بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 18, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

آيا كسانى كه تنها از زندگى به اين قانع شده اند كه در عالم بيخبرى و دائما عيش ونوش بسر برند، نه ناله مظلومى را بشنوند، نه نداى مناديان حق را لبيك گويند، نهاز ظلم ظالم ناراحت شوند، و نه از محروميت مظلومان
تكانى بخورند، تنها به خويشتن بينديشند، و از غير خود و حتى از خويشتن خويشبيگانه باشند، زنده اند؟!
آيا اين زندگى است كه محصول آن فقط صرف مقدارى غذا و پاره كردن تعدادى لباس وخوابيدنها و بيدار شدنهاى تكرارى باشد؟
اگر زندگى اين است چه تفاوتى ميان حيوان و جهان آدميت است ؟
پس بايد پذيرفت كه در ماوراى اين ظاهر زندگى ، مغز و حقيقتى است كه قرآن روى آنتكيه ميكند و از آن سخن مى گويد.
جالب اينكه مردگانى كه مرگشان داراى آثار حيات انسانى است از نظر قرآن زندگاننداما زنده هائى كه هيچيك از آثار حيات انسانى در آنها ديده نمى شود در منطق قرآن مرده اندمرگى جانكاه و رقت بار.
آيه و ترجمه


اولم يروا انا خلقنا لهم مما عملت ايدينا انعما فهم لها ملكون(71)
و ذللنها لهم فمنها ركوبهم و منها ياكلون(72)
و لهم فيها منفع و مشارب افلا يشكرون(73)
و اتخذوا من دون الله ءالهة لعلهم ينصرون(74)
لا يستطيعون نصرهم و هم لهم جند محضرون(75)
فلا يحزنك قولهم انا نعلم ما يسرون و ما يعلنون(76)


ترجمه :
71 - آيا آنها نديدند كه از آنچه با قدرت خود بهعمل آورده ايم چهار پايانى براى آنها آفريديم كه آنان مالك آن هستند؟
72 - آنها را رام ايشان ساختيم ، هم مركب آنان از آن است و هم از آن تغذيه مى كنند.
73 - و براى آنان منافع ديگرى در آن (حيوانات ) است و نوشيدنيهاى گوارائى ، آيا بااين حال شكرگزارى نمى كنند؟
74 - آنها غير از خدا معبودانى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه يارى شوند.
75 - ولى آنان قادر به يارى ايشان نيستند و اين (عبادت كنندگان در قيامت ) لشكر آنها
خواهند بود كه در آتش دوزخ حضور مى يابند!
76 - بنا بر اين سخنان آنها تو را غمگين نسازد، ما آنچه را پنهان مى دارند يا آشكار مىكنند مى دانيم !
تفسير:
منافع سرشار چهار پايان براى شما
بار ديگر قرآن مجيد در اين آيات به مساله توحيد و شرك باز ميگردد، و ضمن برشمردن قسمتى از نشانه هاى عظمت خدا در زندگى انسانها، و رفع نيازمنديهاى آنها ازسوى خدا، به ضعف و ناتوانى و بينوائى بتها اشاره كرده ، در يك مقايسه روشن ،حقانيت خط توحيد، و بطلان خط شرك را آشكار مى سازد.
نخست مى گويد: (آيا آنها نديدند كه از آنچه با قدرت خود بهعمل آورده ايم چهار پايانى براى آنها آفريديم كه آنان مالك آن هستند (او لم يروا اناخلقنا لهم مما عملت ايدينا انعاما فهم لها مالكون ).
و براى اينكه به خوبى بتوانند از اين چهار پايان بهره گيرند (آنها را رام ايشانساختيم ) (و ذللناها لهم ).
(هم از آنها مركب را هوار براى خود فراهم مى سازند، و هم از آنها تغذيه مى كنند)(فمنها ركوبهم و منها ياكلون ).
منافع آنها به همينجا ختم نمى شود، بلكه براى آنان منافع ديگر در اين حيوانات ونوشيدنيهاى گوارائى است (و لهم فيها منافع و مشارب ).
(آيا با اين حال شكر اين نعمتها را بجا نمى آورند)؟! شكرى كه وسيله معرفت الله وشناخت ولى نعمت است (افلا يشكرون ).
در اينجا چند نكته قابل توجه است :
1 - از ميان نعمتهاى مختلفى كه انسان در آن غوطه ور است در اينجا انگشت روى نعمت وجودچهارپايان گذارده شده ، چرا كه آنها در زندگى روزمره انسان حضور دائم دارند، بهحدى زندگى انسان با آنها گره خورده كه اگر از صفحه زندگى او حذف شوند بهراستى كار بر او مشكل و پيچيده خواهد شد، ولى بهدليل حضور دائمشان ، كمتر مورد توجه قرار مى گيرند.
2 - جمله (عملت ايدينا) (دست ما آن را انجام داده ) كنايه ازاعمال قدرت مستقيم پروردگار است ، زيرا انسان مهمترين عضوى كه با آناعمال قدرت مى كند دستهاى اوست ، به همين جهت (يد) (دست ) كنايه از قدرت است ، مثلاكسى مى گويد فلان منطقه در دست من است ، يعنى در سيطره قدرت من قرار گرفته ،قرآن مجيد مى گويد يد الله فوق ايديهم : (دست خدا بالاى دست آنهاست ) (فتح -10).
به هر حال ذكر (ايدى ) به صورت جمع اشاره به مظاهر گوناگون قدرتپروردگار مى باشد.
3 - جمله (فهم لها مالكون ) (با فاء تفريع ) اشاره به اين است چهار پايان را ما بهقدرت خويش آفريده ايم اما مالكيتش را به انسانها بخشيديم ، و اين نهايت لطفپروردگار را بيان ميكند، بنا بر اين اشكالى كه براى بعضى از مفسران در فاءتفريع در اينجا پيدا شده موردى ندارد، اين درست به آن مى ماند كه ما به كسى ميگوئيماين باغ را ما آباد كرده ايم اما تو بهره آن را مى برى ، و اين نشانه نهايت محبت و ايثار وگذشت است .
4 - جمله (ذللناها لهم ) اشاره به مساله مهم رام شدن چهار پايان براى انسان است ،اين حيوانات زورمند پر قدرت كه گاه به طور نادر، به فرمان خدا ذللناها را فراموشكرده ، سر به عصيان و طغيان بر ميدارند چنان خطرناك ميشوند كه دهها نفر درمقابل آنان عاجز ميشوند، ولى در حالت عادى گاهى يك قطار شتر را به ريسمانى بستهو به دست كودكى چند ساله مى سپارند و مى برد هر جا كه خاطر خواه اوست !.
به راستى عجيب است ، انسانها نه قادرند مگسى را بى افرينند، و نه حتى مى توانندمگسى را رام خويش كنند، اما خداوند قادر منان ميليونها ميليون چهار پايان مختلف را آفريدهو رام انسانها ساخته است كه دائما در خدمت آنانند.
5 - جمله (فمنها ركوبهم و منها ياكلون ) (با توجه به اينكه ركوب صفت مشبه است وبه معنى مركوب يعنى حيوانى كه بر آن سوار مى شوند) اشاره به اين است كه انسانهاپاره اى از چهار پايان را به عنوان مركب انتخاب مى كنند و بعضى را براى تغذيه .
گرچه گوشت همه چهار پايان معمولى از نظر اسلامحلال است ، ولى عملا تنها بخشى از آنها براى تغذيه مورد استفاده قرار مى گيرد، فىالمثل گوشت الاغ جز در موارد ضرورت كسى از آن استفاده نمى كند.
البته اين در صورتى است كه (منها) را در هر دو جمله به معنى (تبعيض ) در افرادبگيريم ، اما اگر اولى تبعيض افرادى و دومى تبعيض اجزائى بوده باشد مفهومش اينميشود كه بعضى از چهار پايان را مركوب خويش مى سازيد و از قسمتى از اجزاى تن آنهاتغذيه مى كنند (چرا كه استخوان و مانند آن قابل تغذيه نيست ).
6 - جمله (لهم فيها منافع ) اشاره به فوائد زياد ديگرى است كه از چهار پايان عائدانسان ميشود، از جمله پشم آنها براى انواع لباسها و فرشها و خيمه ،
و پوست آنها براى لباس و كفش و كلاه و وسائل مختلف زندگى ، و حتى امروز كهصنايع چهره زندگى انسان را به كلى دگرگون ساخته باز نياز مبرم انسانها هم ازنظر تغذيه ، و هم از نظر لباس و ساير وسائل زندگى به چهار پايان به قوتباقى است .
حتى امروز انواع سرمها و واكسنها را كه براى مبارزه با بيماريها يا پيشگيرى ، مؤثرترين وسيله اند با استفاده از چهار پايان و موادى كه از خون آنها مى گيرند، تهيهمى شود.
حتى بى ارزشترين امور در زندگى چهار پايان كه مدفوعات آنهاست نيز مورد استفادهاست ، زمينها را به وسيله آن آباد و درختان را پر بار مى سازند.
7 - تعبير به (مشارب ) اشاره به شيرهائى است كه از چهارپايان مختلف گرفتهميشود، و قسمت مهمى از مواد غذائى انسان از آن و فراورده هاى آن تامين ميگردد، به طورىكه صنايع شيرسازى و فراورده هاى شيرى در دنيا، امروز قسمت مهمى از صادرات وواردات كشورها را تشكيل ميدهد، همان شيرى كه يك غذاىكامل براى انسان است ، و از ميان فرث و دم اين لبن سائغ و گوارا خارج ميگردد كهبراى نوشندگان مايه لذت ، و براى ناتوانها مايه قدرت است .
8 - جمله (افلا يشكرون ) كه به صورت استفهام انكارى مطرح شده ، به منظوربرانگيختن فطرت و عواطف انسانها براى شكرگزارى در برابر نعمتهاى بى پايانىاست كه گوشهاى از آن در آيات فوق آمده است ، و چنانكه ميدانيم (لزوم شكر منعم )پايه اى است براى (معرفة الله ) چرا كه شكر بدون شناخت
بخشنده نعمت امكان پذير نيست ، بعلاوه مطالعه اين نعمتها و اينكه هرگز بتها در آندخالت و تاثيرى ندارند وسيله اى خواهد بود براىابطال شرك .
لذا در آيات بعد به تشريح حال مشركان پرداخته چنين مى گويد: آنها غير از خدامعبودانى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه از سوى آنها يارى شوند (و موردحمايت بتان قرار گيرند) (و اتخذوا من دون الله الهة لعلهم ينصرون ).
چه خيال خام و فكر باطلى ؟ كه اين موجودات ضعيف را كه هيچ قدرتى بر دفاع ازخويشتن ندارند تا چه رسد به ديگران ، در كنار خالق زمين و آسمان و بخشنده آنهمه مواهبقرار دهند، و در حوادث مشكل زندگى از آنان يارى طلبند؟
آرى آنها گاه براى اين به سراغ بتها مى رفتند كه مايه عزتشان باشد (و اتخذوا مندون الله الهة ليكونوا لهم عزا) (مريم - 81).
و گاه آنها را شفيعان در درگاه خداوند مى پنداشتند (و يعبدون من دون الله ما لا يضرهم ولا ينفعهم و يقولون هولاء شفعائنا عند الله ) (آنها غير از خدا موجوداتى را مى پرستندكه نه زيانى ميتوانند به آنها برسانند و نه سودى ، مى گويند اينها شفيعان ما دردرگاه خدا هستند! به هر حال تمام اين پندارها نقش بر آب است ، و چنانكه قرآن در آيه192 سوره اعراف مى فرمايد: اين بتان نه مى توانند يارى عابدانشان كنند، و نه حتىيارى خودشان (و لا يستطيعون لهم نصرا و لا انفسهم ينصرون ).
لذا در آيه بعد مى افزايد: (آنها قادر به نصرت و يارى عبادت كنندگان خويش نيستند،و اين عابدان در قيامت لشكر آنها خواهند بود و همگى در آتش
دوزخ حضور مى يابند) (لا يستطيعون نصرهم و هم لهم جند محضرون ).
چه دردناك است كه اين پيروان در آن روز به صورت لشكريانى پشت سر بتها قرارگيرند، و همگى در دادگاه عدل خدا حضور يابند، و بعد از آن همگى به دوزخ فرستادهشوند، بى آنكه بتوانند گرهى را از كار لشكر خود بگشايند.
اصولا تعبير به (محضرون ) در همه جا نشانه تحقير است و حاضر ساختن افراد بىآنكه خودشان تمايل داشته باشند نشانه حقارت آنها است .
طبق اين تفسير، ضمير اول (هم ) در جمله (و هم لهم جند محضرون ) به (عابدها) وضمير دوم به (معبودها) بر مى گردد، در حالى كه بعضى از مفسراناحتمال عكس آن را نيز داده اند كه معبودان و بتها لشكر عابدين خود در آن روز خواهند بود،در عين اينكه لشكرند كمترين يارى از آنها ساخته نيست ! ولى تفسيراول مناسبتر است .
به هر حال اين تعبيرها تنها در مورد معبودان صاحب شعور مانند شياطين و گردنكشان جن وانس صادق است ، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه در آن روز خداوند در بتهائى كه ازسنگ و چوب ساختند نيز عقل و شعورى مى آفريند تا عابدان خود را سرزنش كنند، و ضمناهمين سنگ و چوبها به عنوان آتشگيره هاى جهنم در كنار آنان خواهند بود، چنانكه قرآن در(آيه 98 - انبيا) مى گويد:
(انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون ): (شما و آنچه را غير از خدامى پرستيد هيزم جهنم خواهيد بود، و همگى در آن وارد مى شويد)!.
سرانجام در آخرين آيه مورد بحث به عنوان دلدارى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )و تقويت روحيه او در برابر اينهمه كارشكنيها و فتنه انگيزيها و افكار واعمال خرافى ، مى فرمايد: اكنون كه چنين است سخنان آنها تو را غمگين نكند كه گاهىترا شاعر مى خوانند
و گاهى ساحر و گاه تهمتهاى ديگرى مى بندند، چرا كه آنچه را آنها دردل مخفى ميدارند و يا با زبان آشكار مى سازند همه را ما ميدانيم (فلا يحزنك قولهم انانعلم ما يسرون و ما يعلنون ).
نه نيات آنها بر ما پوشيده است ، و نه توطئه هاى مخفيانه آنها، و نه تكذيبها وشيطنتهاى آشكارشان ، همه را ميدانيم و حساب آنها را براى روز حساب نگه مى داريم وتو را از شر آنها در اين جهان نيز در امان خواهيم داشت .
نه تنها پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه هر مومنى ميتواند با اين گفتار الهىدلگرم باشد كه همه چيز در اين عالم در حضور خداوند است و چيزى بر او از مكائددشمنان مخفى نخواهد بود، او دوستان خود را در لحظات سخت تنها نخواهد گذاشت و هموارهحامى و حافظ آنها خواهد بود.
نكته :
بينش توحيدى براى خدا پرستان خط مشى خاصى در زندگى ايجاد ميكند، كه آنها را ازخطوط شرك آلود كه مبتنى بر انتخاب بتها يا پناه بردن به انسانهاى ضعيفى همچونخويش است جدا مى سازد.
صريحتر بگوئيم : در دنياى امروز كه جهان دو قطبى شده و دو قدرت بزرگ شرق وغرب بر آن حاكم است ، معمولا اين فكر براى بسيارى از كشورهاى كوچك و متوسط پيدامى شود، كه براى حفظ خويشتن بايد به يكى از اين دو بت ! پناه برد، و در حوزه حمايتاو قرار گرفت ، در حالى كه تجربيات نشان داده است كه به هنگام بروز حوادث سخت ومشكلات و بحرانها، اين قدرتهاى به ظاهر بزرگ نه گرهى از كار خود ميتوانندبگشايند، و نه از كار اقمار و پيروانشان ، و چه زيبا مى گويد قرآن : (لا يستطيعوننصرهم و لا انفسهم ينصرون ) (نه توانائى يارى و حمايت از عابدان خود دارند، و نهمى توانند خود را حفظ كنند).
اين هشدارى است به همه مسلمانان و رهروان توحيد خالص كه از همه اين بتها ببرند، وبه سايه لطف الهى پناه ببرند، تنها متكى به خويشتن و نيروى ايمان و معنويت جوامعاسلامى باشند، و هرگز اين افكار شرك آلود را كه بايد براى روز حادثه از اينقدرتها كمك گيرند به مغز خود راه ندهند، و اصولا فرهنگ جوامع اسلامى را از اينگونهافكار پاكسازى كنند، و بدانند تاكنون ضربه هاى فراوانى از اين رهگذر - چه درمقابله با اسرائيل غاصب ، و چه در برابر دشمنان ديگر - خورده اند، در حالى كه اگراين اصل اصيل قرآنى در ميان آنها حاكم بود هرگز گرفتار اين شكستهاى دردناك نمىشدند، به اميد آن روز كه همگى در سايه اين تعليم قرآنى افكار خويش را نوسازىكنيم ، متكى به خويشتن باشيم ، و به سايه لطف الله پناه بريم و سربلند و آزادزندگى كنيم .
آيه و ترجمه


اولم ير الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين(77)
و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحى العظم و هى رميم(78)
قل يحييها الذى انشاها اول مرة و هو بكل خلق عليم(79)


ترجمه :
77 - آيا انسان نديد (نميداند) كه ما او را از نطفه اى بى ارزش آفريديم ، و او (چنانصاحب قدرت و شعور و نطق شد كه ) به مخاصمه آشكار برخاست !
78 - و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش كرد، و گفت چه كسى اين استخوانهارا زنده ميكند در حالى كه پوسيده است ؟
79 - بگو: همان كسى آنرا زنده ميكند كه نخستين بار آنرا آفريد، و او به هر مخلوقىآگاه است !
شاءن نزول :
در غالب تفاسير نقل شده است كه مردى از مشركان به نام (ابى بن خلف ) يا (اميةبن خلف ) و يا (عاص بن وائل ) قطعه استخوان پوسيده اى را پيدا كرد و گفت بااين دليل محكم به مخاصمه با محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) برمى خيزم ، و سخناو را در
معاد ابطال ميكنم آنرا برداشت و نزد پيامبر اسلام آمد (و شايد مقدارى از آن را در حضورپيامبر نرم كرد و به روى زمين ريخت ) و گفت چه كسى ميتواند اين استخوانهاى پوسيده رااز نو زنده كند (و كدام عقل آن را باور ميكند). آيات فوق و چهار آيه بعد از آن كه مجموعاهفت آيه را تشكيل ميدهد نازل شد، و پاسخ منطقى و دندانشكنى به او و همفكران او داد.
تفسير:
آفرينش نخستين دليلقاطعى است بر معاد
گفتيم بحثهاى مربوط به مبداء و معاد و نبوت در سوره يس كه قلب قرآن است بهصورت مقطعه اى مختلفى مطرح شده است ، اين سوره از قرآن مجيد و مساله نبوت آغاز شد،و با هفت آيه منسجم كه قويترين بيانات را در باره معاد در بر دارد پايان مى يابد.
نخست دست انسان را مى گيرد و به آغاز حيات خودش در آن روز كه نطفه بى ارزشى بيشنبود مى برد، و او را به انديشه وا مى دارد، مى گويد: آيا انسان نديد كه ما او را ازنطفه آفريديم و او آنچنان قوى و نيرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد كه حتىبه مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه كننده آشكارى شد؟! (او لم يرالانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين ).
چه تعبير زنده و گويائى ؟ نخست روى عنوان انسان تكيه ميكند يعنى هر انسانى با هراعتقاد و مكتبى و هر مقدار دانشى ميتواند اين حقيقت را دريابد.
سپس سخن از نطفه مى گويد كه در لغت در اصل به معنى آب ناچيز و بى ارزش است ، تااين انسان مغرور و از خود راضى كمى در انديشه فرو برود
و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام اين قطره آب ناچيز مبداء نشو و نماى او نبودهبلكه سلول زنده بسيار كوچكى كه با چشم ديده نميشود از ميان هزارانسلول كه در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسيار كوچكى كه در رحم زن قرارداشت با هم تركيب شدند، و انسان از آن موجود ذره بينى پا به عرصه هستى گذاشت !
مراحلتكامل را يكى بعد از ديگرى پيمود كه شش مرحله آن طبق گفته قرآن دراوائل سوره مؤ منين در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعداز آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشيده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پيدايشروح يعنى حس و حركت ).
بعد از تولد كه نوزادى بسيار ضعيف و ناتوان بودمراحل تكامل را نيز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى وعقلانى رسيد.
آرى اين موجود ضعيف و ناتوان آنچنان قوى و نيرومند شد كه به خود اجازه داد بهپرخاشگرى در برابر دعوت الله برخيزد، و گذشته و آينده خويش را به دستفراموشى بسپارد، و مصداق روشن (خصيم مبين ) شود.
جالب اينكه : تعبير (خصيم مبين ) (جدال كننده و پرخاشگر آشكار). داراى يك جنبه قوتاست و يك جنبه ضعف كه ظاهرا قرآن به هر دو جهت در اينجا ناظر است .
از يكسو اين كار جز از انسانى كه داراى عقل و فكر و شعور واستقلال اراده و اختيار و قدرت دارد ساخته نيست (و ميدانيم مهمترين مساله در زندگى انسانسخن گفتن است ، و سخنانى كه محتواى آن قبلا در انديشه حاضر ميشود، سپس در قالبجمله ها قرار ميگيرد، و مانند گلوله هائى كه مسلسلوار به هدف شليك ميشود از مخارج دهنبيرون ميپرد، و اين كارى است كه از هيچ جاندارى جز انسانحاصل نمى شود.
و به اين ترتيب قدرتنمائى خدا را در اين نيروى عظيمى كه به قطره آب ناچيزى دادهمجسم مى كند.
اما از سوى ديگر: او يك موجود فراموشكار و مغرور است ، و اين نعمتهائى را كه ولىنعمتش به او بخشيده در برابر او به كار ميگيرد و به مجادله و مخاصمه برمى خيزد،زهى بيخبرى و خيره سرى ! براى بيخبرى او همين بس كه او مثلى براى ما زد و به پندارخودش دليل دندانشكنى پيدا كرد، و در حالى كه آفرينش نخستين خود را به دستفراموشى سپرده گفت : چه كسى مى تواند اين استخوانها را زنده كند در حالى كهپوسيده است ؟! (و ضرب لنا مثلا و نسى خلقهقال من يحيى العظام و هى رميم ).
منظور از ضرب المثل در اينجا ضرب المثل عادى و تشبيه و كنايه نيست ، بلكه منظوربيان استدلال و ذكر مصداق به منظور اثبات يك مطلب كلى است .
آرى او (ابى بن خلف ، يا امية بن خلف ، يا عاص بنوائل ) در بيابان قطعه استخوان پوسيده اى را پيدا ميكند، و استخوانى كه معلوم نبود ازچه كسى است ؟ آيا به مرگ طبيعى مرده ؟ يا در يكى از جنگهاى عصر جاهلى به طرزفجيعى كشته شده ؟ يا بر اثر گرسنگى جان داده ؟ به هر صورت فكر ميكرددليل دندانشكنى براى نفى معاد پيدا كرده است ، با خشم تواءم با خوشحالى قطعهاستخوان را برداشته ، مى گويد: لا خصمن محمدا (من با هميندليل به خصومت با محمد برميخيزم ) آن چنان كه نتواند جوابى دهد!
با عجله به سراغ پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و فرياد زد بگوببينم چه كسى
قدرت دارد بر اين استخوان پوسيده لباس حيات بپوشاند؟ و سپس قسمتى از استخوان رانرم كرد و روى زمين پاشيد، و فكر ميكرد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم )هيچ پاسخى در برابر اين منطق نخواهد داشت .
جالب اينكه قرآن مجيد با جمله كوتاه (و نسى خلقه ) تمام پاسخ او را داده است هر چندپشت سر آن توضيح بيشتر و دلائل افزونتر نيز ذكر كرده .
مى گويد: اگر آفرينش خويش را فراموش نكرده بودى هرگز به چنين استدلالى واهى وسستى دست نميزدى ، اى انسان فراموشكار! به عقب باز گرد، و آفرينش خود را بنگر،چگونه نطفه ناچيزى بودى ، و هر روز لباس تازه اى از حيات بر تن تو پوشانيد،تو دائما در حال مرگ و معاد هستى ، از جمادى مردى نامى شدى ، و از جهان نباتات نيزمردى از حيوان سر زدى ، از عالم حيوان نيز مردى انسان شدى ، اما توى فراموشكار همهاينها را به طاق نسيان زدى حال ميپرسى چه كسى اين استخوان پوسيده را زنده مى كند؟!
اين استخوان هر گاه كاملا به پوسد تازه خاك ميشود، مگر روزاول خاك نبودى ؟!
لذا بلافاصله به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور مى دهد كه به اينخيره سر مغرور و فراموشكار بگو: كسى او را زنده ميكند كه در روز نخست او را ايجاد كرد(قل يحييها الذى انشاها اول مرة ).
اگر امروز استخوان پوسيده اى از او به يادگار مانده روزى بود كه حتى اين استخوانپوسيده هم نبود و حتى خاكى هم وجود نداشت ، آرى آن كس كه او را از كتم عدم آفريد،تجديد حيات استخوان پوسيده اى برايش آسانتر است .
و اگر فكر ميكنيد اين استخوان پوسيده وقتى كه خاك شد و در همه جا پراكنده گشت چهكسى مى تواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گرد آورى كند؟
پاسخ آن نيز روشن است ، او از هر مخلوقى آگاه است و تمام ويژگيهاى آنها را ميداند (وهو بكل خلق عليم ).
كسى كه داراى چنين علم و چنان قدرتى است مساله معاد و احياء مردگان مشكلى برايش ايجادنخواهد كرد.
يك قطعه آهن ربا را اگر در ميان خروارها خاك كه ذرات كوچكى آهن در آن پراكنده استبگردانيم فورا تمام اين ذرات را جمع آورى ميكند، در حالى كه يك موجود بيجان بيش نيست، خداوند به آسانى ميتواند تمام ذرات بدن هر انسانى را در هر گوشه اى از كره زمينباشد با يك فرمان جمع آورى نمايد.
نه تنها به اصل آفرينش انسان آگاه است كه از نيات واعمال آنها نيز آگاه مى باشد، و حساب و كتاب آن نزد او روشن است .
بنا بر اين محاسبه اعمال و نيات و اعتقادات درونى نيز مشكلى براى او ايجاد نميكندچنانكه در آيه 284 سوره بقره آمده است (و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكمبه الله ): (اگر آنچه را در دل داريد پنهان كنيد يا آشكار سازيد خدا ميداند و بههمين دليل موسى (عليهالسلام ) مامور مى شود در جواب فرعون كه در مساله معاد ترديدميكرد و از زنده شدن قرون پيشين و حساب و كتابشان اظهار تعجب مى نمود بگويد: علم وآگاهى آن در پيشگاه پروردگار من در كتابى ثبت است و پروردگار من نه اشتباه مىنمايد و نه فراموش ميكند (قال علمها عند ربى كتاب لايضل ربى و لا ينسى ) (طه - 52).
آيه و ترجمه


الذى جعل لكم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون(80)


ترجمه :
80 - همان كسى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد، و شما به وسيله آن آتش مىافروزيد.
تفسير:
رستاخيز انرژيها!
در تعقيب آيات گذشته كه پيرامون معاد بحث ميكرد و اشارات پر معنى و زنده اى در آنبر مساله امكان معاد و رفع هر گونه استبعاد بود، در آيات مورد بحث كه آخرين آياتسوره يس - همان قلب قرآن - است ، شرح بيشتر و گوياترى در باره همين مساله مطرحميكند و از سه يا چهار طريق جالب آن را تعقيب مى نمايد.
نخست مى فرمايد: آن خدائى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد و شما به وسيله آنآتش مى افروزيد قادر است كه بر اين استخوانهاى پوسيده بار ديگر لباس حياتبپوشاند (الذى جعل لكم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون ).
چه تعبير عجيب و جالبى كه هر قدر در آن بيشتر دقيق شويم معانى عميقترى به ما ارائهمى دهد؟!
اصولا بسيارى از آيات قرآن داراى چندين معنى است ، بعضى ساده براى فهم عامه مردمدر هر زمان و هر مكان ، و بعضى عميق براى خواص ، و سرانجام بعضى كاملا عميق براىزبده هاى خواص ، و يا اعصار و قرون ديگر و آينده هاى دور.
در عين حال اين معانى با هم منافاتى ندارد و در آن واحد در يك تعبير پر معنى
جمع است .
آيه فوق همين گونه است :
نخستين تفسيرى كه بسيارى از مفسران پيشين براى آن ذكر كرده اند و معنى ساده وروشنى است كه براى عموم مردم قابل فهم ميباشد اين است كه : در اعصار قديم در ميانعربها اين امر رائج بود كه براى آتش افروختن از چوب درختان مخصوص بنام (مرخ )و (عفار) كه در بيابانهاى حجاز ميروئيده استفاده مى كردند.
(مرخ ) (بر وزن چرخ ) و (عفار) (بر وزن تبار) دو نوع چوب آتش زنه بود كهاولى را زير قرار ميدادند و دومى را روى آن ميزدند، و مانند سنگ آتشزنه جرقه از آنتوليد ميشد، در واقع بجاى كبريت امروز از آن استفاده مى كردند.
قرآن مى گويد: (آن خدائى كه مى تواند از اين درختان سبز آتش بيرون بفرستدقدرت دارد كه بر مردگان لباس حيات بپوشاند).
(آب ) و (آتش ) دو چيز متضاد است ، كسى كه ميتواند آنها را در كنار هم قرار دهدقدرت اين را دارد كه حيات را در كنار مرگ و مرگ را در كنار حيات قرار دهد!
آفرين بر آن هستى آفرين كه (آتش ) را دردل (آب ) و (آب ) را در دل (آتش ) نگاه مى دارد مسلما براى او پوشانيدن لباسزندگى بر اندام انسانهاى مرده كار مشكلى نيست .
اگر از اين معنى گام فراتر بگذاريم به تفسير دقيقترى ميرسيم و آن اينكه : خاصيتآتش افروزى به وسيله چوب درختان ، منحصر به چوبهاى (مرخ ) و (عفار) نيست ،بلكه اين خاصيت در همه درختان و تمام اجسام عالم وجود دارد (هر چند دو چوب مزبور براثر مواد و وضع مخصوصشان آمادگى بيشترى براى
اين كار دارند).
خلاصه اينكه تمام چوبهاى درختان اگر محكم به هم بخورند جرقه مى دهند حتى (چوبدرختان سبز).
به همين دليل گاه آتشسوزيهاى وسيع و وحشتناكى دردل جنگلها روى ميدهد كه هيچ انسانى عامل آن نبوده ، فقط وزش شديد بادها و طوفانهائىكه شاخه هاى درختان را محكم به هم كوفته است و از ميان آنها جرقهاى در ميان برگهاىخشك افتاده ، سپس ‍ وزش باد به آن آتش دامن زده ،عامل اصلى بوده است .
اين همان جرقه الكتريسته است كه بر اثر اصطكاك و مالش آشكار ميگردد.
اين همان آتشى است كه در دل تمامى ذرات موجودات جهان نهفته است ، و به هنگام اصطكاكو مالش خود را نشان مى دهد، و از شجر اخضر نار مى آفريند!
اين تفسير وسيعترى است كه چشم انداز جمع اضداد را در آفرينش گسترده تر ميكند، و(بقا) را در (فنا) واضحتر نشان مى دهد.
اما در اينجا تفسير سومى است كه از آن هم عميقتر است ، و به كمك دانشهاى امروز بر آندست يافته ايم كه ما نام آن را رستاخيز انرژيها گذارده ايم .
توضيح اينكه : يكى از كارهاى مهم گياهان مساله (كربن گيرى ) از هوا، و ساختن(سلولز نباتى ) است (سلولز همان جرم درختان است كه اجزاء عمده آن (كربن ) و(اكسيژن ) و (ئيدروژن ) است .
اكنون ببينيم اين سلولز چگونه ساخته مى شود؟ ياخته هاى درختان و گياهان گاز كربنرا از هوا گرفته و آن را تجزيه مى كنند، اكسيژن آن را آزاد ساخته ، و كربن را در وجودخود نگه ميدارد، و آن را با آب تركيب كرده و چوب درختان را از آن مى سازد.
ولى مساله مهم اين است كه طبق گواهى علوم طبيعى هر تركيب شيميائى
انجام مييابد يا بايد تواءم با جذب انرژى خاصى باشد و يا آزاد كردن آن (دقت كنيد).
بنا بر اين هنگامى كه درختان به عملكربنگيرى مشغولند، طبق اين قانون احتياج به وجود يك انرژى دارند، و در اينجا از گرماو نور آفتاب به عنوان يك انرژى فعال استفاده مى كنند.
به اين ترتيب به هنگام تشكيل چوبهاى درختان مقدارى از انرژى آفتاب نيز دردل آنها ذخيره ميشود و به هنگامى كه چوبها را به اصطلاح مى سوزانيم همان انرژىذخيره شده آفتاب آزاد مى گردد، زيرا بار ديگر كربن با اكسيژن هوا تركيب شده و گازكربن را تشكيل ميدهد، و اكسيژن و ئيدروژن (مقدارى آب ) آزاد مى گردد.
از اين تعبيرات اصطلاحى كه بگذاريم به عبارت بسيار ساده اين نور و حرارت مطبوعىكه در زمستان درون كلبه آن روستائى يا كرسى زغالسوز اين شهرنشين را گرم وروشن ميسازد همان نور و حرارت آفتاب است كه در ضمن چندسال يا دهها سال در چوب اين درختان ذخيره شده است ، و آنچه را درخت درطول يك عمر تدريجا از آفتاب گرفته اكنون بى كم و كاست پس ‍ مى دهد!!
و اينكه مى گويند همه انرژيها در كره زمين به انرژى آفتاب باز ميگردد يكى از چهرههايش همين است .
اينجاست كه به رستاخيز انرژيها مى رسيم ، و ميبينيم نور و حرارتى كه در اين فضاپراكنده ميشود و برگ درختان و چوبهاى آنها را نوازش و پرورش ميدهد هرگز نابودنشده است ، بلكه تغيير چهره داده ، و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه وبرگ درختان پنهان شده است ، و هنگامى كه يك شعله آتش به چوب خشكيده ميرسد،رستاخيز آنها شروع مى شود، و تمام آنچه از انرژى آفتاب در درخت پنهان بود در آنلحظه حشر و نشورش ظاهر ميگردد، بى آنكه حتى به اندازه روشنائى يك شمع در يكزمان كوتاه از آن كم شده باشد!
(باز هم دقت كنيد).
بدون شك اين معنى در زمان نزول آيه بر توده هاى مردم روشن نبود، ولى همان گونه كهگفتيم اين موضوع هيچ مشكلى ايجاد نميكند، زيرا كه آيات قرآن داراى معانى چند مرحله اىاست ، در سطوح مختلف و براى استعدادهاى متفاوت .
يكروز از اين آيه چيزى مى فهميدند، و امروز ما چيز بيشترى ميفهميم ، و شايد آيندگان ازاينهم فراتر روند و بيشتر درك كنند و در عينحال همه اين معانى صحيح است و كاملا قابلقبول و در معنى آيه جمع است .
نكته ها:
1 - چرا شجر اخضر؟
گاهى به ذهن ميرسد كه چرا قرآن در اينجا تعبير به شجر اخضر (درخت سبز) كرده است؟ در حالى كه آتش افروختن با چوب تر بسيارمشكل است ، چه خوب بود به جاى آن الشجر اليابس (چوب خشك ) مى فرمود، تا با اينتعبير سازگار باشد!
ولى نكته جالب اينجا است كه تنها درختان سبزند كه ميتوانندعمل كربن - گيرى و ذخيره نور آفتاب را انجام دهند، درختان خشك اگر صدهاسال در معرض تابش آفتاب قرار گيرند ذره اى به ذخيره انرژى حرارتى آنها افزودهنمى شود، تنها موقعى قادر بر اين كار مهم هستند كه سبز و زنده باشند.
بنا بر اين فقط (شجر اخضر) است كه ميتواند (آتش گيره ) (وقود) براى مابسازد، و گرما و نور را به شكل مرموزى در چوب سرد و مرطوب خود نگاه دارد، اما بهمحض اينكه خشكيدند عمل كربنگيرى و ذخيره انرژى آفتابتعطيل مى شود.
روى اين اصل تعبير فوق هم ترسيم زيبائى از چهره رستاخيز انرژيها است ،
و هم يك معجزه علمى جاويدان از قرآن مجيد!
از اين گذشته اگر به تفسيرهاى ديگر كه در بالا اشاره كرديم باز گرديم تعبير(شجر اخضر) باز هم مناسب و زيبا است ، زيرا چوبهاى درختان سبز هنگامى كه بايكديگر اصطكاك قوى پيدا كنند جرقه بيرون مى دهند، جرقه اى كه ميتواند مبدء آتشافروزى شود، و اينجا است كه به عظمت قدرت خدا پى ميبريم كه آتش را دردل آب و آب را در دل آتش حفظ كرده .
2 - فرق ميان آتش گيره و آتش زنه
(توقدون ) از ماده (وقود) (بر وزن قبور) به معنى روشن شدن آتش است ، (وايقاد) به معنى آتش افروختن و (وقود) (بر وزن ثمود) به معنى هيزمى است كهبراى افروختن آتش مورد استفاده قرار مى گيرد.
بنا بر اين جمله فاذا انتم منه توقدون (از آن آتش روشن ميكنيد ) اشاره به هيزمهائى استكه با آن آتش مى افروزند، و به تعبير ديگر اشاره به آتشگيره است نه آتشزنه .
توضيح اينكه ما در فارسى (هيزم ) را (آتشگيره ) و (كبريت ) يا فندك را(آتش زنه ) مى ناميم ، و در لغت عرب هيزم را وقود و كبريت و فندك را (زند) يازناد مى نامند.
بنا بر اين قرآن مى گويد آن خدائى كه براى شما از درخت سبز آتش قرار داد و شما باآن آتش گيره تهيه ميكنيد (نمى فرمايد آتش ‍ زنه ) هم او قادر است مردگان را بهزندگى باز گرداند و اين تعبير كاملا با رستاخيز انرژيها
منطبق است (دقت كنيد).
به هر حال مساله آتش افروختن با چوبهاى درختان گرچه يك مساله ساده در نظر ما است ،ولى با دقت معلوم مى شود كه از عجيبترين مسائل است ، چه اينكه موادى كه درخت از آنتشكيل شده قسمت مهمش آب و مقدارى اجزاء زمين است ، و هيچ كدام از آنهاقابل اشتعال نيست اين چه قدرتى است كه از آب و خاك (و هوا) اين ماده انرژيزا را كههزاران سال زندگى انسانها با آن پيوند نزديك داشته است آفريده ؟!
آيه و ترجمه


او ليس الذى خلق السموات و الارض بقادر على ان يخلق مثلهم بلى و هو الخلق العليم(81)
انما امره اذا اراد شيا ان يقول له كن فيكون(82)
فسبحان الذى بيده ملكوت كل شى ء و اليه ترجعون(83)


ترجمه :
81 - آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريد قدرت ندارد همانند آنها (انسانهاى خاك شده )را بيافريند؟ آرى (ميتواند) و او آفريدگار دانا است !
82 - فرمان او تنها اين است كه هر گاه چيزى را اراده كند به او مى گويد: موجود باشآن نيز بلافاصله موجود ميشود!
83 - پس منزه است خداوندى كه مالكيت و حاكميت همه چيز در دست او است ، و (همگى ) بهسوى او باز مى گرديد.
تفسير:
او مالك و حاكم بر همه چيز است !
بعد از ذكر دلائل معاد از طريق توجه دادن به آفرينش نخستين ، و آفرينش آتش از درختسبز در آيات گذشته ، در نخستين آيه مورد بحث اين مساله را از طريق سومى تعقيب ميكند وآن از طريق قدرت بى پايان خدا است .
مى فرمايد: (آيا كسى كه آسمانها و زمين را با آن همه عظمت و
و نظامات شگفت انگيز آفريده ، توانائى ندارد كه همانند اين انسانهاى خاك شده رابيافريند؟ (و آنها را به حيات زندگى جديدى باز گرداند) آرى مى تواند، و اوآفريننده آگاه و دانا است (او ليس الذى خلق السموات و الارض بقادر على ان يخلق مثلهمبلى و هو الخلاق العليم ).
اين جمله كه با استفهام انكارى شروع شده در حقيقت سؤ الى را در برابر وجدانهاى بيدارو عقلهاى هشيار مطرح ميكند كه آيا شما به اين آسمان عظيم با آن همه ثوابت و سياراتعجيبش و با آنهمه منظومه ها و كهكشانهايش نگاه نمى كنيد كه هر گوشه اى از آن دنيائىاست وسيع ؟! كسى كه قادر بر آفرينش چنين عوالم فوق العاده عظيم و منظمى است چگونهممكن است قادر به زنده كردن مردگان نباشد؟!
و از آنجا كه پاسخ اين سؤ ال در قلب و روح هر انسان بيدارى آماده است ، در انتظارپاسخ نمى ماند، بلافاصله مى گويد: آرى او چنين قدرتى را دارد و بهدنبال آن روى دو صفت بزرگ خداوند كه در رابطه با اين مساله بايد مورد توجه قرارگيرد - يعنى صفت خلاقيت و علم بى پايان او - تكيه ميكند كه در حقيقت دليلى است برگفتار پيشين كه اگر ترديد شما از ناحيه قدرت او بر خلقت است او خلاق است (توجهداشته باشيد كه خلاق صيغه مبالغه است ).
و اگر جمع و جور كردن اين ذرات نياز به علم و دانش داد او از هر نظر عالم و آگاه است .
در اينكه مرجع ضمير (مثلهم ) چيست ؟ مفسران احتمالات متعددى داده اند، ولى از همهمشهورتر اين است كه به انسانها باز ميگردد، يعنى آفريدگار آسمان و زمين قادر برآفرينش مثل (انسانها) مى باشد.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چرا نفرموده : قادر است خود آنها را از نو بيافريندبلكه گفته است : (مثل آنها را)؟
در برابر اين سؤ ال پاسخهاى متعددى مطرح كرده اند آنچه نزديكتر به نظر ميرسد ايناست كه هنگامى كه بدن انسان تبديل به خاك شد، صورت خود را از دست ميدهد، و در قيامتكه باز ميگردد همان مواد پيشين ، صورتى مانند صورتاول را به خود ميگيرد، يعنى ماده همان ماده است ولى صورت شبيه صورت گذشته ، چراكه عين آن صورت مخصوصا با توجه به قيد زمان امكان بازگشت ندارد، بخصوصاينكه مى دانيم در رستاخيز انسانها با تمام كيفيات گذشته محشور نمى شوند، مثلاپيران به صورت جوان ، و معلولان به صورت سالم خواهند بود.
و به تعبير ديگر: بدن انسانها همانند خشتى است كه از هم متلاشى ميشود و خاك آن را جمعميكنند و بار ديگر به صورت گل در آورده و در قالب مى ريزند و خشت تازه از آن مىزنند.
اين خشت نوين از يك نظر عين همان است و از يك نظرمثل آن (ماده اش همان ماده و صورتش مانند آن صورت است دقت كنيد).
آيه بعد تاكيدى است بر آنچه در آيات قبل گذشت ، تاكيدى است بر اين حقيقت كه هرگونه ايجادى در برابر اراده و قدرت او سهل و آسان است ، ايجاد
آسمانهاى عظيم ، و كره خاكى ، با ايجاد يك حشره كوچك براى او يكسان است مى فرمايد:فرمان او اين است كه هر گاه چيزى را اراده كند به آن مى گويد (موجود باش ) آنهمموجود ميشود، همانگونه كه خدا خواسته (انما امره اذا اراد شيئا انيقول له كن فيكون ).
همه چيز به يك اشاره و فرمان او بسته است و كسى كه داراى چنين قدرتى است آيا جاىاين دارد كه در احياء مردگان به وسيله او ترديد شود؟
بديهى است امر و فرمان الهى در اينجا به معنى امر لفظى نيست ، همچنين جمله (كن )(بوده باش ) جمله اى نيست كه خداوند به صورت لفظ بيان كند، چرا كه نه او لفظىدارد و نه نيازمند به الفاظ است ، بلكه منظور همان تعلق اراده او به ايجاد و ابداعچيزى است ، و تعبير به كلمه (كن ) به خاطر آن است كه از اين تعبير كوتاهتر وكوچك تر و سريعتر تصور نمى شود.
آرى تعلق اراده او به چيزى همان ، و موجود شدن آن همان است !
و به تعبير ديگر: هنگامى كه خداوند چيزى را اراده كند بلافاصله تحقق مى يابد بهطورى كه در ميان اراده او و وجود اشياء چيزى فاصله نيست ، بنا بر اين تعبير به(امر) و (قول ) و جمله (كن ) همه توضيحى است براى مساله خلق و ايجاد، وچنانكه گفتيم در اينجا امر لفظى و قول و سخن و كلمه كاف و نون مطرح نيست ، همه اينهابيانگر تحقق سريع اشياء بعد از تعلق اراده الهى است ، او چه حاجتى به الفاظ وكلمات دارد؟ و اصولا بعد از تعلق مشيت او بر ايجاد چيزى وساطت الفاظ بى معنى است .
و باز به تعبير روشنتر در افعالخداوند دو مرحله بيشتر وجود ندارد: مرحله اراده ، و مرحله ايجاد، كه در آيه فوق از مرحلهدوم به عنوان امر و قول و جمله كن تعبير شده است .
جمعى از مفسران قديم پنداشته اند در اينجا قول و سخنى در كار است ، و آن
را يكى از اسرار ناشناخته ميدانند، آنها در حقيقت در پيچ و خم لفظ گرفتار شده اند، واز محتوا و معنى آن بيخبر مانده اند و كارهاى الهى را با مقياس وجود خود سنجيده اند.
چه زيبا مى فرمايد امير مؤ منان على (عليهالسلام ) در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه :(يقول لما اراد لما كونه كن فيكون لا بصوت يقرع ، و لا بنداء يسمع و انما كلامهسبحانه فعل منه انشاه ، و مثله لم يكن من قبل ذلك كائنا، و لو كان قديما لكان ثانيا: (اوهر چه را اراده كند به آن مى گويد باش ، آن بلا درنگ موجود ميشود، اما كلام او نهصوتى است كه در گوشها نشيند، نه فريادى است كه شنيده شود، بلكه سخن خدا همانفعل او است كه ايجاد ميكند و پيش از او چيزى وجود نداشته و اگر بود خداى دومى محسوبميشد.
از اين گذشته اگر پاى لفظى در ميان آيد دواشكال در برابر ما خودنمائى خواهد كرد:
نخست اينكه اين لفظ خود مخلوقى از مخلوقات است و براى ايجاد آن كلمه كن ديگر لازماست ، اين سخن در باره كن دوم نيز تكرار مى شود و به صورتتسلسل پيش مى رود.
ديگر اينكه هر خطابى مخاطبى مى خواهد و هنگامى كه چيزى موجود نشده چگونه خداوندآنرا با جمله كن مخاطب مى سازد، مگر معدوم قابل خطاب است ؟
در آيات ديگرى از قرآن همين معنى با تعبيرهاى ديگر آمده است مانند آيه 117 سوره بقره: و اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون : (هنگامى كه قضا و حكم او به چيزى تعلقگيرد تنها به او مى گويد موجود باش او نيز بلافاصله موجود مى شود، و مانند آيه40 سوره نحل انما قولنا لشى ء اذا اردناه اننقول له كن فيكون : سخن ما براى چيزى كه ميخواهيم ايجاد شود همين است كه ميگوئيمموجود باش بلافاصله موجود مى شود.
آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره (يس ) است به صورت يك نتيجه گيرىكلى در مساله مبدء و معاد اين بحث را به طرز زيبائى پايان ميدهد، مى گويد: پس منزهاست خداوندى كه ملكوت همه چيز در دست قدرت او است و همه شما به سوى او بازميگرديد (فسبحان الذى بيده ملكوت كل شى ء و اليه ترجعون ).
با توجه به اينكه (ملكوت ) از ريشه ملك بر وزن (حكم ) به معنى حكومت و مالكيتاست و اضافه (واو) و (ت ) به آن براى تاكيد و مبالغه ميباشد، مفهوم آيه چنينميشود: حاكميت و مالكيت بى قيد و شرط همه چيز به دست قدرت خدا است ، و چنين خداوندىاز هر گونه عجز و ناتوانى منزه و مبرا است ، و در اين صورت احياء مردگان و پوشيدنلباس حيات بر استخوانهاى پوسيده و خاكهاى پراكنده مشكلى براى او ايجاد نخواهد كردچون چنين است بطور يقين همه شما به سوى او باز مى گرديد و معاد حق است !
نكته ها:
كرارا در اين تفسير وعده داده ايم كه بحث فشرده اى پيرامونمسائل معاد در پايان سوره يس بياوريم اكنون براى وفاى به اين عهد و اداى گوشه اىاز حق اين مساله نظر خوانندگان عزيز را به مباحث ششگانه زير جلب مى كنيم :
نكته ها
1 - اعتقاد به معاد يك امر فطرى است
اگر انسان براى فنا آفريده شده بود بايد عاشق فنا باشد، و از مرگ - هر چند مرگبه موقع - و در پايان عمر لذت برد، در حالى كه مى بينيم قيافه مرگ به معنى نيستىبراى انسان در هيچ زمانى خوشايند نبوده ، سهل است ، با تمام وجودش از آن مى گريزد!
كوشش براى باقى نگهداشتن جسم مردگان از طريق موميائى كردن و ساختن مقابرجاويدانى همچون اهرام مصر، و دويدن دنبال آب حيات ، و اكسير جوانى ، و آنچه مايهطول عمر است ، دليل روشنى از عشق سوزان انسان به مساله بقا است .
اگر ما براى فنا آفريده شديم اين علاقه به بقا چه مفهومى ميتواند داشته باشد؟ جزيك علاقه مزاحم و حداقل بيهوده و بى مصرف !
فراموش نكنيد ما بحث معاد را بعد از پذيرش وجود خداوند حكيم و دانادنبال ميكنيم ، ما معتقديم هر چه او در وجود ما آفريده روى حساب است ، بنا بر اين عشق بهبقا نيز بايد حسابى داشته باشد، و آن هماهنگى با آفرينش و جهان بعد از اين عالم است.
به تعبير ديگر اگر دستگاه آفرينش در وجود ما عطش را آفريد،دليل بر اين است كه آبى در خارج وجود دارد، همچنين اگر غريزه جنسى و علاقه به
جنس مخالف در انسان وجود دارد نشانه اين است كه جنس مخالفى در خارج هست ، و گرنهجاذبه و كشش بدون چيزى كه به آن مجذوب گردد با حكمت آفرينش سازگار نيست .
از سوى ديگر هنگامى كه تاريخ بشر را از زمانهاى دور دست و قديميترين ايام بررسىمى كنيم نشانه هاى فراوانى بر اعتقاد راسخ انسان به زندگى پس از مرگ مى يابيم .
آثارى كه از انسانهاى پيشين - حتى انسانهاىقبل از تاريخ - امروز در دست ما است ، مخصوصا طرز دفن مردگان ، كيفيت ساختن قبور، وحتى دفن اشيائى همراه مردگان ، گواه بر اين است كه در درون وجدان ناآگاه آنها اعتقادبه زندگى بعد از مرگ نهفته بوده است .
يكى از روانشناسان معروف مى گويد: تحقيقات دقيق نشان ميدهد كه طوائف نخستين بشرداراى نوعى مذهب بوده اند، زيرا مردگان خود را به طرز مخصوص به خاك مى سپردند وابزار كارشان را در كنارشان مى نهادند، و به اين طريق عقيده خود را به وجود دنياىديگر به ثبوت مى رساندند.
اينها نشان مى دهد كه اين اقوام زندگى پس از مرگ را پذيرفته بودند، هر چند درتفسير آن راه خطا مى پيمودند، و چنين مى پنداشتند كه آن زندگى درست شبيه همينزندگى است .
به هر حال اين اعتقاد قديمى ريشه دار را نميتوان ساده پنداشت و يا صرفا نتيجه يكتلقين و عادت دانست .
از سوى سوم وجود محكمه درونى به نام (وجدان ) گواه ديگرى بر فطرى بودن معاداست .
هر انسانى در برابر انجام كار نيك در درون وجدانش احساس آرامش مى كند،
آرامشى كه گاه با هيچ بيان و قلمى قابل توصيف نيست .
و به عكس ، در برابر گناهان ، مخصوصا جنايات بزرگ ، احساس ناراحتى ميكند، تاآنجا كه بسيار ديده شده دست به خودكشى ميزند و يا خود را تسليم مجازات و چوبه دارمى كند، و دليل آن را رهائى شكنجه وجدان ميداند.
با اينحال انسان از خود مى پرسد چگونه ممكن است عالم كوچكى همچون وجود من داراى چنيندادگاه و محكمه اى باشد، اما عالم بزرگ از چنين وجدان و دادگاهى تهى باشد؟
و به اين ترتيب فطرى بودن مساله معاد و زندگى پس از مرگ از طرق مختلف بر ماروشن مى شود.
از راه عشق عمومى انسانها به بقاء.
از طريق وجود اين ايمان در طول تاريخ بشر.
و از راه وجود نمونه كوچك آن در درون جان انسان .
2 - باز تاب معاد در زندگى انسانها
اعتقاد به عالم پس از مرگ و بقاى آثار اعمال آدمى ، و جاودانگى كارهاى او اعم از خير وشر، اثر بسيار نيرومندى بر فكر و اعصاب و عضلات انسانها ميگذارد و به عنوان يكعامل موثرى در تشويق به نيكيها و مبارزه با زشتيها ميتواند موثر شود.
اثراتى كه ايمان به زندگى پس از مرگ ميتواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف وتشويق افراد فداكار و مجاهد و ايثارگر بگذارد به مراتب بيش از اثرات دادگاهها وكيفرهاى معمولى است چرا كه مشخصات دادگاه رستاخيز با دادگاههاى معمولى بسيارمتفاوت است ، در آن دادگاه نه تجديد نظر وجود دارد، و نه زر و زور روى فكر ناظرانشاثر ميگذارد، نه ارائه مدارك دروغين در آن فايده اى دارد،
و نه تشريفات آن نيازمند به طول زمان است .
قرآن مجيد مى گويد: و اتقوا يوما لا تجزى نفس عن نفس شيئا و لايقبل منها شفاعة و لا يوخذ منها عدل و لا هم ينصرون ).
از روزى بپرهيزيد كه هيچ كس بجاى ديگرى جزا داده نميشود و نه شفاعتى از اوپذيرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل ، و نه كسى به يارى او مى آيد (بقره - 48).
و نيز مى گويد: (و لو ان لكل نفس ما فى الارض لافتدت به و اسروا الندامة لما رواالعذاب و قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون ):
(هر كس از آنها كه ظلم و ستم كرده ، اگر تمامى روى زمين را در اختيار داشته باشد، درآن روز همه را براى نجات خويش ‍ مى دهد، و هنگامى كه عذاب الهى را مى بينند پشيمانىخود را مكتوم مى دارند (مبادا رسواتر شوند) و در ميان آنها به عدالت داورى ميشود و ستمىبر آنها نخواهد رفت ) (يونس - 54).
و نيز ميخوانيم : و ليجزى الله كل نفس ما كسبت ان الله سريع الحساب : (هدف اين استكه خداوند هر كس را به آنچه انجام داده جزا دهد چرا كه خداوند سريع الحساب است )(ابراهيم - 51).
به قدرى حساب او سريع و قاطع است كه طبق بعضى از روايات (ان الله تعالى يحاسبالخلائق كلها فى مقدار لمح البصر!: خداوند در يك چشم به هم زدن حساب همه را ميرسد!.
به همين دليلدر قرآن مجيد سرچشمه بسيارى از گناهان فراموش كردن روز جزا ذكر شده ، در آيه 14سوره الم سجده ميفرمايد: فذوقوا بما نسيتم لقاء يومكم هذا: بچشيد آتش دوزخ را بهخاطر اينكه ملاقات امروز را فراموش كرديد.
حتى از پاره اى از تعبيرات استفاده ميشود كه انسان اگر گمانى در قيامت داشته باشدنيز از انجام بسيارى از اعمال خلاف خود دارى ميكند، چنانكه در باره كمفروشان ميفرمايد:الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم : آيا آنها گمان نميكنند كه براى روز بزرگىمبعوث ميشوند (سوره مطففين آيه 4).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation