سه نفرين به يك مناسبت هنگام اعزام حضرت على اكبر به ميدان جنگ و در موقع شهادتش حسين بن على عليه السلامدو نفرين عمومى خطاب به لشكريان كوفه و يك نفرين خصوصى ، خطاب به عمر سعدايراد نموده اند؛ بدين توضيح كه هنگام ميدان رفتن على بن الحسين ، پدر ارجمندش درحالى كه سيل اشك از چشمانش جارى مى شد، محاسن مبارك را به سوى آسمان بلند كرد وچنين گفت : اللهم اشهد على هولاء فقد برز اليهم اشبه الناس برسولك محمد صلى الله عليهو آله خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشقنا الى رؤ ية نبيك نظرنا اليه . (بارالها بر اين مردم گواه باش ، جوانى كه در صورت و سيرت و گفتار شبيه ترينمردم به پيغمبرت (درود خدا بر او و خاندانش باد) بود، به جنگ آنان رفت ؛ پرودگارا ماهرگاه به ديدن پيامبرت مشتاق مى شديم به اين جوان نگاه مى كرديم ). آنگاه چنين نفرين نمود: 17 / 20 - اللهم فامنعهم بركات الارض ، و فرقهم تفريقا، و مزقهم تمزيقا،واجعلهم قددا، و لا ترض الولاة عنهم ابدا، فانهم دعونا لينصرونا ثم علينايقاتلونا... . (خدايا! اين مردم (ستمگر) را از بركات زمين محروم و به تفرقه و پراكندگى ، مبتلابگردان . صلح و سازش از ميان آنان و فرمانروايانشان بردار كه ما را با وعده يارى ونصرت ، دعوت نمودند، سپس به جنگ با ما برخاستند...). و آنگاه كه حضرت على اكبر خواست از خيمه ها جدا شود، امام عليه السلام بر عمر سعدبانگ زده و چنين نفرين نمود: 18 / 20 - مالك ؟ قطع الله رحمك كما قطعت رحمى كما قطعت رحمى ، و لم تحفظقرابتى من رسول الله صلى الله عليه و آله ، و سلط عليك من يذبحك على فراشك .(161) (تو را چه شده است ؟ خدا رحم و قرابت تو را قطع كند (و در ميان قوم و خويشت ، منفور ومطرود گردى ) همانگونه كه تو قرابت و خويشاوندى مرا قطع نموده و حرمت قرابت مرابا پيامبر صلى الله عليه و آله حفظ نكردى و خداوند كسى را بر تو مسلط گرداند كهدر ميان رختخوابت سر از تنت جدا كند). چون در بالين فرزند عزيزش نشست ، چنين گفت : 19 / 20 - قتل الله قوما قتلوك ! يا بنى ما اجراهم على الله و على انتهاك حرمةرسول الله ، على الدنيا بعدك العفا .(162) (خدا بكشد مردم ستمگرى را كه تو را كشتند، فرزندم ! اينها چقدر به خدا و هتك حرمترسول او جرى شده اند، پس از تو خاك بر سر دنيا!). 20 / 20 - بعد لقوم قتلوك ، و من خصمهم يوم القيامة فيك جدك و ابوك .(163) (دور باد از رحمت خدا گروهى كه تو را بهقتل رسانيدند و در روز رستاخيز دشمن آنان جدت و پدرت باد). اين نفرين را امام عليه السلام در بالين حضرت (قاسم بن حسن )، آنگاه كه با بدنقطعه - قطعه ، به روى خاك افتاده بود، ايراد نموده است . پيكر فرزند برادرش را بهسوى خيمه ها حمل نمود و در ميان خيمه شهدا و در كنار جنازه فرزندش على اكبر قرار داده ،سپس اين چنين نفرين نمود: 21 / 20 - اللهم احصهم عددا، و لا تغادر منهم احدا، و لا تغفر لهم ابدا .(164) (خدايا! همه آنان را گرفتار بلا و عذاب خويش بگردان و كسى را از آنان باقى نگذارو هيچگاه مشمول مغفرت خويش قرار مده ). نفرينهاى شخصى 22 / 20 - مالك ! ذبحك الله على فراشك سريعا عاجلا، و لا غفرلك يوم حشرك ونشرك ، فوالله انى لارجو ان لا تاكل من بر العراق الا يسيرا .(165) امام عليه السلام قبل از شب عاشورا پيشنهاد ملاقات با (عمرسعد) نمود و اين ملاقاتبا تشريفاتى انجام پذيرفت و آن حضرت ، عمر سعد را موعظه و نصيحت نمود كه دربخش اتمام حجت خصوصى ، اشاره نموديم و در پايان چون امام عليه السلام سكوت عمربن سعد را مشاهده نمود از وى روى گرداند و چنين فرمود: (مالك ذبحك الله على فراشك ...). (فرزند سعد! چرا اين قدر در راه شيطان پافشارى مى كنى ؟! خدا هر چه زودتر در ميانرختخوابت تو را بكشد و در قيامت گناه تو را نبخشد، اميدوارم كه از گندم عراق نخورىمگر به اندازه كم ( يعنى عمرت كوتاه باد)). 23 / 20 - (اللهم حزه الى النار).(166) (خدايا! او را به سوى آتش بكش ). هنگام نزديك شدن عده اى از لشكريان به خيمه ها، مردم به نام (عبد الله بن حوزه )جلو آمد و با صداى بلند گفت : (اءفيكم حسين ؟؛ آيا حسين بن در ميان شماست ؟). يكىاز ياران آن حضرت در حالى كه به امام اشاره مى نمود، گفت : اين است حسين ، چه مىخواهى ؟ او به امام گفت : (ابشر باالنار!!، بر تو باد مژده آتش !!). امام پاسخ داد دروغ مى گويى ، من به سوى خداى كريم و بخشنده و مطاع مى روم ، توكيستى ؟ گفت : (ابن حوزه ). در اينجا بود كه امام عليه السلام او را نفرين نمود: (اللهم حزهالى النار). (خدايا! او را به سوى آتش بكش ). (ابن حوزه ) از نفرين امام خشمناك شده و بر اسب خويش سوار گرديد و بر آنتازيانه زد، اسب به سرعت حركت نمود و ابن حوزه در اثر سرعت اسب ، به زمين افتادولى پايش در ركاب ، گير كرد، اسب رم نمود و او را به اين طرف و آن طرف كشاند وبالاخره به سوى خندقى كه در آن آتش روشن شده بود، كشاند و بدن مجروح و نيمه جانابن حوزه به گودال افتاد و در ميان آتش سوخت امام با ديدن اين جريان ، سر به سجدهنهاد و براى استجابت نفرينش ، سجده شكر به جاى آورد.(167) 24 / 20 - اللهم اقتله عطشا، و لا تغفر له ابدا .(168) (خدايا! او را با تشنگى بميران و هيچگاه نيامرز). يكى از لشكريان عمر به نام (عبدالله بن حصين ازدى ) با صداى بلند خطاب بهحسين بن على عليه السلام چنين گفت : (يا حسين ! اين آب فرات را مى بينى كه همانندآسمان سبز و شفاف است ، ولى به خدا نخواهيم گذاشت حتى يك قطره از آن به گلويت تااز تشنگى بميرى !!). در اينجا امام را نفرين كرد كه : (اللهم اقتله عطشا، و لا تغفر له ابدا). (بلاذرى (نقل مى كند كه (ابن حصين ) به مرض عطش مبتلا گرديد و هر چه آب مىخورد، سيراب نمى شد تا به هلاكت رسيد و بدينگونه نفرين امام درباره او مستجابگرديد. الحمد لله الذى استجاب دعاء وليه على عدوه ، و جعلنا من اوليائه و شيعته . با پايان يافتن بخش پيام دعا و نفرين امام عليه السلام ، (پيام عاشورا) نيز بهپايان مى رسد، ولى مطالب زيادى از جمله ادعيه و مناجات امام كه بخش زيبايى ازپيامهاى فرزند رسول خدا را تشكيل مى دهد، بهمحل ديگر و مجموعه بزرگى موكول مى گردد. اين مجموعه در شب جمعه ، 15 شهر رجب المرجب 1417 مطابق با 9آذرماه 1375 صورتاختتام پذيرفت . پايان
|