451- آه از آن روزى كه گناهكاران و عاصيان بى حجت و برهان را در پيش خداوندجهان بدارند همه را از خجالت سر رد پيش بماند كه : (ولوترى اذالمجرمون ناكسواروسهم )؛ سوره سجده ايه 12- (و اگر ببينى مجرمان را هنگامى كه در پيشگاهپروردگارشان سربه زير افكنده اند)
تو خود چون از خجالت سر برآرى
|
كه بر دوشت بود بار گناهان
|
سزد گر روز و شب پيوسته باشى
|
به درگاه جلالش عذرخواهان .
|
452- بر روى سياهى چشم .
453- فريب و حيله
454- خلعت به جامه اى گويند كه پادشاهان و بزرگان به كسى مى دهند.
455- رنگها.
456- (اين نامه مرا ببر (و بر آنان بيفكن )).
457- بلندى جستن .
458- بزرگى نمودن .
459- قصر؛ عمارت عالى در خارج شهر كه اطراف آن باغ يا كشتزار باشد.
460- سوره نمل ، آيه 29
461- (قدر و ارزش نوشته به مهر آن است )
462- سوره نمل آيه هاى 30 و 31
463- روايت كننده داستان .
464- نامعلوم پوشيده و مشكل
465- نوعى اسب سوارى كه بدن لاغر و پاهاى دراز دارد و بسيار دونده و تيز رومى باشد
466- گوهر افشان .
467- يكى از ابزارهاى جنگى قديم .
دانه مدور سوراخ شده .
468- جواهر كمياب سوراخ نشده .
469- دانه مدور سوراخ شده .
470- ظرفى ؛ ظرف چينى يا سفالى كوچك بهشكل ميوه خشخاش .
471- حيوانات درنده و وحشى .
472- موجودات هولناك و حشتناك
473- چه كسى ؟
474- روى ساعد كه قسمتى از دست راست و ما بين مچ و آرنج قرار دارد.
475- پشت .
476- ديو جن
477- ارش به مقدار فاصله سر انگشت ميانى دست تا آرنج را گويند.
478- سوره نمل آيه 23
479- رئيس ترسايان
480- امير فرمانده .
481- تخت او را برايش ناشناس سازيد).
482- بى نظير
483- قصر بلورين
484- ماده اى خاكستر رنگ است كه هر گاه با پودر سنگ آميخته شود موى بدن را مىزدايد.
485- صحيح تر.
486- آشپزخانه .
487- حيوانات چهارپايان .
488- نكبت متضاد سعادت .
489- (از آتشى بترسيد كه هيزم آن بدنهاى مردم (گنهكار) و سنگها است و براىكافران آماده شده است ).
490- ذكر
491- خوشا بر او خوشا بر او.
492- شعله هاى سوزان آتش است ؛ دست و پا و پوست سر را مى كند و مى برد!
493- (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آنانسانها و سنگهاست نگه داريد)
494- (او در يك زندگى كاملا رضايت بخشى قرار خواهد داشت در بهشت عالى )
495- پشمينه ظخيم جاجيم .
496- درندگان .
497- (در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر هستند.)
498- شهرى استدر عراق كه حجاج بن يوسف ثقفى آن را ساخت و در عهد اموى ازشهرهاى مهم بشمار مى رفت
499- پيشانى .
500- پيشانى
501- روشن
502- برق درخشش
503- چيره غالب
504- منتظر چشم به راه .
505- آسمانى .
506- دهاد (دهد) فعل دعايى است .
507- بزرگ جانوران بيابان
508- غذا؛ خوراك
509- حيوان درنده و وحشى
510- او را واگذار، آيا ندانستى كه اولياى خدا تحقير (خوار و زبون ) نمى شوند.
511- باغها؛ جمع روضه .
512- از عرفاى قرن چهارم . اصل وى از اسروشنه خراسان است ، و سخنانصوفيانه وى مشهور مى باشد.
513- جامه دوخته ، كه از طرف شخص بزرگى به عنوان جايزه با انعام به كسىداده شود.
514- سبك و خوار شمرد.
515- از عرفاى قرن دوم . درباره او نوشته اند كه پادشاه بلخ بود ولى تغييرحال يافت و دنيا و ملك و مال را رها كرد و به فقر و تصوف روى آورد و بزرگان اين طبقشد.
516- كوچك شمردن ، خوار كردن .
517- لباس پشمى .
518- اسب يدك كه آنرا (كتل )گويند.
519- چهره ناپسند و زشت .
520- گريز از آنچه كه در تاب و تحمل (انسان ) نيست ، از سنتهاى پيامبران است .
521- جمع ملعون ؛ از رحمت خدا رانده شده .
522- جمع سرادق ؛ سراپرده .
523- دفتر.
524- كنايه از اينكه ؛ ترا از شهدا به حساب نمى آوريم .
525- جمع نعره ؛فرياد.
سوره يوسف ، آيه 21.
526- (مقام وى را گرامى دار).
527- (و بى شك نگاهبانانى بر شما گمارده است ).
528- (والا مقام و نويسنده (اعمال نيك و بد شما) هستند).
سوره انفطار، آيه 10
529- ( (و فرشتگان ) پيوسته براى كسانى كه در زمين هستند استغفار مى كند).
سوره شورى ، آيه 5.
530- گرامى شدن .
531- (ما آدمى زادگان را گرامى داشتيم ).
532- (دنيا زندان مؤمن است و بهشت كافر).
533- جلاء الاذهان ، 4 / 130.
534- بتى .
535- مجسمه ؛ دست تراشيده .
536- (او خدائى است كه معبودى جز او نيست ، حاكم و مالك اصلى اوست ، از هر عيبمنزه است ، به كسى ستم نمى كند، امنيت بخش است ، مراقب همه چيز است ، قدرتمندى شكستناپذير كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى كند، و شايسته عظمت است ).
سوره حشر، آيه 23
537- خير و هرگز.
538- (هيچگاه خواب سبك و سنگينى او را فرا نمى گيرد).
سوره بقره ، ايه 255
539- جامه ؛ كنايه از بستر مرگ .
540- كلمه زعز يافت نشد. (زعزع )؛ به باد سخت كه داراى جنبش بسيار باشد،مى گويند.
541- فرشتگانى را گويند كه جان مردمان را به شدت از بدنهايشان بر مىكشند.
542- قايق ، بلم .
543- (بگو: فرشته مرگ كه بر شما ماءمور شده (روج 9 شما را مى گيرد)سوره سجده ، آيه 11
544- قصرى .
545- (و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى گردند (و به آنان مى گويند:)سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان چه نيكو است سرانجام آن سرا (ى جاويدان ) ).
سوره رعد، آيه هاى 23 - 24
546- قيچى .
547- نافرمانى ؛ گناهكارى .
548- دلش را از هوى و هوس پاك كرد.
549- نور هدايت را به سينه اش راه داد.
550- كاويدن : كندن همراه با جستجو.
551- پاداش .
552- شادى ، نشاط.
553- بلندى تختگاه بهشت .
554- در اصل پولى است كه در عيد ميان مردم مى افشانند در اينجا به معنى ، خودرا نثار وى مى كردند
555- جنگجويان .
556- از عرفاى قرن چهارم هجرى است ،اصل وى از اسروشنه خراسان است و سخنان صوفيانه وى مشهور است .
557- (هر كس (عملش ) براى خدا باشد؛(فضل و رحمت ) خدا براى او خواهد بود).
558- از عرفاى قرن چهارم هجى است ،اصل وى از اسروشنه خراسان است و سخنان صوفيانه وى مشهور است .
559- براى عزيزى كار مى كردم .
560- زودتر.
561- مقصود.
562- به سرعت حلوا تهيه كردم .
563- ( (جهنم ) هفت در دارد و براى هر درى ، گروه معينى از آنها تقسيم شده اند).
سوره حجر، ايه 44.
564- طبقات جهنم ، جمع دركه .
565- گيسوان .
566- واويلا.
567-خدا مرا برهان از عذاب خود چون من
|
اسير و خوارم و ترسان ، فروتن بهرت
|
هزار سال عقوبت كنى اگر تو مرا
|
اميد دارم و هستم هنوز پابندت
|
خدا به من بچشان طعم عفو را روزى
|
كه سود نيست ز فرزند و مكنت و ثروت
|
568- گناهكاران .
569- بيمارى .
570- كافران (هنگامى كه آثار شوم اعمال خود را ببينند) چه بسا آرزو مى كنند كهاى كاش مسلمان بودند!).
سوره حجر، آيه 2
571- جمع (لوح )
572- (همانند جرقه زودگذر و باد تند رونده ) گوهرمراد، 1/482
573- (اين راه مستقيم من است ، از آن پيروى كنيد! و از راههاى پراكنده (و انحرافى )پيروى نكنيد)
سوره انعام ، آيه 153
574- منهج الصادقين ، 2 / 292.
575- پيروزى .
576- ( (بياد آوريد) روزى را كه هر گروهى را با پيشوايانشان مى خوانيم !).
سوره اسراء، آيه 71
577- سفره اى كه در آن غذا باشد.
578- سفره .
579- (براى روزه دار دو شادى وجود دارد، يك شادى هنگام افطار و ديگرى هنگامديدار خداى جبار)
580- بازگشت به سوى خدا
581- توبه كنندگان .
582- نخلستان .
583- قصر.
584- صحيح مسلم ، 15 / 176.
585- (خداوند فقط مى خواهد پليدى و گناه را از شمااهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد).
سوره احزاب ، آيه 33
586- (مثل عيسى در نزد خدا، همچون آدم است ؛ كه او را از خاك آفريد).
587- سوره آل عمران ، آيه 61.
588-منم كه عاشق اويم ، محب اويم من
|
كه ما دو روح و روانيم و واحد است بدن
|
589- پس اگر نجات و رستگارى من طلبى تولا بديشان كن و از دشمنان ايشانتبرا كن كه بى تولا و تبرا طاعت تو قبول نيست . شعر:
اين پنج تن ، آن پنج تن اند كه ششم ايشانجبرئيل بود. اينانند كه اهل بيت رسول اند، ايشان راآل عبا خوانند.
590- محرم ، زن
591- شاخه مورد، (به سكون را)؛ نام درختى است ، شبيه به درخت انار بابرگهاى سبز و ضخيم ، خوشبو و هميشه سبز است .
592- انتخاب شده .
593- ابراهيم عليه السلام با درجه نبوت و مرتبه خلت از حق تعالى در خواستهاست كه از شيعه على عليه السلام باشد.
594- (و از پيروان او ابراهيم بود؛ (به خاطر بياور) هنگامى را كه با قلبىسليم به پيشگاه پروردگارش آمد).
صافات ، 8483
595- بار.
596- ميله اى آهنى كه با آن كسى را بزنند.
597- كسى كه عهده دار انجام امرى باشد.
598- فرشتگان دوزخ ؛ برخى از ملائكه از آن روى زبانيه نام يافته اند كهدوزخيان را در آتش مى افكنند.
599- تا بدانى كه بى تولاى على و فرزندانش طاعتقبول نيست و نباشد. پس هر گاه با تولاى ايشان نماز گزاردى و شرايط و اركان وى راتمامى به جاى آرى ، دانى كه ثواب تو چيست .
600- قعر جهنم
601- دائم و پابرجا.
602- سوره زمر، آيه 53.
603- سوره ضحى ، آيه 5.
604- نشانه ها.
605- پيرامون
606-كشتى نوح اند به گرداب دهر
|
اى شده مغرور به دنياى خويش
|
607- هميان ؛ كيسه پول .
608- از براى آنكه خلاصه آفرينش الله است ، سيد انبيا ورسل و مرشد اهل ملت و راه است . برگزيده
609- دهاد (دهد) فعل دعايى است .
610- قصرى .
611- روان و سخنورانه .
612- تاريكى ؛ كنايه از آن است كه وقتى اسكندر از عصيان و گناه دست برداشت .
613- رها نشد، نگريخت .
614- قربانى .
615- كسى كه براى ديگرى طلب بخشش كند.
616- ناشكيبايى .
617- گناهكار.
618- (غمرات و سكرات موت ): ناراحتى هاى هنگام مرگ .
619- (افسوس بر من از كوتاهيهايى كه در اطاعت فرمان خدا كردم ). سوره زمر،آيه 56
620- نماز دو ركعتى ؛ دو ركعت نماز.
621- سوره دخان : آيه هاى 25 - 28.
622- قصرها.
623- نگهبانانشان .
624- جامه ها؛ لباسهاى نو.
625- گوهر نشان .
626- غبطه .
627- بحار الانوار، 82 / 173.
628- (هنگامى كه اين آتش آنان را از مكانى دور ببيند، صداى وحشتناك و خشم آلودشرا كه با نفس زدن شديد همراه است مى شنوند ).سوره فرقان ، آيه 12
629- (و هنگامى كه در جاى تنگ و محدودى از آن افكنده شوند در حالى كه درغل و زنجيرند، فرياد و اويلاى آنان بلند مى شود! ). سوره فرقان ، آيه 13
630- (و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم مى شويد؛ اين امرى است حتمى و قطعىبر پروردگارت ) سوره مريم ، آيه 71
631- (سپس آنها را كه تقوى پيشه كردند از آن رهايى مى بخشيم ). سوره مريم، آيه 72
632- قباء؛ نوعى لباس بلند مردانه .
633- عمامه .
634- عبا.
635- (روزى كه در (صور) دميده مى شود و شما فوج ، فوج (به محشر) مىآييد.) سوره نبا، آيه 18.
636- خواييدن : دندان گرفتن .
637- گويند: ماده چسبنده بد بوى قابلاشتعال است .
638- بوزينه : ميمون .
639- خود پسند.
640- زنى .
641- (سر) يا (محل )؛ كنايه از اينكه (محتاج كمك مى باشد.)
642- (ما پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهيم كرد).
643- سفره ، خوان .
644- چيره ، غالب .
645- هر كه خواهد كه حق تعالى او را از همه آفات و بليات نگاه دارد بايد كه برصدقه دادن مداومت نمايد، اگر چه اندك باشد:
(تصدقوا، و لو بشق تمرة ) ؛ صدقه بدهيد اگر چه نيم خرما بود. روضالجنان ؛ 1/89
646- هيزم .
647- اى بنده خدا! گشنه ام ، گشنه ام .
648- (هر كس (عملش براى خدا باشد؛(فضل و رحمت ) خدا براى او خواهد بود.) منهج الصادقين ، 6/45.
649- ذخيره شده .
650- اصرار، پافشارى .
651- (هر كس (عملش ) براى خدا باشد؛(فضل و رحمت ) خدا براى او خواهد بود.)
652- پس گفتار خود كه گفته است : (اءوليكيبدل الله سيئاتهم حسنات )؛ ( خداوند گناهان آنها را به حسناتمبدل مى كند - سوره فرقان ، آيه 70 -) گناهان ما را به حسناتبدل كند، هيچ غريب و عجيب نابشد.
653- بيابانى .
654- شرح شهاب الاخبار؛ 314.
655- نوعى حلواى زعفرانى .
656- هميان ؛ كيسه .
657- واحد وزن است ؛ برابر با 2100 گرم .
658- آسياب .
659- (سلام بر شما اى خاندان نبوت و منبع (و سرچشمه ) رسالت ).
660- دهاد (دهد)؛ فعل دعايى است .
661- همگى .
662- گودى ؛ فرو رفتگى .
663- (و غذاى خود را با اينكه كه به آن نيازدارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند).
سوره انسان ، آيه 8.
664- سوره انسان ، آيه هاى 7.
665- سوره انسان ، آيه ... الى 22.
666- قصرها.
667- جبران .
668- درهم .
669- هميان ؛ كيسه پول .
670- قصر.
671- كمربندى كه زرتشتيان آن را به كمر مى بستند.
672- وقف .
673- گبر با آن همه زشتيها كه داشت به يك خير كه كرد به نزديك حق تعالىضايع نبود. چندين سال است كه كمر بندگى اش بر ميان مى بندى و در روزى پنج بارروى به حضرت او مى آورى و خيرات مى كنى و صدقات مى دهى ؛ از كرم خود كجا ضايعگذارد. هر چيز كه كنى و صدقه اى كه دهى در دنيا يكى را ده عوض دهد كه : (منجاء بالحسنة فله عشر امثالها) - سوره انعام آيه 160 - و در عقبى همه آنها دستگيرتو باشد. بيت :
كسى نيك بيند به هر دو سراى
|
كه نيكى رساند به خلق خداى
|
اى برادر قصر دين بنياد كن
|
و ز كرم آن قصر را آباد كن
|
مستحقان را ز حرمان باز خر
|
دردمندان را به درمان شاد كن
|
گر تنى بينى حزين مسرور دار
|
عاجز و محروم ديدى مال بخش
|
بى كس و مظلوم را امداد كن .
|
674- (و هر چيزى را (در راه ) خدا انفاق كنيد، عوض آن را مى دهد (و جاى آن را پرمى كند).)
سوره سباء، آيه 39.
675- (خدا تنها از پرهيزگاران مى پذيرد.) سوره مائده ، آيه 27.
676- (اگر نيكى كنيد، به خودتان نيكى مى كنيد). سوره اسراء آيه 7.
677-دست طمع دراز مكن آبرو مريز
|
كاين آبروى ريخته جبران نمى شود
|
گر آبرو دهى و به دولت رسى بدان
|
زر با حيا برابر و ميزان نمى شود
|
678- حرف ردع و انكار، كه در مقام آگاه ساختن مخاطب بر بطلان كلام وى گفته مىشود؛ يعنى چنين نيست .
679- (آنها كه در حال گرسنگى ، دستشان به غذاى ديگرى نرسد، ومتمايل به گناه نباشند، (يعنى ؛ از براى ناچارى بخواهند استفاده كنند) (مانعى ندارد كهاز گوشتهاى ممنوع بخورند)). سوره مائده ، آيه 3.
680- قسمت ؛ تقسيم .
681- همدردى ؛ برادرى .
682- روزى ، فقيرى اظهار نياز كرد.
683- بدبخت .
684- خواجه (امام رضى الدين نيشابورى ) - رحمة الله عليه - در كتاب مكارمالاخلاق آورده است .
685- ده ، روستا.
686- گاو نر.
687- شب بسيار تاريك .
688- مشغول ؛ (غرق شده ).
689- عقوبت گفتار (پير زن ) سلطان را متوجه ساخت .
690- خدمتكار، مستخدم ، نوكر.
691- عقوبت گفتار (پير زن ) سلطان را متوجه ساخت .
692- كنايه از آن كسانى است كه براى شكم با او دوست بودند
693- بحار الانوار، 84 / 244.
694- ساكت .
695- بردبار.
696- سؤال كنند.
697- اقرار و اعتراف داشته باشى .
698- آنچه بر انسان واجب شده است .
699- مستحب ؛ عملى كه بجا آوردنش ثواب داشته باشد و ترك آن گناه و عقابنداشته باشد.
700- بستن ؛ تكبير در اول نماز.
701- به پايان رسانيدن ؛ تسليم در نماز.
وقت تحليل نماز اى با نمك زان سلام آورد بايد بر ملك
702- گوهرش ؛ خلاصه چيزى ؛ آنچه كه قائم به ذات باشد.
703- تمام كننده ؛ كامل كننده .
704- (خداوند آگاه تر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد!)
سوره انعام ، آيه 124
705- سدرة المنتهى : درختى است در آسمان هفتم به جانب راست عرش .
706- آنچه بدان به خداى تعالى تقرب جويند از كارهاى نيكو و طاعت .
707- ( (نزديك و نزديك تر شد) تا اينكه فاصله او به اندازه دو كمان يا كمترشده بود). سوره نجم ، آيه )
708- اشاره به حديث قدسى : (لولاك لما خلقت الاءفلاك ) مى باشد،يعنى : اگ تو نبودى كهكشانها را خلق نمى كردم .
709- بهشت شداد؛ باغى كهشخص كافرى به نام شداد بنا كرد.
710- گشاده و وسيع .
711- بر محاسنش دست مى كشيد.
712- حصيرى كه با برگ درخت خرما بافته مى شود.
713- لقب پادشاه ايران .
714- لقب پادشاه روم
715- ابريشم .
716- پارچه اى از حرير الوان .
717- (در حاليكه آخرت بهتر و پايدارتر است ).
سوره اعلى ، آيه 17
718- زنى كه چادر بر سر داشته باشد.
719- دو ركعت نماز.
720- زباله دان .
721- شب نيمه شعبان ؛ شب بر آورده شدن حاجتها.
722- تا بدانى كه هر كه براى رضاى خدا پاى بر سر نفس هوا پرست نهد وترك حرام كند، پادشاه عالم در دنيا حلال به وى رساند و در عقبى بهشتش كرامت كند كه : (و اءما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهواى فان الجنة هى الماءوى )؛ (وآن كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى باز دارد، قطعا بهشتجايگاه اوست ..) - سوره نازعات ، آيه هاى 40، 41 - هر كه در شهوات و لذات بر خودبندد و ازغير ما دورى جويد، همه آن كنم كه مراد وى بود.
723- زن پاكدامن .
724- مجموعه اى از چيزى .
725- مشاهده .
726- يوغ ؛ طوق آهنين .
727- لاغر.
728- رشته اى متصل به طيب كه مسيحيان برگردن خود آويزان مى كنند.
729- جان كندن .
730- با اين شكل و شمايل .
731- مكر آراسته شده ، حيله زينت شده .
732- اين حكايت موافق حديث رسول است كه :
هر كه توانگرى او تواضع كند بهره از دين وى برود. از براى آنكه آدمى را سه چيزاست : دل و زبان و كالبد. هر گاه كه به زبان و كالبد تواضع كرد بهره دينشبرفت و اگر دل نيز با آن يار گردد بهره بيشتر برود.
733- خريد و فروش كنند.
734- دودمان ، طايفه .
735- ابليس گفت گ پروردگارا! (من (نعمتهاى مادى را) در زطمين ، در نظر آنهازينت مى دهم ، و همگى را گمراه خواه ساخت )، (مگر بندگان مخلصت راه ).
736- نماز ظهر.
737- بيابان ، صحرا.
738- مى شنوم و اطاعت مى كنم ، (بر روى چشم ).
739- خراج ؛ مالياتى كه در قديم ، مسلمين از كفار واهل ذمه مى گرفتند.
740- (بعضى از آنها با خدا پيمان بسته بودند كه گ (اگر خدا ما را ازفضل خود روزى دهد، قطعا صدقه خواهيم داد؛ و از صالحان و شاكران ) خواهيم بود اماهنگامى كه خدا از فضل خود به آنها بخشيد،بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى بتافتند.)
سوره توبه ، آيه هاى 75 - 76
741- بالاى خانه .
742- حلال .
743- مستدرك الوسائل ، 15 / 180.
744- مشك كوچكى كه از آن آب نوشند.
745- كرانه ها، اطراف ، (جمع قطر).
746- نافرمانى ؛ آزردن پدر و مادر.
747- همنشينان .
748- لباسى كه روى لباسهاى ديگر مى پوشند.
749- سخن بگو.
750- اسرار، رازها.
751- نماز دو ركعتى .
752- سوره بقره ، آيه 155.
753- (و بشارت ده به صابران (استقامت كنندگان ) ).
754- علم ، بيرق .
755- كارزار.
756- (سلام بر تو اى رسول خدا! سلام يك وداع كننده نه سلام يك زائر). -
757- جمع ملعون ؛ لعن و نفرين شده .
758- پرواز كننده .
759- (ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم !)
سوره بقره ، آيه 156
760- پيروى ، تبعيت .
761- (اينها، همانانند كه الطاف و رحمت خداشامل حالشان شده ؛ و آنانند هدايت يافتگان ).
سوره بقره ، ايه 157
762- صبر كردم بر آنچه اگر تحمل مى كرد مقدارى از آن را كوههاى (شرورى ) ازهم مى پاچيد و فرو مى ريخت .
من سركشم را به چشمم باز گرداندم ولى
|
چشم قلبم چون بهارى ابر گريان مانده است
|
763- بزرگتر.
764- كوچكتر.
765- اتفاق ، حادثه .
766- ناشكيبايى .
767- قاعدگى ؛ خونريزى ماهانه زنان ، كه به واسطهآن بعضى اعمال ممنوع مى شوند.
768- (ما پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهيم كرد). سوره كهف ، آيه 30.
769- دفتر.
770- (ما از خداييم و به سوى او باز مى گريدم ). سوره بقره ، آيه 156.
771- (خداوند (هرگز) شرك را نمى بخشد! و پائين تر از آن را براى هر كسبخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد.)
سوره نساء، آيه 48.
772- جمع عفريت ؛ ديو؛ خبيث ؛ موجود و زشت و بد.
773- امتناع ، خوددارى .
774- (هر كس كه عملش براى خدا باشد،فضل و رحمت خدا شامل او خواهد شد.)
775- وسيله زندگانى .
776- هما(ى )؛ پرنده اى است از راسته شكاريان روزانه كه دارى جثه اى درشت استو خوراكش استخوان است . قدما تصور مى كردند كه سايه هما بر سر هر كه بيافتدخوشبخت مى شود.
777- شتاب كرده ؛ بر يكديگر پيشى گرفتن .
778- اسب تيزپا.
779- يهوديى .
780- گرمترين ساعت روز، ظهر.
781- ابريق ؛ ظرف آب .
782- (و هرگاه زن با ايمانى خود را به پيامبر ببخشيد (و مهرى براى خودنخواهد) چنانچه پيامبر بخواهد مى تواند او را به همسرى برگزيند؛ اما چنين ازدواجىتنها براى تو مجازات است نه ديگر مؤمنان !)
سوره احزاب ، آيه 50.
783- احاطه كردن .
784- شمردن .
785- عاجز؛ (كسى كه دستش از انجام كارى كوتاه باشد.)
786- در اينجا به معنى همراه است .
787- باران شروع به باريدن كرد.
788- پناه .
789- غار.
790- (قضاى الهى بر نمى گردد و از قدر الهى گريزى نيست .)
791- توسل ؛ آنچه بواسطه آن به ديگرى نزديكى و تقرب پيدا كنند.
792- منجلاب ؛ هر امرى كه نجات از آن دشوار باشد.
793- بلا و سختى .
794- گريه و زارى .
795- فروتنى و خوراى .
796- (به سبب ترس از تو و براى طلب رضاى تو).
797- روزنه اى ؛ شكاف .
798- ترسان .
799- غذا.
800- بى وقت ؛ دير.
801- آشفته ؛ پريشان .
802- خوارك .
803- آماده ، مهيا.
804- گناه كار و خطاكار.
805- مزدگير.
806- به مسخره گرفتن .
807- شوخى .
808- مسخره و ريشخند.
809- گمان .
810- تنگنا.
811- مصيبت و رنج .
812- رها شده از قيد و بند.
813- ماهر، خبره .
814- چيرگى ، تسلط.
815- از جان ودل دوستش داشتند.
816- ملحد و بى دين .
817- سفره اى .
818- بالا برده شده .
819- (و توكل كن بر آن زنده اى كه هرگز نمى ميرد). سوره فرقان ، آيه 58.
820- كافى 6/284؛ بحار الانوار، 75/461 (با تفاوت اندك ).
821- زردشتى .
822- شب جمعه .
823- هميان ، كيسه .
824- بدتر.
825- احساس مى كردم .
826- هياءت ، شكل
827- نور الثقلين ، 2 / 232.
828- ناشكيبايى .
829- ناله و شيون .
830- ظرف شيشه اى شراب .
831- (خداوند گناهان آنها را به حسناتمبدل مى كند).
سوره فرقان ، آيه 70
832- هم محله ايها.
833- منادى ، آواز دهنده .
834- صحرا.
835- سطل و ريسمان .
836- (هر كس (عملش ) براى ما باشد(فضل و رحمت ) ما براى او خواهد بود).
837- چاره .
838- بيابانى كه مسافر در آن گم گشته يا هلاك شود.
839- توشه سفر.
840- جرعه .
841- (هيچ جنبنده اى رد زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خدا است ).
سوره هود، آيه 4
842- بيهوده .
843- پس اگر بهشت مى خواهى و حور و قصور مى طلبى ، قدم در راه ايشان نه واگر مى خواهى كه درخت دينت ميوه دار باشد، قدم در راه دوستى ايشان نه . (لايكمل الايمان الا بولايتنا اءهل البيت ) ؛ (ايمان جز به ولايت مااهل بيت كامل نمى شود).
غاية المرام ، 1 / 20.
همچو مردانت قدم در راه دين بايد نهاد
|
ديده بر خط هدى للمتقين بايد نهاد
|
دفتر عصيان خود گر سوخته خواهى همى
|
دفتر عشق وصى در آستين بايد نهاد
|
رحمة للعالمين را گر همى دانى طبيب
|
مهر مهر آل ياسين بر نگين بايد نهاد
|
844- طرق آهنين ، يوغ .
845- هجرت بر دو نوع است : هجرت خاص و هجرت عام . و آن هجرت ايشان ، هجرتخاص بود هجرت عام آن است كه از هر چه تو را نهى كرده اند، دور باشى كه :
( المهاجر من هجر ما نهاء الله ) ؛ (هجرت كننده كسى است كه از آنچه كه خدااو را از آن نهى كرده است هجرت كند).
روض الجنان ، 6/19.
846- از عرفا و صوفيه بزرگ و مشهور است و سلسله (معروفيه ) از طريف اوبه حضرت رضا عليه السلام مى پيوندند.
847- حصير.
848- ندارى و بى چيزى .
849- قصر.
850- ظرفها، اجناس .
851- هميان ، كيسه .
852- ما جهانيان را با نقصان قوت ايشان بهعدل و احسان مى فرماييم . ما با كمال قدرت خود هرگزعدل و احسان فرو نگذاريم . آن خسف و خانه به زمين فرو بردن ،عدل بود و اين عوض فرمودن و قيمت خانه دادن احسان كه : (ان الله ياءمربالعدل و الاحسان ) ؛ (تخداوند به عدل و احسان و... فرمان مى دهد).
سوره نحل ، آيه 90
شاه مردان را از اين آيت پرسيدند.
گفت : داد مظلومان بده تا از دست ظالمان خلاص يابى ، و برگ بينوايان بساز تا ازمحنت شدت نجات يابى .
853- چشم بر هم زدنى .
854- تا بدانى كه بر طاعت اعتماد نبايد كرد و معجب نبايد بود و از رحمت او نيزنوميد نبايد شد.
855- دفاتر؛ جمع جريده .
856- شايد، اشاره است به تعينات عالم ارواح كه اقرب مراتب وجود است .
857- نشان ، علامت .
858- اهل محل ؛ اهل شهر.
859- زباله دان .
860- تهيدست ، نادار و بى چيز.
861- دائم ، پابرجا.
862- عقرت .
863- قصد.
864- مهربان ، دلسوز.
865- شيرخوار.
866- مهربانى و دلسوزى كردن .
867- عطاء.
868- بخشش ، نيكويى كردن .
869- زمينهايى ؛ مكانهايى .
870- مسامحت و مساهلت : گذشت كردن و آسان گرفتن .
871- مكان بلند مرتبه اى در بهشت .
872- كناد (كند)؛ فعل دعايى است .
873- شمشيرى .
874- فرشى كه محكومين را هنگام كشتن روى آن مى نشانند.
875- شمشير.
876- ميل ؛ ابزارى چوبى يا فلزى كه براى سرمه يا توتياكشيدن به چشم ، به كار مى رود.
877- سوره محمد، آيه هاى 22 - 23.
878- بازماندگى از نصرت و يارى .
879- گليمى كه بر پشت شتر اندازند.
880- بحارالانوار، 45 / 58.
881- بازار، تجارت خانه .
882- كسى كه قتل بسيار انجام داده است .
883- بسيار خون ريز.
884- كنايه از ان است كه اندازه بگيريد.
885- مكان بلند مرتبه اى در بهشت .
886- ملائكه محافظ اعمال .
887- (خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى كند).
سوره رعد، آيه 39
888- عوض .
889- (در آن روز كه اين زمين به زمين ديگرمبدل مى شود).
سوره ابراهيم ، آيه 48.
890- (در آن روز كه آسمان را چون طومارى در هم مى پيچيم ). سوره انبياء، آيه104.
891- (همانا كه شرمندگى از جانب خدا است )، و نيز در يك حديث قدسى خداوندخطاب به فرشتگان مى فرمايد: (يا ملائكتى ! قد استحييت من عبدى و ليس له غيرىفقد غفرت له ) يعنى : اى فرشتگان من ! همانا كه من از بنده ام شرمگين شدم چراكه او غير از من كسى را ندارد پس او را آمرزيدم .)
892- از گناه توبه كنيد و با درگاه حق رجوع كنيد تا خلعت محبت يابيد. حق تعالىبه داوود وحى فرستاد كه : (يا داوود! ذكرى للذاكرين و جنتى للمطيعين و زيارتىللمشتاقين و انا خاصة للمحبين .)
(ذكر من ذاكران راست ، بهشت من مطيعان را، زيارت من مشتاقان را، من خاص محبان را.).بيت :
(چون من از آن تو شدم پس تو از آن كيستى ؟
|
در عجبم به جان تو تا تو در آن كيستى ؟
|
چرا نعره اى شوق آميز شورانگيز نيارى و نگويى كه :
من كه باشم كه زنم لاف هوادارى تو
|
حيف باشد چو تو معشوقى و من عاشق تو)
|
893- سوره بقره ، آيه 222.
894- مخفف كوهسار.
895- (جهنم بر تو اولى تر است .)
896- زودتر.
897- آراستن ؛ منظور، انجام كارهاى غير ضرورى يا پيش از حد مى باشد.
898- سرانگشت .
899- يهودى .
900- جان كندن .
901- (و همسرانى از حور العين دارند، همانند در در صدف پنهان .) سوره واقعه ،آيه هاى 22 23. 902- گونه ، رخسار.
903- روشنى ؛ درخشندگى .
904- مهر، مهريه ؛ پول يا چيز ديگر كه هنگام عقد نكاح بر ذمه مرد مقرر مى شود.
905- جنگ .
906- از براى عشق مجازى مرد جان فدا مى كند تا سخن مخلوقى شنود، آنجا كه عشقحقيقى بود چه عجب باشد اگر جان فدا كند. بيت :
تا مرد به تيغ عشق بى سر نشود
|
هم عشق طلب كنى و هم سر خواهى
|
907- كنايه از گريه كردن است ؛ يعنى روزى زن گريه اش گرفت و گفت .
908- فرمانبردارى .
909- دفتر.
910- خلعت ؛ به جامه اى گويند كه پادشاهان و بزرگان به كسى مى دهند.
911- ( (به فرشتگان دستور داده مى شود كه ) ظالمان و همرديفانشان و آنچه رامى پرستيدند به هم محشور سازيد.)
سوره صافات ، آيه 22.
912- ...يكجا برانگيزند.
913- كسى كه نبش قبر مى كند.
914- مگر نه اينكه تو بر من نماز خواندى ؟
915- كشتى بان يا ملوان .
916- بى چيز، تهيدست .
917- جمع محتشم ؛ بزرگ داشته شده ، گرامى .
918- جا داد.
919- ظرف و سينى بزرگ .
920- حكم فرمانروايى .
921- پاداش .
922- از قدرتت مى ترسيدم .
923- سيلى .