حضرت امير عليهالسلام در خطبههاى خود كينهى دلها نسبت به يكديگر درگيرى و بدخواهى افراد نسبت به هم، پشت كردن و عدم همكارى مردم را علت سقوط و انحطاط آنان ذكر مىكند.
حضرت امير عليهالسلام در نهج البلاغه محور وحدت را رهبرى جامعه مىداند؛ يعنى امام و رهبر جامعه مركز و محور وحدت است و حضرت امير عليهالسلام خطاب به مسلمانان زمان خود بر محور وحدت بودن رهبر و امام تأكيد كرده است. با توجه به همين محور بود كه مسلمانان در زمان حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به عزت و شرف رسيدند. در حالى كه در زمان حكومت على عليهالسلام مردم با بى توجهى خود به رهبرى يعنى بى توجهى به محور وحدت، دچار تفرقه شدند و دنياى اسلام از آن زمان به انحطاط كشيده شد و تا قرون متمادى نتوانست كمر راست كند.
امروز تفاهيم و وحدتطلبى يك وظيفه است و هميشه وظيفه من بوده است. يك بحث علمى و اعتقادى در نهج البلاغه اين حقيقت را به ما نشان مىدهد و ما نمىتوانيم چشممان را روى هم بگذاريم و آنچه را كه نهج البلاغه با صراحت مىگويد، نديده بگيريم.
براى استحكام نظام و حركت اجتماعى، وحدت و هماهنگى لازم و تفرقه زيان بخش است. اميرالمؤمنين عليهالسلام در نهج البلاغه مىفرمايند: در اقوام گذشته هر جا وحدت و اتفاق نظر و هماهنگى و همدلى بين مردم بود، عزت و بزرگوارى و قدرت و شرف متعلق به آن اقوام و ملتها بود و هر جا دلها و راهها از هم جدا شد و وحدت از سر مردم سايه برچيد وضع زندگى مردم نابسامان شد و عزت آنها تبديل به ذلت شد، پيشرفت آنها متوقف شد و دچار عقب نشينى و عقب گرد شدند.
يكى از مهمترين موضوعات در نهج البلاغه تقواست يعنى انسان مؤمن، پرواى كار خود را داشته باشد، برحذر باشد، حواسش جمع باشد و مواظب و مراقب اعمال و حركات و رفتار خود باشد. غفلت و شهوت، او را از راهى كه به مقتضاى ايمان انتخاب كرده است، منحرف نكند و خيال كند دارد در راه حركت مىكند؛ يك وقت چشم باز كند ببيند از راه منحرف شده است.
اگر تقوا در جامعه وجود نداشته باشد و مردم به تدريج مايهى تقواشان رقيق شود و از بين برود، ادامهى حيات اسلامى ممكن نيست. و اگر ما روح استغفار را در خودمان زنده كنيم، تا حدود زيادى جبران خواهد شد. طلب مغفرت كردن، در نهج البلاغه از قول اميرالمؤمنين عليهالسلام آمده است كه فرمودهاند: خداوند متعال در زمين دو وسيلهى امان از عذاب براى مردم قرار داده بود و يكى از اين دو امان از دست مردم رفت، مواظب آن ديگرى باشيد و او را از دست ندهيد و به آن تمسك كنيد. آن وسيلهى امنيت و امانى كه تا بود، عذاب خدا بر مردم نازل نمىشد و از دست مردم رفت؛ وجود مقدس پيغمبر صلى الله عليه و آله بود و آنچه كه باقى مانده استغفار است.
تقوا به معناى درست كلمه را مورد توجه قرار دهيد؛ نه به معناى پرهيزكارى كه يك تحريف است. من به جوانها توصيه مىكنم نوشتهى مرحوم استاد شهيد مطهرى درباره تقوا كه يكى از مجموعههاى سخنرانيهاى ايشان است و نيز كتاب بسيار خوب ((سيرى در نهج البلاغه)) اثر آن مرحوم را بخوانند. معناى تقوا را در كلام اميرالمؤمنين درك كنيد.
تقوا به معناى درست، مصونيت يافتن از گناه است. و لباس التقويى ذلك خير؛ آن تقوايى كه لباس و پوشش براى انسان است و انسان را در مقابل آسيبها و بيماريهاى معنوى و روحى واكسينه مىكند.
زهد به معنى درست كلمه يعنى بى رغبت بودن در مقابل جلوههاى مادى جهان و اين زندگى. ورع و حلم و رفق و برادرى و محبت و يك رشته اخلاقيات در كلام اميرالمؤمنين وجود دارد و فقط به اين نمىپردازد كه به انسانها ياد بدهد، يعنى مغزشان را درست كند؛ بلكه مىخواهد آنها را از لحاظ روحى و قلبى نيز بسازد و تزكيه كند. پس اول تعليم و دوم تزكيه است.
ماجراى گذشتهى تاريخ بشريت، درس بزرگ انسانها در نسل ماست اميرالمؤمنين عليهالسلام در نهج البلاغه، از درسهاى تاريخ رهنمودهايى ارايه مىدهند و مىفرمايند: و ان عندكم الامثال)).
اى بندگان خدا نمونههاى زندهيى از عذاب خدا و قدرت نهايى او و از ضربتهاى كوبندهاش و داستانهاى عبرت آموزى از حوادث و وقايع روزگار، پيش روى شماست.
حقيقت ديگرى كه وجود دارد و امروز ما را بيشتر از گذشته به نهج البلاغه مشتاق و محتاج مىكند، اين است كه در طول تاريخ اسلام متأسفانه با انحرافى كه از كج فهمى و جهالت از يك سو و غرض ورزى و دشمنى از سوى ديگر حاصل شده است، در آنچه كه از معارف اسلامى در اختيار ماست سردرگميهايى داشتهايم.
در طول تاريخ گذشتهى اسلام، نادانى و جهالتهايى وجود داشته، تنگ نظريها و خود خواهيهايى وجود داشته كه موجب شده حقايق اسلامى و معارف اسلامى آنچنان كه هستند و بايد شناخته شوند، شناخته نشوند، و به علاوه غرض ورزيها و خيانتها و تعمد بر انحراف از اسلام را هم، از اولين قرنهاى پيدايش اسلام از قدرتمندان و كسانى كه خلوص و صفاى اسلام به زبان آنها بوده است، مشاهده مىكنيم. ما در طول تاريخ همواره احتياج داشتهايم به سرچشمههاى خالص و زلال انديشهى اسلامى و نظامى فكرى كه بتوان به آن متكى شد،... نهج البلاغه اين راه نزديك را پيش پاى ما مىگذارد، نهج البلاغه ما را از اين فاصله طولانى با صدر اسلام، به نزديكترين پايگاهها و امنترين ديدگاهها نسبت به معارف اسلامى مىرساند.
بسيارى از كارهاى لازم در طول بيش از هزار سالى كه از تدوين اين كتاب شريف مىگذرد، انجام گرفته است. شايد در كتابخانهها نسخ خطى اين آثار ارزشمند محفوظ باشد كه بايد جستجو و پيدا كرد. احتمال هم دارد كه بعضى از آنها در طول زمان، در معرض حوادث قرار گرفته و از بين رفته باشد. در هر حال اين كارها بايد انجام بگيرد.
1 - فصل بندى مطالب نهج البلاغه
يكى از كارهايى كه اين كنگره مىتواند انجام دهد، اين است كه فهرست اساسيترين تحقيقاتى را كه بايد پيرامون نهج البلاغه انجام بگيرد؛ تهيه و تدوين كند و در اختيار انديشمندان بگذارد شايد بتوان دهها كار لازم را شمرد كه امروز نهج البلاغه به اين كارها نيازمند است و بايد به شيوهى فردى يا جمعى انجام گيرد. بايد اينها را تدوين كرد و در اختيار مردم گذاشت تا انديشمندان و مؤلفان و صاحب نظران و كسانى كه با نهج البلاغه مأنوس هستند، بدانند چه كارهايى از اولويت و اهميت برخوردار است.
نهج البلاغه، ترجمه و شرح و تفسير كامل ندارد. فصل بندى و باب بندى ندارد. به جز كتاب بسيار ارجمندى كه استاد عالى قدر - آقاى مصطفوى - - به عنوان كاشف الفاظ نهج البلاغه تنظيم كردهاند، كارى در اين حد و در اين مايه براى نهج البلاغه انجام نگرفته است. امروز ما بايد به نهج البلاغه برگرديم. فضلا و انديشمندان كار خود را بكنند؛ اما جوانها نبايد منتظر اساتيد، فضلا و پيشروان انديشه و علم و ادب بمانند. نهج البلاغه را بايد از ابعاد گوناگون مورد نظر قرار دهيم و براى اين كار، جمعها و جلسهها تشكيل دهيم.
2 - فصل بندى عنوانى نهج البلاغه
يكى ديگر از كارهايى كه حتما در باب نهج البلاغه ضرورت دارد، فصل بندى عنوانى و موضوعى نهج البلاغه است. البته اين كار انجام گرفته و بعضى از محققين و علماى بزرگ و عالى قدر زمان ما، اين كار را روى نهج البلاغه كردهاند و مجلدات متعددى هم چاپ شده كه به جاى خود ارزشمند است؛ اما در زير عناوين كلى - كه فكر مىكنم در حدود 30 سال عنوان را تفكيك كردهاند - و به منظور تكميل آن شايد دهها عنوان فرعى بتوان پيدا كرد. اين كار در قرآن هم جايش خالى است و انجام نگرفته است. يك تفصيل الآيات براى قرآن بايد نوشته شود شامل بيشترين موضوعاتى كه ما تا امروز نتوانستهايم به آنها برسيم و در قرآن از آن نشانى هست. و در باب نهج البلاغه نيز تنظيم يك تفصيل المطالب و تفصيل الموضوعات، فوق العاده ضرورى است. نهج البلاغه واقعا يك اقيانوس عميق و تمام نشدنى است؛ همه هم توفيق پيدا نمىكنند اين كتاب را - آنچنان كه شايستهى آن است - سير كنند و در آن غور كنند؛ در حالى كه بسيارى از مطالب و معارف اين كتاب، براى مردم لازم است و بايد اين امكان براى جويندگان و علاقمندان پيدا شود كه مطالب مورد نظرشان را در آن به آسانى بيايند.
تربيت نفس، تهذيب و تزكيهى انسان، سه فصل بزرگ و كلى و سه عنوان اصولى از نهج البلاغه است. البته فصل بندى نهج البلاغه كارى است كه تاكنون انجام گرفته و كسانى اين كار را كردهاند - نه به طور كامل - از جمله مرحوم مطهرى در كتاب سيرى در نهج البلاغه چنين كارى را كردهاند؛ البته ايشان نهج البلاغه را فصل بندى نكردهاند، بلكه موضوعاتى از نهج البلاغه را انتخاب كردند و همان طور كه خودشان گفتند يك گشت و گذارى در نهج البلاغه كردند و اين موضوعات را مطرح كردهاند و دربارهى هر كدام توضيحى نوشتهاند و آنچه را كه خودشان از نهج البلاغه يا از ساير منابع فكرى اسلامى مىفهميدند، آن را با استناد به جملاتى از اين كتاب ذكر كردند. بنابراين نوعى فصل بندى است و البته نه يك فصل بندى كامل. ديگران هم اين كار را كردهاند و در فصل بندى خود هر يك از اين سه بخش: عقايد، اخلاق و زندگى عملى و اجتماعى را توضيح دادهاند.
نحوهى برداشت از مفاهيم و فصول نهج البلاغه به به اين گونه است كه اولا ما سعى مىكنيم كه معناى هر كلمه را دقيقا بفهميم و در معناى كلمات اشتباه نكنيم. ثانيا جمله بندى را بفهميم. ثالثا جو و فضاى زندگى على عليهالسلام و فضاى صدور اين سخن را درست بشناسيم.
3 - فصل بندى از لحاظ اعتبار سندى
يكى از كارهاى ديگرى كه خوب است دربارهى نهج البلاغه انجام بگيرد، فصل بندى از لحاظ اعتبار سندى است. يقينا بعضى از بخشهاى نهج البلاغه در حد اعلاى اعتبار و وثوق روايى قرار دارد، بعضى از بخشها هم در آن حد نيست. پيرامون اسناد نهج البلاغه تاكنون كارهايى انجام گرفته و كتابهايى در حدود دو يا سه نأليف و يا بيشتر چاپ شده است. شايد در ميان گذشتگان هم اين كار انجام گرفته باشد كه بسيارى از آن بىاطلاعند؛ اما لازم است يك طبقه بندى از لحاظ سند و اعتبار سندى انجام بگيرد؛ چنان كه به هر يك از خطب يا كلمات يا نامهها كه انسان مراجعه مىكند بداند از لحاظ سندى كه اين حديث دارد، چه قدر مورد اعتبار است و چه قدر مىتوان به آن تكيه كرد. البته همهى شواهد و قراين را مىتوان در اين مورد به كار گرفت و اين چيزى است كه اگر براى عامهى مردم هم مورد نياز نباشد، براى محققان و انديشمندان و كسانى كه به اين مسأله اهميت مىدهند، يقينا حايز اهميت است.
اگر ما پيرامون نهج البلاغه كار و تحقيق كنيم و اگر آن مقدار از خطب اميرالمؤمنين عليهالسلام كه در نهج البلاغه نيست، جمع شود و روى اينها و دربارهى سند و خصوصياتى كه اعتبار آنها را مشخص و مسلم و قطعى مىكند، كارى فنى انجام بدهيم و نهج البلاغه را به مجموعهيى نزديك به پانصد خطبه كه از آن حضرت نقل شده، برسانيم؛ خدمت بزرگى به معارف اسلامى در قرن پانزدهم هجرى انجام دادهايم. مىتوانيم با گذشت اين همه مدت از صدر اسلام، يك منبع غنى لايزالى كه مورد قبول همهى مؤمنين به اسلام است و مىتواند باشد، در اختيار مسلمانها قرار دهيم.
4 - ترجمهى فارسى خوب از نهج البلاغه
من البته از آنچه انجام گرفته كم و بيش مطلعم و نمىخواهم به زحمات فراوانى كه به خاطر برگرداندن نهج البلاغه به فارسى انجام گرفته، خداى ناخواسته به چشم بى قدرى نگاه كنم.
در يك كنگرهى ديگر هم كه سه سال پيش تشكيل شده بود و من توفيق يافتم و شركت كردم، از عالم جليل آقاى ((فيض الاسلام)) كه اولين بار اين كتاب را به فارسى ترجمه كرد و در اختيار مردم قرار داد و صداى نهج البلاغه را براى اولين بار به گوش مردم رساند؛ تشكر كردم و باز هم تشكر مىكنم. همچنين از چند نفر نويسندگان محترمى كه از نهج البلاغه ترجمههاى منتخب يا آزاد و به صورت بيان محتوا به دست دادهاند، به سهم خود سپاسگزارم.
ليكن مىخواهم عرض كنم جاى يك ترجمهى كامل و همه جانبه از نهج البلاغه و جاى يك ترجمهى كامل و روشن و رسا از قرآن در جامعهى ما همچنان خالى است و به نظرم قصور و غفلتى كه تاكنون شده است مايهى سرشكستگى است. من خواهش مىكنم ((بنياد نهج البلاغه)) اين مسأله را با فوريت و جديت تعقيب كند، همچنانى كه براى چندمين بار از همهى كسانى كه مىتوانند ترجمهى خوبى از قرآن كريم به فارسى تهيه كنند و ارايه دهند خواهش مىكنم اين كار را بكنند. جمهورى اسلامى بعد از پنج سال به نظرم قدرى دير كرده است؛ بايد اين كار زودتر انجام مىگرفت و هر چه مىگذرد ديرتر مىشود به نظر من اشكالى ندارد كه چندين نفر شروع كنند به ترجمهى اين دو اثر مقدس و هر مقدار را كه مىتوانند پيش ببرند؛ چون به هر حال هيچ ترجمهيى كامل نخواهد بود.
يعنى اين طور نباشد كه اگر كسانى شنيدند فلان نويسندهى خوب و آشنا به زبان عربى، مشغول ترجمهى نهج البلاغه يا قرآن شده است، از كار خود دست بكشند و كارى نكنند. هر كسى شوق اين كار را در خود احساس مىكند، شروع كند. اگر ده ترجمهى بسيار خوب هم از قرآن كريم و نهج البلاغهى شريف داشته باشيم، زيادى نيست، هيچ اشكالى ندارد كه علايق و ذوقهاى گوناگون و ديدگاههاى مختلف از يك آيه يا يك جمله بتوانند خواننده را قدرى به ابعاد واقعى آن جمله نزديكتر كنند. بنابراين به نظر من اين كار امروز در اولويت قرار دارد.
5 - ترجمهى لغات نهج البلاغه
يكى از كارهاى اساسى كه بايد در زمينهى نهج البلاغه انجام بگيرد ترجمهى لغات نهج البلاغه براى فارسى زبانها و حتى براى عرب زبانهاست. البته در پاورقى بعضى از نهج البلاغهها، بزرگانى چون مرحوم ((محمد عبده)) و بعضى ديگر اين كار را كردهاند، اما كافى نيست. اين همه لغتى كه در اين كتاب با بارهاى ادبى و مايههاى هنرى و فصاحت و بلاغت فوق العاده گسترده است، احتياج به يك كار مستقلى - فزونتر از شرح سطحى آن - دارد. خلاصه آن كه لازم است يك تفسير اللغات كامل و عميق براى نهج البلاغه تهيه شود.
6 - پيوستن بخشهاى متفرق از يك خطبه
يكى از كارهايى كه از مدتها پيش همواره ضرورتش را احساس مىكردم، پيوستن بخشهاى متفرق يك خطبه است كه احيانا آنها را ((سيد رضى)) (رحمه الله عليه) از هم جدا كرده است. ملاحظه كردهايد در جاهايى بعد از آن كه يك خطبه شروع مىشود، گفته مىشود ((و منها)) (= اين از جمله بخشهاى همان خطبه است). يقينا بين اينها يك چيزى افتاده است و الا تعبير ((و منها)) لازم نبود. در جاهاى ديگر معلوم مىشود اين پايان خطبه نيست و مطلب نيمه كاره است. شايد بعضى از بخشها را در خود نهج البلاغه بتوان پيدا كرد و يقينا بسيارى از آنها را در كتب متفرق حديث مىتوان جستجو و پيدا كرد.
به هر حال گاهى انسان دو بخش از يك خطبه را مىبيند كه فوق العاده مهم است. اما ميانشان فاصله افتاده است. بايد صاحب همتانى بنشينند و اين جا به جا شدگيها را پيگيرى و بازيابى كنند تا سرانجام به قدر مقدور و ممكن، بخشهاى پراكندهى يك خطبه، از نو به هم اتصال پيدا كند.
بسيارى از خطبههاى نهج البلاغه متأسفانه ناقص است يعنى يا از آغاز خطبه و يا از پايان خطبه يك بخش افتاده است؛ حتى گاهى سيد رضى وسط يك خطبه در نهج البلاغه را انداخته و حذف كرده است. خطبه را نقل مىكند بعد به يك جايى مىرسد و قطع مىكند، سپس زيرش مىنويسد ((ومنها)) يعنى از همان خطبه است و بعد يك تكهى ديگر را نقل مىكند؛ مثل كارى كه امروز گاهى خبرنگارها و روزنامه نگارها مىكنند و مثلا مىنويسند : ((وى در بخشى ديگر از سخنان خود چنين گفت)). اين عمل را ((((منها)))) مىگويند.آن قسمتى كه وسط اين دو بخش از سخنان على (ع) وجود داشته، چيست؟ ما نمىدانيم و اين مشكلى در كار ما ايجاد مىكند. چرا سيد رضى اين كار را كرده است؟ به خاطر اين كه نهج البلاغه - همچنان كه از نامش پيداست - شيوه و راه بلاغت و فصاحت است و صرفا به لحاظ هنرى جمعآورى شده است.
مجموعهى كارهاى عملى و ضرورى را كه بايد در زمينهى نهج البلاغه انجام داد، فهرست بندى كنيد تا مشخص شود چه كارهايى شايسته است انجام بگيرد. البته ترديدى نيست كه اين كار، عشقها و ايمانها، نبوغها و ابتكارها و رشتههاى جديدى را به وجود خواهد آورد.
در پايان سخن، اولا تشكر مىكنم از برادران عزيزى كه به احياى نهج البلاغه برخاستهاند و به پژوهشهاى نهج البلاغه ابعاد علمى جدى بخشيدهاند و به طرح و مداومت آن اهميت دادهاند و اين كتاب مقدس و زندگىآموز و دوران ساز را از زير غبارهاى نسيان خارج كردهاند. ثانيا تشكر مىكنم از محققينى كه دربارهى نهج البلاغه كوشيدهاند و تفسير و شرح نوشتهاند و ترجمه كردهاند و لغت نامه ساختهاند و كوششهاى ارجمند ديگر به كار بردهاند. در عين حال خواهش مىكنم كه مسألهى نهج البلاغه را از اين هم جدىتر بگيريد.
بار ديگر از همهى برادران مسؤول و دستاندر كار، براى اهميتى كه به نهج البلاغه و تشكيل اين كنگره دادهاند، تشكر مىكنم و اميدوارم بلندى همتشان بتواند منشأ اين خدمت عظيم براى امت اسلام واقع شود كه نهج البلاغه را هر چه بيشتر مورد استفاده و بهرهبردارى قرار دهد و اين كار سرمشقى باشد براى همهى مسلمانها كه شايد هنوز بسيارى از آنها با نهج البلاغه هيچ گونه آشنايى ندارند.
پايان كتاب.