|
|
|
|
|
|
در (نهج البلاغه ) نيز به مساله بر قرار ساختن ارتباط با ارواح مردگان اشارهشده است كه على (عليهالسلام ) با ارواح مومنانى كه در قبرستان پشت كوفه بودندسخن گفت (3). 3 - تنوع تعبيرات بخشى از فصاحت است در تشبيهات چهارگانه اى كه در آيات فوق آمده تعبيرات كاملا متفاوتى ديده ميشود، مثلا(اعمى ) و (بصير) و (ظل ) و (حرور) به صورت مفرد آمده ، در حالى كه(احياء) و (اموات ) هر دو به صورت جمع است و (ظلمات ) و (نور) يكى مفردو ديگرى به صورت جمع آمده . از سوى ديگر در تشبيه اول و دوم آنچه جنبه منفى دارد مقدم داشته شده (اعمى و ظلمات ) درحالى كه در تشبيه سوم و چهارم آنچه جنبه مثبت دارد تقدم يافته(ظل و احياء). از سوى سوم در تشبيه اول حرف نفى تكرار نشده ، در حالى كه در تشبيهات سه گانهديگر تكرار شده است . از سوى چهارم جمله (ما يستوى ) تنها در تشبيهاول و آخر آمده ، و در بقيه اثرى از آن نيست . بعضى از مفسران نكاتى براى اين تفاوتها ذكر كرده اند كه بعضىقابل ملاحظه است و بعضى قابل ايراد. از جمله نكاتى كه قابل ملاحظه است اين است كه جمع بودن ظلمات و مفرد بودن نور بهخاطر آنست كه ظلمت يعنى كفر شعب فراوانى دارد، اما حقيقت ايمان و توحيد يكى بيش نيست ،ايمان همچون خط مستقيم است كه در ميان دو نقطه جز يك خط مستقيم وجود ندارد، اما ظلمت كفرهمچون خطوط انحرافى است كه در ميان دو نقطه هزاران هزار خط انحرافى موجود است . و نيز تقديم جنبه هاى منفى در دو مثالاول اشاره به آغاز اسلام است كه مردم از نابينائى جاهليت و ظلمات شرك به روشنائى وبينائى اسلام هدايت يافتند، و اما دو مثال ديگر اشاره بهمراحل ديگر است كه اسلام ريشه هاى خود را در سرزمين دلها محكم كرده بود، و جنبه هاىاثباتى خود را در جامعه گسترده ساخت . اما از اينها كه بگذريم اصولا تنوع در بيان ، روح و طراوت خاصى به سخن ميدهد، و آنرا دلنشين و زيبا و جالب مى سازد، در حالى كه تكرار يكنواخت - جز در موارد استثنائى -لطافت سخن را ميگيرد، به همين دليل هميشه فصيحان و بليغان سعى دارند تعبيراتگفتار خود را متنوع و دلنشين سازند، و ميدانيم قرآن در اعلى درجه فصاحت و بلاغت است . بنا بر اين اگر نكته ديگرى جز رعايت فصاحت در كار نبود همين معنى كافى بود، هر چندممكن است آيندگان به اسرار ديگرى جز آنچه گفتيم در اين تعبيرات دست يابند كه امروزاز ما پوشيده است . آيه و ترجمه
انا اءرسلناك بالحق بشيرا و نذيرا و ان من اءمة الا خلا فيها نذير(24) و ان يكذبوك فقد كذب الذين من قبلهم جاءتهم رسلهم بالبينت و بالزبر و بالكتبالمنير(25) ثم اخذت الذين كفروا فكيف كان نكير(26)
|
ترجمه : 24 - ما تو را به حق براى بشارت و انذار فرستاديم ، و هر امتى در گذشته انذار كنندهاى داشته است . 25 - هر گاه تو را تكذيب كنند (عجب نيست ) كسانى كه پيش از آنها بودند (نيز پيامبرانخود را) تكذيب كردند، آنها با دلائل روشن و كتابهاى پند و موعظه و كتب آسمانىروشنگر (مشتمل بر معارف و احكام ) به سراغ آنها آمدند (اما كوردلان ايمان نياوردند). 26 - سپس من كافران را (بعد از اتمام حجت ) گرفتم (و سخت مجازات كردم ) مجازات مننسبت به آنها چگونه بود؟! تفسير: اگر كور دلان ايمان نياورند عجب نيست در آيات گذشته به اينجا رسيديم كه افرادى هستند همچون مردگان و نابينايان كهسخنان انبياء در دل آنان كمترين اثرى ندارد، بهدنبال آن در آيات مورد بحث براى اينكه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در اينزمينه دلدارى دهد تا زياد غمگين و ناراحت نگردد، نخست ميفرمايد ما تو را به حق براىبشارت و انذار فرستاديم ، و هيچ امتى در گذشته نبود مگر اينكه انذار كننده اى داشت(انا ارسلناك بالحق بشيرا و نذيرا و ان من امة الا خلا فيها نذير). همين قدر كه در انجام وظيفه بشارت و انذار كوتاهى نكنى براى تو كافى است ، تونداى خود را به گوش آنان برسان ، به پاداشهاى الهى بشارت ده ، و از كيفرهاىپروردگار آنها را بترسان ، خواه پذيرا شوند يا بر سر عناد و لجاج بايستند. قابل توجه اينكه در آخرين آيه بحث گذشته فرمود: ان انت الا نذير، ولى در نخستين آيهمورد بحث مى گويد: ما تو را بشير و نذير به حق فرستاديم اشاره به اينكه اگر توانذار كننده اى از سوى خودت اين كار را نميكنى ، اين ماموريتى است كه ما بر عهده اتگذارده ايم . و اگر در آيه گذشته تنها روى انذار تكيه شده بود به خاطر آن بود كه سخن ازجاهلان لجوجى در ميان بود كه همچون مردگان قبرستان پذيراى هيچ سخنى نبودند، اما دراينجا وظيفه انبياء را به طور كلى بيان ميكند كه داراى هر دو جنبه بشارت و انذار است ،منتها در پايان اين آيه مجددا روى نذير تكيه ميكند چرا كه بخش اصلى دعوت انبيا دربرابر مشركان و ظالمان از طريق انذار بوده است . (خلا) از ماده خلاء در اصل به معنى مكانى است كه ساترى در آن نباشد اين واژه هم درمورد زمان به كار ميرود، و هم مكان ، و از آنجا كه زمان در گذر است به ازمنه گذشته ازمنه خاليه گفته ميشود، زيرا اكنون اثرى از آنها نيست ،و دنيا از آن خالى شده است . بنا بر اين جمله و ان من امة الا خلا فيها نذير به اين معنى است كه هر امتى از امتهاى پيشينانذار كننده اى در گذشته داشته است . اين نكته نيز قابل توجه است كه بر طبق آيه فوق تمام امتها داراى انذار كننده الهىيعنى پيامبر بوده اند، هر چند بعضى آن را به معنى وسيعترى گرفته اند كهشامل علما و دانشمندانى كه مردم را انذار ميكنند نيز ميشود، ولى اين معنى بر خلاف ظاهرآيه است . اما به هر حال معنى اين سخن آن نيست كه در هر شهر و ديار پيامبرى مبعوث شود، بلكههمين اندازه كه دعوت پيامبران و سخنان آنها به گوش جمعيتها برسد كافى است ، چرا كهقرآن مى گويد خلا فيها نذير (در آنها انذار كننده اى بود، و نميگويد منها يعنى از ميانخود آنها). بنا بر اين آنچه در آيه فوق ميخوانيم منافاتى با آيه 44 سوره سبا ندارد كه مىگويد: و ما ارسلنا اليهم قبلك من نذير: ما قبل از تو هيچ انذار كننده اى به سوى مشركانمكه نفرستاده بوديم در اينجا منظور انذار كننده از ميان خود آنها است ، در حالى كه در آيهقبل منظور وصول دعوت پيامبران به آنها است . در آيه بعد مى افزايد اگر تو را تكذيب كنند عجب نيست و غمگين مباش زيرا كسانى كهقبل از آنها بودند نيز پيامبرانشان را تكذيب كردند، در حالى كه فرستادگان آنها بامعجزات و دلائل روشن ، و كتابهاى محتوى پند و اندرز، و كتابهاى آسمانىمشتمل بر احكام و قوانين روشنى بخش ، به سراغشان آمدند (و ان يكذبوك فقد كذب الذينمن قبلهم جائتهم رسلهم بالبينات و بالزبر و بالكتاب المنير). تنها تو نيستى كه با داشتن معجزات و كتاب آسمانى مورد تكذيب اين قومجاهل قرار گرفته اى ، پيامبران پيشين نيز با اينمشكل دست به گريبان بودند بنا بر اين غمگين مباش و محكم در مسير خود گام بردار، وبدان آنها كه بايد بپذيرند ميپذيرند. در اينكه فرق ميان (بينات ) و (زبر) و (كتاب منير) چيست ؟ مفسران نظراتمختلفى اظهار داشته اند كه از همه روشنتر دو تفسير زير است : 1 - (بينات ) به معنى دلائل روشن و معجزاتى است كه حقانيت پيامبر را به ثبوتميرساند، اما (زبر) جمع (زبور) به معنى كتابهائى است كه خط آنها با استحكامنوشته شده (همچون نوشته بر سنگ و مانند آن ) كه در اينجا كنايه از استحكام مطالب آناست . و به هر حال اشاره به كتابهائى است كه قبل از موسى (عليهالسلام )نازل شده ، در حالى كه كتاب منير اشاره به كتاب موسى و كتب آسمانى ديگرى است كهبعد از آن نازل گرديده (زيرا در قرآن مجيد در سوره مائده آيه 44 و 46 از تورات وانجيل به عنوان هدايت و نور ياد شده ، و در آيه 15 همان سوره تعبير به نور در موردقرآن مجيد نيز آمده است . 2 - منظور از (زبر) آن قسمت از كتب انبيا است كه تنها محتوى پند و اندرز و نصيحت ومناجات بوده (مانند زبور داود) و اما (كتاب منير) آن دسته از كتابهاى آسمانى است كهداراى احكام و قوانين و دستورات مختلف اجتماعى و فردى است مانند تورات وانجيل و قرآن و اين تفسير مناسبتر به نظر مى رسد. در آخرين آيه مورد بحث به كيفر دردناك اين گروه اشاره كرده مى فرمايد: چنان نبود كهآنها از كيفر الهى مصون بمانند، و دائما به تكذيبهاى خود ادامه دهند، سپس ، كافران راگرفتم و سخت و مجازات كردم (ثم اخذت الذين كفروا). جمعى را گرفتار طوفان ساختيم ، گروهى را گرفتار تندباد ويرانگر، و جمعى را بهوسيله صيحه آسمانى و صاعقه و زلزله در هم كوبيديم ! سپس در پايان براى تاكيد و بيان عظمت و شدت مجازات آنها مى گويد: مجازات من نسبتبه آنها چگونه بود؟! (فكيف كان نكير). اين درست به آن مى ماند كه شخصى عمل مهمى را انجام ميدهد و بعد از حاضرانسوال ميكند كار من چگونه بود؟ به هر حال اين آيات از يكسو به تمام رهروان راه الله و مخصوصا رهبران و پيشوايانراستين هر امتى در هر عصر و زمان دلدارى و دلگرمى مى دهد كه از نغمه هاى مخالفدلسرد و مايوس نشوند، و بدانند دعوتهاى الهى هميشه با مخالفتهاى شديد از سوىمتعصبان لجوج و سودجويان ستمگر مواجه بوده ، و در عينحال طالبان دلسوز و عاشقان پاكبازى نيز بوده اند كه در كنار داعيان راه حق جانفشانىمى كردند. و از سوى ديگر تهديدى است براى اين مخالفان لجوج كه بدانند براى هميشه نميتوانندبه اعمال ننگين و مخرب خود ادامه دهند، دير يا زود كيفرهاى الهى دامانشان را خواهد گرفت. آيه و ترجمه
اءلم تر أ ن الله أ نزل من السماء ماء فأ خرجنا به ثمرت مختلفا أ لونها و منالجبال جدد بيض و حمر مختلف أ لونها و غرابيب سود(27) و من الناس و الدواب و الا نعم مختلف أ لونه كذلك إ نما يخشى الله من عباده العلمؤ ا إ نالله عزيز غفور(28)
|
ترجمه : 27 - آيا نديدى خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد كه به وسيله آن ميوه هائى (از زمين )خارج ساختيم با الوان گوناگون و از كوهها نيز (به لطف پروردگار) جاده هائىآفريده شده به رنگ سفيد و سرخ با الوان مختلف ، و (گاه ) به رنگ كاملا سياه ! 28 - و از انسانها و جنبندگان و چهار پايان انواعى با الوان مختلف ، (آرى ) حقيقت چنيناست ، از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مى ترسند، خداوند عزيز و غفور است . تفسير: اينهمه نقش عجب بر در و ديوار وجود! بار ديگر در اين آيات به مساله توحيد باز مى گردد، و صفحه تازه اى از كتاب تكوينرا در برابر ديدگان انسانها مى گشايد، تا پاسخى دندانشكن به مشركان لجوج ومنكران سرسخت توحيد باشد. در اين صفحه زيبا از اين كتاب بزرگ آفرينش تنوع موجودات بى جان ، و چهره هاىمختلف و زيباى حيات در جهان نبات و حيوان و انسان ، مورد توجه قرار گرفته ، كهچگونه خداوند (از آب بى رنگ صد هزاران رنگ ) پديد آورده ، و از عناصر معين ومحدود موجودات كاملا متنوع كه هر يكى از ديگرى زيباتر است آفريده . اين نقاش چيره دست با يك قلم و يك مركب ، انواع نقشها را ابداع كرده كه بينندگان رامجذوب و شيفته و مفتون مى كند. نخست مى گويد: (آيا نديدى خداوند از آسمان آبىنازل كرد و به وسيله آن ميوه هائى به وجود آورديم با الوان مختلف ) (ا لم تر ان اللهانزل من السماء ماء فاخرجنا به ثمرات مختلفا الوانها). شروع اين جمله با استفهام تقريرى ضمن تحريك حس كنجكاوى انسانها اشاره به اين استكه اين مطلب آنچنان روشن و آشكار است كه هر كس بنگرد مى بيند، آرى مى بيند كه از آبو زمين واحد يكى بى رنگ و ديگرى تنها داراى يك رنگ اينهمه رنگهاى مختلفى از ميوه هاىگوناگون ، گلهاى زيبا، برگها و شكوفه ها، در چهره هاى مختلف به وجود آمده است . الوان : ممكن است به معنى رنگهاى ظاهرى ميوه ها باشد كه حتى در يكنوع ميوه مانند سيبالوان گوناگونى وجود دارد، تا چه رسد به ميوه هاى مختلف ، و ممكن است كنايه ازتفاوت در طعم و ساختمان و خواص گوناگون آنها بوده باشد، تا آنجا كه حتى در يكنوع ميوه باز اصناف گوناگونى وجود دارد، چنانكهمثلا در انگور شايد بيش از 50 نوع ، و در خرما حدود 70 نوع وجود دارد! جالب اينكه در آيه فوق به صورت فعل غائب آمده ، سپس به صورت متكلم در آغاز مىگويد: (خداوند از آسمان آبى فرستاد) سپس اضافه مى كند (ما به وسيله آن ميوههاى رنگارنگى خارج ساختيم ) اين طرز تعبير منحصر به اين آيه نيست ، در مواردىديگر از قرآن مجيد نيز همانند آن ديده مى شود، گوئى بيان جمله نخست درك و معرفتجديدى درباره خدا به مخاطب مى دهد، و با اين درك و شناخت در پيشگاه خدا حاضر مى شود،و در حضور سخن با آنها مى گويد. در دنباله آيه به تنوع طرقى كه در كوهها وجود دارد، و سبب شناخت جاده ها از يكديگر مىشود اشاره كرده مى گويد: (از كوهها نيز جاده هائى آفريده شده به رنگ سفيد و سرخ، با رنگهائى متفاوت و (گاه ) به رنگ كاملا سياه ) (و منالجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سود). اين تفاوت الوان از يكسو زيبائى خاصى به كوهها مى بخشد، و از سوى ديگر سببىبراى پيدا كردن راهها و گم نشدن در جاده هاى پرپيچ و خم كوهستانى است ، و در نهايتدليل است بر قدرت خداوند بر همه چيز. (جدد) جمع (جده ) (بر وزن غده ) به معنى جاده و طريق است . (بيض ) جمع (ابيض ) به معنى سفيد و (حمر) جمع (احمر) به معنى سرخاست . (غرابيب ) جمع (غربيب ) (بر وزن كبريت ) به معنى سياه پر رنگ است ، و اينكه عرب به كلاغ (غراب ) مى گويد نيز از همين جهت است ، بنا بر اين ذكركلمه (سود) كه آن نيز جمع اسود به معنى سياه است پشت سر آن تاءكيدى است برمعنى سياهى شديد بعضى از جاده هاى كوهستانى . اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه خود كوهها همانند خطوط و جاده هائى است كهبر سطح زمين كشيده شده است كه مخصوصا از فاصله هاى دور كاملا محسوس است ،خطوطى است كه بعضى سفيد و بعضى سرخ رنگ و بعضى سياه پر رنگ است ، خطوطىاست كه دست تقدير پروردگار بر چهره زمين ترسيم كرده . به هر حال ساختمان كوهها با رنگهاى كاملا متفاوت از يكسو، و جاده هاى كوهستانى باالوان گوناگون از سوى ديگر، نشانه ديگرى از عظمت و قدرت و حكمت او است كه هرلحظه به شكلى در مى آيد و هر زمان به لباس دگرى خود را مى آرايد. در آيه بعد مساءله تنوع الوان را در انسانها و جانداران ديگر مطرح كرده مى گويد (ازانسانها و جنبندگان و چهار پايان نيز افرادى آفريده شده كه رنگهاى متفاوتى دارند)(و من الناس و الدواب و الانعام مختلف الوانه ). آرى انسانها با اينكه همه از يك پدر و مادرند داراى نژادها و رنگهاى كاملا متفاوتند،بعضى سفيد همچون برف ، بعضى سياه همچون مركب ، حتى در يك نژاد نيز تفاوت در ميان رنگها بسيار است ، بلكه فرزندان دوقلو هم كه تماممراحل جنينى را با يكديگر طى كرده ، و از آغاز در آغوش هم بوده اند با دقت كه نگاه كنيماز نظر رنگ كاملا يكسان نيستند، با اينكه از يك پدر و يك مادر و در يك زمان نطفه آنهامنعقد شده و از يكنوع غذا تغذيه كرده اند. گذشته از چهره ظاهرى ، رنگهاى باطنى آنها، و خلق و خوهاى آنها، و صفحات وويژگيهاى آنان و استعداد و ذوقهايشان ، كاملا متنوع و مختلف است ، تا مجموعا يك واحدمنسجم با تمام نيازمنديها را به وجود آورد. در جهان جنبندگان هزاران هزار نوع حشره ، پرنده ، خزنده ، حيوانات دريائى ، و حيواناتوحشى بيابانى وجود دارد كه هر كدام با ويژگيها و عجائب خلقتشان نشانه اى از قدرت وعظمت و علم آفريدگارند. هنگامى كه به يك باغ وحش بزرگ قدم مى گذاريم با اينكه بيش از جزئى از هزارانجزء از موجودات زنده جهان در آنجا حضور ندارد چنان مات و مبهوت و مسحور و مجذوب مىشويم كه بى اختيار لب بستايش خداوندگارى كه اينهمه نقش عجب را بر در و ديواروجود زده است مى گشائيم . پس از بيان اين نشانه هاى توحيدى در پايان به صورت يك جمع بندى مى گويد:(آرى مطلب چنين است ) (كذلك ). و از آنجا كه بهره گيرى از اين آيات بزرگ آفرينش بيش از همه براى بندگان خردمند و دانشمند است در دنباله آيه مى فرمايد: (تنها بندگان عالم ودانشمندند كه از خدا مى ترسند) (انما يخشى الله من عباده العلماء ). آرى از ميان تمام بندگان ، دانشمندانند كه به مقام عالى خشيت يعنى (ترس از مسؤ ليتتواءم با درك عظمت مقام پروردگار) نائل مى گردند، اين حالت (خشيت ) مولود سيردر آيات آفاقى و انفسى و آگاهى از علم و قدرت پروردگار، و هدف آفرينش است . (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: (خشيت به معنى ترسى است آميخته با تعظيم ، وغالبا در مواردى به كار ميرود كه از علم و آگاهى به چيزى سرچشمه مى گيرد و لذا درقرآن مجيد اين مقام مخصوص عالمان شمرده شده است ). كرارا گفته ايم ترس از خدا به معنى ترس از مسئوليتهائى است كه انسان در برابر اودارد، ترس از اينكه در اداى رسالت و وظيفه خويش كوتاهى كند، و از اين گذشته اصولادرك عظمت آن هم عظمتى كه نامحدود و بى پايان است براى موجود محدودى همچون انسانخوف آفرين است (دقت كنيد). از اين جمله ضمنا اين نتيجه به خوبى گرفته مى شود كه عالمان واقعى آنها هستند كهدر برابر وظائف خود احساس مسئوليت شديد دارند و به تعبير ديگراهل علمند نه سخن چرا كه علم بى عمل دليل بر عدم خشيت است ، و صاحبان آن در آيه فوقدر زمره علماء محسوب نيستند. همين حقيقت در حديثى از امام زين العابدين على بن الحسين (عليه السلام ) آمده است كهفرمود: و ما العلم بالله و العمل الا الفان مؤ تلفان فمن عرف الله خافه ، و حثهالخوف على العمل بطاعة الله ، و ان ارباب العلم و اتباعهم (هم ) الذين عرفوا اللهفعملوا له ، و رغبوا اليه ، و قد قال الله : انما يخشى الله من عباده العلماء: (علم وعمل دو دوست صميمى اند، كسى كه خدا را بشناسد از او مى ترسد، و همين ترس او را واداربه عمل و اطاعت فرمان خدا مى كند، صاحبان علم و پيروان آنها كسانى هستند كه خدا را به خوبى شناخته اند و براى اوعمل مى كنند، و به او عشق مى ورزند، چنانكه خداوند فرموده : انما يخشى الله من عبادهالعلماء). و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير همين آيه مى خوانيم : يعنىبالعلماء من صدق قوله فعله و من لم يصدق قوله فعله فليس بعالم : (منظور از علماكسانى هستند كه اعمال آنها هماهنگ با سخنان آنها باشد كسى كه گفتار و كردارش هماهنگنباشد عالم نيست ) (2). و در حديث ديگرى آمده : اعلمكم بالله اخوفكم لله : (از همه شما عالمتر كسى است كهترسش از خدا از همه بيشتر باشد). كوتاه سخن اينكه (عالمان ) در منطق قرآن كسانى نيستند كه مغزشان صندوقچه آراء وافكار اين و آن ، و انباشته از قوانين و فورمولهاى علمى جهان و زبانشان گوياى اينمسائل ، و محل زندگيشان مدارس و دانشگاهها و كتابخانه هاست ، بلكه علما آن گروه ازصاحبنظران و دانشمندانند كه نور علم و دانش تمام وجودشان را به نور خدا و ايمان وتقوا روشن ساخته ، و نسبت به وظائفشان سخت احساس مسئوليت مى كنند و از همه پاىبندترند. در سوره قصص نيز خوانديم كه وقتى كه قارون مغرور و از خود راضى كه مدعى مقام علمنيز بود، ثروت خود را به نمايش گذاشت جمعيت دنيا پرستان كه سخت تحت تاثير آنزرق و برق قرار گرفته بودند آرزو كردند كه ايكاش آنها نيز داراى چنين بهره اى ازاموال دنيا بودند، ولى (عالمان ) بنى اسرائيل بر آنها فرياد زدند واى بر شماپاداش الهى براى كسانى كه ايمان آورده اند وعمل صالح انجام داده اند بهتر است ، و اين مقام تنها در اختيار شكيبايان و افراد پر استقامتقرار مى گيرد: و قال الذين اتوا العلم ويلكم ثواب الله خير لمن آمن وعمل صالحا و لا يلقاها الا الصابرون (قصص - 80). و در پايان آيه به عنوان يك دليل كوتاه بر آنچه گذشت مى فرمايد (خداوند عزيز وغفور است ) (ان الله عزيز غفور). (عزت ) و قدرت بى پايانش سرچشمه خوف و خشيت انديشمندان است ، و (غفوريتش) كه نشانه رحمت بى انتهاى او است سبب رجاء و اميد آنان است ، و به اين ترتيب اين دونام مقدس ، بندگان خدا را در ميان خوف و رجاء نگهميدارد، و مى دانيم حركت مداوم به سوىتكامل بدون اتصاف به اين دو وصف ممكن نيست . آيه و ترجمه
إ ن الذين يتلون كتب الله و أ قاموا الصلوة و أ نفقوا مما رزقنهم سرا و علانية يرجون تجرةلن تبور(29) ليوفيهم أ جورهم و يزيدهم من فضله إ نه غفور شكور(30)
|
ترجمه : 29 - كسانى كه كتاب الهى را تلاوت مى كنند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه بهآنها روزى داده ايم پنهان و آشكار انفاق مى كنند، تجارت (پر سودى ) را اميد دارند كهنابودى و كساد در آن نيست . 30 - (آنها اين اعمال صالح را انجام مى دهند) تا خداوند اجر و پاداشكامل به آنها دهد و از فضلش بر آنها بيفزايد كه او آمرزنده و شكرگزار است . تفسير: معامله پر سود با پروردگار! از آنجا كه در آيات گذشته به مقام خوف و خشيت عالمان اشاره شده بود در آيات موردبحث به مقام (اميد و رجاء) آنها اشاره مى كند، چرا كه گفتيم تنها به وسيله اين دوبال است كه انسان مى تواند به اوج آسمان سعادت پرواز كند، و مسيرتكامل را طى نمايد، نخست مى فرمايد: (كسانى كه كتاب الهى تلاوت مى كنند، و نماز را بر پا مى دارند، و از آنچه به آنها روزى داده ايم در پنهان وآشكار انفاق مى كنند، آنها اميد تجارتى دارند كه نابودى و فساد و كساد در آن نيست )(ان الذين يتلون كتاب الله و اقاموا الصلاة و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانية يرجونتجارة لن تبور). بديهى است كه (تلاوت ) در اينجا به معنى قرائت سرسرى و خالى از تفكر وانديشه نيست ، خواندنى است كه سرچشمه فكر باشد، فكرى كه سرچشمهعمل صالح گردد، عملى كه از يكسو انسان را به خدا پيوند دهد كه مظهر آن نماز است ، واز سوى ديگر به خلق خدا ارتباط دهد كه مظهر آن انفاق است ، انفاق از تمام آنچه خدا بهانسان داده ، از علمش ، از مال و ثروت و نفوذش ، از فكر نيرومندش از اخلاق و تجربياتش، و خلاصه از تمام مواهب خدا دادى . اين انفاق گاهى مخفيانه صورت مى گيرد تا نشانه اخلاصكامل باشد (سرا). و گاه آشكارا تا مشوق ديگران گردد و تعظيم شعائر شود (علانية ). آرى علمى كه چنين اثرى دارد مايه رجاء و اميدوارى است . با توجه به آنچه در اين آيه و آيه پيشين آمده چنين نتيجه مى گيريم كه علماى راستينداراى اين صفاتند: از نظر روحى قلبشان مملو از خشيت و ترس آميخته با عظمت خدا است . از نظر گفتار زبانشان به تلاوت آيات خدامشغول است . از نظر عمل روحى و جسمى نماز مى خوانند و او را عبادت مى كنند. از نظر عمل مالى از آنچه دارند در آشكار و پنهان انفاق مى نمايند. و سرانجام از نظر هدف ، افق فكرشان آنچنان بالا است كهدل از دنياى مادى زودگذر بر كنده ، تنها به تجارت پر سود الهى مى نگرند كه دستفنا به دامانش دراز نمى شود. اين نكته نيز قابل توجه است كه (تبور) از ماده (بوار) به معنى شدت كسادى است، و از آنجا كه شدت كسادى باعث فساد مى شود (بوار) به معنى هلاكت آمده ، به اينترتيب (تجارت خالى از بوار) تجارتى است كه نه كساد دارد و نه فساد! در حديث جالبى چنين آمده : مردى خدمت رسول خدا عرض كرد: چرا من مرگ را دوست ندارم ؟! فرمود: آيا مال و ثروتى دارى ؟ عرض كرد آرى . فرمود: آنرا پيش از خودت بفرست ، عرض كرد نمى توانم ! فرمود: ان قلب الرجل مع ماله ان قدمه احب ان يلحق به ، و ان اخره احب ان يتاخر معه :(قلب انسان همراه اموال او است ، اگر آن را پيش از خود بفرستد، دوست دارد به آن ملحقشود، و اگر آن را نگهدارد دوست دارد همراه آن بماند)!. اين حديث در حقيقت روح آيه فوق را منعكس ساخته ، زيرا مى گويد آنها كه نماز را برپامى دارند و انفاق در راه خدا مى كنند اميد و علاقه به سراى ديگر دارند، چرا كه نيكها راقبل از خود فرستاده اند و مايلند به آن ملحق شوند. آخرين آيه مورد بحث هدف اين مؤ منان راستين را چنين بيان مى كند: (آنها ايناعمال صالح را انجام مى دهند تا خداوند اجر و پاداششان را به طوركامل بپردازد، و از فضلش بر آنها بيفزايد كه او آمرزنده و شكور است ) (ليوفيهم اجورهم و يزيدهم من فضله انه غفور شكور). اين جمله در حقيقت اشاره به نهايت اخلاص آنهاست كه دراعمال نيك خود جز به پاداش الهى نظر ندارند، هر چه مى خواهند از او مى خواهند و براىريا و تظاهر و تحسين و تمجيد اين و آن گامى بر نمى دارند، چرا كه مهمترين مساله دراعمال صالح همان نيت خالص است . تعبير به (اجور) (جمع اجر) به معنى (مزد) در حقيقت لطفى است از سوىپروردگار، گوئى بندگان را در مقابل اعمال صالح طلبكار خود مى داند، در حالى كهبندگان هر چه دارند از اوست ، حتى قدرت براى انجاماعمال صالح نيز از سوى او اعطا شده . و از اين تعبير محبت آميزتر جمله (و يزيدهم من فضله ) است كه به آنان نويد مى دهدعلاوه بر پاداش معمولى كه آن را خود گاهى صدها يا هزاران برابرعمل است از فضل خود بر آنان مى افزايد، و مواهبى كه در هيچ فكرى نمى گنجد و هيچكسدر اين جهان توانائى تصور آن را ندارد، ازفضل گسترده اش به آنها مى بخشد. در حديثى از ابن مسعود آمده كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در تفسير همين آيهفرمود: هو الشفاعة لمن وجبت له النار ممن صنع اليه معروفا فى الدنيا: (منظور مقامشفاعت است كه به آنها داده مى شود تا در باره كسانى كه در دنيا به آنها خوبى كردهاند ولى بر اثر اعمالشان مستحق عذابند شفاعت كنند). به اين ترتيب آنها نه تنها خود اهل نجاتند كه براى ديگران نيز بهفضل پروردگار مايه نجاتند. بعضى از مفسران جمله (و يزيدهم من فضله ) را اشاره به مقام (شهود) دانسته اندكه در قيامت براى مؤ منان حاصل مى شود كه بهجمال و جلال پروردگار مى نگرند، و برترين لذت را از اين تماشا مى برند. ولى ظاهرا جمله مزبور معنى وسيعى دارد كه هم محتواى حديث راشامل مى شود، و هم مواهب ناشناخته ديگر را. جمله (انه غفور شكور) نشان مى دهد كه نخستين لطف پروردگار در حق آنها همان آمرزشگناهان و لغزشهائى است كه احيانا از آنها سر زده ، چرا كه بيشترين نگرانى انساننگرانى از اين ناحيه است . بعد از آنكه از اين نظر آسوده خاطر شدند آنها رامشمول شكر خود قرار مى دهد يعنى از اعمالشان تشكر مى كند، و برترين جزا را به آنهامى بخشد. در تفسير مجمع البيان ضرب المثل جالبى در اينجا از عربنقل شده كه مى گويند: (اشكر من بروقه ): (فلانكس از درخت بروقه سپاسگزارتراست ) و اين اشاره به درخت كوچكى است كه در سرزمين عربستان وجود داشته ، و اعتقاداعراب اين بوده هنگامى كه ابر بر سر آن سايه مى افكند به زودى سبز مى شود، وبرگ بيرون مى آورد، بى آنكه ابر ببارد!، و اين ضرب المثلى است براى نهايتسپاسگزارى كه در برابر كمترين خدمت بزرگترين پاداش را بدهند. البته خالق چنين درختى از آن هم سپاسگزارتر و بخشنده تر است . نكته : شرايط عجيب اين تجارت جالب اينكه در بسيارى از آيات قرآن اين جهان به تجارتخانه اى تشبيه شده كهتاجران آن انسانها، و مشترى پروردگار بزرگ و متاع آنعمل صالح ، و بها بهشت و رحمت و رضاى او است . و اگر درست بينديشيم اين تجارت عجيب با خداوند كريم بى نظير است ، چرا كه داراىامتيازاتى است كه در هيچ تجارتى وجود ندارد: 1 - تمام سرمايه را خودش در اختيار فروشنده گذارده سپس در مقام خريدارى بر مى آيد! 2 - او خريدار است در حالى كه هيچ نيازى به خريدارى ايناعمال ندارد، چرا كه خزائن همه چيز نزد او است ! 3 - او (متاع قليل ) را به (بهاى گزاف ) مى خرد (يا منيقبل اليسير و يعفو عن الكثير): اى خدائى كهعمل كم را مى پذيرى و گناهان بسيار را مى بخشى . 4 - حتى متاع بسيار ناچيز را خريدار است (فمنيعمل مثقال ذرة خيرا يره ). 5 - گاه بها را هفتصد برابر و گاه افزونتر از آن ميدهد (بقره - 261). 6 - علاوه بر پرداخت اين بهاى عظيم ، باز ازفضل و رحمتش آنچه در فكر نمى گنجد بر آن مى افزايد (و يزيدهم من فضله ) (آيهمورد بحث ). و چه تاسف آور است كه انسان خردمند آزاده چشم از چنين تجارتى بر بندد و به غير آنروى آورد و از آن بدتر كه متاع هستى خود را به هيچ بفروشد! امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد: (و انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلاتبيعوها الا بها) بدانيد كه براى سرمايه هستى شما بهائى غير از بهشت نيست آنرا بهغير اين بها نفروشيد. آيه و ترجمه
و الذى أ وحينا إ ليك من الكتب هو الحق مصدقا لما بين يديه إ ن الله بعباده لخبيربصير(31) ثم أ ورثنا الكتب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابقبالخيرت بإ ذن الله ذلك هو الفضل الكبير(32)
|
ترجمه : 31 - آنچه از كتاب به تو وحى كرديم حق است ، و هماهنگ با كتب پيش از آن ، خداوند نسبتبه بندگانش خبير و بيناست . 32 - سپس اين كتاب آسمانى را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم ،(اما) از ميان آنها عدهاى بر خود ستم كردند، و عدهاى ميانه رو بودند، و عده اى به اذن خدادر نيكيها از همه (پيشى ) گرفتند و اين فضيلت بزرگى است . تفسير: وارثان حقيقى ميراث انبياء از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مؤ منان پاكدلى در ميان بود كه آيات كتاب الهى راتلاوت مى كنند و به كار مى بندند، در آيات مورد بحث ، از اين كتاب آسمانى ودلائل صدق آن و همچنين حاملان واقعى كتاب سخن مى گويد، و بحثى را كه در آيات پيشينپيرامون توحيد بود با اين بحث كه پيرامون نبوت است تكميل مى كند. مى فرمايد: (آنچه از كتاب بر تو وحى فرستاديم حق است ، و آنچه را در كتب پيشينآمده تصديق مى كند، خداوند نسبت به بندگانش آگاه و بينا است ) (و الذى اوحينا اليك منالكتاب هو الحق مصدقا لما بين يديه ان الله بعباده لخبير بصير). با توجه به اينكه حق به معنى چيزى است كه با واقعيت منطبق و هماهنگ است ، اين تعبيردليلى است براى اثبات اين مقصود كه اين كتاب آسمانى از سوى پروردگارنازل شده ، زيرا هر چه بيشتر در محتواى آن دقت مى كنيم آن را با واقعيتها هماهنگتر مىبينيم . تناقضى در آن وجود ندارد، دروغ و خرافهاى در آن ديده نمى شود، اعتقادات و معارف آنهماهنگ با منطق عقل است ، و تواريخش خالى از اسطوره ها و افسانه ها، و قوانينش موافق بانيازمنديهاى انسانها، اين حقانيت دليل روشنى است بر اينكه از سوى خدانازل شده است . در اينجا براى تبيين موقعيت قرآن از كلمه (حق ) استفاده شده ، در حالى كه در آياتديگرى از قرآن از كلمه (نور)، (برهان )، (فرقان )، (ذكر)، (موعظه ) و(هدى ) استفاده گرديده است كه هر كدام ناظر به يكى از بركات قرآن و ابعاد آن استو كلمه حق جامع همه آنهاست . (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: اصل (حق ) به معنى مطابقت و موافقت است ، و اينكلمه بر چند معنى اطلاق مى شود: (نخست ) كسى كه چيزى را بر اساس حكمت ايجاد مى كند، و به هميندليل به خداوند حق گفته مى شود فذلكم الله ربكم الحق (يونس - 32). (دوم ) به چيزى كه بر اساس حكمت ايجاد شده نيز حق گفته مى شود، و چون عالمهستى فعل خدا است و موافق با حكمت ، تمام آن حق است ، چنانكه قرآن مى گويد: ما خلق الله ذلك الا بالحق خداوند اين موجودات (خورشيد و ماه ومنازل آنها) را جز به حق نيافريده (يونس - 5). (سوم ) به اعتقاداتى كه مطابق واقعيتهاست حق گفته مى شود فهدى الله الذين آمنوالما اختلفوا فيه من الحق (خداوند مؤ منان را به سوى آنچه از حق اختلاف كرده بودندرهنمون شد) (بقره - 213). (چهارم ) به سخنان و افعالى كه بر طبق وظيفه و در وقت مقرر انجام مى شود نيز حقگفته مى شود، همانگونه كه مى گوئيم : (سخن تو حق است و كردارت حق ). بنابراين حق بودن قرآن مجيد هم از اين نظر است كه سخنى است مطابق مصالح و واقعيتها،و هم از اين نظر كه عقائد و معارف موجود در آن با واقعيت هماهنگ است ، و هم كار خداوندىاست كه آنرا بر اساس حكمت آفريد و خود خداوند كه عين حق است در آن تجلى كرده وعقل چيزى را كه حق و واقعيت است تصديق مى كند. جمله (مصدقا لما بين يديه ) دليل ديگرى بر صدق اين كتاب آسمانى است چرا كههماهنگ با نشانه هائى است كه در كتب پيشين در باره آن و آورنده اش آمده است (در اين زمينهبحث مشروحى ذيل آيه 41 از سوره بقره آورده ايم ). جمله (ان الله بعباده لخبير بصير) بيانگر علت حقانيت قرآن و هماهنگى آن با واقعيتهاو نيازها است ، چرا كه از سوى خداوندى نازل شده كه بندگان خود را به خوبى مىشناسد و نسبت به نيازهايشان بصير و بينا است . در اينكه فرق ميان (خبير) و (بصير) چيست ؟ بعضى گفته اند (خبير) به معنىآگاهى از بواطن و عقائد و نيات و ساختمان روحى انسان ، و (بصير) به معنى بينائى نسبت به ظواهر و پديده هاى جسمانى او است . بعضى ديگر (خبير) را اشاره به اصل آفرينش انسان و (بصير) را اشاره بهاعمال و افعال او مى دانند. البته تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد هر چند اراده هر دو معنى از آيه بعيد نيست . آيه بعد به موضوع مهمى در اين رابطه ، يعنى حاملان اين كتاب بزرگ آسمانى ، همانكسانى كه بعد از نزول قرآن بر قلب پاك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اينمشعل فروزان را در آن زمان و قرون و اعصار ديگر حفظ و پاسدارى نمودند، كرده ، مىفرمايد: (سپس اين كتاب آسمانى را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ارثداديم ) (ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا). روشن است كه منظور از (كتاب ) در اينجا همان چيزى است كه در آيهقبل آمده است (قرآن مجيد) و به اصطلاح الف و لام در آن الف و لام عهد است . اينكه بعضى آن را اشاره به همه كتب آسمانى دانسته و الف و لام آن را الف و لام جنسگرفته اند بسيار بعيد به نظر مى رسد و تناسبى با آياتقبل ندارد. تعبير به (ارث ) در اينجا، و موارد ديگرى شبيه آن در قرآن مجيد، به خاطر آن استكه (ارث ) به چيزى گفته مى شود كه بدون داد و ستد و زحمت به دست مى آيد، وخداوند اين كتاب بسيار بزرگ را اينگونه در اختيار مسلمانان قرار داد. در اينجا روايات فراوانى از طرق اهل بيت (عليه السلام ) وارد شده كه در همه آنهابندگان برگزيده خدا به امامان معصوم تفسير شده است . اين روايات چنانكه بارها گفته ايم بيان مصاديق روشن و درجهاول است ، و مانع از آن نخواهد بود كه علما و دانشمندان امت ، و صالحان و شهدائى كه درطريق پاسدارى از اين كتاب آسمانى و تداوم بخشيدن به دستورات آن تلاش و كوششكردند، در عنوان (الذين اصطفينا من عبادنا) (بندگان برگزيده خداوند)داخل باشند. سپس به يك تقسيم بندى مهم در اين زمينه پرداخته ، مى گويد: (از ميان آنها عدهاى به خويشتن ستم كردند، و گروهى راه ميانه را در پيش گرفتند، وگروهى به فرمان خدا در نيكيها بر ديگران پيشى گرفتند، و اين فضيلت بزرگىاست ) (فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله ذلك هوالفضل الكبير). ظاهر آيه اين است كه اين گروههاى سه گانه در ميان (برگزيدگان خداوند) كهوارثان و حاملان كتاب الهى هستند مى باشند. به تعبير روشنتر: خداوند پاسدارى اين كتاب آسمانى را بعد از پيامبرش بر عهده اينامت گذاشته ، امتى كه برگزيده خدا است ، ولى در ميان اين امت گروههاى مختلفى يافتمى شود: بعضى به وظيفه بزرگ خود در پاسدارى از اين كتاب وعمل به احكامش كوتاهى كرده ، و در حقيقت بر خويشتن ستم نمودند، اينها مصداق (ظالملنفسه ) مى باشند. گروهى ديگر تا حد زيادى به اين وظيفه پاسدارى وعمل به كتاب قيام نموده اند، هر چند لغزشها و نارسائيهائى در كار خود نيز داشته اند،اينها مصداق (مقتصد) (ميانه رو) مى باشند. و بالاخره گروه ممتازى وظائف سنگين خود را به نحو احسن انجام داده ، و در اين ميدانمسابقه بزرگ بر همگان پيشى گرفته اند، اين گروه پيشرو همانها هستند كه در آيهفوق از آنها به عنوان (سابق بالخيرات باذن الله ) تعبير شده . ممكن است در اينجا گفته شود كه وجود گروه (ظالم ) با جمله (اصطفينا) كهدليل بر اين است كه همه اين گروهها برگزيدگان خدا هستند منافات دارد. در پاسخ مى گوئيم اين شبيه همان چيزى است كه در مورد بنىاسرائيل در آيه 54 سوره مؤ من آمده كه مى فرمايد: و لقد آتينا موسى الهدى و اورثنابنى اسرائيل الكتاب (ما به موسى هدايت (و كتاب آسمانى ) بخشيديم و اين كتابآسمانى را به عنوان ميراثى به بنى اسرائيل داديم ). در حالى كه مى دانيم همه بنى اسرائيل وظيفه خود را در برابر اين ميراث بزرگ انجامندادند. و يا نظير آيه 110 سوره آل عمران است كه مى گويد: كنتم خير امة اخرجت للناس (شمامسلمانان بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها قدم به عرصه حيات گذاشتيد). و يا در آيه 16 سوره جاثيه در مورد بنى اسرائيل نيز مى گويد: و فضلناهم علىالعالمين : (ما آنها را بر جهانيان فضيلت بخشيديم ). همچنين در آيه 26 سوره حديد مى خوانيم : و لقد ارسلنا نوحا و ابراهيم و جعلنا فىذريتهما النبوة و الكتاب فمنهم مهتد و كثير منهم فاسقون : (ما نوح و ابراهيم رافرستاديم و در دودمان آنها نبوت و كتاب قرار داديم ، بعضى از آنها هدايت يافته اند وبسيارى از آنها عصيانگر و فاسقند). كوتاه سخن اينكه هدف از اينگونه تعبيرات فرد فرد امت نيست ، بلكه مجموعه امت است هرچند در ميان آنها قشرها و گروههاى مختلفى يافت شود. در روايات زيادى كه از طرق اهل بيت (عليه السلام ) رسيده سابق بالخيرات به اماممعصوم تفسير شده است ، و ظالم لنفسه به كسانى كه معرفت و شناخت امام را ندارند و(مقتصد) به پيروان عارف امام (عليهالسلام ). اين تفسيرها گواه روشنى است بر آنچه در تفسيركل آيه برگزيديم كه مانعى ندارد اين گروههاى سه گانه در ميان وارثان كتاب الهىوجود داشته باشند. شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه تفسير روايات فوق ازقبيل بيان مصاديق روشن است يعنى امام معصوم در صفاول (سابقين بالخيرات ) است ، و علما و دانشمندان و پاسداران آئين الهى در صفوفديگر جاى دارند. تفسيرى كه در باره (ظالم ) و (مقتصد) در اين روايات آمده نيز ازقبيل بيان مصداق است . و اگر مى بينيم در پارهاى از روايات دخول علما در مفهوم آيه به كلى نفى شده در حقيقتبراى توجه دادن به وجود امام معصوم در پيشاپيش اين صفوف است . قابل توجه اينكه جمعى از مفسران گذشته و امروز در تفسير اين گروههاى سه گانهفوق احتمالات زياد ديگرى داده اند كه در حقيقت همه آنها ازقبيل بيان مصداق است (2). در اينجا سؤ الى مطرح است و آن اينكه : چرا نخست از گروه ظالمان ، سپس ميانه روان ، وبعد سابقين بالخيرات سخن مى گويد، در حالى كه از جهاتى عكس آن اولى به نظر مىرسد؟! بعضى مفسران بزرگ در پاسخ اين سؤ ال گفته اند كه هدف بيان ترتيب مقامات مردم درسلسله تكاملى است ، زيرا نخستين مرحله ، مرحله عصيان و غفلت است ، بعد از آن مقام توبهو انابه ، و سرانجام توجه و قرب به خدا، هنگامى كه معصيتى از انسان سر مى زند او(ظالم ) است ، و هنگامى كه به مقام توبه برمى آيد مقتصد است ، و زمانى كه توبهاو به مقام قبول رسيد و مجاهداتش در راه خداوند افزون گشت به مقام قرب او مى رسد ودر سلسله (سابقين بالخيرات ) قرار مى گيرد. بعضى نيز افزوده اند كه اين ترتيب به خاطر فزونى و كمى افراد اين سه گروه است، ظالمان اكثريت را تشكيل مى دهند، و مقتصدان در مرحله بعد، و سابقين بالخيرات كهخاصان و پاكانند از همه كمترند، هر چند از نظر كيفيت از همه والاترند. جالب اينكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام )نقل شده كه فرمود: ظالم را از اين نظر مقدم داشته تا از رحمتش مايوس نگردد، و سابقينبه خيرات را از اين رو مؤ خر نموده تا به عملشان مغرور نگردند و هر سه معنى ممكن استمنظور باشد. آخرين سخن در تفسير اين آيه اينكه در جمله ذلك هوالفضل الكبير (اين فضيلت بزرگى است ) در ميان مفسران گفتگو است كه مشار اليه درآن چيست ؟ بعضى گفته اند همان ميراث كتاب الهى است ، و بعضى آن را اشاره بهتوفيقى دانسته اند كه شامل حال سابقين بالخيرات مى شود، و به اذن خدا اين راه را طىمى كنند، ولى معنى اول با ظاهر آيه مناسبتر است . نكته : پاسداران كتاب الهى كيانند؟ به گواهى قرآن مجيد خداوند بزرگ مواهب عظيمى به امت اسلامى داده كه از مهمترين آنهاهمين ميراث بزرگ الهى قرآن است . امت مسلمان را بر ساير امم برگزيده و اين نعمت را به آنها داده ، ولى به همان نسبت كهآنها را مورد لطف خاص خويش قرار داده ، مسئوليت سنگين نيز بر عهده آنها گذارده است . تنها در صورتى ميتوانند حق پاسدارى اين ميراث عظيم را انجام دهند كه در صف (سابقينبالخيرات ) در آيند. يعنى از تمام امتها در انجام نيكيها پيشى گيرند، در فراگيرى علم و دانش سبقت جويند، درتقوى و پرهيزگارى ، در عبادت و خدمت به خلق ، در جهاد و كوشش ، در نظم و حساب ، و در ايثار و فداكارى ، در همه اين امور پيشگام باشند درغير اين صورت حق آن را ادا نكرده اند. مخصوصا تعبير به (سابقين بالخيرات ) آنچنان مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كهتقدم در همه جنبه هاى مثبت زندگى اعمال نيك راشامل مى شود. آرى حاملان چنان ميراثى تنها چنين كسانى مى توانند باشند. حتى آنها كه به اين هديه بزرگ آسمانى پشت مى كنند و حرمتش را نگاه نمى دارند بهمصداق (ظالم لنفسه ) بر خويشتن ستم مى كنند، چرا كه محتواى آن چيزى جز نجات وخوشبختى و پيروزى آنها نيست ، آنكس كه نسخه شفا بخشى را پشت سر مى افكند بهادامه درد و رنج خود كمك كرده است ، و آنكس كه به هنگام طى طريق ظلمانى چراغ روشنخود را مى شكند خويشتن به بيراهه و پرتگاه سوق مى دهد چرا كه خداوند از همگان بىنياز و مستغنى است . در عين حال اين گروه گنهكار نبايد اين حقيقت را فراموش كنند كه آنها نيز به مضمون آيهفوق در زمره (برگزيدگان پروردگار) بوده اند و بالقوه اين استعداد را دارند كهمرحله (ظلم ) را پشت سر نهاده ، به مرحله (مقتصد) و ميانه رو گام بگذارند، و ازآنجا پرواز كرده به اوج افتخار (سابقين بالخيرات ) برسند كه آنها نيز از نظرفطرت و ساختمان روحى برگزيدگان حقند. آيه و ترجمه
جنت عدن يدخلونها يحلون فيها من أ ساور من ذهب و لؤ لؤ ا و لباسهم فيها حرير(33) و قالوا الحمد لله الذى أ ذهب عنا الحزن إ ن ربنا لغفور شكور(34) الذى أ حلنا دار المقامة من فضله لا يمسنا فيها نصب و لا يمسنا فيها لغوب (35)
|
ترجمه : 33 - (پاداش آنها) باغهاى جاويدان بهشت است كه وارد آن مى شوند، در حالى كه بهدستبندهائى از طلا و مرواريد آراسته اند و لباسشان در آنجا از حرير است ! 34 - آنها مى گويند حمد (و ستايش ) براى خداوندى است كه اندوه را از ما برطرف ساخت، چرا كه پروردگار ما غفور و شكور است . 35 - خداوندى كه با فضل خود ما را در اين سراى اقامت (جاويدان ) جاى داد كه نه در آنجارنجى به ما مى رسد و نه سستى و واماند! تفسير: آنجا كه نه غمى است ، نه رنجى ، و نه درماندگى ! اين آيات در حقيقت نتيجه اى است براى آنچه در آيات گذشته آمده بود، مى فرمايد:(پاداش پيشگامان در خيرات و نيكيها، باغهاى جاويدان بهشت است كه همگى در آن وارد مىشوند) (جنات عدن يدخلونها). جنات جمع جنة به معنى باغ و (عدن ) به معنى استقرار و ثبات است ، و معدن را به اينجهت معدن مى گويند كه جايگاه استقرار فلزات و جواهرات است ، بنا بر اين (جنات عدن) باغهاى جاويدان بهشتى است . به هر حال اين تعبير نشان مى دهد كه نعمتهاى عظيم بهشتى جاودانى و ثابت است ، وهمچون مواهب دنياى مادى آميخته به اضطراب ناشى از بيمزوال نيست ، بهشتيان نه تنها باغى از بهشت كه باغهاى بسيارى در اختيار دارند. سپس به سه بخش از نعمتهاى بهشتى كه بعضى جنبه مادى دارد و ظاهرى ، و بعضى جنبهمعنوى و باطنى ، و قسمتى نيز ناظر به نفى و طرد هر گونه مانع و مزاحم است اشارهكرده ، مى گويد: (اين پيشگامان در خيرات در آن بهشت جاويدان به دستبندهائى از طلا و مرواريد آراستهاند و لباسشان در آنجا حرير است )! (يحلون فيها من اساور من ذهب و لؤ لؤ ا و لباسهمفيها حرير). آنها در اين دنيا به زرق و برقها بى اعتنائى كردند، و خود را اسير زور زيور نساختند، و در حالى كه محرومان لباس كرباس هم در تن نداشتند در بند لباسهاىفاخر نبودند، خداوند به جبران اينها در جهان ديگر بهترين لباسهاى و زيورها را برآنها مى پوشاند. آنها در اين جهان ظاهر خويش را به خيرات آراستند خدا نيز در جهان ديگر كه جهان تجسماعمال است ظاهرشان را به انواع زيورها مى آرايد. بارها گفته ايم : الفاظ ما كه براى زندگى محدود اين جهان وضع شده هرگز نمىتواند بيانگر مفاهيم عالم بزرگ قيامت باشد، براى بيان آن نعمتها الفباى ديگر وفرهنگ و قاموس ديگرى لازم است ، ولى به هرحال براى اينكه شبحى از آن نعمتهاى بزرگ براى ما زندانيان اين جهان نشان داده شودبايد از توانائى ناچيز همين الفاظ در تبيين آن نعمتها كمك گيريم . بعد از ذكر اين نعمت مادى به نعمت معنوى خاصى اشاره كرده مى فرمايد: (آنها مىگويند حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه غم و اندوه را از ما بر طرف ساخت ) (وقالوا الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن ). آنها از اين موهبت عظيم كه نصيبشان شده ، و تمامعوامل غم و اندوه به بركت لطف الهى از محيط زندگانيشان دور گشته ، و آسمان روحشاناز لكه هاى ابرهاى تاريك اندوه پاك شده ، خدا را حمد و ستايش مى كنند، نه ترسى ازعذاب الهى دارند نه وحشتى از مرگ و فنا، نه موجبات ناامنى خاطر فراهم است ، و نه آزاربدانديشان و تحميلات ناپاكان و جباران و همنشينى بدان و نااهلان . بعضى از مفسران اين حزن و اندوه را اشاره به غمهائى نظير آنچه در دنيا است دانستهاند، و بعضى اشاره به اندوهى كه در محشر در باره نتيجه كار خود دارند مى دانند، درحالى كه اين دو تفسير با هم تضادى ندارند و مى تواند در معنى آيه جمع باشد. (حزن ) (بر وزن عدم ) و (حزن ) (بر وزن مزد) چنانكه در بسيارى از كتب لغت و تفسير آمده هر دو به يك معنى است ، و دراصل به معنى ناهموارى زمين است ، و از آنجا كه غم و اندوه روح انسان را ناهموار و خشن مىسازد، اين تعبير در اين معنى به كار رفته است . سپس اين مؤ منان بهشتى مى افزايند: (پروردگار ما غفور و شكور است ) (ان ربنالغفور شكور). با وصف غفوريتش اندوه سنگين لغزشها و گناهان را بر طرف ساخته ، و با وصفشكوريتش مواهب جاودانى كه هرگز سايه شوم غم بر آنها نمى افتد به ما ارزانى داشته. گناهان بسيار ما را غفرانش پوشانده ، و اعمال اندك و ناچيز ما را با شكوريتش پاداشفراوان بخشيده .
|
|
|
|
|
|
|
|