پيشگفتار
العرف فىالشرع له اعتبار.
لذا عليه الحكم قد يدار (1) .
اجتماعات انسانى همواره با حقوق همراه بوده و حقوق پيش از آن كه قانونگذارىبه وجود آيد، به صورت روابطساده بين آدميان و به گونهى عرف و عادت، بين آنان جريانداشته است.
عرف پديدهاى است اجتماعى و بيانگر ارادهى اجتماع. اين پديده (عرف) پديدهىنوظهورى نيست كه حقوقدينى بر كشف آن نايل و يا بر حقوق دينى تحميل شده باشد.دانش فقه و حقوق از ديرباز با اين پديده آشنا بودهاست. عرف، قديمىترين پديدهى حقوقاست كه به عنوان مظهر و جلوهگاه حقوق شناخته شده است.
پرهويدا است كه بخش عمدهاى از متون فقهى، مشتمل بر مفاهيم و معانى عرفى است.همچنين، بسيارى ازمباحث فقه و حقوق را مسايل و موضوعاتى سامان مىدهند كه خودداراى ماهيتى عرفىاند. درك درست اينبخش از مسايل و موضوعات و فهم صحيح آندستهاز متون، مبتنى بر دريافت عرف و تفاهم عرفى است.
دانشيان پيشين فقه نوعا به فرد و جنبهى فردى فقه توجه داشته و از پرداختبه جامعه وجنبهى اجتماعى فقهغافل بودهاند، حال آنكه پيوند وثيق فقه با متن جامعه امرى است روشنو انكارناپذير. اين عدم توجه به فقهاجتماعى متاسفانه عدم توجه به مباحث و دانشهاىپيرامونى فقه (همچون ادبيات فقه، روانشناسى فقه،جامعهشناسى فقه، فلسفهى فقه و...) رادر پى داشته است.
امروزه، روى آوردن آدميان به دين و طرح و تبليغ آن به عنوان يگانه راه تعالى بشر و نيزمحور قرار گرفتن آن دربسيارى از امور و شئون زندگى اجتماعى در پى تشكيل حكومتىدينى در كشور جمهورى اسلامى ايران، خروجاز تنگناى فقه فردى و ورود به گسترهى فقهاجتماعى را اجتناب ناپذير ساخته است. اين پديده، قرائت و تفسيرمجدد متون دينى،بازنگرى به مباحث پيشين فقه و شيوههاى استنباطى آن و نيز روى آوردن به مباحثودانشهاى پيرامونى فقه را گريزناپذير مىسازد.
در اين راستا و به جهت نيل به اين هدف، پژوهش حاضر سعى بر آن دارد تا باپرداختنپديدهى عرف كه از منابعو عناصر استنباط به شمار مىآيد، گامى در اين راه بردارد.البته نوشتار حاضر هرگز بر آن نبوده و نيست كهپژوهشى همه جانبه در بارهى عرف در دانشفقه، حقوق، اصول، قواعد فقه و ديگر دانشهاى پيرامونى فقه وحقوق (همچونجامعهشناسى فقه و حقوق و فلسفهى فقه و حقوق) ارايه دهد. بلكه اين نوشتار خودراسياهمشقى براى پژوهشهاى نكته سنجانه و فربهترى مىداند كه در آينده برگسترهى سپيدكاغذ آذينخواهند بست. از اين رو نوشتار حاضر بيشتر به بيان، توصيف و تحليل مباحث،گفتهها و انديشههاى موجوددربارهى عرف پرداخته و از اظهار نظر و نقد در سطح گستردهىآن پرهيز نموده است.
طبيعى است كه اين نوشتار و روش برگزيده شده در آن چند و چونهايى را برتابد ودرنگهايى را بيفزايد. امااميد مىرود كه نتيجهى اين كندوكاو و آن چند و چونها به بارنشيند و دستاوردهاى ارزشمند خود را بنماياند.(انشاءالله).
نويسنده همهى اساتيد و فضلاى حوزه و دانشگاه را براى روى آوردن و پرداختنبه چنين مباحثى فراخوانده ودست تمامى كسانى را كه در نگارش نوشتهاى در اين زمينه و يانقد، تحليل و بررسى نوشتار حاضر قلم خواهندفرسود، صميمانه مىفشارد.
در پايان بر خود لازم مىبينم از همكارىهاى بىدريغ واحد تحقيقات دفتر تبليغاتاسلامى مشهد در پديدآوردن اين اثر تشكر و قدردانى نمايم.
ومنالله التوفيق و عليه التكلان.
سيدعلىجبار گلباغىماسوله.
مشهد مقدس، پاييز 76.
پىنوشت:
1) رك. مجموعة رسائل ابنعابدين، ج 2، ص 114.