بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آیا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبکر بود ؟, نجاح الطّائى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     02 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     03 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     04 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     05 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     06 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     07 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     08 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     09 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     10 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     11 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     12 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     13 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     14 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     15 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     fehrest - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
 

 

 
 

ضمائم

دلائل مهم همراه نبودن پيامبر با ابوبكر در هجرت

1 ـ دليل قرآنى در عدم حضور ابوبكر در غار :

قرآن مى فرمايد : « ثانِىَاثْنَيْنِ إذْ هُمَا فِى الْغارِ » (715)

يعنى درباره پيامبر و راهنماى او سخنگفته و اگر ابوبكر نفر سوّمى بود خداوند تعالى چنين مى فرمود : ثالِثُثَلاثَه يعنى او يكى از سه نفر بود ... بنا بر اين ابوبكر كجاى اين ماجرا قرارداشت ؟

2 ـ دليل اوّل صحيح بخارى :

عمر پيوسته همراه ابوبكر بود كه با سفركردن او مسافرت مى كرد و با مستقر شدن او مستقر مى شد ، و أدلّه بسيارىوجود دارد كه عمر با ساير مسلمانان چون داماد خود ، خنيس بن حذافة سهمى و سعيد بنعمرو بن نفيل و طلحة بن عبيدالله و صهيب بن سنان (716)و حمزة بن عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان (717)به مدينه هجرت نمود .

لذا پيامبر صلّى الله عليه و آله درمدينه بعد از هجرت به آن شهر عقد اخوت بست و در همان جا بين ابوبكر و عمر برادرىبرقرار نمود (718) و بخارى هجرت ابوبكر با عمر وسالم برده ابوحذيفه را قبل از هجرت پيامبر صلّى الله عليه و آله تأئيد نمود ، زيراحديثى را از ابن عمر نقل كرده كه در آن چنين آمده است :

سالم مولاى ابوحذيفه امامت جماعت مهاجريننخست و اصحاب پيامبر صلّى الله عليه و آله را در مسجد قبا به عهده داشت كه در ميانآنها ابوبكر و عمر و ابوسلمه و زيد و عامر بن ربيعه به چشم مى خوردند .

بنا بر اين مسجد قبا كه در راه مدينهواقع است ابوبكر و عمر و سالم و ديگران در هنگام هجرت در آن نماز جماعتخوانده اند (719) .

3 ـ دليل دوم صحيح بخارى :

و بخارى هجرت اين گروه را به مدينه بارديگر نيز در صحيح خود بيان نمود : ابن عمر مى گويد :

چون گروه نخست مهاجرين به محلّى در قباءوارد شدند ، قبل از قدوم رسول خدا صلّى الله عليه و آله ، سالم ، مولى أبى حذيفهامام جماعت آنها بود و قرآن خواندن او از همه بيشتر بود (720) .

پس مسلمانان موجود در مكه به مدينه هجرتكردند و در ضمن آنها أبوبكر و عمر و عثمان وجود داشتند (721) .

و كفّار حاضر در مكّه و كسانى كه بعداًمسلمان شدند ، و تعصب كنندگان رسول خدا صلّى الله عليه و آله در هجرت وى ، در ضمنآنها بودند اعتراف به حاضر بودن ابوبكر در غار نكرده اند ، و احدى از آنان اورا در رفتن به غار و حاضر بودن در كوه ثور و هجرت از مكّه به مدينه ، مشاهده نكردهاست (722) .

و تمام گفته هائى كه درباره حضور ابوبكردر اين جاها بيان شده است، استناد به غيب گوئى هائى دارد كه بدون اندك صحّتى دراين زمينه گفته شده اند .

و در اين ميدان روايات دروغين اعتمادكاملى بر گفتار مغيره دارد ، و ابوهريره و انس بن مالك و عبد الله بن عمر ، همگىاز او نقل حديث كرده اند .

4 ـ دليل سوم صحيح بخارى :

بخارى در صحيح خود بر نازل نشدن آيه غاردر حقّ ابوبكر صحّه گذاشته است ، زيرا عايشه نزول آن آيه را در حقّ ابوبكر نفىكرده و گفته است : هيچ آيه از قرآن در حقّ ما نازل نشده است (723) .

5 ـ روايت صحيح بلاذرى :

كرز قافى كه گروه قريش را به غار رسانيد، اثر پاى مبارك رسول خدا صلّى الله عليه و آله را در آستانه غار مشاهده نمود ،لكن او و عبد العزّى (عبد الرّحمن) بن ابى بكر اثر پاى ابوبكر را در نزديكى غارمشاهده نكردند (724).

و همين مطلب را راوندى نيز تأييد كردهاست .

بنا بر اين ثابت گرديد ، پيامبر صلّىالله عليه و آله به تنهائى شبانه ، از مدينه خارج و به غار وارد شده است ، پسابوبكر در كجاى اين ماجرا نقش دارد .

تقيّه و رواياتى كه حضور ابوبكر را

        در غار تأييد مى كنند:

نظام اموى روايت حضور ابوبكر در غار رابه واسطه لشكريان طمعكار و پارس كننده به دنبال مظاهر فريبنده مادّى و مناصب دولتى، در تمام شهرها و كشورهاى مسلمان نشين منتشر نمود .

و داستان سرايان اموى كه متجاوز ازصدهزار قصّه گو بودند ، اين روايت دروغين را در مساجد شرق و غرب كشورهاى اسلامى باشتاب هرچه تمامتر پخش كردند (725).

و براى براندازى و مقابله با امواجمعارضه اسلامى و بستن دهان علماء و راويان مخلص ، دولت فتوائى صادر كرد تا هركس راكه قائل به حاضر نبودن ابوبكر در غار باشد ، به قتل برسانند .

لذا ، علماء سوئى كه در دستگاه حكومتمشغول به كار بودند ، فتوا به مهدور الدّم بودن مؤمنينى كه عدم حضور ابوبكر در غاررا روايت كرده اند دادند (726).

به همين جهت راويان از ذكر كردن روايتراستين خود در حاضر نبودن ابوبكر در غار هراسان شدند ، و از روى تقيّه از بيانحقيقت لب فرو بستند . و گروهى هم روايات حضور ابوبكر را به خاطر تقيّه منتشركردند.

و در قرنهاى بعد ، يعنى قرن دوّم و سوّمو چهارم و ... حضور ابوبكر در غار شهرت بسزائى پيدا كرد و فقط أخصّ خواص ، چونمؤمن طاق ، دانشمند مشهور و محمّد المهدى ، مؤسّس دولت فاطميّه ، كه از كوفه فراركرد ، پرده از حقيقت عدم حضور ابوبكر در غار برداشتند .

و بزرگترين دليل بر عدم حضور ابوبكر درغار ثور ، به همراه رسول خدا صلّى الله عليه و آله ، فتواهائى ظالمانه بر مهدورالدّم بودن نفى كنندگان اين حضور مى باشد .

در حالى كه اين فقهاى فاسق ، هرگز فتوابه قتل ناسزاگويان به علىّ بن أبيطالب عليه السّلام وصىّ پيامبر مصطفى و پيشوا وامام متّقيان ندادند .

و السّلام عليكم و رحمة الله و بركاته


[715] ـ توبه ، آيه 40

[716] ـ سيره ابن هشام 121 جلد 2

[717] ـ همان مصدر

[718] ـ مستدرك 14 جلد 3 ، السيرة الحلبية 20 جلد 2 ، فتح البارى 211 جلد 7

[719] ـ صحيح بخارى شماره 7175 ، باب استقصاء الموالى و استعمالهم

[720] ـ صحيح بخارى ، شماره 692

[721] ـ سيره ابن هشام ، 121 ، جلد 2

[722] ـ به تمام كتابهاى سيره و حديث و تفسير كه در اين موضوع بحثكرده اند مراجعه نمائيد .

[723] ـ صحى بخارى ، 42 ، جلد 6 ، چاپ دارالفكر ، بيروت ، چاپ افست از روىنسخه دار الطّباعه استانبول ، سال 1401 هجرى ، تاريخ ابن أثير ، 199 ، جلد 3 ،ألأغانى ، 90 جلد 16 ، ألبداية و النهاية ، 96 ، جلد 8 ، ألتحفة الّلطيفة ، سخاوى، 504 ، جلد 2 .

[724] ـ فتوح البلدان ، بلاذرى ، 64 ، جلد 1 .

[725] ـ ألقصاص و المذكّرين 33 ـ ألتراتيب الإدارية ، 348 جلد 2 ـ ألجرح والتعديل 63 ، جلد 8

ألتاريخ الكبير ، ألبخارى 212 ، جلد1ـ  تاريخ ابن معين 166 ـ تهذيب الكمال 314 ، جلد 4 .

[726] ـ فيض القدير ، مناوى 119 ، جلد 1 ـ حاشية ردّ المختار ، بن عابدين423 ، جلد 4 ـ حواشى الشروانى 89 ، جلد9 ـ اعانة الطّالبين 155، جلد4 ـ تحفةالاحوذى ، ألمباركفورى 106 ، جلد 10