|
|
|
|
|
|
در آيه بعد، قرآن اضافه مى كند: (آنها هرگز تمناى مرگ نخواهند كرد، به خاطراعمال بدى كه پيش از خود فرستادند) (و لن يتمنوه ابدا بما قدمت ايديهم ). (و خداوند از ستمگران ، آگاه است ) (و الله عليم بالظالمين ). آرى آنها مى دانستند در پرونده اعمالشان چه نقطه هاى سياه و تاريك وجود دارد، آنها ازاعمال زشت و ننگين خود مطلع بودند، خدا نيز ازاعمال اين ستمگران آگاه است ، بنابراين سراى آخرت براى آنها سراى عذاب و شكنجه ورسوائى است و به همين دليل خواهان آن نيستند. آخرين آيه مورد بحث از حرص شديد آنها به ماديات چنين سخن مى گويد تو آنها راحريصترين مردم بر زندگى مى بينى ) (و لتجدنهم احرص الناس على حياة ). (حتى حريصتر از مشركان ) (و من الذين اشركوا). حريص در اندوختن مال و ثروت ، حريص در قبضه كردن دنيا، حريص در انحصارطلبى ،آنها حتى از مشركان كه طبعا مى بايست در جمع آورىاموال از همه حريصتر باشند و از هر راه بدست آورند باكى نداشته باشند حريصترند. (آنچنان علاقه به دنيا دارند كه هر يك از آنها دوست دارد هزارسال عمر كند). (يود احدهم لو يعمر الف سنة ). براى جمع ثروت بيشتر يا به خاطر ترس از مجازات ! آرى هر يك تمناى عمر هزار ساله دارد (ولى اين عمر طولانى او را از عذاب خداوند بازنخواهد داشت ) (و ما هو بمزحزحه من العذاب ان يعمر). و اگر گمان كنند كه خداوند از اعمالشان آگاه نيست ، اشتباه مى كنند (خداوند نسبت بهاعمال آنها بصير و بينا است ) (و الله بصير بما يعملون ). نكته ها نكته 1- البته بايد توجه داشت كه مقصود ازهزارسال ، عدد هزار نيست ، بلكه كنايه از عمر بسيار طولانى است وبه تعبير ديگر عددتكثير است نه (تعداد). بعضى از مفسران مى گويند: عدد هزار در آن زمان بزرگترين عدد نزد عرب بوده و اعدادبزرگتر از آن نام مخصوصى نداشته است ، ولذا رساترين تعبير براى فزونىمحسوب مى شده است . نكته 2- تعبير به على حياة (به صورت نكره ) به گفته جمعى از مفسران براى تحقيراست يعنى آنها آنقدر به زندگى دنيادل بسته اند كه حتى پستترين زندگى اين جهان راكه در نهايت بدبختىباشد بر سراى آخرت ترجيح مى دهند. نكته 3- بى شك سرچشمه بسيارى از جنگها و خونريزيها درطول تاريخ بشر برترى جوئى نژادى بوده است ، مخصوصادر جنگ جهانىاول و دوم كه بزرگترين رقم تلفات و ويرانى رادر تاريخ همراه داشت ،عامل نژاد پرستى آلمانها (يا حزب نازى )عامل غيرقابل انكارى بود. و اگر بنا شود نژاد پرستان جهان را رده بندى كنيم بدون شك يهود در رده هاى بالاقرار خواهند گرفت ، هم اكنون كشورى را كه آنها به ناماسرائيل تشكيل داده اند بر مبناى همين مساءله نژاد تاءسيس شده ، چه جنايتهاى هولناكىكه براى تشكيل آن مرتكب شدند، و چه جنايات وحشتناكى كه براى نگهدارى آن مرتكب مىشوند. آنها حتى آئين موسى (عليه السلام ) را در نژاد خود محصور ساخته اند، و اگر كسى ازغير نژاد يهود بخواهد اين آئين را بپذيرد براى آنها جالب نيست ، به هميندليل تبليغ و دعوت به سوى آئين خود در ميان اقوام ديگر نمى كنند. همين وضع خاص آنها سبب شده كه در انظار جهانيان منفور گردند، چرا كه مردم دنياكسانى را كه براى خود امتيازى بر ديگران قائل باشند هرگز دوست ندارند. اصولا نژاد پرستى شعبهاى از شرك است و به هميندليل اسلام شديدا با آن مبارزه كرده و همه انسانها را از يك پدر و مادر مى داند كهامتيازشان تنها به تقوا و پرهيزكارى است . نكته 4- بيشتر مردم از مرگ مى ترسند و وحشت دارند و پسازتحليل و بررسى مى بينيم كه ريشه اين ترس را يكى از دوچيزتشكيل مى دهد: 1- بسيارى از مردم مرگ را به معنى فنا و نيستى و نابودى تفسير مى كنند و بديهى استكه انسان از فنا و نيستى وحشت دارد، اگر انسان مرگ را به اين معنى تفسير كند حتما ازآن گريزان خواهد بود، و لذا حتى در بهترين حالات زندگى و در اوج پيروزى فكر اينمطلب كه روزى اين زندگى پايان مى يابد، شهد زندگى را در كام آنان زهر مى كند، وهميشه از اين نظر نگرانند. 2- افرادى كه مرگ را پايان زندگى نمى دانند و مقدمه اى براى زندگى در سرائىوسيعتر و عاليتر مى بينند به خاطر اعمال خود و خلافكاريها از مرگ وحشت دارند، زيرامرگ را آغاز رسيدن به نتائج شوم اعمال خود مى بينند، بنابراين براى فرار از محاسبهالهى و كيفر اعمال ، ميل دارند هر چه بيشتر مرگ را به عقب بيندازند، آيه بالا اشاره بهدسته دوم مى كند ولى پيغمبران بزرگ خدا از يكسو ايمان به زندگى جاويدان بعد از مرگ را در دلهازنده كردند و چهره ظاهرى وحشتناك مرگ را در نظرها دگرگون ساخته ، چهره واقعى آن راكه دريچه اى به زندگى عاليتر است به مردم نشان دادند. و از سوى ديگر دعوت به (پاكى عمل ) كردند تا وحشت از مرگ بخاطر كيفراعمال نيز زائل گردد، بنابراين مردم با ايمان از پايان زندگى و مرگ بهيچوجه وحشتندارند.
آيه و ترجمه
قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله مصدقا لما بين يديه و هدى وبشرى للمؤ منين (97) من كان عدوا لله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدو للكافرين (98)
|
ترجمه :
97- (آنها مى گويند چون فرشتهاى كه وحى بر تونازل مى كند جبرئيل است و ما با جبرئيل دشمن هستيم به تو ايمان نمى آوريم ) بگو كسىكه دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خدا است ) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را برقلب تو نازل كرده است ، قرآنى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى كند و هدايت وبشارت براى مؤ منان است . 98- كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او وجبرئيل و ميكائيل باشد (كافر است و) خداوند دشمن كافران است . شان نزول هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به مدينه آمد روزى ابن صوريا (يكىاز علماى يهود) با جمعى از يهود فدك نزد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم )آمدند، و سؤ الات گوناگونى از حضرتش كردند، و نشانه هائى را كه گواه نبوت ورسالت او بود جستجو نمودند، از جمله گفتند: اى محمد خواب تو چگونه است ؟ زيرا به مااطلاعاتى درباره خواب پيامبر موعود داده شده است ، فرمود: تنام عيناى و قلبى يقظان !:(چشم من به خواب مى رود اما قلبم بيدار است ) گفتند راست گفتى اى محمد! و پس ازسؤ الات متعدد ديگر، ابن صوريا گفت : يك سؤ ال باقى مانده كه اگر آن را صحيح جواب دهى به توايمان مى آوريم و از تو پيروى خواهيم كرد، نام آن فرشتهاى كه بر تونازل مى شود چيست ؟ فرمود: جبرئيل است . (ابن صوريا) گفت : او دشمن ما است ، دستورهاىمشكل درباره جهاد و جنگ مى آورد، اما ميكائيل هميشه دستورهاى ساده و راحت آورده ، اگرفرشته وحى تو ميكائيل بود به تو ايمان مى آورديم !.
تفسير: ملت بهانه جو! بررسى شاءن نزول آيه فوق انسان را بار ديگر به ياد بهانه جوئيهاى ملت يهود مىاندازد كه از زمان پيامبر بزرگوار موسى (عليه السلام ) تا كنون اين برنامه رادنبال كرده اند، و براى شانه خالى كردن از زير بار حق هر زمان به سراغ بهانه اىمى روند. در اينجا چنانكه مشاهده مى كنيم : تنها بهانه اين است كه چونجبرئيل فرشته وحى تو است و تكاليف سنگين خدا را ابلاغ مى كند ما ايمان نمى آوريم ،ما دشمن او هستيم اگر فرشته وحى ميكائيل بود، بسيار خوب بود، ايمان مى آورديم ؟. از اينان بايد پرسيد مگر فرشتگان الهى با يكديگر از نظر انجام وظيفه فرق دارند؟اصولا مگر آنها طبق خواسته خودشان عمل مى كنند يا از پيش خود چيزى مى گويند؟ آنهاهمانگونه اند كه قرآن معرفى كرده لا يعصون الله ما امرهم : (هر چه خداوند دستور دهدهمان را انجام مى دهند) (تحريم 6). به هر حال قرآن در پاسخ اين بهانه جوئيها چنين مى گويد: (به آنها بگو هر كس دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خدا است ) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را برقلب تو نازل كرده است ) (قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله ). (قرآنى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى كند) (و هماهنگ با نشانه هاى آنها است )(مصدقا لما بين يديه ). (قرآنى كه مايه هدايت و بشارت براى مؤ منان است ) (و هدى و بشرى للمؤ منين ). در حقيقت در اين آيه سه پاسخ به اين گروه داده شده است : نخست اينكه جبرئيل چيزى از نزد خود نمى آورد هر چه هست (باذن الله ) است . ديگر اينكه نشانه صدق از كتب پيشين در آن وجود دارد چرا كه مطابق نشانه هاى آنها است. سوم اينكه محتواى آن خود دليل بر اصالت و حقانيت آن مى باشد. آيه بعد همين موضوع را با تاءكيد بيشتر تواءم با تهديد بيان مى كند و مى گويد:(هر كس دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او وجبرئيل و ميكائيل باشد خداوند دشمن او است ، خدا دشمن كافران است ) (من كان عدوا لله وملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدو للكافرين ). اشاره به اينكه اينها قابل تفكيك نيستند الله ، فرشتگان او، فرستادگان او،جبرئيل ، ميكائيل و هر فرشته ديگر، و در حقيقت دشمنى با يكى دشمنى با بقيه است . به تعبير ديگر دستورات الهى كه تكاملبخش انسانهاست از سوى خداوند بوسيله فرشتگان بر پيامبران نازل مى شود و اگر تفاوتى بين ماءموريتهاى آنهاباشد از قبيل تقسيم مسئوليت است نه تضاد در ماءموريت ، آنها همه در مسير يك هدف قراردارند، بنابراين دشمنى با يكى از آنها، دشمنى با خدا است . (جبريل ) و (ميكال ) نام (جبريل ) سه بار، و نام (ميكال ) يكبار در قرآن مجيد، در همين مورد آمده است و ازهمين آيات استفاده مى شود كه هر دو از فرشتگان بزرگ و مقرب خدايند (در تلفظاتمعمولى مسلمين جبرئيل و ميكائيل هر دو با همزه و ياء تلفظ مى شود، ولى در متن قرآن تنهابه صورت جبريل و ميكال آمده است ) جمعى عقيده دارند كه(جبريل ) لفظى است عبرانى و اصل آن (جبرئيل ) به معنى (مرد خدا) يا (قوتخدا) است ( (جبر) به معنى (قوت يا مرد) و(ئيل ) به معنى (خدا) است ). به موجب آيات مورد بحث جبرئيل پيك وحى خدا بر پيامبر، ونازل كننده قرآن بر قلب پاك او بوده است ، در حالى كه در سورهنحل آيه 102 واسطه وحى (روح القدس ) معرفى شده . و در سوره (شعراء آيه 191) مى خوانيم قرآن را روح الامين براى آن حضرت آورده ،ولى همانگونه كه مفسران تصريح كرده اند: منظور از روح القدس و روح الامين همانجبرئيل است . ضمنا احاديثى در دست داريم كه به موجب آنهاجبرئيل به صورتهاى گوناگون بر پيامبرنازل مى شد و در مدينه جبرئيل غالبا به صورت دحيه كلبى كه مردى بسيار زيبا بودبر آن حضرت نمايان مى گشت . از سوره نجم استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم )جبرئيل را دو بار (به صورت اصليش ) مشاهده كرد. در كتب اسلامى معمولا چهار فرشته مقرب خدا راجبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل شمرده اند كه از ميان اينهاجبرئيل از همه برتر است . در منابع يهود نيز سخن از جبريل و ميكال آمده است ، از جمله در كتابدانيال جبرئيل به عنوان مغلوب كننده رئيس شياطين وميكائيل به عنوان حامى قوم اسرائيل معرفى شده . بعضى از محققان مى گويند در منابع يهود چيزى كه دلالت بر خصومتجبريل با آنها داشته باشد ديده نشده ، و اين خود مؤ يد آن است كه اظهار عداوت يهوديانمعاصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نسبت بهجبريل يك بهانه بيش نبوده ، تا بوسيله آن از پذيرش اسلام سر باز زنند، چرا كه درمنابع مذهبى خودشان ريشه اى نداشته است .
آيه و ترجمه
و لقد انزلنا اليك ءايات بينات و ما يكفر بها الا الفاسقون (99) او كلما عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم بل اكثرهم لا يؤ منون (100) و لما جاءهم رسول من عندالله مصدق لما معهم نبذ فريق من الذين اوتوا الكتاب كتب اللهوراء ظهورهم كانهم لايعلمون (101)
|
ترجمه :
99- نشانه هاى روشنى براى تو فرستاديم ، و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمىورزد. 100- و آيا هر بار آنها (يهود) پيمانى (با خدا و پيامبر) بستند جمعى آن را دور نيفكندند؟(و با آن مخالفت نكردند ؟) و بيشتر آنها ايمان نمى آورند. 101- و هنگامى كه فرستاده اى از سوى خدا به سراغشان آمد در حالى كه با نشانههائى كه نزد آنها بود مطابقت داشت ، جمعى از آنان كه داراى كتاب بودند كتاب خدا راپشت سر افكندند، گوئى اصلا از آن خبر ندارند. شاءن نزول در مورد آيه اول شاءن نزولى از ابن عباس نقل شده است و آن اينكه : (ابن صوريا)دانشمند يهودى از روى لجاج و عناد به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) گفت :تو چيزى كه براى ما مفهوم باشد نياورده اى ! و خداوند نشانه روشنى بر تونازل نكرده تا ما از تو تبعيت كنيم ، آيه فوقنازل شد و به او صريحا پاسخ گفت .
تفسير: پيمان شكنان يهود در نخستين آيه مورد بحث ، قرآن به اين حقيقت اشاره مى كند كهدلائل كافى و نشانه هاى روشن و آيات بينات در اختيار پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) قرار دارد و آنها كه انكار مى كنند در حقيقت ، پى به حقانيت دعوت او برده وبه خاطر اغراض خاصى به مخالفت برخاسته اند، مى گويد: (ما بر تو آيات بيناتنازل كرديم و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمى ورزد) (و لقد انزلنا اليك آياتبينات و ما يكفر بها الا الفاسقون ). تفكر در آيات قرآن براى هر انسان پاكدل و حقجوئى روشن كننده راهها است و با مطالعهاين آيات مى توان به صدق دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و عظمتقرآن پى برد، ولى اين حقيقت را تنها كسانى درك مى كنند كه قلبشان بر اثر گناهتاريك نشده باشد، بنابراين جاى تعجب نيست كه فاسقان و آلودگان به گناه و آنها كهاز اطاعت فرمان خدا سر باز زده اند هرگز به آن ايمان نياورند. سپس به يكى از اوصاف بسيار بد جمعى از يهود يعنى پيمان شكنى كه گويا باتاريخ آنها همراه است اشاره كرده مى گويد: (آيا هر بار آنان پيمانى با خدا و پيامبربستند جمعى از آنها آن را دور نيفكندند و با آن مخالفت نكردند)؟!(او كلما عاهدوا عهدا نبذهفريق منهم ). آرى (اكثرشان ايمان نمى آورند) (بل اكثرهم لا يؤ منون ). خداوند از آنها در كوه طور پيمان گرفت كه به فرمانهاى توراتعمل كنند ولى سر انجام اين پيمان را شكستند و فرمان او را زير پا گذاردند. و نيز از آنها پيمان گرفته شده بود كه به پيامبر موعود (پيامبر اسلام كه بشارتآمدنش در تورات داده شده بود) ايمان بياورند به اين پيمان نيزعمل نكردند. يهود بنى نضير و بنى قريظه هنگام ورود پيامبر اسلام به مدينه نيز با او پيمانبستند كه لااقل به دشمنانش كمك نكنند، ولى عاقبت اين پيمان را هم شكستند و در جنگ احزاببا مشركان مكه بر ضد اسلام همكارى كردند. اساسا اين شيوه ديرينه اكثريت يهود است كه به عهد خويش پايبند نيستند و هم اكنون نيزبه روشنى مى بينيم كه هرگاه منافع صهيونيستها واسرائيل غاصب به خطر بيفتد، تمام عهدنامه هاى خصوصى و جهانى را زير پا گذارده ،و با بهانه هاى واهى همه را به دست فراموشى مى سپارند. آخرين آيه مورد بحث ، تاءكيد صريحتر و گوياترى روى همين موضوع دارد مى گويد:(هنگامى كه فرستاده اى از سوى خدا به سراغ آنها آمد و با نشانه هائى كه نزد آنهابود مطابقت داشت ، جمعى از آنان كه داراى كتاب بودند كتاب الهى را پشت سر افكندند،آنچنان كه گوئى اصلا از آن خبر ندارند) (و لما جائهمرسول من عند الله مصدق لما معهم نبذ فريق من الذين اوتوا الكتاب كتاب الله وراء ظهورهمكانهم لايعلمون ). تا آن زمان كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مبعوث نشده بود علماى يهود،مردم را به آمدنش بشارت مى دادند و نشانه ها و مشخصات او را بر مى شمردند اما هنگامىكه به رسالت مبعوث گشت آنچنان از محتويات تورات ، رخ بر تافتند كه گوئىهرگز آن را نديده بودند و نخوانده بودند. آرى اين است نتيجه خودخواهى و دنيا پرستى كه انسانى را كه در آغاز از مبلغان سر سخت حق بوده به هنگام رسيدن به آن در صف دشمنان آشتى ناپذير قرار مىدهد. نكته ها نكته 1- روشن است تعبير به (نزول ) (فرود آمدن )يا(انزال ) (فرو فرستادن ) در مورد قرآن مجيد به اين معنى نيست كهمثلا خداوند مكانىدر آسمانها دارد و قرآن را از آنمحل بالا فرو فرستاده است ، بلكه اين تعبير اشاره بهعلو مقامى و معنوىپروردگار است . نكته 2- كلمه (فاسق ) از ماده (فسق ) در اصل به معنى خارج شدن هسته از درون رطب(خرماى تازه ) است ، به اين ترتيب كه گاهى رطب از شاخه درختنخل سقوط مى كند، هسته از درون آن به خارج مى پرد، عرب از اين معنى تعبير به(فسقت النواة ) مى كند سپس به تمام كسانى كه لباس طاعت پروردگار را از تن درآورده و از راه و رسم بندگى خارج شده اند فاسق گفته شده است . در حقيقت همان گونه كه هسته خرما به هنگام بيرون آمدن ، آن قشر شيرين و مفيد و مغذى رارها مى سازد، آنها نيز با اعمال خود تمام ارزش و شخصيت خويش را از دست مى دهند. نكته 3 قرآن در بحثهاى فوق مانند ديگر بحثها هرگز تمام يك قوم را بهخاطر گناهاكثريت مورد ملامت قرار نمى دهد، بلكه با تعبير (فريق )و همچنين (اكثر) سهماقليت با تقوا و مؤ من را محفوظ مى دارد، و اين استراه و رسم حق طلبى و حقجوئى .
آيه و ترجمه
و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمن و ما كفر سليمن و لكن الشياطين كفروا يعلمونالناس السحر و ما انزل على الملكين ببابل هاروت و ماروت و ما يعلمان من احد حتى يقولاانما نحن فتنة فلا تكفر فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه و ما هم بضارينبه من احد الا باذن الله و يتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم و لقد علموا لمن اشترئه ماله فىالاخرة من خلق و لبئس ما شروا به انفسهم لو كانوا يعلمون (102) و لو انهم ءامنوا و اتقوا لمثوبة من عند الله خير لو كانوا يعلمون (103)
|
ترجمه :
102- (يهود) از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم مى خواندند پيروى مى كردند،سليمان هرگز (دست به سحر نيالود و كافر نشد، ولكن شياطين كفر ورزيد و به مردم تعليم سحر دادند (و نيز يهود) از آنچه بر دو فرشتهبابل (هاروت ) و (ماروت ) نازل شد پيروى كردند، (آنها طريق سحر كردن رابراى آشنائى به طرز ابطال آن به مردم ياد مى دادند) و به هيچ كس چيزى ياد نمىدادند مگر اينكه قبلا به او مى گفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم ، كافر نشويد (و از اينتعليمات سوء استفاده نكنيد) ولى آنها از آن دو فرشته مطالبى را مى آموختند كهبتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدائى بيفكنند (نه اينكه از آن براىابطال سحر استفاده كنند) ولى هيچگاه بدون فرمان خدا نمى توانند به انسانى ضرربرسانند، آنها قسمتهائى را فرا مى گرفتند كه براى آنان زيان داشت و نفعى نداشت ،و مسلما مى دانستند هر كسى خريدار اين گونه متاع باشد بهرهاى در آخرت نخواهد داشت وچه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن مى فروختند اگر علم و دانشى مى داشتند!. 103 و اگر آنها ايمان مى آوردند و پرهيزكارى پيشه مى كردند پاداشى كه نزد خداوندبود براى آنان بهتر بود، اگر آگاهى داشتند.
تفسير: سليمان و ساحران بابل از احاديث چنين بر مى آيد كه در زمان سليمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم )گروهى در كشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند سليمان دستور داد تمام نوشتهها و اوراق آنها را جمع آورى كرده در محل مخصوصى نگهدارى كنند (اين نگهدارى شايد بهخاطر آن بوده كه مطالب مفيدى براى دفع سحر ساحران در ميان آنها وجود داشته ) پس از وفات سليمان گروهى آنها را بيرون آورده و شروع به اشاعه و تعليم سحركردند، بعضى از اين موقعيت استفاده كرده و گفتند سليمان اصلا پيامبر نبود بلكه بهكمك همين سحر و جادوگريها بر كشورش مسلط شد و امور خارق العاده انجام مى داد! گروهى از بنى اسرائيل هم از آنها تبعيت كردند و سخت به جادوگرىدل بستند، تا آنجا كه دست از تورات نيز برداشتند. هنگامى كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ظهور كرد و ضمن آيات قرآناعلام نمود سليمان از پيامبران خدا بوده است ، بعضى از احبار و علماى يهود گفتند: ازمحمد تعجب نمى كنيد كه مى گويد سليمان پيامبر است در صورتى كه او ساحر بوده ؟. اين گفتار يهود علاوه بر اينكه تهمت و افتراى بزرگى نسبت به اين پيامبر الهىمحسوب مى شد لازمهاش تكفير سليمان (عليه السلام ) بود، زيرا طبق گفته آنان سليمانمرد ساحرى بوده كه خود را به دروغ پيامبر خوانده و اينعمل موجب كفر است . آيات فوق به آنها پاسخ مى گويد. به هر حال نخستين آيه مورد بحث فصل ديگرى از زشتكاريهاى يهود را معرفى مى كند كهپيامبر بزرگ خدا سليمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، مى گويد:(آنها ازآنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم مى خواندند پيروى كردند) (و اتبعوا ما تتلواالشياطين على ملك سليمان ). ضمير در جمله (و اتبعوا) ممكن است اشاره به يهوديان معاصر پيامبر باشد و يامعاصران سليمان و يا همه آنان . منظور از(شياطين ) نيز ممكن است ، انسانهاى طغيانگر و يا جن و يا اعم از هر دو باشد. سپس قرآن به دنبال اين سخن اضافه مى كندسليمان هرگز كافر نشد (و ما كفر سليمان). او هرگز به سحر توسل نجست ، و از جادوگرى براى پيشبرد اهداف خود استفادهنكرد،(ولى شياطين كافر شدند، و به مردم تعليم سحر دادند)(و لكن الشياطين كفروايعلمون الناس السحر). (آنها (يهود) همچنين از آنچه بر دو فرشتهبابل ، هاروت و ماروت نازل گرديد پيروى كردند)(و ماانزل على الملكين ببابل هاروت و ماروت ). آرى آنها از دو سو دست به سوى سحر دراز كردند، يكى از سوى تعليمات شياطين درعصر سليمان ، و ديگرى از سوى تعليماتى كه بوسيله هاروت و ماروت دو فرشته خدادر زمينه ابطال سحر به مردم داده بودند. (در حالى كه دو فرشته الهى (تنها هدفشان اين بود كه مردم را به طريقابطال سحر ساحران آشنا سازند) و لذا (به هيچكس چيزى ياد نمى دادند، مگر اينكهقبلا به او مى گفتند: ما وسيله آزمايش تو هستيم كافر نشو!) (و از اين تعليمات سوءاستفاده مكن ) (و ما يعلمان من احد حتى يقولا انما نحن فتنة فلا تكفر). خلاصه ، اين دو فرشته زمانى به ميان مردم آمدند كه بازار سحر داغ بود و مردمگرفتار چنگال ساحران ، آنها مردم را به طرزابطال سحر ساحران آشنا ساختند ولى از آنجا كه خنثى كردن يك مطلب (همانند خنثىكردن يك بمب ) فرع بر اين است كه انسان نخست از خود آن مطلب آگاه باشد و بعد طرزخنثى كردن آن را ياد بگيرد، ناچار بودند فوت و فن سحر را قبلا شرح دهند. ولى سوء استفاده كنندگان يهود همين را وسيله قرار دادند براى اشاعه هر چه بيشترسحر و تا آنجا پيش رفتند كه پيامبر بزرگ الهى ، سليمان را نيز متهم ساختند كه اگرعوامل طبيعى به فرمان او است يا جن و انس از او فرمان مى برند همه مولود سحر است آرىاين است راه و رسم بدكاران كه هميشه براى توجيه مكتب خود، بزرگان را متهم بهپيروى از آن مى كنند. به هر حال آنها از اين آزمايش الهى پيروز بيرون نيامدند از آن دو فرشته مطالبى را مىآموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدائى بيفكنند (فيتعلمون منهما مايفرقون به بين المرء و زوجه ). ولى قدرت خداوند ما فوق همه اين قدرتها است ، (آنها هرگز نمى توانند بدون فرمانخدا به احدى ضرر برسانند) (و ما هم بضارين به من احد الا باذن الله ). (آنها قسمتهائى را ياد مى گرفتند كه براى ايشان ضرر داشت و نفع نداشت )(ويتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم ). آرى آنها اين برنامه سازنده الهى را تحريف كردند بجاى اينكه از آن به عنوان وسيلهاصلاح و مبارزه با سحر استفاده كنند، آن را وسيله فساد قرار دادند با اينكه مى دانستندهر كسى خريدار اين گونه متاع باشد بهرهاى در آخرت نخواهد داشت ) (و لقد علموا لمناشتراه ما له فى الاخرة من خلاق ). (چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند اگر علم و دانشى مى داشتند) (ولبئس ما شروا به انفسهم لو كانوا يعلمون ). آنها آگاهانه به سعادت و خوشبختى خود و جامعهاى كه به آن تعلق داشتند پشت پا زدندو در گرداب كفر و گناه غوطه ور شدند در حالى كه اگر ايمان مى آوردند و تقوا پيشهمى كردند پاداشى كه نزد خدا بود براى آنان از همه اين امور بهتر بود، اگر توجهداشتند) (و لو انهم آمنوا و اتقوا لمثوبة من عند الله خير لو كانوا يعلمون ). نكته ها 1- ماجراى هاروت و ماروت درباره اين دو فرشته كه به سرزمين بابل آمدند، افسانه ها و اساطير عجيبى بوسيلهداستان پردازان ساخته شده و به اين دو ملك بزرگ الهى بسته اند تا آنجا كه به آنهاچهره خرافى داده اند، و حتى كار تحقيق و مطالعه پيرامون اين حادثه تاريخى را بردانشمندان مشكل ساخته اند آنچه از ميان همه اينها صحيحتر به نظر مى رسد و با موازينعقلى و تاريخى و منابع حديث سازگار است همان است كه درذيل مى خوانيد: (در سرزمين بابل سحر و جادوگرى به اوج خود رسيد و باعث ناراحتى وايذاء مردم گرديده بود، خداوند دو فرشته را به صورت انسان ماءمور ساخت كهعوامل سحر و طريق ابطال آن را به مردم بياموزند، تا بتوانند خود را از شر ساحران بركنار دارند. ولى اين تعليمات بالاخره قابل سوء استفاده بود، چرا كه فرشتگان ناچار بودندبراى ابطال سحر ساحران طرز آن را نيز تشريح كنند، تا مردم بتوانند از اين راه بهپيشگيرى پردازند، اين موضوع سبب شد كه گروهى پس از آگاهى از طرز سحرخود دررديف ساحران قرار گرفتند و موجب مزاحمت تازهاى براى مردم شدند. با اينكه آن دو فرشته به مردم هشدار دادند كه اين يكنوع آزمايش الهى براى شما است وحتى گفتند: سوء استفاده از اين تعليمات يكنوع كفر است ، اما آنها به كارهائى پرداختندكه موجب ضرر و زيان مردم شد). آنچه در بالا آورديم چيزى است كه از بسيارى از احاديث و منابع اسلامى استفاده مى شود و هماهنگى آن با عقل و منطق آشكار است ، از جمله حديثى كه از عيون اخبارالرضا (عليه السلام ) نقل شده (كه در يك طريق از خود امام على بن موسى الرضا(عليهماالسلام ) و در طريق ديگرى از امام حسن عسكرى (عليه السلام ) است ) به روشنىاين معنى را تاءييد مى كند . اما متاسفانه بعضى از مورخان و نويسندگان دائرة المعارفها و حتى بعضى از مفسران دراين زمينه تحت تاثير افسانه هاى مجعولى قرار گرفته اند و داستانى را كه در افواهبعضى از عوام مشهور است درباره اين دو فرشته معصوم الهى ذكر كرده اند كه : آنان دوفرشته بودند، خداوند آنها را براى اين به زمين فرستاد تا بدانند اگر آنها نيز جاىانسانها بودند از گناه مصون نمى ماندند، و خدا را معصيت مى كردند، آنها هم پس از فرودآمدن به زمين مرتكب چندين گناه بزرگ شدند و بهدنبال آن افسانهاى درباره ستاره زهره نيز ساختند، همه اينها بى اساس و جزء خرافاتاست و قرآن از اين امور پاك مى باشد و اگر تنها در متن آيات فوق بينديشيم خواهيم ديدكه بيان قرآن هيچ ارتباطى با اين مسائل ندارد. 2- واژه هاروت و ماروت نام (هاروت ) و (ماروت ) به عقيده بعضى از نويسندگان ، ايرانىالاصل است او مى گويد در كتاب ارمنى با نام (هرروت ) به معنى حاصلخيزى و(مروت ) به معنى (بى مرگى ) برخورد كرده است ، او معتقد است كه هاروت وماروت ماخوذ از اين دو لفظ مى باشد. ولى اين استنباط دليل روشنى ندارد. در (اوستا) الفاظ (هرودات ) كه همان (خرداد) باشد و همچنين (امردات ) به معنى بى مرگ كه همان مرداد است به چشم ميخورد. دهخدا در لغت نامه خود نيز مطلبى در اين زمينهنقل كرده است كه بى شباهت به معنى اخير نيست . و عجيب اينكه : بعضى هاروت و ماروت را دو مرد از ساكنانبابل دانسته اند و بعضى حتى آنها را به عنوان شياطين معرفى كرده اند در حالى كهآيه فوق به وضوح اين مسائل را رد مى كند . 3- چگونه فرشته معلم انسان مى شود ؟ در اينجا سؤ الى باقى ميماند و آن اينكه طبق ظاهر آيات فوق و روايات متعدد چنانكهگفتيم هاروت و ماروت دو فرشته الهى بودند كه براى مبارزه با اذيت و آزار ساحرانبه تعليم مردم پرداختند، آيا براستى فرشته مى تواند معلم انسان باشد؟ پاسخ اين سؤ ال در همان احاديث ذكر شده است و آن اينكه خداوند آنها را به صورتانسانهائى در آورد تا بتوانند اين رسالت خود را انجام دهند، اين حقيقت را مى توان از آيه9 سوره انعام نيز دريافت آنجا كه مى گويد: و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا (اگر او(پيامبر) را فرشتهاى قرار مى داديم حتما او را به صورت مردى جلوه گر مى ساختيم ). 4 هيچكس بدون اذن خدا قادر بر كارى نيست در آيات فوق خوانديم كه ساحران نمى توانستند بدون اذن پروردگار به كسى زيانبرسانند اين به آن معنى نيست كه جبر و اجبارى در كار باشدبلكه اشاره به يكى از اصول اساسى توحيد است كه همه قدرتها در اين جهان از قدرتپروردگار سرچشمه مى گيرد، حتى سوزندگى آتش و برندگى شمشير بى اذن وفرمان او نمى باشد، چنان نيست كه ساحر بتواند بر خلاف اراده خدا در عالم آفرينشدخالت كند و چنين نيست كه خدا را در قلمرو حكومتش محدود نمايد بلكه اينها خواص و آثارىاست كه او در موجودات مختلف قرار داده ، بعضى از آن حسن استفاده مى كنند و بعضى سوءاستفاده ، و اين آزادى و اختيار كه خدا به انسانها داده نيز وسيله اى است براى آزمودن وتكامل آنها. 5- سحر چيست و از چه زمانى پيدا شده ؟ در اينكه (سحر) چيست ، و از چه تاريخى به وجود آمده ؟ بحث فراوان است اين قدر مىتوان گفت كه سحر از زمانهاى خيلى قديم در ميان مردم رواج داشته است ، ولى تاريخدقيقى براى آن در دست نيست ، و نيز نمى توان گفت چه كسى براى نخستين بارجادوگرى را به وجود آورد؟ ولى از نظر معنى و حقيقت سحر مى توان گفت : سحر نوعىاعمال خارق العاده است كه آثارى از خود در وجود انسانها به جا مى گذارد و گاهى يكنوعچشمبندى و تردستى است ، و گاه تنها جنبه روانى و خيالى دارد. سحر از نظر لغت به دو معنى آمده است : 1- به معنى خدعه و نيرنگ و شعبده و تردستى و به تعبير قاموس اللغه سحر يعنىخدعه كردن . 2- (كل ما لطف و دق ):(آنچه عوامل آن نامرئى و مرموز باشد). در مفردات راغب كه مخصوص واژه هاى قرآن است به سه معنى اشاره شده : 1- خدعه و خيالات بدون حقيقت و واقعيت ، همانند شعبده و تردستى . 2- جلب شيطانها از راه هاى خاصى و كمك گرفتن از آنان . 3- معنى ديگرى است كه بعضى پنداشته اند و آن اينكه : ممكن است با وسائلى ماهيت وشكل اشخاص و موجودات را تغيير داد، مثلا انسان را بوسيله آن به صورت حيوانى درآورد، ولى اين نوع خيال و پندارى بيش نيست و واقعيت ندارد. از بررسى حدود 51 مورد كلمه سحر و مشتقات آن در سوره هاى قرآن ازقبيل : طه ، شعراء، يونس و اعراف و... راجع به سرگذشت پيامبران خدا: موسى ، عيسى وپيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به اين نتيجه مى رسيم كه سحر از نظرقرآن به دو بخش تقسيم مى شود: 1- آنجا كه مقصود از آن فريفتن و تردستى و شعبده و چشمبندى است و حقيقتى ندارد چنانكهمى خوانيم : فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى : (ريسمانها و عصاهاىجادوگران زمان موسى در اثر سحر، خيال مى شد كه حركت مى كنند) (سوره طه آيه 66و در آيه ديگر آمده است فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم ) (هنگامى كهريسمانها را انداختند چشمهاى مردم را سحر كردند و آنها را ارعاب نمودند) (اعراف آيه116) از اين آيات روشن مى شود كه سحر داراى حقيقتى نيست كه بتوان در اشياءتصرفى كند و اثرى بگذارد بلكه اين تردستى و چشمبندى ساحران است كه آنچنانجلوه مى دهد. 2- از بعضى از آيات قرآن استفاده مى شود كه بعضى از انواع سحر به راستى اثر مىگذارد مانند آيه فوق كه مى گويد آنها سحرهائى را فرا مى گرفتند كه ميان مرد وهمسرش جدائى ميافكند (فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه ) يا تعبيرديگرى كه در آيات فوق بود كه آنها چيزهائى را فرا مى گرفتند كه مضر بهحالشان بود و نافع نبود (و يتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم ). ولى آيا تاثير سحر فقط جنبه روانى دارد و يا اينكه اثر جسمانى و خارجى هم ممكن است داشته باشد؟ در آيات بالا اشارهاى به آن نشده ، و لذا بعضى معتقدند اثرسحر تنها در جنبه هاى روانى است . نكته ديگرى كه در اينجا تذكر آن لازم است اينكه : به نظر ميرسد قسمتقابل توجهى از سحرها بوسيله استفاده از خواص شيميائى و فيزيكى به عنواناغفال مردم ساده لوح انجام مى شده است . مثلا در تاريخ ساحران زمان موسى (عليه السلام ) مى خوانيم كه آنها درون ريسمانها وعصاهاى خويش مقدارى مواد شيميائى مخصوص (احتمالا جيوه و مانند آن ) قرار داده بودند كهپس از تابش آفتاب ، و يا بر اثر وسائل حرارتى كه در زير آن تعبيه كرده بودند،به حركت در آمدند، و تماشا كنندگان خيال مى كردند آنها زنده شده اند. اين گونه سحرها حتى در زمان ما نيز كمياب نيست . سحر از نظر اسلام در اين مورد فقهاى اسلام همه مى گويند ياد گرفتن و انجاماعمال سحر و جادوگرى حرام است . در اين قسمت احاديثى از پيشوايان بزرگ اسلام رسيده است كه در كتابهاى معتبر مانقل گرديده ، از جمله اينكه : على (عليه السلام ) مى فرمايد: (من تعلم شيئا من السحر قليلا او كثيرا فقد كفر و كانآخر عهده بربه ...) (كسى كه سحر بياموزد، كم يا زياد، كافر شده است و رابطه اوبا خداوند به كلى قطع مى شود ...). اما همانطور كه گفتيم چنانچه ياد گرفتن آن به منظورابطال سحر ساحران باشد اشكالى ندارد، بلكه گاهى به عنوان واجب كفائى مى بايستعده اى سحر را بياموزند تا اگر مدعى دروغگوئى خواست از اين طريق مردم رااغفال يا گمراه كند سحر و جادوى او را ابطال نمايند، و دروغ مدعى را فاش سازند. شاهد اين سخن كه اگر سحر براى ابطال سحر وحل و گشودن آن باشد بى مانع است ، حديثى است كه از امام صادقنقل شده ، در اين حديث مى خوانيم : (يكى از ساحران و جادوگران كه در برابر انجامعمل سحر مزد مى گرفت خدمت امام صادق (عليه السلام ) رسيد و عرض كرد: حرفه منسحر بوده است و در برابر آن مزد مى گرفتم ، خرج زندگى من نيز از همين راه تامين مىشد، و با همان در آمد، حج خانه خدا را انجام دادهام ، ولى اكنون آنرا ترك و توبه كردهام، آيا براى من راه نجاتى هست ؟ امام صادق (عليه السلام ) در پاسخ فرمود:(عقده سحر را بگشاولى گره جادوگرىمزن ). از اين حديث استفاده مى شود كه براى گشودن گره سحر، آموختن وعمل آن بى اشكال است . جادوگرى از نظر تورات : سحر و جادوگرى از نظر كتب عهد قديم (تورات و كتب ملحق به آن ) نيز ناروا و بسيارناپسند است ، زيرا در تورات مى خوانيم :(با صاحبان اجنه توجه مكنيد و جادوگران رامتفحص نشويد تا (مبادا) از آنها ناپاك شويد و خداوند خداى شما منم ). و در جاى ديگر تورات آمده :(و كسى كه با صاحبان اجنه و جادوگران توجه مى نمايدتا آن كه از راه زنا پيروى ايشان نمايد روى عتاب خود را به سوى او گردانيده او را از ميان قومش منقطع خواهم ساخت ). (قاموس كتاب مقدس ) دراين باره مى نويسد:(و پر واضح است كه سحر در شريعتموسى راه نداشت ، بلكه شريعت ، اشخاصى را كه از سحر مشورت طلبى مى نمودند بهشديدترين قصاصها ممانعت مى نمود). ولى جالب اينجا است كه نويسنده قاموس كتاب مقدس اعتراف مى كند كه با وجود اين يهودسحر و جادوگرى را فرا گرفتند، و بر خلاف تورات به آن معتقد شدند، او بهدنبال مطلب قبل مى گويد: (لكن با وجود اينها اين ماده فاسده در ميان قوم يهودداخل گرديد، قوم به آن معتقد شدند و در وقت حاجت بدان پناه بردند). به همين دليل قرآن آنها را شديدا مورد نكوهش قرار داده ، و آنها را سود گرانى مى شمردكه خود را به بدترين بهائى فروختند. سحر در عصر ما امروز يك سلسله علوم وجود دارد كه در گذشته ساحران با استفاده از آنها برنامه هاىخود را عملى مى ساختند: 1 استفاده از خواص ناشناخته فيزيكى و شيميائى اجسام ، چنانكهقبلا نيز اشاره كرديم همانطور كه در داستان ساحران زمان موسى (عليه السلام ) آمده كهآنها با استفاده از خواص فيزيكى و شيميائى مانند جيوه و تركيبات آن توانستند چيزهائىبه شكل مار بسازند و به حركت در آوردند. البته استفاده از خواص فيزيكى و شيميائى اجسام هرگز ممنوع نيست ، بلكه بايد هر چهبيشتر از آنها آگاه شد و در زندگى از آن استفاده كرد، ولى اگر از خواص مرموز آنها براى اغفال و فريب مردم نا آگاه استفاده شود، و به راه هاى غلطىسوق داده شوند يكى از مصاديق سحر محسوب خواهد شد (دقت كنيد). 2- استفاده از خواب مغناطيسى ، هيپنوتيزم ، و مانيهتيزم ، و تلهپاتى ،(انتقال افكار از فاصله دور). البته اين علوم نيز از علوم مثبتى است كه ميتواند در بسيارى از شئون زندگى مورد بهرهبردارى صحيح قرار گيرد، ولى ساحران از آن سوء استفاده مى كردند و براىاغفال و فريب مردم آنها را به كارى مى گرفتند. اگر امروز هم كسى از آنها چنين استفاده اى را در برابر مردم بيخبر كند سحر محسوبخواهد شد. كوتاه سخن اينكه سحر معنى وسيعى دارد كه همه آنچه در اينجا گفتيم و در سابق اشارهشد نيز در بر مى گيرد. اين نكته نيز به ثبوت رسيده كه نيروى اراده انسان ، قدرت فراوانى دارد و هنگامى كهدر پرتو رياضتهاى نفسانى قويتر شود كارش به جائى مى رسد كه در موجودات محيطخود تاثير مى گذارد، همانگونه كه مرتاضان بر اثر رياضت اقدام به كارهاى خارقالعاده مى كنند. اين نيز قابل توجه است كه رياضتها گاهى مشروع است و گاهى نا مشروع ، رياضتهاىمشروع در نفوس پاك نيروى سازنده ايجاد مى كند، و رياضتهاى نامشروع نيروىشيطانى ، و هر دو ممكن است منشاء خارق عادات گردد كه در اولى مثبت و سازنده و در دوممخرب است .
آيه و ترجمه
يايها الذين ءامنوا لا تقولوا رعنا و قولوا انظرنا و اسمعوا و للكفرين عذاب اليم (104) ما يود الذين كفروا من اهل الكتب و لا المشركين انينزل عليكم من خير من ربكم و الله يختص برحمته من يشاء و الله ذوالفضل العظيم (105)
|
ترجمه :
104 اى افراد با ايمان (هنگامى كه از پيغمبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مىكنيد) نگوئيد (راعنا) بلكه بگوئيد (انظرنا) (زيرا كلمهاول هم به معنى ما را مهلت بده و هم بمعنى (ما را تحميق كن ) مى باشد و دستاويزىبراى دشمنان است ) و آنچه به شما دستور داده مى شود بشنويد و براى كافران (واستهزاء كنندگان ) عذاب دردناكى است . 105- كافران اهل كتاب ، و هم چنين مشركان ، دوست نمى دارند خير و بركتى از ناحيهخداوند بر شما نازل گردد، در حالى كه خداوند رحمت خود را به هر كس بخواهد اختصاصمى دهد، و خداوند صاحب فضل بزرگى است . شاءن نزول : (ابن عباس ) مفسر معروف نقل مى كند: مسلمانان صدر اسلام هنگامى كه پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلم ) مشغول سخن گفتن بود و بيان آيات و احكام الهى مى كرد گاهىاز او مى خواستند كمى با تانى سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند، و سؤالات و خواسته هاى خود را نيز مطرح نمايند، براى اين درخواس (راعنا) كه از ماده (الرعى ) به معنى مهلت دادن است به كار مى بردند. ولى يهود همين كلمه راعنا را از ماده (الرعونه ) كه به معنى كودنى و حماقت استاستعمال مى كردند (در صورت اول مفهومش اين است به ما مهلت بده ولى در صورت دوماين است كه ما را تحميق كن !). در اينجا براى يهود دستاويزى پيدا شده بود كه با استفاده از همان جمله اى كه مسلمانانمى گفتند، پيامبر يا مسلمانان را استهزاء كنند. نخستين آيه فوق نازل شد و براى جلوگيرى از اين سوء استفاده به مؤ منان دستور دادبه جاى جمله راعنا، جمله (انظرنا) را به كار برند كه همان مفهوم را مى رساند، ودستاويزى براى دشمن لجوج نيست . بعضى ديگر از مفسران گفته اند كه جمله راعنا در لغت يهود يكنوع دشنام بود و مفهومشاين بود (بشنو كه هرگز نشنوى ) اين جمله را تكرار مى كردند و مى خنديدند!. بعضى از مفسران نيز نقل كرده اند كه يهود به جاى (راعنا) (راعينا) مى گفتند كهمعنيش چوپان ما است ، و پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را مخاطب قرار مىدادند و از اين راه استهزا مى كردند اين شاءن نزولها با هم تضادى ندارد و ممكن است همهصحيح باشد.
تفسير: دستاويز به دشمن ندهيد؟ با توجه به آنچه در شاءن نزول گفته شد، نخستين آيه مورد بحث مى گويد: اىكسانى كه ايمان آورده ايد (هنگامى كه از پيامبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مى كنيد) نگوئيد) راعنا) بلكه بگوئيد (انظرنا) (چرا كه همان مفهوم رادارد و دستاويزى براى دشمن نيست ) (يا ايها الذين آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا). (و آنچه به شما دستور داده بشنويد، و براى كافران و استهزاء كنندگان عذابدردناكى است ) (و اسمعوا و للكافرين عذاب اليم ). از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه مسلمانان بايد در برنامه هاى خود مراقب باشندكه هرگز بهانه به دست دشمن ندهند، حتى از يك جمله كوتاه كه ممكن است سوژهاى براىسوء استفاده دشمنان گردد احتراز جويند، قرآن با صراحت براى جلوگيرى از سوءاستفاده مخالفان به مؤ منان توصيه مى كند كه حتى از گفتن يك كلمه مشترك كه ممكن استدشمن از آن معنى ديگرى قصد كند و به تضعيف روحيه مؤ منان بپردازد پرهيز كنند، دامنهسخن و تعبير وسيع است چه لزومى دارد انسان جمله اى را به كار برد كهقابل تحريف و سخريه دشمن باشد. وقتى اسلام تا اين اندازه اجازه نمى دهد بهانه به دست دشمنان داده شود، تكليف مسلماناندر مسائل بزرگتر و بزرگتر روشن است ، هم اكنون گاهى اعمالى از ما سر مى زند كهاز سوى دشمنان داخلى ، يا محافل بين المللى سبب تفسيرهاى سوء و بهرهگيرىبلندگوهاى تبليغاتى آنان مى شود، وظيفه ما اين است كه از اين كارها جدا بپرهيزيم وبى جهت بهانه به دست اين مفسدان داخلى و خارجى ندهيم . اين نكته نيز قابل توجه است كه جمله راعنا علاوه بر آنچه گفته شد خالى از يكنوعتعبير غير مؤ دبانه نيست ، زيرا راعنا از ماده مراعات (باب مفاعله ) است و مفهومش اين مىباشد تو ما را مراعات كن ، تا ما هم تو را مراعات كنيم و چون اين تعبير (علاوه بر سوءاستفاده هائى كه يهود از آن مى كردند) دور از ادب بوده است قرآن مسلمانان را از آن نهى كرده . آيه بعد پرده از روى كينه توزى و عداوت گروه مشركان و گروهاهل كتاب نسبت به مؤ منان برداشته مى گويد: (كافراناهل كتاب و همچنين مشركان دوست ندارند خير و بركتى از سوى خدا بر شمانازل گردد) (ما يود الذين كفروا من اهل الكتاب و لا المشركين انينزل عليكم من خير من ربكم ). ولى اين تنها آرزوئى بيش نيست زيرا (خداوند رحمت و خير و بركت خويش را به هر كسبخواهد اختصاص مى دهد) (و الله يختص برحمته من يشاء). (و خداوند دارى بخشش و فضل عظيم است ) (و الله ذواالفضل العظيم ). آرى دشمنان از شدت كينه توزى و حسادت حاضر نبودند اين افتخار و موهبت را برمسلمانان ببينند كه پيامبرى بزرگ ، صاحب يك كتاب آسمانى با عظمت از سوى خداوندبر آنها مبعوث گردد، ولى مگر ميتوان جلو فضل و رحمت خدا را گرفت ؟! نكته : مفهوم دقيق (يا ايها الذين آمنوا) بيش از 80 مورد از قرآن مجيد اين خطاب افتخار آميز و روحپرور ديده مى شود، آيه فوقنخستين آيه اى است كه با اين خطاب در آن برخورد مى كنيم : جالب اينكه اين تعبيرمنحصرا در آياتى است كه در مدينه نازل شده و در آيات مكى اثرى از آن نيست ، شايد بهاين دليل كه با هجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به مدينه وضع مسلمانانتثبيت شد و به صورت يك جمعيت ثابت و صاحب نفوذ در آمدند و از پراكندگى نجاتيافتند، لذا خداوند آنها را با جمله (يا ايها الذين آمنوا مخاطب قرار داده است . اين تعبير ضمنا نكته ديگرى در بر دارد و آن اينكهحال كه شما ايمان آورده ايد، و در برابر حق تسليم شده ايد، و با خداى خود پيمان اطاعتبسته ايد، بايد به مقتضاى اين پيمان ، به دستورهائى كه پشت سر اين جمله مى آيدعمل كنيد، و به تعبير ديگر ايمان شما ايجاب مى كند كه اين دستورات را به كار بنديد. قابل توجه اينكه در بسيارى از كتب اسلامى ، از جمله منابعاهل تسنن ، از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) چنيننقل شده است كه فرمود: ما انزل الله آية فيها يا ايها الذين آمنوا، الا و على (عليه السلام) راسها و اميرها:(خداوند در هيچ موردى از قرآن آيه اى كه يا ايها الذين آمنوا در آن باشدنازل نكرده مگر آنكه على (عليه السلام ) رئيس آن و امير آن است ).
آيه و ترجمه
ما ننسخ من ءاية او ننسها نات بخير منها او مثلها ا لم تعلم ان الله علىكل شى ء قدير (106) الم تعلم ان الله له ملك السموت و الاءرض و ما لكم من دون الله من ولى و لا نصير (107)
|
ترجمه :
106- هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم ، و يا نسخ آن را به تاخير نمى اندازيم ، مگر اينكهبهتر از آن ، يا همانند آن را، جانشين آن ميسازيم آيا نمى دانى كه خداوند بر هر چيز قادراست ؟ 107- آيا نمى دانى كه حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است ؟ (و حق دارد هر گونه تغيير وتبديلى در احكام خود طبق مصالح بدهد) و جز خدا سرپرست و ياورى براى شما نيست (و اواست كه مصلحت شما را مى داند و تعيين مى كند).
تفسير: هدف از نسخ باز در اين آيات سخن از تبليغات سوء يهود بر ضد مسلمانان است . آنها گاه به مسلمانان مى گفتند دين ، دين يهود است و قبله قبله يهود، و لذا پيامبر شما بهسوى قبله ما (بيت المقدس ) نماز مى خواند، اما هنگامى كه حكم قبله تغيير يافت و طبق آيه144 همين سوره مسلمانان موظف شدند به سوى كعبه نماز بگذارند اين دستاويز از يهودگرفته شد، آنها نغمه تازه اى ساز كردند و گفتند اگر قبله اولى صحيح بود پس دستور دوم چيست ؟ و اگر دستور دوم صحيح است اعمال گذشته شما باطل است ! قرآن در اين آيات به ايرادهاى آنها پاسخ مى گويد و قلوب مؤ منان را روشن مى سازد. مى گويد هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم ، و يا نسخ آنرا به تاخير نمى اندازيم مگر بهتراز آن يا همانندش را جانشين آن ميسازيم (ما ننسخ من آية او ننسها نات بخير منها او مثلها). و اين براى خداوند آسان است آيا نمى دانى كه خدا بر همه چيز قادر است (الم تعلم انالله على كل شى ء قدير). آيا نمى دانى حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است (الم تعلم ان الله له ملك السماوات والارض ). او حق دارد هر گونه تغيير و تبديلى در احكامش طبق مصالح بدهد، و او نسبت به مصالحبندگانش از همه آگاهتر و بصيرتر است . و آيا نمى دانى كه جز خدا سرپرست و ياورى براى شما نيست ؟ (و ما لكم من دون الله منولى و لا نصير). در واقع جمله اول اين آيه اشاره به حاكميت خدا در احكام ، و قادر بودن او بر تشخيص همهمصالح بندگان است ، بنا بر اين نبايد مؤ منان به حرفهاى نابجاى افراد مغرض كهدر مساءله نسخ احكام ترديد مى كنند، گوش فرا دهند. و جمله دوم هشدارى است به آنها كه تكيه گاهى غير از خدا براى خود انتخاب مى كنند، چراكه در جهان تكيه گاه واقعى جز او نيست . نكته ها
|
|
|
|
|
|
|
|