15 - اتمام حجت خصوصى اين بود فراز از اجتجاج و اتمام حجت عمومى حسين بن على عليه السلام كه در اين فرازهابود مورد خطاب آن حضرت ، همه لشكريان ابن زياد و همه افرادى است كه براى جنگ بافرزند رسول خدا در كربلا شده بودند. ولى در احتجاج آن بزرگوار، مواردى نيز وجود دارد كه در آنها طرف خطاب ، افرادمخصوصى بوده و اتمام حجت آن حضرت عنوان فردى و شخصى داشته است ، به ذكرنمونه هايى از اين نوع اتمام حجت كه در دسترس ما بوده ، مى پردازيم : با عبيد الله بن حر جعفى 1 / 15 - يا بن الحر! ان اهل مصركم كتبوا الى انهم مجتمعون على نصرتى و سالونىالقدوم عليهم و ليس الامر عل ما زعموا و ان عليك ذنوبا كثيرة ،فهل لك من توبة تمحو بها ذنوبك ؟... تنصرابن بنت نبيك وتقاتل معه .(111) ( (اى پسر حر!) همشهريان شما (كوفه ) براى من نامه نوشته اند كه بر نصرت ويارى من اتحاد نموده ايد و از من خواسته اند به شهرشان بيايم . در حالى كه حقيقت امرغير از اين است و تو اى (حر جعفى ! ) گناهان زيادى را مرتكب شده اى ، آيا نمى خواهىاز آن گناهان تو كنى ؟ ... فرزند دختر پيامبرت را يارى كرده و به همراه او با دشمنانشبجنگى ). امام عليه السلام اين جملات را در منزل (قصربنمقاتل ) و هنوز به كربلا وارد نشده بود و به (عبيدالله ) فرمود، آنگه كه در ميانآنان ملاقاتى رخ داد، ولى عبيدالله به بهانه اى مادى ، توفيق اين توبه را از دست داد. بايد توجه داشت كه (عبيدالله بن حر ) از افراد شجاع و سرشناس و از هوادارانعثمان بود و پس از كشته شدن او، نزد معاويه رفت و در جنگ صفين در صف لشكريان اوبا امير مومنان عليه السلام جنگ نمود، در تاريخ از غارتگريها و راهزنيهاى عبيدالله دردوران معاويه و غير آن ، مطالب فراوان نقل گرديده است . با عمر بن سعد 2 / 15 - يا ابن سعد! اتقاتلنى ؟ اما تتقى الله الذى اليه معادك ؟! فانا ابن من قدعلمت ! الا تكون معى و تدع هولاء فانه اقرب الى الله تعالى ؟ .(112) (اى پسر سعد! آيا مى خواهى با من جنگ كنى ؟ در حالى كه مرا مى شناسى و مى دانى منفرزند چه كسى هستم و آيا از خدايى كه بازگشت تو به سوى اوست نمى ترسى ؟! آيانمى خواهى به همراه من باشى و دست از اينها (بنى اميه ) بردارى كه اينعمل به خداوند نزديكتر ( و جلب كننده رضاى اوست ) ). امام عليه السلام اين جمله را در شب هشتم و نهم محرم در ضمن ملاقاتى كه در ميان دو لشكرو طبق پيشنهاد آن حضرت با عمرسعد داد، خطاب بدو ايراد فرمود. بازهم با عمر سعد 3 / 15 - اى عمر! اتزعم انك تقتلنى و يوليك الدعى بلاد الرى و جرجان ، و اللهتتهنا بذلك عهد معهود، فاصنع ما انت صانع ، فانك لا تفرح بعدى بدنيا و لا آخرة ، وكانى براسك على قصبة يتراماه الصبيان بالكوفة و يتخذونه غرصا بينهم ....(113) (اى عمر سعد! آيا تو خيال مى كنى با كشتن من (به جايزه بزرگى دست خواهى يافت و)اين فرومايه ( ابن زياد) حكومت رى و گرگان را به تو واگذار خواهد نمود، به خداسوگند! چنين حكومتى بر تو گوارا نخواهد گرديد و اين پيمانى است محكم و پيش بينىشده ، اينك آنچه درباره ما از دست تو بر مى آيد انجام بده كه پس از (كشتن ) من نه دردنيا و نه در آخرت روى خوشى و راحتى نخواهى ديد و چندان دور نيست روزى كه در همينشهر كوفه ، سر بريده تو را بر نيزه بزنند و كودكان آن را اسباب بازى قرار داده وسنگ بارانشان قرار بدهند ). حسين بن على عليه السلام پس از سخنرانى دوم در روز عاشورا، عمر سعد را گرفت و اوبا اينكه از اين ملاقات اكراه داشت ، به ناچار از صف دشمن فاصله گرفت و جلو آمد بهطورى كه گردن اسب امام با گردن اسب وى مقابل هم قرار گرفت ، آن حضرت براىآخرين بار با جملاتى كه ملاحظه فرموديد، با وى اتمام حجت فرمود و آينده تيره وتاريك او را ترسيم نمود، اما او از نصيحت و اتمام حجت امام بهره اى نگرفت و همانگونهكه آن حضرت فرمود به شقاوت و بدبختى دنيا و آخرت دچار گرديد. با عمرو بن حجاج 4 / 15 - يحك يا عمرو! اعلى تحرض الناس ؟ انحن مرقنا من الدين و انت تقيم عليه ؟ستعلمون اذا فارقت ارواحنا اجسادا من اولى بصلى النار .(114) (واى بر تو اى عمرو! آيا مردم را به اين بهانه كه ما از دين خارج شده ايم بر عليه منمى شورانى ؟ آيا ما از دين خارج شده ايم و تو در آن پا برجا هستى ؟! آرى ، به زودىكه روح ، از بدن ما جدا مى شود، خواهيد ديد كه چه كسى از دين بيرون رفته و سزاورآتش خواهد بود ). امام عليه السلام اين اتمام را به (عمرو بن حجاج ) يكى از فرماندهان لشگر كوفهنمود آنگاه كه ديد وى افراد تحت فرماندهى خود را كه چهار هزار نفر بودند با اينجملات بر جنگ با آن حضرت تشويق مى كند: قاتلوا من مرق عن الدين و فارق الجماعة !!! . (بجنگيد! با كسى (حسين بن على عليه السلام ) كه از دين خدا برگشته و از صفمسلمانان خارج شده است !!! ). 16 - پيام استمداد اين بود پيامهاى اتمام بخش حسين بن على عليه السلام . به طورى كه قبلا اشارهنموديم ، در اين بخش علاوه بر پيام اتمام حجت ، با پيامهاى استمداد و استغاثه آنحضرت هم آشنا خواهيم گرديد و اينك : 1 / 16 - اما من مغيب يغيثنا لوجه الله ؟! اما من داب يذب عن حرمرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم .(115) (آيا فرياد رسى نيست كه براى رضاى خدا به فرياد ما برسد؟! آيا دفاع كننده اىنيست كه از حرم رسول خدا (ص ) دفاع كند؟! ). امام عليه السلام اين جمله را در روز عاشورا، در ضمن جملاتى پس از آنكه سخنرانىعموميش تمام شد، ايراد فرمود، آنگاه كه از طرف دشمن ، گروه تيراندازان ، ياران حسينبن على عليه السلام را تيرباران نمودند و تعدادى از آنان را به خاك و خون كشيدند وطبق نقل مرحوم مقرم ، چون صداى استغاثه امام عليه السلام به گوشاهل بيت آن حضرت رسيد، صداى گريه و ناله از ميان خيمه ها برخاست . 2 / 16 - هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله ؟!هل من موحد يخاف الله فينا؟! هل من مغيث يرجو الله فى اغاثتنا؟!هل من معين يرجو ما عند الله فى اعانتنا؟! .(116) (آيا مدافعى هست از حرم رسول خدا دفاع كند؟! آيا بنده يكتا پرستى هست درباره ستمىكه بر ما وارد مى شود از خدا بترسد؟! آيا فرياد رسى هست كه به اميد خداوندى بهفرياد ما برسد؟! آيا يارى دهنده اى هست كه به اميد ثواب الهى به يارى ما برخيزد؟!). طبق نقل خوارزمى ، امام عليه السلام اين جملات را با صداى بلند و به عنوان اتمام حجت ،خطاب به لشكريان عمر سعد ايراد فرمود در حالى كه همه ياران آن حضرت به شهادترسيده بودند. 3 / 16 - يا كرام ! هذه الجنة !... فحاموا عن دين الله و دين نبيه و ذبوا عن حرمرسول صلى الله عليه و آله .(117) (اى عزيزان ! اينك درهاى بهشت به روى شما باز شده است پس ، از دين خدا و آيينپيامبرش حمايت و از حرم رسول دفاع كنيد ). اين جملات را امام عليه السلام پس از اقامه نماز ظهر روز عاشورا هنگامى كه عده اى ازياران در مقابلش به روى خاك افتاده و به درجه شهادت و سعادت ابدىنايل گرديدند، ايراد فرمود، گرچه اين خطاب ، استغاثه و استمداد به ظاهر متوجهياران و اصحاب آن حضرت بود كه در انتظار شهادت ، دقيقه شمارى مى نمودند، اما درحقيقت دعوتى عام استغاثه اى فراگير و بيان وظيفه اى بود كهشامل تمامى كسانى مى شد كه صداى آن حضرت را مى شنيدند. 17 - پيام انتقام قرآن مجيد مى فرمايد: فانتقمنا منهم فانظر كيف كان عاقبة المكذبين .(118) (ما از آنان (تكذيب كنندگان انبيا) انتقام گرفتيم ، پس ببين چگونه است عاقبت كارتكذيب كنندگان ). گرچه اين آيه شريفه درباره امتهاى پيشين گذشته است كه پيامبران خود را بر اساسافكار باطل و به تبعيت از نياكان خويش تكذيب نموده اند، ولى يكى از مصاديق بارزكسانى كه رهبران و پيشوايان خود را تكذيب نموده و با آنان به مبارزه برخاسته اند وقبل از آخرت در اين دنيا شمشير انتقام الهى بر سر آنان فرود آمده وقبل از مرگ ، قانون مجازات آنان را فراگرفته است ، بنى اميه و پيروان آنان مخصوصامردم كوفه بودند. تاريخ از اين نظر غنى و گوياست و نكات حساس و تكان دهنده اى رااز سرنوشت آنان براى آيندگان حفظ كرده است . ولى آنچه در اينجا مورد نظر است ، پيش بينهاى صريح قاطع و پيامهاى كوتاه شعارگونه حسين بن على عليه السلام در مورد انتقامها و مجازاتها دنيوى است ؛ كه آن حضرتدر مقاطع مختلف به صراحت بيان نموده تا بلكه بتواند از اين راه آنان را از عذابى بهچنين جنايت هولناكى باز داشته و از بروز سرنوشتى شوم در دنيا و عذابى دردناك درآخرت ، جلوگيرى نمايد. 1 / 17 - و الله ! لا يدعونى حتى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى ، فاذا فعلوا ذلكسلط عليهم من يذلهم حتى يكونوا اذل من فرام المراة .(119) (به خدا سوگند! بنى اميه از من دست بر نمى دارد تا خون مرا بريزند و چون جنايت رامرتكب شوند خداوند كسانى را بر آنان مسلط مى كند تا ايشان را به ذلت بكشاند ذلتىبدتر از كهنه پاره زنان ). امام عليه السلام اين جمله را در پاسخ (ابن عباس ) فرمود، آنگاه كه از عراق آنحضرت درخواست نمود تا در شهر مكه اقامت نموده ، پس از قيام مردم عراق و بيرون راندنحكام و فرمانداران بنى اميه از شهرهايشان ، به سوى حركت نمايد. 2 / 17 - ان هولاء اخافونى و هذه كتب اهل الكوفة و هم قاتلى ، فاذا فعلوا ذلك و لميدعوا لله محرما الا بعث انتهكوه بعث الله اليهم من يقتلهم حتى يكونوااذل من فرام الامة .(120) اينان (بنى اميه ) مرا تهديد نمودند، اهل كوفه هم به وسيله اين نامه ها از من دعوت كردندو قاتل من هم خودشان خواهند بود و چون اين گناه بزرگ را مرتكب شده و احترام الهى رادر هم شكستند، خداوند كسى را بر آنان مسلط خواهد نمود كه به كشتار آنان بپردازد بهطورى كه ذليل تر از كهنه پاره كنيزان گردند). امام عليه السلام اين جمله را كه مشابه جمله گذشته است ، در پاسخ شخصى فرمود كهدر مسير كوفه با آن حضرت مواجه گرديد، زيرا او سؤال نمود يابن رسول خدا! چه انگيزه اى موجب گرديد كه شما از مدينه و حرم جد خود خارجشده و به اين بيابان بى و آب و علف روى آورديد؟! 3 / 17 - انهم لن يدعونى حتى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى ، فاذا فعلوا ذلكسلط الله عليهم من يذلهم حتى يكونوا اذل فرق الامم .(121) (آنان دست از من بر نمى دارند تا خون مرا بريزند و چون اين جنايت را مرتكب شوند،خداوند كسى را بر ايشان مسلط گرداند كه آنان را ذليلترين ملتها سازد). اين جمله را امام عليه السلام در منزل (بطن عقبه ) و در پاسخ (عمروبن لوذان )فرمود آنگاه كه او هم از سفر منصرف شده و به مدينه مراجعت نمايد. 4 / 17 - وايم الله ! ليقتلونى فيلبسهم الله ذلا شاملا و سيفا قاطعا و يسلط عليهممن يذلهم حتى يكونوا اذل من قوم سباء، اذ ملكتهم امراة فحكمت فى اموالهم و دمائهم .(122) به خدا سوگند! مسلما آنان مرا خواهند كشت و خدا به ذلت فراگير و شمشير برانمبتلايشان ساخته و كسى را بر آنان مسلط خواهد نمود كه آنان را به ذلت كشانيده از قومسبا كه زنى بر ايشان مسلط شد و به دلخواه خويش درمال و جانشان حكمرانى نمود، ذليل تر گرداند). اين جمله را امام عليه السلام در منزل (رهيمه ) در پاسخ (ابوهرم ) ايراد فرمود. 5 / 17 -
لعنتم و اخزيتم بما قد جنيتم
|
فسوف تلاقوا حرنار توقد .(123)
| (شما (مردم كوفه ) در اثر جنايتى كه مرتكب شديد، مورد لعنت و غضب خدا قرارگرفتيد و به زودى آتشى سوزان را در خواهيد يافت ). اين بيت ، يكى از چهار بيت شعرى است كه حسين بن على عليه السلام در بالين حضرتابوالفضل به عنوان ندبه و مرثيه برادرش و نكوهش از اقدام و جنايت مردم كوفه وخطاب به آنان ايراد فرموده است . 18 - پيام شهادت گرچه موارد متعددى از پيامهاى پيشين بويژه پيام انتقاد كه درفصل گذشته ملاحظه نموديد، متضمن پيام شهادت نيز مى باشد و مضمون آنها بيانگرآمادگى امام براى فداكارى در راه اعلاى كلمه توحيد و از بين بردن موانع پيشرفت اسلامو بذل جان و مال در راه عقيده و آرمان خويش است ، ولى به جهت اهميت موضوع و صراحتپيام شهادت آن بزرگوار و جلب توجه بيشتر اينك نمونه هايى از اين شعار پيام را بهصورت بخشى مستقل و جداگانه در اختيار خوانندگان عزيز قرار مى دهيم : 1/18 - خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة ، و ما اولهنى الىاسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف ، و خير لى مصرع انا لاقيه ، كانى باوصالىتقطعها عسلان الفلاة بين النواويس و كربلا فيملان منى اكراشا جوفا و اجربة سغبا، لامحيص عن يوم خط بالقلم ، رضا الله رضانااهل البيت ، نصبر على بلائه و يوفنا اجور الصابرين ... الا من كان فينا باذلا مهجتهموطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا، فانىراحل مصبحا ان شاء الله تعالى (124) مرگ بر فرزندان آدم لازم و حتمى گرديده ، همانند گردنبد كه لازمه گردن دختران جواناست و من به ديدار نياكانم آنچنان مشتاقم مانند اشتياق يعقوب به ديدار يوسف و براى منقتلگاه معين شده كه به آنجا خواهم رسيد و گويا مى بينم كه درندگان بيانانها(لشكركوفه ) در سرزمين ميان نواويس (125) و كربلا اعضاى بدن مرا قطعه - قطعهكرده و شكمهاى گرسنه خود را با آنها سير و انبانهاى خالى خود را پر مى كنند، از پيشآمدى كه با قلم قضا و قدر نوشته شده است ، گريزى نيست ، خشنودى خداوند مااهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله است ، در برابر امتحان خدا صبر و شكيبايى مىخواهد در راه ما از جانش بگذرد و خونش را در راه لقاى خداوند نثار كند، آماده حركت با ماباشد كه من فردا صبح حركت خواهم نمود. ان شاء الله تعالى ). اين جملات ، بخشى از سخنرانى حسين بن على عليه السلام است كه يك روزقبل از حركت از مكه آن را ايراد نموده است . نامه اى به بنى هاشم 2 / 18 - بسم الله الرحمن الرحيم ، من الحسين بن على الى محمد بن على و من قبله منبنى هاشم . اما بعد، فان من لحق بى استشهد و من لم يلحق بى لم يدرك الفتح ، والسلام .(126) (به نام خداوند بخشنده مهربان . از حسين بن على به محمد بن على و افراد ديگر ازبنى هاشم كه در نزد وى هستند. اما بعد هريك از شما در اين سفر به من ملحق شود، بهشهادت خواهد رسيد و هر كس از شما مرا همراهى نكند، به پيروزى دست نخواهد يافت .والسلام ). بنا به نقل محدث بزرگ (ابن قولويه ) حسين بن على عليه السلام اين نامه را درايامى كه در مكه اقامت داشت براى برادرش (محمد حنفيه ) و ساير افراد بنى هاشمكه در مدينه بودند، نگاشت و (ابن عساكر و ذهبى ) هم نظريه (ابن قولويه ) راتاييد نموده اند. (127) ولى مرحوم (سيد بن طاووس ) (128) از (كلينى رحمة الله عليه )نقل مى كند كه اين نامه از ناحيه حسين بنى على عليه السلام پس از آنكه از مكه حركتنموده ، صادر شده است . در بطن عقبه 3 / 18 - ما ارانى الا مقتولا، فانى رايت فى المنام كلابا تنهشنى ، و اشدها على كلبابقع .(129) (من درباره خودم هيچ پيش بينى نمى كنم جز اينكه كشته خواهم شد؛ زيرا در عالم روياديدم كه سگهاى چندى به من حمله نمودند و درنده ترين آنها سگى بود سفيد و سياه ). امام عليه السلام اين خبر را در منزل (بطن عقبه ) به اطلاع ياران واهل بيت خويش رسانيد. 4 / 18 - انى خفت براسى فعن لى فارس و هويقول : القوم يسيرون و المنايا تسرى اليهم ، فعلمت انها انفسها نعيت الينا.(130) (من سرم را به زين اسب گذاشته بودم كه خواب خفيفى بر چشمم مسلط شد، در اين موقعصداى اسب سوار (هاتفى ) به گوشم رسيد كه مى گفت اينان به هنگام شب درحركتند، مرگ هم آنان را تعقيب مى كند و براى من معلوم شد كه اين خبر مرگ ماست ). امام اين جمله را پس از حركت از (قصر بنىمقاتل ) و در نزديكى كربلا فرمود، آنگاه كه قافله شبانه در حركت بود، صداىاسترجاع امام بلند شد، حضرت على اكبر علت اين استرجاع را سؤال نمود، امام در پاسخ وى فرمود: (انى خففت براءسى ...). هنگام ورود به كربلا 5 / 18 - ارض كرب و بلاء قفوا و لا تبرحوا و حطوا و لا ترحلوا فهيهنا و الله محطرحالنا و هيهنا و الله سفك دمائنا و هيهنا و الله تسبى حريمنا و هيهنا و اللهمحل قبورنا و هيهنا و الله محشرنا و منشرنا و بهذا و عدنى جدىرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و لا خوف لو عده .(131) اينجا سرزمين حزن و مصيبت است بايستيد و حركت نكنيد، بارها را بگشاييد ومنزل كنيد، به خدا سوگند اينجاست محل فرود آمدن قافله ما، و به خدا سوگند همين جاستجايگاه ريخته شدن خونهاى ما، و به خدا سوگند اينجاست كه خانواده ما اسير مى شود وبه خدا سوگند اينجاست محل قبرهاى ما و به خدا سوگند اينجاست حشر و نشر ما كه جدمرسول خدا به من وعده داده است و خلافى در وعده او نيست ). امام ، اين جملات را هنگام ورود به سرزمين كربلا ايراد فرمود. عصر تاسوعا 6 / 18 - انى رايت رسول الله صلى الله عليه و آلهفقال لى : انك تروح الينا .(132) (اينك جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من فرمود: به نزدما خواهى آمد). امام ، اين جمله را در عصر تاسوعا فرمود، آنگاه كه در كنار خيمه به شمشيرش تكيهنموده و خواب خفيفى بر چشمان آن حضرت غالب گرديد و همان وقت لشكر كوفه بهسوى خيمه ها حركت نمود و چون زينب كبرى عليهاالسلام هلهله دشمن را شنيد، شتابزدهبرادرش را بيدار كرده و از وضعى كه پيش آمده بود كه را مطلع نمود، در اين موقع آنحضرت فرمود: انى رايت رسول الله صلى الله عليه و آله فى المنام ... . 7 / 18 - ...و قد اخبرنى جدى رسول الله صلى الله عليه و آله بانى ساساق الىالعراق ، فانزل ارضا يقال لها عمورا و كربلا، و فيها استشهد و قد قرب الموعد، الا وانى اظن يومنا من هولاء يومنا من هولاء الاعداء غدا... . (...جدم رسول خدا به من چنين چيزى خبر داده بود كه من به عراق فرا خوانده مى شوم ودر محلى كه به آن عمورا و كربلا مى گويند فرود آمده و در همانجا به شهادت مى رسمو اينك وقت آن رسيده است و به گمان من فردا دشمن جنگ را با ما آغاز خواهد نمود). 8 / 18 - انى غدا اقتل ، و تقتلون كلكم معى ء، و لا يبقى منكم واحد .(133) (من فردا كشته مى شوم و همه شما حتى قاسم و عبدالله شيرخوار كشته خواهد شد و كسىاز شما زنده نخواهد ماند). حسين بن على عليه السلام عصر تاسوعا يا شب عاشورا يا شب عاشورا در ميان يارانشسخنرانى و با جملاتى كه از رسول خدا نقل نمود و شهادت خود و هركس را كه همراه اوست، صريحا اعلان كرد، آنگاه به همه آنان اجازه مرخصى داد و هر يك از آنان با بيانىاستقامت و پايدارى خود را ابراز نمود و در اينجا بود كه براى آخرين بار با يك جملهديگر، آينده را براى آنان ترسيم نمود و چنين فرمود:) 9/18 - ...رايت كان كلابا قد شدت على لتنهشنى ، و فيها كلب ابقع رايته اشدهاعلى ، اظن ان الذى يتولى قتلى رجل ابرص من بين هولاء القوم ، ثم انى رايت بعد ذلكجدى رسول الله صلى الله عليه و آله و معه جماعة من اصحابه و هويقول لى : يا بنى انت شهيد آل محمد و قد استبشر بكاهل السموات و اهل الصفيح الاعلى ، فليكن افطارك عندى الليلة ،عجل و لا تؤ خر، فهذا ملك قد نزل من السماء لياءخذ دمك فى قارورة خضراء، فهذا ما رايتو قد انف الامر و اقترب الرحيل من هذه الدنيا لا شك فى ذلك .(134) سحرگاهان شب عاشورا خواب سبكى چشم امام عليه السلام را فرا گرفت و چون بيدارگرديد خطاب به ياران و اصحابش چنين فرمود: (من در خواب ديدم گويا كه چندين سگ بر من حمله مى كنند و درنده ترين آنها سگى بودبه رنگ سياه و سفيد و چنين گمان مى كنم قاتل من از ميان اين مردم كسى است كه به مرضبرص مبتلاست . پس از آن رسول خدا را با گروهى از يارانش در خواب ديدم كه به منفرمود پسركم تو شهيد آل محمد هستى و ساكنان آسمانها و عرش برين ، آمدن تو را بههمديگر مژده و بشارت مى دهند. تو امشب افطار را نزد من خواهى بود، بشتاب و تاخيرروامدار. و اينك فرشته اى از آسمان فرود آمده است تا خون تو را در شيشه سبز رنگىجمع آورى و حفظ كند اين بود خوابى كه من ديدم ، اينك وقت آن فرا رسيده و زمان كوچكردن از اين دنيا، نزديك شده است و شكى در آن نيست ). 19 - پيام پيروزى آنان كه وارد صحنه جنگ و ميدان مبارزه شده و در برابر دشمن قرار مى گيرند، در پىپيروزى خود و شكست دشمن هستند و حسين بن على عليه السلام نيز از اين قانون خود مستثنانيست ، ولى نكته مهم اين است كه شكست و پيروزى از نظر آن حضرت ، بر خلاف عامهمردم ، مفهوم و معناى خاص داشت و داراءى بعد ديگرى است كه اين معنا در نظر اكثر مردم نهتنها كاربردى ندارد، بلكه گاهى درك و تصور آن نيز ممكن نيست و از اين رو درباره قيامآن حضرت تاويلات و برداشتهاى گوناگون و گاهى نظرات متضادى ابراز شده است . آرى ، مفهوم پيروزى از نظر امام عليه السلام در مرحلهاول انجام دادن يك وظيفه الهى و به پايان رسانيدن يك مسووليت شرعى است . پيروزىاز ديدگاه آن حضرت تحكيم بخشيدن به ارزشهاى انسانى و حركت در مسيرى است كهبراى همه انبيا و اوصيا در جهت هدايت جامعه به سوى سعادت ابدى آنان ترسيم شده است؛ خواه اين حركت با پيروزى ظاهرى او و شكست دشمن همراه باشد يا اين حركت به شكستظاهرى منجر شود. و اين حقيقتى است كه فرازهاى متعددى از پيامهاى آن حضرت به وضوح بر آن دلالت مىكند، اكنون به نقل چند نمونه از آنها مى پردازيم : 1 / 19 - اما بعد، فانه يشاقق الله و رسوله من دعاء الى اللهعزوجل و عمل صالحا و قال اننى من المسلمين ؛ و قد دعوت الى الامان و البر و الصلة ،فخير الامان الله .(135) (كسى كه به سوى خدا دعوت كند و عمل صالح انجام دهد و خود را در زمره مسلمانانبداند، بى شك با خداوند و پيامبرش مخالفت نورزيده است و اما اينكه به امان ، احسان ،صله و پاداش دعوت نمودى پس آگاه باش بهترين امان ، امان خداست ). اين فراز و پيام ، بخشى از جملاتى است كه حسين بن على عليه السلام در پاسخ(عبدالله بن جعفر و يحيى بن سعيد) فرمود كه آنان پس از حركت امام عليه السلام ازمكه ، بيرون شهر به آن بزرگوار رسيدند و ضمن ارائه امان نامه اى از (عمروبنسعيد (136)) از آن حضرت در خواست مراجعت به مكه نمودند و عبدالله در اين بارهاصرار مى ورزيد و خطرات آينده و پيمان شكنى مردم عراق را ترسيم مى نمود، امام عليهالسلام با جملات ياد شده ، پاسخ داد. 2 / 19 - بسم الله الرحمن الرحيم ، من الحسين بن على الى محمد بن على و من قبله منبنى هاشم . اما بعد، فان لحق بى استشهد و من لم يلحق بى لم يدرك الفتح ، والسلام .(137) ما اين فراز و ترجمه آن را در صفحه يكصد و نه ضمن پيام شهادت حسين بن على عليهالسلام نقل نموديم و چون اين سخن امام ، گذشته از پيام شهادت ، داراءى مفهوم پيروزىمعنوى مى باشد، در اين بخش نيز به نقل آن مبادرت ورزيديم . 3 / 19 - ان نزل القضاء بما نحب و نرصى فنحمد الله على نعمائه ، و هو المستعانعلى اداء الشكر، وان القضاء دون الرجاء فلم يبعد من كان الحق نيته ، و التقوىسريرته .(138) (اگر پيشامدها بر وفق مراد و دلخواه ما باشد، شكرگزار نعمتهاى خداوند خواهيم بود وتنها اوست يار و مددكار ما در سپاس گزاريش . و اگر حوادث و پيشامدها ميان ما و خواستههايمان مانع گردد و كارها طبق مراد ما پيش نرود، باز هم كسى كه نيتش حق و پاكيزهسرشت است ، از مسير صحيح دور نگرديده (و راه خود را گم نمى كنيد)). امام عليه السلام اين فراز را در پاسخ (فرزدق ) شاعر معروف كه عازم حج بود، درخارج از شهر مكه به او فرمود. حضرت در اين ملاقات از وى وضع مردم عراق را پرسيد،پاسخ فرزدق اين بود: (قلوب الناس معك و اسيافهم عليك ).(139) (گرچه دلهاى مردم با شماست ، اما شمشيرهايشان بر عليه تان مى باشد). لحن فرزدق ياس آور و پيشنهادش به امام عليه السلام انصراف از سفر به عراق بودكه امام با جمله فوق : (ان نزل القضاء...) به او پاسخ داد. 4 / 19 - اما و الله ! انى لارجو خيرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا .(140) آگاه باش ! به خدا سوگند! من اميد قطعى دارم بر اينكه اراده و خواست خداوند درباره ماخير است ، خواه كشته شويم يا پيروز گرديم ). اين فراز و فراز سوم را امام در منزل (عذيب الهجانات ) يكى ازمنازل نزديك كربلاست ، در پاسخ (طرماح ) و يارانش ايراد فرمود وقتى او به همراهچهار تن از دوستانش در اين منزل به حضور امام رسيد، دوستانش عرض كردند يابنرسول الله ! (طرماح ) در اين سفر، اشعارى را كه مشعر بر شوق وافر و ارادتشديد به درك فيض زيارت شما و در عين حال ، حاكى از اضطراب و نگرانى او از اينسفر شما بود، زياد مى خواند و تكرار مى نمود، امام عليه السلام براى رفع نگرانىآنان فرمود: ...انى لارجو ان يكون خيرا ما اراد الله بنا... . آنگاه خود طرماح چنين گفت : يابن رسول الله ! نگرانى من بى جهت نيست ؛ زيرا من ازكوفه بيرون نيامدم مگر اينكه ديدم در كنار اين شهر، گروه زيادى براى مقابله با شمااجتماع كرده اند، شما را به خدا سوگند! از اين سفر بر گرديد؛ چون من اطمينان ندارمحتى يك نفر از اهل كوفه هم به يارى شما برخيزد. امام عليه السلام در پاسخ پيشنهاد طرماح پيشنهاد چنين فرمود: 5 / 19 - ان بيننا و بين القوم عهدا و ميثاقا، و لسنا نقدر على الانصراف حتىتتصرف بنا و بهم الامور و بهم الامور فى عاقبة .(141) در ميان ما و مردم كوفه عهد و پيمان بسته شده است (از آنان و عده حمايت و از ما وعهدهرهبرى و هدايت ) و در اثر اين پيمان ، براى ما امكان بازگشت نيست تا ببينيم عاقبت كار ماو آنان به كجا مى انجامد). 6 / 19 - (ما كنت لا بداهم بالقتال حتى يبدئونى ).(142) (من شروع كننده جنگ نخواهم بود مگر آنان شروع كنند). چون قافله امام عليه السلام و به موازات آن ، سپاهيان حر به (عذيب الهجانات )رسيدند، نامه اى از ابن زياد به دست حر رسيد كه مضمون آن سختگيرى نسبت به حسينبن على و جلوگيرى از حركت آن حضرت بود. در اينجا (زهير بن قين ) از ياران امامعليه السلام چنين پيشنهاد نمود كه يا بن رسول الله ! براى ما جنگ كردن با اين گروهكم آسانتر است از جنگ نمودن با لشكر انبوهى كه در پشت سر آنان مى باشد و با ورودچنين لشكرى ، تاب مقاومت براى ما نخواهد ماند. امام در پاسخ (زهير) فرمود: (تا آنان شروع به جنگ نكنند، من آغازگر جنگ نخواهمبود). 20 - دعا و نفرين در پيام امام مواردى در كلام حسين بن على عليه السلام ملاحظه مى شود كه داراءى مفهوم دعا و يا جنبهنفرين مى باشد. اين نوع پيامها همانگونه كه از لحاظ مفهوم ، داراءى ويژگى است ، ازجهت شرايط زمان و انگيزه بيان نيز داراءى ويژگى و خصوصيت است ؛ زيرا پيام دعاىامام ، متوجه كسانى است كه از آنان علاوه بر وفادارى و شجاعت كه همه ياران آن حضرتاز آن برخوردار بودند، نوعى شهامت و ثبات قدم و ايثار به وقوع پيوسته كه نظرفرزند پيامبر صلى الله عليه و آله را به تحسين بيشتر كه در قالب دعا و تحقيقپذيرفته است ، جلب نموده است . و همچنين آن حضرت افرادى را مورد نفرين قرار داده است كه از آنان علاوه بر عداوت ودشمنى عمومى ، نوعى حالت عناد و لجاجت و كينه عميق و خصومت بيش از حد، مشاهده فرمودهاست . و اينك دعاهاى آن حضرت : 1 / 20 - اللهم اجعل لنا و لهم الجنة ، و اجمع بيننا و بينهم فى مستقر من رحمتك ورغائب مذخور ثوابك .(143) (خدايا! بهشت را براى ما و آنان قرار بده و آنان را در پايگاه رحمتت به مرغوبترينثوابهاى ذخيره شده ات ، نايل بگردان ). امام هنگام ملاقات با (طرماح بن عدى ) و همراهانش ، در نزديكى كربلا اين دعا رافرمود، آنگاه كه آنان خبر شهادت (قيس بن مسهر صيداوى )، پيك حسين عليه السلام رابه اطلاع آن حضرت رسانيدند، امام عليه السلاماول اين آيه شريفه را قرائت نمود: فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا . (144) آنگاه چنين دعا كرد: (اللهم اجعل لنا و لهم الجنة ...). 2 / 20 - جزاك الله من ولد خير ما جزى ولدا عن والده 0 .(145) (خداوند بهترين پاداشى را كه فرزند از سوى پدر دريافت مى كند به تو عطافرمايد). امام عليه السلام اين دعا را درباره فرزندش على اكبر عليه السلام فرمود، آنگاه كه در(قصر بنى مقاتل ) هنگام حركت ، پس از خواب سبك ، فرمود: انا لله و انا اليهراجعون و الحمدلله رب العالمين . حضرت على اكبر عليه السلام از استرجاع پدرش سؤال نمود، امام پاسخ فرمود: خواب ديدم كه هاتفى مى گويد: اين گروه شبانه در حركتند و مرگ نيز در تعقيب آناناست . حضرت على اكبر عليه السلام عرضه داشت : (لا اراك الله بسوء، السنا على الحق ؟). (خدا تو را بد ندهد آيا ما بر حق نيستيم ؟) فرمود: چرا؟، عرضه داشت : (فاذا لانبالى ان نموت محقين ). (اگر در راه حق بميريم از مرگ ترسى نداريم ). در اينجا بود كه آن حضرت فرمود: جزاك الله من ولد خير ما جزى ولدا عن والده . 3 / 20 (ذكرت الصلاة جعلك الله من المصلين الذاكرين ).(146) متن و توضيح اين فراز در بخش پيام نماز، از نظر خواننده عزيز گذشت و اين دعا كهخطاب به (ابوثمامه صائدى ) است ، بيانگر اهميت نماز است كه او فرا رسيدن وقتنماز ظهر را به اطلاع امام عليه السلام رسانيد و آن حضرت وى را بهنيل بزرگترين مقامات معنوى كه مقام نمازگزاران و ذاكرين خداوند است دعا نموده است . 4 / 20 - اما بعد، فانى لا اعلم اصحابا اوفى و لاخيرا من اصحابى ، ولااهل بيت ابر و لا اوصل من اهل بيتى ، فجزاكم الله عنى خيرا .(147) اين فراز از گفتار و دعاى امام كه خطاب به ياران واهل بيت آن حضرت است ، جزء سخنرانى شب عاشوراست كه در ضمن شجاعت ملاحظهفرموديد و در اينجا دعاى آن بزرگوار، مجددانقل نموديم . 5 / 20 - جزا كما الله يا ابنى اخى بوجدكما من ذلك و مواساتكما اياى بانفسكمااحسن جزاء المتقين .(148) اين فراز نيز در پيام شجاعت ، با ترجمه و توضيح و اشاره به منابع آننقل گرديد كه هم پيام شجاعت دو جوانمرد سيف و مالك و هم ادعاى امام درباره آنان است بهپاس وظيفه و درك مسووليتشان كه حضرت براى آنان بهترين پاداش متقيان را از پيشگاهخداوند درخواست نموده است . 6 / 20 - رحمك الله يا مسلم ! فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلواتبديلا .(149) (مسلم ! خدا رحمتت كند، (سپس حضرت اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:) بعضى از آنان به پيمان خود وفا نمودند و بعضى ديگر به انتظار نشسته اند و تغييرو تبديلى در پيمانشان نداده اند). آنگاه كه (مسلم بن عوسجه ) آن صحابه پيررسول خدا صلى الله عليه و آله با تن آلود بر روى خاك افتاد و هنوز رمقى از حيات دراو بود، حسين بن على عليه السلام به همراه حبيب بن مظاهر به بالينش آمد و چنين گفت :(رحمك الله يا مسلم ...). و (حبيب بن مظاهر) هم چنين گفت : (مسلم ! به خدا سوگند كشته شدن تو براى من سختاست اما به تو مژده مى دهم كه چند لحظه ديگر وارد بهشت خواهى شد). مسلم با صدائى كه به سختى شنيده مى شد در پاسخ وى گفت : بشرك اللهبخير...اوصيك بهذا رحمك الله - و اوما الى الحسين عليه السلام - ان تموت دونه . (خداوند خيرت دهد، مسلم ضمن اينكه اشاره به امام حسين عليه السلام مى كرد، گفت :وصيتم درباره اين حضرت است ؟ درياريش تا سر حد جانبازى فداكارى كنى ). 7 / 20 - جزتم من اهل بيت خيرا، ارجعى رحمك الله الى النساء، فاجلسى معهن فانهليس على النساء قتال .(150) (عبدالله بن عمر مكى ) يكى از ياران با وفاى امام عليه السلام در دفع حمله دشمن ،استقامت به خرج داد و دست راست و يكى از پاهايش قطع گرديد و به اسارت دشمن درآمدو در مقابل صفوف دشمن ، بدنش قطعه - قطعه گرديد و به(قتل صبر) به شهادت رسيد و سر او را بريدند و به سوى خيمه ها انداختند. مادرعبدالله سر بريده فرزندش را برداشت و خاك و خون آن را پاك كرد و در حالى كه عمودخيمه را به دست گرفته بود، به سوى دشمن حمله نمود. امام عليه السلام دستور داد تااو را به خيمه برگردانيدند و خطاب به وى فرمود: (جزيتم من اهل بيت خيرا...). (شما در راه حمايت اهل بيت (من )، به پاداش نيكنايل گرديد، خدا رحمتت كند، به خيمه برگرد كه جهاد از شما زنان برداشته شده است). 8 / 20 - (اللهم سدد رميته و اجعل ثوابه الجنة ).(151) (خدايا! تير او (ابوشعثاء) را به هدف برسان و پاداشش را بهشت قرار بده ). (ابوشعثاء) كه نامش (يزيد) است ، از تك تيراندازان و كمانداران معروف كوفهاست كه پس از سخنرانى امام عليه السلام وقبل از حر، توبه كرده و به ياران امام پيوست . اواول سواره به ميدان رفت اما چون اسبش پى شد، به خيمه بازگشت و درمقابل خيمه ها زانو بر زمين زد و يكصد چوبه تير كه داشت همه را به سوى لشكركوفه انداخت . امام چون توبه و شهامت او را ديد، فرمود؛ اللهم سدد رميته واجعل ثوابه الجنة . 9/ 20 - لا يبعدنك الله يا زهير، ولعن الله قاتلك لعن الذين مسخهم قردة وخنازير .(152) (زهير! خداوند تو را از رحمتش دور نگرداند و كشندگان تو را لعنت كند مانند كسانى كهانسانيت خود را از دست داده و به صورت ميمون و خوك درآمده اند). (زهير بن قين ) از ياران امام پس از يك حمله و جنگ شديد، به حضور امام برگشت درحالى كه دستش را روى دوش آن حضرت گذاشته بود، مجددا براى رفتن به ميدان اذنگرفت در حالى كه دو بيت شعر هم در هدايت يافتنش به وسيله امام مى سرود، پس از آنكهاز پاى در آمد، امام عليه السلام در بالينش حاضر گرديد و با جمله قبلى او را دعا نمودو دشمنانش را مورد لعن قرار داد. 10 / 20 - رحمك الله ، انهم قد استوجبوا العذاب حين ردوا عليك ... .(153) (حنظله ! خدا رحمتت كند! اين مردم ، آنگاه كه به سوى حق دعوتشان نمودى و پاسخ مثبتندادند، سزاوار عذاب گرديدند...). اين دعا را امام عليه السلام در حق (حنظله شبامى ) فرمود كه وى پس از موعظه و نصيحتاهل كوفه ، به سوى خيمه ها برگشت و امام عليه السلام در تقدير و تشويق وى ،مطالبى فرمود كه در ابتداى سخن ، حضرت دعاى فوق را در حقش نمود. 11 / 20 - اللهم بيض وجهه ، وطيب ريحه ، و احشره مع الابرار، و عرف بينه و بينمحمد و آل محمد .(154) خدايا او (جون ) را رو سفيد، بدنش را خوشبو و با ابرار و نيكان محشورش گردان ودر ميان او و محمد و اهل بيتش ، و آشنايى قرار بده ). به طورى كه در بخش پيام انتخاب آورديم ، از جمله كسانى كه حسين بن على عليهالسلام به وى اذن خصوصى داد (جون ) غلام آن حضرت بود كه فرمود: جون ! خود درراه ما مبتلا نكن ، به همراه ما به اميد راحتى آمده اى . (جون ) چون اين جمله را شنيد، خود را به روى قدمهاى آن حضرت انداخت و عرضه داشت: (يا بن رسول الله ! آيا سزاوار است كه من در هنگام راحتى و رفاه بر سر سفره شمابنشينم و در ايام ناراحتى و پيشامدها، دست از شما بردارم ؛ بدن من بدبو، خاندانمناشناخته و رنگم سياه است ، با رفتنم به بهشت برين ، بر من منت بگذار تا بدنمخوشبو و رنگم سفيد و حسب من به شرف و عزتنايل گردد). امام ، اين صفا و صميميت را كه از وى مشاهده فرمود، اجازه ماندن و شهادت را به او داد. زمانى كه (جون ) در روى خاك گرم كربلا قرار گرفت ، فرزند اميرمؤ منان در كناراو نشست و با اين جملات وى را دعا نمود؛ سخنانى كه ياد آور گفتار و درخواست خود(جون ) بود: اللهم بيض وجهه ، وطيب ريحه ، و احشره مع الابرار . 12 / 20 - رب ان تك حبست عنا النصر من السماءفاجعل ذلك لما هو خير، و انتقم لنا من هولاء الظالمين (155)،الهى ترى ماحل بنا فى العاجل فاجعله ذخيرة لنا فى الاجل .(156) پروردگارا! اگر در دنيا نصر و پيروزى آسمانى را بر مانازل نكردى ، در عوض اين پيروزى بهتر از آن را نصيب ما بگردان و انتقام ما را از اينستمگران بگير پرودگارا! تو خود شاهدى آنچه در دنيا برما وارد شد پس آن را ذخيرهآخرتمان قرار بده ). اين جمله را حضرت در حالى كه يكى از اطفالش را در آغوش گرفته و (حرمله پسركاهل اسدى ) با انداختن تيرى ، گلوى او دريد و حسين عليه السلام دستش را از خونگلوى او پر نموده و به طرف آسمان پاشيد، ايراد فرمود. اين بود دعاى پيام حسين بن على عليه السلام كه در دوازده فقره و به مناسبتهاى مختلف ازآن بزرگوار در جنگ و ستيز بودند و گاهى نيز جنبه خصوصى دارد و مورد خطاب ونفرين او اشخاص خاصى بودند. و اينك از نفرين عمومى آن حضرت شروع مى كنيم : 13 / 20 - لا افلح قوم اشتروا مرضاة المخلوق بسخط الخالق . (157) ( رستگار مباد: گروهى كه خشنودى خلق را به خشم خالق مقدم مى دارند). (ابن زياد) از ورود امام حسين عليه السلام به سرزمين كربلا به وسيله (حربنيزيد،) و مطلع ، و طى نامه اى به آن حضرت چنين نوشت : (اما بعد، من از ورود شما به كربلا آگاهى يافتم و اميرمؤ منان (يزيد) به من دستورداده است كه سر به بالين راحت نگذارم و شكم از غذا سير ننمايم تا اينكه يا تو را بهقتل برسانم ، و يا فرمان من و حكومت يزيد را بپذيرى و السلام ). هنگامى كه اين نامه به دست امام عليه السلام رسيد، آن را بر زمين انداخت و فرمود: (لا افلح اشتروا مرضاة المخلوق بسخط الخالق ). 14 / 20 - اللهم احبس عنهم قطر السماء، و ابعث عليهم سنين كسنى يوسف ، و سلطعليهم غلام ثقيف يسقيهم كاءسا مصبرة ، فلا يدع فيهم احدا، قتله بقتلة و ضربة بضربة، ينتقم لى و لاوليائى و اهل بيتى و اشياعى منهم ، فانهم غرونا و كذبونا و خذلونا و انتربنا، عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير .(158) (خدايا! قطرات باران را از آنان قطع كن و سالهايى (سخت ) مانند سالهاى(گرسنگى اهل مصر) در دوران يوسف را بر آن بفرست و غلام ثقفى را بر ايشان مسلطفرما تا با كاسه تلخ ، سيرابشان كند و كسى را از آنان بدون مجازات رها نسازد، درمقابل قتل ، به قتلشان برساند و ضاربين را با ضرب و جرح ، مجازات كند، انتقام من وخاندانم و پيروانم را از آنان بستاند؛ زيرا آنان مكر كرده و ما را تكذيب و درمقابل دشمن ، رها نمودند و تويى پروردگار ما، بر توتوكل كرده ايم و بر گشت ما به سوى توست ). امام عليه السلام در روز عاشورا پس از آنكه دومين بار در طى خطبه اىاهل كوفه را موعظه و نصيحت فرمود و گذشته آنان را ترسيم نمود و از آينده تلخ وبدبختى آنان خبر داد، ولى آنان به موعظه و نصيحت فرزندرسول خدا اعتنايى ننمودند و در تصميمشان بر كشتن آن حضرت ، ترديدى به خود راهندادند، امام عليه السلام دستهاى خود را به آسمان بلند كرد و آنان را با جملاتى كهنقل نموديم ، نفرين كرد. (اللهم احبس عنهم قطر السماء...). 15 / 20 - اللهم انا اهل بيت نبيك و ذريته و قرابته ، فاقصم من ظلمنا و غصبنا حقنا،انك سميع قريب .(159) بنابر نقل (خوارزمى ) امام عليه السلام اين نفرين را در عصر تاسوعا خطاب به عمرسعد و لشكريانش ايراد فرمود: (خدايا! ما اهل بيت پيامبر تو و فرزندان عشيره او هستيم . خدايا! كسانى را كه به ما ظلمنمودند و حق ما را غصب كردند، هلاكشان كن كه تو بر دعاى بندگانت شنوا و به آناننزديك هستى ). خوارزمى اضافه مى كند (محمد بن اشعث ) كه در صف مقدم سپاهيان دشمن بود و نفرينامام را مى شنيد، جلو آمد و به آن حضرت چنين گفت : (اى قرابة بينك و بين محمد؟!!). (در ميان تو و محمد چه قوم و خويشى هست ؟!!). امام عليه السلام كه اين انكار صريح و لجاجت را در راه او مشاهده نمود، اين چنين نفرينشكرد: 16 / 20 - (اللهم فارنى فيه هذا اليوم ذلا عاجلا).(160) (خدايا! همين امروز، ذلت عاجل و زود رس او را بر من آشكار كن ). (محمد بن اشعث ) پس از چند دقيقه براى قضاى حاجت از صف لشكريان فاصله گرفتو در گوشه اى نشست ، در اين هنگام عقربى او را نيش زد و در حالى كه لباسش آلوده بهنجاست شده ، بود رهايش نمود)
|