|
|
|
|
|
|
تفسير آيه : (1) الَّر تِلْكَ ءَايَتُ الْكِتَبِ الْحَكِيمِ ترجمه : الف ، لام ، را، اين است آيات كتاب استوار و حكمت آميز. نكته ها : O شش سوره ى پياپى ، با حروف مقطعه ى(ال ر) آغاز شده اند: يونس ، هود، يوسف ، رعد، ابراهيم و حجر. البتّه در سوره ىرعد (المر) آمده است . O امام صادق عليه السّلام درباره ى حروف مقطّعه ى (الَّر) فرمودند: (الف) رمز اءنا، (لام ) رمز اللّه و (راء) رمز رئوف است ؛ يعنى اءنا اللّه الرؤ ف .(347) و درروايت ديگرى مى خوانيم كه اين حروف همان متشابهات قرآن است .(348) پيام ها : 1- قرآن ، مقام والايى دارد. (تلك ) اشاره به دور است . 2- قرآن ، كتاب حكيم است ؛ هم حَكَم و داور است ، هم داراى مطالب حكيمانه است و هم محتواىمحكمى دارد. (تاريخ و گذشت زمان و دشمن ، خللى در قرآن وارد نمى كند) (الكتابالحكيم ) تفسير آيه : (2) اءَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَباً اءَنْ اءَوْحَيْنَاَّ إِلَى رَجُلٍ مِّنْهُمْ اءَنْ اءَنذِرِالنَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ اءَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَفِرُونَ إِنَّ هَذَالَسَحِرٌ مُّبِينٌ ترجمه : آيا براى مردم شگفت آور است كه به مردى از خود آنان وحى كرديم كه مردم را بيم وهشدار بده و به مؤ منان بشارت بده كه براى آنان نزد پروردگارشان جايگاه نيكويىاست ؟ كافران گفتند: همانا اين مرد جادوگرى آشكار است ! نكته ها : O ((قَدم صِدق )) چند معنى دارد: 1- سابقه ى خوب . مثل ((قدمٌ فى الحرب ، قدم فى الاسلام ))، يعنى در مبارزه و دراسلام سابقه دارد. 2- مقام و منزلتِ صدق و نيكو. 3- رهبر و پيشواى صدق . در روايات شيعه و سنّى (قَدَم صِدق ) رارسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و على عليه السّلام دانسته اند.(349) 4- شفاعت . در روايتى مراد از ((قدم صدق )) مقام شفاعت معرّفى شده است .(350) O كافران در ردّ رسالت پيامبر هيچ گونهدليل ومنطقى نداشتند، بلكه با بعيد دانستن آن ، از پذيرش آن شانه خالى مى كردند.چنانكه اصول اعتقادى را نيز فقط با تعجّب انكار مى كردند: در توحيد: (اَجَعل الا لهة الهاً واحداً)(351) در نبوّت : (اهذا الّذى بعث اللّه رسولاً)(352) در معاد: (من يحيى العظام و هى رميم )(353) در امامت : (انّى يكون له الملك ولم يؤ ت سعةً من المال )(354) پيام ها : 1- ريشه ى كفر، غالبا استبعاد و تعجّب از وحى است . (عجبا ان اوحينا) 2- سرچشمه ى دعوت انبيا، وحى الهى است . (اوحينا الى رجل ) 3- لياقت هاى معنوى افراد، در ظاهر ديده نمى شود. اگر كسى مورد لطف خاص خدا قرارگرفت ، او را تحمّل كنيم . (رجل منهم ) 4- پيامبران به خاطر الگو بودنشان بايد از مردم ودرد آشنا باشند. (منهم ) 5- وظيفه ى پيامبران ، بشارت و انذار است . (اَنذر، بشّر ) 6- هر آنچه نمى فهميم ، آن را رد نكنيم . زيرا كه انكار و تهمت زدن ، شيوه ى كفّار است .(قال الكافرونَ انّ هذا لساحِرٌ مُبين ) 7- ايمان ، زمينه ى قدم صدق وجايگاه ويژه نزد خداوند است . (انّ لهم الجنّة ) تفسير آيه : (3) إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ فِى سِتَّةِ اءَيَّامٍ ثُمَّاسْتَوَىعَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الاَْمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْفَاعْبُدُوهُ اءَفَلاَتَذَكَّرُونَ ترجمه : همانا پروردگارتان ، خدايى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز و دوران آفريد،سپس بر عرش استيلاء يافت (زمام امور را به دست گرفت ). كار جهان را تدبير و ساماندهى مى كند. هيچ شفاعت كننده اى جز با اذن او نيست . آن خداوند است كه پروردگار شماست، پس او را بپرستيد. آيا پند نمى گيريد؟ نكته ها : O مراد از شش روز، شش روزگار و شش مرحله ودوران در آفرينش است ، و ممكن استمراد از آن ، مدّتى برابر شش روز باشد. O ((عَرش ))، مركز تدبير و كنايه از قدرت است . وقتى مى گويند: فلانى برتخت نشست يا او را از تخت پايين كشيدند، يعنى به قدرت رسيد يا بركنار شد. سلطه ىخداوند، هم پيش از آفرينش آسمان ها و زمين بر هستى بوده ، (وكان عرشه علىالماء)(355)، هم پس از خلقت آنها، و پس از پايان جهان و در قيامت هم سلطه ى الهى برهمه ى هستى باقى است . (يحمل عرش ربّك يومئذٍ ثمانية )(356) O امام صادق عليه السّلام فرمود: عرش ، مربّع است ، زيرا كلماتى كه بناى اسلامبر آن است نيز چهار كلمه است : ((سبحان اللّه والحمدللّه ولااله الااللّه واللّهاكبر)).(357) پيام ها : 1- آفرينش جهان با برنامه ريزى و زمان بندى صورت پذيرفته است . (ستّةايّام ) (وقتى بر نظام هستى برنامه و تدبير حاكم است ، چگونه مى توان پذيرفتانسان كه گل سرسبد موجودات است ، بى برنامه باشد؟!) 2- اوّل خداشناسى ، سپس خداپرستى . (ان ربكم اللّه الذى ... فاعبدوه ) 3- هستى قانون مند و هدفدار است . لازمه ى تدبير امر، عاقبت وهدف داشتن و قانون مندبودن است . (يدبّر الامر) 4- عبادت ، سزاوار كسى است كه خلقت و تدبير به دست اوست ، نه ديگران . (خلق ...يدبّر... ذلكم اللّه ربّكم فاعبدوه ) 5- خداوند هستى را آفريده ، (خَلق ) ودر قبضه دارد، (استوى ) وبا حكمت دائما آن را ادارهمى كند، (يدّبر) وبدون اذن او كسى را نفوذى نيست ، (مامن شفيع ) و توجّه به اينحقايق ، زمينه ى پيدايش روح بندگى وپرستش است . (فاعبدوه ) 6- واسطه شدن هر موجودى بايد از سوى خداوند تاءييد شود. پس بى جهت بت ها راشفيع قرار ندهيم . (ما من شفيع الاّ من بعد باذنه ) 7- الوهيّت از ربوبيّت جدا نيست . طاغوت ها مى كوشند خالق را خدا بدانند، ولىسياستگذار ومدبّر را خودشان ، ودين را از سياست جدا بدانند. (اللّه ربّكم ) 8- انسان آفريدگار خويش را باور دارد، تنها نيازمند تذكّر است .(افلاتذكّرون) تفسير آيه : (4) إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً وَعْدَ اللّهِ حَقّاً إِنَّهُ يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُلِيَجْزِىَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ لَهُمْ شَرَابٌمِّنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌاءَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ ترجمه : بازگشت همه ى شما به سوى اوست . اين وعده ى حقّ الهى است . اوست كه آفرينش را آغازمى كند، سپس آن را باز مى گرداند، تا كسانى را كه ايمان آورده وعمل صالح انجام داده اند، به عدالت پاداش دهد و براى آنان كه كافر شده اند بهسزاى كفرشان ، نوشيدنى اى از مايع سوزان و عذابى دردناك خواهد بود. نكته ها : O اين آيه ، هم اصل معاد را مطرح مى كند، (اليه مرجعكم ) هم امكانش را،(يبدؤ ا الخلق ثم يعيده ) و هم هدف از معاد را كه كيفر و پاداش است .(ليجزى ) O احتمال دارد مراد از (بالقسط) اين باشد كهاهل ايمان به خاطر قسط وعدالتى كه دارند، پاداش مى بينند.(358) البتّهفضل الهى منافاتى با قسط ندارد، چنانكه در آيات ديگر، به پاداشهاى افزون الهىاشاره شده است از جمله : (للذين احسنوا الحسنى و زيادة )(359) و (ليوفيّهماجورهم ويزيدهم من فضله )(360) پيام ها : 1- بازگشت ما به سوى خداست ، بيهوده به فكر راضى ساختن اين و آن نباشيم .(اليه مرجعكم ) 2- همه ى انسان ها، پس از مرگ زنده خواهند شد. (اليه مرجعكم جميعاً) 3- معاد، مادّى و جسمانى است . (يبدء الخلق ثم يعيده ) (اعاده به معناىبازگرداندن همان چيز است ) 4- توانايى خداوند بر پديد آوردن ، نشانه ى توانايى او بر رستاخيز است . (يبدءالخلق ثم يعيده ) 5- نه تنها انسان دوباره زنده مى شود، بلكه همه ى آفرينش بار ديگر آفريده مىشود. (يبدء الخلق ثم يعيده ) 6- همان گونه كه تمام هستى ، براى بشر آفريده شده ، در آخرت نيز اعاده ى خلقبراى پاداش گرفتن بشر است . (يبدء الخلق ثم يعيده ليجزى ...) 7- آفرينش همچنان استمرار دارد. (يبدء الخلق ) 8- مقصود اصلى از معاد، پاداش مؤ منان است . (ليجزى الذين امنوا) و كيفركافران به خاطر عدل الهى است . 9- پاداش الهى براساس قسط و عادلانه است . (با ازدياد به واسطه ىفضل او منافات ندارد) (ليجزيهم ... بالق سط) 10- ارزش كارهاى خوب ، به انگيزه وهدف خوب آن است . (آمنوا و عملوا الصالحات) 11- استمرار و پافشارى بر كفر، موجب عذاب است . (بما كانوا يكفرون ) تفسير آيه : (5) هُوَ الَّذِى جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَآءً وَالْقَمَرَ نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْعَدَدَالسِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللّهُ ذَلِكَ إِلا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الاَْيَتِ لِقَوْمٍيَعْلَمُونَ ترجمه : اوست كه خورشيد را درخشنده و ماه را تابان قرار داد و براى حركتِ ماه منزلگاه هايىقرار داد تا شماره ى سالها و حساب را بدانيد. خداوند اينها را جز بر اساس حقّ نيافريدهاست . خداوند آيات را براى آنان كه (مى خواهند) بدانند، بهتفصيل بيان مى كند. نكته ها : O در قرآن ، براى خورشيد كلماتى همچون ((سراج )) و ((ضياء)) به كار رفتهكه به معناى نور شديد و قوى است ، و در مورد ماه ، كلمات ((نور)) و ((مُنير))، كه نورضعيف را هم شامل مى شود آمده است . البتّه اگر ((ضياء)) را جمع ((ضوء)) بگيريم ، ممكن است اشاره به اين باشد كهخورشيد داراى نورهاى گوناگونى است .(361) O مراد از ((تفصيل آيات ))، شايد گسترش در خلقت باشد، يعنى دست خدا درآفرينش هستى باز است و گسترش خلقت براىاهل فهم ، روشن است .(362) O همان گونه كه خداوند حكيم براى شمارشسال ، در آسمان ها نشانه گذارى كرده است ، براى هدايت مردم نيز در زمين رسولان وهاديانى قرار داده است ، زيرا نياز بشر به ارشاد، مهم تر از نياز او به تعدادسال هاست .(363) پيام ها : 1- حيات همه ى موجودات ، به نور وحرارت بستگى دارد وخداوند اين دو نياز را بهوسيله ى خورشيد وماه تاءمين كرده است . (جعل الشمس ضياءً والقمرنورا) 2- در حركت كرات آسمانى و تعيين مدار آنها، به نيازهاى انسان توجّه شده است .(لتعلموا) 3- نظم و ترتيب در حركت ماه ، يك تقويم طبيعى ، عمومى و هميشگى را بوجود آورده است .(لتعلموا عدد السنين ...) (از تغيير شكل ماه ، مى توان روزشمارى كرد) 4- معيار محاسبات در امور شرعى ، سال وماه قمرى است . (لتعلموا عددالسنين و...) 5- عدد، آمار وحساب ، در زندگى انسان نقش مهمّى دارد. (لتعلموا عدد السنين و الحساب) 6- آفرينش ، بيهوده نيست ، بلكه بر اساس حقّ است . (بالحقّ) 7- از شيوه هاى تعليم و تربيت ، روشن وباز كردن مطالب است ، نه كلّى گويى .(يفصّل الا يات ) 8- پى بردن به رازهاى آفرينش ، نيازمند فكر و تعليم است . (لقوم يعلمون ) تفسير آيه : (6) إِنَّ فِى اخْتِلَفِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ فِى السَّمَوَتِوَالاَْرْض ِلاََيَتٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ ترجمه : همانا در رفت و آمد (واختلاف ) شب و روز و در آنچه خداوند در آسمان ها و زمين آفريده است، براى مردم پرهيزكار نشانه هايى (بزرگ ) است . نكته ها : O در آيه ى قبل ، نشانه هاى الهى و تفصيل آيات ، براى دانشمندان بيان شده بود،(لقوم يعلمون ) و در اين آيه ، براىاهل تقوا (لقوم يتّقون )، نتيجه آنكه كسانى كاميابند كه هم بدانند و هم پرواپيشه و متّقى باشند، وگرنه متقيّن ناآگاه و يا دانشمندان گناهكار، از آياتِ الهى بهرهى كافى نمى برند. O ((اِختلاف )) هم به معناى رفت و آمد و هم به معناى تفاوت است . O شب و روز از جهاتى با هم اختلاف دارند: الف : جايگزينى نسبت به يكديگر.(364) ب : شب براى آرامش و روز براى تلاش .(365) ج : كاهش و ازدياد ساعات آنها در فصول مختلفسال . د: تغيير ساعات آنها در مناطق مختلف جهان . O سؤ ال : چرا گروهى از دانشمندان منكر خدايند؟ پاسخ : علم به تنهايى كافى نيست ، بلكه نگاه ها بايد از صاحبانِ هدف وانگيزه وبرخاسته از انسان هايى باشد كه در پى دريافت حقّ وحقيقت باشند.(لقوميتقون ) پيام ها : 1- تمام هستى در حال تغيير و تغيّر است . (ان فى الختلافالليل و...) 2- از كنار پديده ها، به سادگى نگذريم .(ماخلق اللّه ....لايات ) 3- گناه و آلودگى ، در شناخت ، تشخيص وتحليل انسان اثر منفى دارد.(لايات لقومٍيتّقون ) (تقوا، وسيله ى بينش صحيح در هستى است ) تفسير آيه : (7) إِنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لَقَآءَنَا وَرَضُواْ بِالْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَاطْمَاءَنُّواْبِهَاوَالَّذِين َهُمْ عَنْ ءَايَتِنَا غَفِلُونَ ترجمه : قطعاً آنان كه به ديدار ما (و دريافت نعمت هاى اخروى ) اميد ندارند و (تنها) به زندگىدنيادل خوش كرده اند و به آن آرام گرفته وتكيه مى كنند و نيز كسانى كه از نشانههاى (قدرت ) ما غافلند. تفسير آيه : (8) اءُوْلََّئِكَ مَاءْوَيهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ترجمه : آنان به خاطر آنچه كه عمل مى كردند، جايگاهشان آتش است . نكته ها : O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((مَن اَحبّ لقاء اللّه احبّ اللّهُ لقائه ))،هر كس ديدار خدا را دوست بدارد، خداوند نيز ملاقات با او را دوست دارد.(366) و در آيهى آخر سوره ى كهف مى خوانيم : (فمن كان يرجو لقاء ربّهفليعمل عملاً صالحاً) معتقدان به قيامت و ديدار پروردگار، بايدعمل صالح انجام دهند. پيام ها : 1- اميد و ياءس ، در اصلاح و افساد انسان ، نقش مؤ ثّرى دارد. (لايرجون لقاءنا) 2- انسان ، هر چه بيشتر از قيامت غافل و ماءيوس شود، دنياگراتر مى شود. پس معتقدانبه قيامت نبايد دنياگرا باشند.(لايرجون لقاءنا ورضوا بالحيوة الدنيا) 3- اطمينان واقعى تنها با ياد خداست و دنيا، آرام بخش كاذب آن هم براى غافلان است .(اطماءنّوا بها... غافلون ) 4- عوامل دوزخى شدن عبارت است از: الف : انكار معاد و پاداشهاى اخروى . (لايرجون لقاءنا) ب : راضى شدن به دنياى زودگذر. (رضوا بالحيوة الدنيا) ج : غفلت از آيات الهى . (هم عن آياتنا غافلون ) د: عملكرد ناپسند. (بما كانوا يكسبون ) 5- جهنّم ، دست آورد خود انسان است . (بما كانوا يكسبون ) تفسير آيه : (9) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَنِهِم ْتَجْرِىمِن تَحْتِهِمُ الاَْنْهَرُ فِى جَنَّتِ النَّعِيمِ ترجمه : به يقين آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، پروردگارشان آنان را بهخاطر ايمانشان هدايت مى كند. و در باغ هاى پرنعمت كه نهرها اززير پايشان جارى استاقامت دارند. نكته ها : O در حديث آمده است : انسان چون از قبرش در قيامت بر مى خيزد،عمل صالحش به صورتى نورانى نزد او مجسّم شده ، او را به بهشت هدايت مىكند.(367) O هدايت الهى ، جريانى مداوم است . هرلحظه بر هدايت مؤ منان مى افزايد و آنان رااز پرتگاه ها حفظ مى كند ودر بن بستِ دنيا راهى به رويشان باز مى كند:(يجعل له مَخرجاً)(368)، راه را برايشان نمايان مى كند: (نوراً يمشىبه )(369)، گره از كارشان مى گشايد: (اصلح بالهم )(370)، همه جاكفايتشان مى كند: (فهو حسبه )(371) و در قيامت هم به بهشت رهنمونشان مىكند: (يسعى نورهم بين ايديهم )(372) همه ى اين هدايت ها از مفهوم كلّىِ (يهديهم ) بر مى آيد، كه مورد آن را مشخّصنفرموده است تا شامل همه ى اينها بشود. پيام ها : 1- ايمان ، از عمل جدا نيست . (آمنوا وعملوا) 2- گرچه مؤ من هدايت يافته است ، ولى همواره نيازمند هدايت الهى است .(373)(يهديهم ربّهم ) 3- زمينه ى هدايت الهى را بايد خود ايجاد كنيم . (يهديهم ربّهم بايمانهم ) 4- در مقايسه بين ايمان و عمل ، ايمان محور است . (يهديهم ربّهم بايمانهم ) ونفرمود: ((بايمانهم و عملهم )) 5- هدايت خدا نسبت به مؤ منان ، مطلق وفراگير است . ((يهديهم )) مطلق است . 6- ربوبيّت خداوند، سبب دستگيرى دائمى او از مؤ منان است . (يهديهم ربّهم ) 7- نهرهاى بهشتى ، نه تنها از زير درختان ، بلكه از زير خانه هاى بهشتى نيز جارىاست . (من تحتهم الا نهار) تفسير آيه : (10) دَعْوَيهُمْ فِيهَا سُبْحَنَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَمٌوَءَاخِرُدَعْوَيهُمْ اءَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ ترجمه : دعا و نيايش آنان در بهشت ، ((سبحانك اللّهم )) (خدايا تو پاك و منزّهى ) است ودرودشان در آنجا سلام است و پايان نيايش آنان ، ((الحمد للّه ربّ العالمين ))(سپاس وستايش مخصوص خداست ) مى باشد. نكته ها : O ((سلام ))، كلام اهل بهشت است و در بهشت ، سلام فضاى همه جا را پر مى كند:سلام از سوى خداوند، ( سلام قولاً من ربٍّ رحيم )(374)، سلام از سوىفرشتگان (سلام عليكم طبتم )(375)، و سلام از سوى بهشتيان نسبت به هم.(376) (الاّ قيلاً سلاماً سلاماً)(377) O ((الحمد للّه ))، كلام انبيا و اولياست . حضرت نوح عليه السّلام پس ازنجات از قوم ظالم ، (الحمد للّه ) گفت ،(378) و ابراهيم عليه السّلام نيز خدارا حمد كرد كه در سنّ پيرى اسماعيل واسحاق را به او بخشيده است .(379) ((الحمدللّه )) سخن مؤ منان (380) و كلام بهشتيان است . O در حديث آمده است : اهل بهشت با كلمه ى ( سبحانك اللّهم ) مسئولينپذيرايى را صدا مى زنند، آنان نيز فورى حاضر شده ، خواسته ىاهل بهشت را تاءمين مى كنند.(381) O در حديث است : هرگاه بنده اى مشغول تمجيد خدا باشد و از سؤال كردن از او غافل شود، خداوند بيش از آنچه با دعا كردن به او مى داد، عطا مىكند.(382) پيام ها : 1- ياد خدا تنها در دنيا نيست ، آخرت هم جاى ذكر الهى است . (سبحانك اللّهم ) 2- انسان به جايى مى رسد كه دعا و خواسته اش هم تمجيد پروردگار مى شود.(دعواهم فيها سبحانك ) و اين تسبيح وتمجيد آنان را كامياب مى سازد. 3- مؤ منان ، در برابر صفات الهى مى گويند: (سبحانك )، در برابر ساير مؤمنان مى گويند:(سلام ) ودر مقابل كاميابى از نعمت هاى الهى مىگويند:(الحمدللّه ) 4- مؤ من ، عاشق خداست . بهشت ولذّت هاى بهشتى هم او را از ياد محبوب باز نمى دارد،بلكه در همه چيز، لطف و قدرت خدا را مى بيند. (سبحانك اللّهم ، الحمد للّه ) 5- آغاز سخن مؤ منان با ((سبحان اللّه)) وپايان آن با ((الحمدللّه )) مىباشد. (از عبارت ((آخر دعواهم ان الحمدللّه )) استفاده مى شود كهاوّل سخن آنان ((سبحانك الّلهم )) است ) تفسير آيه : (11) وَلَوْ يُعَجِّلُ اللّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُم بِالْخَيْرِلَقُضِىَإِلَيْهِمْ اءَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَآءَنَا فِى طُغْيَنِهِمْ يَعْمَهُونَ ترجمه : واگر خداوند براى مردم به همان شتاب كه براى خود خير مى طلبند، در رساندن بلابه آنان شتاب مى نمود، قطعاً اجلشان فرا رسيده بود. پس كسانى را كه به ديدار مااميد (و باور) ندارند به حال خود رها مى كنيم تا در سركشى خويش سرگردان بمانند. نكته ها : O مشابه مفهوم اين آيه ، در سوره ى كهف آيه ى 58 و سوره فاطر آيه ى 45 نيزآمده است كه اگر خداوند مردم را زود به كيفر كارهايشان برساند و مؤ اخذه كند، همهنابود مى شوند. به علاوه اختيار كه اساس تكليف است از بين مى رود و اطاعت ، جنبه ىاضطرارى پيدا مى كند. O ممكن است معناى (استعجالهم بالخير) اين باشد كه سنّت خداوند درخيررسانى ، سرعت و در شرّ رسانى ، با مهلت است و معناى جمله اين باشد كه خداوند درخيررسانى سرعت وعجله دارد. پيام ها : 1- انسان ، طبيعتاً عجول است . (استعجالهم بالخير)(383) 2- اگر خداوند در دنيا، بدكاران را كيفر فورى مى داد، كسى باقى نمى ماند ونسل بشر منقرض مى شد. (لو يعجّل اللّه ... لقضى اليهم اجلهم ) 3- يكى از سنّت هاى الهى ، ((استدراج )) در عذاب ومهلت دادن به ظالمان است . (فنذرالذين ...) 4- هلاك نشدن كفّار، نشانه ى حقّانيّت آنان نيست . (فنذر الذين لايرجون لقاءنا) 5- آنان كه از خدا بريده وسرگرم خود شده اند، هدف معيّنى ندارند و حيرانند. (فىطغيانهم يعمهون ) 6- انكار وبى توجّهى به قيامت ، موجب طغيان و رهاشدن بهحال خود و محروم شدن از الطاف الهى است . (لايرجون لقاءنا فى طغيانهميعمهون ) تفسير آيه : (12) وَإِذَا مَسَّ الاِْنْسَنَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ اءَوْ قَاعِداً اءَوْ قَآئِماً فَلَمَّاكَشَفْنَاعَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَاءَن لَّمْ يَدْعُنَآ إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْيَعْمَلُونَ ترجمه : وهنگامى كه ضررى به انسان برسد، در حالى كه به پهلو خوابيده يا نشسته و ياايستاده است ، ما را مى خواند، ولى چون ضرر را از او برطرف ساختيم ، چنان به راه خودمى رود كه گويى هرگز ما را براى گرفتارى كه به وى رسيده بود، نخوانده است !اين گونه براى اسرافكاران ، عملكردشان زيبا جلوه مى كند. نكته ها : O بارها خداوند از ناسپاسى انسان گِله كرده كه در هنگام اضطرار و سختى خدا رامى خواند، ولى پس از حلّ مشكل ، از خدا غافل مى شود و او را فراموش مى كند. پيام ها : 1- ايمان به خداوند، در عمق روح انسان عجين شده و حوادث تلخ ،عامل بيدارى اين وجدان وفطرت خداجوى اوست . (مسّ الانسان الضّر دعانا) 2- آنان كه دعا و نيايش موسمى دارند، مورد انتقاد وكارشان بى ارزش است . (مسالانسان الضّر دعانا) 3- دعا در هر حال جايز است ؛ ايستاده ، نشسته يا خوابيده . (جنبه ، قاعداً، قائماً) 4- نيايش خالصانه ، سبب رفع گرفتارى است . (دعانا... كشفنا) 5- رفاه ، زمينه ى غفلت است . (فلمّا كشفنا عنه مرّ كان لم يدعنا) 6- انسان ، ناسپاس است . (مرّ كان لم يدعنا) 7- آنان كه خدا را فراموش كنند، زندگى مادّى در نظرشان زيبا جلوه مى كند. (زيّنللمسرفين ) 8- فراموش كردن الطاف خداوند، نوعى اسراف است . (مرّ... للمسرفين ) 9- هر كس در رفاه ، غافل ودر گرفتارى دعا كند، مسرف است . (مسّ الانسان الضّردعانا... فلمّا كشفنا عنه مرّ... زيّن للمسرفين ) 10- مرفّهان ، از خودراضى اند. (زيّن للمسرفين ما كانوا يعملون ) تفسير آيه : (13) وَلَقَدْ اءَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَآءَتْهُمْرُسُلُهُم بِالْبَيِّنَتِ وَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ كَذَلِكَ نَجْزِى الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ ترجمه : وهمانا ما امّت هاى پيش از شما را چون ستم كردند، هلاك كرديم . (زيرا) پيامبرانشان براىآنها معجزات آوردند، ولى آنها ايمان نياوردند. مااين گونه گروه تبهكاران را كيفر مىدهيم . نكته ها : O ((قُرون )) جمع ((قَرن ))، به مردمى كه در يك عصر وزمان زندگى مى كنند،گفته مى شود. پيام ها : 1- ظلم وستم ، زمينه ساز سقوط ملّت هاست . (اهلكنا القرون ... لمّا ظلموا) 2- عقاب و قهر الهى ، بعد از اتمام حجّت است . (اهلكنا وجائتهم رسلهم بالبيّنات) 3- هلاكت ، براى ستمگرانى است كه اميدى به ايمان و اصلاحشان نيست . (وما كانواليؤ منوا) 4- در كنار تاريخ بايد فلسفه ى تاريخ نيز بيان شود تا مايه ى عبرتباشد.(384) (اهلكنا القرون ... كذلك نجزى ) 5- سنّت هاى الهى ، همگانى و هميشگى است . (كذلك نجزى القوم المجرمين ) تفسير آيه : (14) ثُمَّ جَعَلْنَكُمْ خَلَئِفَ فِى الاَْرْضِ مِن بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَتَعْمَلُونَ ترجمه : سپس شما را پس از (هلاكت ) آنان ، جانشينانى در زمين قرار داديم ، تا ببينيم شما چگونهعمل مى كنيد. پيام ها : 1- حكومت و تمكّن ، وسيله ى آزمايش الهى است . (جعلناكم خلائف ... لننظر) 2- هر مديرى كه مسئوليّت مى دهد، بايد نظارت هم بكند. (جعلناكم ، لننظر) 3- عملكرد ما، زير نظر خداوند است . (لننظر) 4- همه ى اقوام ، نزد خدا يكسانند و قانونِ آزمايش الهى ، درباره ى همه جارى مى شود.(لننظر كيف تعملون ) 5- سرنوشت مردم ، نتيجه ى عملكرد خودشان است . (كيف تعملون ) تفسير آيه : (15) وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ ءَايَاتُنَا بَيِّنَتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَآءَنَا ائْتِ بِقُرْءَانٍغَيْرَ هَذَآ اءَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِىَّ اءَنْ اءُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَآئِ نَفْسِىَّ إِنْ اءَتَّبِعُ إِلا مَا يُوحَىَّإِلَىَّ إِنِّىَّ اءَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ترجمه : وهرگاه آيات روشن ما بر آنان تلاوت مى شود، كسانى كه به ديدار ما (و دريافتپاداشهاى اخروى ) اميد و باورى ندارند مى گويند: قرآنى غير از اين بياور، يا اين قرآنرا تغيير بده . (به آنان ) بگو: من حقّ ندارم كه آن را از پيش خود تغيير دهم . من پيروىنمى كنم مگر آنچه را كه به من وحى شود، من ازعذاب روزى بزرگ (قيامت ) بيمناكم ،اگرپروردگارم را نافرمانى كنم . نكته ها : O بعضى از بت پرستان از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله درخواست داشتند كهبعضى آيات اين قرآن را كه به نكوهش از بت هاى آنان مى پردازد، تغيير دهد يا قرآنديگرى بياورد! هميشه كسانى كه تعاليم آسمانى را مخالف هواى نفس خود مى ديدند، اينگونه تقاضاها را داشته اند. پيام ها : 1- آيات ونشانه هاى شناخت الهى بايد براى مردم بيان شود. (اذا تُتلى ...) 2- هيچ كس حتى پيامبر نمى تواند قانون الهى را تغيير دهد. (مايكون لى انابدّله ) 3- هرگز تسليم بهانه جويى ها و هوسهاى مردم نشويم .اصل آن است كه خدا مى گويد، نه آنچه مردم مى خواهند. (ما يكون لى ان ابدّله ) 4- هيچ بشرى حتّى انبيا، در قرآن دست نداشته اند. (من تلقاء نفسى ) 5- اضافه شدن پيروان ، به قيمت تغيير و تحريف مكتب و دست برداشتن ازاصول ، ارزشى ندارد. (با توجّه به شاءن نزول ) 6- پيامبران ، معصومند و جز از وحى پيروى نمى كنند. (ان اتّبع الا ما يوحى ) 7- ياد معاد، عامل تقوا و مصونيّت از گناه است . (انّى اخاف ان عصيت ربّى عذاب يومعظيم )، همچنان كه غفلت از معاد، عامل بهانه گيرى است . (لايرجون لقاءنا) 8- سرچشمه ى عصمت انبيا، ايمان و يقين به معاد است . (انى اخاف ان عصيت ربّى عذابيوم عظيم ) تفسير آيه : (16) قُل لَّوْ شَآءَ اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلاََّ اءَدْرَيكُم بِهِ فَقَدْلَبِثْتُ فِيكُم ْعُمُراً مِّن قَبْلِهِ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ ترجمه : بگو: اگر خداوند مى خواست ، آن (قرآن ) را بر شما نمى خواندم و شما را به آن آگاهنمى ساختم . من پيش از (آوردن ) قرآن ، عمرى در ميان شما بوده ام ، آيانمى انديشيد؟! نكته ها : O خطاب آيه به درخواست كنندگان تغيير قرآن است و مى فرمايد: پيامبر صلّىاللّه عليه و آله چهل سال در ميان شما زيسته است ، اگر قرآن تراوشات فكرى او بود،مى بايست در اين مدّت نمونه هاى ديگرى از افكارش بر زبان او جارى مى شد. پيام ها : 1- پيامبر خدا، بى اجازه و اراده ى الهى كارى نمى كند. (لوشاء اللّه ماتلوته ) 2- قرآن معجزه ى الهى است ، نه محصولفكر بشر. (ماتلوته ... ولاادريكم به ) 3- سابقه ى پاكى و امانت وامّى بودن پيامبر، نشانه ى حقّانيّت اوست . (فقد لبثتفيكم عمراً ... افلا تعقلون ) تفسير آيه : (17) فَمَنْ اءَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِباً اءَوْ كَذَّبَ بَِايَتِهِ إِنَّهُلاَيُفْلِحُ الُْمجْرِمُونَ ترجمه : پس كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد، يا آيات او را دروغ بشمارد؟ قطعاًمجرمان ، رستگار نمى شوند. نكته ها : O آيه ، ادامه ى پاسخ كسانى است كه از پيامبر تقاضاى تغيير وتبديل قرآن را داشتند و اين تقاضا، نوعى افترا بر خداوند به حساب آمده است . مشابهاين آيه در موارد ديگرى هم هست ، از جمله : (وَمن اظلم ممّن افترى عَلى اللّه كَذِباً و قالَاُوحِىَ الىّ ولم يُوحَ اليه شيئٌ)(385) كه ادّعاى دروغين وحى را دروغ بستن به خداوندشمرده است . پيام ها : 1- بزرگ ترين ظلم ، ظلم فرهنگى ، اعتقادى وتحريف آيات است . (من اظلم ) 2- هرچه شخصيّت بزرگتر باشد، افترا بر او خطرناك تر است . (اظلم ممّن افترىعلى اللّه ) 3- دين تراش ودين ساز، با كافر در يك رديف هستند. (افترى ، كذّب ) 4- بدعت ، جرم است . (المجرمون ) 5- مبلّغ دينى اگر تفكّرات خود را به اسم دين بگويد، سزاوار تعبيراتى همچون(اظلم )، (لايفلح ) و (مجرم ) است . تفسير آيه : (18) وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَهََّؤُلاََّءِشُفَعََّؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ اءَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِى السَّمَوَتِ وَلاَفِى الاَْرْضِ سُبْحَنَهُ وَتَعَلَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ترجمه : و به جاى خدا چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان ضرر مى رساند و نه سودشانمى دهد و مى گويند: اين بت ها شفيعان ما نزد خدايند. بگو: آيا خدا را به چيزى خبر مىدهيد كه او خبرى از آنها در آسمان ها و زمين ندارد؟ خداوند منزّه و والاتر است از شريكانىكه برايش قرار مى دهند. نكته ها : O تفسير مراغى با تمسك به اين آيه ،توسّل به اوليا وزيارت قبور را ردّ كرده است . در حالى كه اوّلاً: در اين آيه ، (يَعبدون )به كار رفته است و در زيارت و توسّل ، كسى را پرستش نمى كنيم . ثانياً: ما بهحيات برزخى معتقديم ، قرآن هم شهيدان را زنده مى داند. ما از اولياى خدا كه در راه خداشهيد شده اند، تقاضاى دعا داريم . مقايسه ى آنان و شهدا، با سنگ و چوب ، بىانصافى است . O پرستش بت ها، يا براى ترس است يا اميد نفع . بت ها، نه زيان مى رسانند كهاز روى ترس عبادت شوند، نه سودى مى رسانند تا لايق عبادت باشند، پس بهانه اىبراى بت پرستى نيست . (لاينفعهم ولايضرّهم ) پيام ها : 1- بت پرستان ، منطق ندارند و بت پرستى كارى بى منطق است . (يعبدون ... لايضرهمولاينفعهم ) 2- بت پرستان خدا را قبول داشتند، لكن بت ها را واسطه مى دانستند و لذا بت ها راپرستش مى كردند. (هؤ لاء شفعاؤ نا) تفسير آيه : (19) وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلا اءُمَّةً وَ حِدَةً فَاخْتَلَفُواْ وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنرَّبِّك َلَقُضِىَ بَيْنَهُمْ فِيَما فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ترجمه : (در آغاز) مردم جز امّتى واحد نبودند (و بر فطرت پاك توحيدى بودند)، پس دچاراختلاف شدند، (گروهى موّحد و گروهى مشرك ،) و اگر سنّتِ (مهلت يافتن مردم براىآزمايش ) از سوى پروردگارت مقدّم و مقدّر نگرديده بود، (در همين دنيا) ميان مردم در آنچهاختلاف مى كردند، داورى مى شد (و به هلاك منحرفان حكم مى گرديد). نكته ها : O خداوند به هنگام هبوط آدم و حوا به زمين ، فرمود: (و لكم فى الارض مستقرّ ومتاع الى حين )(386) زمين براى شما ونسل شما تا مدّتى جايگاه است . بنابراين از روزاوّل ، تقدير اين بوده كه انسان تا مدّتى در زمين مهلت داشته باشد، پس شايد مراد از(كلمة سبقت ) در اين آيه ، همان تقدير و برنامه ى زندگى انسان باشد. پيام ها : 1- بشر از آغاز يك امّت واحد، همفكر و هم عقيده در توحيد بوده است . (ما كانَ النّاس الاّامّة واحِدة ) 2- انسان از همان آغاز، زندگى اجتماعى داشته است . (امّة ) 3- اختلاف در عقيده و عمل ، اقتضاى جوامع بشرى است . (امّة واحدة فاختلفوا) 4- مهلت دادن ، از شئون ربوبيّت الهى است . (سبقت من ربّك ) 5- سنّت الهى ، مهلت دادن به افراد براى انتخابوعمل است . (لولا كلمة ... لقضى ) تفسير آيه : (20) وَيَقُولُونَ لَوْلاََّ اءُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَاالْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُوَّاْ إِنِّى مَعَكُم مِّنَ الْمُنْتَظِرِينَ ترجمه : و مى گويند: چرا از سوى پروردگارش بر او آيه و معجزه اىنازل نمى شود؟ پس بگو: غيب (و معجزه كه به جهان غيب مربوط است )، از آنِ خداست (نهدر اختيار من يا تابع هوس مردم ). پس در انتظار باشيد، من نيز همراه شما از منتظرانم (كهخداوند چگونه پاسخ بهانه گيرى هاى شما را مى دهد). پيام ها : 1- بهانه گيران ، قرآن وصدها آيه را ناديده مى گيرند و خواستار آيه ى ديگرى مىشوند. (لولا اءنزل عليه آية ) 2- معجزه ، به خواست خداست ، نه در اختيار پيامبر و نه تابع هوسها و تمايلات مردم .(انّما الغيب للّه ) 3- سنّت و قانون خدا، مهلت دادن است . (فانتظروا ...) تفسير آيه : (21) وَإِذَآ اءَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِّن بَعْدِ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُم مَّكْرٌفِىَّءَايَاتِنَاقُلِ اللّهُ اءَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ ترجمه : وهرگاه پس از رنجى كه به مردم رسيده ، (طعم ) رحمت و لطفى به آنان بچشانيم ، (بهجاى سپاس ،) در آيات ما مكر و حيله مى كنند. بگو: تدبير الهى سريعتر و نافذتر است.همانا فرستادگان ما (فرشتگان )، آنچه را مكر و نيرنگ مى كنيد مى نويسند. نكته ها : O آيه ى قبل به بهانه گيرى آنان اشاره كرد كه مى گفتند: چرا آيه اىنازل نمى شود. اينجا به لجاجت آنان پرداخته ، كه پس ازنزول آيه هم به جاى تقدير، نيرنگ مى كنند. O در مكّه خشكسالى و قحطى شد و خداوند به بركترسول خدا صلّى اللّه عليه و آله باران فرستاد. ولى مشركان گفتند كه باران به خاطربت ها بوده است ! اين آيه نازل شد و آنان را رسوا كرد.(387) O در اكثر تفاسير آمده است كه يكى از تدابير ومكر دشمنان ، كوبيدن شخصيّتپيامبر و استهزاى آيات الهى بوده است . پيام ها : 1- نعمت هايى را كه انسان از آن استفاده مى كند، گوشه اى از رحمت بى كران الهى است .(اذقنا الناس رحمة ) 2- انسان از نعمت هاى الهى سوء استفاده مى كند و به جاى شكر، مكر مى كند. (اذقناالناس رحمة ....اذا لهم مكرٌ) 3- كسى كه مكر كند، به تدبير و مكر قهرآميز الهى گرفتار مى شود. (اذا لهم مكر...اللّه اسرع مكرا) 4- كيفر الهى با جرم متناسب است . (لهم مكر، اللّه اسرع مكرا) 5- فرشتگان الهى حتّى افكار وتدابير انسان را ثبت مى كنند. (يكتبونماتمكرون ) تفسير آيه : (22) هُوَ الَّذِى يُسَيِّرُكُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّىَّ إِذَا كُنتُمْ فِى الْفُلْكِوَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَآءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَ جَآءَهُمُ الْمَوْجُ مِنكُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوَّاْ اءَنَّهُمْ اءُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ اءَنْجَيْتَنَا مِنْهَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الْشَّكِرِينَ ترجمه : او كسى است كه شما را در خشكى و دريا سير مى دهد، تا آنگاه كه در كشتى باشيد وبادى موافق ، كشتى ها را به جريان در آورد و بدين وسيلهخوشحال شوند، ناگهان تندبادى آيد و موج از هر سو سراغشان آيد و گمان برند كهدر محاصره ى بلا گرفتارند، (در اين هنگام ) خداوند را با اخلاص عقيده مى خوانند (و مىگويند:) اگر ما رااز اين خطر نجات دهى ، قطعاً از شاكران خواهيم بود. نكته ها : O آلوسى و مراغى در تفاسير خود، آورده اند كه شيعيان هنگام خطر، امامان خود راصدا مى زنند، در حالى كه مشركان در وقت خطر خدا را صدا مى كنند!!غافل از آنكه توسّل به امام معصوم شهيد كه به گفته ى قرآن زنده است ، باتوسّل به بت فرق دارد. پيام ها : 1- قوانينِ حاكم بر طبيعت ، مخلوق ومحكوم خداوند است . (هو الذى يسيّركم ) 2- كارهاى انسان ، به خدا هم نسبت داده مى شود، چون قدرت از اوست . با آنكه سِير،عمل انسان است ، (سيروا فى الارض )، امّا مى فرمايد: (هو الّذى يسيّركم ) 3- انسان هر چه هم پيشرفت كند، از گزند حوادث طبيعى درامان نيست . (جاءتها ريحعاصف ) 4- مرفّهان نپندارند كه پيوسته در رفاه خواهند بود. (فرحوابها، احيط بهم ) 5- حوادث طبيعى ، غرور و تكبّر انسان را برطرف ساخته ، او را در برابر خداوندخاضع مى سازد. (دَعَوا اللّه ) 6- هنگام خطر فطرت انسان ، به يك مبداء نجات متوجّه مى شود. (دعوا اللّهمخلصين ) 7- ايمان و اخلاص بايد دائمى باشد، نه موسمى و به هنگام احساس خطر. (احيط بهمدعوا اللّه مخلصين ) 8- انسان در هنگامه ى خطر قول مى دهد، ولى به رفاه كه رسيدغافل مى شود. (لئن انج يتنا) 9- ناسپاسى و كفران نعمت ها، يكى از زمينه هاى بروز سختى و عذاب است . (لئن انجيتنا من هذه لنكوننّ من الشاكرين ) تفسير آيه : (23) فَلَمَّآ اءَنْجَهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يََّاءَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَ ابَغْيُكُمْ عَلَىَّ اءَنْفُسِكُم مَّتَعَ الْحَيَو ةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْتَعْمَلُونَ ترجمه : پس چون خداوند نجاتشان داد، در آن هنگام در زمين به ناحقّ سركشى مى كنند. اى مردم !همانا سركشى شما فقط به زيانِ خودتان است . كاميابى زندگى دنيا (چند روزى بيش نيست )، سپس بازگشت شما به سوى ماست كه شما را به عملكردتان آگاه خواهيم ساخت(وكيفر ستم هايتان را خواهيم داد). نكته ها : O ((بَغى )) به معناى طلب است . ظالم چون هميشه خواهانِ حقّ ديگران است ، به اوباغى مى گويند.(388) پيام ها : 1- انسان بى وفا، عهدشكن و ناسپاس است . (فلمَّا اءنجاهُم ، يَبغون ) (در آيه ىقبل ، وعده داد اگر نجات يابد شكر كند، ولى پس از نجات ناسپاسى مى كند) 2- ظلم به مردم ، ظلم به خويش است ، چون همه از يكديگريم .(389) (بغيكم علىانفسكم ) 3- كيفر ستم ، هم در دنياست هم در آخرت . (على انفسكم ، الينا مرجعكم ) 4- ظالمان ، تنها در چند روزه ى دنيا كاميابى دارند كه در برابر كيفر قيامت ، ناچيز است. (متاع الحياة الدنيا) 5- ريشه ى ظلم ها، دنياطلبى انسان است . (متاع الحياة الدنيا) 6- ياد قيامت ، از عوامل بازدارنده ى گناه است . (ياايّها الناس ... الينامرجعكم ) 7- خداوند به همه ى كارهاى انسان آگاه است وانسان نيز در قيامت از همه ى كارهاى خودآگاه خواهد شد. (فننبّئكم بما كنتم تعملون ) تفسير آيه : (24) إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَآءٍ اءَنزَلْنَهُ مِنَ السَّمَآءِ فَاخْتَلَطَبِهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ مِمَّا يَاءْكُلُ النَّاسُ وَالاَْنْعَمُ حَتَّىَّ إِذَآ اءَخَذَتِ الاَْرْضُ زُخْرُفَهَاوَازَّيَّنَتْ وَظَنّ َاءَهْلُهَآ اءَنَّهُمْ قَدِرُونَ عَلَيْهَآ اءَتَهَآ اءَمْرُنَا لَيْلاً اءَوْ نَهَاراًفَجَعَلْنَهَا حَصِيداً كَاءَن لَّمْ تَغْنَ بِالاَْمْسِ كَذَ لِكَ نُفَصِّلُالاَْيَت ِلِقَوْم ٍيَتَفَكَّرُونَ ترجمه : همانا مَثَل زندگى دنيا همچون آبى است كه از آسمان فرود آورديم ، پس گياهِ زمين ازآنچه مردم و چهارپايان مى خورند با آن در آميخت (و روئيد)، تا آنكه زمين (از آن گياهان )زينت بگرفت و اهل زمين پنداشتند كه بر استفاده از آن همه ى نباتات توانايند. (ناگهان )فرمان (ويرانى ما) شبى يا روزى آمد، پس آن را چنان درو كرديم كه گويى ديروزگياهى وجود نداشته است . ما اين گونه آيات خود را براى گروه انديشمند تشريح مىكنيم . نكته ها : O آيه ى قبل ، دنيا را متاعى ناچيز شمرد واين آيه با تمثيلى زيبا، آن را ترسيم مىكند. O در برخى روايات ، اين آيه رمز ظهور حضرت مهدى عليه السّلام به شمار آمدهاست كه هرگاه زمين غرق در زرق ، برق و ماديّات شد، با امر الهى و انقلاب مكتبى همهچيز عوض مى شود.(390) پيام ها : 1- مثال ، از بهترين شيوه هاى تبليغ و آموزش است . (انّمامثل الحَياة الدّنيا) 2- بهترين مثال ها آن است كه از طبيعت گرفته شود و زمين و زمان آن را كهنه نسازد.(انّما مثل الحَياة الدّنيا كماء) 3- در بهره گيرى از مواهب مادّى طبيعت ، انسان و حيوان يكسانند، ولى ارزش انسان بهبهره گيرى از معنويّات است . (ياءكل الناس والا نعام ) 4- تناسب داشتن سبزه ها با نيازهاى انسان و حيوانات ، از الطاف الهى است . (نباتالارض ياءكل الناس و الانعام ) 5- زينت انسان ، ايمان است (391) وزينت زمين ، گياهان هستند. (ازّيّنت ) 6- دنيا، انسان را فريب داده و به خيال و گمان وامى دارد. (ظنّ اهلها انهم قادرون ) 7- همان گونه كه روياندن گياهان به دست خداست ،(392) خشكاندن و نابود كردن آنهم به دست اوست . (جعلناها حصيداً) 8- دنيا وجلوه هاى آن ، در معرض انواع حوادث است . (ازّيّنت ... حصيدا) 9- عمر انسان در دنيا همچون عمر سبزه ها وگلها كوتاه وگذراست .(مثل الحَياة الدّنيا... كاءن لم تغن بالامس ) 10- قهر خدا گاه چنان شديد است كه هيچ اثرى را باقى نمى گذارد. (لم تغن بالامس ) 11- مثالهاى قرآن ، زمينه ى تفكّر است ، پس آنها را ساده نگيريم . (لقومٍيتفكّرون ) 12- دلبستگى و مغرور شدن به دنيا، نشانه ى كوته فكرى و مغرور نشدن ، نشانه ىانديشه وفكر است . (لقومٍ يتفكّرون )
|
|
|
|
|
|
|
|