1- اهتمام على عليه السّلام به نمازاول وقت هنگامى كه على عليه السّلام در جنگ صفّين سرگرم نبرد بود، در ميان هر دو صف كارزار،مراقب حركت و وضعيّت خورشيد بود (تا ببيند چه وقت به وسط آاسمان مى رسد تا نمازظهر را بخواند). مى گويند ابى طلحه در بوستان خود نماز مى گزارد، در اثناى نماز نظرش به مرغىافتاد كه در لابلاى شاخه هاى درختى گير كرده بود و راه نجاتى مى جست . وى به آنمرغ چنان سرگرم شده بود كه ندانست چند ركعت نماز به جاى آورده است . پس ، خدمترسول اكرم (ص ) آمد و حال خود را بيان داشت و عرض كرد: ((بوستانم را صدقه قراردادم ، در هر راهى كه صلاح مى دانيد مصرف كنيد.)) (2) از قول فرزند امام نقل شده است : مرحوم ملا محمّد تقى برغانى از روحانيانى بود كه در محراب عبادت به هنگام سحر درحالى كه مشغول خواندن مناجات ((خمس عشرة )) در سجده بود به دست فرقه بابيه بهشهادت رسيد. در احوال او مى نويسند: ابراهيم بن موسى از القزّاز مى گويد: امام رضا عليه السّلام به عنواناستقبال از بعضى از طالبان خارج شد (در حالى كه من با عده اى از ياران با آن حضرتهمراه بوديم ). وقت نماز فرا رسيد. قصرى در آن حوالى بود. امام (ع ) با ياران بهسوى آن رفتند و در كنار سنگ بزرگى ايستادند و سپس امام به من فرمودند: ((اذانبگو.)) ابن عبّاس گويد: من و سلمان در زير درختى نشسته بوديم . سلمان شاخه درختى را كهبرگهايش خشك شده بود، جنباند و در نتيجه آن همه برگها به زمين ريخت . جناب سلمانفرمود: ((اى ابوعثمان ، از من نمى پرسى كه چرا چنين كردم ؟)) روزى حضرت اميرالمؤ منين (ع ) در مسجد كوفه جوانى رامشغول نماز خواندن ديد. جوان با حضور قلب و توجه تام نسبت به آداب نماز، نماز مىخواند. حضرت به او فرمود: ((اى جوان ، تاءويل نماز چيست ؟)) مرد نابينايى به محضر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شرف ياب شد و عرضكرد: ((يا رسول اللّه ، چشمانم ديد ندارد و چه بسا پيش آمده كه اذان مسجد را مى شنومولى كسى پيدا نمى شود كه دستم را بگيرد و براى اقامه نماز جماعت در كنار شما مرابه مسجد بياورد.)) عربى وارد مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم شد، با عجله تمام دو ركعت نمازگذاشت ، در هيچ ركنى شرايط و آداب مربوطه نكرد و در قرائت و حفظ مخارج و الفاظ وحروف و كلمات هيچ گونه دقّتى به عمل نياورد. به عبارت ديگر، نماز را با طماءنينه وسكون ، و وقار و خضوع و خشوع به جا نياورد. آنگاه براى دريافت مزد نمازى كه خواندهبود دستهايش را به آسمان برداشت و گفت : ((خدايا، اعلى علّيين ، بهشت را روزى من كن وقصرى زرّين و چهار حوريه به من عطا فرما.)) ابوبصير يار با وفاى حضرت امام جعفر صادق (ع ) مى گويد: در زمان شهادت حضرتصادق (ع ) در مدينه منوّره حضور نداشتم . پس از مراجعت از سفر، به عنوان تغزيت وتسليت به محضر ((امّ حميده )) همسر آن حضرت رفتم . امّ حميده وقتى مرا ديد، به شدتگريست و فرمود: ((اى ابا محمّد،(11) كاش در هنگام رحلت آن جناب حاضر بودى و مىديدى كه آن حضرت يكى از دو چشمان مباركش را بست و سپس فرمود: خويشان و اقوام و هركس را كه به من لطف و محبتى دارد خبر كنيد تا بيايند. وقتى همه به حضور آن جنابرسيدند و در دور بسترش گرد آمدند، فرمود: هرگز شفاعت ما به كسى كه نمازش راسبك بشمارد و استخفاف به نماز داشته باشد، نمى رسد.))(12) در سال 1363 هجرى قمرى رحمت حقتعالى از شهر قم و حومه آن قطع شده و از آغاز بهارتا اوايل خرداد حتى قطره اى باران از آسماننازل نشده بود. دشت و هامون خشك و مزارع در اثر بى آبى پژمرده شده بود و آخرينمراحل حيات خود را طى مى كرد. ابرهاى اندوه و وحشت بر سراسر منطقه سايه افكنده بودو خرمن اميد مردم را بر باد مى داد. در چنين موقعيت خطرناك و ساعات وحشتناكى كه اميدافراد رفته رفته به نااميدى مبدّل مى شد و بيم قحطى و غلا اين سامان را تهديد مىكرد، نسيم صبح رحمت وزيدن گرفت : يگانه مرد ايمان و خداپرستى كه در كانونمعرفت ، اسرار حقيقت آموخته بود و آن گوهر گرانبهايى كه در گنجينه تقوا و فضيلتبراى چنين موقعى اندوخته شده بود، با عزمى متين و ايمانى راسخ دامان همّت به كمر زدو تصميم گرفت به وسيله نماز استسقاء و دعا، از منبع رحمت الهيّه طلب باران نمايد وروى عجز و نياز به درگاه خداوند رحيم بى نياز آورد. پس ، اراده خود را به عموم طبقاتاعلام كرد و در روز جمعه يك ساعت بعد از طلوع آفتاب عازم گرديد تا با رعايت دستورمقدس اسلام مشغول نماز شود. جناب قيس ، از صحابه بزرگ و از اشراف عرب به حساب مى آمد. وى از رؤ سا،سياستمداران ، جنگ آوران ، سخاوتمندان ، سخنرانيها، زاهدان و دانشمندان شمرده مى شد واز پايه هاى اصلى دين و استوانه مذهب بود. بعلاوه ، قيس رئيس طايفه ((خزرج )) و ازخاندانهاى بزرگ اين طايفه بود. خاندان او، هم در دوران جاهيليت و هم در زمان اسلام داراىمجد و عظمت بودند. الوالعبّاس جوالقى روزى جوالى به كسى داد و فراموش كرد به چه كسى داده است . هرچه انديشيد، يادش نيامد. روزى به نماز ايستاده بود، يادش آمد كهجوال خود را به چه كسى داده است . به دكان رفت و به شاگرد خود گفت : ((يادم آمد كهجوال را به چه كسى داده ام .)) ابو حمزه ثمالى از يكى از امامين همامين ، امام محمّد باقر يا امام جعفر صادق عيهما السّلام ،روايت كرده است كه : اميرالمؤ منين عليه السّلام روزى خطاب به اصحاب خود فرمود:كداميك از آيات كلام اللّه مجيد نزد شما اميدوار كننده ترين آيات است ؟ حضرت عبدالعظيم حسنى از امام يازدهم حضرت حسن عسكرى عليه السّلام روايت كرده استكه حضرت فرمود: ((موسى بن عمران با خداوند سخن گفت و عرض كرد: بار خدايا،جزاى كسى كه نمازش را در اول وقت مى خواند چيست ؟ خداوند فرمود: خواسته هايش را برمى آورم و بهشتم را به او مباح مى گردانم .)) (23) آقا سيّد محسن جبل عاملى از علماى بزرگ شيعه و نواده برادر مرحوم آقا سيّد جواد صاحبمفتاح الكرامه است . ايشان در دمشق مدرسه اى تاءسيس كرده اند كه دانش آموزان شيعه درآن مدرسه تحت نظر آن جناب تحصيل مى كنند. حاج سيّد احمد مصطفوى كه يك از تجّار قماست گفت من از خود سيّد محسن امين شنيدم كه مى گفت يكى از تربيت يافتگان مدرسه مابراى تحصيل علم به آمريكا مسافرت كرد، از آنجا كاغذى براى من نوشت به اين مضمون: حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام به كميل بن زياد نخعى درباره خصوصيّات و كيفيّتاقامه نماز مى فرمايد: نماز جماعت با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برپا شده و يكى از مسلمانان مدينه نيز درآن شركت كرده بود كه در عين نماز خواندن گناه نيز مى كرد. اين مطلب را به پيامبرصلّى اللّه عليه و آله خبر دادند. آن حضرت فرمود: ((انّ صلوته تنهاه يوما)) يعنى قطعانماز باعث مى شود كه او روزى سرانجام از كارهاى ناشايست خود دست بردارد.(27) مرحوم كلينى و شيخ طوسى و طبرسى از ((زهرى ))نقل كرده اند كه گفت : مدّتهاى مديد در طلب حضرت مهدى عليه السّلام بودم و در اين راهاموال فراوانى (در راه خدا) خرج كردم اما به هدف نرسيدم تا اينكه به خدمت محمّد بنعثمان (28) رسيدم و مدتى در خدمت او بودم تا روزى از او به التماس خواستم كه مرابه خدمت امام زمان عليه السّلام ببرد. محمّد بن عثمان پاسخ منفى داد، ولى درمقابل تضرع بسيار من ، سرانجام لطف كرد و فرمود: ((فردااول وقت بيا.)) گويند هنگامى كه امام حسن مجتبى عليه السّلام براى نماز آماده مى شد، بهترين لباسهاىخود را مى پوشيد. از آن حضرت پرسيدند: ((چرا بهترين لباسهاى خود را مى پوشيد؟))امام عليه السّلام در پاسخ فرمود: در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله زنى در غياب شوهرش زنا كرد، ولى پس از اينعمل زشت ، سخت پشيمان و ناراحت شد و در حالى كه بسيار پريشان بود، در يكى ازكوچه هاى مدينه مى گذشت و فرياد مى زد: ((دلونى علىرسول اللّه )) (مرا به سوى رسول خدا راهنمايى كنيد). مسعده بن صدقه گويد: شنيدم شخصى از امام صادق عليه السّلام پرسيد: ((چرا شمازناكار را كافر نمى ناميد ولى ترك كننده نماز را كافر مى ناميد؟)) امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند به حضرت موسى ابن عمران عليه السّلام وحىكرد: ((اى موسى ، آيا مى دانى كه چرا تو را براى همكلامى خود برگزيدم و تو ملقببه كليم اللّه شدى ؟)) استاد بزرگوارمان آية اللّه حائرى (دامة بركاته ) مى فرمايند: حاتم اصمّ از عابدان وارسته و مخلص بود. يكى از مسلمين بنام عصام بن يوسف نزد او آمدو از روى اعتراض به او گفت : ((تو چگونه نماز مى خوانى ؟)) صفيف كندى نقل مى كند كه در دوران جاهليّت (در آغاز بعثت ) براى خريدن لباس و عطر ازبراى خانواده ام به مكّه مسافرت كردم و با عبّاس بن عبدالمطلّب (عموى پيامبر صلّىاللّه عليه و آله ) كه فروشنده كالاها و لوازم زندگى بود، ملاقات نمودم . در نزد اوبودم و به خانه كعبه نگاه مى كردم ، در حالى كه خورشيد به وسط آسمان رسيده و ظهربود و هوا بسيار گرم بود. ناگهان ديدم جوانى آمد و به آسمان نگاه كرد و سپس روبروى كعبه ايستاد (و مشغول نماز شد). چند لحظه بعد ديدم نوجوانى آمد و در طرفراست او ايستاد و سپس چند لحظه اى نگذشت كه بانويى را ديدم آمد و پشت سر آن دو نفربه نماز ايستاد. ديدم آن جوان به ركوع و سپس به سجده رفت و آن نوجوان و زن نيزركوع و سجده بجا آوردند. به عبّاس گفتم : ((موضوع بزرگ و عجيبى مى بينم .)) حدود پانزده سال پيش ، مقاله اى از استاد محمّد على حومانى خواندم كه خلاصه آن ، اينبود: شهيد آية اللّه سيّد حسن مدرّس ، نابغه جهاد و افشاگرى بر ضّد ظلم و ستم و قهرمانشجاعت و شهامت ، در ماه رمضان 1356 هجرى قمرى در تبعيدگاه خود، كاشمر توسّطمزدوران رضاخان مسموم شد و به شهادت رسيد، در حالى كه حدود هفتادسال داشت . قبر شريفش در كاشمر (از شهرهاى استان خراسان ) مزار مسلمين است . گفتنىها و حكايات در رابطه با اين مرد بزرگ بسيار است ، از جمله اينكه در پشت صفحهاوّل قرآنى كه از او به يادگار مانده و در نزد نوه اش نگهدارى مى شود، به خطّ خودخطاب به دخترش چنين نوشته است . سعيد بن محمّد بن جنيد معروف به ((ابن جنيد)) از دانشمندان و عرفاى نامى قرن سوم بهشمار مى آيد. او استادى زبردست و عالمى ناطق بود، ولى در سلك صوفيان روزگار مىگذرانيد. او در سال 297 هجرى قمرى از دنيا رفت . يكى از پزشكان قم چنين نقل مى كند: يكى از فرزندان مرحوم آخوند ملا محمّد كاظم خراسانى بنام حاج ميرزا محمّد معروف به((آقازاده )) مقيم مشهد بود و عالمى بسيار متعيّن و متنفّذ بود. مرحوم آقازاده كه در رتق وفتق امور وارد بود، نوكران متعدّدى داشت و هر كدام براى انجام كارى تعيين شده بودند.يكى از نوكرانش مردى بود به نام حاج على اكبر كه از همه مشتى تر بود و غالباسلاح كمرى در زير لباس داشت و محاظ آقا بود. اين حاج على اكبر، براى من كه حسينعلىراشد فرزند مرحوم ملا عبّاس تربتى هستم ، چنيننقل كرد: |