( اوّل ـ قالَ عليه السلام : صَديقُ كُلِّ اَمرِى عَقْلُهُ وَ عَدوُُّهُ جَهْلُهُ.(63) )
فرمود آن حضرت : كه دوست هر مردى عقلاو است و دشمن او نادانى او است .
دوم ـ قـالَ عـليـه السـلام : اِنَّ اللّهَ يـُبـْغـِضُ الْقيلَ وَ الْقالَ وَ اِضاعَةَ الْمالِ وَ كَثْرَةَ السُّؤالِ؛(64) يـعـنـى فـرمـود: خـداونـد دشـمـن دارد (قـيـل و قـال ) را و ضـايـع كـردن مـال را و كـثـرت سـؤال را.
مـؤ لف گـويـد: ظـاهـرا مـراد از قـيـل و قـال ، مـراء وجـدال مـذمـوم است كه در روايات نهى از آن وارد شده بلكه از حضرت صادق عليه السلاممـنـقـول اسـت كـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم فـرمـودنـد:اول چـيـزى كـه نـهـى كـرد مـرا از آن پـروردگـارم عـز وجـل ، نـهـى كـرد از پـرسـتـش بتان و شرب خمر و ملاحات با مردم (65) و (مـلاحـات عـ( همان مجادله و مراء است . و نيز از آن حضرت مروى است كه فرمود چهار چيزاسـت كـه مـى مـيرانند دل را، گناه بالاى گناه كردن و با زنان زياد محادثه و هم صحبتىكردن و ممارات احمق . تو بگويى و او بگويد و آخرش برنگردد به خير، و با مردگانمـجـالسـت كـردن ، عـرض كـردنـد: يـا رسـول اللّه ! مـردگـان كـيـانـنـد؟ فـرمـود:كـل غـنـى مـتـرف (66) ؛ يـعنى هر توانگرى كه گذاشته شده بطور خود هرچهخـواهـد بكند يا هر توانگرى كه به ناز و نعمت پروريده شده . و نيز شيخ صدوق رحمهاللّه روايـت كـرده كـه بـه حضرت صادق عليه السلام عرض كردند كه اين خلقى كه مىبينيد تمام اينها از ناس و مردم محسوب مى شوند، فرمود: بينداز از مردم بودن آن كسى راكه ترك كرده مسواك كردن را و آن كسى را كه چهار زانو مى نشيند در جاى تنگ و كسى كهداخـل مـى شـود در چـيـزى كـه مـهـم او نـيـسـت و كـسـى كـه مـراء وجدال مى كند در چيزى كه علم به آن ندارد، و كسى كه سستى كند و بيمارى به خود ببنددبـدون علتى و كسى كه موى خود را ژوليده گذارد بدون مصيبتى و كسى كه مخالفت كندبـا يـاران خـود در حـق در حالى كه آنها متفق شده باشند بر آن و كسى كه افتخار كند بهپـدران خـود در حـالى كـه خـودش خالى است از كارهاى خوب ايشان پس او به منزله خدنگاسـت يعنى پوست خدنگ . و آن چوب درختى است محكم براى تير خوب است پوستهاى آن رامـى كـنند و دور مى افكنند تا به جوهر و اصلش مى رسد.(67) پس همچنان كهپـوسـت خـدنـگ را مـى كـنـنـد و دور مـى افـكـنـنـد بـا آن مـجـاورت و نـزديـكـى بـه لب واصل خود همچنين كسى كه خالى است از فضايل و كمالات پدران خود او را دور مى افكنند واعتنا به آن نمى كنند.
( وَ لَقَدْ اَحْسَنَ مَنْ قالَ: اَلْعاقِلُ يَفْتَخِرُ بَالْهِمَمِ الْعالِيَةِ لابِالرِّمَمِ الْبالِيَةِ ) .
كُنْ اِبْنَ مَنْ شِئْتَ وَ اكْتَسِبْ اَدَبا
|
يُغْنيكَ مَحْمُودُهُ عَنْ النَّسَبِ
|
اِنَّ الْفَتى مَنْ يَقُولُها اَنَاذا
|
لَيْسَ الْفَتى مَنْ يَقُولُ كانَ اَبى
|
چون شير به خود سپه شكن باش
|
سـوم ـ فـرمـود: مـا اهـل بيتى مى باشيم كه وعده اى كه به كسى داده ايم آن را دين خود مىبينيم ، يعنى ملتزميم كه مانند دين آن را ادا كنيم همچنان كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آلهو سلم چنين كرد.(68)
چـهـارم ـ فـرمود: بيايد بر مردم زمانى كه عافيت در آن زمان ده جزء باشد، نه جزء آن دراعتزال و كناره گزيدن از مردم و يك جزء ديگر در سكوت باشد.(69)
مـؤ لف گـويد: كه ما در فصل كلمات حضرت امام جعفر صادق عليه السلام آنچه شايستهاعـتـزال بـود ذكـر كـرديـم بـه آنـجـا رجـوع شـود، و بـراى ايـنـكـه ايـنمحل را خالى نگذاريم اين چند شعر را كه مناسب مقام است ذكر مى نماييم :
نان جوين و خرقه پشمين و آب شور
|
سى پاره كلام و حديث پيمبرى
|
هم نسخه سه چارز علمى كه نافع است
|
در دين نه لغو بوعلى (70) و ژاژ بحترى
|
زين مردمان كه ديو از ايشان حذر كند
|
در گوشه اى نهان شده بنشسته چون پرى
|
با يك دو آشنا كه نيرزد به نيم جو
|
در پيش ملك همتشان ملك سنجرى
|
اين آن سعادت است كه بروى حسد برد
|
آب حيات و رونق ملك سكندرى
|
پنجم ـ روايت شده كه خدمت آن حضرت عرض شد كه چگونه صبح كرديد؟
فـرمـود: صـبـح كـردم بـه اجـل مـنـقـوص ، يـعـنـى مـدت عمرم پيوسته در كم شدن است ، وعـمـل مـحـفوظ هر چه مى كنم ثبت و حفظ مى شود و مرگ در گردن ما است و آتش پشت سر مااست و نمى دانم چه خواهد شد به ما.(71)
شـشـم ـ فـرمـود: در بـنـى اسـرائيـل عـابـد، عـابـد نـمـى گـشـت تـا آنـكـه دهسال سكوت كند، چون ده سال سكوت اختيار مى كرد عابد مى گشت !(72)
مـؤ لف گـويـد: كـه روايـات در مـدح سـكـوت بـسـيـار اسـت و مـقـام را گـنـجـايـشنـقـل نـيـسـت و مـن در ايـنـجـا اكـتـفـا مـى كـنـم بـه ايـن چـنـد شـعـر كـه از امـيـر خـسـرونقل شده :
سخن گرچه هر لحظه دلكش تر است
|
چه بينى خموش از آن بهتر است
|
در فتنه بستن ، دهان بستن است
|
كه گيتى به نيك و بد آبستن است
|
كزين پر شود مردم از وى تهى
|
صدف زان سبب گشت جوهر فروش
|
كه از پاى تا سر همه گشت هوش
|
همه تن زبان گشت شمشير تيز
|
به خون ريختن زان كند رستخيز
|
هفتم ـ فرمود: هر كه راضى شد از حق تعالى به روزى كم ، حق تعالى راضى مى شود ازاو به عمل كنم .(73) و روايت شده از احمد بن عمر بن ابى شعبه حلبى و حسينبن يزيد معروف به نوفلى كه وارد شديم بر حضر رضا عليه السلام پس گفتيم بهآن حـضـرت كـه مـا بـوديـم در وسـعـت رزق و فـراخـى عـيـش پـس تـغـيـيـر كـردحـال مـا بـعـض تـغـيـيرات يعنى فقير شديم ، پس دعا كن كه خدا برگرداند آن را به ما،فـرمـود: چـه مـى خـواهـيـد بـشـويـد آيـا مـى خـواهـيـد پـادشـاهـان بـاشـيـد، آيـاخـوشـحـال مـى كـنـد شـما را كه مانند طاهر و هرثمه (74) باشيد، و لكن بودهبـاشـيـد بـر خـلاف ايـن عـقـيـده و آيـيـنـى كـه بـر آن مـى بـاشـيـد؟! گـفـتـم : نـه واللّهخـوشـحـال نـمـى كـنـد مـرا آنـكـه از بـراى من باشد دنيا و آنچه در آن است طلا و نقره و منبـرخـلاف اين حال باشم كه هستم ، حضرت فرمود: حق تعالى مى فرمايد: ( اِعْمَلُوا آلَداوُدَ شُكْرا وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُور ) .(75)
آنـگاه فرمود: نيكو كن ظن خود را به خدا پس بدرستى كه هر كسى نيكو شد گمان او بهخـدا، بـوده بـاشـد خـدا نـزد گـمـان او و كـسـى كـه راضـى شـد بـهقـليـل از رزق ، قـبـول مـى فـرمـايـد حـق تـعـالى از اوقـليـل از عـمـل را، و كـسـى كـه راضـى شـد بـه كـم ازحـلال سـبـك مـى شـود مـؤ نـه او و سـبـز و تـازه مـى بـاشـنـداهـل او و بـيـنـا مـى كـنـد خـداوند او را به درد دنيا و دواء آن و بيرون برد او را از دنيا بهسلامت به سوى دارالسلام .(76)
هـشـتـم ـ شـيخ صدوق به سند متبر از ريان بن صلت روايت كرده كه گفت : خواند حضرتامام رضا عليه السلام براى من اين اشعار را كه از جناب عبدالمطلب است :
يَعيبُ النّاسُ كُلُّهُمُ زَمانا
|
وَ مالِزَمانِنا عَيْبٌ سِوانا
|
نَعيبُ زَمانَنا وَالْعَيْبُ فينا
|
وَ لَوْ نَطَقَ الزَّمانُ بِنا هَجانا
|
وَ اِنَّ الذِّئْبَ يَتْرُكُ لَحْمَ ذِئْبٍ
|
وَ يَاءْكُلُ بَعْضُنا بَعْضا عَيانا؛
|
يـعـنـى تـمـام مـردم ( روزگـار ) را عـيـب مـى كـنـنـد وحـال آنـكـه عـيـبـى بـراى روزگـار نـيـسـت سـواى مـا،حـاصل آنكه عيب روزگار ماييم ، اگر ما نبوديم روزگار عيب نداشت . و قريب به همين استقول آنكه گفته :
آبادى بتخانه ز ويرانى ما است
|
جمعيت كفر از پريشانى ما است
|
اسلام به ذات خود ندارد عيبى
|
هر عيب كه هست از مسلمانى ما است ؛
|
مـا عـيـب مى كنيم روزگار خود را و حال آنكه عيب در ما است و اگر روزگار تكلم كردى ما راهـجـو نمودى ، و همانا گرگ ترك مى كند خوردن گوشت گرگ را و لكن بعضى از ما مىخورد بعضى ديگر را بالعيان . و در بعضى اين شعر نيز اضافه شده :
لَبِسْنا لِلْخِداعِ مُسُوكَ ظَبْى
|
فَوَيْلٌ لِلْغَريبِ اِذا اَتانا(77) ؛
|
يـعنى پوشيدم براى گول زدن پوست آهو بر تن ، پس واى بر غريب هرگاه بيايد نزدما.
نهم ـ روايت شده كه ماءمون نوشت به آن حضرت كه مرا موعظه كن ، حضرت نوشت :
اِنَّكَ فى دُنْيا(78) لَها مُدَّةٌ
|
يَقْبَلُ فيها عَمَلُ الْعامِلِ
|
اَمّا تَرَى الْمَوْتَ مُحيطا بِها
|
يَسْلُبُ مِنْها اَمَلَ اْلامِلِ
|
تُعَجِّلُ الذَّنْبَ بِما تَشْتَهى
|
وَ تَاءْمُلُ التَّوْبَةَ مِنْ قابِلٍ
|
وَ الْمَوْتُ يَاءْتى اَهْلَهُ بَغْتَةً
|
ماذاكَ فِعْلُ الْحازِمِ الْعاقِلِ(79) ؛
|
يـعـنـى بـه درسـتـى كـه تـو در دنيائى مى باشى كه از براى آن مدت و زمانى است كهعـمل ، عمل كننده در آن مدت مقبول مى شود، آيا نمى بينى كه مرگ احاطه كرده است به آن وربـوده اسـت از آن آرزوى آروز كـنـنـده را، شـتـاب وتـعـجـيـل مـى كـنـى به گناه كردن و به آنچه اشتها دارى و آرزو مى كنى توبه كردن راسال آينده و حال آنكه مرگ به ناگاه بر اهل خود وارد مى شود، اين نيست كار شخص هشيارو عاقل .
شـيـخ صـدوق رحمه اللّه از ابراهيم بن عباس نقل كرده كه حضرت امام رضا عليه السلامدر بسيارى از اوقات اين شعر را مى خواند:
اِذا كُنْتَ فى خَيْرٍ فَلا تَغْتَرِرْبِه
|
وَ لكِنْ قُلِ اللّهُمَّ سَلِّمْ وَ تَمِّم ؛
|
يعنى چون در خوبى و استراحت باشى به آن مغرور مشو و لكن بگو خدايا! اين نعمت را ازتغيير سالم دار و تمام كن آن را بر من .
دهـم ـ مـحـمـّد بـن يـحيى بن ابى عباد از عموى خود روايت كرده كه گفت شنيدم من از حضرترضـا عـليـه السـلام روزى كـه ايـن شـعـر را خـوانـد و كم بود آن حضرت شعر بخواند،فرمود:
كُلُّنا نَاءْمُلُ مَدّا فِى اْلاَجَلِ
|
وَ الْمَنايا هُنَّ آفاتُ اْلاَمَلِ
|
لاتَغُرَّنَّكَ اَباطيلُ الْمُنى
|
وَ اَلْزِمِ الْقَصْدَ وَدَعْ عَنْكَ الْعِلَل
|
اِنَّما الدُّنْيا كَظِلٍّ زائلٍ
|
حَلَّ فيها راكِبٌ ثُمَّ رَحَلَ؛
|
يـعـنـى هـمـه مـا آرزو مـى كـنـيـم كـه مـدت عـمـرمـان مـديـد شـود وحـال آنـكـه مـرگـهـا آفـتـهـاى آرزو اسـت فـريـب نـدهـد تـرا آرزوهـاىبـاطـل و مـلازم بـاش قـصد و آهنگ نمودن را و بگذار از خود بهانه ها را، اين است و جز ايننـيـسـت كـه دنـيـا مانند سايه اى است برطرف شونده كه سوارى در آن فرود آمد پس كوچكرد.
مـن عـرض كـردم كـه ايـن شـعـرهـا از كـيست خداوند امير را عزيز دارد، فرمود: مردى از شماعراقى اين شعرها را گفته ، من گفتم : اين شعرها را ابوالعتاهيه خواند براى من از خودش، حـضـرت فرمود: بياور اسمش را و واگذار اين را، يعنى نام بردن او را به ابوالعتاهيهبـه درسـتـى كه خداوند مى فرمايد: ( وَ لاتَنابَروا بِالاَلْقابِ ) (80) وشايد كراهت داشته اين مرد از اين لقب .(81)
مـؤ لف گـويـد: كـه ابوالعتاهيه ابواسحاق اسماعيل بن قاسم شاعر است كه وحيد زمان وفـريـداوان خود بوده در طلاقت طبع و رشاقت نظم خصوصا در زهديات و مذمت دنيا؛ و او درطـبـقـه بـشـار و ابـونواس بوده و در حدود سنه صد و سى در ( عين التمر ) قربمـديـنـه مـنـوره مـتـولد شـده و در بـغـدا سـكـنـى داشـتـه ، گـفـته اند كه گفتن شعر نزد اوسهل بود به نحوى كه مى گفت اگر بخواهم تمام كلام خود را شعر قرار دهم مى توانم ،و از اشعار او است :
اَلا اِنَّنا كُلُّنا بائدٌ
|
وَ اَىُّ بَنى آدَمَ خالِدٌ
|
وَ بَدْؤُهُمُ كانَ مِنْ رَبِّهِمْ
|
وَ كُلُّ اِلىْ رَبِّهِ عائدٌ
|
فَيا عَجَبا كَيْفَ يُعْصَى اْلاِلهُ
|
اَمْ كَيْفَ يَجحَدُهُ الْجاحِدُ
|
تَدُلُّ عَلى اَنَّهُ واحِدٌ
|
وَ لَهُ ايضا
اِذِا الْمَرْءُ لَمْ يَعْتِقْ مِنَ الْمالِ نَفْسَهُ
|
تَمَلَّكَهُ الْمالُ الَّذى هُوَ مالِكُهُ
|
اَلا اِنَّما مالِى الَّذى اَنَا مُنْفِقٌ
|
وَ لَيْسَ لِيَ الْمالُ الَّذي اَنَا تارِكُهُ
|
اِذا كُنْتَ ذامالٍ فَبادِرْ بِهِ الَّذى
|
يَحِقُّ وَ اِلا اسْتَهْلَكَتْهُ مَهالِكُهُ
|
وفات كرد در سنه دويست و يازده در بغداد و وصيت كرد به قبرش بنويسند:
اِنَّ عَيْشا يَكُونُ آخِرُهُ الْمَوْتُ
|
لَعَيْشٌ مُعَجَّلُ التَّنْغيصِ
|
و ( عـتـاهـيـة ) بـر وزن كـراهـيـة ، يـعنى كم عقلى و گمراهى و مردم گمراه و بىعـقـل ، و ظـاهـرا بـه مـلاحـظـه ايـن مـعـنـى اسـت كـه حـضـرت فـرمـود به آن مرد كه اسم او(ابوالعتاهيه ) را بيار و اين لقب را بگذار، شايد كه كراهت داشته از آن .(82) و بـدان كـه يـكـى از ادباء اهل سنت در كتاب خود (83) قصيده اى از حضرت امامرضا عليه السلام نقل كرده كه مشتمل است بر حكم و مواعظ كثيره و من آن قصيده شريفه رادر ( كتاب نفثة المصدور ) نقل كردم و در اينجا به جهت تبرك و تيمن به چند شعراز آن بدون ترجمه بيان مى كنم .
قصيده امام رضا عليه السلام درباره مسائل اخلاقى
قال (الامام الرضا عليه السلام ) عليه السلام :
اِرْغَبْ لِمَوْلاكَ وَ كُنْ راشِدا
|
وَاعْلَمْ بِاَنَّ الْعِزَّ فى خِدْمَتِهِ
|
وَاْتُل كِتابَ اللّهِ تُهْدى بِهِ
|
وَ اتَّبِعِ الشَّرْعَ عَلى سُنَّتِهِ
|