3 / 7 - يا اخى ، لو لم يكن فى الدنيا ملجا و لا ماوى لما بايعت يزيد بن معاوية .(36)
(برادر (محمد!) اگر در تمام دنيا (با اين همه وسعت ) هيچ پناهگاه و ملجاءاى نباشد، بازهم من دست بيعت به يزيد بن معاويه نخواهم داد ).
امام عليه السلام اين جمله را در پاسخ برادرش (محمد حنيفه ) فرمود، آنگاه كه وى بهآن حضرت اين چنين پيشنهاد نمود كه به عقيده من شما در يك شهر معين اقامت نكنيد و بههمراه فرزندانت در يك منطقه دور دست قرار بگيريد و از آنجا نمايندگانى را به سوىشهرها گسيل داريد، اگر مردم با شما بيعت نمودند، شكر خداى را به جاى آوريد و اگربا ديگران بيعت كردند، باز هم لطمه اى بر شما وارد نخواهد گرديد.
4 / 7 - و انى لا ارى الموت الا سعادة ، و الحياة مع الظالمين الا برما .(37)
(من (در چنين محيط ذلت بار) مرگ را جز سعادت و خوشبختى و زندگى با اين ستمگرانرا چيزى جز ننگ و نكبت نمى دانم ).
اين جمله از فرازهاى سخنرانى آن حضرت است كه در روز دوم محرم ، پس از ورود بهكربلا ايراد فرموده است .
5 / 7 - و الله لا اعطيهم يدى اعطاء الذليل ، و لا افر فرار العبيد . (38)
(به خدا سوگند! نه دست ذلت در دست آنان مى گذارم و نه مانند بردگان از صحنهجنگ و از برابرشان فرار مى كنم ).
امام اين جمله را در ضمن سخنرانى اول خود در روز عاشورا ايراد فرمود.
6 / 7 - الا و ان الدعى بن الدعى قد ركز بين اثنتين ، بين السلة و الذلة ، و هيهات مناالذلة ، يابى الله لنا ذلك ورسوله و المومنون ، و حجور طابت و طهرت ، و انوف حمية ،و نفوس ابية ، من ان نؤ ثر طاعة اللئام على مصارع الكرام ... . (39)
(آگاه باشيد كه اين فرومايه (ابن زياد) و فرزند فرومايه ، مرا در بين و دو راهىشمشير (شهادت ) و ذلت (زندگى ) قرار داده است و هيهات ! كه ما به زير بار ذلتبرويم ؛ زيرا خدا و رسولش و مومنان از اينكه ما پذيراى ذلت باشيم ، ابا ندارد ودامنهاى پاك مادران ما و مغزهاى با غيرت و نفوس با شرافت پدران ما روا نمى دارد كهاطاعت افراد لئيم و پست را بر قتلگاه مردان با فضيلت ، مقدم بداريم ).
اين جملات از فرازهاى دومين حسين بن على عليه السلام در روز عاشورا است .
7 / 7 - اما و الله لا اجيبهم الى شى ء مما يريدون حتى القى الله و انا مخصب بدمى .(40)
(آگاه باشيد! به خدا سوگند! من به هيچ يك از خواسته هاى دشمنان جواب مثبت نخواهمداد تا محاسنم به خونم خضاب گشته ، و به دلقاى خدانايل گردم ).
اين جمله ، از فرازهايى از سخنان حسين بن على عليه السلام است كه در روز عاشورا پساز آنكه در ميان دو لشكر، جنگ مغلوبه اى واقع گرديد و گروهى از ياران آن حضرت بهشهادت رسيدند، براى تشجيع و تسلى بقيه يارانش ، ايراد فرموده است .
8 / 7 - عند الله احتسب نفسى و حماة اصحابى .(41)
(بذل جانم و كشته شدن اصحاب و يارانم كه به فرمان خداست ، به حساب اوست و ازپيشگاه او در خواست اجر و پاداش مى نمايم ).
امام عليه السلام اين جمله را در كنار پيكر قطعه - قطعه شده (حبيب بن مظاهر ) سربازكهنسالش ايراد فرمود.
9 / 7 - انى غدا اقتل و تقتلون كلكم معى و لا يبقى منكم واحدا .(42)
(من فردا كشته مى شوم و همه شما حاضرين نيز كشته خواهيد شد و كسى شما زندهنخواهد ماند... و حتى قاسم و عبدالله شير خوار نيز كشته خواهند شد.
طبق نقل نفس المهوم ، امام عليه السلام اين جمله را در شب عاشورا پس از سخنرانى كهخطاب به اهل بيت و اصحاب خود ايراد فرمود، تذكر داد آنگاه كه به آنان اجازه داد مرخصشوند و صحنه كربلا را ترك نمايند، ولى هر يك از آنان به نحوى و با بيانى استقامتو پايدارى و حمايت خود را از امام عليه السلام اعلام نمودند.
10 / 7 - هون على ما نزل بى انه بعين الله .(43)
(تحمل اين مصيبت نيز بر من آسان است ؛ زيرا خداوند او را مى بيند ).
بنا به نقل (سيد بن طاووس ) حسين بن على عليه السلام اين جمله را هنگامى ايرادفرمود كه طفل شير خوارش در روى دستش هدف تير قرار گرفت و آن حضرت خون گلوىاو را گرفت و به سوى آسمان پاشيد.
و بالاخره از پيامهاى استقامت و شعارهاى پايدارى آن حضرت كه به صورت نثر به دستما رسيده است ، يكى هم اين جمله است كه :
11 / 7 - (موت فى عز خير من حياة فى ذل ).
(مرگ با عزت بهتر از زندگى با ننگ و ذلت است ).
اين جمله را مرحوم مجلسى در بحارالانوار (44) در ضمن بعضى از فرمايشات آنحضرت از مناقب نقل نموده است .
و اينك پيام و شعار مقاومت و پايدارى آن حضرت كه به صورت شعرنقل گرديده است :
12 / 7 -
سامضى و ما بالموت عار على الفتى
|
اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما
|
(من به سوى مرگ مى روم كه مرگ بر جوانمرد ننگ نيست ، آنگاه كه نيتش حق و جهادشبراى اسلام باشد ).
13 / 7 -
وواسى الرجال الصالحين بنفسه
|
وفارق مثبورا و خالف مجرما
|
(و با ايثار جانش از مردان نيك حمايت كند و از دشمنى با خدا، و از جنايتكاران دورىگزيند ).
14 / 7 -
لتقلى خميسا فى الهياج عرمرما
|
(من اينك جانم را تقديم مى كنم و دست از زندگى مى شويم تا در جنگى سخت و بادشمنى بس بزرگ مواجه شوم ).
15 / 7 -
فان عشت لم اندم و ان مت لم الم
|
كفى بك ذلا ان تعيش و ترغما
|
(اگر با اين عقيده زنده بمانم ، پشيمانى ندارم و اگر بميرم مورد ملامت نيستم ، ولىبراى تو همين بس كه چنين ذلت بار و ننگينى را سپرى كنى ).
امام عليه السلام اين شعار و اين ابيات چهارگانه را درمنزل (اشراف ) خطاب به (حربن يزيد رياحى ) ايراد نمود، آنگاه كه در ميانشانبحث طولانى شد، زيرا امام (ع ) مى خواست به حركت خود به سوى كوفه ادامه دهد و حر،تصميم گرفته بود طبق ماموريتى كه به وىمحول شده بود، از حركت آن حضرت جلوگيرى نمايد. تا آنجا كه به آن حضرت عرضكرد اگر شما اين سفر را ادامه دهيد منجر به جنگ خواهد گرديد و اگر جنگى پيش بيايد،شما حتما كشته خواهيد شد.
آن حضرت در پاسخ وى فرمود: (افباالموت تخوفنى وهل يعدو بكم الخطب ان تقتلونى ؟ ).
(آيا مرا با مرگ مى ترسانى ، مگر بيش از كشتن من نيز كارى از شما ساخته است ؟ ).
آنگاه فرمود: در اينجا من همان اشعارى را مى خوانم كه آن برادر مسلمان از قبيله اوسهنگامى كه مى خواست براى نصرت و يارى پيامبر در جنگ شركت كند، خواند، سپس اشعارياد شده را ايراد فرمود.(45)
16 / 7 -
(ما اگر پيروز شديم ، پيروزى ما سابقه دار و قديمى است (كه پدرم و جدم بر كفارپيروز گشته اند). و اگر شكست بخوريم ، باز هم ما شكست نخورديم (زيرا ما طرفدارحقيم و حق پايدار است ) ).
اين يكى از چهار بيت شعرى است كه امام عليه السلام در ضمن دومين سخنرانى مشروح خودكه در روز عاشورا براى اهل كوفه ايراد فرمود، به آنهامتمثل گرديد.(46)
17 / 7 -
و ان تكن الا بدان للموت انشات
|
فقتل امرء بالسيف فى الله افضل . (47)
|
(و اگر اين بدنها براى مرگ آفريده شده است ، پس كشته شدن مرد با شمشير در راهخدا چه بهتر! ).
اين بيت هم يكى از چهار بيت شعرى است كه امام عليه السلام در(منزل شقوق ) در پاسخ مسافرى كه از كوفه مى آمد، ايراد فرمود؛ زيرا وى ازوضع آينده اين سفر و از حوادث ناگوارى كه حسين بن على عليه السلام ممكن است با آنهامواجه شود، اظهار نگرانى نمود.
18 / 7 -
و العار اولى من دخول النار.(48)
|
(مرگ بهتر از پذيرفتن ننگ است و ننگ بهتر ازقبول آتش مى باشد).
19 / 7 -
(من حسين بن على هستم ، سوگند ياد كرده ام كه (درمقابل دشمن ) سرفرود نياورم ).
20 / 7 -
(من اينك از اهل و عيال و پدرم دفاع مى كنم و در راه دين پيامبر كشته مى شوم ).
اين اشعار را امام عليه السلام روز عاشورا در حالى خواند كه به دشمن حمله نموده ومبارزه مى طلبيد.
8 - دعوت به صبر و پايدارى
انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون .(50)
(من امروز آنان را به خاطر صبر و استقامتشان پاداش مى دهم ، آنان پيروز و رستگارند).
در فصل گذشته ملاحضه فرموديد كه يكى از خصوصيات اخلاقى و از برجسته ترينفضايلى كه در دوران امامت و به هنگام پذيرش مسووليت در بى اعتنايى آن حضرت بهقدرت ظاهرى بنى اميه بود.
اينك در اين فصل ، با بعد ديگرى از اين فضيلت آشنا مى شويم ، زيرا آن بزرگوار،گذشته از اينكه خودش داراى اين روحيه مقاوم و استوار بود، خاندان و يارانش را نيز براين اصل مهم دعوت و در آنان هم ، چنين روحيه اى را تقويت مى نمود.
و با اينكه آنان در اثر ايمان قوى و اعتقاد راسخ از صبر و شيكبايى والايى برخورداربودند، ولى باز هم آن حضرت با توجه به حساسيت شرايط و استثنايى بودن حادثهدر مواردى بانوان و دختران خردسال و اصحاب و يارانش را به استقامت و پايدارى وصبر و شكيبايى توصيه مى نمود و با بيانات مختلف و ترسيم پاداشهاى معنوى واخروى آنان را تقويت و بر دلهايشان نيرو و آرامش مى بخشيد و براىاستقبال از شهادت و اسارت ، آماده تر و دلگرمتر مى ساخت و اين جملات در تقويت روحىو ايجاد اعتماد و توكل در آنان آنچنان مؤ ثر بود كه نه از مواجه شدن با نيزه و شمشير،در خود ترس و واهمه راه دادند و نه از قطعه - قطعه شدن پيكرشان ، احساس درد و رنجنمودند، سيلى و تازيانه دشمن نتوانست كودكان را مرعوب كند و شماتت و استهزايش دربانوان ، موجب شكست روحى آنان نگرديد.
و اينك ده فقره از اين پيامهاى آرامبخش :
1 / 8 - يا اختاه ، تعزى بعزاء الله ، و اعلمى اناهل الارض يموتون و اهل السماء لايبقون .(51)
(خواهرم ! با استمداد از خداوند، صبر و شكيبايى در پيش بگير و بدانكه همه مردم دنيامى ميرند و كسى از اهل آسمان باقى نمى ماند ).
طبق آنچه در منابع معتبر از امام سجاد عليه السلامنقل شده است ، حسين بن على عليه السلام اين جملات را در شب عاشورا خطاب به زينب كبراعليه السلام فرمود، آنگاه كه امام حسين بن على عليه السلام در ميان خيمه اش اشعارى دربى وفايى دنيا مى خواند: (يا دهر اف لك منخليل ...).
زينب كبرا در كنار بستر امام سجاد نشسته بود، با شنيدن اين اشعار از برادرش ، با عجلهوارد خيمه او گرديد و چنين گفت : (برادرم ! كاش مى مردم و چنين روزى را نمى ديدم كهاين مصيبت ، همه مصايب را زنده كرد ) و امام عليه السلام با جملات ياد شده خواهرش راتسلى داد. آنگاه چنين فرمود:
2 / 8 - يا اختاه ! يا ام اكلثوم ! يا فاطمة ! يا رباب ! انظرن اذا قتلت فلا تشققنعلى جبيبا، و لا تخمشن وجها، و لا تقلن هجرا .(52)
(خواهرم ام كلثوم ! (دخترم ) فاطمه ! (همسرم ) رباب ! پس از مرگ من گريبان چاكنكنيد، سيلى به صورت نزنيد و سخنى كه از شما شايسته نيست بر زبان نرانيد).
3 / 8 - استعدوا للبلاء، واعلموا ان الله تعالى حاميكم و حافظكم ، وسينجيكم من شرالاعداء، ويجعل عاقبة امركم الى خير، و يعذب عدوكم بانواع العذاب ، و يعوضكم عن هذهالبلية بانواع النعم و الكرمة ، فلا تشكوا و لا تقولوا بالسنتكم ما ينقض من قدر كم .(53)
(براى سختيها آماده باشيد و بدانيد خداوند پشتيبان و حافظ شما است و در آينده نزديك، شما را از دست دشمنان نجات خواهد داد و فرجام كار شما را نيكو قرار مى دهد. و دشمن رابه عذابهاى گوناگون معذب و براى شما درمقابل اين گرفتارى ، نعمتها و عزتهاى فراوان ارزانى خواهد داشت ، پس شكوه نكنيد وآنچه ارزش شما را كم مى كند، بر زبان نياوريد ).
اين جملات را امام عليه السلام در آخرين وداعش خطاب به خواهران خود و بانوان حرم ايرادفرمود.
4 / 8 - ان الله تعالى اذن فى قتلكم و قتلى فى هذا اليوم ، فعليكم بالصبروالقتال .(54)
(خداوند اجازه داده كه من و شما در اين روز كشته شويم ؛ (حكم جهاد،شامل حال ما گرديده است ) بر شما است كه صبر و شكيبايى كنيد و با دشمن بجنگيد ).
5 / 8 - صبرا بنى الكرام ! فما الموت الاقنطرة تعبر بكم عن البؤ س و الضراءالى الجنان الواسعة و النعيم الدائمة ، فايكم يكره انينتقل من سجن الى قصر، و ما هو لا عدائكم الا كمنينتقل من قصر الى سجن و عذاب .(55)
(اى بزرگ زادگان ! صبر و شكيبايى كنيد كه مرگ جز پلى نيست كه شما را از سختيهاو رنجها عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهاى هميشگى مى رساند و چه كسى از شما استكه نخواهد از زندان به قصر انتقال يابد و همين مرگ براى دشمنان شما مانند آن است كهآنان را از كاخى به زندان و شكنجه گاه ، منتقل كنند ).
6 / 8 - ان ابى حدثنى عن رسول الله صل الله عليه و آله وسلم ان الدنيا سجنالمومن و جنة الكافر و الموت جسر هولاء الى جناتهم و جسر هولاء الى جحمهيم ما كذبت و لاكذبت .(56)
(پدرم از رسول خدا نقل نمود اينكه دنيا زندان مؤ من و بهشت كافر است و مرگپل آنان (مسلمانان ) است براى بهشتشان و پل اينان (كافر) است براى دوزخشان ، نه بهمن دروغ گفته اند و نه من دروغ مى گويم ).
اين سه فراز از خطبه حسين بن على (عليه السلام ) است كه در روز عاشورا پس از اقامهنماز صبح ، خطاب به يارانش ايراد نمود.
7/8 - (قوموا ايها الكرام الى الموت الذى لابد منه فان هذه السهامرسل القوم اليكم ) (57)
(اى بزرگواران برخيزيد به سوى مرگ كه راه گريزى از آن نيست و اين تيرهاپيكهاى مرگ است كه از اين مردم به سوى شما پرتاب مى شود ).
حسين بن على عليه السلام اين جملات را در روز عاشورا آنگاه ايراد فرمود كه مراجعت نمودو در اين موقع ، عمر سعد، به خيمه اش تيرى به سوى خيمه گاه آن حضرت رها كرده وگفت : شما نزد امير (ابن زياد) شهادت بدهيد من اولين كسى بودم كه به سوى خيمه هاىحسين ، تيراندازى نمودم . لشكريان او با ديدن اين صحنه ، تيرها را مانند قطرات بارانبه خيمه ها فرو ريختند كه بنا به نقلى در اثر اين تيراندازى عمومى ، در ميان خيمه هاكمتر كسى ماند كه تيرى بر بدن او اصابت نكرده باشد، امام در اين موقع حساس فرمود: ( ايها الكرام !...)
8/8 - يا كرام ! هذه الجنة قد فتحت ابوابها و اتصلت انهارها و اينعت ثمارها، و هذارسول الله (عليه السلام ) و الشهداء الذين قتلوا فىسبيل الله يتوقعون قدومكم و يتباشرون بكم ، فحاموا عن دين الله و دين نبيه و ذبوا عنحرم الرسول (صل الله و عليه و آله و سلم ) . (58)
(اى عزيزان ! اى بزرگ منشان ! اينك درهاى بهشت (به روى شما باز شده كه نهرهايشجارى و درختانش سرسبز و خرم است و اينك رسول خداصل الله عليه و آله وسلم و شهيدان راه خدا منتظر شما هستند و ورود شما را به همديگرمژده مى دهند، پس بر شماست كه از دين خدا و رسولش حمايت و از حرم پيامبرصل الله عليه و آله وسلم ، دفاع كنيد ).
حسين بن على عليه السلام اين جملات را پس از اقامه نماز ظهر، آنگاه كه چند نفر بههنگام نماز، در دفاع از آن بزرگوار سينه خود را سپر نموده و به خاك و خون غلطيدند؛ايراد فرمود.
9 / 8 - ( تقدم فانا لا حقون بك عن ساعة ).(59)
( ( عمرو!) پيش به سوى بهشت ! ما نيز، به زودى به تو ملحق مى شويم ).
امام عليه السلام اين جمله را هنگامى به (عمرو بن خالد صيداوى ) فرمود كه وىعرضه داشت يابن رسول الله ! جانم به قربانت ! من تصميم گرفته ام هر چه دارمزودتر به ياران شهيد تو ملحق شوم ؛ زيرا براى من سخت است كه خودم را كنار بكشم وببينم كه تو در ميان اهل و عيالت تنها مانده اى و به دست دشمن كشته مى شوى ).
10 / 8 - رح الى ماهو خير لك من الدنيا و ما فيها، و الى ملك لا يبلى .(60)
( (حنظله !) بشتاب به سوى (بهشتى كه ) بهتر از دنيا و آنچه در اوست و بشتاب بهسوى ملك و مقامى كه هميشگى است و كهنه نمى شود).
(حنطله شبامى ) كه تاخير در شهادت را جايز نمى دانست ، عرض كرد:
افلا نروح ربنا و نلحق باخواننا؟؛ آيا به سوى پروردگارمان نروم و بهبرادرنمان كه به فيض شهادت نايل گشته اند لاحق نشوم ؟ ).
حضرت در پاسخ فرمود : (رح الى ...).
11 / 8 - صبرا يا بنى عمومتى ! صبرا يااهل بيتى ! لا رايتم هوانا بعد هذا اليوم ابدا .(61)
(عموزادگان من ! اهل بيت من ! (در مقابل مرگ )، صبور و شكيبا باشيد كه پس از اين جنگ وبعد از شهادت ، روى خوارى نخواهيد ديد ).
حسين بن على عليه السلام اين جمله را در حالى فرمود كه چند نفر از جوانان بنى هاشمبه سوى دشمن حمله كردند و چون امام اين حمله دستهه جمعى را مشاهده نمود،فرمود:(صبرا...).
12 / 8 - يا بن اخى ! اصبر على ما نزل بك فان الله يلحقك بابائك الطاهرينالصالحين . برسول الله صل الله عليه و آله وسلم و على و حمزة و جعفر و الحسن .(62)
(فرزند برادرم ! صبور و شكيبا باش بر رنج و فشارى كه برتو وارد مى شودزيرا خداوند تو را به نياكان پاك و صالحترسول خدا، على ، حمزه ، جعفر و حسن ملحق خواهد نمود ).
حسين بن على عليه السلام پس از مرگ طولانى كه در روى خاك و در محاصرت دشمن قرارگرفت كودكى از برادر زادگان آن حضرت ، خود را شتابان به امام عليه السلامرسانيد، زينب كبرى او را به خيمه در كنار او قرار گرفت ، يكى از افراد دشمن به نام(بحر بن كعب ) به سوى امام حمله نمود، آن كودك دست خود را پيش برد تا مانعرسيدن شمشير به عمويش شود، شمشير به دستطفل فرود آمد و آن را قطع نمود و دست آويزان گرديد، امام عليه السلام در حالى كه بهروى خاك افتاده بود، آن طفل را به آغوش كشيد و دست به گردن وى انداخت و با همين جملهاو را تسلى داد:
(يا بن اخى ! اصبر على ما نزل بك ...).
9 - امر به معروف و نهى از منكر در پيام حسين بن على (ع )
مساله (امر به معروف و نهى از منكر ) بعنوان يكى از مهمترين برنامه هاى شريعت وزيربناى نظام اسلامى و عامل اجرايى قوانين اين آيين مقدس به شمار مى آيد و در قرآنمجيد با عناوين و تعبيرات مختلف از جمله به صورت ارائه يك وظيفه حتمى و تكليف موكدآمده است :
ولتكن منكم امة يدعون الى الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك همالمفلحون .(63)
و گاهى به عنوان بيان اوصاف و نشانه هاى مومنان راستين از آن ياد شده است چنانچه مىفرمايد:
و المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عنالمنكر... .(64)
و در كلمات پيامبر صل الله عليه وآله و سلم و ائمه معصومين عليه السلام هم در اين موردتاكيدات فراوان وجود دارد؛ از جمله امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
(امر به معروف و نهى از منكر، دو فريضه بزرگ الهى است كه بقيه واجبات با آنهابرپا مى شوند و به وسيله اين دو، راهها امن مى گردد و كسب و كار مردمحلال مى شود، حقوق افراد تاءمين مى گردد و در سايه آنها زمينها آباد و از دشمنها انتقامگرفته مى شود و در پرتو آنها، همه كارها روبه راه مى گردد).(65)
با توجه به اين اهميت است كه عده اى از فقهاى بزرگ شيعه ، جهاد را با تمام عظمتش وبا تمام ابعاد و احكامش ، بخشى از امر به معروف و نهى از منكر مى دانند و گوشه اى ازاين وظيفه اسلامى به حساب مى آورند و جمله :
اشهد انك قد اقمت الصلاة و اتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر .
كه در زيارت حسين بن على عليه السلام آمده است ، گواه اين حقيقت است . و اين معنا راتفهيم مى كند كه آن حضرت با قيام و جهاد خود، وظيفه امر به معروف را به انجامرسانيده است .
به هر حال ، اين موضوع با توجه به اهميتى كه داراست ، در كلام و پيام حسين بن علىعليه السلام در سه محور و سه بخش مختلف ، مورد توجه قرار گرفته است :
الف - اهميت امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى .
ب - نكوهش سستى كنندگان در امر به معروف و نهى از منكر.
ج - امر به معروف و نهى از منكر، عنصر اصلى وعامل مهم در قيام حسين بن على عليه السلام است .
اينك بخش اول :
الف - اهميت امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى
1 / 9 - ايها الناس ! ان رسول الله صل الله عليه و آله وسلمقال : من راءى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنةرسول الله يعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليهبفعل و لا قول كان حقا على الله ان يدخله مدخله .(66)
(مردم ! پيامبر خدا فرمود هر كس سلطان جائر و زور گويى را ببيند كه حرام خدا راحلال نموده و پيمان او را در هم شكسته ، با سنت پيامبر، مخالفت مى ورزد، در ميانبندگان خدا راه گناه و مخالفت با قانون الهى را در پيش مى گيرد و با چنين فردى باعمل و گفتارش مخالفت نكند، بر خداوند است كه چنين فرد (ساكت ) را بهمحل همان طغيانگر (آتش جهنم ) داخل كند ).
اين فراز، بخش اول از سخنرانى حسين بن على عليه السلام است كه درمنزل (بيضه ) خطاب به سپاهيان حر ايراد فرمود.
2 / 9 - اعتبروا ايها الناس بما وعظ الله به اولياء من سوء ثنانه على الاخبار اذيقول : لو لا ينهاهم الربانيون و الاخبار عن قولهم الاثم ...وقال : لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل - الى قوله - لبئس ما كانوا يفعلون .(67)
(اى مردم ! از پندى كه خدا به اوليا و دوستانش به صورت نكوهش از علماى يهود داده ،عبرت بگيريد، آنجا كه مى فرمايد: چرا دانشمندان نصارى علماى يهود، آنان را از سخنانگناه آميز و خوردن مال حرام ، نهى نمى كنند. و باز مى فرمايد:از بنىاسرائيل آن عده كه كافر شدند، مورد لعن و نفرين قرار گرفتند؛ زيرا آنان همديگر را ازاعمال زشتى كه انجام مى دادند، نهى نمى كردند و چه بدكارى كه مرتكب مى شدند).
اين فراز و فرازهاى نه گانه از فرازهاى خطبهمفصل و تاريخى حسين بن على عليه السلام است كه دوسال قبل از مرگ معاويه ، در سرزمين منى آن را ايراد فرموده است .
3 / 9 - و انما عاب الله ذلك عليهم لانهم كانوا يرون من الظلمة الذين بين اظهر همالمنكر و الفساد فلا ينهونهم عن ذلك رغبة فيما كانوا ينالون منهم و رهبة مما يحذرون والله يقول : فلا تخشوا الناس و اخشون و قال : و المومنون و المومنات بعضهم اولياءبعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر... .(68)
(در حقيقت خدا سكوت آنان را از اين جهت عيب مى شمارد كه آنان با چشم خود مى ديدند كهستمكاران به زشتكارى و فساد پرداخته اند و باز منعشان نمى كردند و اين سكوت بهخاطر علاقه به چيزهايى بود كه از آن دريافت مى كردند و به خاطر ترسى بود كه ازآزار و تعقيب آنان به دل راه مى دادند، در حالى كه خداوند مى فرمايد:از مردم نترسيد و ازمن بترسيد. و مى فرمايد:مردان و زنان مومن ، ولى (يار و ياور) يكديگرند، همديگر را امربه معروف و نهى از منكر مى كنند ).
4 / 9 - فبدا الله بالامر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة منه لعمه بانها اذااديت و اقيمت استقامت الفرائض كلها هينها وصعبها و ذلك ان الامر بالمعروف و النهى عنالمنكر دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفى ء و الغنائم و اخذالصدقات من مواضعها و وضعها فى حقها .(69)
(خداوند در اين آيه (كه فراز قبلى آورده شد) در شمردن صفات مومنان كه مظهر دوستىو همكارى هستند، از امر به معروف و نهى از منكر شروع مى كند و نخست آن را موجب مىشمارد؛ زيرا مى داند اگر اين دو امر در جامعه برقرار شود، همه واجبات از آسان گرفتهتا مشكل ، برقرار خواهد شد؛ چون امر به معروف و نهى از منكر، دعوت به اسلام ، بازگرداندن حقوق به ناحق گرفته شده ، ستيز با ستمگر و تقسيم ثروتهاى عمومى وغنايم جنگى است بر موازين اسلام و اخذ جمع آورى صدقات (زكات و مالياتهاى الزامى )از موارد صحيح و واجب آن و به مصرف صحيح و شرعى رسانيدن آن است ).
مهم ترين بعد در امر به معروف و نهى از منكر
آنچه در اين فراز از پيام و سخن امام عليه السلامقابل توجه و حائز اهميت است ، بيان ابعاد وسيع و مفهوم گسترده امر به معروف و نهى ازمنكر و اشاره به مهمترين بعد و جنبه عملى در اين مساله اساسى و حياتى است ؛ زيرا آنحضرت با استناد به دو آيه از قرآن مجيد، مى فرمايد: (اگر امر به معروف و نهى ازمنكر در جامعه برقرار شود، همه واجبات از كوچك و بزرگ ، عملى و همه مشكلات اجتماعى ،حل خواهد شد ).
آنگاه به عنوان نمونه و مثال ، پنج مورد از اين امور را بدين صورت بيان مى كند.
يك - و ذلك ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر دعاء الى الاسلام .
(امر به معروف و نهى از منكر دعوت به اسلام است ).
دو - (مع رد المظالم ).
(و باز گرداندن حقوق به ناحق گرفته شده است ).
سه - (و مخالفة الظالم ).
(مبارزه با ستمگران است ).
چهار - (و قسمة الفى ء و الغنائم ).
(توزيع عادلانه ثروتهاى عمومى و غنايم است ).
پنج - (و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فى حقها ).
(و جمع آورى صدقات (زكات و مالياتهاى الزامى ) بجا و صحيح و صرف كردن آنهادر موارد شرعى است ).
و پر واضح است كه قيام به امر به معروف و نهى از منكر در اين سطح وسيع مبارزه باستمگران و گرفتن حقوق ستمديدگان و ريشه كن نمودن جور و فساد و اقامهعدل و داد در جامعه نمى تواند به صورت (فردى ) و يا با امر به معروف (قولى) و بدون تشكيل حكومت اسلامى و ايجاد نيروى اجرايى ، امكان پذير باشد.
ب - نكوهش سستى كنندگان در امر به معروف و نهى از منكر
اينك بخش دوم پيام آن حضرت كه در اين قسمت از پيامش كسانى كه وظيفه خود را درمقابل فريضه بزرگ ( امر به معروف و نهى از منكر ) ناديده گرفته و در انجام اينواجب ، سستى به خرج داده اند، مورد نكوهش و ملامت قرار داده ، آنگاه آثار شوم اينسهل انگارى و عواقب تلخ و ثمرات ناگوار اين ترك مسووليت را كه پيش از همه متوجهخود آنان گرديده است ، تذكر مى دهد و مى فرمايد:
5 / 9 - ثم انتم ايتها العصابة عصابة بالعلم مشهورة ، و بالخبر مذكورة ، وبالنصيحة معروفة ، و بالله فى انفس الناس مهابة ، يهابكم الشريف ، و يكرمكمالضعيف ، و يؤ ثروكم من لا فضل لكم عليه و لا يدكم عنده ، تشفعون فى الحوائج اذاامتنعت من طلابها، وتمشون فى الطريق بهيبة الملوك و كرامة الاكابر .
(شما اى گروه حاضر! اى گروهى كه به علم و دانش شهرت داريد! و از شما به نيكىياد مى شود و به خير خواهى و راهنمايى در جامعه ، معروف شده ايد و به خاطر خدا دردل مردم شكوه و مهابت داريد، به طورى كه افراد مقتدر از شما بيم دارند، شما را بر خودمقدم مى شمارند و نعمتهاى خدا را برخود دريغ و بر شما ارزانى مى دارند، مردم در حوائجو نيازهايشان ، شما را واسطه قرار مى دهند و در كوچه و خيابان با مهابت پادشاهان وشكوه بزرگان ، قدم بر مى دارند ).
6 / 9 - اليس كل ذلك انما نلتموه بما يرجى عندكم من القيام بحق الله و ان كنتم عناكثر حقه تقصرون ، فاستختففتم بحق الائمة ، فاما حق الضعفاء فضيعتم ، واما حقكمبزعمكم فطلبتم ، فلا مالا يذلتموه ، و لا نفسا خاطرتم بها للذى خلقها، و لا عشيرةعاديتموها فى ذات الله .
(آيا بر همه اين احترامات و قدرتهاى معنوى از اين جهتنايل نگشته ايد كه از شما اميد مى رود تا به اجراى قانون خدا كمر ببنديد گرچه درموارد زيادى از قوانين خدا، كوتاهى كرده ايد، بيشتر حقوق الهى را كه به عهده داريد،فرو گذاشته ، حق ائمه را خوار و خفيف و حق افراد ناتوان را ضايع كرده ايد، اما در همانحال به دنبال آنچه حق خويش مى پندارند برخاسته ايد، نه پولى خرج كرده ايد و نهجان را در راه كسى كه آن را آفريده به خطر انداخته ايد. و نه با قبيله و گروهى بهخاطر خدا در افتاده ايد ).
7 / 9 - انتم تتمنون على الله جنته و مجاورة رسله و امانا من عذابه ، لقد خشيت عليكمايها المتمنون على الله ان تحل بكم نقمة من نقمانه ، لانكم بلغتم من كرامة الله منزلةفضلتم بها، و من يعرف الله لا تكرمون و انتم بالله فى عباده تكرمون .
(شما آرزو داريد و حق خود مى دانيد كه خداوند بهشتش و همنشينى پيامبرانش را ايمنى ازعذابش را به شما ارزانى دارد، اى كسانى كه چنين انتظارهايى از خدا داريد! من از اينبيمناكم كه عذابى از عذابهايش بر شما فرود آيد؛ زيرا در سايه عزت و عظمت خدا بهمنزلتى بلند رسيده ايد، ولى خدا شناسايى را كه مبلغ خداشناسى هستند، احترام نمىكنيد حال آنكه شما به خاطر خدا در ميان بندگانش احترام داريد ).
8 / 9 - و قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون ، و انتم لبعض ذمم آبائكمتفزعون ، و ذمة رسول الله مخفورة محفورة و العمى و البكم و الزمنى فى المدائن مهملة ،لا نرحمون و لا فى منزلتكم تعملون ، ولا منعمل فيها تعينون و بالادهان و المصانعة عند تاءمنون ،كل ذلك مما امركم الله به من النهى و التناهى و انتم غافلون .
(و نيز از آن جهت بر شما بيمناكم كه به چشم خود مى بينيد تعهدات و پيمانهاى دربرابر خداوند گسسته ، اما نگران نمى شويد در حالى كه براى پاره اى از تعهداتپدرانتان آشفته مى شويد و اينك تعهداتى كه در برابر پيامبر انجام گرفته (تعهداطاعت از او و جانشينش ) مورد بى اعتنايى است ، نابينايان و اشخاص كر ولال و زمينگير و ناتوان در همه شهرها بى سرپرست مانده اند، بر آنان ترحم نمى شودو نه مطابق شان و منزلتتان عمل مى كنيد و نه به كسى كه بدين سانعمل كند، مدد مى رسانيد. با چرب و چاپلوسى ، خود را در برابر ستمكاران ايمن مىسازيد، تمام اينها دستورهاى خداست به صورت نهى يا تناهى (باز داشتن يكديگر ازمنكر، كه شما از آن غفلت مى ورزيد ).
9 / 9 - و انتم اعظم الناس مصيبة لما غلبتم عليه منمنازل العلماء لو كنتم تشعرون ، ذلك بان مجارى الامور و الاحكام على ايدى العلماء بالله، الامناء على حلاله و حرامه ، فانتم المسلوبون تلك المنزلة ، و ما سلبتم ذلك الا بتفرقكمعن الحق و اختلافكم فلى السنة بعد البينة الواضحة .
(و مصيبت شما را از مصايب همه مردم سهمگين تر است ؛ زيرا منزلت و مقامى كه بايد علماداشته باشند از شما باز گرفته اند؛ چون امور ادارى كشور و صدور احكام قضايى وتصويب برنامه هاى اجرايى به دست دانشمندان روحانى كه امين حقوق الهى و بهحلال و حرام آگاهند، اجرا شود، اما اينك اين مقام را از دست شما ربوده اند و از دست دادن چنينمقامى ، هيچ علتى ندارد جز اينكه از پيرامون حق (قانون اسلام و حكم خدا) پراكنده ايد ودرباره سنت پس از آنكه دلايل روشن بر حقيقت آن وجود دارد، اختلاف كرده ايد ).
10 / 9 - و لو صبرتم على الارض و تحملتم المؤ ونة فى ذات الله كانت امور اللهعليكم ترد و عنكم تصدور و اليكم ترجع ، و لكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم ، و استسلمتمامور الله فلى ايديهم ، يعملون بالشبهات ويسيرون فى الشهوات ، سلطهم على ذلكفرار كم من الموت ، واعجابك بالحياة التى هى مفارقتكم ، فاسلمتم الظعفاء فى ايديهم... .(70)
(شما اگر بر شكنجه و ناراحتى شكيبايى مى نموديد و در راه خدامتحمل ناگوارى بوديد، مقررات براى تصويب ، پيش شما آورده مى شد و به دست شماصادر مى گرديد و شما مرجع كارها بوديد، اما به ستمكارانمجال داديد تا اين مقام را از دست شما بستانند و اجازه داديد حكومت به دست آنان بيفتد تابر اساس سنت حدس و گمان ، به حكومت پردازند و راه خود كامگى و اقناع شهوت پيشهسازند، سبب تسلط آنان بر حكومت ، فرارتان از كشته شدن و دلبستگى شما بهزندگى كوتاه دنيا بود، شما با اين روحيه و رويه ، توده ناتوان را بهچنگال اين ستمگران گرفتار كرديد ).
ج - امر به معروف و نهى از منكر، عنصر اصلىوعامل مهم در قيام حسين بن على (ع )
و اينك پس از نقل پيام حسين بن على عليه السلام در دو بخش از امر به معروف و نهى ازمنكر، به بخش سوم اين موضوع كه در آن پنج پيامنقل گرديده است ، مى پردازيم :
11 / 9 - اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا فى سلطان ، و لا التماسا منفضول الحطام ولكن لنرى المعالم من دينك ، ونظهر الاصلاح فى بلادك ، و ياءمنالمظلومون من عبادك ، و يعمل بفرائضك ، سننك و احكامك .(71)
(خدايا! بى شك تو مى دانى آن چه از ما سر زده (و مبارزه اى كه بر ضد بنى اميهشروع كرده ايم ) نه رقابت در به دست آوردن قدرت سياسى است و نه جستجوى ثروت ونعمتهاى بيشتر، بلكه براى اين است كه ارزشهاى درخشان آيينت را ارائه دهيم و در بلاد وشهرها اصلاحات پديد آوريم و بندگان ستمديده ات را از حقوقشان برخوردار و ايمنسازيم و براى اين است كه به قوانين و احكام توعمل شود ).
12 / 9 - اللهم انى احب المعروف و انكر المنكر، و انى اسئلك ياذاالجلال و الاكرام بحق هذا القبر و من فيه الا اخترت لى من امرى ما هو لك رضى ولرسولك رضى .(72)
(خدايا من دوستدار معروف و از منكر بيزارم . اى خداى بزرگ و كرامت بخش ! تو را بهحق اين قبر و به حق كسى كه در ميان آن است ، سوگندت مى دهم كه در اين تصميم و ارادهاى كه دارم ، راهى را براى منم بنمايى كه موجب رضا و خشنودى تو و پيامبرت باشد ).
امام عليه السلام اين جمله را در يك برهه حساس و در يك شرايط تاريخى در كنار قبررسول خدا صل الله عليه وآله وسلم ايراد فرمود، آنگاه كه تصميم گرفت مدينه را بهسوى مكه ترك گويد و براى آخرين بار به زيارت قبررسول خدا (ص ) شتافت و با جد بزرگوارش وداع نمود.
13 / 9 - و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلبالاطلاح فى امة جدى (ع ) اريد ان امر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدىوابى على بن ابى طالب .(73)
(و من نه از روى خود خواهى و يا براى خوشگذرانى و نه براى افساد و ستمگرى ، ازمدينه خارج شدم بلكه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهى از منكر و خواسته ام ازاين حركت ، اصلاح مفاسد امور است و احيا و زنده كردن سنت و قانون جدمرسول خدا (ص ) و راه و رسم پدرم على ابن ابيطالب است ).
اين جمله ها بخشى از متن وصيتنامه حسين بن على عليه السلام است كه هنگام حركت از مدينهخطاب به برادرش (محمد بن حنيفه ) نوشته است .
14 / 9 - و انا ادعوكم الى كتاب و سنة نبيه ، فان السنة قد اميتت و البدعة قد احييتتسمعوا قولى اهدكم الى سبيل الرشاد .(74)
(من شما را به كتاب و سنت پيامبرش دعوت مى كنم ، زيرا سنت فراموش شده و بدعت ،جاى آن را گرفته است ، اگر سخن مرا بشنويد، به راه سعادت و خوشبختى رهنمونتانخواهم بود ).
اين جمله نيز كه بيانگر انگيزه قيام و حركت حسين بن على عليه السلام است ، از فرازهاىنامه اى است كه آن حضرت پس از ورود به مكه ، به سران شهر بصره مانند (مالك بنمسمع بكرى ، مسعود بن عمرو، منذر بن جارود و...) نگاشته است .
15 / 9 - الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان ، و تركوا طاعة الرحمان ، و اظهرواالفساد، و عطلوا الحدود، و استاثروا بالفى ء، واحلوا حرام الله ، و حرموا حلاله ، و انااحق ممن غير .(75)
(مردم آگاه باشيد! اينان (بنى اميه ) به پيروى از شيطان گردن نهاده و اطاعت خدا راترك نموده اند، فساد را ترويج و حدود خدا راتعطيل نموده اند و بيت المال را به خود اختصاص داده ، حرام خدا راحلال و حلال خدا را تحريم كرده اند و اينك من سزاوار و شايسته ام بر حكومت مسلمانان نهاينان كه اسلام را تغيير داده اند ).
اين جمله بخشى از سخنرانى مشروح حسين بن على عليه السلام است كه در(منزل بيضه ) در نزديكى كربلا خطاب به سپاهيان (حر ) ايراد فرمود.
10 - نماز در پيام امام
در دين مقدس اسلام (نماز) در راس همه اعمال و عبادات قرار گرفته است چنانچه خداونددر اوصاف متقين كه بهترين بندگان اويند مى فرمايد:
الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلوة .(76)
( (پرهيزكاران ) كسانى هستند كه به غيب ( آنچه از حس پوشيده و پنهان است )ايمانمى آورند و نماز را بر پا مى دارند ).
اين عبادت از آن چنان اهميتى برخوردار است كه نه تنها در دين اسلام بلكه در اديانگذشته و در شرايط انبياى پيشين نيز در راس همه برنامه ها و عبادات بوده است و لذاحضرت ابراهيم عليه السلام از خداوند براى خود و ذريه اش توفيق اقامه نماز رادرخواست مى كند و مى گويد:
(رب اجعلنى مقيم الصلوة و من ذريتى ...).(77)
و حضرت لقمان در به پا داشتن نماز به فرزندش توصيه مى كند:
(يا بنى اقم الصلوة ...).(78)
و حضرت عيسى آن را از وظايف اوليه اش مى شمارد و مى گويد:
(و اوصانى بالصلوة و الزكاة ما دمت حيا)؛ (79) (تا زمانى كه زنده ام مرا بهنماز و زكات توصيه كرده است ).
خلاصه در اهميت نماز، همين بس كه معيار قبول و رد همهاعمال و عبادات ديگر معرفى شده است .(80)
براين اساس است كه حسين بن على عليه السلام با پيام و شعارش ، پيروانش بر اهميتنماز متوجه ساخته است و از ياران و اصحابش كه در حساسترين شرايط از نماز حمايتكرده و حتى براى اقامه تنها يك نماز، جانشان را فدا كرده اند، تقدير بهعمل آورد است :
1 / 10 - ارجع اليهم فان استطعت ان توخرهم الى غدوة و تدفعهم عنا العشية لعلنانصلى لربنا الليلة و ندعوه و نستغفره .(81)
(ابوالفضل ! به سوى آنان بر گرد و اگر توانستى همين امشب را مهلت بگير و جنگ راتا فردا صبح به تاخير بينداز اميد است تا ما امشب به نماز، دعا و استغفار باپروردگار مان بپردازيم ).
2 / 10 - فهو يعلم انى قد كنت احب الصلوة له و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء والاستغفار .(82)
(زيرا او مى داند كه من به نماز و قرائت قرآن و استغفار و مناجات پرودگار علاقهشديد دارم ).
امام عليه السلام اين جمله را كه حاوى دو پيام و شعارمستقل در بيان اهميت نماز است ، عصر تاسوعا هنگامى كه دشمن به سوى خيمه ها حركتنمود، خطاب به برادرش ابوالفضل عليه السلام ايراد فرمود؛ زيرا در مرحلهاول به وى دستور داد كه به سوى دشمن برود و علت حركت تا به هنگام آنان را سؤال كند و پاسخ آنان اين بود كه دستور جديد و اكيد از ابن زياد آمده است كه يا بايد همينالان جنگ شود يا بيعت با يزيد انجام گيرد.
وقتى حضرت ابوالفضل اين پيام دشمن را به امام ابلاغ نمود، در مرحله دوم آن حضرتمجددا اين دستور را صادر فرمود. آرى قرار بود عصر تاسوعا جنگ شروع شود، ولى امامعليه السلام براى اهتمام بر نماز و قرائت قرآن از دشمن فرومايه اش در خواست مهلتنمود.
3 / 10 - ذكرت الصلاة جعلك الله من المصلين الذاكرين .(83)
(ابوثمامه ! نماز را به ياد آورى ، خدا تو را از نماز گزارانى كه به ياد خدا هستند،قرار بدهد ).
4 / 10 - نعم ، هذا اول وقتها، سلوهم ان يكفوا عنا حتى نصلى .(84)
(آرى اينك اول وقت نماز است ، از دشمن بخواهيد دست از جنگ بردارد تا نماز خود را بهجاى آوريم ).
امام عليه السلام اين جمله را كه مانند جمله قبل ، مركب از دو شعار است ، در پاسخ(ابوثمامه صيداوى ) يكى از ياران وفادارش فرمود، آنگاه كه او را درحال شدت جنگ متوجه گرديد كه اول ظهر است ، لذا به آن حضرت عرض نمود:
(بنفسى انت ؛ جانم به قربانت )، گرچه اين مردم به حملات خود ادامه مى دهند، ولىبه خدا سوگند! تا مرا نكشته اند نمى توانند بر تو دست يابند و من دوست دارم آنگاهبه لقاى خدايم نايل شوم كه اين يك نماز آخر را هم با امامت شما به جاى آورده باشم .
5 / 10 - (نعم ، انت امامى فى الجنة ).(85)
(سعيد! آرى تو پيش از من در بهشت (برين ) هستى ).
روز عاشورا براى اداى نماز ظهر، پيشنهاد آتش بس از سوى حسين بن على عليه السلامعملا مورد موافقت قرار نگرفت و آن حضرت بدون توجه به تيرباران دشمن در بيرونخيمه ها و در مقابل صفوف اهل كوفه ، به نماز ايستاد و چند تن از ياران با وفايش ازجمله (سعيد بن عبدالله ) و (عمروبن قرظه كعبى ) در پيش روى آن حضرت ايستادندو سينه خود را سپر كردند و در اثر تيرهايى كه به سرو سينه آنان اصابت نمود، پساز نماز به روى خاك افتادند و به شهادت رسيدند.
سعيد، پس از نماز آن حضرت كه با ضعف شديد و با پيكر خون آلود افتاده بود، چشمشرا باز كرد و امام را در كنارش ديد كه در روى زمين نشسته و خاك و خون از صورت وىپاك مى كنند، در مقابل اين محبت امام عليه السلام كه سر از پا نمى شناخت ، چنين عرضكرد:(اوفيت يا ابن رسول الله صل الله عليه و آله وسلم ؛ اى فرزندرسول خدا! آيا من وظيفه خود را به نيكى انجام دادم ؟ ).
امام عليه السلام هم در پاسخ وى فرمود: آرى تو پيش از من در بهشت (برين ) هستى .