بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب حکایت پارسایان, رضا بابایى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     93704500 -
     93704501 -
     93704502 -
     93704503 -
     93704504 -
     93704505 -
     93704506 -
     93704507 -
     93704508 -
     93704509 -
     93704510 -
     93704511 -
     93704512 -
     93704513 -
     93704514 -
 

 

 
 
پيشكش به خاك نجف آن جا كه روح عاطفه‏ها و حقيقت عرفان آرميده است
آن را كه دل از عشق پر آتش باشد - - هر قصه كه گويد همه دلكش باشد

تو قصه عاشقان همى كم شنوى - - بشنو بشنو كه قصه شان خوش باشد

و گفت: هر كه به مقدار يك سبع از قرآن و حكايت پارسايان در شبانه‏روزى بر خود عرضه نكند، دين خويش به سلامت نتواند داشت . (تذكرة الاولياء، ذكر حاتم اصم )
حكايات و تمثيلات، با همه سادگى و كوتاهى شان، پر نقش و نگارترين صفحه در كتاب تمدن و فرهنگ بشرى‏اند . صاحبان انديشه‏هاى پيچيده و افكار بلند، وقتى به اهميت حكايات ملى و آيينى خود پى مى‏برند كه دوران خامى و نارسيدگى را پشت سر گذاشته و پختگى و بلوغ يافته باشند . در فرهنگ عاميانه، حكايت نوعى اسباب بازى است كه فقط به كار كودكان مى‏آيد و هرازگاه به خلوت بزرگ‏ترها هم سر مى‏كشد تا دمى آنان را سرگرم كند؛ همين. آنان كه احساس دانشمندى مى‏كنند، دامن خود را از آن بر مى‏چينند و سخت در تلاشند كه تهمت داستان گرايى و حكايت گرى را از خود بپيرايند . شايد هم حق با همين هاباشد؛ چون به هر حال قصه گويى، هيبت عالمانه آنان را در هم مى‏شكند و جاى آن شكوه و جلال خيالى را به نشاط و سر زندگى مى‏دهد؛ نشاطى كه فقط در دل‏هاى صاف و حساس كودكان، نشانى از آن باقى است . وقتى مى‏توان در هيئت عالمان زيست و هيبت بزرگان داشت و هر صفحه از كتاب خود را به خون چندين منبع و مأخذ و ارجاع، رنگين كرد و نسخه‏هاى قديم را كاويد و نوشته‏هاى جديد را وزن كرد، چه جاى حكايت‏هاى كودك پسند است و حكمت‏هاى همه فهم؛ آن هم حكايات و قصصى كه سلسله سند آن‏ها توثيق نشده و محك تعادل و تراجيح نخورده است و هر سطر آن در مصاف با چند و چون‏هاى عالمانه بر خود مى‏لرزد .
يكى از همين حكايت گويان كه از هيئت و هيبت عالمان بيرون در آمد و به راهى ديگر رفت، مولوى است . صابون داستان سرايى و قصه گويى به تن و نيز خورده است . در دفتر سوم مثنوى، سخن منتقدان خود و كتابش را بهتر از خود آنان نقل مى‏كند كه گفته‏اند: مثنوى، سخن سبك و بى‏مقدارى است؛ زيرا در آن جز قصه و حكايت نيست . آن مباحث دقيق عرفانى كه در آن‏ها از مقامات تبتل تا فنا سخن مى‏رود و ذكر بحث و اسرار بلند، جايى در مثنوى ندارد و همه اساطير و افسانه‏هاى كهنه است .
اين سخن پست است، يعنى مثنوى - - قصه پيغمبر است و پيروى‏

نيست ذكر بحث و اسرار بلند - - كه دوانند اوليا آن سو كمند

از مقامات تبتل تا فنا - - پايه پايه تا ملاقات خدا

شرح و حد هر مقام و منزلى - - كه به پر زو برپرد صاحبدلى

اما پاسخ مولوى به اينان، فقط يك كلمه است: ((قرآن را چه مى‏گوييد؟ ))
چون كتاب الله بيامد هم بر آن - - اين چنين طعنه زدند آن كافران‏

كه اساطيرست و افسانه ى نژند - - نيست تعميقى و تحقيقى بلند

كودكان خرد فهمش مى‏كنند - - نيست جز امر پسند و ناپسند

ذكر يوسف، ذكر زلف پر خمش - - ذكر يعقوب و زليخا و غمش

ظاهرست و هر كسى پى مى‏برد - - كو بيان كه گم شود در وى خرد - همان، 41 4237 . ?

سپس پاسخ قرآن را به منتقدان خود (قرآن ) نقل مى‏كند و از همان جا، پاسخ طاعان مثنوى را نيز پيش روى آنان مى‏نهد:
گفت اگر آسان نمايد اين به تو - - اين چنين آسان يكى سوره بگو

جنتان و انستان و اهل كار - - گو يكى آيت از اين آسان بيار - همان، 4 -4243. ?

از آن جا به بعد، حقيقت قرآن و اين كه آن كتاب بزرگ آسمانى، غير از ظاهر، بطونى نيز دارد، مى‏پردازد و آن را به عصاى موسى تشبيه مى‏كند كه به ظاهر، چوبى خشك است، اما در جاى خود اژدهايى است كه هر مكر و سحرى را مى‏بلعد و صولت موسوى را مى‏نماياند .
خداوند، ابايى ندارد از آن كه خود را ((قصه گو)) بخواند؛ بنگريد:
و لقد ارسلنا رسلنا من قبلك منهم من قصصنا عليك. (غافر،78)

تلك القرى نقص عليك من أنبائها . (اعراف، 101 )

و كلا نقص عليك من أنباء الرسل ما نثبت به فؤادك. (هود،120)

نحن نقص عليك احسن القصص . (يوسف، 3)

كذلك نقص عليك من أنباء ما قد سبق. (طه، 99)

ذلك من أنباء القرى نقصه عليك منها قائم و حصيد . (هود، 100)

به همين خاطر بود كه منكران و مخالفان قرآن، آن را ((اساطير الاولين )) يعنى داستان‏هاى كهن مى‏خواندند و اين شيوه وحيانى را نقص مى‏شمردند! آنان در قرآن ((تعميقى و تحقيقى بلند)) نمى‏ديدند و- قرآن، اين نقدهاى ظاهر بينانه را در چندين جاى گزارش كرده است؛ از جمله سوره‏هاى انعام، آيه 35 و انفال، آيه 31 و نحل، آيه 24 و مؤمنون، آيه 83 و فرقان ، آيه 5 و نمل، آيه 68 و احقاف، آيه 17 و قلم، آيه 15 و ... ? مفاد آن را عامه پسند و كودكانه مى‏پنداشتند و همه اين تهمت‏ها از آن جا ناشى مى‏شد كه قرآن ژست عالمانه به خود نگرفته و پر از تمثيل و داستان است .
از داستان‏هاى قرآن كه بگذريم، حكايات ملى و مذهبى ما نيز خود حكايتى ديگر دارند. قصه‏هاى بلند و كوتاهى كه در كتب اخلاقى، عرفانى و حتى فلسفى آمده‏اند، به مثابه ((معجون فرهنگ ))اند؛ زيرا چندين دانش و- مانند داستان ((حى بن يقظان)) از ابن سينا. ? بينش گاه در حكايت كوتاهى به هم مى‏رسند و مشى حكيمانه را باز مى‏گويند. گاه جهانى از معنا را مى‏توان در يك داستان فشرد و چون پاى تلخيص و ايجاز در ميان است، پس گاه مى‏توان چندين جهان تو در تو و پهلوى هم را در چند سطر لطيف و رقيق ريخت و معجونى ساخت و در حلق بيمارانى ريخت كه طبيبان دانشمند از عهده شناخت و درمان درد آن‏ها بر نيامده‏اند .
حكايات و داستان‏هاى دينى ما، چندين قابليت دارند كه در غير آن‏ها، يافت نمى‏شوند:
1. كوتاه دامنى و گزيده گويى . با حريف هميشه نمى‏توان جنگ فرسايشى كرد . گاه چاره فقط در ضربه فنى او است و اين تنها از حركتى كوتاه و بى‏وقفه ساخته است؛ يعنى حكايت . حريف در اين جا همان دشمن درونى يا نفس مكار است كه عليه هر برهانى، برهانى در آستين دارد و در همه مجادلات پيروز است . چنين دشمنى را نمى‏توان به پاى ميز مذاكره و امضاى قرارداد كشاند . او را بايد محاصره كرد و در دم از پاى در آورد . نفس آدمى، از هر عالمى، عالم‏تر است و براى هر صيدى، دانه و دامى دارد و بسيار پر حوصله و فرصت طلب است . از پس عقل، به نيكى و راحت بر مى‏آيد ، اما در رويارويى با قلب سوخته و منقلب، زبون و تسليم است . لطايف كوتاه و حكمت‏هاى گزيده، قلب را مى‏لرزانند و از اين راه جبهه نفس را ضعيف مى‏كنند.
مثلا حكايت زير، مؤثر است، چون شرح و تفصيل در آن نيست و اگر مشروح و مفصل مى‏بود، چنين تأثيرى نداشت:
نقل است كه حسن بصرى روزى به صومعه رابعه رفت و گفت: (( از آن علم‏ها كه نه به تعليم بوده باشد و نه به شنيده، بلكه بى‏واسطه خلق به دل تو فرود آمده است، مرا حرفى بگو .)) گفت: ((كلاوه‏اى چند ريسمان رشته بودم تا بفروشم و از آن قوتى سازم . به دو درم بفروختم . و يكى در اين دست گرفتم و يكى در آن دست . ترسيدم كه اگر هر دو به يك دست گيرم، جفت شود و مرا از راه ببرد. )) - گزيده تذكرة الاولياء، ص 67 66 . ?
و اگر از اين خلاصه‏تر مى‏توانست باشد، مؤثرتر مى‏افتاد؛ بدين قرار:
رابعه را ديدند كه دو درهم، هر يك در دستى گرفته است . گفتند: (( چرا نه به يك دست گيرى؟ )) گفت: ((تا جفت نشود، كه دشمن، پراكنده به . ))
2 سادگى و گويايى . حكايات، از هر نوعى كه باشند، نوعا ساده و گويا هستند . اين سادگى و گويايى به حكمت خلق آن‏ها باز مى‏گردد؛ زيرا تمثيل و داستان، اساسا براى اين است كه حكمتى يا نكته‏اى را ساده كنند و اگر قرار باشد كه خود آن تمثيل و داستان هم پيچيده و مغلق باشد، فلسفه وجودى آن‏ها مسأله دار مى‏شود . اين سادگى و همه فهمى، اگر چه امتياز است، نزد برخى گناهى است نابخشودنى؛ زيرا حكمت نزد آنان، آن است كه عوام نفهمند و خواص را به زحمت اندازد؛ چنان كه درباره برخى آثار ميرداماد چنين گفته‏اند . لطيفه گفتگوى او با موكلان قبر، مشهور است و اين بيت:
((صراط المستقيم )) مير داماد - - مسلمان نشنود كافر مبيناد

انتقاد بى‏جاى منكران قرآن نيز به همين خصيصه ((كتاب الله )) بر مى‏گردد؛ آن‏ها مى‏گفتند كه اين چه كتابى است كه ((كودكان خرد فهمش مى‏كنند)) و در او ((نيست تعميقى و تحقيقى بلند!)) پيش اين عالى جنابان، كتاب هر قدر پيچيده‏تر و ديرياب‏تر باشد، مهم‏تر و نغزتر است!مولوى كتاب‏هايى را كه دير ياب‏اند، اما تهى مغز، به كيسه‏هايى تشبيه كرده است كه گرهى سخت بر سر آن‏ها بسته‏اند و چون مى‏گشايى، هيچ نمى‏يابى:
روى نفس مطمئنه در جسد - - زخم ناخن‏هاى فكرت مى‏كشد...

عقده را بگشاده گير اى منتهى - - عقده سخت است بر كيسه ى تهى‏

در گشاد عقده‏ها گشتى تو پير - - عقده چندى دگر بگشاده گير

عقده‏اى كآن بر گلوى ماست سخت - - كه بدانى كه خسى يا نيك بخت‏

حل اين اشكال كن گر آدم دمى - - خرج اين كن دم اگر آدم دمى...

عمر در محمول و در موضوع رفت - - بى‏بصيرت عمر در مسوع رفت...

جز به مصنوعى نديدى صانعى - - بر قياس اقترانى قانعى -مولوى، مثنوى معنوى، تصحيح نيكلسون، دفتر پنجم، ابيات 574 557 . ?

سادگى صورت و روانى حكايات، نبايد ما را به اين وهم اندازد كه در آن‏ها عمق و پهناورى نيست . اين هنر حكايات است كه دقايق و لطايف را چنان ساده مى‏كنند كه گويى از اصل ساده‏اند؛ حال آن كه اگر همين حقايق در قالب‏هاى تحليلى و فلسفى ريخته شوند، سخت و لا ينحل مى‏نمايند. بدين رو است كه حافظ، نكته دان‏ها را به شنيدن حكايت مى‏خواند تا از تناقضى پيچيده، سر در آورند:
زان يار دلنوازم شكرى است با شكايت - - گر نكته دان عشقى، بشنو تو اين حكايت

آميختگى ((شكر و شكايت )) همان تناقضى است كه نكته دان عشق بايد آن را در قالب حكايت ببيند تا به درايت رسد.
3 تأثير گذارى . به دلايل بسيارى، داستان، تأثيرگذارتر از هر شيوه بيانى ديگر است . نخست اين كه داستان‏ها، چون آغاز و فرجامى پيوسته و حس‏انگيز دارند، خواندنى ترند و در هر حوصله‏اى مى‏گنجد . هر كس مى‏خواهد بداند كه آغاز آن به كجا مى‏انجامد و عاقبت آن شخص يا قهرمان چيست . حوصله و مجال خوانندگان، در پيشگاه حكايت، قابليت بيش‏ترى پيدا مى‏كند، و وقتى خواندند، لابد اثر مى‏پذيرند .
ديگر آن كه در حكايات، مفاهيم در قالب اشخاص و اشياء در مى‏آيند؛ يعنى به شكل ملموس‏تر و به قيافه‏هاى شناخته شده‏ترى ظاهر مى‏شوند . مفاهيم، هر قدر كه بلند و جذاب باشند، تا در قالب حوادث و مواجهات در نيايند، به نظر دست نيافتنى‏تر مى‏آيند.
آن همه توصيه به مطالعه قصص كه در قرآن و كتب عرفانى آمده است، مى‏تواند به همين دليل باشد كه آن‏ها آثار روشن‏تر و عميق‏ترى دارند .
تأثير گذارى حكايات، سبب شده است كه مطالعه آن‏ها در برنامه‏هاى اخلاقى و سلوكى، هميشه جايى براى خود داشته باشد و هر پيرى، مريدان خود را به حكايت خوانى و شنيدن داستان عارفان و قصه پارسايان بخواند. نمونه را، عطار در ذكر حالات و مقامات حاتم اصم، سخنى از وى نقل مى‏كند كه بسيار شنيدنى است:
و گفت: (( هر كه به مقدار يك سبع (يك هفتم ) از قرآن و حكايت پارسايان در شبانروزى بر خود عرضه نكند، دين خويش به سلامت نتواند داشت.)) - استعلامى، گزيده تذكرة الاولياء، ص 201 . ?
عرضه (( حكايت پارسايان در شبانروزى بر خود )) در كنار قرائت قرآن، همان با جان و دل سالك مى‏كند كه بهار با درختان.
همو از حمدون قصار نقل مى‏كند كه مى‏گفت: (( هر كه در سيرت‏هاى سلف نظر كند، تقصير خود بداند و باز پس ماندن خويش از درجه مردان.)) اين سخن حمدون، به واقع مهم و نغز است؛ زيرا وى با اين‏- استعلامى، گزيده تذكرة الاولياء، ص 273 . ? توصيه، يكى از كارآمدترين ابزار سنجش براى پيشرفت يا پسرفت معنوى انسان‏ها را بازگو كرده است . بدين ترتيب، هر كه بخواهد بداند كه كجا است و چند منزل از راه را پيموده و چند منزل ديگر تا مقصد در پيش دارد، راهى جز مطالعه ((سيرت سلف)) يعنى حكايت پيشينيان ندارد . بررسيدن ((سيرت سلف )) كه در سخن حمدون قصار آمده است، از راه مطالعه حكايات منسوب و مربوط خواهد بود، نه غور در آرا و انديشه‏هاى نظرى ايشان . چه، آن را ((سيرت)) نمى‏گويند.
ابوحامد غزالى (505 450 ه.) سخن را بالاتر برده و نظر در حكايات عارفان را مايه رغبت به عبادت شمرده است . وى در اصل ششم از ركن ((منجيات)) در كتاب كيمياى سعادت، دو راه براى علاج سستى در عبادت پيش مى‏نهد: نخست اين كه (( در صحبت مجتهدى باشد، تا وى را مى‏بيند، راغب شود . )) ديگر آن كه (( بايد احوال و حكايات مجتهدان مى‏خواند)) بدين ترتيب هرگاه كسى به بيمارى كسالت و سستى در عبادت مبتلا شده يا بايد به خدمت كسى برسد كه او در كار خدا، مجتهد (كوشنده) است يا حالات و داستان‏هاى آنان را بخواند . مراد غزالى از ((مجتهد)) كسى است كه در راه خدا، از هيچ جد و جهدى فرو گذار نمى‏كند و اهل تلاش و كوشش است . عبارت او در كيمياى سعادت بدين قرار است:
و چون نفس تن در ندهد و در اين عبادت، علاج آن بود كه در صحبت [ = همراهى ] مجتهدى باشد تا وى را مى‏بيند، راغب شود. يكى مى‏گويد: ((هرگاه كه در عبادت كاهل شوم، در اجتهاد محمد بن واسع نگرم تا يك هفته عبادت با من بماند. پس اگر چنين كس نيابد، بايد كه احوال و حكايات مجتهدان مى‏خواند و ما به بعضى از آن اشارت كنيم: ... - غزالى، كيمياى سعادت، ج 2، ص 496 . ?
سپس حكاياتى از داود طايى، ابو محمد جريرى، فتح موصلى، اويس قرنى، سفيان ثورى و ديگران مى‏آورد و در پايان مى‏گويد:
اين است احوال مجتهدان. و از آن بسيار است و حكايت دراز شود و در كتاب (( احياء)) بيش‏تر از اين بياورده‏ايم . بايد كه اگر بنده چنين‏-((احياء علوم الدين )) نام مهم‏ترين اثر غزالى است كه پيش از كيمياى سعادت تأليف كرده است . ? احوال نمى‏بيند، بارى مى‏شنود تا تقصير خويش شناسد و رغبت خير در وى حركت كند و با نفس خويش مقاومت تواند كرد . - كيمياى سعادت، ج 2، ص 499 . ?
از همه اين كارها كه بگذريم، سخن على (ع) در اين باره، حلاوت و عمق دگرى دارد؛ آن جا كه در نهج البلاغه مى‏فرمايد: (( من چنان در تاريخ و احوال پيشينيان غور و نظر كرده‏ام كه گويا با آنان زيسته‏ام و يكى از آنانم . )) در كنار همه اين توصيه‏ها، هشدارى نيز هست كه بايد شنيد و جدى گرفت. شايد اين هشدار را بيش از همه مولانا به خوانندگان آثارش داده است . وى چندين بار در مثنوى و فيه ما فيه خاطر نشان كرده است كه حكايات به مثابه پيمانه‏اند؛ يعنى همچنان كه از پيمانه، محتواى آن مراد است، از حكايات نيز معناى آن‏ها مقصود است .
اى برادر قصه چون پيمانه‏اى است - - معنى اندر وى بسان دانه‏اى است

دانه معنى بگيرد مرد عقل - - ننگرد پيمانه را گر گشت نقل -مثنوى معنوى، دفتر دوم، ابيات 23 3622 . ?

بدين ترتيب، كالبد داستان چندان اهميت ندارد؛ اگر چه اجزايى از آن در ناسازگارى مطلق با عقل باشد . حتى همان حكاياتى هم كه مولوى آن‏ها را ((نقد حال خود)) مى‏شمارد، گاه كالبد و صورتى ناموزون دارند. او نخستين داستان مثنوى را نقد حال خوانده، مى‏گويد:
بشنويد اى دوستان اين داستان - - خود حقيقت، نقد حال ما است آن‏

ولى در همين حكايت، چند جاى، مثنوى خوانان را از نظر كردن در صورت داستان پرهيز مى‏دهد؛ چه صورت آن ناموزون و حتى غلط انداز است . و هم از او است:
اين حكايت يادگير اى تيز هوش - - صورتش بگذار و معنى را نيوش

به حق، بسيارى از حكايات دلپذير، صورتى نامعقول و نامقبول دارند؛ ولى سهل است، زيرا صورت در جنب سيرت، وانهادنى است . مولوى گاه كه تهمت حكايت گرى را از خود دور مى‏كند، به بعد جسمانى حكايات نظر دارد؛ يعنى صورت و اجزاى خاكى آن‏ها كه براى حفظ روح معنا، آفريده شده‏اند .
ما چه خود را در سخن آغشته‏ايم - - كز حكايت ما حكايت گشته‏ايم‏

من عدم و افسانه گردم در چنين - - تا تقلب يابم اندر ساجدين

اين حكايت نيست پيش مرد كار - - وصف حال است و حضور يار غار - همان، دفتر سوم، ابيات 8 1146 . ?

4 اسلوب مندى . داستان‏هاى كوتاه و بلندى كه در كتب پيشينيان آمده است، در نهايت مهارت و توسعه يافتگى در فن داستان سرايى است . در اين حكايات، تقريبا همه اصول ريز و درشت قصه گويى مراعات شده و مثلا آنچه بايد آخر گفته شود، در آغاز نمى‏آيد و يا ابزار جذاب سازى در آن‏ها به چشم مى‏خورد و ... .
درباره اسلوب فنى حكايات كهن، سخن فراوان مى‏توان گفت و نگارنده مترصد فرصتى است تا آنچه دريافته و يا گمان كرده، جايى بازگويد . در اين جا همين قدر مى‏توان گفت كه پيشينيان ما در نوشتن و ساختن داستان، دستى توانا داشته‏اند و اگر با فن داستان نويسى امروز، محك زنيم، برترى‏هاى بسيارى در حكايات آنان مى‏بينيم . ((بگذار تا وقت دگر.))


next page fehrest page


 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation