|
|
|
|
|
|
معنى مشيت وارده (يونس بن عبدالرحمان ، از شاگردان حضرت رضا(ع ) بود، و در آن عصر بحث وبررسى درباره سرنوشت و اراده و مشيت و...، در ميان دانشمندان رواج داشت ، معماى اين اموربراى يونس ، حل نشده بود، يونس مى خواست اين معما با بيان شيواى امام رضا(ع )حل و روشن گردد، به محضر آن حضرت آمد و درباره امور پيش گفته ، سخن به ميان آوردو توضيح خواست ) امام رضا(ع ) به او چنين فرمود: (اى يونس ! عقيده (قدربه ) (47) را نپذير، زيرا عقيده آنها نه با گفتاراهل بهشت تطبيق مى كند، و نا با گفتار دورخيان ، و نا با گفتار شيطان ، مطابقت دارد،زيرا (طبق آيه 43 سوره اعراف ) بهشتيان در بهشت گويند: الحمد لله الذى هدانا لهذا و ماكنا لنهتدى لولا ان هدانا الله :(سپاس ، مخصوص خداوندى است كه ما را به اين (همه نعمتها) رهنمون شد، و اگر او مارا هدايت نكرده بود ما(به اينها) راه نمى يافتيم ). دوزخيان (طبق آيه 106 مؤ منون ) در دوزخ مى گويند: (ربنا غلبت علينا شقوتنا و كنا قوما ضالين ) :(پروردگارا شقاوت ما بر ما چيره شد، و ما قوم گمراهى بوديم ). و ابليس (طبق آيه 39 حجر) گفت : (رب بما اغويتنى ) :(پروردگارا، به خاطر اينكه مرا گمراه ساختى ) (بنابراين اين هر سه گروه ، نيكى و بدى را به خدا نسبت مى دهند، ولى قدريه بهخودشان بر مى گردانند.) يونس :سوگند به خدا، من گفتار آنها (قدريه ) راقبول ندارم ، بلكه عقيده ام اين است كه : (چيزى پديد نيايد مگر آنچه را خدا بخواهد واراده و مقدر و حكم نمايد.) امام رضا: اى يونس ! اين گونه نيست ... (بلكه خواست خدا اين است كه انسان نيز دركارهايش مختار باشد) آيا مى دانى (مشيت ) (خواست خدا) يعنى چه ؟ يونس : (نه ). امام رضا: خواست خدا، ياد نخستين (لوح محفوظ) است ، آيا مى دانى (اراده ) چيست ؟ يونس : (نه ). امام رضا: اراده ، تصميم بر آنچه مى خواهد، مى باشد آيا مى دانى (قدر) يعنى چه ؟ يونس : (نه ). امام رضا: (قدر)، همان اندازه گيرى و مرزبندى است ، مانند مدت عمر زندگى ، و هنگاممرگ ، سپس فرمود: منظور از حكم (قضاء) محكم ساختن و عينيت بخشيدن است . يونس (كه از بيانات روشن امام رضا(ع ) قانع و خشنود و شيفته آن حضرت شده بود)اجازه طلبيد كه سر مقدس امام را ببوسد، و در اينحال عرض كرد: فتحت لى شيئا كنت عنه فى غفله :(گره مطلب مشكل را بروى من گشودى كه من از آن ناآگاه بودم )(48) |
سخن حق از زبان بيگانه عصر امام صادق (ع ) بود، اسماعيل بن جابرمى گويد: به مسجد النبى در مدينه رفتم ،ديدم در آنجا مردى ناطق نشسته سخن مى گفت و جمعى گفتار او را گوش مى كردند، اودرباره (قدر) صحبت مى كرد (يعنى درباره تفويض كه عقيده اش بود، سخن مى گفتكه خدا همه اختيارات را به بشر داده و سلطه اش را از بشر برداشته است ) . در آنجا بين من و او چنين گفتگو شد: اسماعيل : اى آقا! اجازه است از تو سؤ الى كنم ؟ ناطق : بپرس . اسماعيل : آيا در سراسر ملك خدا چيزى وجود دارد كه بدون اراده خدا پديد آيد؟ ناطق ، مدتى طولانى سر در گريبان فرو برد و سپس سربلند كرد و گفت :(اگربگويم در ملك خدا چيزى وجود دارد كه بدون اراده خدا به وجود آمده ، معناى سخن اين استكه خدا مغلوب (در مورد آن چيز) گردد، و اگر بگويم : در ملك او جز آنچه او اراده كرده ،چيزى وجود ندارد (معنايش اين است كه كارهاى انسان نيز بر اساس اراده اجبارى او بوده ودر نتيجه ) انجام گناهان را براى تو روا دانسته ام (زيرا آنها را به خدا نسبت داده ام نهبه تو). اسماعيل مى گويد: به حضور امام صادق (ع ) رفتم و ماجراى گفتگوى خودم با آن(قدرى مذهب ) را بيان كردم ، و سخن او رانقل نمودم . |
مذهب حق حمزة بن حمران مى گويد: نزد امام صادق (ع ) رفتم و عرض كردم : (درباره استطاعت(اختيار و توانائى به انجام كارى يا ترك آن ) سؤال كردم ، پاسخ مرا نداد، بار ديگر به حضورش رفتم و عرض كردم : (در مورداستطاعت ، مطلبى به قلبم راه يافته ، كه جز آنچه از شما بشنوم ، آن مطلب در قلبمبيرون نمى رود). امام : آنچه در دلت هست به تو زيان نمى رساند. حمزه : (من عقيده دارم خداوند بندگانش را به چيزى كه اختيار و توان انجام يا ترك آن راندارند، تكليف نمى كند، و همچنين به چيزى كه طاقتش را ندارند، امر و نهى نمى نمايد،و معتقدم كه بندگان جز به اراده و خواست و قضا و قدر خدا، انجام ندهند). امام : آن مذهبى كه من و پدرانم ، آن را پذيرفته ايم ، همين است ).(49) |
انسان بى نياز كيست ؟ يكى از اصحاب امام صادق (ع ) كه همواره به خدمت آن حضرت مى رسيد، مدتى غايب شد،روزى يكى از آشنايان او به حضور امام صادق (ع ) آمد، امام از پرسيد: (فلانى كجاست؟ حالش چطور است ؟). او در پاسخ به امام صادق (ع ) به گونه اى پاسخ داد كه گمان كرد، امام از وضعمالى آن شخص پرسيده است . امام صادق (ع ) پرسيد: دينش چگونه است ؟ او در پاسخ گفت : (دينش به گونه اى است كه شما دوست دارى ). امام صادق (ع ) فرمود: هو والله الغنى : (سوگند به خدا، او غنى و بى نياز است ).(50) |
نوشتن (ان شاء الله ) در نامه روزى امام صادق (ع ) به خدمتكاران دستور داد، براى كارى نامه اى بنويسند، آن نامهنوشته شد و آن را به نظر آن حضرت رساندند، حضرت آن را نامه خواند، ديد در آن(انشا الله ) (بخواست خدا) نوشته نشده است . به تنظيم كنندگان نامه ، فرمود: (چگونه اميد دارند كه مطلب اين نامه به پايانبرسد و نتيجه بخش باشد، با اينكه در آن (ان شاء الله ) ننوشته ايد، نامه را بادقت بنگريد، در هر جاى آن كه (ان شاء الله ) نوشته نشده ، ان شاء الله بنويسيد.(51) |
فضل و لطف وسيع خدا جمعى از فقيرهاى مدينه به حضور رسول خدا(ص ) آمدند و گفتند: اىرسول خدا! ثروتمندان با ثروت خود بردگان را آزاد مى كنند و به ثوابش مى رسند،ما براى چنين كارى توان مالى نداريم ، آنها براى انجام حج ، سفر مى كنند، ما به خاطرنداشتن توان مالى از آن محروم هستيم ، آنها صدقه مى دهند، ما چيزى نداريم كه صدقهبدهيم و به ثوابش برسيم ، آنها اموال خود رادر راه جهاد مصرف مى كنند و به ثوابشمى رسند، چنين كارى از عهده ما بر نمى آيد و به آن ثوابها نمى رسيم ، پس چه كنيم ؟ پيامبر(ص ) فرمود: (اگر كسى صد بار تكبير (الله اكبر) بگويد بهتر از آزاد كردنصد برده است ، و اگر كسى صدبار تسبيح (سبحان الله ) بگويد، بهتر از راندن صدشتر (براى قربانى در حج ) است ، و اگر كسى صد بار حمد (الحمد الله ) بگويد،بهتر از فرستادن صد اسب با زين و دهنه و سوار آن (براى جهاد) در راه خدا است ، و كسىكه صد بار (لا اله الا الله ) بگويد در آن روز از نظرعمل بهترين انسانها - جز كسى كه زيادتر گفته باشد- مى باشد). امام صادق (ع ) فرمود: اين خبر، به ثروتمندان رسيده و همين دستور آن حضرت را انجامدادند. فقراء به حضور پيامبر(ص ) باز گشتند، و عرض كردند: (اين دستور شما راثروتمندان شنيديد و انجام مى دهند) (و هر دو ثواب را مى برند). رسول خدا (ص ) فرمود: (ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء) :(اين فضل خداست كه به هر كه خواهد بدهد) (مائده - 54)(52) |
ارزش و پاداش ذكر خدا رسول خدا(ص ) از كنار باغى عبور مى كرد، ديد كشاورزى ، در باغ خود درخت مى كارد،نزد او ايستاد و فرمود: (آيا تو را راهنمائى نكنم به كاشتن درختى كه ريشه اش استوار، و ميوه هايش زودرس ،و جالبتر و بادوام تر است ؟) كشاورز: آرى ، اى رسول خدا مرا به چنان درختى راهنمائى كن . پيامبر: هنگام صبح و شام بگو: (سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و اللهاكبر). اگر اين ذكر را (با شرائط و خلوص ) بگويى ، براى هر بار آن ، خداوند ده درخت دربهشت كه هر درختش داراى ميوه هاى گوناگون است ، براى تو آماده مى كند و آن ذكرها(و ياآن درختها) براى تو (باقيات صالحات ) هستند. كشاورز كه بر اثر بيانات پرشور پيامبر(ص )، شيفته مقامات اخروى شده بود، به آنحضرت عرض كرد: (اى رسول خدا! تو را گواه مى گيرم كه اين باغم ، صدقه قبضشده (وقف لازم ) بر فقراى مسلمانانى كه استحقاق دارند، باشد، خداوند اين آيات قرآن رادر اين مورد نازل كرد: (فاما من اعطى واتقى - و صدق بالحسنى - فسنيسره لليسرى ) :(اما آن كس كه (در راه خدا) انفاق كند، و پرهيزكارى را پيشه خود سازدو جزاى نيك الهىرا تصديق كند - ما او را در مسير آسانى (به سوى بهشت جاويدان ) هدايت مى كنيم )(سوره ليل آيه 5 تا 7). (53) |
نتيجه نافرجام اميد به غير خدا حسين بن علوان مى گويد: در مجلسى براى كسب علم و دانش نشسته بوديم ، و هزينه سفرمن تمام شده بود، يكى از دوستان گفت : (به چه كسى اميد دارى ؟). گفتم : (به فلانى ). گفت : بنابراين ، سوگند به خدا به اميد و آرزويت نمى رسى . گفتم : چرا؟ گفت : امام صادق (ع ) فرمود: در يكى از كتابهاى (آسمانى ) خوانده ام : خداوند مىفرمايد: (سوگنسد به عزت و جلال و مقام ارجمندم كه رشته آرزوى هر كسى را كه به غير من ،اميدوار گردد، قطع مى كنم ، و لباش خوارى را در نزد مردم برقامت او مى پوشانم ، و اورا از مقام تقرب خود و از فضل و كرمم ، دور مى سازم ، آيا او در گرفتارى ها به غير مندل مى بندد، با اينكه گرفتارى ها و رفع آنها در دست من است ؟، آيا او در فكر خود، درخانه غير مرا مى كوبد، با اينكه كليد همه درهاى بسته نزد من است ، و در خانه ام بهروى همه باز مى باشد... (54) |
دعا و نيايش دعا، اسلحه مؤ من است اصحاب ، در محضر رسول (ص ) اجتماع كرده بودند، آن حضرت به آنها رو كرد وفرمود: (آيا شما را به اسحه اى كه ، موجب نجات شما از دشمن مى گردد و باعث افزايش روزىشما مى شود، راهنمايى نكنم ؟). حاضران : چرا راهنمايى كن . پيامبر: شب و روز پروردگار خود را بخوانيد و دعا كنيد. (فان سلاح المومن الدعا.) (چرا كه اسلحه مؤ من ، دعا است ). (55) |
خواستن جدى در دعا (قحطى سراسر حجاز را فرا گرفت بود، مردم به حضور پيامبر اسلام (ص ) آمدند و ازآن حضرت خواستند، دعا كند و از درگاه خدا درخواست باران نمايد). رسول خدا(ص ) از خدا خواست تا بارانش را فرو فرستد، باران بسيار آمد، به طورىكه مردم از غرق شدن ترسيدند، و گفتند: اين بارندگى شديد و بسيار موجب غرق شدنخواهد شد، پيامبر(ص ) با دست اشاره كرد و گفت :(خدايا! بارانت را به اطراف مدينهبفرست ، بر ما نفرست ). ابرها به اطراف مدينه بفرست ، بر ما نفرست ). ابرها به اطراف پراكنده شدند. جمعى از اصحاب از رسول خدا (ص ) پرسيدند:(يك بار از درگاه خدا طلب باران كردى، ولى باران نيامد، سپس طلب باران كردى ، باران آمد، چرا باراول نيامد بار دوم آمد؟!). پيامبر (ص ) در پاسخ فرمود: (انى دعوت وليس لى فى ذلك نية ، ثم دعوت ولى فى ذلك نية ) :(من (بار اول ) دعا كردم ولى تصميم جدى براى دعا و درخواست نداشتم ، ولى بار دوم ،در دعا تصميم جدى داشتم . (56) |
پذيرفتن نبوت امام بر حق ، شرط استجابت دعا محمد بن مسلم مى گويد: به امام باقر(ع )، (يا به امام صادق ) عرض كردم : ما فردى رامى نگريم كه در عبادت و خشوع و كوشش دينى ، بسيار جدى است ولى امامت شما رانپذيرفته است آيا آن عبادات و كوشش هاى دينى او، سودى به حالش دارد؟ امام : اى ابا محمد! مثل اهلبيت نبوت (ع ) همانند آن خاندانى است كه در بنىاسرائيل بودند، كه هر گاه چهل شب ، عبادت و راز و نياز و كوشش مى كردند و سپس دعامى نمودند، دعايشان به استجابت مى رسيد، ولى يكى از آنهاچهل شب ، عبادت و راز و نياز كرد و سپس دعا نمود، ولى دعايش مستجاب نشد، نزد عيسى (ع) رفت و گله كرد و از عيسى (ع ) خواست كه براى او دعا كند، عيسى (ع ) وضو گرفت ونماز خواند و پس از نماز براى او دعا كرد، خداوند به عيسى (ع ) وحى كرد: (آن بنده من، از غير آن درى كه بايد از آن در نزدم آيد، مى آيد، او مرا مى خواند ولى در دلش نسبتبه نبوت تو، شك است ، بنابراين اگر او آنقدر مرا بخواند كه گردنش بريده شود، وانگشتانش بريزد، دعايش را اجابت نمى كنيم ). عيسى (ع ) به آن مرد گفت :(آيا تو خدا را مى خوانى ، ولى در مورد پيامبرش شك دارى؟). او گفت : (اى روح خدا! سوگند به خدا همان گونه كه گفتى ، همان طور است (من دربارهپيامبرى تو شك داشتم ) اكنون از خدا بخواه تا اين شك را ازدل من بزدايد). حضرت عيسى (ع ) دعا كرد، خداوند توبه او را پذيرفت و او مانند خاندان خود گرديد (وپس از چهل شب عبادت ، دعايش مستجاب مى شد) (57) |
مستجاب نشدن دعاى سه شخص وليد بن صبيح مى گويد: بين راه مكه و مدينه ، همراه امام صادق (ع ) بودم ، سائلى آمد ودرخواست كمك كرد، امام صادق (ع ) دستور داد به او چيزى دادند، چيزى نگذشتسائل ديگرى آمد و درخواست كمك كرد، باز آن حضرت ، دستور داد چيزى به او دادند، بعداز ساعتى ، باز سائلى آمد و تقاضاى كمك كرد، آن حضرت ، دستور داد به او نيز چيزىدادند. تا اينكه سائل چهارم آمد و تقاضاى كمك كرد، امام صادق (ع ) درباره او دستور كمك نداد،فقط دعا كرد و فرمود:(خدا سيرت كند). سپس امام صادق (ع ) به ما رو كرد و فرمود: (آگاه باشيد كه در نزدم چيزى وجود داردكه به او (سائل چهارم ) كمك كنم ، ولى مى ترسم مانند يكى از سه شخص شويم كهدعاى آنها به استجابت نمى رسد، آن سه شخص عبارتند از: 1- شخصى كه خداوند مالى به او بدهد، و او آن را در مورد ناشايسته اش مصرف كند،سپس بگويد:(خدايا به من بده )، دعايش مستجاب نگردد. 2- مردى كه درباره همسرش دعا كند كه : (خدايا مرا از او راحت كن )، با اينكه خداونداختيار (طلاق ) او را بدست آن مرد داده است ، چنين فردى نيز دعايش مستجاب نمى شود. 3- مردى كه در مورد همسايه اش نفرين مى كند( و مى گويد: (خدايا اين همسايه ام رانابود كن ) )با اينكه راه خلاصى براى او وجود دارد، و آن اينكه خانه خود را بفروشدو بجاى ديگر برود، چنين كسى نيز دعايش به استجابت نمى رسد. (و من سائل چهارم كمك نكردم ، تا مبادا مثل اولى (مصرف كنندهمال در غير مورد شايسته اش ) شوم و دعايم به استجابت نرسد). (58) |
نقش ثناى الهى و صلوات بر پيامبر (ص)،قبل از دعا، در استجابت آن عصر رسول خدا(ص ) بود، روزى پيامبر(ص ) در مسجد ديد: مردى وارد مسجد شد دو ركعتنماز خواند و بعد از نماز، دست به دعا برداشت و دعا كرد. پيامبر (ص ) فرمود: (اين بنده در دعا و درخواست خود از خدا، شتاب كرد) (وقبل از ثناى الهى دعا نمود). سپس مرد ديگرى وارد مسجد شد و دو ركعت نماز خواند، پس از نماز، ثناى بجا آورد (يعنىخدا را به اوصافش ياد كرد) و بعد بر محمد(ص ) و آلش ، صلوات فرستاد، آنگاه دعاكرد. پيامبر (ص ) (روش دعا كردن او را پسنديد، نزد او رفت و) به وفرمود:سل تعط:(درخواست كن كه به تو داده شود) (دعا كن كه دعايت به استجابت مىرسد). در روايت ديگر، پس از نقل مطلب فوق ، آمده : امام صادق (ع ) فرمود:(در كتاب على (ع )آمده : ستايش خدا صلوات بر محمد(ص )، قبل از دعا و درخواست است ، چنانكه يكى از شماهاوقتى كه نزد شخصى براى حاجتى مى رود، آن شخص دوست دارد كهقبل از عرض درخواست ، سخن خوشى در ميان آيد) (59) |
شرط استجابت دعا، و نتيجه گيرى از انفاق شخصى (مثلا به نام قاسم ) به حضور امام صادق (ع ) آمد و گفت : در قرآن دو آيه وجوددارد، ولى هر چه (معناى ) آن دو را مى جويم ، به آن دست نمى يابم . امام صادق : آن دو آيه كدام است ؟ قاسم : (يكى آيه 60 مؤ من است كه خداوند مى فرمايد:) (ادعونى استجب لكم :) :(مرا بخوانيد (و درخواست خود را از من بخواهيد) و من آن را براى شما مستجاب مى كنم). ما دعا مى كنيم و درخواست خود را از خدا مى خواهيم ، ولى استجابتى نمى بينيم . امام صادق : پس چرا دعايتان به استجابت نمى رسد؟ قاسم : نمى دانم . امام صادق : ولى من راز آن را به تو خبر مى دهم : (كسى كه از فرمان خدا اطاعت نمايد،سپس دعا كردن (جهت و روش دعا) را مراعات نمايد، خداوند دعايش را به استجابت مىرساند. قاسم : جهت و روش دعا، چيست ؟ امام صادق : 1- نخست حمد و ثناى الهى بجا آور 2- سپس نعمتهائى را كه به تو عنايتفرموده ياد كن و شكر گزارى نما3- سپس صلوات بر پيامبر (ص ) بفرست 4- سپسگناهانت را ياد بياور و به آن اقرار كن 5- سپس استغفار كرده و در مورد گناهانت به خداپناه ببر، (آنگاه دعا كن ) اين است جهت و روش دعا كردن ،حال بگو آيه ديگر كدام است ؟ قاسم : اما آيه ديگر اين آيه (39 سباء) است كه خداوند مى فرمايد: (و ما انفقتم من شيى ء فهو يخلفه و هو خير الرازقين ) :(و هر چيزى را (در راه خدا) انفاق كنيد، خداوند جاى آن را پر مى كند و او بهترين روزىدهندگان است ). من انفاق مى كنم ، ولى عوض آن را نمى يابم . امام صادق : آيا به نظر تو، خدا خلف وعده مى كند؟ قاسم : (نه ). امام صادق : پس راز عوض نگرفتنت چيست ؟ قاسم : نمى دانم . امام صادق : (اگر شما از راه حلال ، ثروتى را بدست آورديد، و در راهحلال انفاق نموديد، قطعا درهمى را انفاق نمى كنيد، مگر اينكه عوض آن داده شود).(60) |
اميدوارى در دعا كردن احمد بن محمد به حضور امام رضا(ع ) آمد و گفت : چندسال است حاجتى دارم و آن را از خدا خواسته ام و دعا مى كنم ، ولى دعايم مستجاب نشده است، در اين مورد شك و ترديدى به دلم راه يافته است . امام رضا: اى احمد، مراقب باش كه شيطان بر تو چيره نگردد تا تو را ماءيوس و نااميدكند، همانا امام باقر(ع ) مى فرمود: (مؤ من ، نياز خود را از خدا مى خواهد، خداوند اجابت آنرا تاءخير مى اندازد، به خاطر اينكه ناله و گريه و زارى او را دوست مى دارد). سپس امام رضا(ع ) فرمود: (سوگند به خدا، تاءخير بر آوردن نيازهاى دنيوى مؤ منان(كه از درگاهش خواسته اند) براى آنها بهتر ازتعجيل در بر آوردن نيازهاى آنها است . دنيا چه ارزشى دارد؟ امام باقر (ع ) مى فرمود: (سزاوار است كه دعاى مؤ من درحال آسايش ، مانند دعايش در حال سختى باشد، و اگر دعايش به استجابت رسيد، سستنشود) (باز دعا مى كند) بنابراين از دعا كردن خسته نشو، زيرا دعا در پيشگاه خدا داراىمقام بسيار ارجمند است ، بر تو باد كه صبر كنى و در كسب روزىحلال بكوشى ، وصله رحم را رعايت نمايى ، مبادا با مردم اظهار دشمنى كنى ، زيرا ماخاندانى هستيم كه حتى نسبت به آنها كه قطع رحم كنند، صله رحم مى كنيم ، و به هر كهبه ما بدى كند، نيكى كنيم ، كه سوگند به خدا از اين روش ، نتيجه خوبى مى بينيم . همانا كسى كه در اين دنيا از نعمتهاى الهى برخوردار است اگر درخواستى از خدا كند، ودعايش به استجابت برسد، (بر اثر حرص ) باز درخواست ديگرى مى كند، و نعمت خدابه نظرش كم ارزش مى گردد، و از چيزى سير نشود، و در صورت فراوانى نعمت ،مسلمانان در اين راه به خاطر حقوقى كه بر او واجب است ، به خطر بيفتد و در فتنه وآزمايش قرار گيرد. بگو بدانم اگر من چيزى به تو بگويم ، به صحت آن اطمينان دارى ؟ احمد: اگر به تو اطمينان نداشته باشم ، به چه كسى اطمينان دارم ، تو حجت خدا هستى ،حتما سخن تو درست است . امام رضا: اگر به سخن من اطمينان دارى ، بايد به گفتار خدا بيشتر اطمينان داشتهباشى ، چرا كه خداوند به وعده خود وفا مى كند، مگر خدا نمى فرمايد: (و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان ) :(هنگامى كه بندگان من از تو درباره من سؤال كنند(بگو) من نزديكم ، دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا مى خواند پاسخ مى گويم) (بقره - 186). و نيز، مگر نمى فرمايد: (لا تقنطوا من رحمة الله ) :(از رحمت خدا نوميد نشويد) (زمر- 53). (و الله يعدكم مغقرة منه و فضلا) :(و خداوند به شما وعده آمرزش و فزونى مى دهد) (بقره - 268). بنابراين اعتمادت به خدا بيشتر از ديگران باشد، و در خانهدل خود را به راه يافتن چيزى ، جز خوبى نگشائيد، كه در اين صورت شما آمرزيده ايد(61) |
دستور نفرين بر همسايه دشمن و ضد دين يونس بن عمار مى گويد: به محضر امام صادق (ع ) رفتم رفتم و عرض كردم :(همسايه اى از قبيله قريش دارم ، نام مرا (به عنوان شيعه ) فاش ساخته است (و مرا درمعرض خطر طاغوتيان ، كه در كمين شيعيان بودند قرار داده است ) به گونه اى نام مرامشهور نموده ، كه هر وقت از كنارش عبور مى كنم مى گويد: (اين رافضى ، مالها را نزدجعفر بن محمد (يعنى امام صادق عليه السلام ) مى برد). امام صادق : هنگامى كه نماز شب مى خوانى در سجده آخر دو ركعتاول نماز شب ، او را چنين نفرين كن : (نخست حمد و ثناى الهى بجا آور، سپس بگو:(كهترجمه اش اين است ) (خدايا! فلانى پسر فلانى ، نام مرا فاش و مشهور كرده و مرابه خشم آورده ، و در معرض خطرها قرار داده است ، خدايا او را هدف تيرى شتابان قراربده ، به گونه اى كه اثر آن تير، او را از من باز دارد، بار خدايا! مرگش را نزديكگردان ، و نشانه اش را نابود كن ، پروردگارا در اين كار، شتاب كن ، در همين ساعت ولحظه ). يونس مى گويد: (دستور امام را انجام دادم ) وقتى كه به كوفه باز گشتم ، از خانواده امدر مورد آن همسايه مردم آزار پرسيدم ، گفت : بيمار است ، هنوز سخنم به پايان نرسيدهبود كه از خانه او شيون برخاست ، و گفتند: (فلانى مرد) (62) |
نفرين امام صادق (ع ) در مورد فرماندار ستمگر (داود بن على ، فرماندار مدينه از جانب عبدالله سفاح (اولين خليفه عباسى ) بود، كهبيشتر از سه ماه حكومت نكرد، او يكى از غلامان آزاد كرده و دوستان نزديك و شاگردانممتاز امام صادق (ع ) به نام (معلى بن خنيس ) را دستگير كرد، و به او گفت : (ليستنام شيعيان را به من بده )، (معلى بن خنيس )، نام آنها را فاش نساخت و باكمال قاطعيت گفت :(اگر شيعيان ، زير قديمهايم باشند، قدمم را بر نمى دارم ، داودفرمان داد، گردن او را با شمشير زدند، و پيكر مطهر او را به دار آويزان كردند، و آنچهاز اموال امام صادق (ع ) در نزد او بود، مصادره نمودند). هنگامى كه امام صادق (ع ) از شهادت جانگداز معلى بن خنيس با خبر شد، فرمود:(قطعاداود را نفرين مى كنم ، كه غلام آزاد كرده مرا كشته واموال مرا ضبط كرده است ). اين خبر به فرماندار (داود بن على ) رسيد، براى امام صادق (ع ) پيام داد: (آيا بهنفرين خود تهديد مى كنى ؟) (من از اين تهديدها نمى ترسم ). معتب (يكى از خدمتكاران امام صادق عليه السلام ) مى گويد: (امام صادق (ع ) همواره درحال ركوع و سجود بود، هنگامى كه وقت سحر فرا رسيد، شنيدم در سجده خود چنين مىگفت : (خدايا! از تو درخواست مى كنم به قدرت نيرومندت ، و به مقامجلال سختت كه همه مخلوقات در برابر آن جلال ، خوار هستند، اينكه صلوات بفرستى برمحمد و اهل بيت او، و اينكه (داود بن على ) را هم اكنون (به عذابت ) بگيرى ). هنوز آن حضرت ، سرش را از سجده بلند نكرده بود، كه صداى شيون را از خانه داود بنعلى ، شنيديم ، امام صادق (ع ) فرمود:(من به دعائى ، او را نفرين كردم كه خداوندفرشته اى را به سوى او فرستاد كه عصائى آهنين را بر سر او زد به طورى كه از آنضربت ، مثانه او شكافته شد، و مرد) (63) |
دستور به (مباهله )، در آخرين مرحله استدلال بر دشمن ابومسروق مى گويد: به امام صادق عرض كردم :(ما با مردم(اهل تسنن ) درباره امامت شما گفتگو مى كنيم و براى آنهااستدلال مى آوريم ، و از گفتار خدا در آيات قرآن ، در اين باره شاهد ذكر مى كنيم ، ماننداينكه ؛ مى گوئيم خداوند مى فرمايد: (اطيعوا الله و اطيعوا الرسول واولى الامر منكم ) :(اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد رسول خدا، و صاحبان امر(امامان ) را) (نساء- 59). در جواب ما مى گويند:(اين آيه درباره فرماندهان لشگرهاى اسلامنازل شده است ). به آنها مى گوئيم : خداوند مى فرمايد: (انما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكات و همراكعون ) :(سرپرست و رهبر شما، تنها خدا است ، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده اند، و نمازرا بر پا مى دارند، و در حال ركوع ، زكات مى پردازند (مائده - 55) (كه طبق رواياتبسيار، اين آيه در شاءن امام على (ع )، آن هنگام كه انگشتر خود را در ركوع به فقير دادنازل شد). آنها مى گويند: اين آيه درباره مؤ منان نازل شده است . به آنها مى گوئيم : خداوند مى فرمايد: (قل لا اسلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) :(بگو من پاداشى از شما براى رسالتم درخواست نمى كنم ، جز دوست داشتن نزديكانمرا) (شورى - 23) آنها مى گويند: (اين آيه درباره نزديكان و خويشان مسلماناننازل شده است ). هر چه از اين گونه آيات را كه در قران هست ، براى آنها مى خوانيم و به آنهااستدلال مى كنيم ، جواب وارونه به ما مى دهند). امام صادق : در چنين وقتى ، آنها رابه (مباهل )(64) دعوت كن . ابومسروق : چگونه با آنها مباهله كنم ؟ امام صادق : سه روز (روح ) خود را اصلاح و پاك كن ، به گمانم فرمود سه روز روزهبگير، و سپس غسل كن و با شخص مورد مباحثه خود، به صحرا برو و انگشتان دست خود راو در ميان انگشتان او شبكه وار داخل كن ، و با او به انصاف رفتار كن (يعنى ) نخست لعنرا از خود شروع كن ، و چنين بگو:(خدايا!، اى پروردگار هفت آسمان و هفت زمين ، اى آگاهبه نهان و عيان ، و بخشاينده مهربان ، اگر ابومسروق حق را انكار مى كند و ادعاىباطل مى نمايد، بلائى از آسمان يا عذاب دردناك بر او فرو فرست ). سپس امام صادق (ع ) به ابومسروق فرمود: پس از اين مباهله ، چندان نگذرد كه اثر آن رادر آن شخص مقابل ، با چشم خود بنگرى . ابومسروق مى گويد: (طبق دستور امام ، افراد طرف بحثم را به مباهله دعوت كردم )سوگند به خدا هيچكس حاضر نشد كه دعوت مرا اجابت كند (يعنى از ترس ، مانند مسيحياندر مباهله عصر رسول خدا(ص )، راضى به مباهله نشدند). (65) |
دعاى يوسف (ع ) براى نجات خود از چاه هنگامى كه برادران يوسف (ع )، آن حضرت به بيابان برده ، و به چاه افكندند،جبرئيل نزد يوسف (ع ) آمد و گفت : (اى پسرك ! در اينجا چه مى كنى ؟) يوسف : برادرانم مرا در چاه افكندند. جبرئيل : آيا دوست دارى از چاه خارج گردى ؟ يوسف : اين با خداوند بزرگ است ، اگر خواست مرا خارج مى كند!. جبرئيل : خداوند به تو مى فرمايد، مرا با اين دعا بخوان ، تا تو را از چاه خارج سازم . يوسف : آن دعا چيست ؟ جبرئيل : آن دعا اين است ، بگو: (اللهم انى اسلك بان لك الحمد، لا اله الا انت المنان ، بديع السماوات و الارض ،ذوالجلال و الاكرام ، ان تصلى على محمد و آل محمد، و انتجعل لى مما انا فيه فرجا و مخرجا) :(خدايا از درگاه تو درخواست مى كنم ، به اينكه حمد و سپاس مخصوص ذات پاك تواست ، معبودى نيست جز وجود يكتاى تو كه بخشنده نعمتهاى فراوان هستى ، آفرينندهآسمانها و زمين ، و صاحب مقام ارجمند و والا مى باشى ، (از تو مى خواهم ) بر محمد وآل او (ص ) درود بفرستى ، و مرا در اين محلى كه قرار دارم خارج سازى و راه گشايشىبرويم باز كنى ). امام صادق (ع ) فرمود: يوسف (ع ) اين دعا را خواند، و از چاه (توسط كاروانيان ) خارجگرديد (كه داستانش در قرآن آمده - به مصر رفت و كم كم از گرفتاريها نجات يافت...) (66) |
دعائى ، براى محفوظ ماندن از گزند طاغوت عبدالله بن عبدالرحمن مى گويد: در حضور امام صادق (ع ) بودم ، به من فرمود: (آيادعائى به تو نياموزم ، تا بوسيله آن ، دعا كنى ؟ ما خاندان هنگامى كه موضوعى ما رااندوهگين كند، و احساس خطر شديد شيطان (طاغوت ) كنيم ، خدا را به وسيله آن دعا مىخوانيم . عبدالله : چرا، اى پسر رسول خدا، پدرم و مادرم به فدايت . امام صادق : اين دعا را بگو: (يا كائنا قبل كل شيى ء، و يا مكون كل شيى ء، و يا باقى بعدكل شيى ء، صل على محمد و آل محمد وافعل بى ...) :(اى خداوندى كه قبل از هرچيزى بودى ، و اى پديد آورنده همه چيز، واى كسى كه بعداز همه چيز، هميشه هستى ، بر محمد و آلش درود بفرست ، و فلان كار مرا انجام بده).(67) |
دعا و دستور خاصى براى شفاى بيمارى داودبن رزين مى گويد: در مدينه ، به بيمارى بسيار سختى مبتلا شدم ، خبر بيمارى منبه امام صادق (ع ) رسيد، براى من نامه اى نوشت كه :(شنيده ام ، بيمار شده اى ، يك منگندم خريدارى كن ، سپس به پشت بخواب ، و آن گندم را روى سينه ات بريز و پخش كن، هر گونه كه پخش شده و بگو: (اللهم انى اسلك باسمك الذى اذا سلك به المضطر كشفت ما به من ضر، و مكنت له فىالارض و جعلته خليفتك على خلقك ، ان تصلى على محمدوآل محمد و ان تعافينى من علتى ) :(خدايا! من به وسله آن نامت كه وقتى بى چاره درمانده ، تو را به آن نام مى خواند،بيمارى و گرفتاريش را برطرف مى سازى ، و در زمين به او آسايش مى دهى ، و او راخليفه خود در زمين قرار مى دهى ، درخواست مى كنم كه بر محمد و آلش (ص ) درودبفرستى و مرا از اين بيمارى كه دستخوش آن هستم ، عافيت بخشى ). سپس راست بنشين و گندمها را از اطرافت جمع كن ، و همان دعا را بخوان ، آنگاه آن گندمهارا چهار قسمت كن ، و هر قسمتى را به مستمندى بده ، باز همان دعا را بخوان . داود مى گويد: من طبق دستور امام صادق (ع ) رفتار كردم ، به قدرى اثر سريع نمود كههماندم ، سلامتى خود را باز يافتم ، گوئى از بند رها گشتم ، بسيارى همين دستور راانجام داده اند، و نتيجه خوبى گرفته اند(68) |
يك دعاى سازنده فضل بن يونس مى گويد: امام كاظم (ع ) به من فرمود؛ اين دعا را بسيار خوان : (اللهم لا تجهلنى من المعارين ، و لاتخرجنى من التقصير) :(خدايا مرا از كسانى كه ايمان عاريه اى دارند قرار مده ، و مرا از تقصير بيرون مبر) عرض كردم : معنى ايمان عاريه (ناپايدار) را دانستم ، ولى معناى ؛ (مرا از تقصيربيرون مبر) چيست ؟ فرمود:(هر كارى را كه براى خدا انجام مى دهى ، خود را در آن ، مقصر بدان ، زيرا همهانسانها در مورد اعمالشان ، بين خود و خدا، مقصر مى باشند)(69) |
دعاى معروف ابوذر، در آسمانها ابوذر غفارى روزى به حضور رسول خدا (ص ) آمد،جبرئيل به صورت (دحيه كلبى )، در محضر پيامبر (ص ) بود، و با آن حضرت ،خلوت كرده بود، وقتى كه ابوذر آن دو را ديد، باز گشت ، و گفتگوى آنها را قطع ننمود،جبرئيل به پيامبر(ص ) گفت : (اى محمد! اين ابوذر بود، كه از اينجا عبور كرد و بر ماسلام نكرد، اگر بر ما سلام مى كرد، جواب سلام او را مى داديم ، اى محمد! اين اباذردعائى را مى خواند كه نزد اهل آسمان ، معروف مى باشد، آنگاه كه من به آسمان رفتم آندعا را از او بپرس . هنگامى كه جبرئيل به آسمان رفت ، ابوذر به حضور پيامبر(ص ) آمد، پيامبر(ص ) به اوفرمود: اى ابوذر! (چرا آن هنگام كه از كنار ما عبور كردى ، نزد ما نيامدى و سلام نكردى؟). ابوذر: گمان كردم كه دحيه كلبى نزد شما براى امور شخصى با شما خلوت نموده است، از اين رو نزد شما نيامدم . پيامبر: او جبرئيل بود و گفت : (اگر ابوذر بر ما سلام مى كرد، جواب سلام او را مىداديم ). وقتى كه ابوذر دريافت كه او جبرئيل بود، بسيار متاءثر و پريشان گرديد و افسوسخورد كه چرا از توفيق سلام كردن بر جبرئيل محروم شده است ، آنگاهرسول خدا(ص ) به او فرمود: (آن دعائى كه مى خوانى چيست ؟ كه جبرئيل به من خبر داد كه دعاى ابوذر در آسمانها نزداهل آسمان ، معروف است .) ابوذر گفت : آرى اى رسول خدا، من اين دعا را مى خوانم : (اللهم انى اسلك الامن و الايمان بك ، والتصديق بنبيك ، والعافية من جميع البلاء،والشكر على العافية والغنى عن شرار الناس ) :(خدايا! در درگاهت درخواست دارم : امنيت و ايمان به تو را، و تصديق نمودن بهپيامبرت ، و عافيت از همه بلاها و شكرگزارى در برابر عافيت ، و بى نيازى ازمخلوقات بدت را) (70) |
دعاى امام (ع ) براى دوستان حسن بن جهم مى گويد: به امام كاظم (ع ) (يا امام رضا) عرض كردم : (مرا در دعاى خود فراموش نكن ). امام : آيا مى دانى كه من تو را در دعا فراموش مى كنم ؟ حسن بن جهم مى گويد: با خود گفتم : آن حضرت براى شيعيانش ، دعا مى كند و من هم كهشيعه هستم ، مشمول دعايش مى باشم ، از اين رو گفتم :(نه ، مرا فراموش نمى كنى ). امام : چگونه دانستى كه تو را فراموش نمى كنم ؟ حسن : من از شيعيان شما هستم ، و تو براى آنها دعا مى كنى (و دعاى شماشامل من نيز خواهد شد). امام : آيا غير از اين ، راز ديگرى را (در مورد اينكه تو را دعا كنم ) دانستى ؟ حسن : نه ، چيزى ندانستم . امام : (اذا اردت ان تعلم مالك عندى ، فانظر الى مالى عندك ) :(هر گاه خواستى بدانى كه تو در نزد چگونه هستى ، بنگر كه من در نزد تو چگونهام ). (71) |
پيرامون قرآن مجيد توجه به قرآن ، اصلى ترين سند اسلام امام باقر (ع ) به شاگردانش فرمود: (هنگامى كه من مطلبى و حديثى را براى شمابازگو كردم ، از من بپرسيد در كجاى قرآن است ؟). آنگاه پس از گفتارى فرمود: پيامبر (ص ) از گفتگوهاى بى اساس ، و تباه نمودنمال و زياد سؤ ال كردن ، نهى نمود. يكى از شاگردان پرسيد:(اى پسر پيامبر! همين هائى كه فرمودى (پيامبر از آنها نهىكرده ) در كجاى قرآن است ؟). امام باقر(ع ) در پاسخ گفت ؛ خداوند مى فرمايد: (لا خير فى كثير من نجواهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس ) :(در بسيارى از سخنان در گوشى (و جلسات محرمانه ) آنها خير و سودى نيست ، مگركسى كه به اين وسيله ، امر به كمك به ديگران يا كار نيك يا اصلاح در ميان مردم كند)(نساء - 114) و نيز مى فرمايد: (و لاتؤ توا السفها اموالكم التى جعل الله لكم قياما) :(و اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگى شما قرار داده به دست سفيهان ندهيد)(نساء - 5) و نيز مى فرمايد: (لا تساءلوا عن اشياء ان تبدلكم تسوكم ) :(از مسائلى نپرسيد كه اگر براى شما آشكار گردد شما را ناراحت مى كند) (مائده -101) (72) به اين ترتيب امام باقر(ع ) به ما آموخت كه درمسائل مختلف ، به قرآن رجوع كنيم ، و از آن به عنوان سند اصلى اسلام بهره مند شويم. |
توجه امام سجاد (ع ) به قرآن زهرى مى گويد: وقتى كه امام سجاد(ع ) سوره حمد را مى خواند و به آيه (مالك يومالدين ) مى رسيد، به اندازه اى مى رسيد، به اندازه اى اين آيه را تكرار مى كرد كهنزديك بود بميرد، و مى فرمود:(اگر همه مردم بين شرق و مغرب بميرند، من از تنهائى، هراس ندارم ، پس از آنكه قرآن با من باشد)(73) |
گوناگونى انسان ، در رابطه با قرآن و ايمان ابان بن تغلب مى گويد: امام صادق (ع ) فرمود:(انسانها چهار دسته هستند.) گفتم : (فدايت گردم ، آن چهار دسته كيانند؟)، فرمود: 1- انسانى كه ايمان دارد، ولى قرآن به او داده نشده است . 2- انسانى كه قرآن به او داده شده ، ولى ايمان ندارد. 3- انسانى كه هم قرآن به او داده شده ، و هم ايمان دارد. 4- انسانى كه نه قرآن دارد و نه ايمان . ابان : اين چهار دسته را برايم شرح بده . امام صادق : آنكس كه ايمان دارد ولى قرآن به او داده نشده مانند ميوه اى است كه شيريناست ولى بو ندارد، آنكس كه قرآن به او داده شده ولى ايمان ندارد، مانند برگ درخت(مورد) (درختى شبيه درخت انار، و برگهايش هميشه سبز است ) كه بويش خوش است ،ولى مزه اش تلخ است ، و آن كسى كه هم قرآن به او داده شده و هم ايمان ، مانند ترنج(بالنگ ) است كه هم خوش بو است ، و هم خوشمزه است . و آن كس كه نه قرآن به او داده شده و نه ايمان ، مانند (حنظله ) (هندوانهبوجهل ) است كه بوى خوش ندارد، و مزه اش نيز تلخ است (74) |
توجه امام كاظم (ع ) به قرآن حفض مى گويد: در حضور امام كاظم (ع ) بودم ، به مردى كه در محضرش بود،فرمود،(آيا دوست دارى كه در دنيا عمر طولانى كنى ؟). او گفت آرى . امام كاظم : براى چه مى خواهى در دنيا بمانى ؟ او گفت : براى تلاوت سوره توحيد (قل هو الله احد...) امام كاظم (ع ) خاموش شد، و پس از ساعتى به او فرمود:(اى حفض هر يك از دوستان وشيعيان ما بميرد، در حالى كه تلاوت قرآن را خوب نداند، در عالم قبر به او بياموزند،تا درجه او به خاطر قرآن ، بالا رود، زيرا درجات بهشت به اندازه آيات قرآن است ، بهاو گفته شود: اقرء وارق : (بخوان و بالا برو)، او مى خواند و بالا مى رود. حفض مى گويد: (من هيچكس را نديدم كه مانند امام كاظم (ع ) در مورد خود، بيمناكترباشد، او آيات قران را با حزن و اندوه ، مى خواند، هنگامى كه قرآن مى خواند (به قدرىتوجه داشت كه ) گويا با مردى كه در روبرويش است ، سخن مى گويد(75) |
ترغيب امام صادق (ع ) به خواندن قرآن با صداى خوب ابوبصير مى گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : هنگامى كه قرآن مى خوانم ، وصدايم را بلند مى كنم ، شيطان نزد من مى آيد و مى گويد: (تو با اين كار، بهخانواده ات و مردم ، خودنمائى و ريا مى كنى ). امام صادق : اى ابومحمد! با صداى متوسط بخوان ، كه افراد خانواده ات صداى تو رابشنوند، و هنگام قرآن خواندن ، صدا را در گلو بچرخان ، (زيرا خداوند صداى خوش راكه در گلو چرخانده مى شود، خوش دارد) (76) |
نكوهش غش كردن هنگام تلاوت قرآن جابر مى گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : (بعضى از مردم ، وقتى آيات قرآن رامى خوانند، و يا از ديگرى مى شنوند، بى هوش مى شوند، به طورى كه اگر دست وپايشان را قطع كنند، نمى فهمند). امام باقر(ع ) فرمود:(سبحان الله ! اين كار كار شيطان است ، كسى به چنين چيزىتوصيف نشده (كه بى هوشى كار ستوده اى باشد)، تحت تاءثير قرار گرفتن ستوده ازقرآن ، به اين است كه دل نرم شود، و رقت قلب همراه ريختن اشك چشم و ترس از خدا بهوجود آيد) (77) |
پاداش عظيم تلاوت مكرر سوره توحيد وقتى كه سعد بن معاذ(يكى از اصحاب رسول خدا) از دنيا رفت ، پيامبر (ص ) بر جنازه اونماز خواند، و فرمود: هفتاد فرشته كه جبرئيل نيز همراهشان بود، آمدند و بر جنازه سعدنماز خواندند، من به جبرئيل گفتم : (سعد به چه علت داراى اين مقام شد كه شما همراهآنهمه فرشته آمديد و بر جنازه اش نماز خوانديد؟). جبرئيل در پاسخ فرمود: (بقرائيه قل هو الله احد، قائما و قاعدا وراكبا و ماشيا و ذاهبا و جائيا) :(به خاطر اينكه او، سوره توحيد(قل هو الله احد) را در همه وقت ، ايستاده ، نشسته ،سواره ، پياده ، هنگام رفت و برگشت مى خواند) (78) |
|
|
|
|
|
|
|
|