تر . شيخ به احمد كوچك‏تر، توجه و عنايت بيش‏ترى داشت . ياران، از اين عنايت خبر داشتند و بر آن رشك مى‏بردند .نزد شيخ آمده، گفتند: احمد بزرگ‏تر، بسى رياضت كشيده و منازل سلوك را پيموده است، چرا او را دوست‏تر نمى‏دارى؟ شيخ گفت: آن دو را بيازمايم كه مقامشان بر همگان آشكار شود.
روزى احمد بزرگ‏تر را گفت: (( يا احمد!اين شتر را برگير و بر بام خانه ما ببر . ))
احمد بزرگ‏تر گفت: يا شيخ!شتر بر بام چگونه توان برد؟ شيخ گفت: از آن در گذر، كه راست گفتى .
پس از آن احمد كوچك‏تر گفت: اين شتر بر بام بر .احمد كوچك‏تر، در همان دم كمر بست و آستين بالا زد و به زير شتر رفت كه او را بالا برد و به بام آرد. هر چه نيرو به كار گرفت و سعى كرد، نتوانست . شيخ به او فرمان داد كه رها كند، و گفت: آنچه مى‏خواستم، ظاهر شد . اصحاب گفتند: آنچه بر شيخ آشكار شد، بر ما هنوز پنهان است .
شيخ گفت: از آن دو، يكى به توان خود نگريست نه به فرمان ما . ديگرى به فرمان ما انديشيد، نه به توان خود . بايد كه به وظيفه انديشيد و بر آن قيام كرد، نه به زحمت و رنج آن . خداى نيز از بندگان خواهد كه به تكليف خود قيام كنند و چون به تكليف و احكام، روى آورند و به كار بندند، او را فرمان برده‏اند و سزاوار صواب‏اند؛ اگر چه از عهده برنيايند . و البته خداوند به ((ناممكن )) فرمان ندهد. -برگزيده تذكرة الاولياء، استعلامى، ص 45 . ?


next page

fehrest page

back page


 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation