بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آیا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبکر بود ؟, نجاح الطّائى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     02 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     03 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     04 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     05 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     06 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     07 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     08 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     09 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     10 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     11 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     12 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     13 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     14 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     15 - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
     fehrest - آيا مصاحب و همراه رسول خدا در غار أبوبكر بود ؟
 

 

 
 

فصل پنجم :

آيا  على عليه السّلام  كسى را در باره خارج  شدن

رسول خدا صلّى الله عليه و آله بسوى غار آگاه كرد ؟

از آنجائى كه پيامبر صلّى الله عليه وآله مى خواست خبر رفتن به غار از ديد قريش مخفى بماند ، فقط على عليه السّلامرا از اين خبر آگاه نمود و على عليه السّلام به احدى اين خبر را نگفت و قريش را درمورد هجرت رسول خدا صلّى الله عليه و آله در حيرت و بى اطّلاعى كامل باقى گذاشت .

و بخاطر همين اختفاء شديد ، هجرت رسولخدا صلّى الله عليه و آله به مدينه موفّق شد و سعى و تلاش مشركين طغيانگر مكّه دراين باره ناكام ماند .

پيامبر خاتم صلّى الله عليه و آله سه روزدر غار بسر برد ، و در اين سه روز ولگردان مدينه در طلب وى سوار بر اسب به همه جاسر مى زدند ، و از قيافه شناسان و راهنمايانى چون كرز بن علقمه خزاعى يارىمى جستند و عبد العزّى فرزند أبوبكر هم اثرى از جاى پاى پدر خود نديد .

بينش پيامبرى در بكار بردن روش اختفاء درهجرت و پنهان شدن سه روزه در غار ، كليد كاميابى در چنين هجرت مباركى بود . و بههمين جهت أميرالمؤمنين على عليه السّلام احدى را به رفتن رسول خدا صلّى الله عليهوآله به كوه ثور آگاه نكرد ، و احدى هم نمى توانست به خانه رسول خدا صلّى اللهعليه و آله كه از طرف أشرار محاصره شده بود وارد شود .

اما درباره اينكه مى گويند : أبوبكروارد خانه محاصره شده رسول خدا صلّى الله عليه و آله گرديد و از أميرالمؤمنين عليهالسّلام از محلّ اختفاى محمّد صلّى الله عليه و آله سؤال كرد ، اين گفته از ساختههاى دروغين سياست است كه مدّتى بعد از آن تاريخ بوجود آمد .

و از روايات ساختگى ، رفتن رسولخدا صلّىالله عليه و آله به غار در هنگام روز و از خانه أبوبكر ، آنهم در مقابل ديده تماممشركين مى باشد (125).

و از روايات مضحك و خنده آور اين روايتاست كه : أبوبكر بر على عليه السّلام وارد شد در حالى كه زنگى در دست داشت واينكه على عليه السّلام وى را بر جاى رسول خدا صلّى الله عليه و آله آگاه نمود ،پس أبوبكر با همان زنگ در پى او بيرون رفت و چون پيامبر صلّى الله عليه و آله صداىزنگ او را شنيد و گمان كرد از مشركين است ، در راه رفتن شتاب نمود پس بند كفش وىپاره شد و شصت پاى وى را سنگى شكافت و خون بسيارى خارج شد و أبوبكر صداى خود رابلند كرد و رسول خدا صلّى الله عليه و آله صداى او را شنيد و دانست كيست آنگاههردو به غار رفتند (126) .

و تمام مسلمانان اين مطلب را صحيحمى دانند كه احدى وارد خانه رسول خدا صلّى الله عليه و آله كه از هر طرف موردمحاصره بود نگرديد (127) .

عدّه اى از مسلمانان به مدينه هجرتكرده بودند ، و پيامبر صلّى الله عليه وآله از بقيّه مسلمانان خواستند تا در آن شبخارج نشوند (128) .

و مسلمانان باقى مانده ، درماندگان ومريضان بودند كه با أميرالمؤمنين على عليه السّلام و زنها كه فاطمه دختر محمّدصلّى الله عليه و آله و فاطمه بنت أسد (مادر حضرت على عليه السّلام )و فاطمه دخترزبير بن عبد المطلّب و امّ ايمن بودند بيرون رفتند .

و أخبار ، همگى اتّفاق دارند كه خاتمرسولان شبانه و دور از چشم كافران خارج شدند و همين مطلب بين تمام مسلمانان مشهوراست .

باب سوّم :

وقايعى كه در غار اتّفاق افتاد

فصل أوّل :

غار ثور كجاست ؟

غار ثور همان غارى است كه در قرآن ذكرشده ، و كوه ثور كوهى در مكّه مى باشد (129)و درباره كوه ثور اين آيه نازل شده است :

إلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُإذْ أخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ إذْ هُما

فِى الْغارِ إذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لاتَحْزَنْ إنَّ اللهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللهُ سَكينَتَهُ

عَلَيْهِ وَ أيَّدَهُ بِجُنُود لَمْتَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلى

وَ كَلِمَةُ اللهِ هِيَ الْعُلْيا وَاللهُ عَزيزٌ حَكيمٌ (130).

اگر او ] پيامبر [ را يارى ندهيد ، ]بدانيد كه [ خداوند او را هنگامى كه كافران آواره اش ساختند ، يارى داد، در حالى كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله يكى از آن دو تن بود و هنگامى كه درغار بودند به رفيق و همسفر خود (يعنى ابن بكر) گفت نترس كه خدا با ماست ; آنگاهخداوند وقار و آرامش خاطر خويش را بر او نازل كرد و با سپاهيانى كهنمى ديديدشان ياريش داد و ] سرانجام [ آرمان كافران را پست گردانيد ; و آرمانالهى است كه والاست ، و خداوند پيروزمند فرزانه است

و چون أطحل بن عبد مناة بن أد بن طابخه (131) در آن كوه بسر مى برد ،آن را كوه ثور أطحل مى ناميدند .

و كوه ثور ، كوهى از كوههاى مكّه است وپشت مكّه ، بر راه يمن (132)قرارگرفته ، و پنج كيلومتر با مكّه فاصله دارد (133).

پيامبر صلّى الله عليه و آله براى دورشدن از گروههاى مشرك قريش كه در راه شمالى ارتباط دهنده مكّه به مدينه در جستجوىوى بودند از جنوب مكّه به يثرب « مدينه قبلى » هجرت نمود . و از راه يمن در جنوبمكّه حركت كرد ، راهى كه هرگز در مخيّله مردان مكّه خطور نمى كرد .

در روايات آمده است كه : پيامبر صلّىالله عليه و آله خود غار ثور را بوجود آورد و پيش از آن موجود نبود ، و همان طورىكه خداوند متعال آهن را براى داود عليه السّلام نرم كرد سنگ را براى رسول خويش نرمنمود ، پس از آن وارد غار گرديد و در آن سكونت يافت (134) .

و در گذشته جالوت در پى حضرت داود عليهالسّلام مى گشت تا وى را به قتل رساند ، آن حضرت وارد غارى عميق شد ، عنكبوتتارى بر دهانه غار تنيد ، و چون جالوت عنكبوت را مشاهده كرد به شهر بازگشت (135) .

داود پيامبر عليه السّلام در غار تنهابود همانند رسولخدا صلّى الله عليه و آله كه در غار تنها بود ، بعد از آن عبداللهبن أريقط بن بكر بوى ملحق شد.

فصل دوّم :

عبدالله بن بكر كيست ؟

بعد از آنكه رسول خدا صلّى الله عليه وآله به كوه ثور رسيد و در آن استقرار يافت ، براى سكونت چند روزه قبل از رفتن بهمدينه آن غار را ايجاد كرد . و در كوه ثور احتياج وافر به شخص مورد اعتمادى داشتتا در آوردن آب و غذا و انتقال أخبار بين وى و فاطمه سلام الله عليها و على عليهالسّلام آن حضرت را يارى نمايد . زيرا پيامبر صلّى الله عليه و آله مى خواستبداند بعد از هجوم كفّار بر خانه اش چه حوادثى اتّفاق افتاده و با علىعليه السّلام و فاطمه سلام الله عليها چگونه برخورد كرده اند ، و چه أخبارتازه اى روى داده است .

و از طرفى سيّد رسولان در رسيدن به مدينهمنوّره نياز جدّى به راهنمائى داشت تا وى را از راهى بدانجا برساند كه محلّ عبور ومرور مسافرين نباشد ، و دسترسى پيدا كردن به چنين راهنمائى در شمال مدينه آسانتراز جنوب مدينه و در كوه ثور بود ، زيرا كوه ثور در راه يمن بود ، نه در راه مدينه.

در آن كوهستان وحشتناك ، سيّد پيامبرانصلّى الله عليه و آله از خداوند متعال خواست تا در اين امر بزرگ ياريش دهد ،پروردگار عزيز خواسته رسول خود را مستجاب نمود ، و چوپانى امين كه آگاه به راههاىمكّه و مدينه بود و حاضر بود در راه خداى تعالى و رسول او جانفشانى كند بسويشفرستاد .

و چون عبدالله بن أريقط بن بكر در كوهثور با رسول خدا صلّى الله عليه و آله ملاقات كرد حضرت فرمود : اى فرزند أريقط آياتو را بر جان خود ايمن بدانم ؟

ابن بكر گفت : بنابراين سوگند به خدا كهتو را حفظ و حراست مى نمايم و احدى را بر تو آگاه نمى كنم ، اى محمّد كجامى خواهى بروى ؟

محمّد صلّى الله عليه و آله فرمود : يثرب!

ابن بكر گفت : تو را از راهى خواهم بردكه احدى بدان راه نيابد (136).

عبدالله بن أريقط بن بكر ، مردى مخلص وفداكار در راه اسلام بود و حاضر بود جان خويش را در اين كار الهى فدا نمايد ،و به سبب گفتگوى پيامبر صلّى الله عليه و آله با اين مرد در آن كوه ، ايمان وى بهدين زياد شد و در زمره متّقيان صاحب يقين قرار گرفت ، بعد از آنكه از جاهلانشمرده مى شد .

و همين بر خورد پيامبر صلّى الله عليه وآله با عبدالله بن أريقط بن بكر از معجزات الهى بود كه خداوند رحمان به رسول خودموهبت فرمود .

و اين معجزه از معجزه عنكبوتعظيم تر و از معجزه كبوتر وحشى كه گفته اند در مدخل غار لانه كرد و تخمگذاشت (137) بزرگتر بود .

ابن أريقط بن بكر بزرگترين آيت الهى بودكه خداوند تعالى در آن زمان و آن موضوع براى رسول خود صلّى الله عليه و آله بوجودآورد كه او را به اسلام هدايت كرد به نحوى كه خداوند سبحان فرمود :

إنَّكَ لا تَهْدى مَنْ أحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللهَ يَهْدى مَنْ يَشاءُ

وَ هُوَ أعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ(138)

تو هر كس را كه دوست دارى هدايتنمى كنى ، بلكه خداوند است كه

     هر كس را كهبخواهد هدايت مى كند و او به حال آنانكه قابل هدايتند داناتر است .

قريش از ديرباز عبدالله بن أريقط بن بكررا به عنوان راهنمائى ماهر در راههاى رسيدن به مكّه و مدينه مى شناخت ، و ازملازمان عبادت بتها مى دانست و بنابراين هيچ شكّى از جهت مشركان قريش در بتپرستى و دورى از اسلام اين مرد وجود نداشت . و همين مطلب موجب شد كه بهترين راهنماو واسطه براى بر آوردن نيازهاى پيامبر صلّى الله عليه و آله از جهت خورد و خوراك ونامه رسانى و ساير احتياجات ديگر محسوب شود .

رسول خدا صلّى الله عليه و آله در غارتنها بود و راهنماى وى عبدالله بن أريقط بن بكر گاهى به او سر مى زد ، و زمانى كههر دو در غار بودند ، كفّار به طرف آنان آمدند .

بنابراين مصاحب رسول خدا صلّى الله عليهو آله در غار و جانفشانى كننده در راه اسلام و كسى كه دوبار براى هجرت بين مكّه ومدينه به سفر پرداخت ، و در هر دو سفر به كاميابى درخشانى دست يافت ، و براى دينوفادارى وافر خود را به اثبات رساند ، همين عبدالله بن أريقط بن بكر بود ، لكنبخاطر خواسته هاى احزاب قريش كه فضائل وى را به نفع أبوبكر سرقت كرد ناشناس باقىماند .

و بسيارى از مسلمانان مخلص با وجودكارهاى خارق العاده و قهرمانى منحصر به فردشان ناشناس باقى ماندند ، كه نمونهاينها عبّاس بن نضلة انصارى مى باشد ، كه از اصحاب عقبه بود و در جنگ احد بهشهادت رسيد ، و عبّاسيان مناقب او را به نفع عبّاس بن عبد المطلّب مصادره كردند (139) .

و همواره حكومتهاى ظالم مردان حزب قريشرا مى ستودند ، و حقوق متّقيان را مخفى مى كردند ، و از شنيدن أخبار وجانفشانى هايشان بيزار بودند .

كرز قافى

مشركان قريش به كمك راهنماى خود ، كرز بنعلقمه خزاعى جاى پاى رسول خدا صلّى الله عليه و آله را پيدا نمودند ، و در پى آنرفتند تا به غار رسيدند ، و اين كرز آگاهى كاملى به شناسائى جاى پاى مردمداشت .

كرز گفت : اين جاى پاى محمّد صلّى اللهعليه و آله مى باشد كه شباهت بسيارى به قدم موجود در مقام ، يعنى مقامابراهيم دارد (140) . و كرز قافى جاى پاى أبوبكررا همراه جاى پاى رسول خدا صلّى الله عليه و آله ذكر نكرد (141).

و در روايت صحيح ، بلاذرى نيز گفتار كرزرا درباره جاى پاى رسول خدا صلّى الله عليه و آله ذكر كرد و حرفى از جاى پاىأبوبكر نزد (142)و عبد العزّى بن أبىبكر نيز به جاى پاى پدر خود در غار برخورد نكرد و اين مطالب نشان مى دهد كهرسول خدا صلّى الله عليه و آله تنها به غار آمده است . و مسلمانان اين روايت صحيحمتواتر را همواره حفظ مى كردند و چون دروغگويان جيره خوار ، در حكومتعمر و عثمان ذكر أبوبكر با رسول خدا صلّى الله عليه و آله را در غار در وسعت بسيارزيادى شايع كردند ، از نظر روايت در اينكه كرز قدم أبوبكر را همراه با قدم رسولخدا صلّى الله عليه و آله ديده است اختلاف پيدا كردند .

و برپا كنندگان سقيفه ، تلاش وافرى درخلق فضائل حسّاس و خطير براى حفظ نظام و نگه داشتن و تثبيت حكومت خود نمودند ، ومهم ترين اين فضائل ، قضيّه حضور أبوبكر در غار بود ، و اين منقبت دروغين ، ستونخلافت أبوبكر و اساسى ترين پايه در حكومت سياسى او گرديد . و از كار افتادناين فضيلت بى اساس و بيان كذب آن به معنى ساقط شدن آن خلافت و هزيمت آن نقشه و طرحمى باشد .

و أبوبكر درباره قضيّه سقيفهمى گويد : سقيفه اشتباهى فاحش بود (143).

و عمر بن الخطّاب از سقيفه چنينمى گويد : سقيفه اشتباهى فاحش بود (144).

و اين مطالب را تنها بر اين اساسگفته اند كه مى دانستند حضور أبوبكر در غار داستانى دروغين است ، زيرااگر چنين داستانى واقعيّت داشت خود را مستحقّ خلافت مى دانستند .

سپس به تدريج در زمان حكومت أبوبكر دروغگوئى پيشرفت كرد و أبوبكر حديث : نَحْنُ مَعاشِرَ الأنْبِياءِ لانُوَرِّث (145)

را درست كرد ، در حالى كه اين حديثمخالف قرآن كريم است ، خداوند تعالى مى فرمايد :

وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُودَ و سليماناز داود ارث برد (146)

و هر حديثى كه با قرآن مخالف باشد باطلاست و وظيفه داستان سرايان از زمان حكومت عمر بن الخطّاب در ايجاد مناقب براى برپاكنندگان سقيفه و همراهانشان ، و محو فضائل مخالفين ، و سرقت فضائل اصحاب به نفعمردان حزب قريش ، و چسبانيدن رذائل مردان حزب قريش به ساير اصحاب و به رسول خداصلّى الله عليه و آله خلاصه مى شد .

كعب الأحبار يهودى و تميم دارى نصرانى درمسجد رسول خدا صلّى الله عليه و آله أحاديث دروغين و داستانهاى ساختگى را در زمانحكومت عمر بن الخطّاب ذكر مى نمودند (147).

فصل سوّم :

آيات غار

آياتى كه در قرآن درباره موضوع غار نازلشدند در اين جملات خلاصه مى شوند (148):

إلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباًأليماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً

وَ اللهُ عَلى كُلِّ شَيْء قَديرٌ .

اگر رهسپار ] جهاد [ نشويد خداوند دچارعذابى دردناك مى گرداندتان و قومى غير از شما را جانشين ] شما [مى سازد ، و به او زيانى نمى رسانيد ; و خداوند بر هر كارىتواناست .

إلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُإذْ أخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ إذْ هُما

فِى الْغارِ إذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لاتَحْزَنْ إنَّ اللهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللهُ سَكينَتَهُ

عَلَيْهِ وَ أيَّدَهُ بِجُنُود لَمْتَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلى

وَ كَلِمَةُ اللهِ هِيَ الْعُلْيا وَاللهُ عَزيزٌ حَكيمٌ .

اگر او ] پيامبر [ را يارى ندهيد ، ]بدانيد كه [ خداوند او را هنگامى كه كافران آواره اش ساختند ، يارى داد، در حالى كه يكى از آن دو تن بود و هنگامى كه در غار بودند به رفيقش گفت نگرانمباش كه خدا با ماست ; آنگاه خداوند آرامش خويش را بر او نازل كرد و با سپاهيانىكه نمى ديديدشان ياريش داد و ] سرانجام  [آرمان كافران را پست گردانيد ;و آرمان الهى است كه والاست ، و خداوند پيروزمند فرزانه است .

إنْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالا وَ جاهِدُوابِأَمْوالِكُمْ وَ أنْفُسِكُمْ فى سَبيلِ اللهِ

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إنْ كُنْتُمْتَعْلَمُونَ .

چه سبكبار ، چه سنگين ، روانه شويد و بهمالتان و جانتان در راه خدا جهاد كنيد ، كه اگر بدانيد اين برايتان بهتر است.

اين آيات در شأن پيامبر صلّى الله عليه وآله و مصاحب او ، عبدالله بن أريقط بن بكر كه يگانه شخصى است كه هجرت وى با رسولخدا صلّى الله عليه و آله مورد اتّفاق است نازل گرديد .

و چون در روايات هجرت كه در زمان رسولخدا صلّى الله عليه و آله و عصر خلفاء و عصرهاى بعد از آن نقل شده دقّت نمائيم ،اين مطالب را در مى يابيم :

1 ـ اصحاب پيامبر تأييد كرده اند كهاين آيه در باب مناقب أبوبكر نازل نشده است و عايشه دختر أبوبكر نازل نشدن قرآن درشأن أبوبكر را چنين تأييد كرده است :

خداوند در شأن ما آياتى از قرآن نازلنكرده است (149)

و اين مطلب را عايشه در حضور هزاران تناز صحابه در عصر معاويه بيان كرد ، و همگى آنها ادّعاى وى را در اين زمينه تأييدكردند .

بنابراين آيه غار در حق أبوبكر نازل نشدهاست .

صحابه و تابعين درباره آيه غار چنينگفته اند :

أوّلا : صحابه ادّعاى عايشه را در نازلنشدن آيه اى از قرآن در حقّ أبوبكر تأييد كرده اند .

ثانياً : مؤمن طاق محمّد بن على بن نعمان، عالم كوفه و شاگرد امام باقر و امام صادق عليهما السّلام مى گويد :

در قرآن آيه غار در حق أبوبكر نازل نشدهاست .

او قائل به عدم حضور أبوبكر در غار شد ،لذا وى را متّهم به تحريف قرآن نمودند (150)و حكومت هاى ستمگر براى ساقط كردن مخالفين خود عادت به چنين تهمت زدنهائى داشتند .

ثالثاً : محقّق بحرانى مى گويد :آنها كلمه « ألرّسول » را از آيه 40 سوره توبه حذف كردند . ( يعنى از تفسير آيهحذف كردند (151) ) .

مرحوم بحرانى مى خواهد قول به حاضر نبودنأبوبكر در غار را ثابت نمايد ، و اين قول ، قول حاكم در زمان رسول خدا صلّى اللهعليه و آله و زمان بعد از وى بود كه همگى بدان ايمان داشتند ، بنابراين از رأىصحابه و تابعين چنين بر مى آيد كه در هجرت با پيامبر صلّى الله عليه وآله أبوبكر حاضر نبوده ، و در قضيّه غار ، آيه اى در شأنش نازل نگرديده است ،و در عصر صحابه أوّلين ، اين مطلب ، بزرگترين جريان مورد قبول بوده است ،زيرا دهها هزار تن از صحابه ساكن مدينه از مهاجر و انصار ، اين روايت عايشه را دراين ميدان صحيح دانسته و با اين تصحيح همگى قضيّه حضور أبوبكر را در غار تكذيبكرده اند . و حال كه مهاجر و انصار ، اين قضيّه را تكذيب كرده اند ، چهكسى مى تواند اين مطلب دروغين را به اثبات برساند ؟ .

و هنگامى كه عايشه ماجراى حضور أبوبكر درغار را تكذيب مى نمايد آيا أبوهريره « كسى كه در آن تاريخ كافر و از أهالىدوس از قبائل يمن بود و در سال هفتم بعد از هجرت مسلمان شد » مى تواند آن رااثبات كند ؟ .

و آيا مغيره كه در طائف به حال كفر بسرمى برد مى تواند ثابتش نمايد ؟ .

2 ـ و شخص ديگرى كه دروغ بودن حضورأبوبكر را در غار اثبات نمود عبد الرّحمن بن أبوبكر است .

عبد الرّحمن در زمان هجرت مردى بالغ و باآن واقعه با تمام جزئيّاتش معاصر بود ، و خود يكى از مشركين جستجو كننده پيامبرصلّى الله عليه و آله در غار مى باشد ، وى در زمان هجرت با اسلام و رسول خداصلّى الله عليه و آله به شدّت دشمنى مىورزيد ، و به همين سبب در جنگ بدر در صفكافران شركت نمود (152) .

و چون عايشه قائل شد به اينكهآيه اى از قرآن در حق أبوبكر و خانواده او نازل نشده است ، عبد الرّحمن باسكوت خود در مقابل وى و ديگر اصحاب سخنش را تأييد نمود .

و در غير اين صورت عبد الرّحمن به واسطهآيه غار با وى مخالفت مى كرد (153).

و اتّفاق نظر عايشه و عبد الرّحمن درنازل نشدن آيه اى در حقّ أبوبكر و خانواده اش (154) روايات دروغين حضور أبوبكر درغار و نزول آيه قرآن در حقّ وى را تكذيب مى نمايد .

و فراوانى داستان سرايان ، و جهلشان بهشرح حال اصحاب ، و سير جنگ هاى رسول خدا صلّى الله عليه و آله ، و حوادث تاريخى ،آنان را بر آن داشت تا عبدالله بن أبى بكر را در زمره كمك كنندگان به پيامبر صلّى اللهعليه و آله در غار به واسطه آوردن غذا و انتقال أخبار مكّه به پيامبر صلّى اللهعليه و آله به حساب بياورند .

و عبد الرّحمن پسر أبوبكر ، با تأييدادّعاى خواهرش عايشه ، در نازل نشدن آيه اى از قرآن در حقّ أبوبكر ، دروغبودن حضور أبوبكر در غار را ثابت كرد .

و در حالى كه عبد الرّحمن پسر أبوبكر ، وعايشه دختر أبوبكر ، حضور أبوبكر را در غار تكذيب مى كنند ، آيا لشكريان بنىاميّه مى توانند چنين دروغى را جعل نمايند ؟ .

و هنگامى كه عايشه در مقابل عبد الرّحمنبن أبى بكر و مروان حكم و هزاران نفر از صحابه حاضر در مسجد پيامبر صلّى اللهعليه و آله گفت :

آيه اى از قرآن در حقّ ما نازل نشدهاست (155)

 عبد الرّحمن بن أبى بكر بر اينگفته سكوت كرد ، و مروان بن حكم هم سكوت نمود و ديگر صحابه از اهل مكّه و مدينهنيز سكوت كردند ، و همين سكوتشان دليل موافقتشان با گفتار وى بوده ، و دليلىبسيار قوى بر دروغ بودن أخبار روايت شده درباره حضور أبوبكر در غار مى باشد .

و در صورتى كه عدّه اى از اصحاباعتقاد به حضور أبوبكر در غار داشتند ، حتماً به واسطه آيه غار و حضور أبوبكر درغار ثور با عايشه به مخالفت مى پرداختند .

و بخاطر ازدياد روز افزون همين دروغها ،اكنون موقعيّت تغيير پيدا كرده است ، به نحوى كه اگر امروز بگوييم آيه غار در حقّأبوبكر نازل نشده است بسيارى خواهند گفت : مگر اين مصاحبت و همراهى ، از جهت آيهغار در حقّ پيامبر صلّى الله عليه و آله و أبوبكر نمى باشد ؟

و عبارت فوق بيانگر اين است كه بسيارى ازحوادث و روايات فعلى را اصحاب با آنكه معاصر رسول خدا صلّى الله عليه و آله بودنددر زمان خود توثيق نكرده و مهر صحّت بر آنها نزده اند .

و سخن دار قطنى در اينجا مصداق پيدامى كند كه :

حديث صحيح در ميان احاديث ، همانند يكتار موى سفيد

در بدن گاوى سياه است (156).

و مصداق سخن رسول خدا صلّى الله عليه وآله نيز همين است كه فرمود : بدون هيچ كم و كاستى از سنّت هاى يهود و نصارى پيروىخواهيد كرد ، تا جائى كه اگر در لانه سوسمارى وارد شدند شما نيز وارد خواهيدشد(157).

و انسان از سخنان عايشه مسرور ، و ازجوابهاى مؤمن طاق (158)و محقّق بحرانى و محمّد بنالمهدى فاطمى در عقيده اى كه درباره حضور نداشتن أبوبكر در هجرت و غار دارندبسيار خوشحال مى شود .

و بنابراين : عايشه با اعتقاد كامل ادّعامى كرد كه آيه غار در حقّ أبوبكر نازل نشده است .

و عالم كوفه ، مؤمن طاق مى گويد :آيه در حقّ أبوبكر نازل نشده (159).

و محقّق بحرانى مى گويد : كلمه «ألرّسول » از آيه 40 توبه را حذف كردند ، و بجاى آن كلمه « عليه » (160) را قرار دادند ، يعنى آنها درتفسير آيه چنين دخل و تصرّفى كردند، زيرا معتقد به عدم تحريف قرآن است.

فصل چهارم :

داخل غار

از سؤالهاى مهم و حسّاس در ماجراى غاراين است كه آيا مهاجمان ، داخل غار را ديدند ؟ و چرا در غار نگاه نكردند با آنكهغار كوچكى بود ؟

بعد از رسيدن كافران به غار ثور ، ابنطفيل به داخل غار نظرى انداخت لكن احدى را نديد (161)زيرا خداوند تعالى در روزى كه وى كافر بود بر چشم او پرده افكند ، به همان نحوى كهبر چشم محاصره كنندگان خانه پيامبر صلّى الله عليه و آله پرده افكنده بود ، واو را در اثناء خروج از خانه مشاهده نكردند .

و اين يكى از معجزات بسيار روشنمى باشد كه خداوند عزّوجل چشم مشركين را از ديدن باز داشت ، و پيامبرش را ازهلاكت حتمى نجات داد ، و در صورتى كه در معجزه باز داشتن ديد كافران در اين دوواقعه مختلف خوب دقّت كنيم ، از عظمت الهى مدهوش مى گرديم . و اثر روشن وآشكار خداوند عزيز حكيم را در قضاياى جهان در مى يابيم .

و بخاطر عملكرد نارواى كاخ نشينان بنىاميّه در محو حقائق ، و تغيير سيره پيامبر صلّى الله عليه و آله راويان جيره خوار، روايات دروغينى را در پوشاندن اين معجزه مهم وضع كردند .

و در يكى از روايات ساختگى چنين آمده است:

قوم در پى او به راه افتادند ، پس خداوندآنان را بازداشت به اين صورت كه عنكبوتى را مبعوث نمود ، و بر غار تارى تنيد ، وآنان را از جستجو مأيوس كرد ، پس باز گشتند در حالى كه در مقابل چشمانشان بود(162) .

در پاسخ مى گوييم : تار عنكبوت مانعار رؤيت نزديك نمى شود ، زيرا مساحت غار بسيار كوچك بود و همين بيان كننده دروغبودن قصّه عنكبوت است .

در همان روزى كه جالوت به دنبال داودعليه السّلام مى گشت ، عنكبوت تارى بر غار وى بافته بود ، و داستان سرايانهمين روايت را براى غار كوه ثور نيز جعل كردند .

بر خلاف غار كوچك پيامبر صلّى الله عليهو آله ظاهرا غار حضرت داود غار عميقى بود ، و بر دهانه اش تار عنكبوت قرارداشت ، و به سبب همين تار عنكبوت ، جالوت از داخل شدن در غار خودارى كرد .

و علّت جعل اين حديث آن بود كهمى خواستند نقش عظيم عبدالله بن أريقط بن بكر را در ماجراى غار مخفى نمايند .

همان شخصى كه خداوند عزّوجل وى را بهعنوان رحمت بر رسول خويش فرستاد ، تا در كارها ياريش كند ، و همراه و مصاحبش گردد، و امروزه بازديد كننده گان غار بخوبى در مى يابند تار عنكبوتمانع از ديدن داخل غار نمى شود .

خلاصه مطلب آن است كه مشركين طغيانگرقريش در دو جاى مختلف از ديدن رسول خدا صلّى الله عليه و آله باز ماندند .

أوّل : در كنار دَرِ خانه پيامبر صلّىالله عليه و آله موقعى كه از منزل خارج شد و بسوى غار رفت (163) .

دوّم : داخل غار كوه ثور ، در روزى كه بهداخل آن نظر كردند ، و چيزى نديدند (164).

فصل پنجم :

خوراك پيامبر و وسيله هجرت وى به مدينه

عبدالله بن أريقط بن بكر در كوه ثور بهچوپانى مشغول بود ، و همين مطلب وى را كمك مى كرد تا بدون هيچ مشقّتى بهپيامبر صلّى الله عليه و آله يارى رساند ، و از سوء ظنّ قريش هم به دور بود ، زيرابراى ابن أريقط بن بكر هيچ گونه سابقه روابط با رسول خدا صلّى الله عليه و آلهشناخته نمى شد تا شكّ طغيانگران مكّه را برانگيزد .

عبدالله بن أريقط بن بكر از شير گوسفندانخود پيامبر صلّى الله عليه و آله را سيراب مى كرد كه خود غذاى كاملى است وانسان در كوتاه مدّت احتياج به چيزى همراه آن ندارد ، و بر ابن أريقط بن بكر سختنبود كه براى يك نفر در آن كوه نان تهيّه نمايد .

در خبر آمده است كه أمير مؤمنانعليه السّلام در كوه ثور شبانه از رسول خدا صلّى الله عليه و آله پذيرائىمى كرد (165) و قريش هر كس را كه كمترينعلاقه اى به رسول خدا صلّى الله عليه وآله داشت مراقبت مى كرد . و براىأميرالمؤمنين على عليه  السّلام بسيار آسان بود كه مقدارى غذا به عبدالله بنأريقط بن بكر بدهد تا به رسول خدا صلّى الله عليه و آله برساند .

و مطالبى كه درباره فرستادن غذا بواسطهعبدالله بن أبى بكر و اسماء گفته مى شود ، براى مردم آگاه به سيره و تاريخپيامبر صلّى الله عليه و آله از مطالب ساختگى مضحك شمرده مى شود ، زيراعبدالله بن أبى بكر از كافران بود ، همانطورى كه نملة مادر وى كافر بود (166) و اسماء به همراه شوهر خويشزبير در حبشه بسر مى برد (167).

بعلاوه چگونه مى توانستند درخانه اى كه اغلب اعضاى آن از كفّار محارب با خدا و رسول وى بودند غذا بپزند ؟زيرا در اين خانه أبوقحافه و عبدالله و عبد العزّى ، ( عبد الرّحمن ) و نملة وخواهر أبوبكر ام فروه كه از كافران شمرده مى شدند زندگى مى كردند ، وعبد العزّى از جستجو كنندگان و دنبال كنندگان رسول خدا صلّى الله عليه و آله واصحاب بشمار مى رفت . و همين مطلب دروغهاى قريش و بنى اميّه را در اين زمينهنقش بر آب مى نمايد .

اما درباره مركب سوارى سفر خاتم الأنبياءصلّى الله عليه و آله و عبدالله بن أريقط بن بكر ، ابن بكر با آن اوصافى كه داشتبسيار راحت مى توانست آنها را تهيّه نمايد ، زيرا كسى در تعقيب وى نبود .

و در حديثى صريح چنين آمده است كه : علىّبن أبى طالب خود شخصاً دو مركب را تهيّه نمود (168). يعنى أميرمؤمنان عليه السّلام آن دو مركب را خريدارى نمود و به عبدالله ابنأريقط بن بكر داد تا به مدينه هجرت نمايد ، و در روايات آمده است كه : اثر شمشيرعلى عليه السّلام در كوه ثور موجود است (169)و همين ، رسيدن وى را به غار تأييد و تأكيد مى نمايد .

و رسول خدا صلّى الله عليه و آله هموارهبر امام على عليه السّلام چه در مكّه و چه در مدينه اعتماد كامل مى نمود ، ودر مقابل اصحاب در هر سفرى وى را ستايش و مدح مى كرد ، و از همين روايات استكه فرمود :

اسلام نصرت پيدا نكرد مگر با مال خديجه وشمشير على

و همچنين فرمود : دست من و دست على درعدالت مساويند (170) .

و نيز فرمود : تو در دنيا و آخرت برادرمهستى .


[124] ـ سيره ابن هشام 121 ج 2 .

[125] ـ تاريخ طبرى ، 100 ج 2 .

[126] ـ تاريخ طبرى ، 102 ج 2 .

[127] ـ تاريخ طبرى ، 102 ، جلد 2 ، تفسير قرطبى ، 21 ، جلد 3 ، تفسير أبىحيّان ، 118 ، جلد 2 ، ألعمدة ، 118

[128] ـ سيره ابن هشام ، 121 ج 2 .

[129] ـ نيل الأوطار ، شوكانى ، 19 ج 6 .

[130] ـ سوره توبه ، آيه 40 .

[131] ـ ألغارات 660 ج 2 ، بحارالأنوار ، 197 ج 11 .

[132] ـ تلخيص معجم البلدان ، 86 ج 2 .

[133] ـ سبيل الهدى و الرّشاد ، صالحى شامى ، 14 ج 1 .

[134] ـ تفسير نور الثّقلين ، ألحويزى ، 317 ج 4 ، بحار الأنوار ، 50 ج 10 .

[135] ـ تفسير طبرى ، 850 ج 2 .

[136] ـ بحارالأنوار ، 69 ج 19 ، أعلام الورى ، طبرسى ، 148 ج 1 ، كمالالدّين ، صدوق ، 56 .

[137] ـ كه صحّتى هم نداشت .

[138] ـ سوره قصص ، آيه 56 .

[139] ـ به سيره ابن دحلان 243 ج 1 ، و تاريخ الخميس 316 ج 1 مراجعه شود .

[140] ـ ألخرائج و الجرائح ، راوندى 144 ج 1 ، مناقب آل أبى طالب ، ابن شهرآشوب ، 111 ج1 ، فتوح البلدان ، بلاذرى 64 ج 1 ، قصص الأنبياء ، راوندى 334 .

[141] ـ ألإصابه 436 ج 5 ، من له رواية فى مسند أحمد ، محمّد بن علىّ بن حمزه، صفحه 360 .

[142] ـ فتوح البلدان ، بلاذرى 64 ج 1 .

[143] ـ ألسّقيفه جوهرى ، 46 ، بحارالأنوار ، 314 ج 28 .

[144] ـ دعائم الإسلام ، قاضى مغربى ، 85 ج 1 ، خصال ، صدوق ، 171 ، تاريخطبرى ، 153 ج 5 .

[145] ـ أنساب الأشراف ، بلاذرى ، 79 ج 10 ـ ألرّسائل الكلاميّه ، جاحظ ،467 .

[146] ـ سوره نمل ، آيه 16 .

[147] ـ تاريخ المدينه ، ابن شبه ، 11 ج 1 ـ شرح نهج البلاغه ، 360 ج 1 ـأضواء على السنّة المحمّديّه ، 215 .

[148] ـ سوره توبه ، آيات 39 تا 41 .

[149] ـ صحيح بخارى 42 ج 6 ، چاپ دار الفكر بيروت با چاپ افست از روى چاپدار الطّباعه در استانبول 1410 هـ ، تاريخ ابن أثير ، 199 ج 3 ، ألأغانى 90 ج 16 ،ألبداية و النّهاية ، 96 ج 8 ، ألتّحفة الّلطيفه ، السّخاوى ، 504 ج 2 .

[150] ـ لسان الميزان ، ابن حجر ، 108 ج 5 ، مؤسّسة الأعلمى ، بيروت چاپدوّم .

[151] ـ ألحدائق النّاضره ، 290 ج 2 .

[152] ـ مختصر تاريخ دمشق ، ابن منظور شرح حال عبد الرّحمن بن أبى بكر ،اُسد الغابة شرح حال عبد الرّحمن بن أبوبكر .

[153] ـ ألبداية و النّهاية ، 96 ج 8 و تاريخ ابن أثير ، 199 ج 3 .

[154] ـ كه در مركز اتّفاقات و حوادث بودند .

[155] ـ صحيح بخارى ، 42 ج 6 ، تاريخ ابن أثير ، 199 ج 3 .

[156] ـ شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد ، 105 ج 9 ، أضواء على السّنةالمحمّديّه ، 193 .

[157] ـ ألجامع الصّغير ، سيوطى 444 ج 2 ، كنز العمّال 183 ج 1 ، تفسير صافى، كاشانى ، 26 ج 2

[158] ـ لسان الميزان ابن حجر 108 ج 5 ، مؤسّسه أعلمى بيروت چاپ دوّم .

[159] ـ لسان الميزان ، ابن حجر ، 108 ج 5 ، مؤسّسه أعلمى بيروت ـ چاپ دوّم.

[160] ـ ألحدائق النّاضره ، 290 ج 2 .

[161] ـ ألإصابه ، 194 ج 7 .

[162] ـ ألخرائج و الجرائح ، قطب الدّين راوندى ، 25 ج 1 .

[163] ـ دلائل النّبوه، بيهقى، 470 ج2 ـ شرح الأخبار، قاضى مغربى، 260 ج1،بحار ، 72 ، ج 19

[164] ـ ألإصابة ، 194 ج 7 .

[165] ـ تاريخ دمشق ، شرح حال على عليه السّلام به تحقيق محمودى 138 ج 1 ،أعلام الورى 190 ، بحار الأنوار ، 84 ج 19 .

[166] ـ به همين مطلب در آيه دهم ، سوره ممتحنه اشاره شده است ، شرح نهجالبلاغه ابن أبى الحديد ، 270 ج 13 ، چاپ مصر ، 1960 ، عيسى حلبى و شركاء .

[167] ـ ألثّقات ، ابن حبّان ، 23 ج 3 .

[168] ـ بحار الأنوار 70 ، 75 ج 9 ، أعلام الورى ، 63 ، ألإحتجاج ، طبرسى ،204 ج 1 .

[169] ـ ألأنوار العلويّه ، نقدى ، 175 .

[170] ـ تاريخ بغداد ، 240 ج 7 .