|
|
|
|
|
|
كُنتُم جُندَ المَراءَةِ، وَاءَتبَاعَ البَهِيمَةِ؛ رَغَا فَاءَجَبتُم ، وَعُقِرَ فَهَرَبتُم . اءَخلاَقُكُم دِقَاقٌ،وَعـَهـدُكـُم شـِقـَاقٌ، وَدِيـنـُكـُم نـِفـَاقٌ، وَمَاؤُكُم زُعَاقٌ، وَال مُقِيمُ بَينَ اءَظهُرِكُم مُرتَهَنٌ بِذَنبِهِ،وَالشَّاخـِصُ عـَنـكـُم مـُتـَدَارَكٌ بِرَحمَةٍ مِن رَبِّهِ. كَاءَنِّى بِمَسجِدِكُم كَجُؤ جُؤِ سَفِينَةٍ قَد بَعَثَاللّهُ عَلَيهَا العَذَابَ مِن فَو قِهَا وَمِن تَحتِها، وَغَرِقَ مَن فِى ضِمنِهَا.
شـمـا سـپـاه يـك زن بـوديد، و پيروان حيوان (شتر عايشه )، تا شتر صدا مى كرد مىجنگيديد، و تا دست و پاى آن قطع گرديد فرار كرديد، اخلاق شما پَست ، و پيمان شمااز هـم گـُسـسـته ، دين شما دورويى ، و آب آشاميدنى شما شور و ناگوار است ، كسى كهمـيـان شـمـا زنـدگـى كـنـد بـه كـيفر گناهش گرفتار مى شود، و آن كس كه از شما دورىگـزيـند مشمول آمرزش پروردگار مى گردد، گويا مسجد شما را مى بينم كه چون سينهكـشـتـى غـرق شده است ، كه عذاب خدا از بالا و پايين او را احاطه مى كند، و سرنشينان آنهمه غرق مى شوند. (18)
حال توجّه به اين نكته ضرورى است كه هم اكنون آرزوى رهبران شرق و غرب آن است كهدر تمام جوامع انسانى نظم اجتماعى و سياسى برقرار كنند. امّا آيا اين آرزو تحقّق پذير است . در غـرب و اروپـا چـون ارزش هـاى اخـلاقـى را نـاديـده گـرفـتـنـد نتوانستند نظم اجتماعىصحيحى در ورابط انسانها برقرار سازند. چون به انسان و انتخاب او اصالت دادند و انواع ارزش هاى اخلاقى را ناديده گرفتند. وقـتـى گـرايـش فكرى انسانها اومانيزم (اصالت انسان ) و اصالت انتخاب انسان باشدهـرچـه دلش مى خواهد اصالت داشته باشد، انواع هواپرستى دامنگير انسان شده و انسانرا به سوى پوچى و هرج و مرج طلبى پيش مى برد. پشتوانه نظم اجتماعى و سياسى در جامعه انسان ها، اخلاق و ارزش هاى اخلاقى است . مگر مى شود بدون درك مسئوليّت ها و تعهّدات اخلاقى به نظم اجتماعى انديشيد. از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه تا فرد و جامعه به ارزشهاى اخلاقى نيانديشند و آن رااز نـظـر كـاربـردى در زندگى روزانه خود بكار نگيرند از نظم اجتماعى و سياسى نيزخبرى نخواهد بود. (امام و اخلاق اسلامى ) فصل اوّل : اخلاق فردى امام على (ع ) اول ـ ساده زيستى امام على (ع ) 1 ـ ابزار و وسائل ساده زندگى فـرهـنگ ساده زيستى اگر در جوامع بشرى بگونه شايسته اى تحقّق يابد مى توان بابـسيارى ازمشكلات اقتصادى مقابله كرد و در روزگاران سخت آينده كه انفجار جمعيّت همراهبـا كـمـبـود مـوادغـذائى ومحدود بودن امكانات زيستى دامنگير انسان هاست چاره اى جز رواجفرهنگ ساده زيستى وجود ندارد. امام على عليه السّلام الگوى كامل فرهنگ ساده زيستى بود. دركمك به همسر، گندم را با آسياب سنگى آرد مى كرد و در كار خانه حضور جدّى داشت . از لباس هاى معمولى كه عموم مردم مى پوشيدند استفاده مى كرد، روزى به بازار رفت و به لباس فروشان ندا داد كه چه كسى پيراهن 3 درهمى دارد؟ مـردى گـفـت : در مـغـازه مـن مـوجـود اسـت ، حـضـرت امـيرالمؤ منين عليه السّلام آن را خريد وپوشيد. خانه اى چون خانه ديگران داشت ، و اسـبـى يـا الاغـى كـه هـمـگـان در اخـتـيـار داشتند بكار مى گرفت و روزى شمشير خود رافروخت تا مشكل اقتصادى خانواده را حل كند. هـارون بـن عنتره مى گويد : در شهر خورنق(19) هوا سرد بود، على عليه السّلام راديدمكـه قـطـيـفـه اى بـرخـود پـيـچـيـده و از سـرمـا رنـج مـى بـرد، گـفـتـم از بـيـتالمال سهمى بردار. امام على عليه السّلام پاسخ داد : چـيـزى از مـال شـمـا برنمى دارم و اين قطيفه را كه مى بينى برخود پوشانده ام آن را ازمدينه همراه آورده ام . (20) نان خشكيده مى خورد كه دخترش امّ كلثوم وقتى نان جوين خشك را بر سفره پدر ديد اشكشجارى شد. در اوائل زندگى ، شب ها با همسرش برروى پوستينى مى خوابيد كه در روز بر روى آنشتر را علوفه مى داد.(21) 2 ـ ازدواج ساده الف ـ مراسم ساده وقتى على عليه السّلام ازحضرت زهراء سلام الله عليها خواستگارى كرد، و پيامبر صلىالله عليه و آله موافقت نمود،فرمود: على جان ! از درهم ودينار چه دارى ؟ پاسخ داد: يك شتر و زره جنگى . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:حيوان سوارى لازم است ، زره را بفروش . زره را بـه بـازار بـرد و بـه 40 درهـم فـروخـت و هـمـه را تـقـديـمرسول خدا صلى الله عليه و آله كرد. خـطـبـه عـقـد در حـضـور جـمـعـى ازيـاران پـيـامـبـر خـوانـده شـد،رسـول خـدا مـقـدارى از قيمت زره را به سلمان داد تا لباس و برخى مايحتاج زندگى امامعلى عليه السّلام را تهيّه كند و مقدارى هم به مقداد داد و فرمود : آن را بـه خـواهـر عـلى عـليـه السـّلام امّ هـانـى بـده تـا به عنوان صدقه بر سر عروسبـريزد كه با دادن يك غذاى ساده به جمعى از اصحاب ، مراسم عروسى پايان گرفت .(22) ب ـ تداركات ساده ازدواج هـمـه قـبـول دارنـد كه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله بزرگ زنان بهشتى و دختربزرگترين پيامبر آسمانى است . هـمـه قـبول دارند كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام يكى از بزرگترين شخصيّت هاىجهان اسلام است . امّا ازدواج ساده آن بزرگواران جاى بسى شگفتى است . كه چگونه ساده و دور از تشريفات انجام گرفت . عـلى عـليـه السـّلام بـا فـاطـمـه سـلام الله عـليـهـا دخـتـررسـول اللّه صـلى الله عـليـه و آله در مـاه صـَفـَر ازسـال دوّم هـجـرى ازوداج كـرد و از فـاطـمـه سـلام الله عـليـهـا در ذى الحـجـّه هـمـانسال داراى فرزند شد. نقل شده كه : امـام عـلى عـليـه السّلام زِرِه خويش را مَهرِ فاطمه سلام الله عليها قرارداد، زيرا كه در آنموقع چيزى از سيم و زر نداشت . و در نقل ديگرى آمده است كه : عـلى عـليـه السـّلام بـا فـاطـمه سلام الله عليهابر مَهرى به مقدار چهارصد و هشتاد دِرهمازدواج نمود، و پيغمبر صلى الله عليه و آله به او امر كرد كه ثُلث آن مبلغ را به خريدعطريّات اختصاص دهد. و نقل شد كه : عـلى عـليـه السـّلام زِرِه خـود را بـه خـاطـر شـيـربـَهـا تـقـديـم نـمـود زيـرا كـهرسول اللّه صلى الله عليه و آله او را به اين امر فرمان داده بود. سـِنِّ حـضـرت زهـراء سـلام الله عـليـهـا در روزِ ازدواجـش پـانـزدهسـال و پـنـج مـاه و نـيـم بـود و عـلى عـليـه السـّلام در آن روز بـيـسـت و يـكسال و پنج ماه داشت . (23) 3 ـ غذاى ساده داستان احنف بن قيس احنف بن قيس وقتى به دربار شام رفت وغذاهاى رنگارنگ او را ديد به گريه افتاد. معاويه گفت : چرا گريه مى كنى ؟ پاسخ داد : يك شب هنگام افطار خدمت على عليه السّلام رفتم به من فرمود : برخيز با حسن و حسين عليهماالسلام همسفره باش ، و خود به نماز ايستاد، وقتى نماز امامعـلى عـليـه السـّلام بـه پـايـان رسـيـد ظـرف دربـسته اى را جلوى امام على عليه السّلامگذاشتند، بگونه اى در پوش غذا بسته بود كه ديگرى نتواند آنرا باز كند، امـام دَر پـوش غـذا را بـرداشـت و آرد جـو را در آورد وتناول كرد. بـه حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام عـرض كـردم : شـمـااهل سخاوت مى باشيد، پس چرا غذاى خود را پنهان مى كنيد؟ فرمود: اين كار از روى بخل ورزى نيست ، مى خواهم فرزندانم از روى دلسوزى چيزى بهآن (مانند روغنى يا دوغى ) نيافزايند. عرض كردم : مگر حرام است ؟ فرمود : نه اما رهبرامّت اسلامى بايد در خوراك و لباس مانند فقيرترين افراد جامعه زندگى كندتـا الگـوى بـيـنـوايـان بـاشـد، و فـقـرا بـتـوانـنـد مـشـكـلات و تـهـيـدسـتـى راتحمّل كنند.(24)
و در نقل ديگرى آمده است : احنف بن قيس مى گويد: روزى بـه دربار معاويه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شيرين پيشمن آوردند كه تعجّب كردم . آنگاه طعام ديگرى آوردند كه آنرا نشناختم . پرسيدم : اين چه طعامى است ؟ معاويه جواب داد: ايـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهيّه شده ، آنرا با مغز گوسفند آميخته و با روغن پستهسرخ كرده و شكر نِيشكر در آن ريخته اند. احنف بن قيس مى گويد : در اينجا بى اختيار گريه ام گرفت و گريستم . معاويه با شگفتى پرسيد: علّت گريه ات چيست ؟ گفتم : به ياد على بن ابيطالب عليه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم ، وقت طعامرسيد. فرمود : ميهمان من باش . آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند. گفتم : در اين سفره چيست ؟ فرمود: آرد جو ( سويق شعير ) گفتم : آيا مى ترسيد از آن بردارند يا نمى خواهيد كسى از آن بخورد ؟ فـرمـود: نـه ، هـيـچ كدام از اينها نيست ، بلكه مى ترسم حسن و حسين عليهماالسلام بر آنروغن حيوانى يا روغن زيتون بريزند. گفتم : يا اميرالمؤ منين مگر اين كار حرام است ؟ حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود: لا وَ لكِن يَجِبُ عَلى اَئِمَّةِ الحَقِّ اَن يُقَدِّرُوا اَنفُسَهُم بِضَعفَةِ النّاسِ لِئَلاّ يَطغِى الفَقيرَفَقرُهُ
(نه ، بلكه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعيف باشند تا فقر باعثطغيان فقرا نگردد).
هـر وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگويند: بر ما چه باك ، سفره اميرالمؤ منين نيز مانندماست . مـعـاويـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را يـاد كـردى كـه فـضـيـلت اوقابل انكار نيست .(25) ابورافع مى گويد : روز عـيـدى خـدمت امام على عليه السّلام رسيدم ، ديدم كه سفره اى گره خورده در پيش روىحضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام است ، وقتى آنرا باز كرد ديدم نان جوين است . گفتم : چرا گره مى زنى ؟ فرمود : براى اينكه بچه ها دوغى يا روغنى بر آن نيافزايند. امام على عليه السّلام بيشتر از سبزيجات استفاده مى فرمود. و اگر غذاى بهترى مى خواست شير شتر ميل مى كرد گوشت بسيار كم مى خورد و مى فرمود : شكم ها را مدفن حيوانات نكنيد با اين همه ، از همه قدرتمندتر و قوى تر بود. (26)
پاسخ عاصم بن زياد وقـتـى حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام بـه عـاصـم بـن زيـاد كـه ترك لذّت هاىحـلال كـرده بـود اعـتـراض كـرد و رهـنـمـود داد كـه نـبـايـد ازحلال الهى و از زندگى لازم و مناسب پرهيز داشت ، عاصم بن زياد به صورت اعتراض گفت : يـا امـيـرالمـؤ مـنين ! شما هم كه از لباس هاى بسيار ساده و غذاهاى ساده استفاده مى كنيد وبسيارى از لذّت هاى حلال را ترك كرده ايد!! حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام در پاسخ او فرمود: قالَ وَيحَكَ لَستُ كَاءنتَ اِنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَى اءئِمَّةِ العَدلِ اَن يُقَدِّرُوا اَن فُسَهُم بِضَعَفَةِالنّاسِ كَيلايَتَبَيَّغَ بِالفَقيرِ فَقرُهُ (27)
(واى بر تو، من همانند تو نيستم چون رهبر جامعه اسلامى مى باشم همانا خداوند بر امامانعـادل واجـب كـرده اسـت كـه چـونـان ضـعـيـف تـرين انسانها زندگى كنند تا تهيدستى برمحرومان و فقرا فشار نياورد).
يعنى سادگى در غذا و پوشاك نسبت به مسئوليّت هاى اجتماعى افراد متفاوت است . اعتراف عمر بن عبدالعزيز عمر بن عبدالعزيز گفته است : عـلى بـن ابـيطالب عليه السّلام گذشتگان را بى آبرو و بى موقعيّت كرد و باعث زحمتآيندگان گرديد. يـعـنى امام على عليه السّلام چنان در عبوديّت و عدالت و زهد و تقوى بالاتر از همه قرارداشت كه خلفاى گذشته را در نزد مردم بى موقعيّت نمود كه مردم مى گفتند: عدالت و تقوى يعنى اين . و خـلفـاى آيـنـده نيز هرچه خواستند نتوانستند راه او را بروند و به زحمت افتاده و در نزدمردم ارزشى پيدا نكردند. داستان فالوده عدى بن ثابت مى گويد : در هـواى گـرم تـابـستان ، به وسيله آب خنك و شكر، فالوده اى درست مى كنند كه براىرفع تشنگى خوب است . روزى مقدارى فالوده نيز براى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام آوردند، امام على عليه السّلام از خوردن آن امتناع ورزيد و فرمود: چـون رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله فـالوده نـخورد من هم دوست ندارم از آن بخورم .(28) پيروى از رسول خدا عليه السّلام در غذا الف ـ رعايت سادگى در غذا امـام عـلى عـليـه السـّلام در سـاده زيـسـتـى ضـربالمثل بود، از غذاهاى ساده استفاده مى كرد، غذائى مى خورد كه عموم مردم مى خوردند. سخت تلاش داشت تا با محرومان و فقراء هم نوا باشد، روزى براى حضرت اميرالمؤ منينعلى عليه السّلام فالوده آوردند، امام عليه السّلام فالوده را ميل نفرمود و اظهار داشت : (چـون رسـول خـدا صـلى الله عليه و آله فالوده نخورد، من هم از او اطاعت مى كنم و نمىخورم .)(29) زيـرا در هـواى گـرم مـدينه يا در كوفه تهيّه فالوده از برف و شكر و ديگر ادويه هاىمورد لزوم ، كار هر كسى نبود، و محرومان قدرت آن را نداشتند و چون فالوده غذاى گروهخـاصـّى از جـامـعه بود، رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله هم از آن استفاده نمىكـرد و امـيـرالمـؤ منين عليه السّلام هم براى رعايت سادگى در غذا و هم به جهت پيروى ازسنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله فالوده نخورد. ب ـ همراهى با رسول خدا صلى الله عليه و آله امـام عـلى عـليـه السـّلام تـلاش مـى كـرد تـا چـونـانرسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله زنـدگـى كـنـد، بـخـورد و بـيـاشـامـد و غذائى را كهرسول خدا صلى الله عليه و آله تناول نكرد، استفاده نمى كرد. روزى فالوده اى براى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام آوردند، فرمود: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از فالوده استفاده نكرد، من هم فالوده نمى خورم ، و توضيح داد كه : كـُلُّ شـَى ى ءٍ لَم يـَاءكـُل مـِنـهُ رَسـُولُ اللّه صـلى الله عـليـه و آله لا اءُحـِبُّ اَن آكـُلَمِنهُ
( هر غذائى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را نخورد، دوست ندارم من از آن استفاده كنم). (30)
ايـن الگـوى رفـتارى درس ساده زيستى به مديران جامعه مى دهد كه تلاش كنند در غذا ولباس و مسكن همانند محرومان جامعه زندگى كنند، گرچه مصداق هاى خارجى مهمّ نيست . زيـرا در آن روزگـاران مـمـكـن بـود فـالوده غـذاى سرمايه داران جامعه به حساب مى آمد وامروز به يك غذاى عمومى تبديل شده باشد، هـمـواره بـايـد پـيـام الگـوهـا را شـنـاخت و بكار گرفت ، گرچه نمونه هاى خارجى ملاكنباشد. پرهيز از غذاهاى چرب و شيرين 1 ـ اگـر چـه امـام عـلى عـليـه السـّلام از غـذاهـاى حـلال اسـتفاده مى فرمود، امّا اغلب غذاهاىحضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام سركه و روغن ، و خرما بود.(31) 2 ـ همه سيره نويسان نقل كرده اند كه : حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام در سـادگـى غـذا چـونـانرسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله عـمـل مـى كـرد و سـفـره او از سـفـرهرسول خدا صلى الله عليه و آله رنگين تر نشد. وَ ك انَ امـيرالمؤ منين عليه السّلام اءشبهُ النّاس طُعمةً بِرَسُولِ اللّه صلى الله عليه وآله كانَ ياءكُلَالخُبزَ وَ الخِلَّ و الزّيتَ
(حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى عـليـه السـّلام شـبـيـه تـريـن مـردم در غـذا بـهرسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله بـود كـه اءغـلب ، نـان و سـركـه و روغـنتناول مى فرمود). (32)
استفاده از غذاى ساده با وجود غذاهاى رنگين امام على عليه السّلام تهيدست نبود، از دسترنج خود توليد فراوانى داشت وقتى فقراء ويـتـيـمـان را دعـوت مـى كرد، بر سر سفره انواع غذاهاى رنگارنگ مى گذاشت ، و همگان رادعوت به تناول غذاها مى كرد، امّا خود بر سر همان سفره ، نان خشك مى خورد. (33) پرهيز از برخى غذاها روزى بـراى حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى عـليـه السـّلام مـعـجـونـى از آب وعسل آوردند، كه به صورت شربت مى نوشيدند. امام على عليه السّلام آن را گرفت و فرمود: (پـاك و پـاكـيـزه اسـت و حـرام نـيست ، امّا من از آن نمى خورم ، و نفس خود را به چيزى كهنبايد عادت بدهم آشنا نمى سازم ). (34)
4 ـ پرهيز از سكونت در خانه هاى مجلّل خانه ساده در كوفه پـس از جـنـگ جـمـل بـا مـشورت هاى فراوان تصويب شد كه حضرت اميرالمؤ منين على عليهالسّلام در شهر كوفه مستقر شود، بـزرگـان كـوفـه قـصـر سـفـيـدى در نظر گرفتند كه امام على عليه السّلام را در آنجاسكونت دهند تا به امور حكومتى بپردازد، وقتى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام متوجّه اين حركت كوفيان شد، فرمود :
(مـن حـاضـرنـيـسـتـم تـا ديـوار خـانـه ام از ديـوار مـنـازلبيچارگان بالاتر و خانه ام از خانه مستمندان بهتر باشد) (35)
بـنـابـراين درخانه هاى معمولى كوفه سكونت گزيد وبه كشور پهناور اسلامى آن روزكه امروزه حدود پنجاه كشور اسلامى است فرمانروائى مى كرد. اعتراض به خانه گران قيمت يك فرماندار امـام عـلى عـليه السّلام تاشنيد كه شريح قاضى (يكى از كارگزاران امام ) خانه گرانقـيـمـتـى خريد با او برخورد كرد و نامه تندى به او نوشت و او را از زندگى اشرافىپرهيز داد. بـَلَغـَنـِى اءَنَّكَ ابـتـَعـتَ دَارا بـِثََمـانـِيـنَ دِيـنَارا، وَكَتَبتَ لَهَا كِتَابا، وَاءَشهَدتَ فِيهِشُهُودا. فـقـال له شـريـح : قـد كـان ذلك يـا اءمـيـر المـؤ مـنـيـن ،قال : فنظر إ ليه نظر المغضب ثم قال له : يـَا شـُرَيـحُ، اءَمـَا إِنَّهُ سَيَاءتِيكَ مَن لاَ يَنظُرُ فِى كِتَابِكَ، وَلاَ يَساءَلُكَ عَن بَيِّنَتِكَ،حَتَّى يُخرِجَكَ مِنهَا شَاخِصا، وَيُسلِمَكَ إِلَى قَبرِكَ خَالِصا. فـَانـظـُر يـَا شـُرَيـحُ لاَ تـَكـُونُ ابـتـَعتَ هذِهِ الدَّارَ مِن غَيرِ مَالِكَ، اءَو نَقَدتَ الَّثمَنَ مِن غَيرِحـَلاَلِكَ! فـَإِذَا اءَنـتَ قـَد خـَسـِرتَ دَارَ الدُّنـيـَا وَدَارَ الاَّْخِرَةِ! اءَمَا إِنَّكَ لَوْ كُنْتَ اءَتَيْتَنِى عِنْدَشـِرَائِكَ مـَا اشـتـَرَيـتَ لَكـَتـَبـتُ لَكَ كِتَابا عَلَى هذِهِ النُّسخَةِ، فَلَم تَرغَب فِى شِرَاءِ هذِهِالدَّارِ بِدِر هَمٍ فَمَا فَوقُ. و النـسخة هذه : (هذَا مَا اشتَرَى عَبدٌ ذَلِيلٌ، مِن مَيِّتٍ قَداءُزعِجَ لِلرَّحِيلِ، اشتَرَى مِنهُ دَارا مِندَارِ الغُرُورِ، مِن جَانِبِ ال فَانِينَ، وَخِطَّةِ الهَالِكِينَ. وَتَجمَعُ هذِهِ الدَّارَ حُدُودٌ اءَربَعَةٌ: الحـَدُّ الاَْوَّلُ ـ يـَنـْتـَهِى إِلَى دَوَاعِى الاَّْفَاتِ، وَالْحَدُّ الثَّانِى يَنتَهِى إِلَى دَوَاعِى المُصِيبَاتِ،وَالحـَدُّ الثَّالِثُ ـ يـَنـتـَهـِى إِلَى الهـَوَى المـُردِى ، وَالحـَدُّ الرَّابـِعُ ـ يـَنتَهِى إِلَى الشَّيطَانِالمُغوِى ، وَفِيهِ يُشرَعُ بَابُ هذِهِ الدَّارِ. اشـتـَرَى هـذَا المـُغـتـَرُّ بـِالاَْمَلِ، مِنْ هذَا الْمُزْعَجِ بِالاَْجَلِ، هذِهِ الدَّارَ بِالخُرُوجِ مِن عِزِّ القَنَاعَةِ،وَالدُّخُولِ فِى ذُلِّ الطَّلَبِ وَالضَّرَاعَةِ. فـَمـَا اءَدرَكَ هـذَا المـُشـتـَرِى فـِيـَمـا اشـتـَرَى مِنهُ مِن دَرَكٍ، فَعَلَى مُبَلبِلِ اءَجسَامِ المُلُوكِ،وَسَالِبِ نُفُوسِ الجَبَابِرَةِ، وَمُزِيلِ مُلكِ الفَرَاعِنَةِ، مِثلِ كِسرَى وَقَيصَرَ، وَتُبَّعٍ وَحِميَرَ. وَمَن جَمَعَ المَالَ عَلَى المَالِ فَاءَكثَرَ، وَمَن بَنَى وَشَيَّدَ، وَزَخرَفَ وَنَجَّدَ، وَادَّخَرَ وَاعتَقَدَ، وَنَظَرَبـِزَعـمـِهِ لِلوَلَدِ، إِشـخـَاصـُهـُم جـَمـِيـعـا إِلَى مـَوقـِفِ العـَرضِ وَالحِسَابِ، وَمَوضِعِ الثَّوَابِوَالعِقَابِ، إِذَا وَقَعَ الاَْمْرُ بِفَصْلِ الْقَضَاءِ (وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ). شَهِدَ عَلَى ذلِكَ العَقلُ إِذَا خَرَجَ مِن اءَسرِ الهَوَى ، وَسَلِمَ مِن عَلاَئِقِ الدُّن يَا.(36) برخورد قاطعانه با خيانت كارگزاران بـه مـن خبر دادند كه خانه اى به هشتاد دينار خريده اى ، و سندى براى آن نوشته اى ، وگواهانى آن را امضا كرده اند. (شـريـح گـفـت : آرى اى اميرمؤ منان ، (37) امام عليه السّلام نگاه خشم آلودى به او كرد وفرمود) اى شـريـح ! بـه زودى كـسـى بـه سـراغت مى آيد كه به نوشته ات نگاه نمى كند، و ازگواهانت نمى پرسد، تا تو را از آن خانه بيرون كرده و تنها به قبر بسپارد. اى شـريـح ! انـديـشـه كـن كـه آن خـانـه را بـا مـال ديـگـران يـا بـاپول حرام نخريده باشى ، كه آنگاه خانه دنيا و آخرت را از دست داده اى . اما اگر هنگام خريد خانه ، نزد من آمده بودى ، براى تو سندى مى نوشتم كه ديگر براىخريد آن به درهمى يا بيشتر، رغبت نمى كردى و آن سند را چنين مى نوشتم : هشدار از بى اعتبارى دنياى حرام اين خانه اى است كه بنده اى خوار شده ، و مرده اى آماده كوچ كردن ، آن را خريده ، خانه اىاز سـراى غرور، كه در محلّه نابودشوندگان ، و كوچه هلاك شدگان قرار دارد، اين خانهبه چهار جهت منتهى مى گردد. يـك سـوى آن بـه آفـت هـا و بلاها، سوى دوّم آن به مصيبت ها، و سوى سوم به هوا و هوسهـاى سـسـت كـنـنـده ، و سوى چهارم آن به شيطان گمراه كننده ختم مى شود، و درِ خانه بهروى شيطان گشوده است . ايـن خـانـه را فـريب خورده آزمند، از كسى كه خود به زودى از جهان رخت برمى بندد، بهمبلغى كه او را از عزّت و قناعت خارج و به خوارى و دنياپرستى كشانده ، خريدارى نمودهاست . هـرگـونـه نـقـصى در اين معامله باشد، بر عهده پروردگارى است كه اجساد پادشاهان راپوسانده ، و جان جبّاران را گرفته ، و سلطنت فرعون ها چون (كسرى ) و (قيصر)و (تُبّع ) و (حمير) را نابود كرده است . عبرت از گذشتگان و آنـان كه مال فراوان گرد آوردند، و بر آن افزودند، و آنان كه قصرها ساختند، و محكمكارى كردند، طلا كارى نمودند، و زينت دادند، فراوان اندوختند، و نگهدارى كردند، و بهگـمـان خـود بـراى فرزندان خود گذاشتند، امّا همگى آنان به پاى حساب رسى الهى ، وجـايـگـاه پـاداش و كـيـفر رانده مى شوند، آنگاه كه فرمان داورى و قضاوت نهايى صادرشود، (پس تبهكاران زيان خواهند ديد) (38) بـه ايـن واقـعيّت ها عقل گواهى مى دهد هرگاه كه از اسارت هواى نفس نجات يافته ، و ازدنياپرستى به سلامت بگذرد. (39) اعتراض به خانه مجلّل يكى از دوستان امام على عليه السّلام يكى از ياران خود ( علاء بن زياد ) را كه خانه مجلّلى در بصرهداشت ، نصيحت كرد و فرمود: تو در قيامت به چنين خانه اى نيازمندترى . مَا كُنتَ تَصنَعُ بِسِعَةِ هذِهِ الدَّارِ فِى الدُّنيَا، وَاءَنتَ إِلَيهَا فِى الاَّْخِرَةِ كُنْتَ اءَحْوَجَ؟ وَبـَلَى إِن شـِئتَ بـَلَغتَ بِهَا الاَّْخِرَةَ: تَقْرِى فِيهَا الضَّيْفَ، وَتَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ، وَتُطلِعُمِنهَا الحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذَا اءَنتَ قَد بَلَغتَ بِهَا الاَّْخِرَةَ.(40) روش استفاده از دنيا با اين خانه وسيع در دنيا چه مى كنى ؟ در حالى كه در آخرت به آن نيازمندترى . آرى اگر بخواهى مى توانى با همين خانه به آخرت برسى ! در اين خانه وسيع مهمانانرا پذيرايى كنى ، به خويشاوندان با نيكوكارى بپيوندى ، و حقوقى كه بر گردن تواسـت بـه صـاحـبـان حـق بـرسـانـى ، پس آنگاه تو با همين خانه وسيع به آخرت نيز مىتوانى پرداخت . (41) امام على عليه السّلام و اجاره نشينى امـام عـلى عـليـه السـّلام وقـتـى كـه مى خواست ازدواج كند، خانه مسكونى نداشت امّا نداشتنخانه مسكونى مانع از تشكيل زندگى نبود. قـبـل از ازدواج بـا فـاطـمـه زهـرا سـلام الله عـليـهـا اطـاقـى ازمـنـزل حـارثـة بن نعمان اجاره كرد و عروسى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام در آنصـورت گـرفـت ، تـا آنـكـه بـعـدهـا در كـنـار خـانـهرسول خدا صلى الله عليه و آله خانه اى براى خود ساخت .(42) 5 ـ استفاده از فرش هاى ساده سويد بن غفله ، مى گويد : روزى خـدمـت امـام على عليه السّلام رسيدم ، در آن ايّام كه همه مردم با حضرت اميرالمؤ منينعلى عليه السّلام بيعت كرده بودند، و امام على عليه السّلام خليفه مسلمين بود. ديدم بر روى حصير كوچكى نشسته و چيز ديگرى در آن خانه وجود ندارد. عرض كردم : يـا امـيـرالمـؤ مـنـين عليه السّلام بيت المال مسلمين در اختيار شماست ، فرشى براى اطاق هاتهيّه فرمائيد، مى بينم كه در خانه شما فرشى جز حصير وجود ندارد. حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام فرمود : (اى سـويـد بـن غـفـله ! كـسـى كـه در راه اسـت ، در مـسـافـرخـانـه اى كـه زود از آنـجـامنتقل مى شود، ابزار و وسائل فراوانى براى آنجا تهيّه نمى كند، ما به زودى از اين دنيامـى رويـم و بـه خـانـه آخـرت رهـسپار مى گرديم ، چرا فرش هاى قيمتى فراهم كنيم ).(43)
6 ـ فراهم كردن لوازم زندگى امـام عـلى عـليـه السـّلام در سـاده زيـسـتـى يـك الگـوىكامل بود، كار مى كرد وزندگى را با كار روزانه اداره مى فرمود، مشك آب درماندگان راهرا بر دوش مى كشيد. درخت مى كاشت ، با دلوِ آب ، باغ ديگران را آبيارى مى كرد و مُزد مى گرفت . هـيـزم جـمـع مـى كـرد و در بازگشت به منزل پُشته هيزم را بر دوش مى كشيد، تا با آنتنور را براى پختن نان آماده كنند. در كار خانه كمك مى كرد. خانه را جاروب مى زد، هر كس به حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام نزديك مى گشت ،مـى فـهميد كه دور از هرگونه خود بزرگ بينى ، چون ديگر اقشار جامعه ، بلكه همچونمحرومين زندگى مى كند.(44) 7 ـ سادگى در لوازم خانه عوام بن حوشب ، از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند: وقـتـى حـضـرت عـلى عـليـه السّلام با ليلى دختر مسعود نهشليّه ازدواج كرد، و عروس بالوازم مخصوص خودش به خانه امام على عليه السّلام آمد، پرده اى بر در اطاق خود آويخت. وقتى امام عليه السّلام وارد خانه شد آن پرده را برداشت و فرمود: آنچه تا كنون خانواده على داشت و با آن زندگى مى كرد، كافى است .(45)
8 ـ ساده زيستى در كمال توانائى اصبغ بن نباته مى گويد: امام على عليه السّلام خطاب به مردم كوفه فرمود: من در شهر شما با مختصر توشه و وسائل زندگى وارد شدم ، اگر به هنگام خارج شدناز شهر شما بيش از آنچه كه با خود آورده ام ببرم خيانتكار خواهم بود.(46) در صورتى كه قدرت داشت تا انواع امكانات را براى خود فراهم آورد. 9 ـ زهد و سادگى داستان سويد بن غفله سويدبن غفله گفت : در كوفه به حضور على عليه السّلام رسيدم ، در حالى كه قرص نان جوينى با كاسهاى از شير جلوى ايشان بود. آن قرص نان خشك را ريز كرد و در شير ريخت . به كنيز آن حضرت كه نامش فضّه بود. گفتم : آيا در حقّ اين پيرمرد رحم نمى كنيد، چرا سبوس جو را نمى گيريد؟ آن كنيز گفت : حـضـرت امـيـرالمـؤ منين على عليه السّلام با ما عهد كرده كه سبوس غذاى او را هرگز جدانكنيم . امام على عليه السّلام رو به من كرد و فرمود: اى پسر غفله ! با او چه مى گوئى ؟. مطلب را با آن حضرت در ميان گذاشتم و اضافه كردم : يا اميرالمؤ منين عليه السّلام ، با خودتان مدارا كنيد. حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام با من چنين فرمود: واى بر تو اى سويد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و خاندان او از نان گندم سه روزپـيـاپـى سـير نشدند تا به لقاءاللّه پيوستند و هرگز خورشت براى آنها فراهم نشد.(47) ماجراى پيراهن وصله دار سفيان ثورى از عمروبن قيس روايت كرده كه گفت : جامه وصله دارى در تن على عليه السّلام ديدند و زبان به ملامت گشودند. آن حضرت فرمود : (با اين جامه دل خاشع مى گردد و براى مؤ من الگو مى شود.)(48)
يـَخـشـَعُ لَهُ القَلبُ، وَتَذِلُّ بِهِ النَّفسُ، وَيَقتَدِى بِهِ المُؤ مِنُونَ. إِنَّ الدُّنيَا وَالاَّْخِرَةَ عَدُوَّانِمـُتـَفـَاوِتـَانِ، وَسـَبِيلاَ نِ مُخْتَلِفَانِ؛ فَمَنْ اءَحَبَّ الدُّنيَا وَتَوَلا هَا اءَبغَضَ الاَّْخِرَةَ وَعَادَاهَا،وَهُمَا بِمَنْزِلَةِ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ، وَمَاشٍ بَينَهُمَا؛ كُلَّمَا قَرُبَ مِن وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الاَّْخَرِ، وَهُمَا بَعْدُضَرَّتَانِ!(49) روش برخورد با دنيا و درود خدا بر او فرمود: (پيراهن وصله دارى بر اندام امام بود. شخصى پرسيد : چرا پيراهن وصله دار مى پوشى ؟) دل بـا آن فـروتـن ، و نـفـس رام مى شود، و مؤ منان از آن سرمشق مى گيرند، دنياى حرام وآخـرت ، دو دشـمـن مـتفاوت ، و دو راه جداى از يكديگرند، پس كسى كه دنيا پرست باشد وبـه آن عـشـق ورزد، به آخرت كينه ورزد و با آن دشمنى خواهد كرد، و آن دو همانند شرق وغرب از هم دورند، و رونده به سوى آن دو، هرگاه به يكى نزديك شود از ديگرى دور مىگردد، و آن دو همواره به يكديگر زيان رسانند. (50) اعتراف غزالى غزالى مى گويد : ( عـلى بـن ابـيـطـالب عـليـه السـّلام از مـصـرف بـيـتالمـال خـوددارى مـى فـرمـود تـا بـدانجا كه شمشير خود را مى فروخت و جز يك جامه هنگامشستن در اختيار نداشت .) (51) (اين على است با شدّت زهد و بى رغبتى نسبت به دنيا و جلوه هاى مادّى آن و تاءسّى بهرسول خدا صلى الله عليه و آله كه با خاك نشينان همدم است . آيـا تـاريـخ ، پـيـشـوائى چـون عـلى عـليـه السـّلام سـراغ دارد كـهامـوال از شـرق و غـرب بـه سـوى او سـرازيـر شـود و پـايـتـخـت او كـوفـه بـهـتـريـن وحـاصـل خـيـزتـريـن و غـنـى تـريـن نـقـطـه زمـيـن بـاشـد، بـا ايـنحال او در ساده ترين سطح زندگى چون بى بضاعت ترين مردم زيست كند، نان جوين پُرسـبوس بخورد و جامه ساده بر تن كند و بيت المال را برخود حرام داند و بر جامه خويشوصله زند تا بدانجا كه از وصله دوز آن خجالت كشد.) (52)
او بدينسان رساترين شعار زاهدان را تبلور مى بخشد كه فرمود: فـَوَاللّهِ مـَا كـَنـَزتُ مِن دُنيَاكُم تِبرا، وَلاَ ادَّخَرتُ مِن غَنَائِمِهَا وَفرا، وَلاَ اءَعدَدتُ لِبَالِىثـَوبـِى طـِمـرا، وَلاَ حـُزتُ مـِن اءَرضـِهـَا شـِبرا، وَلَهِيَ فِي عَينِي اءَوهَى وَاءَهوَنُ مِن عَفصَةٍمَقِرَةٍ. (به خدا سوگند از دنياى شما طلائى نيندوختم و از غنائم آن چيزى ذخيره نكردم و براىكـهـنـه جـامـه خـود جـايـگـزيـنـى تهيّه نديدم و از زمين آن يك وجب به تصرّف در نياوردم وتوشه ناچيزى از آن برنگرفتم .و همانا دنيا در نظر من از آن گياه تلخ ، پست تر و بىاعتبارتر است .) (53)
10 ـ پرهيز از زر اندوزى حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام در زهـد و پـارسـائى ، پـس ازرسول خدا صلى الله عليه و آله ضرب المثل بود كه عمر بن عبدالعزيز نيز اعتراف كردو گفت : مـا عـَلِمـنـا اَنَّ اَحـَداً كـَانَ اءزهَدُ فى الاُْمَّةِ بَعْدَ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله مِن عَلِىّ بنِابيطالِب
(مـا شـخـصى را در امّت اسلامى بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله نمى شناسيم كهاز على عليه السّلام پارساتر باشد.)(54)
امـام على عليه السّلام در حالى كه كار مى كرد، و سرمايه خوبى بدست مى آورد، و زن وبـچـّه خـود را بـخـوبـى تـاءمـيـن مـى فـرمـود، امـّا از بـيـتالمال مسلمين استفاده نمى كرد، و از اموال عمومى براى خود اندوخته اى نداشت . حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام روزى بر بالاى منبر خطاب به مردم فرمود: مَن يَشتَرى سَيفى هذا؟ ( چه كسى اين شمشير مرا مى خَرَد ؟ )
مردم در حالى كه دچار شگفتى بودند به امام على عليه السّلام نگاه مى كردند. حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام توضيح داد كه : وَ لَو اَنَّ لى قُؤ تُ لَيلَةٍ ما بِعتُهُ !! (اگر غذاى يك شب را مى داشتم اين شمشير را نمى فروختم ). (55)
از اين رو صاحب نظران و ياران امام على عليه السّلام نوشتند: وَ عـَلِىُّ عـليـه السـّلام قـُتـلَ فـى سـَبيلِ اللّهِ وَ ما تَرَكَ اِلاّ سَبعَمِاءَةَ دِرهَمٍ، فَضلاً عَنعَطائِهِ اَعَدَّها لِخادِمِ.
(على عليه السّلام در حالى به شهادت رسيد كه جز هفتصد درهم كه آن را براى بخشيدنبه يكى از خادمها كنار گذاشته بود، باقى نگذاشت .) (56) دوم ـ ساده پو شى امام (ع ) 1 ـ جايگاه لباس هاى ساده امـام عـلى عـليـه السـّلام گرچه در اوائل زندگى دچار مشكلات فراوانى بود، امّا درتداومزنـدگـى بـا كـار و تـوليـد و حـفـر چـاه و كـشـاورزى ، و احداث باغات فراوان در منطقه(يَنبُع ) سرمايه هاى فراوان در اختيار داشت ، امّا دست از ساده پوشى برنمى داشت . لباس هاى پشمى زِبر و خشن مى پوشيد و در لباس همانند توده هاى كم در آمد بود. امامان عادل هرقدر در ساده پوشى دقّت كنند ارزشمند است ، امّا ديگران آزادند و مى توانندبـراى زن و فـرزنـد خـود لباس هاى قيمتى و نرم بخرند، كه ديگر امامان معصوم عليهمالسـّلام نـيـز چـون رهـبـرى امـّت را در دسـت نـداشـتند گرچه از انواع لباس ها استفاده مىكردند، امّا در ساده زيستى همواره الگو بودند. جايگاه ساده پوشى شخصى به امام صادق عليه السّلام اعتراض كرد كه ؛ شـمـا كـه از سـاده پـوشـى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام فرموديد، خودتان چرالباس نرم و زيبا داريد؟ امام صادق عليه السّلام فرمود : لباس هاى على عليه السّلام در فرهنگ آن روز بد منظره نبود و انگشت نما نمى شد، اگرالان بود و همان لباس ها را مى پوشيد، انگشت نما مى شد، گـرچـه قـائم مـا وقـتـى ظهور مى كند همان لباس على عليه السّلام را پوشيده به روشعلى عليه السّلام رفتار مى كند. (57) عـلاء بـن زيـاد حـارثـى از يـاران امـام عليه السّلام بود كه در جنگ بصره زخمى شد، امامبراى عيادت او به خانه اش رفت ، و از ديدن وسعت خانه اش در شگفت شد. فرمود : ايـن خـانـه بـه ايـن وسعت را در دنيا براى چه مى خواهى ؟ تو كه در آخرت به آن بيشترنياز دارى ؟!
بعد فرمود: آرى ، مى توانى اين خانه را پُلى قرار بدهى براى رسيدن به آخرت ، بدينسان كه : در آن از ميهمانان پذيرائى كنى . در آن صله ارحام به جاى آورى . حقوق واجب و مستحب را به وسيله اين خانه وسيع به صاحبانشان برسانى . در آن صورت با اين خانه به آخرت رسيده اى . اعتراض به لباس عاصم بن زياد علاء بن زياد گفت : يا اميرالمؤ منين از برادرم عاصم بن زياد به شما شكايت مى كنم . فرمود: چه شكايتى ؟ عـرض كـرد: عـبـائى پـوشيده و كار عبادت و رهبانيّت پيشه كرده و دست از كار دنيا كشيدهاست . امام على عليه السّلام فرمود: او را پيش من بياوريد. چون عاصم آمد، حضرت به او فرمود: يَا عُدَيَّ نَفسِهِ! لَقَدِ استَهَامَ بِكَ الخَبِيثُ! اءَمَا رَحِمتَ اءَهلَكَ وَوَلَدَكَ؟! اءَتَرَى اللّهَ اءَحَلَّ لَكَالطَّيِّبَاتِ، وَهُوَ يَكرَهُ اءَن تَاء خُذَهَا؟! اءَنتَ اءَهوَنُ عَلَى اللّهِ مِن ذلِكَ! قَالَ: يَا اءَمِيرَ المُؤ مِنِينَ، هذَا اءَنتَ فِى خُشُونَةِ مَلبَسِكَ وَجُشُوبَةِ مَاءكَلِكَ! قـَالَ: وَيـحـَكَ، إِنِّى لَسـتُ كـَاءَنـتَ، إِنَّ اللّهَ تـَعـَالَى فـَرَضَ عـَلَى اءَئِمَّةِ العـَدلِ اءَن يُقَدِّرُوااءَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيلاَ يَتَبَيَّغَ بِالفَقِيرِ فَقرُهُ.
(اى دشـمـنـك جان خويش ، شيطان سرگردانت كرده ، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمىكـنـى ؟ تـو مـى پـنـدارى كـه خـداونـد نـعـمـتـهـاى پـاكـيـزه اش راحـلال كـرده امـّا دوسـت ندارد تو از آنها استفاده كنى ؟ تو در برابر خدا كوچك تر از آنىكه اينگونه با تو رفتار كند. (عاصم گفت ، اى اميرمؤ منان ، پس چرا تو با اين لباس خشن ، و آن غذاى ناگوار بسر مىبرى ؟ حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام فرمود:) واى بـر تـو، مـن همانند تو نيستم ، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردمناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى ، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.)(58)
عاصم گفت : يا اميرالمؤ منين خودت نيز مانند من هستى ، با اين لباس خشن كه مى پوشى و با اين طعامخشك و بى خورش كه مى خورى . امام على عليه السّلام فرمود: قـالَ: وَيـحَكَ لَستُ كَاَنتَ، اِنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَى اءئِمَّةِ العَدلِ اَن يُقَدِّرُوا اَنفُسَهُم بِضَعَفَةِالنّاسِ، كَيلا يَتَبَيَّغَ بِالفَقيرِ فَقرُهُ.(59)
( واى بـر تـو مـن مـانـنـد تـو نـيـسـتـم ، خـداونـد بـر پـيـشـوايـانعادل واجب كرده كه خود را با مردم در زندگى برابر كنند تا فقرا را فقرشان به طغيانوادار نكند.)
2 - آثار ساده پوشى شـخـصـى در كوفه خدمت امام على عليه السّلام رسيد، ديد كه لباس هاى حضرت اميرالمؤمنين على عليه السّلام كم قيمت و ساده و وصله داراست ، با شگفتى به امام على عليه السّلام نگريست و گفت : چرا لباس شما وصله دارد؟
|
|
|
|
|
|
|
|