|
|
|
|
|
|
سرآغاز نـوشـتـار نـورانـى و مـبـارك و ارزشـمـنـدى كـه در پـيـش روى داريـد، تـنـهـا بـرخـى از(الگـوهاى رفتارى ) آن يگانه بشريّت ، اب علم نبىّ، پدر بزرگوار امامانمعصوم عليهم السّلام ، تنها مدافع پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگام بعثت و دوران طاقت فرساى هجرت ، وجـنـگ هـا و يـورش هـاى پـيـاپـى قـريـش ، و نـابـود كننده خط كفر و شرك و نفاق پنهان ،اوّل حافظ و جامع قرآن ، و قرآن مجسّم ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام است . كه هموارهبـا قـرآن بـود، و بـا قـرآن زيـسـت و از قـرآن گفت ، و تا بهشت جاويدان ، در كنار چشمهكوثر و پيامبر صلى الله عليه و آله ، وحدتشان جاودانه است . مـبـاحـث ارزشـمـنـد آن در حـالتـكـامل و گسترش است ، نورانى است ، نورِ نور است ، و عطرآگين از جذبه هاى عرفانىوشـنـاخـت و حـضـور است ، كه با نام هاى مبارك زير، در آسمان پُر ستاره انديشه ها خواهددرخشيد مانند: 1 ـ امام على عليه السّلام و اخلاق اسلامى الف ـ اخلاق فردى ب ـ اخلاق اجتماعى ج ـ آئين همسردارى 2 ـ امام على عليه السّلام و مسائل سياسى 3 ـ امام على عليه السّلام و اقتصاد الف ـ كار و توليد ب ـ انفاق و ايثارگرى ج ـ عمران و آبادى د ـ كشاورزى و باغدارى 4 ـ امام على عليه السّلام و امور نظامى الف ـ اخلاق نظامى ب ـ امور دفاعى و مبارزاتى 5 ـ امام على عليه السّلام و مباحث اطّلاعاتى و امنيتّى 6 ـ امام على عليه السّلام و علم و هنر الف ـ مسائل آموزشى و هنرى ب ـ مسائل علمى و فرهنگى 7 ـ امام على عليه السّلام و مديريّت 8 ـ امام على عليه السّلام و امور قضائى الف ـ امور قضائى ب ـ مسائل جزائى و كيفرى 9 ـ امام على عليه السّلام و مباحث اعتقادى 10 ـ امام على عليه السّلام و مسائل حقوقى 11 ـ امام على عليه السّلام و نظارت مردمى (امر به معروف ونهى از منكر) 12 ـ امام على عليه السّلام و مباحث معنوى و عبادى 13 ـ امام على عليه السّلام و مباحث تربيتى 14 ـ امام على عليه السّلام و مسائل بهداشت و درمان 15 ـ امام على عليه السّلام و تفريحات سالم الف ـ تفريحات سالم ب ـ تجمّل و زيبائى مـطـالب و مـبـاحث هميشه نورانى مباحث ياد شده ، از نظر كاربردى مهّم و سرنوشت سازند،زيرا تنها جنبه نظرى ندارند، بلكه از رفتار و سيره و روشهاى الگوئى امام على عليهالسـّلام نـيـز خـبـر مـى دهـنـد، تـنـهـا داراى جذبه (قال ) نيست كه دربردارنده جلوه هاى(حال ) نيز مى باشد. دانـه هـاى انگشت شمارى از صدف ها و مرواريد هاى هميشه درخشنده درياى علوم نَبَوى استاز رهـنـمـودهـا و راهـنـمـائى هـاى جـاودانـه عـَلَوى اسـت از مـحـضـر حـقّ و حـقـيـقـت اسـت و اززلال و جـوشش هميشه جارى واقعيّت هاست كه تنها نمونه هائى اندك از آن مجموعه فراوانو مـبـارك را در ايـن جـزوات مـى يـابـيـد و بـا مـطـالعـه مـطـالب نـورانـى آن ، از چـشـمـهزلال ولايـت مـى نـوشـيـد كـه هـر روز بـا شـنـاسـائى مـنـابـع جـديـد درحـال گسترش و ازدياد و كمال و قوام يافتن است . (1) و در آينده به عنوان يك كتاب مرجعو تحقيقاتى مطرح خواهد بود تا: چراغ روشنگر راه قصّه پردازان و سناريو نويسان فيلم نامه ها و طرّاحان نمايشنامه ها وحـجـّت و بـرهـان جـدال احسن گويندگان و نويسندگان متعهّد اسلامى باشد، تا مجالس ومحافل خود را با ياد و نام آن اوّل مظلوم اسلام نورانى كنيم . كه رسول گرامى اسلام فرمود: نَوِّروُا مَجالِسَكُم بِذِكرِ عَلِىّ بنِ اَبى طالِب (جلسات خود را با نام و ياد على عليه السّلام نورانى كنيد) با كشف و شناسائى (الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام ) حقيقتِ (چگونه بودن؟!) براى ما روشن مى شود و آنگاه چگونه زندگى كردن ؟! نيز مشخص خواهد شد. پـيـروى از امام على عليه السّلام و الگو قرار دادن راه و رسم زندگى آن بزرگ معصومالهـى ،بـر اين حقيقت تكيه دارد كه با مطالعه همه كتب و منابع ومآخذ روائى و تاريخى وسياسى موجود كشف كنيم كه : (امام عليه السّلام چگونه بود؟) آنگاه بدانيم كه : (چگونه بايد باشيم ) زيرا خود فرمود: اَيُّهـَا النـّاسُ اِنـّى وَاللّهِ مـا اءَحـُثُّكـُم عـَلى طـاعَةٍ اِلاّ وَ اءَسبِقُكُم الَيهَا، وَ لا اءَنهاكُم عَنمَعصِيَةٍ اِلاّ وَ اءَتَناهى قبلَكُم عَنها (2) (اى مـردم ! هـمـانـا سـوگـنـد بـه خـدا مـن شـمـا را بـهعـمـل پـسـنـديـده اى تـشـويـق نـمـى كـنـم جـز آنـكـه درعمل كردن به آن از شما پيشى مى گيرم ، و شما را از گناهى باز نمى دارم جز آنكه پيشاز نهى كردن ، خود آن را ترك كرده ام ) پـس تـوجه به الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام براى مبارزان و دلاورانى كه بانـام او جـنـگـيـدنـد، و بـا نـام او خـروشيدند، و هم اكنون در جاى جاى زندگى ، در صلح وسـازنـدگـى ، در جـنـگ و سـتـيـز بـا دشـمـن ، در خـودسـازى و جـامـعـه سـازى و در همه جابـدنـبـال الگـوهـاى كـامـل روانـنـد، بـسـيـار مهمّ و سرنوشت ساز است تا در تداوم راه امامبجوشند، و در همسوئى با امير بيان بكوشند، كه بارها پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله فرمود: (آنانكه از على پيروى كنند اهل نجات و بهشتند) و به على عليه السّلام اشاره كرد و فرمود: (اين على و پيروان او در بهشت جاى دارند) (3) و امـيـدواريـم كـه كـشـف و شـنـاسـائى (الگـوهاى رفتارى امام على عليه السّلام ) آغازمـبـاركـى بـاشـد تـا اين راه تداوم يابد، وبه كشف و شناسائى (الگوهاى رفتارى )ديگر معصومين عليهم السّلام بيانجامد. در اينجا توجّه به چند تذكّر اءساسى لازم است . اوّل ـ الگوهاى رفتارى و عنصر زمان و مكان رفـتـارهـاى امـام عـلى عليه السّلام برخى اختصاصى و بعضى عمومى است ، كه بايد درارزيابى الگوهاى رفتارى دقّت شود. گـاهـى عملى يا رفتارى را امام على عليه السّلام در شرائط زمانى و مكانى خاصّى انجامداده اسـت كـه مـتـنـاسـب بـا هـمـان دوران و شـرائط خـاصـّقـابـل ارزيـابـى اسـت ، و الزامـى ندارد كه ديگران همواره آن را الگو قرار داده و به آنعـمل كنند، كه در اخلاق فردى امام على عليه السّلام نمونه هاى روشنى را جمع آورى كردهايم ، و ديگر امامان معصوم عليه السّلام نيز توضيح داده اند كه : شـكـل و جـنـس لبـاس امـام عـلى عـليـه السـّلام تـنـهـا در روزگـار خـودش قابل پياده شدن بود، امّا هم اكنون اگر آن لباس ها را بپوشيم ، مورد اعتراض مردم قرارخواهيم گرفت . يعنى عُنصر زمان و مكان ، در كيفيّت ها تاءثير بسزائى دارد. پـس اگـر الگـوهـاى رفـتـارى ، درسـت تـبـيـيـن نـگـردد، ضـمانت اجرائى ندارد و از نظركاربُردى قابل الگوگيرى يا الگوپذيرى نيست ، مانند: - غـذاهـاى سـاده اى كـه امـام عـلى عليه السّلام ميل مى فرمود، در صورتى كه فرزندان وهمسران او از غذاهاى بهترى استفاده مى كردند. - لباس هاى پشمى و ساده اى كه امام على عليه السّلام مى پوشيد، امّا ضرورتى نداشتكه ديگر امامان معصوم عليهم السّلام بپوشند. - در برخى از مواقع ، امام على عليه السّلام با پاى برهنه راه مى رفت ، كه در زمان هاىديگر قابل پياده شدن نبود. امام على عليه السّلام خود نيز تذكّر داد كه : لَن تَقدِروُنَ عَلى ذلِك وَلكِن اَعينوُنى بِوَرَعٍ وَاجتَهاد ( شـمـا نـمى توانيد همانند من زندگى كنيد، لكن در پرهيزكارى و تلاش براى خوبى هامرا يارى دهيد) (4) وقـتـى عـاصـم بـن زيـاد، لبـاس پـشـمى پوشيد و به كوه ها مى رفت و دست از زندگىشـُسـت و تـنـهـا عـبـادت مـى كرد، امام على عليه السّلام او را مورد نكوهش قرار داد، كه چرااينگونه زندگى مى كنى ؟ عاصم بن زياد در جواب گفت : قَالَ: يَا اءَمِيرَ المُؤ مِنِينَ، هذَا اءَنتَ فِى خُشُونَةِ مَلبَسِكَ وَجُشُوبَةِ مَاءكَلِكَ! (عاصم گفت ، اى اميرمؤ منان ، پس چرا تو با اين لباس خشن ، و آن غذاى ناگوار بسر مىبرى ؟) امام على عليه السّلام فرمود : قـَالَ: وَيـحـَكَ، إِنِّى لَسـتُ كـَاءَنتَ، إِنَّ اللّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى اءَئِمَّةِ العَدلِ اءَن يُقَدِّرُوااءَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيلاَ يَتَبَيَّغَ بِالفَقِيرِ فَقرُهُ! (5) واى بـر تـو، مـن همانند تو نيستم ، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردمناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى ، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند. دوّم ـ اقسام الگوهاى رفتارى بـعـضـى از رفـتـارهـاى امـام عـلى عـليـه السـّلام زمـان ومكان نمى شناسد، و همواره براىالگوپذيرى ارزشمند است مانند: 1 ـ ترويج فرهنگ نماز 2 ـ اهميّت دادن به نماز اوّل وقت 3 ـ ترويج فرهنگ اذان 4 ـ توجّه فراوان به باز سازى ، عمران و آبادى و كشاورزى و كار و توليد 5 ـ شهادت طلبى و توجّه به جهاد و پيكار در راه خدا 6 ـ حمايت از مظلوم و... زيرا طبيعى است كه كيفيّت ها متناسب با زمان و مكان و شرائط خاصّ فرهنگ و آداب و رسوماجتماعى در حال دگرگونى است . گـرچـه اصول منطقى همان كيفيّت ها، جاودانه اند، يعنى همواره ساده زيستى ، خودكفائى ،سـاده پـوشى ارزشمند است ، امّا در هر جامعه اى چهار چوب خاصّ خودش را دارد، پس كميّتهـا و اصـول مـنـطقى الگوهاى رفتارى ثابت ، و كيفيّت ها، و چگونگى الگوهاى رفتارىمتغيّر و در حال دگرگونى است . (الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام ) ضرورت ها 1 ـ تكامل جامعه و ارزش ها تـكـامـل يـا سـقـوط مـلّت هـا بـه ارزشهاى اخلاقى ارتباط تنگاتنگ دارد، زيرا پيمودن راهكـمـال بـدون ارزشـهـاى اخـلاقـى مـمـكـن نيست ، و آينده سازى ، و پيدايش تحولاّت شگرفاجتماعى ، سياسى ، بى آنكه آينده سازان متحوّل گردند، و در يك بازسازى درونى دچارتحولاّت اخلاقى شوند، امكان نخواهد داشت . راه صـلاح و فـلاح ، را بـدون چـراغ هـمـواره روشـن اخـلاق نـمـى شـود سـپـرى كرد و بهمراحل نهائى تكامل دست يافت . اگـر انـسـانـى يـا مـلّت هـايـى پـيـروز گـرديـدنـد، و بـه اوج قـلّهكـمـال رسـيـدنـد، جـان و جـهـان را دگـرگـون كـردنـد، واستقلال و آزادى خود را رنگ جاودانه زدند. همه آن پيشرفت ها، پروازها، موفقيّت ها، در سايه ارزشهاى اخلاق بود. بـا راسـتـگـوئى و ايـثـارگـرى ، بـا وفـادارى و احـتـراممتقابل ، با جهاد و پيكار، با صداقت و سلامت ، توانستند هم نظم اجتماعى را تحقّق بخشندو هم نظم سياسى در جامعه انسان استقرار يابد. كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود: وَاعـلَمـُوا عـِبـَادَ اللّهِ اءَنَّ المـُتَّقـِيـنَ ذَهـَبـُوا بِعَاجِلِ الدُّنيَا وَآجِلِ الاَّْخِرَةِ، فَشَارَكُوا اءَهْلَالدُّنـْيـَا فـِى دُنْيَاهُمْ، وَلَمْ يُشَارِكُوا اءَهْلَ الدُّنيَا فِى آخِرَتِهِم ؛ سَكَنُوا الدُّنيَا بِاءَفضَلِ مَاسـُكـِنـَت ، وَاءَكـَلُوهـَا بـِاءَفضَلِ مَا اءُكِلَت ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ المُترَفُونَ،وَاءَخَذُوا مِنهَا مَا اءَخَذَهُ الجَبَابِرَةُ المُتَكَبِّرُونَ. ثُمَّ انقَلَبُوا عَنهَا بِالزَّادِ المُبَلِّغِ؛ وَالمَتجَرِ الرَّابِحِ. اءَصَابُوا لَذَّةَ زُهدِ الدُّنيَا فِى دُنيَاهُم، وَتـَيـَقَّنُوا اءَنَّهُم جِيرَانُ اللّهِ غَدا فِى آخِرَتِهِم . لاَ تُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ، وَلاَ يَنقُصُ لَهُم نَصِيبٌمِن لَذَّةٍ. (آگاه باشيد، اى بندگان خدا، پرهيزكاران از دنياى زودگذر به سلامت گذشتند و آخرتجـاودانـه را گـرفـتـند، با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند، امّا مردم دنيا در آخرت آنهاشركت نكردند، پرهيزكاران در بهترين خانه هاى دنيا سكونت كردند، و بهترين خوراكهاىدنـيـا را خـوردنـد، و هـمـان لذّتهايى را چشيدند كه دنياداران چشيده بودند، و از دنيا بهرهگرفتند آنگونه كه سركشان و متكبّران دنيا بهرمند بودند. سـپـس از ايـن جـهـان بـا زاد و تـوشـه فـراوان ، و تـجـارتـى پُر سود، به سوى آخرتشـتـافـتـنـد، لذّت پـارسـايـى در تـرك حـرام دنـيـا را چشيدند، و يقين داشتند در روز قيامتازهـمسايگان خدايند، جايگاهى كه هرچه درخواست كنند، داده مى شود، و هرگونه لذّتى دراختيارشان قرار دارد.) (6) 2 ـ ضدّ ارزش ها و سقوط جوامع بشرى و هـر گاه كه ملّتى يا ملّت هايى ، آلوده شدند، به انحراف كشيده شدند، انواع زشتى هاو بـيـماريهاى اخلاقى در آنها راه يافت ، ضد ارزشها در جامعه اشان رونق گرفت ، سُستگرديده سقوط كردند. كه امام على عليه السّلام فرمود: فـَاعـتـَبـِرُوا بـِحـَالِ وَلَدِ إِسـمَاعِيلَ وَبَنِى إِسحَاقَ وَبَنِى إِسرَائِيلَ عَلَيهِمُ السَّلاَمُ. فَمَااءَشَدَّ اعتِدَالَ الاَْحْوَالِ، وَاءَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الاَْمْثَالِ! تـَاءَمَّلُوا اءَمـرَهـُم فـِى حـَالَ تـَشـَتُّتِهِم وَتَفَرُّقِهِم ، لَيَالِيَ كَانَتِ الاَْكَاسِرَةُ وَالْقَيَاصِرَةُاءَرْبـَابـا لَهـُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ الاَّْفَاقِ، وَبَحْرِ الْعِرَاقِ، وَخُضْرَةِ الدُّنْيَا، إِلَى مَنَابِتِالشَّيـْحِ، وَمَهَافِى الرِّيحِ، وَنَكَدِ المَعَاشِ، فَتَرَكُوهُم عَالَةً مَسَاكِينَ إِخوَانَ دَبَرٍ وَوَبَرٍ، اءَذَلَّالاُْمـَمِ دَارا، وَاءَجـْدَبـَهُمْ قَرَارا، لاَ يَاءْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعوَةٍ يَعتَصِمُونَ بِهَا، وَلاَ إِلَى ظِلِّ اءُلفَةٍيـَعـتـَمـِدُونَ عـَلَى عـِزِّهـَا. فَالاَْحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَالاَْيْدِى مُخْتَلِفَةٌ، وَالْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ؛ فِىبَلاَءِ اءَزلٍ، وَاءَطبَاقِ جَهلٍ! (از حـالات زنـدگـى فـرزنـدان اسـمـاعـيـل پـيـامـبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزنداناسراييل (يعقوب ) (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد، راستى چقدر حالات ملّتها باهم يكسان ، و در صفات و رفتارشان با يكديگر همانند است . در احـوالات آنـهـا روزگـارى كـه از هـم جـدا و پـراكـنـده بـودنـد انـديشه كنيد، زمانى كهپادشاهان كسرى و قيصر بر آنان حكومت مى كردند، و آنها را از سرزمينهاى آباد، از كنارههاى دجله و فرات ، و از محيطهاى سرسبز و خرّم دور كردند، و به صحراهاى كم گياه ، وبـى آب و عـلف ، مـحـل وزش بـادهـا، و سـرزمـيـن هـايـى كـه زنـدگـى در آنـجـاهـامـشـكـل بـود تـبـعـيـد كـردنـد، آنـان را در مـكان هاى نامناسب ، مسكين و فقير، هم نشين شترانسـاخـتند، خانه هاشان پست ترين خانه ملّت ها، و سرزمين زندگيشان خشك ترين بيابانهابـود، نـه دعـوت حـقـّى وجـود داشـت كـه بـه آن روى آورنـد و پـنـاهنده شوند، و نه سايهاءلفـتـى وجـود داشـت كـه در عـزّت آن زنـدگى كنند، حالات آنها دگرگون ، و قدرت آنهاپـراكـنـده ، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود، در بلايى سخت ، و در جهالتى فراگير فرورفته بودند، دختران را زنده به گور، و بت ها را پرستش مى كردند، و قطع رابطه باخويشاوندان ، و غارتگرى هاى پياپى در ميانشان رواج يافته بود.(7) بـنـابـرايـن ، مـلّتـى كـه در حـال پـيـمـودن راه اسـتـقـلال وكـمـال اسـت بـايـد، بـه ارزش ها توجّه لازم داشته ، و از رشد و رونق ضد ارزشها نگرانباشد، و با تمام تلاش در ريشه كن نمودن آن همّت گمارد. زيـرا كـه بـى تفاوت بودن نسبت به ارزش ها و ضد ارزشها، قدم هاى آغازين سقوط استكه اميرالمؤ منين عليه السّلام هشدار گونه نسبت به رهبران صالح و فاسد فرمود: فـَإِنَّهُ لاَ سـَوَاءَ، إِمـَامُ الهـُدَى وَإِمـَامُ الرَّدَى ، وَوَلِيُّ النَّبـِيِّ، وَعَدُوُّ النَّبِيِّ. وَلَقَد قَالَ لِيرَسـُولُ اللّهِ عـليـه السـّلام : (إِنِّي لاَ اءَخـَافُ عَلَى اءُمَّتِى مُؤ مِنا وَلاَ مُشرِكا؛ اءَمَّا المُؤ مِنُفـَيـَمـنَعُهُ اللّهُ بِإِيمَانِهِ، وَاءَمَّا المُشرِكُ فَيَقمَعُهُ اللّهُ بِشِركِهِ. وَلكِنِّى اءَخَافُ عَلَيكُم كُلَّمُنَافِقِ الجَنَانِ، عَالِمِ اللِّسَانِ، يَقُولُ مَا تَعرِفُونَ، وَيَفعَلُ مَا تُنكِرُونَ). امـام هـدايـتـگر، و زمامدار گمراهى هيچگاه مساوى نخواهند بود، چنانكه دوستان پيامبر عليهالسّلام و دشمنانش برابر نيستند، پيامبر اسلام عليه السّلام به من فرمود: (بـر امـّت اسـلام ، نـه از مـؤ مـن و نـه از مـشـرك هـراسـى نـدارم ، زيـرا مـؤ من را ايمانشبازداشته ، و مشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مى سازد، من بر شما از مرد منافقىمى ترسم كه درونى دو چهره ، و زبانى عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشتو ناپسند است )(8) 3 ـ نقش عدالت در تحقّق ارزش ها سـپـس بـراى تـحـقـّق نـظـم اجـتـماعى و نظم سياسى در تمام ابعاد ارزشى آن به عدالترفتارى اشاره مى كند و ارزشهاى اخلاقى را نسبت به مديريّت عالى جامعه اسلامى خطاببه محمّد بن ابى بكر اينگونه بيان مى دارد: فـَاخـفـِض لَهـُم جـَنـَاحـَكَ، وَاءَلِن لَهـُم جَانِبَكَ، وَابسُط لَهُم وَجهَكَ، وَآسِ بَينَهُم فِى اللَّحظَةِوَالنَّظرَةِ، حَتَّى لاَ يَطمَعَ العُظَمَاءُ فِى حَيفِكَ لَهُم ، وَلاَ يَياءَسَ الضُّعَفَاءُ مِن عَدلِكَ عَلَيهِم، فـَإِنَّ اللّهَ تـَعـَالَى يـُسـَائِلُكـُم مـَعـشـَرَ عـِبـَادِهِ عـَنِ الصَّغـِيـرَةِ مـِن اءَعـمـَالِكـُموَال كَبِيرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالمَستُورَةِ، فَإِن يُعَذِّب فَاءَنتُم اءَظ لَمُ، وَإِن يَعفُ فَهُوَ اءَكرَمُ.
با مردم فروتن باش ، نرمخو و مهربان باش ، گشاده رو و خندان باش ، در نگاههايت ، ودر نـيـم نـگـاه و خيره شدن به مردم به تساوى رفتار كن ، تا بزرگان در ستمكارى توطـمـع نـكـنـنـد، و نـاتـوانها در عدالت تو ماءيوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگاندرباره اعمال كوچك و بزرگ ، آشكار و پنهان پرسش مى كند، اگر كيفر دهد شما استحقاقبيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگوارى اوست . (9) تـذكـّرات و رهـنـمـودهـاى امـام عـلى عـليـه السـّلام بدان جهت مطرح مى شود كه هر كسى درجـايـگـاه ارزشـى خـود قرار گيرد، تبيين شود، و ضد ارزشها در جامعه اسلامى رواج پيدانـكـنـد، و ارزشـهـاى اخـلاقـى هـمـواره راهـبـر انـسـانـهـا و جـهـت دهـنـدهدل ها و مغزها باشد. 4 ـ ارتباط اخلاق با نظم اجتماعى ، سياسى نظم ، واژه ارزشمند و گرانسنگى است كه حاصل تلاش مصلحان بشريّت و پيامبران پاكآسمانى ، و رهبران جهادگر و ايثارگرى بشرى است . چـون نـظام احسن الهى در پرتو نظم و حساب و برنامه سازمان يافته است همه پديده هادر پرتو نظم و حساب پديد آمدند، تكثير شدند، و قانونمند باقى مانده اند. كهكشانها، و منظومه ها، و ميلياردها ستاره و سيّاره ، و زمين ، همه و همه با نظم لباس وجودپوشيدند و هم اكنون در پرتو نظم ، حيات و تداوم زندگى آنان سامان گرفته است كهقرآن كريم مى فرمايد: وَالسّماء رَفَعها ووضَع الميزان . (آسمان ها برافراشته شدند و آنگاه نظم در آنها استقرار يافت ) (10)
اگـر هم اكنون حيات تداوم دارد، و كرات و سيّارات قانونمند در سير و حركتند و زندگىمـعـنـا دارد، و حـال و آيـنـده اى مـطـرح است ، و حساب و حسابگرى در طلوع و غروب ستارانتـحـقـّق مـى يـابـد، هـمـه و هـمه به بركت نظم عمومى ، نظم جهانى ، نظم كيهانى ، نظمهدفدار، و نظم جاودانه و هميشگى است كه قلب ها با وجود نظم در هوا و نظم در فشار هوا،مى تپد، و پديده ها در حركت منظّم زمين پديد مى آيند. اگـر نـظم در كهكشان خدشه بردارد، ديگر نظمى در منظّومه و زمين وجود نخواهد داشت ، وديـگـر در بـى نـظـمـى حـركـت زمين ، و بى نظمى در فشار هوا قلبى نيز نخواهد تپيد، وحـيـاتـى نـيـز وجـود نخواهد داشت . حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام به اين نظم كيهانىاشاره مى فرمايد كه : وَنـَظـَمَ بـِلاَ تَعلِيقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا، وَلاَحَمَ صُدُوعَ انفِرَاجِهَا وَوَشَّجَ بَينَهَا وَبَينَ اءَزوَاجِهَا،وَذَلَّلَ لِلهـَابـِطـِيـنَ بِاءَمرِهِ، وَالصَّاعِدِينَ بِاءَعمَالِ خَلقِهِ، حُزُونَةَ مِعرَاجِهَا، وَنَادَاهَا بَعدَ إِذهِيَدُخـَانٌ، فـَال تـَحـَمـَت عـُرَى اءَشـرَاجـِهـَا، وَفَتَقَ بَعدَ الاِرتِتَاقِ صَوَامِتَ اءَبوَابِهَا، وَاءَقَامَرَصـَدا مـِنَ الشُّهـُبِ الثَّوَاقـِبِ عـَلَى نـِقـَابـِهـَا، وَاءَمـسـَكـَهَا مِن اءَن تَمُورَ فِى خَرقِ الهَوَاءِبِاءَيدِهِ، وَاءَمَرَهَا اءَن تَقِفَ مُستَسلِمَةً لاَِمرِهِ. وَجـَعـَلَ شـَمـسـَهـَا آيـَةً مـُبصِرَةً لِنَهَارِهَا، وَقَمَرَهَا آيَةً مَمحُوَّةً مِن لَى لِهَا، وَاءَجرَاهُمَا فِى مَنَاقِلِمـَجـرَاهـُمَا، وَقَدَّرَ سَيرَهُمَا فِى مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لُِيمَيِّزَ بَينَ اللَّيلِ وَالنَّهَارِ بِهِمَا، وَلِيُعلَمَ عَدَدُالسِّنـِيـنَ وَالحـِسـَابُ بـِمـَقـَادِيـرِهـِمـَا، ثـُمَّ عـَلَّقَ فِى جَوِّهَا فَلَكَهَا، وَنَاطَ بِهَا زِينَتَهَا، مِنخَفِيَّاتِ دَرَارِيِّهَا وَمَصَابِيحِ كَوَاكِبِهَا، وَرَمى مُستَرِقِى السَّمعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا، وَاءَجرَاهَاعـَلَى اءَذلاَلِ تـَسـخـِيـرِهـَا مـِن ثـَبـَاتِ ثـَابـِتـِهـَا، وَمَسِيرِ سَائِرِهَا، وَهُبُوطِهَا وَصُعُودِهَا،وَنُحُوسِهَا وَسُعُودِهَا.
فضاى باز و پستى و بلندى و فاصله هاى وسيع آسمانها رابدون اينكه به چيزى تكيهكـنـد، نظام بخشيد، و شكافهاى آن را به هم آورد، و هر يك را با آن چه كه تناسب داشت وجـفـت بود پيوند داد، و دشوارى فرود آمدن و برخاستن را آسان كرد، بر فرشتگانى كهفرمان او را به خلق رسانند يا اعمال بندگان را بالا برند. در حالى كه آسمان به صورت دود و بخار بود به آن فرمان داد، پس رابطه هاى آن رابـرقـرار سـاخـت ، سپس آنها را از هم جدا نمود و بين آنها فاصله انداخت ، و بر هر راهى وشـكـافـى از آسـمـان ، نـگـهبانى از شهاب هاى روشن گماشت ، و با دست قدرت آنها را ازحركت ناموزون در فضا نگهداشت ، و دستور فرمود تا برابر فرمانش تسليم باشند و آفـتـاب را نـشـانـه روشـنى بخش روز، و ماه را، با نورى كمرنگ براى تاريكى شب هاقـرار داد، و آن دو را در مـسـيـر حـركـت خويش به حركت درآورد، و حركت آن دو را دقيق اندازهگـيـرى نـمـود تـا در درجـات تـعـيـيـن شـده حركت كنند كه بين شب و روز تفاوت باشد، وقـابـل تشخيص شود، و با رفت و آمد آن ها شماره سالها، و اندازه گيرى زمان ممكن باشد،پـس در فـضـاى هـر آسـمـان فلك آن را آفريد، و زينتى از گوهرهاى تابنده و ستارگاندرخـشـنـده بـياراست ، و آنان را كه خواستند اسرار آسمانها را دزدانه در يابند، با شهابهـاى سـوزان تـيـربـاران كـرد، و تـمـامـى ستارگان از ثابت و استوار، و گردنده و بىقـرار، فـرود آيـنـده و بـالارونـده ، و نـگـران كـنـنـده و شادى آفرين را، تسليم اوامر خودفرمود.(11)
پس حيات و تكامل بدون نظم امكان خارجى نخواهد داشت . تـكـامـل مـعـنوى و اخلاقى انسان در زندگى فردى و اجتماعى نيز چنين سرنوشتى را دارد،اگـر زنـدگـى انـسـان در پـرتـو نـظـم و حـسـاب و قـانـون سـامـان يـابـد، پـيـمودن راهتـكـامـل مـمـكـن اسـت كـه اسـتـقرار نظم اجتماعى و سياسى در زندگى انسانها يك ضرورتغيرقابل انكار خواهد بود. قرآن كريم اين حقيقت را در رابطه با نظم عمومى جهان مطرح مى فرمايد كه : وَالسّماء رَفعها ووضع الميزان . اَلاّ تطغوا فى الميزان (آسمانها را برافراشتيم و نظم را در تمامى آنها پديد آورديم ، تا شما انسانها نيز منظّمباشيد و در ميزان و عدل ، تجاوز نكنيد)
يـعـنـى تـكـامـل انـسـان هـا نـيـز جـز در سـايـه نـظـم وعدل ، امكان نخواهد داشت واژه نظم با واژه عدل هماهنگ است . نـظـم و عـدل يـعنى قرار گرفتن هر چيزى در جايگاه ارزشى خود كه حضرت اميرالمؤ منينعليه السّلام در وصف عاقل فرمود: و سـئل عـليـه السـّلام : اءيـهما اءفضل : العدل ، اءو الجود؟ فقَالَ عليه السّلام : العَدلُيـَضـَعُ الاُْمـُورَ مـَوَاضـِعـَهـَا، وَالْجـُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا، وَالعَدلُ سَائِسٌ عَامُّ، وَالجُودُ عَارِضٌخَاصُّ، فَالعَدلُ اءَشرَفُهُمَا وَاءَفضَلُهُمَا. (از امام على عليه السّلام پرسيدند عدل يا بخشش ، كدام يك برتر است ، فرمود:) عـدالت هـرچـيـزى را در جـاى خـود مـى نـهد، در حالى كه بخشش آن را از جاى خود خارج مىسـازد، عـدالت تـدبـيـر عـمـومـى مـردم اسـت ، در حـالى كـه بـخـشـش گـروه خـاصـّى راشامل است ، پس عدالت شريف تر و برتر است (12)
اگر نظم و عدل ، قانونمند شدن افراد جامعه است . كه هر كسى در جايگاه خود قرار گيرد و همه چيز با حساب و ميزان اداره شود. اينجاست كه نظم اجتماعى ، سياسى جامعه محتاج به تكيه گاه هاى مستحكم و استوار است . بايد ديد كه چه عواملى در پيدايش نظم دخالت دارند؟ و نظم و عدل عمومى را مى توانند پديد آورده تداوم بخشند؟ در اينجا جايگاه واقعى ارزش هاى اخلاقى روشن مى گردد. كـه بـدون ارزشـهـاى اخلاقى ، نظم و عدل تحقّق نخواهد يافت ، بدون اخلاق در زندگىفـردى و اجـتـمـاعـى ، نـمـى تـوان انـتـظـار اسـتـقـرار نـظـم وعـدل را داشـت كـه عـدالت اجـتـماعى ثمره شيرين اخلاق اجتماعى است اگر همه افراد جامعهراستگو باشند. بـه قانون احترام بگذارند، احساس تعهّد و مسئوليّت كنند، وفادار و مهربان باشند، بهحـقـوق جامعه و مردم احترام بگذارند، ديگران را برخود مقدّم بدارند، نظم اجتماعى استقرارمى يابد و آنگاه نظم سياسى نيز در زندگى صحيح اجتماعى به بار مى نشيند. بـا تـوجـّه بـه واقـعيّت هاى ياد شده ارتباط اخلاق و ارزشهاى اخلاقى با نظم اجتماعى ،سياسى به اثبات مى رسد. حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـين عليه السّلام اين حقيقت را در خطبه ها و نامه هاى گوناگونى بهارزيابى مى گذارد: فَلَيسَت تَصلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلا بِصَلاَحِ الوُلاَةِ، وَلاَ تَصلُحُ الوُلاَةُ إِلا بِاستِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ، فـَإِذَا اءَدَّتِ الرَّعـِيَّةُ إِلَى الوَالِى حـَقَّهُ، وَاءَدَّى الوَالِى إِلَيهَا حَقَّهَا عَزَّ الحَقُّ بَينَهُم ، وَقَامَتمَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعتَدَلَت مَعَالِمُ العَدلِ، وَجَرَت عَلَى اءَذلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ،وَطُمِعَ فِى بَقَاءِ الدَّولَةِ، وَيَئِسَت مَطَامِعُ الاَْعْدَاءِ.
پـس رعـيّت اصلاح نمى شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمىشوند جز با درستكارى رعيّت . و آنـگـاه كـه مردم حق رهبرى را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّتيـابـد، و راهـهاى دين پديدار، و نشانه هاى عدالت برقرار، و سنّت پيامبر عليه السّلامپـايـدار گـردد، پـس روزگـار اصـلاح شـود، و مـردم در تـداوم حـكـومت اميدوار، و دشمن درآرزوهايش ماءيوس مى شود. (13)
پس اگر ارزش هاى اخلاقى حاكم باشد و مردم اصلاح شوند جامعه نيز اصلاح خواهد شد،كه با استقرار ارزشهاى اخلاقى ، نظم اجتماعى و سياسى هم تحقّق خواهد يافت . و آنـگـاه بـه اين حقيقت مى پردازند كه اگر اخلاق در جامعه اى بميرد، و ضدّارزشها رواجيابد، نظم اجتماعى درهم پاشيده خواهد شد، و نظم سياسى هم جايگاه ارزشى نخواهد داشت. كه امام على عليه السّلام فرمود: وَإِذَا غـَلَبـَتِ الرَّعـِيَّةُ والِيـَهـا، اءَو اءَجـحَفَ الوَالِى بِرَعِيَّتِهِ، اختَلَفَت هُنَالِكَ الكَلِمَةُ،وَظـَهـَرَت مَعَالِمُ الجَورِ، وَكَثُرَ الاِْدْغَالُ فِى الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى ،وَعـُطِّلَتِ الاَْحـْكـَامُ، وَكـَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلاَ لِعَظِيمِبـَاطـِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الاَْبْرَارُ، وَتَعِزُّ الاَْشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَالعِبَادِ. فَعَلَيكُم بِالتَّنَاصُحِ فِى ذلِكَ، وَحُسنِ التَّعَاوُنِ عَلَيهِ. امـّا اگـر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين مىرود، نشانه هاى ستم آشكار، و نيرنگ بازى در دين فراوان مى گردد، و راه گسترده سنّتپـيـامـبـر عـليـه السـّلام مـتـروك ، هـواپـرسـتـى فـراوان ، احـكـام ديـنتـعطيل ، و بيماريهاى دل فراوان گردد، مردم از اينكه حقّ بزرگى فراموش مى شود، ياباطل خطرناكى در جامعه رواج مى يابد، احساس نگرانى نمى كنند، پس در آن زمان نيكانخوار، و بدان قدرتمند مى شوند، و كيفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود،پس بر شماست كه يكديگر را نصيحت كنيد، و نيكو همكارى نماييد.(14) عوامل نظم اجتماعى ، سياسى جامعه مقدمه پس از اثبات پيوند اخلاق با استقرار نظم سياسى ، اجتماعى ، و روشن شدن اين واقعيّتكـه بـدون اخلاق نمى توان در جامعه انسانها، نظم اجتماعى را تحقّق بخشيد و نمى تواننـظـم سـيـاسـى داشـت ، حـال بـايـد عـوامـل پيدايش و تداوم نظم سياسى ، اجتماعى را بهارزيابى و شناخت گذاشت . حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام در نـهـج البـلاغـه بـهعـوامـل گـونـاگـونـى اشـاره مى فرمايد كه توجّه به آن ضرورى و سرنوشت ساز استمانند: اوّل ـ اخلاق اجتماعى و رعايت حقوق يـكـى از عوامل برقرارى نظم اجتماعى ، سياسى در جامعه ، رعايت حقوق اجتماعى است اگرمردم به حقوق يكديگر احترام بگذارند، و حقوق فرد و جامعه رعايت شود نظم سياسى ، واجتماعى تحقّق مى يابد كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود: اءَمَّا بـَعـدُ، فـَقـَد جـَعـَلَ اللّهُ سـُبحَانَهُ لِى عَلَيكُم حَقّا بِوِلاَيَةِ اءَمرِكُم ، وَلَكُم عَلَيَّ مِنَالحـَقِّ مـِثـلُ الَّذِي لِي عـَلَيكُم ، فَالحَقُّ اءَوسَعُ الاَْشْيَاءِ فِى التَّوَاصُفِ، وَاءَضْيَقُهَا فِىالتَّنَاصُفِ، لاَ يَجرِى لاَِحَدٍ إِلا جَرَى عَلَيهِ، وَلاَ يَجرِى عَلَيهِ إِلا جَرَى لَهُ. وَلَو كَانَ لاَِحَدٍ اءَن يَجرِيَ لَهُ وَلاَ يَجرِيَ عَلَيهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصا لِلّهِ سُبحَانَهُ دُونَ خَلقِهِ،لِقـُدرَتـِهِ عـَلَى عـِبَادِهِ، وَلِعَدلِهِ فِى كُلِّ مَا جَرَت عَلَيهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ سُبحَانَهُجَعَلَ حَقَّهُ عَلَى العِبَادِ اءَن يُطِيعُوهُ، وَجَعَلَ جَزَاءَهُم عَلَيهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلا مِنهُ،وَتَوَسُّعا بِمَا هُوَ مِنَ المَزِيدِ اءَهلُهُ. ثـُمَّ جـَعـَلَ ـ سـُبـحَانَهُ ـ مِن حُقُوقِهِ حُقُوقا افتَرَضَهَا لِبَعضِ النَّاسِ عَلَى بَعضٍ، فَجَعَلَهَاتَتَكَافَاءُ فِى وُجُوهِهَا، وَيُوجِبُ بَعضُهَا بَعضا، وَلاَ يُستَوجَبُ بَعضُهَا إِلا بِبَعضٍ. وَاءَعـظـَمُ مـَا افتَرَضَ ـ سُبحَانَهُ ـ مِن تِلكَ الحُقُوقِ حَقُّ الوَالِى عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِيَّةِعـَلَى الوَالِى ، فـَرِيـضـَةٌ فـَرَضـَهـَا اللّهُ ـ سـُبـحـَانـَهُ ـ لِكـُلٍّ عـَلَى كـُلٍّ، فـَجَعَلَهَا نِظَامالاُِلفَتِهِم ، وَعِزّا لِدِينِهِم . پس از ستايش پروردگار! خداوند سبحان ، براى من ، بر شما به جهت سرپرستى حكومت، حقّى قرار داده ، و براى شما همانند حق من ، حقّى تعيين فرموده است ، پس حق گسترده تراز آن است كه توصيفش كنند، ولى به هنگام عمل تنگنايى بى مانند دارد. حـق اگـر بـه سـود كسى اجر نشود، ناگزير به زيان او نيز روزى به كار رود، و چونبه زيان كسى اجراء شود روزى به سود او نيز جريان خواهد داشت . اگر بنا باشد حق به سود كسى اجراء شود و زيانى نداشته باشد، اين مخصوص خداىسـبـحـان اسـت نـه ديـگر آفريده ها، به خاطر قدرت الهى بر بندگان ، و عدالت او برتـمـام مـوجـوداتى كه فرمانش بر آنها جارى است ، لكن خداوند حق خود را بر بندگان ،اطـاعـت خـويـش قـرار داده ، و پـاداش آن را دو چـنـدان كـرده اسـت ، از روى بـخـشـنـدگى ، وگشايشى كه خواسته به بندگان عطا فرمايد. پس خداى سبحان ! برخى از حقوق خود را براى بعضى از مردم واجب كرد، و آن حقوق را دربـرابـر هـم گـذاشت ، كه برخى از حقوق برخى ديگر را واجب گرداند، و حقّى بر كسىواجب نمى شود مگر همانند آن را انجام دهد و در مـيـان حـقـوق الهـى بزرگ ترين حق ، حق رهبر بر مردم ، و حق مردم بر رهبر است ، حقواجـبـى كـه خـداى سـبـحـان ، بـر هـر دو گـروه لازم شـمـرد، و آن راعامل پايدارى پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد.(15)
دوّم ـ اخلاق اجتماعى ، رهنمودهاى قرآن اگر فرد و جامعه به رهنمودهاى قرآن توجّه لازم داشته باشند و رهنمودهاى آن را از نظركـاربـردى بـكـارگـيـرنـد، عدالت اجتماعى و نظم اجتماعى سياسى در همه ابعاد در جامعهاستقرار خواهد يافت كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود: اءَرسـَلَهُ عـَلَى حـِيـنِ فـَتـرَةٍ مـِنَ الرُّسـُلِ، وَطُولِ هَجعَةٍ مِنَ الاُْمَمِ، وَانْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ؛فـَجـَاءَهـُمْ بـِتـَصـْدِيقِ الَّذِى بَيْنَ يَدَيهِ، وَالنُّورِ المُقتَدَى بِهِ. ذلِكَ القُرآنُ فَاستَنطِقُوهُ،وَلَن يـَن طـِقَ، وَلَكـِن اءُخـبـِرُكُم عَنهُ: اءَلاَ إِنَّ فِيهِ عِلمَ مَا يَاءتِى ، وَالحَدِيثَ عَنِ المَاضِى ،وَدَوَاءَ دَائِكُم ، وَنَظمَ مَا بَينَكُم .
خـداونـد پـيـامـبر عليه السّلام را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امّتها درخـواب غـفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيّت از هم گسسته بود، پس پيامبر عليهالسّلام به ميان خلق آمد در حالى كه كتابهاى پيامبران پيشين را تصديق كرد، و با نورىهدايتگر انسانها شد كه همه بايد از آن اطاعت نمايند و آن ، نور قرآن كريم است . از قرآنبـخـواهـيـد تا سخن گويد، كه هرگز سخن نمى گويد، امّا من شما را از معارف آن خبر مىدهـم ، بـدانـيـد كـه در قـرآن عـلم آينده ، و حديث روزگاران گذشته است ، شفادهنده دردهاىشما، و سامان دهنده امور فردى و اجتماعى شما است .(16)
سوم ـ اخلاق سياسى ، اطاعت از رهبرى يـكـى ديـگـر از عـوامل برقرارى نظم اجتماعى ، سياسى ، پيوند مردم با رهبر، و اطاعت ازرهـبـرى ، و حـضـور امـام عـادل در هـمـه ابـعـاد زنـدگـى امـّت اسـت ، امـامـتعـامـل اسـاسـى بـرقـرارى نظم ، و ريشه كن كردن هرگونه هرج و مرج طلبى است . امّتهائى كه از رهبرى اطاعت كردند به پيروزى رسيدند. حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود: وَالاِمامَةَ نِظاما لِلاُمَّة وَالطّاعَةَ تَعظِيما لِلاِمامَة و امـامـت را بـراى سازمان يافتن امور امّت و فرمانبردارى از امام را براى بزرگ داشت مقامرهبرى واجب كرد.(17)
چهارم ـ ارزش هاى اخلاقى يـكـى ديـگـر از عـوامـل برقرارى نظم اجتماعى ، رعايت ارزش هاى اخلاقى است كه حضرتاميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود: فـَإِن كـَانَ لاَبـُدَّ مِنَ العَصَبِيَّةِ فَليَكُن تَعَصُّبُكُم لِمَكَارِمِ الخِصَالِ، وَمَحَامِدِ الاَْفْعَالِ،وَمـَحـَاسـِنِ الاُْمـُورِ، الَّتـِى تـَفـَاضـَلَتْ فـِيـهـَا الُْمـجـَدَاءُ وَالنُّجـَدَاءُ مـِنْ بـُيـُوتَاتِ الْعَرَبِوَيـَعـَاسِيِبِ القَبَائِلِ؛ بِالاَْخْلاَ قِ الرَّغِيبَةِ، وَالاَْحْلاَ مِ الْعَظِيمَةِ، وَالاَْخْطَارِ الجَلِيلَةِ، وَالاَّْثَارِالَْمـحـْمـُودَةِ. فـَتـَعـَصَّبـُوا لِخـِلاَلِ الْحـَمـْدِ مـِنَ الْحِفْظِ لِلجِوَارِ، وَالوَفَاءِ بِالذِّمَامِ، وَالطَّاعَةِلِلبـِرِّ، وَالمـَعـصـِيـَةِ لِلكـِبرِ، وَالاَْخْذِ بِالْفَضْلِ، وَالْكَفِّ عَنِ الْبَغْيِ، وَالاِْعْظَامِ لِلْقَتْلِ،وَالاِْنْصَافِ لِلْخَلْقِ، وَالْكَظْمِ لِلْغَيْظِ، وَاجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِى الاَْرْضِ.
پـس اگـر در تـعـصـّب ورزيـدن نـاچـاريـد، بـراى اخـلاق پـسـنـديـده ،افـعـال نـيـكـو، و كـارهـاى خـوب تـعـصـّب داشـتـه بـاشـيـد، هـمـانافـعـال و كـردارى كـه انـسـانـهـاى بـاشـخـصـيـّت ، و شـجـاعـان خـانـدان عـرب ، و سـرانقـبائل در آنها از يكديگر پيشى مى گرفتند، يعنى اخلاق پسنديده ، بردبارى به هنگامخـشم فراوان ، و كردار و رفتار زيبا و درست ، و خصلت هاى نيكو، پس تعصّب ورزيد درحمايت كردن از پناهندگان ، و همسايگان ، وفادارى به عهد و پيمان ، اطاعت كردن از نيكىهـا، سـرپـيـچـى از تـكبّر و خودپسنديها، تلاش در جود و بخشش ، خوددارى از ستمكارى ،بزرگ شمردن خونريزى ، انصاف داشتن با مردم ، فرو خوردن خشم ، پرهيز از فساد درزمين ، تا رستگار شويد.
و شـورشـيـان بـصـره را وقـتـى نـكـوهـش مـى كـنـد، بـهمـشـكل اخلاقى آنان اشاره كرده مى فرمايد، علل برهم خوردن نظم اجتماعى ، سياسى شهرشما بصره آن است كه اخلاق شما مردم مرده است . و ضد ارزشها در شما حاكم گرديد.
|
|
|
|
|
|
|
|