بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 20, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
     ALMIZA29 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

پس وجه صحيح همان است كه از اين سخنان كه بسيار هم زياد است صرفنظر كنيم ، چونبه هيچ وجه تحت ضابطه در نمى آيند، و بايد بگوييم در همه صفات پنجگانه ملائكهوحى منظورند نظير ساير سوگندهايى كه در ابتداى سوره صافات آمده ، مى فرمايد:(و الصافات صفا فالزاجرات زجرا فالتاليات ذكرا)، و در معناى آن است آيهشريفه زير كه مى فرمايد: (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى منرسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم )كه ترجمه اش در اوائل كتاب در تفسير سوره جن گذشت .
پس جمله (و المرسلات عرفا) سوگندى است از خداى تعالى به مرسلات . و كلمه(عرف ) - به ضمه عين و سكون راء - به معناى دسته مويى است كه در گردن اسبمى باشد و هر امرى را كه به طور تعاقب و پشت سر هم واقع بشود بهيال اسب تشبيه مى كنند، مثلا به عنوان استعاره گفته مى شود فلانى هامثل يال اسب آمدند، يعنى پشت سر هم . و يا گفته مى شود: (جاوا اليه عرفا واحدا -به يك يال نزدش آمدند)، يعنى زنجيروار ومتصل به هم آمدند. كلمه (عرف ) به معناى معروف از هر كار نيز مى آيد، چه كار نيك وچه كار زشت ، و اين كلمه در آيه مورد بحث اگر به معناىاول گرفته شود حال ، و معنايش چنين خواهد بود: (سوگند به فرشتگان روانه شده ،در حالى كه پشت سرهم مى آيند)، و اگر به معناى دوم گرفته شودمفعول له خواهد بود، و چنين معنا مى دهد: (سوگند به فرشتگان كه به خاطر كارى خيرو معروف روانه شده اند)، و كلمه (ارسال ) درمقابل كلمه (امساك ) است ، اولى به معناى رها كردن ، و دومى به معناى نگه داشتن است، و اگر مرسلها را مونث آورد، و نفرمود: (و المرسلين عرفا)، براى اين اعتبار بوده كهفرشتگان جماعتى بودند، و يا به اعتبار آن روحى است كه ملائكه نازلش مى كنند،همچنان كه در قرآن كريم فرموده : (ينزل الملائكه بالروح من امره على من يشاء من عباده)، و نيز فرموده : (يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده ...)
و معناى جمله اين است كه سوگند مى خورم به جماعات ملائكه وحى ، كه روانه مى شوند.بعضى گفته اند: مراد از اين جمله بادهاى پى در پى است . كه در سابق به ضعف ايننظريه اشاره كرديم ، و نظير اين قول در ضعف ، سخن آن مفسرى است كه گفته : منظور ازمرسلات انبيايند، دليل ضعف اين قول اين است كه با آيات بعد سازگار نيست .


فالعاصفات عصفا



اين جمله عطف است به جمله قبلى ، و مراد از (عصف ) سرعت سير است ، باد تند را عاصفمى گويند، و سرعت سير ملائكه در رساندن وحى را به عنوان استعاره عصف خوانده ، ومعنايش اين است كه سوگند مى خورم به ملائكه اى كه پشت سر هم روانه مى شوند، وايشان با سرعت سيرى كه دارند، مانند بادهاى تند ماموريت خود را انجام مى دهند.


و الناشرات نشرا



اين جمله سوگندى ديگر است ، و نشر صحيفه و كتاب و جامه وامثال آن ، به معناى گشودن آن است ، و مراد از (نشر) گشودن صحف وحى است ، همچنانكه آيه (كلا انها تذكره فمن شاء ذكره فى صحف مكرمه مرفوعه مطهره بايدى سفرهكرام برره ) به اين معنا اشاره مى كند.
و معناى آيه اين است كه : سوگند مى خورم به ملائكه اى كه صحيفه هاى آسمانى را بازمى كنند، صحيفه هايى كه وحى الهى بر آن نوشته شده ، تا پيغمبر آن را تلقى كند.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از اين جمله بادهايى است كه خداوندقبل از نزول باران و رحمت خدا مى پراكند. بعضى ديگر گفته اند: مراد بادهايى است كهابرها را مى گسترند.
بعضى ديگر گفته اند: مراد ملائكه اى است كه نامه هاىاعمال را مى گسترند. و بعضى ديگر گفته اند: ملائكه اى است كه در هنگامنزول ، بال خود را مى گسترند. و بعضى ديگر حرفهاى ديگرى زده اند.


فالفارقات فرقا



مراد از (فارقات ) فرقهايى است كه بين حق وباطل ، و حلال و حرام است ، و فرق در اين آيه صفتى است كه بر نشر ياد شده متفرع مىشود.


فالملقيات ذكرا عذرا او نذرا



مقصود از وصف فرشتگان به (فالملقيات ذكرا عذرا و نذرا) 
مراد از (ذكر) قرآن است ، كه او را به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مىخواندند. و ممكن هم هست وحى نازل بر انبيا باشد، كه بر آنان خوانده مى شد. و صفاتسه گانه اى كه اخيرا ذكر شده ، يعنى (نشر)، (فرق ) و (القاء)، سه صفتاست كه مترتب بر يكديگرند، يعنى اول بايد صحف آسمانى نشر بشود، تا فرق ميان حقو باطل و حلال و حرام روشن شود، پس با نشر است كه فرق تحقق خود را آغاز مى كند، وبا القاء تحققش تمام مى شود، پس فرق مرتبه اى از وجود نشر است ، كه بر آن مترتبمى شود، و القاء، مرتبه ديگرى است كه بر وجود آن مترتب مى شود و وجود نشر را تماممى كند.
و در كلمه (عذرا) و (نذرا) مفعول له هستند، و اگر با حرف (او) عطف شده اندبراى افاده تنويع است .
بعضى گفته اند: اين دو كلمه مصدر و به معناى اعذار و انذار است ، و اعذار به معناىآوردن بهانه اى است كه به وسيله آن انسان معذور شود، و معناى آيه اين است كه :فرشتگان ذكر را تلاوت مى كنند تا عذر باشد براى بندگان مؤ من ، كه به ذكر ايماندارند، و تهديد باشد براى سايرين .
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه : فرشتگان ذكر را تلاوت مى كنند تا خداىتعالى عذرش در برابر بندگان و عقاب ايشان تمام باشد، و معلوم شود كه عقاببندگان جز به وجه حكمت نبوده . برگشت اين معنا هم به همان اتمام حجت است ، پسبنابر اين ، حاصل معناى آيه اين است كه فرشتگان ذكر را القاء مى كنند تا حجت برتكذيب گران تمام شود، و تهديدى براى غير ايشان باشد، و اين معنا معناى خوبى است .


انما توعدون لواقع



اين جمله جواب از آن چند سوگند است ، و كلمه (ما) موصوله و خطاب در (توعدون )به عموم بشر است ، و مراد از (ما توعدون ) وعده هاى قيامت و ثواب و عقاب است ، واگر فرمود: (لواقع ) و نفرمود: (لكائن ) براى اين بود كه كلمه (واقع )رساتر است ، چون در آن شائبه اى از استقرار نيز هست . و معناى آيه اين است كه : آنچيزى كه خدا شما را به آن وعده داده ، يعنى مساءله بعث و عقاب و ثواب خواه ناخواه واقعخواهد شد.
سخنى درباره سوگندهاى خداى تعالى در قرآن  
گفتارى پيرامون سوگند ياد كردن خداى تعالى  در قرآن يكى از لطائف فن بيان دراين آيات شش گانه اين است كه علاوه بر اينكه سوگند در آن خبرى را كهدر جواباست تاءكيد مى كند، متضمن حجت بر مضمون جواب نيز هست ، و مىفهماند به چهدليل جزاى موعود واقع شدنى است ، بهايندليل كه تدبير ربوبى كه سوگندها بدان اشاره دارد،يعنىارسال مرسلات و عاصفات ، نشر صحف ، فرق و جداسازى حقازباطل ، و القاء مرسلات ذكر را بر پيامبر، تدبيرى است كه جز با وجودتكليف الهىتصور صحيح ندارد. و تكليف هم جز با حتمى بودن روز جزا. روزى كهمكلفين عاصى ومطيع به جزاى خود برسند تمام نمى شود.
پس سوگندى كه خداى تعالى ياد كرده سوگند تدبير او است ، تا هم وقوع جزاى موعودرا تاءكيد كند، و هم حجتى باشد بر وقوع آن جزا، گويا فرموده : من به اين حجتسوگند مى خورم كه مدلولش واقع خواهد شد.
و خواننده عزيز اگر در آياتى كه خداى تعالى در آنها سوگند ياد كرده دقت بفرمايد،خواهد ديد كه خود آن سوگندها حجت و برهانى است كه بر حقانيت جواب قسم دلالت مىكند، نظير سوگندى كه در مورد رزق خورده و فرموده : (فو رب السماء و الارض انهلحق )، كه در عين اينكه سوگند خورده بر حقيت رزق ،دليل آن را هم بيان كرده ، و آن اين است كه خداى تعالى رب و مدبر آسمان و زمين است ، ومبداء رزق مرزوقين هم همان تدبير الهى است . و سوگندى كه در مورد مستى كفار ياد كردهمى فرمايد: (لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون )، در عين سوگند بر گمراهى وكورى آنان دليل آن را هم بيان كرده ، و آن جان پيامبر است ،
كه جانى طاهر و به عصمت خدايى مصون از هر نقص است ، و معلوم است كه مخالف چنينپيامبرى معصوم ، در مستى و سرگردانى بسر مى برد، و سوگندى كه در رستگارىنفوس الهى و خسران نفوس آلوده ياد كرده ، مى فرمايد: (و الشمس و ضحيها... و نفس وما سويها فالهمها فجورها و تقويها قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها) كه در عيناينكه سوگند ياد كرده دليلش را هم آورده ، مى فرمايد: نظامى كه در خورشيد و ماه و شبو روز جريان دارد، و منتهى شده به پيدايش نفسى كه فجور و تقوايش به او الهام شده ،خود دليل است بر رستگارى كسى كه نفس را تزكيه كند و خسران كسى كه آن را آلودهسازد.
اين چند آيه را به عنوان نمونه آورديم ، ساير سوگندها هم كه در كلام خداى تعالى آمدههمين حال را دارد، هر چند كه همه آنها به روشنى اين چند سوگند نيست ، و نيازمند دقت نظربيشترى است نظير اين سوگند كه مى فرمايد: (و التين و الزيتون و طور سينين )،كه خواننده بايد در آن تدبر كند.


فاذا النجوم طمست . .. اقتت



اين آيات بيانگر روز موعودى است كه از وقوع آن خبر داده و فرموده بود: (انما توعدونلواقع )، و جواب كلمه (اذا) حذف شده ، چون جملات (لاى يوم اجلت ... للمكذبين )بر آن دلالت مى كرد.
حوادث و نشانه هاى قيامت كه حاكى از تغاير نظام اخروى و نظام دنيوى در همه شؤ وناست
خداى سبحان روز موعود را با ذكر حوادثى كه در آن واقع مى شود، و مستلزم انقراض عالمانسانى و انقطاع نظام دنيوى است معرفى مى كند، نظير تيره شدن ستارگان ، شكافتنزمين ، متلاشى شدن كوهها، و تحول نظام دنيا به نظامى ديگر. و اين نشانيها در بسيارىاز سوره هاى قرآنى و مخصوصا سوره هاى كوچك قرآن ازقبيل سوره نبا، نازعات ، تكوير، انفطار، انشقاق ، فجر،زلزال ، قارعه ، و غير آن و اين معنا از بيانات كتاب و سنت به طور بديهى معلوم است كهنظام حيات در همه شوونش در آخرت غير نظامى است كه در دنيا دارد، چون خانه آخرت خانهابدى است ، و از ساكنين آن خانه كسانى كه اهل سعادتند، سعادتشان خالص ، و آنها كهاهل شقاوتند شقاوتشان خالص است . طبقه اول آنچه را بخواهند و دوست داشته باشند دراختيار دارند، و طبقه دوم بغير از مكروه سهمى ندارند، هر چه دارند ناخوشايند است ، ولىدار دنيا دار فنا و زوال است ، در دنيا جز عوامل و اسباب خارجى و ظاهرى ، كه آميخته اى ازمرگ و حيات ، و فقدان و وجدان ، و كام و ناكامى ، و تعب و راحت ، و اندوه و مسرت است ،حاكم نيست ، به خلاف خانه آخرت كه دار جزا است ، و در آن عملى نيست و دنيا دارعمل است ، و جزايى در آن نيست ، و كوتاه سخن اينكه نشاه آخرت غير نشاه دنيا است .
پس اينكه خداى تعالى نشاه قيامت و جزا را به وسيله مقدمات آن تعريف مى كند، و خاطرنشان مى سازد كه نشانى آن برچيده شدن بساط دنيا و خراب شدن بنيان زمين آن ، ومتلاشى شدن كوههاى آن ، و پاره پاره شدن آسمان آن ، و محو و بى نور شدن ستارگانآن و غير اينها در حقيقت از قبيل تحديد حدود يك نشاه به سقوط نظام حاكم بر نشاه اىديگر است : (و لقد علمتم النشاه الاولى فلو لا تذكرون ).
پس معناى اينكه فرمود: (فاذا النجوم طمست ) اين است كه در آن روز اثر ستارگان ،نور و ساير آثار آن محو مى شود، چون كلمه (طمس ) به معناىزايل كردن اثر و محو آن است ، همچنان كه در جاى ديگر اين طمس را معنا كرده فرموده : (واذا النجوم انكدرت ).
(و اذا السماء فرجت ) - يعنى روزى كه آسمان پاره مى شود، چون كلمه فرج ،فرجه به معناى پيدا شدن شكاف بين دو چيز است ، و در جاى ديگر اين فرج را معنا كردهفرموده : (اذا السماء انشقت ).
(و اذا الجبال نسفت ) - يعنى روزى كه كوهها از ريشه كنده مى شوند و از بين مىروند، وقتى گفته مى شود: (نسفت الريح الكلاء) معنايش اين است كه باد، علف را ازريشه در آورد و از بين برد، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : (و يسئلونك عنالجبال فقل ينسفها ربى نسفا).
(و اذا الرسل اقتت ) - يعنى و روزى كه زمان حضور انبيا براى شهادت عليه امت ها معينمى شود، و يا آن زمانى كه منتظر رسيدنش هستيم تا رسولان عليه امت ها شهادت دهند فرامى رسد. و كلمه (اقتت ) فعل ماضى مجهول از بابتفعيل از مصدر تاقيت است ، كه به معناى توقيت و تعيين وقت است ، و در باره شهادت انبيادر جاى ديگر فرموده : (فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين )، و نيزفرموده : (يوم يجمع اللّه الرسل فيقول ما ذا اجبتم ).


لاى يوم اجلت . .. للمكذبين



كلمه (اجل ) به معناى مدتى است كه براى چيزى معين شده باشد و(تاجيل ) به معناى اجل قرار دادن براى چيزى است ، كه البته در لازمه آن كه همانتاءخير باشد نيز استعمال مى شود، مثلا وقتى مى گويند: (قرضموجل ) معنايش قرض مدت دار است ، به خلاف (قرضحال ) كه به معناى قرض فورى است ، و اين معنا با آيه مناسب تر است تا معناى لغوىكلمه . و ضمير در (اجلت ) به امور مذكور يعنى طمس نجوم ، شكافتن آسمان ، ريشهكن شدن كوهها، و تعيين وقت شهادت رسولان بر مى گردد. و معناى آيه اين است كه : اينامور براى چه روزى تاءخير داده شده ، و خلاصه چه روزى صورت مى گيرد.
اين احتمال هم داده شده كه : كلمه (اجلت ) به معناى مدت قرار دادن براى چيزى باشد،و ضمير مقدر در آن به رسل و يا به آنچه كه كلام بدان اشعار دارد، و مربوط بهاخبارى است كه رسولان از احوال آخرت داده اند برگردد، و معنا چنين باشد: چندسال و يا چند قرن به رسولان مهلت داده اند تا بعد از آن مهلت براى شهادت حاضرشوند، و يا چند قرن معين كرده اند تا بعد از آن آنچه انبيا خبر داده اند واقع شود، وصحنه هول انگيز قيامت و تعذيب كفار و تنعيم مؤ منين محقق گردد. و ليكن ايناحتمال خالى از خفا و ابهام نيست .
اين آيه شريفه و آيه بعدش يعنى مجموع (لاى يوم اجلت ليومالفصل ) به صورت سؤ ال و جواب آمده تا عظمت وهول انگيزى آن روز را رسانيده تعجب شنونده را برانگيزد، واصل معنا اين است كه اين امور تاءخير انداخته شده براى روزفصل .
و اين نوع جمله هاى استفهامى در معناى تقديرقول است ، و معناى آن اين است كه : دليل بر عظمت اين روز وهول انگيزى و عجيب بودنش ، اين است كه مى پرسند: براى چه روزى اين امور عظيم وهائل و عجيب تاءخير انداخته شده اند، پس جواب داده مى شود براى روزفصل .
و منظور از (روز فصل ) روز جزا است كه در آن خداى تعالى بين خلائقفصل قضا مى كند، همچنان كه فرمود: (ان اللّهيفصل بينهم يوم القيمه ). و جمله (و ما ادراك ما يومالفصل ) تعظيمى است از آن روز، و از وقايع آن روز.(ويل يومئذ للمكذبين ) - كلمه (ويل ) به معناى هلاكت است ، و مراد از (مكذبين )تكذيب گران روز فصل است ، كه وعده اش را به ايشان داده اند چون سياق آيات ، سياقرساندن اين معناست كه آن روز واقع شدنى است ، و به همين منظور هم سوگند ياد شده .
و در اين جمله نفرينى به تكذيب گران شده ، و به همين نفرين اكتفا شده ، ديگر جوابكلمه (اذا) را نياورده ، و نفرموده : (اذا النجوم طمست . .. - وقتى ستارگان تيره مىشود چه مى شود...)، و تقدير كلام اين است كه وقتى چنين و چنان مى شود (آنچه وعدهاش به شما داده شده واقع مى شود). و يا اين است كه وقتى چنين و چنان مى شود (روزفصل واقع گشته ) و تكذيب گران هلاك مى شوند، (كه جمله هايى كه بين گيومه استحذف شده و آن نفرين به جايش نشسته است ).
بحث روايتى  
(رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته ) 
در كتاب خصال از ابن عباس روايت آورده كه گفت : روزى ابوبكر به حضوررسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) عرضه داشت : يارسول اللّه محاسنت زود سفيد شد؟ فرمود: سوره هود، واقعه ، مرسلات ، و عم يتسائلونمرا پير كرد.
و در درالدر المنثور است كه بخارى ، مسلم ، نسائى و ابن مردويه از ابن مسعود روايت كردهاند كه گفت : روزى در حالى كه ما با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در غارمنى جاى گرفته بوديم ،
ناگهان سوره (والمرسلات عرفا) نازل گرديد،رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در همانحال آن را مى خواند و من از دهانش مى گرفتم هنوز دهانرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از خواندن اين سوره باز نايستاده بود كهناگهان مارى بر آن جناب حمله كرد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: اورا بكشيد، دويديم كه مار را بكشيم ، ليكن دست ما به آن نرسيد و فرار كرد،رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود من از شر شما حفظ شده ام ، همانطور كهشما از شر اين مار حفظ شديد.
مؤ لف : صاحب الدر المنثور اين روايت را به دو طريق ديگر نيزنقل كرده .
و در تفسير قمى در ذيل جمله (والمرسلات عرفا) گفته : اين آيات تابع يكديگر ومترتب برهمند.
و در مجمع در ذيل همين آيه گفته : بعضى معتقدند كه مرسلات ملائكه اى هستند كه براىابلاغ او امر و نواهى خداى تعالى ارسال شده اند،(نقل از روايت هروى از ابن مسعود و نقل از ابى حمزه ثمالى يكى از اصحاب على (عليهالسلام ) از آن جناب ).
و در تفسير قمى در ذيل جمله (فاذا النجوم طمست ) گفته است : يعنى نور ستارگان ازبين مى رود، و خود آنان فرو مى ريزند.
و در همان كتاب در روايت ابى الجارود از امام ابى جعفر (عليه السلام ) آمده كه در تفسيرجمله مذكور، فرمود: (طمس نجوم ) از بين رفتن روشنى آنها است ، و در تفسير آيه (واذا السماء فرجت ) فرمود: يعنى آسمان منشق مى شود. (و اذاالرسل اقتت ) يعنى رسولان در اوقاتى مختلف مبعوث مى شوند.
و در مجمع البيان است كه امام صادق (عليه السلام ) در معناى جمله (اقتت ) فرمود:يعنى در اوقات مختلف مبعوث شدند.
و در تفسى رقمى در ذيل جمله (لاى يوم اجلت ) فرموده : يعنى تاءخير انداخته شده .
آيات 50-16 سوره مرسلات  


الم نهلك الاولين (16) ثم نتبعهم الاخرين (17) كذلكنفعل بالمجرمين 18 ويل يومئذ للمكذبين (19) الم نخلقكم من ماء مهين (20) فجعلناه فى قرارمكين (21) الى قدر معلوم (22) فقدرنا فنعم القادرون (23)ويل يومئذ للمكذبين (24) الم نجعل الارض كفاتا (25) احياء و اموتا (26) و جعلنا فيها رواسىشامخات و اسقيناكم ماء فراتا (27) ويل يومئذ للمكذبين (28) انطلقوا الى ما كنتم بهتكذبون (29) انطلقوا الى ظل ذى ثلث شعب (30) لاظليل و لا يغنى من اللهب (31) انها ترمى بشرر كالقصر (32) كانه جمالت صفر (33)ويل يومئذ للمكذبين (34) هذا يوم لا ينطقون (35) و لا يوذن لهم فيعتذرون (36)ويل يومئذ للمكذبين (37) هذا يوم الفصل جمعناكم و الاولين (38) فان كان لكم كيد فكيدون (39) ويل يومئذ للمكذبين (40) ان المتقين فى ظلال و عيون (41) و فواكه مما يشتهون (42) كلواو اشربوا هنيا بما كنتم تعملون 43 انا كذلك نجزى المحسنين (45)ويل يومئذ للمكذبين (45) كلوا و تمتعوا قليلا انكم مجرمون (46)ويل يومئذ للمكذبين (47) و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون (48)ويل يومئذ المكذبين (49) فباى حديث بعده بومنون (50)



ترجمه آيات
آيا ما پيشينيان را (به كيفر كفر) هلاك نكرديم ؟ (16).
از پى آنان هم قومى ديگر را (كه منكران قرآن باشند) نيز هلاك مى كنيم (17).
ما بدكاران عالم را همين گونه هلاك مى سازيم (18).
واى در آن روز به حال آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند! (19).
آيا ما شما آدميان را از آبى پست و ناچيز بدين زيبايى نيافريديم ؟ (20).
سپس آن را (از صلب پدر) به قرارگاه رحم منتقل ساختيم (21).
تا مدتى معين و معلوم (در رحم بماند) (22).
و ما تقدير مدت رحم (و تعيين سرنوشت او تا ابد) را كرديم ، كه نيكو مقدر حكيمى هستيم(23).
واى در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند (24).
آيا ما زمين را محل اجتماع بشر قرار نداديم ؟ (25).
تا زندگان روى زمين تعيش كنند و مردگان درونش پنهان شوند (26).
و در زمين كوههاى بلند برافراشتيم و از ابر و باران به شما آبزلال گوارا نوشانديم (27).
واى در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند (28).
خطاب رسد اى منكران ! شما امروز به سوى آن دوزخى كه تكذيب كرديد برويد (29).
برويد زير سايه دودهاى آتش دوزخ كه داراى سه شعبه است (30).
نه آنجا سايه اى خواهد بود و نه از شرار آتش هيچ نجاتى دارند (31).
آن آتش هر شرارى بيفكند مانند قصرى است (32).
گويى آن شراره (در سرعت و كثرت ) همچون شتران زرد موى است (33).
واى در آن روز به حال آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند (34).
اين روزى است كه كافران (براى نجات خود) سخنى نتوانند گفت (35).
و به آنها رخصت عذرخواهى نيز نخواهند داد (36).
واى در آن روز به حال آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند (37).
اين روز فصل (حكم و جدايى نيك و بد) است كه شما را با همه در گذشتگان پيشين بهعرصه محشر جمع گردانيم (38).
پس اگر چاره اى بر نجات خود مى توانيد انجام دهيد كنيد (39).
واى در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند (40).
آن روز سخت بندگان با تقوا در سايه درختان بهشت و كنار نهرهاى جارى متنعمند (41).
و از هر نوع ميوه كه مايلباشند فراهم است (42).
به آنها خطاب شود كه از هر طعام و شراب بخواهيد بخوريد و بياشاميد كه شما راگوارا باد پاداش اعمال نيكى كه در دنيا بجا آورديد (43).
ما البته نيكوكاران عالم را چنين پاداش مى دهيم (44).
واى در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند (45).
اى كافران شما هم بخوريد و تمتع بريد به عمر كوتاه دنيا كه شما بسيار بدكاريد(46).
واى در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند (47).
و هر گاه به آنها گفته شد كه نماز و طاعت خدا را به جاى آريد اطاعت نكردند (48).
واى در آن روز به حالآنانكه آيات خدا را تكذيب كردند (49).
شما پس از آيات خدا (كه آن را تكذيب كرديد) باز به كدامين حديث ايمان مى آوريد؟! (.5).
بيان آيات
اين آيات حجت هايى است كه بر يگانگى خداى تعالى در ربوبيت دلالت مى كند، ادله اىاست كه به حكم آن بايد يوم الفصلى باشد، و در آن مكذبين به جزاى خود برسند، ونيز به كيفرهايى كه براى آنان تهيه شده ، و به نعمت و كرامتى كه براى مردم باتقوى آماده شده اشاره مى كند، و سوره را با توبيخ و مذمت منكرين كه از عبادت خدا وايمان به گفتار او استكبار مى ورزند، ختم نموده است .
بيان احتجاجاتى بريگانگى خداوند در ربوبيت ، و بر اثبات يومالفصل كه از آيه : (الم نهلك الاولين ...) و آيات بعد از آن استفاده مىشود


الم نهلك الاولين ثم نتبعهم الاخرين كذلكنفعل بالمجرمين



استفهام در اين آيه انكارى است ، و منظور از (اولين )امثال قوم نوح و عاد و ثمود است ، كه از امت هاى قديم العهدند، و منظور از (آخرين ) امتهايى است كه بعدا به ايشان پيوستند، و كلمه (اتباع ) به معناى آن است كه چيزى رادنبال چيزى ديگر قرار دهند.
در جمله (ثم نتبعهم ) كلمه (نتبع ) را به رفع مى خوانيم ، بنابر اينكه استينافىو از نو باشد، چون عطف به كلمه (نهلك ) نيست ، وگرنه آن نيز مجزوم مى شد. ومعناى آيه اين است كه : ما تكذيب گران را كه در امتهاى اولين بودند هلاك كرديم ، و سپسما امتهاى ديگر را به دنبال آنان هلاك مى كنيم .
و جمله (كذلك نفعل بالمجرمين ) به منزلهتعليل براى مطالب قبل است ، و لذا بدون فصل (واو) آمده و عطف به ماقبل نشده ، گويا گوينده اى پرسيده : آخر چرا هلاك شدند؟ در پاسخ فرموده : براى اينكه سنت ما با مجرمين همين است ، و اين آيات - به طورى كه ملاحظه مى كنيد - انذار است، و مى خواهد لحن بيان را به همان اصلى كه محور آيات اين سوره است يعنى جمله(ويل يومئذ للمكذبين ) برگرداند، و در عينحال حجتى است بر يگانگى خدا در ربوبيت ، چون هلاك كردن انسانهاى مجرم ، خودتصرفى در عالم انسانى و تدبيرى براى آن است ، و چون غير از خدا هلاك كننده اى نيست، و خود مشركين هم به اين اعتراف دارند، پس رب هم تنها او است و غير او رب و معبودىنيست .
علاوه بر اشارات ياد شده بر وجود يوم الفصل هم دلالت دارد، چون اهلاك قومى به خاطرجرائمى كه داشته اند وقتى تصور دارد كه قبلا تكليف كرده باشد، و تكليف هم وقتى مىتواند متوجه قومى بشود كه مجازاتى هم در كار باشد، اطاعت كاران را پاداش وگنهكاران را كيفر دهند، پس معلوم مى شود كه در اين ميان يوم الفصلى هست ، و در آنافراد مطيع پاداش ، و عاصيان كيفر داده مى شوند، و پاداش و كيفر آن روز از جنس پاداشو كيفر دنيا نيست ، چون پاداش و كيفر دنيوى نمى تواند همه اولين و آخرين راشامل شود، پس در اين ميان روزى هست كه هر انسانى در برابر هر كارى كه كرده جزا دادهمى شود، و اين همان روز فصل و روز (مجموع له الناس )است .


الم نخلقكم من ماء مهين ... فنعم القادرون



استفهام در اين آيه انكارى است ، و كلمه (ماء مهين ) به معناى آبى خوار و پست است ، كهخودش نمى تواند خود را نگه دارد، و مراد از آن نطفه است ، و مراد از (قرار مكين )محفظه رحم است ، و منظور از (قدر معلوم ) مدتحمل است .
و فعل (فقدرنا) از باب قدر به معناى اندازه گيرى است ، و حرف (فاء) براىتفريع قدر بر خلق است ، و معنايش اين است كه : ما شما را خلق كرديم و حوادثى كهبعدها بر سرتان مى آيد و اوصاف و احوالى كه در آينده به خود مى گيريد همه را معينو تقدير كرديم . خلاصه هم خلقتان كرديم ، و هم حوادثى كه درطول زندگى برايتان پيش مى آيد معين كرديم ، يكى عمرش طولانى و ديگرى كوتاه شد،يكى قيافه اش زيبا و ديگرى زشت شد، يكى سالم و ديگرى مريض شد، و همچنين از نظررزق و چيرهاى ديگر.
بعضى احتمال داده اند كه : جمله (قدرنا) از قدرت درمقابل عجز گرفته شده باشد،
و مراد اين باشد كه ما بر همه اينها تواناييم . ولى وجه قبلى وجيه تر است .
و معناى آيه اين است كه : ما شما را از آبى پست و ناچيز كه همان نطفه باشد آفريده ايم، و آن آب را در قرارگاهى محفوظ كه همان رحم مادران باشد جاى داديم ، و تا مدتى معلومكه همان مدت حمل باشد در آنجا نگه داشتيم ، پس ما همه اين حوادث و صفات واحوال را كه با هستى شما ارتباط دارند تقدير كرديم ، و چه خوب مقدرى هستيم ما.
در اين آيات و اينكه مضمونش حجتى بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت است ، نظير آنبيانى كه در آيات سابق داشتيم جريان دارد. و همچنين در اينكه اين حجت ، حجت بر تحققيوم الفصل نيز هست ، چون ربوبيت اقتضاى آن دارد كه مربوبين در برابر ساحتشخضوع كنند، و اين خضوع همان گرويدن به دينى است كه مربوب را مكلف به تكاليفىمى كند، و تكليف هم جز بر دائر كردن جزا در برابر اطاعت و عصيان تمام نمى شود، وروزى كه مكلفين در آن روز به جزاى اعمال خود مى رسند، همان يومالفصل است .


الم نجعل الارض كفاتا احياء و امواتا... فراتا



كلمه (كفات ) و همچنين كلمه (كفت ) به معناى جمع كردن و ضميمه كردن است ، مىفرمايد: مگر ما نبوديم كه زمين را كفات كرديم ، يعنى چنان كرديم كه همه بندگان را درخود جمع مى كند، چه مرده ها را و چه زنده ها را. بعضى گفته اند: كفات جمع كفت به معناىظرف است . و معناى آيه اين است كه : مگر ما زمين را ظرفهايى براى جمع احيا و امواتنكرديم .
(و جعلنا فيها رواسى شامخات ) - كلمه (رواسى ) جمع (راسيه ) است ، كهبه معناى كوه پا بر جا و استوار است ، و (شامخات ) به معناى كوههاى بلند است ، وگويا آوردن كلمه (رواسى ) زمينه چينى است براى آيه (و اسقيناكم ماء فراتا)،چون نهرها و چشمه هاى طبيعى همه از كوهها منفجر مى شود، و به طرف دشت ها سرازير مىگردد، و كلمه (فرات ) به معناى آب گوارا است ، دردليل بودن اين آيات هم همان بيان كه در آياتقبل داشتيم مى آيد.


انطلقوا الى ما كنتم به تكذبون



اين آيه حكايت فرمانى است كه در يوم الفصل به ايشان داده مى شود، صاحب كلام خداىتعالى است ، به قرينه اينكه در آخر آيات مى فرمايد: (اگر نيرنگى داريد به كارببريد)،
و مراد از جمله (آنچه همواره تكذيبش مى كردند) جهنم است ، و كلمه (انطلاق ) بهمعناى روانه شدن و منتقل گشتن از جايى به جاى ديگر و بدون مكث است . و معناى آيه ايناست كه : به ايشان گفته مى شود از محشر بدون هيچ درنگى به سوى آتش روانهشويد، همان آتشى كه همواره تكذيبش مى كرديد.
وصف عذابى كه مكذبان قيامت در آن روز به سوى آن روانه مى شوند 


انطلقوا اليظل ذى ثلث شعب



مفسرين گفته اند: مراد از اين (ظل ) سايه دودى است كه از آتش جهنم بالا مى رود،همچنان كه در جاى ديگر فرموده : (و ظل من يحموم ).
و نيز در مورد انشعاب آن به سه شعبه گفته اند: اين اشاره است به عظمت دود جهنم ، چوندود وقتى خيلى متراكم و عظيم باشد شاخه شاخه مى شود.


لا ظليل و لا يغنى من اللهب



(ظل ظليل ) به معناى سايه خنك است ، سايه اى كه از رسيدن حرارت به انسانجلوگيرى كند، و براى آدمى ساترى از آزار حرارت باشد، و اينكه مى فرمايد سايهشعبه دار ظليل نيست ، منظور اين است كه از هرم آتش و شعله هاى آن جلوگيرى نمى كند.


انها ترمى بشرر كالقصر كانه جمالت صفر



ضمير (انها) به (نار - آتش ) بر مى گردد هر چند در كلام نامى از (نار)برده نشده بود، و ليكن از سياق معلوم است . و كلمه (شرر) به معناى زبانه هايىاست كه از آتش بر مى خيزد. و معناى (قصر) معلوم است و كلمه (جماله ) جمعجمل است ، كه به معناى شتر نر است ، و معناى آيه روشن است .


هذا يوم لا ينطقون و لا يوذن لهم فيعتذرون



كلمه (هذا) اشاره است به (يوم الفصل ) و مراد از (يوذن ) اذن در سخن گفتن ويا عذرخواهى كردن است .
و جمله (فيعتذرون ) عطف است بر جمله (يؤ ذن ) و هر دو در سلك نفى قرار دارند، مىفرمايد امروز روزى است كه اهل محشر - از انسانها - سخن نمى گويند و اذن سخن گفتنبه ايشان داده نمى شود، و يا اذن عذرخواهى كردن به ايشان داده نمى شود، پس اعتذارىنخواهند كرد. و نفى نطق در اين آيه با اثبات آن در آيات ديگر منافات ندارد، چون روزقيامت مواقف بسيار و مختلف دارد، در يك موقف از ايشان سؤال مى شود جواب هم مى دهند،
و در موقفى ديگر بر دهان آنان مهر مى زنند و نمى توانند سخن بگويند، و ما در تفسيرآيه شريفه (يوم يات لا تكلم نفس الا باذنه )، بيانى در اين باره داشتيم ، بدانجامراجعه شود.


هذا يوم الفصل جمعناكم و الاولين فان كان لكم كيد فكيدون



روز قيامت را از اين جهت يوم الفصل خوانده كه خداى تعالى در آن روز جدا سازى مى كند،و ميان اهل حق و اهل باطل با داورى خود جدايى مى اندازد، همچنان كه فرمود: (ان ربك هويفصل بينهم يوم القيمه فيما كانوا فيه يختلفون )، و نيز فرموده : (ان ربك يقضىبينهم يوم القيمه فيما كانوا فيه يختلفون ) كه در يكى تعبير بهفصل ، و در ديگرى تعبير به قضا كرده است .
و خطاب (كم - شما را) در جمله (جمعناكم و الاولين ) به تكذيب گران اين امت است، بدان جهت كه جزء آخرين هستند، و به همين جهت درمقابل (اولين ) قرارشان داد، و در جاى ديگر به نحو جامع فرموده : امروز روزى استكه همه مردم در آن جمع مى شوند، (ذلك يوم مجموع له الناس ) و در جاى ديگر فرموده: (و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا).
و معناى اينكه فرمود: (فان كان لكم كيد فكيدون ) اين است كه اگر شما حيله اى عليهمن داريد تا با آن حيله عذاب مرا از خود دفع كنيد، آن حيله را بكار ببريد، و اين خطاب رااصطلاحا تعجيزى مى گويند، و معنايش اين است كه شما چنين نيرويى نداريد، در آن روزبه طور كلى همه نيروها از شما گرفته مى شود، و با ظهور اين حقيقت كه (لا قوه الالله ) خود ستمكاران با ديدن عذاب يقين مى كنند، و بلكه مى بينند كه قوت همه اش ازآن خدا است ، و اينكه خدا شديد العذاب است ، و اين زمانى است كه پيشوايان از پيروانخود بيزارى مى جويند، و عذاب را مى بينند، و همه اسبابها از كار مى افتد.
و اين آيه يعنى آيه (ان كان لكم كيد فكيدون ) مدلولى وسيع تر از آيه شريفه زيردارد كه مى فرمايد: (يا معشرالجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات والارض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان )، چون اين آيه تنها قدرت بر فرار را نفى مىكند، به خلاف آيه مورد بحث كه همه انحاى حيله را نفى مى كند.
در جمله (فكيدون ) التفاتى از تكلم مع الغير (ما) به تكلم وحده (من ) به كار رفته ،چون در جملات قبل خداوند تعبير به (ما) مى كرد و مى فرمود: (ما شما را جمع مىكنيم )، و در اينجا تعبير به من كرده ، و نكته در آن اين است كه امر (كيدون ) تعجيزىاست ، و متعلق آن كيد با كسى است كه همه قوتهاو قدرتها از اوست ، و او تنها خداىتعالى است ، و اگر مى فرمود: (فكيدونا) اشاره به (توحيد) از بين مى رفت .


ان المتقين فى ظلال و عيون و فواكه مما يشتهون ... المحسنين



مراد از كلمه (ظلال ) سايه هاى بهشت ، و مراد از كلمه (عيون ) چشمه هاى آن است ،كه اهل بهشت از آن سايه ها استفاده نموده ، و از آن چشمه ها مى نوشند، و كلمه فواكه جمعفاكهه است كه به معناى ميوه است .
(كلوا و اشربوا هنيئا بما كنتم تعملون )- مفاد اين آيه اذن و اباحه است ، تو گويىخوردن و نوشيدن كنايه است از مطلق تنعم به نعمتهاى بهشتى و تصرف در آن ، هر چندكه از مقوله خوردن و نوشيدن نباشد. و استعمال اين كنايه شايع است ، همچنان كه خوردنمال را كنايه مى گيرند از مطلق تصرف ، مثلا مى گويندمال مردم را مخور، يعنى در آن تصرف مكن .
(انا كذلك نجزى المحسنين ) - در اين جمله سعادتاهل بهشت را مسجل مى سازد.


كلوا و تمتعوا قليلا انكم مجرمون



خطاب در اين آيه از قبيل خطابهاى تهديد آميزى است كه ما به دشمن خود مى كنيم و مىگوييم هر چه دلت مى خواهد بكن ، و يا هر چه از دستت بر مى آيد كوتاهى مكن ،كهمعنايش اين است كه هر كارى بكنى سودى به حالت ندارد، و اين نوع خطابها مخاطب را ازاينكه از حيله هاى خود سود ببرد و در نتيجه به هدف خود برسد ماءيوس مى كند، و نظيرآن در چند جاى قرآن آمده ، مى فرمايد: (فاقض ما انت قاض انما تقضى هذه الحيوهالدنيا).
و نيز مى فرمايد: (اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصير).
پس اينكه فرمود: (كلوا و تمتعوا قليلا): بخوريد، و در اندك زمانى تمتع ببريد، ويا تمتعى اندك ببريد، در حقيقت مى خواهد ايشان را ماءيوس كند از اينكه با خوردن وتمتع بردن بتوانند عذاب را از خود دفع كنند، وقتى نمى توانند جلو عذاب را بگيرند،هر چه دلشان مى خواهد از متاع قليل دنيا بخورند.
و اگر در اين زمينه خصوص خوردن و تمتع را يادآور شد، براى اين بود كه منكرين معادبراى سعادت معنايى جز سعادت دنيا قائل نيستند، و براى سعادت دنيا هم معنايى جزخوردن و شهوترانى كردن نمى فهمند، عينا مانند يك حيوان بى زبان ، كه قرآن كريمايشان را به آن تشبيه نموده مى فرمايد: (و الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كماتاكل الانعام و النار مثوى لهم ).
و جمله (انكم مجرمون )، علت مطالب ما قبل را بيان مى كند، كه در آن امر مى كرد بهاينكه بخوريد و تمتع ببريد كه از آن سودى نخواهيد برد، براى اينكه شما با تكذيبيوم الفصل ، و تكذيب كيفر تكذيب گران ، مجرم شديد، و جزاى مجرم خواه ناخواه آتش ‍است .
مقصود از ركوع در آيه : (و اذا قيل لهم اركعوا لايركعون ) و وجهاتصال اين آيه با آيات قبل


و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون



مراد از (ركوع ) - به طورى كه ديگران هم گفته اند - نماز خواندن است ، و شايدبه اعتبار آن باشد كه نماز مشتمل بر ركوع است .
بعضى هم گفته اند: مراد از ركوعى كه در اين آيه به آن امر فرموده ، مطلق خشوع وخضوع و تواضع براى خداى تعالى است ، به اينكه دعوتش را بپذيرند، و كلامش راقبول نموده ، دينش را پيروى نمايند، و خلاصه بندگيش كنند.
بعضى ديگر گفته اند: مراد از اين ركوع همان سجده اى است كه در قيامت ماءمور بدان مىشوند، ولى نمى توانند انجام دهند، كه قرآن در باره اش فرموده : (و يدعون الىالسجود فلا يستطيعون )، ليكن اين دو وجه خالى از بعد نيست .
و اما اينكه وجه اتصال اين آيه به ما قبلش چيست ؟ به نظر ما وجهش اين است كه زمينهگفتار در سابق زمينه تهديد تكذيب گران روزفصل بود، و در اين مقام بود كه آثار سوء اين تكذيبشان را بيان كند، در آيه مورد بحثهم همين مطلب را تمام نموده ، مى فرمايد اينان خدا را وقتى كه ايشان را به عبادت خود مىخواند عبادت نمى كنند، چون منكر روز جزايند، و با انكار روز جزا عبادت معنا ندارد، پسآيه مورد بحث به اين بيان متصل به ما قبل است ، و در عينحال زمينه اى است براى آيه بعد كه مى فرمايد: (فباى حديث بعده يومنون ).
بعضى به زمخشرى نسبت داده اند كه گفته است : اين آيهمتصل به كلمه (للمكذبين ) است ، كه در آيهقبل بود، گويا فرموده : ويل براى كسانى كه تكذيب كردند، و كسانى كه وقتى بهايشان گفته مى شود ركوع كنيد ركوع نمى كنند.
در اين آيه التفاتى به كار رفته ، قبلا منكرين معاد مورد خطاب بودند، به ايشان مىفرمود: (بخوريد...) و در اينجا غايب به حساب آمده اند، مى فرمايد: (وقتى بهايشان گفته مى شود...) و وجه اين التفات روگردانى از ايشان است ، چون بعد از آنكهدر جمله (كلوا و تمتعوا) ايشان را به خودشان واگذاشت ، كه هر چه مى خواهند بكنند،ديگر معنا ندارد باز خطاب را متوجهشان كند.


فباى حديث بعده يومنون



يعنى وقتى به قرآن كه معجزه و آيتى است الهى ايمان نمى آورند، و وقتى اين قرآن باكمال روشنى و با برهان قاطع برايشان بيان مى كند كه معبودى جز خدا ندارند، و خداشريكى ندارد، و در پيش رويشان يوم الفصلى چنين و چنان دارند، توجهى بدان نمىكنند، ديگر بعد از اين قرآن به چه سخنى ايمان مى آورند.
اين جمله رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را ماءيوس مى كند از اينكه به خدا ورسولش ايمان بياورند، و به منزله هشدارى است به اينكه ديگر ايشان را به ايماندعوت مكن ، و اينكه گفتيم (بخورند و تمتع ببرند) سخن به جايى بود، ديگر ايمانآور نيستند، و هيچ فايده اى در دعوت كردن آنان نيست ، جز همين مقدار كه حجت بر آنان تمامشود.
بحث روايتى  
(چند روايت در ذيل برخى آيات گذشته ) 
در تفسير قمى در ذيل آيه (الم نخلقكم من ماء مهين ) آمده يعنى آبى گنديده و(فجعلناه فى قرار مكين )، يعنى در رحم و (الى قدر معلوم ) يعنى تا منتهاىاجل .
مؤ لف : و در اصول كافى در روايتى از ابى الحسن ماضى (عليه السلام ) آمده كه آيه(الم نهلك الاولين ) را بر تكذيب گرانى تطبيق فرموده كه در خصوص اطاعت ازاوصياى پيغمبر او را تكذيب كردند و جمله (ثم نتبعهم الاخرين ) را بر كسانى تطبيقفرموده كه نسبت به آل محمد جفا كردند.
و اين حديث علاوه بر اضطرابى كه در متن آن هست صرف تطبيق مصداق بر آيه است ، نهتفسير آن .
و نيز در آن كتاب آمده كه در معناى آيه (المنجعل الارض كفاتا احياء و امواتا) فرموده (كفات ) به معناى مساكن است . آنگاهاضافه كرده كه امير المؤ منين (عليه السلام ) در مراجعتش از صفين به قبرها نظر انداخت ،و آنگاه فرمود: اينجا كفات اموات است ، يعنى منزلگاه ايشان است و سپس نظر انداخت بهخانه هاى كوفه و فرمود: اينها كفات زندگان است ، آنگاه اين آيه را تلاوت كرد: (المنجعل الارض كفاتا احياء و امواتا).
مؤ لف : و در كتاب معانى الاخبار به سند خود از حماد از امام صادق (عليه السلام ) روايتكرده كه آن جناب نظرى به مقابر انداخت ، و سخنانى كه در حديثقبل آمده بود به زبان آورد.
و در همان كتاب در تفسير جمله و جعلنا فيها رواسى شامخات آمده كه منظور كوههاى مرتفعاست .
و نيز در همان كتاب در معناى جمله (ذى ثلث شعب ) آمده كه : در آن ، سه شعبه از آتشاست ، و در معناى (انها ترمى بشرر كالقصر) فرموده شراره هايى از آتش كه بهبزرگى قصرها و كوهها است .
و نيز در همان كتاب در تفسير (ان المتقين فىظلال و عيون ) آمده كه فرمود: در سايه هايى از نور كه روشن تر از نور خورشيد است.
و در مجمع البيان در ذيل آيه (و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون ) مى گويد:مقاتل گفته اين آيه در باره قبيله ثقيف نازل شد، كهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به ايشان دستور داد نماز بخوانند، و آنهاگفتند (لا ننحنى ) يعنى ما هرگز قامت خم نمى كنيم . البته در روايت به جاى كلمه(لا ننحنى ) (لا نحنى ) آمده .
آنگاه گفتند قامت خم كردن ننگى است بر ما، پسرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: دينى هم كه ركوع و سجود نداشتهباشد چيزى ندارد.
مؤ لف : در انطباق اين قصه - كه حتما بايد بعد از هجرت و وجوب نماز واقع شدهباشد - با آيه مورد بحث خفائى هست ، و آنطور كه بايد روشن نيست . و در تفسير قمىدر باره آيه قبلى آمده كه وقتى به ايشان گفته مى شود: امام را دوست بداريد و ولايتش رابپذيريد، نمى پذيرند.
مؤ لف : اين روايت هم از باب تطبيق كلى بر مصداق است ، نه از باب تفسير.
سوره نباء مكى است و چهل آيه دارد
سوره نباء آيات 16-1 


بسم اللّه الرحمن الرحيم عم يتساءلون (1) عن النبا العظيم (2) الذى هم فيه مختلفون (3)كلا سيعلمون (4) ثم كلا سيعلمون (5) الم نجعل الارض مهدا (6) والجبال اوتادا (7) و خلقناكم ازوجا (8) و جعلنا نومكم سباتا (9) و جعلناالليل لباسا (10) و جعلنا النهار معاشا (11) و بنينا فوقكم سبعا شدادا (12) و جعلنا سراجاوهاجا (13) و انزلنا من المعصرات ماء ثجاجا (14) لنخرج به حبا و نباتا (15) و جناتالفافا (16)



ترجمه آيات
به نام خداى رحمان و رحيم . مردم از چه خبر مهمى پرسش و گفتگو مى كنند؟ (1).
از خبر بزرگ قيامت (2).
كه در آن با هم به جدل و اختلاف كلمه برخاستند (چون پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به نزول قرآن سخن از خدا و قيامت آغاز فرمود مؤ من و كافر در صدق و كذبش بهمجادله پرداختند اين آيات نازل شد) (3).
چنين نيست كه منكران پنداشته اند به زودى (وقت مرگ را) خواهند دانست (4).
و البته (بر خطاى خود) به زودى آگاه مى شوند (5).
آيا ما زمين را مهد آسايش خلق نگردانيديم ؟ (6).
و كوهها را ميخهايى در آن نساختيم ؟ (7).
و شما را جفت (زن و مرد) آفريديم (تا انس و نشاط و فرزند صالح و بقاى نوعبازيابيد) (8).
و خواب را براى شما مايه قوام حيات و است راحت قرار داديم (9).
و پرده سياه شب را ساتر (احوال خلق ) گردانيديم (10).
و روز روشن را براى تحصيل معاش آنان مقرر داشتيم (11).
و بر فراز آنها هفت آسمان محكم بنا كرديم (12).
و چراغى (چون خورشيد) رخشان برافروختيم (13) و از فشار و تراكم ابرها1 آب بارانفرو ريختيم (14).
تا بدان آب و دانه و گياه برويانيم (15).
و باغهاى پر درخت (و انواع ميوه ها) پديد آورديم (16).
بيان محتواى كلى سوره مباركه نباء 
بيان آيات
اين سوره متضمن خبر از آمدن يوم الفصل و صفات آن واستدلال بر حقيقت آن ، و ترديد ناپذيرى آن است ، و از اينجا آغاز مى شود كه مردم ازيكديگر از خبر قيامت مى پرسند، آنگاه در سياق جواب و با لحنى تهديدآميز مى فرمايد:به زودى از آن آگاه خواهند شد، و سپس براى ثبوت آن به ايندليل استدلال مى كند كه نظام مشهود در عالم با تدبير حكيمانه اى كه در آن است ،بهترين و روشن ترين دلالت را دارد بر اينكه بعد از اين نشاه دنياى متغير و فنا پذير،نشاه ثابت و باقى هست ، و به دنبال اين خانه اى كه در آنعمل هست و جزا نيست ، خانه اى هست كه در آن جزا هست وعمل نيست ، پس در اين ميان روزى هست كه نظام جارى در اين عالم از آن خبر مى دهد.
سپس آن روز را با ذكر حوادثش توصيف مى كند كه مردم همگى در آن احضار مى شوند، وهمه يكجا جمع مى گردند، طاغيان به سوى عذابى دردناك و متقين به سوى نعيمى مقيممنتقل مى شوند، و در آخر، كلام را با يك جمله تهديد آميز ختم مى كند. و اين سوره بهشهادت سياق آياتش در مكه نازل شده .


عم يتساءلون



كلمه (عم ) مخفف (عن ما از چه ) است ، و حرف الف از كلمه (ما) ى استفهاميه حذفشده ، و اين اختصاص به اين مورد ندارد، هر جا كه حرف جر بر سر (ما) ى استفهاميهدر آيد، الف آن حذف مى شود، مثلا گفته مى شود: (لم )، (مم )، (على مَ) و (الىم ) كه مخفف لما و مما و على ما و الى ما است ، و مصدرتساول به معناى اين است كه مردمى از يكديگر از مطلبى سؤال كنند، يا بعضى بعد از بعضى ديگر از مطلبى سؤال كنند، هر چند كه مسؤ ول از خود آنان نباشد، در مورد ما نيز يا چنين بوده كه مردمى ازيكديگر از مساءله معاد مى پرسيدند، و يا يكى پس از ديگرى ازرسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى پرسيدند، و چون سياق سوره سياق جواباست و در اين جو اب هم جانب تهديد و انذار چربيده ، اين نظريه را تاءييد مى كند كهمتسائلان ، كفار مكه بودند، همان مشركينى كه منكر نبوت و معاد بودند، نه مؤ منين ، و نهكفار و مؤ منين هر دو.
پس تساول در ميان مشركين بوده ، و اگر قرآن كريم خبر از آن را به صورت استفهامآورده براى اين است كه به پوچى و حقارت آن اشاره كند، و بفهماند پاسخ اينتساول آنقدر روشن است كه اصلا جايى براى اينتساول نيست .
بيان اينكه مقصود از (نباء عظيم ) قيامت و(تسائل ) از آن در بين مشركين بوده است (عم يتسائلون ...)


عن النبا العظيم الذى هم فيه مختلفون



اين آيه پاسخ از استفهامى است كه خود خداى تعالى كرده بود خودش پرسيد از چهتساول مى كنند؟ پاسخ مى دهد از خبرى بس ‍ عظيم . و اين توصيفى كه از خبر مذكوركرده توصيفى است كه تعظيم آن خبر از آن هويدا است .
و مراد از (خبر عظيم ) خبر بعث و قيامت است ، كه قرآن عظيم در سوره هاى مكى ومخصوصا در سوره هايى كه در اوائل بعثت نازل شدهكمال اهتمام را درباره اثبات آن دارد، مويد اين معنا سياق آيات اين سوره است كه در آنها جزبه مساءله قيامت ، و صفات يوم الفصل ، و استدلال بر حقيت و واقعيت آن پرداخته نشده .
ولى بعضى گفته اند: مراد از آن نبا قرآن عظيم است . ليكن سياق ايناحتمال را رد مى كند، چون هر چند كه گفتار سوره خالى از اشاره به قرآن نيست ، و ليكنسياق اجنبى از آن است .
بعضى ديگر گفته اند: نبا عظيم عبارت است از عقايدى چون اثبات صانع ، و صفات او وملائكه و رسل او، و مساءله بعث ، بهشت ، دوزخ و غير آن كه مورد اختلافشان بوده .
به نظر مى رسد صاحب اين قولبدان جهت كه در اين سوره به حقيت همه اين مطالب اشاره شده ، چنين گفته است . ليكن اينطرز استفاده درست نيست چون اشاره به حقيت معارف اسلامى از لوازم مساءله قيامت است ، كهخود از لوازم جزا و تكليف است ، جزاى اعتقادات حق واعمال صالح ، و جزاى كفر و جرائم عملى ، و اگر در سوره به صفات يومالفصل پرداخته تبعى و به قصد ثانوى بوده ، و غرض اولى بدان متعلق نشده .
علاوه بر اين ، مراد از افرادى كه از يكديگرتساول مى كرده اند - به بيانى كه گذشت - مشركين بوده اند، كه صانع و ملائكه راقبول داشتند، و ماوراى آن را يعنى رسالت و قيامت و بهشت و دوزخ را منكر بودند.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation