|
|
|
|
|
|
از چه كسى بايد عيادت كرد؟ در روايات وارد شده كه عيادت كردن از چند دسته جايز نيست : 1 - شارب خمر: از امام رضا (عليه السلام ) نقل شده است و ايشان هم از پدران بزرگوارشنقل نموده اند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمودند : ((اگر شارب خمر مريض شدبه عيادتش نرويد)).(415) 2 - اهل ذمّه : از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) روايت شده كه فرمودند : ((از مريضهاى كفار ذمّىعيادت نكنيد و در تشييع جنازه آنان شركت ننماييد)).(416) ولى در كتاب جعفريات روايتشده به سندش كه همانا پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از يك يهودى در موقعى كهمريض بود عيادت كردند.(417) و آنچه براى ما ظاهر مى شود اين است كه : اگر مصلحتى در عيادتاهل ذمه وجود داشته باشد، عيادت آنان مانعى ندارد؛ همچنانكه پيامبر(صلى الله عليه و آله) اين كار را كردند؛ چون ظاهر اين است كه مراد آنان از يهودى آن غلامى بود كه مريض بود و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از او عيادت كردند و نتيجه آن عيادت اين بود كه آنغلام ، مسلمان شد، چنانكه روايت شده است اما زمانى كه مصلحتى بر عيادت بار نيست ،عيادت نكنيد. اما در باره عيادت اهل سنّت ، امر وارد شده است زيرا عيادت ، سبب استحكاممودت مسلمين مى شود و سبب تقويت توان آنان در برابر دشمنشان مى شود و سبب تقويتقلوب مى گردد همچنان كه سبب انعكاس اخلاق ارزشمند و انسانيت مى شود.(418) از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمودند : ((بپرهيزيد از يك عملى كه انجاممى دهيد و باعث ننگ و عار ما مى شود)). تا اينكه فرمودند : ((در نمازهاى جماعتاهل سنت شركت كنيد و نماز بخوانيد و از بيماران آنان عيادت كنيد و در تشييع جنازه آنانشركت كنيد و نكند كه آنان به چيزى از كارهاى خير از شما سبقت بگيرند)).(419) 3، 4 و 5: از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نقل شده كه فرمودند : ((سه دسته هستند كه عيادت آنهاجايز نيست : كسى كه نزديك است از بيمارى شفا پيدا كند و كسى كه دندان آسيايش خرابباشد (دندان درد داشته باشد) و كسى كه مرضى شديد در چشمانش باشد)).(420) 6 - چشم درد شديد (كسى كه درد چشم او خيلى دردناك و شديد باشد) : روايت شده از امامصادق (عليه السلام ) كه فرمودند : ((عيادت كردن در مورد مريضى كه چشم درد داردجايز نيست )).(421) ولى وارد شده كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هنگامى كه على(عليه السلام ) درد چشم داشتند، از ايشان عيادت كردند(422) مگر اينكه گفته شودقول امام صادق (عليه السلام ) در روايت پيش به نفى تأ كد استحبابحمل مى شود و آنچه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) انجام دادندحمل مى شود براينكه فى الجمله عيادت ، برترى دارد و يا اينكه كار پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله ) بخاطر خصوصيتى است كه اميرالمؤ منين داشته اند. عيادت كردن مردها از زنان وارد شده است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از بعضى از زنان عيادت كرده اند،مثل اُم علاء و همچنين از زنى كه از انصار بود در مرضى كه درد شديدى داشت ، عيادتكردند.(423) عيادت كردن از بنى هاشم همانا گرامى داشتن كسانى كه منسوب به رسول اللّه هستند، اكرام و گرامى داشتن خودپيامبر است ؛ چون اكرام كننده چنين قصد و نيت مى كند و چه كسى شايسته تر است ازپيامبر كه تعظيم و تكريم داشته شود؟ همچنانكه گرامى داشتن بنى هاشم ، كسانى كهدر معرض ظلمها واقع شده اند و متحمل مصيبتهاى بسيار بخاطر ارتباطشان با پيغمبر شدهاند. اين اكرام از نزديكترين نزديكيها به خداست و شايد همين مطلب تفسير مى كند براى ماآنچه روايت شده از امام كاظم و ايشان از آباى گراميشان و آنان از پيغمبر كه پيامبرفرمودند: ((عيادت كردن بنى هاشم فريضه و واجب و زيارت آنان سنّت است )).(424) عيادت كردن از نزديكان و فاميل و روايت شده در وصيت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به فرزندشان كه فرمودند :((نزديكان و فاميلت را اكرام كن ؛ چون آنان كمك كار تو هستند)). تا اينكه فرمود :((كريم آنان را اكرام كن و سقيم و مريض آنان را عيادت نما)).(425) هديه به بيمار چون مريض به اظهار محبت و لطف احتياج دارد و اظهار محبت و لطف در قلب او قرار مى گيردو قلب مريض را مطمئن مى سازد كه ديگران به او محبت و لطف دارند، پس هديه بردنبراى مريض از اين محبت و دوستى و لطف ، تعبير مى شود. از بعضى از آزادشدگان امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه يكى از موالى امامصادق مريض شد، ما عده اى از موالى امام (عليه السلام ) از خانه جهت عيادت او خارجشديم در راه امام صادق (عليه السلام ) به ما برخورد كردند و به ما فرمودند : ((مىخواهيد به كجا برويد؟)). گفتيم : مى خواهيم به عيادت فلانى برويم . فرمودند : ((بايستيد، ما ايستاديم )). پس فرمودند: ((آيا همراه شما تحفه اى يا هديه اى يا مقدارى از بوى خوش يا قطعه اىاز عود هست ؟)). گفتيم : همراه ما چيزى از اينها نيست . پس فرمودند : ((مگر نمى دانيد شخص مريض آرامش پيدا مى كند به وسيله هر چيزى كهبراى او برده مى شود؛ يعنى مريض بيمارى اش بهتر مى شود بخاطر هديه اى كه مردمبراى او مى فرستند)).(426) بيمار نبايد به عيادت كنندگانش شكايت كند در بسيارى از روايات وارد شده كه انسان را به پنهان كردن مرض دعوت مى كند وفرموده اند كتمان مرض از گنجهاى نيك مى باشد.(427) و اينكه هر كس دردى را كه بهاو رسيده سه روز، از مردم كتمان و به خداى عزّوجلّ شكايت كند، حق است بر خدا كه ببخشداو را.(428) و اينكه هر كس يك شب مريض شد و آنچه در آن شب براى او اتفاق افتادنزد احدى شكايت نكرد، خداوند عبادت شصت سال را براى او مى نويسد.(429) و همانامريض در زندان خداست مادامى كه به عيادت كننده اش شكايت نكند.(430) اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مردى را كه دردش را تا پس از بهبودى به كسى نمى گفت ؛ستايش نمود.(431) در اين زمينه سخنان ديگرى نيز وجود دارد كه جاى بررسى آنها نيست ؛ طالبين به كتبمربوطه مراجعه نمايند.(432) و ما مى خواهيم در اينجا اشاره كنيم به اينكه اين روايات نظر دارد به پنهان كردن مرضاز اين جهت كه شخص مريض بر كرم و لطف خدا اعتماد دارد و خداوند به مريض يك روحيهقوى عنايت مى كند كه ثمره آن روحيه قوى اين است كه به درجه متوكلين - كه ازبزرگترين درجات است نزديك شود همان درجه اى كه رستگار است كسى كه به آن درجهبرسدوسعيدوخوشبخت است كسى كه آن درجه را به دست آورد. افزون بر مطالب گذشته ، انسان به تمام معنا قانع مى گردد كه خداوند به تنهايىكسى است كه مالك نفع و ضرر براى انسان است و او شفا مى دهد و شفا از اوست و بهوسيله خدا شفا مى گيريم و هيچ كس غير از خدا استطاعت و توانايى اين را ندارد و نمىتواند انسان را به راهى هدايت كند . بلكه ممكن است آنان واسطه براى فيض خير از طرفخدا باشند؛ زيرا خداوند مالك و خالق هر چيز است . و شايد به همين مطلب اشاره دارد آن رواياتى كه قبلاً گذشت و تأ كيد داشت براينكهلازم است انسان شكايتش را به سوى خدا ببرد (در بيمارى ) نه به سوى غير خدا. و اين مطلب نيست مگر بخاطر اينكه اين انسان با تجربه و آزمايش روحى كه او را درسختيها قرار مى دهد و هر آلودگى و پليدى را از انسان نفى مى كند، بعد از اين سختيهاطاهر، مطهر و پاك بيرون بيايد . و چقدر شيرين است آزمايش و چقدر موفق و پيروز است تجربه و آزمايش هنگامى كه انساندر اين وقت به ضعف و نياز خود پى مى برد و انسان سه روز زندگى مى كند در پاداشو هديه هاى خدا در حالى كه خدا بى نياز و قوى و مالك هر چيزى مى باشد و اين همانفضايى است كه مريض را از مرضش با روحيه جديدى خارج مى كند، و بر همه حالاتمريض تاءثير مى گذارد و بر راهى كه مريض در بيمارى مى گذراند يك تأ ثير قوىو بعيد و شامل زمانهاى زيادى مى شود. و چه بسا مساوى ومعادل است آن حالت روحى و انسانى كه بر مريض در عرض يك شب فقطحاصل مى شود با آنچه براى مريض از شصتسال عبادت كردن حاصل مى شود همانطور كه در روايت آمده است . و با ملاحظه كردن رواياتى كه در اين بحث وارد شده ، مى فهميم شكايتى كه در احاديث ،تشويق و ترغيب كرده كه از آن دورى كنيم ، آن شكايتى است كه در باطن ، عطوفت ومهربانى ((مشكوّ اليه ))(433) طلب كند و اين شكايت نتيجه اى براى فهم اين شخصباشد به اينكه شاكى ضعيف و عاجز است و خدا نمى خواهد كه عبدش ضعيف و عاجز باشدمگر در مقابل خداى عز وجل . و از جهت ديگر خدا نمى خواهد كه بنده اش معتقد شود كه غير از خدا چيزى و كسى مالك نفعيا ضرر اوست و اين امر، امرى است كه از آن دورى و پرهيز مى شود؛ چون خداوند بهتنهايى مالك هر چيزى است و نفع و ضرر به دست خدا هست و خداوند بزرگ و بلندمرتبه است . همچنين شكايتى كه بزرگ شمردن آن امر و مرض و بيمارى را كه بر شاكىنازل شده در بر دارد و اينكه اين امر (بيمارى ) باعدل خدا و لطف و رحمت او منافات دارد. همانا چنين شكايتى از نظر شرع از آن دورى شده وبه طور اجمال و تفصيل از نظر شرع مقدس اسلام ترك شده ، بلكه بايد صبر كرد وتسليم شد. از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده : ((هر كس يك شب شكايتى به او برسد و او آنشكايت را قبول كند و شكر آن شكايت را به سوى خدا ادا نمايد براى چنين شخصى كفارهشصت سال مى باشد)) . راوى مى گويد: به امام گفتم منظور از قبول كردن شكايت چيست ؟ فرمودند: ((صبر كندبر آنچه در آن شكايت هست )).(434) و همچنين از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمودند : ((هر مردى كه شكايت كندو صبر كند و تسليم باشد، خداوند براى او اجر هزار شهيد مى نويسد)).(435) و از پيامبر(صلى الله عليه و آله ) نقل شده كه فرمودند : ((براى مريض نوشته مىشود حسنات در مقابل آنچه صبر مى كند، اگر بى صبرى ، جزع و فزع نمايد، نوشتهمى شود كه اين مريض بى صبرى و جزع نموده است )).(436) در روايت وارد شده كه از امام صادق (عليه السلام ) از حدّ و اندازه شكايت مريض سؤال شد. حضرت فرمودند : ((همانا اگر كسى بگويد امروز تغيير كردم و شب را اصلاًنخوابيدم در حالى كه راست بگويد، شكايت به حساب نمى آيد و شكايت اين است كهشخص مريض بگويد من مبتلا به مرضى شدم كه احدى مبتلا به اين مرض نشده است وبگويد من دچار مرضى شدم كه به احدى اصابت نكرده است )).(437) علامه مجلسى گفته است : ((اين تفسيرِ شكايتى است كه ثوابعمل را از بين مى برد والاّ بهتر اين است كه اصلاً احدى را به اين امور آگاه نكند،همچنانكه در اخبار پيشين ظاهر مى شود. و ممكن استحمل كنيم اين شكايت را به خبر دادن بخاطر غرضىمثل اينكه مى خواهد به پزشك خبر بدهد)).(438) پس خبر دادن بيمارى ، ملازم با شكايت كردن نيست ، همانطورى كه دلالت مى كند بر همينمسأ له خبرى كه الا ن گفته شد. و همچنين مقدم شد كه مريض در زندان خداست تا وقتى كهبه عيادت كنندگانش شكايت نكند و هركس يك شبانه روز مريض شود و به عيادتكنندگانش شكايت نكند، خداوند روز قيامت او را با دوستش ابراهيم مبعوث مى گرداند و هيچبنده اى نيست كه او را مبتلا به مرض كنيم و شكايت به عيادت كنندگانش نكند مگر اينكهگوشت او را در بدنش به گوشت بهترى تبديل مى كنيم ....(439) همه اين مسايل دلالت مى كند بر اينكه خبر دادن بيمارى يك چيز است و شكايتى كه از آنبايد اعراض كرد، چيز جداگانه ديگرى است . و امّا اينكه روايات اختلاف دارند در رغبت دادن انسان به اينكه يك شبانه روز يا سه روزيامطلقاً شكايت نكند، بر اختلاف درجه هاى فضل در شكايتحمل مى شود، امّا در مورد روايتى كه مى گويد: هركس دردش راسه روزپنهان كند، خداونداو را مى بخشد ممكن است گفته شود كه مراد از اين روايت ، اين است كه خبر دادن بيمارىبه آشنايان بعد از سه روز يك فضيلتى دارد. يا اينكه مراد از كتمان ، شكايت نكردناست نه اينكه مطلقا از مرضش خبر ندهد، به قرينه و راهنمايىقول امام در روايت كه فرمودند: ((و به سوى خداى عزّوجلّ)) شكايت كند، پس اين روايتمثل غيرآن ،ازروايات ديگر مى باشد. و اما روايتى كه پنهان كردن مرض را از گنجهاى نيك قرار داد، چاره اى نيست كهحمل شود بر آنچه ذكر شد و يا به صورت شفاى سريعحمل شود به طورى كه مرض طول نكشد و ياحمل شود برآنچه چند لحظه پيش مرحوم مجلسى ذكر كرد . و باقى مى ماند كه اشاره كنيم به آنچه امام صادق (عليه السلام ) به حسن بن راشدفرمودند: ((اى حسن ! هرگاه به تو بلايى نازل شد، پس به هيچ كس از مخالفين شكايتنكن ، ولى به بعضى از برادرانت آن بلا را يادآورى كن به درستى كه تو خصلتى ازچهار خصلت زير را معدوم نمى كنى : يا براى تو كفايت مى كند و يا كمك به مقام ورياست مى كنى و يا دعايى است كه مستجاب مى كنى يا مشورت به رأ ى مى نمايى)).(440) و همينطور روايت شده از امام صادق (عليه السلام ) كه : ((هر كس به مؤ منين شكايت كند،به خدا شكايت كرده و هر كس به مخالفى شكايت كند، از خدا شكايت كرده )).(441) پس به درستى ظاهر اين است كه اين روايات به شكايت غير مرض و بيمارى نظر دارد وبه جايى كه باطن شكايت يكى از معانى است كه شارع از آن بيزار نباشد. و اشاره بههمين مطلب دارد قول امام كه فرمودند : ((يا براى تو كفايت مى كند)) و علتش اين است كهدر بيمارى كفايت نمى آيد. و اما بعد از اين قسمت كه فرمودند: كمك به مقام و رياست مىكنى در اين صورت ممكن است كه كفايت بيايد به اين صورت كه نفوذ خود را به كارگيرد براى اينكه فلان پزشك را براى معالجه برساند و يا او را به فلانبيمارستان داخل كند وشبيه اين صورتها و نسبت به مشورت به رأ ى و استجابت دعا كهواضح است . اما حديث دوّم ، مطلق است و شايد به آنچه مضمون حديث حسن بن راشد بود، اشاره داشتهباشد؛ چون كلام با حديث دوّم منسجم بود بيشتر از غير آن ؛ زيرا مريض از شكايت كردنحتى به عيادت كنندگانش ممنوع شده بود و اگر چه عيادت كنندگان از برادران او باشندهمانطور كه اشاره شد . نزد بيمار نبايد از بلا و بيمارى پناه جست قبلاً گذشت كه حضرت محمَّد بن على (عليه السلام ) هرگز نزد مريض از بلا پناه نمىجست . در موضوع ((پرستارى در بيمارستان ))، حكمت اين كار بيان گرديد. نبايد نزد بيمار زياد نشست همانا پيامدهاى بيمارى و حالتهاى متغير كه بر مريض عارض مى شود گاهى مريض دروضعى قرار مى گيرد كه رغبت ندارد احدى بر آنان اطلاع پيدا كند همانطورى كه خودحالت معالجه براى مريض گاهى اگر غير از مريض به آن حالت معالجه اطلاع پيدا كند،موجب دردناك شدن نفس مريض مى شود در حالى كه عيادت كردن از مريض هم لازم است ،پس جمع بين اين دو سخن اين طور مى شود كه عيادت كننده نزد مريض زياد ننشيند تا حرجو ضرر به مريض زياد نشود تا دردهاى روانى او زياد نگردد. از اين جهت از ائمه معصومين روايت شده كه مستحب است نزد مريض زياد عيادت راطول ندهد تا جايى كه امام صادق (عليه السلام ) از آن تعبير كرده اند - همانطورى كهروايت شده - به اين سخن كه : ((عيادت بايد به اندازه دوشيدن شتر باشد)).(442) و از حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند: از عيادتهايى كهبيشترين اجر را دارد وقتى است كه عيادت كننده از مريض عيادت كند و نزد مريض كمبنشيند، مگر موقعى كه مريض بخواهد و دوست داشته باشد كه عيادت كننده نشستن دركنارش را بيشتر طول بدهد و مريض اين مطلب را(طول جلوس عيادت كننده را) از او درخواست كند. و هم معناى اين روايت ، روايات ديگرى نيزوجود دارد.(443) پس وقتى كه مريض جلوس بيشتر عيادت كننده را بخواهد، استجابت مريض ازجهتى تقرببه سوى خداست ، همانطور كه طلب كردن مريض در اين مورد از جهت ديگر، روشن مىسازد چيزى كه احتمال دارد موجب ضرر و زيان به مريض شود، وجود ندارد. مهربانى كردن نسبت به مريض شايد مهربانى كردن به مريض بدين خاطر است كه مريض مطمئن شود كه نزد ديگرانپيوسته مورد قبول است و ديگران از او متنفّر نيستند و همينطور نسبت به خود عيادت كنندهمى باشد. ما ملاحظه مى كنيم آنجا اوامرى بود كه عيادت كننده دستش را بر مريض بگذاردو اعتبار كرده كه آن عيادت كننده اى كه مخالف اينعمل كند، احمق است و عيادت كردن احمق از مريض ، بدتر از دردى است كه مريض دارد؛چونكه احمق مسبب بسيارى از دردهاى روانى مريض مى شود، بخاطر اينكه احمق ،تصرفاتى كه لايق مريض نيست مى كند و مريض را دچار ضعف و نقص مى كند . بعضى ذكركرده اند كه : ((پيامبر(صلى الله عليه و آله ) هر وقت از مريضى عيادت مىكردند دستشان را به پيشانى او مى گذاشتند و چه بسا دستشان را بين دو سينه او مىگذاشتند و براى او دعامى كردند)).(444) و از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كهكامل شدن عيادت از مريض به اين است كه : ((دستت را بر شانه اش بگذارى و از نزدمريض زود برخيزى ، به درستى كه عيادت احمق بدتر است براى مريض از بيمارى كهخود مريض دارد)).(445) شهيد استفاده كرده از اين روايت كه عيادت كننده دستش را بر شانه مريض قرار داده و درحال دعا باشد.(446) ولى روايت شده از حضرت على (عليه السلام ) كه فرمودند: ((يكى از چيزهايى كهعيادت را تمام و كامل مى كند اين است كه عيادت كننده يكى از دو دستش را بر ديگرى و يابر پيشانى اش بگذارد)).(447) و مرحوم مجلسى از اين روايت اين طور استفاده كرده ؛ مقصود اين است كه عيادت كننده دستخودش را بر پيشانى خودش بگذارد و احتمال دارد كه اينعمل بخاطر اين باشد كه عيادت كننده مى خواهد حزن و اندوه و تأ سف خود را بر بيمارىمريض اظهار كند همانطورى كه اين عمل شيوع دارد . پس بعيد نيست كه ذكر اين دو موردىكه حضرت فرمودند، به عنوان مثال باشد.(448) ولى اظهر آن چيزى است كه گذشت كه عيادت كننده دستش را بر خود مريض يا بر شانهخود مريض بگذارد (و ذكر كردن شانه در روايت ظاهراً به عنوانمثال است ) و ممكن است اين روايت را حمل بر روايت اولى بكنيم ؛ چونكه اين روايت تصريحنمى كند در آنچه علامه مجلسى گفته است ، پس ممكن است در اين روايت ضمير به مريضبرگشت كند و اشاره مى شود به اين مطالب با اضافه كردن به رواياتى كه مقدم شداز پيامبر اسلام كه فرمودند از تمام و كامل شدن عيادت مريض اين است كه يكى از شمادستش را بر پيشانى يا دست مريض بگذارد و از مريض سؤال كند كه حالش چطور است و خودتان را با مصافحه كردن ، تحيت كنيد.(449) و همچنينقول پيامبر كه فرمودند : ((از كامل شدن عيادت مريض اين است كه هر گاه بر مريض واردشدى ، دستت را بر سر مريض بگذارى و بگو چگونه صبح كردى )).(450) پس به درستى كه اين روايت ظهور دارد در اينكه عيادت كننده دستش را بر مريض بگذارد- همانطورى كه علامه مجلسى اعتراف كرده اند ولى بر علامه مجلسى ايراد شده اگر چهاين معنا ظاهرتر است ، ولى اين روايت - يعنى اين روايت آخرى و آن روايتى كهقبل از آن بود - هر دو عام هستند.(451) ولى ما مى گوييم : همانا روايت ديگرى كه گفت : ((تمام وكامل كردن عيادت اين است كه هرگاه به عيادت مريض رفتى ، دستت را بر مريضبگذار)).(452) و روايت گذاشتن دست بر شانه ، اين دو روايت عام نيستند . و اين دوروايت مؤ يد اين است كه عيادت كننده دستش را بر دست مريض بگذارد يا دستش را بهپيشانى اش بگذارد . و در اينجا احاديث ديگرى در مورد اينكه عيادت كننده دستش را بر مريض يا بر پيشانىمريض بگذارد وجود دارد، هر كس مى خواهد به اين روايات مراجعه كند.(453) و در آخر اين روايت از ابن عباس نقل مى شود كه گفت : ((پيغمبر وقتى به عيادت مريض مىرفتند در بالاى سر او مى نشستند)).(454) دعاى بيمار براى عيادت كننده و بالعكس چون مريض در حال مرض نزديكتر به خداى تعالى از عيادت كننده مى باشد، پس دعاىمريض نزديكتر به استجابت است به خاطر اينكه مريض بفهمد در اين مرضش داراى يكامتيازى است كه ديگران آن امتياز را ندارند، پس اشعار به ذلت و ضعف براى مريض لازمنيست همانطورى كه مريض محتاج به ديگران است ، همچنين ديگران هم محتاج به او هستندبخاطر اين مسأ له ما مى بينيم كه روايت شده از امام صادق كه فرمودند : ((هرگاه يكى ازشما به عيادت برادر دينى خود برود، پس از مريض بخواهد كه در حق او دعا كند؛ چوندعاى مريض مثل دعاى ملائكه مى باشد)).(455) و در اينجا احاديث ديگرى به همين معنا وجود دارد، هر كس مى خواهد به آنها مراجعهكند.(456) همچنانكه مستحب است عيادت كننده هم براى مريض دعا كند. زراره از امام صادقيا امام باقر (عليه السلام ) روايتى را نقل مى كند كه فرمودند : ((هرگاه بر مريضداخل شديد، پس بگو پناه مى برم به خداى عظيم )).(457) و مقدم شد كه براى مريضهم مستحب است كه اجازه بدهد به دوستان و فاميلش كه براى عيادت او بيايند؛ چون براىهر كسى دعاى مستجابى وجود دارد . دعاى مساكين و فقرا براى مريض از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند: ((دعاى مساكين براى مريضهاىخودتان را خفيف و پست نشماريد؛ چونكه چه بسا دعاى آنان در مورد شما مستجاب مى شود ودعاى خود مساكين در مورد خود آنان مستجاب نشود)). و از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمودند: ((مستحب است براى مريض اينكهبه سائل با دست خودش چيزى بدهد و امر كند بهسائل كه براى او دعا نمايد)).(458) سؤ ال از مريض در مورد حالش و در مورد آنچه اشتها دارد بعضيها ذكر كرده اند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از مشكلات و درد مريض و ازآنچه مريض بدان اشتها دارد مى پرسيدند.(459) چرا كه اين پرسش نشانگر اهميت دادنبه بيمار و درخواستهايش مى باشد و زمينه ساز آرامش و اطمينان بيمار مى گردد. آرزوى سلامتى و صحت مريض در برانگيختن اطمينان در خودش احتياج دارد تا بر مرض غلبه پيدا كند و درمقابل عوارض مرض كه چاره اى از آن نيست و براى دفع آن عوارض از نفس مريض راهىنيست ، مقاومت نمايد و شايد همين موضوع پرده بر مى دارد براى ما آنچه از پيامبرنقل شده كه فرمودند : ((هرگاه بر مريضى وارد شديد او را دراجل و مرگ توسعه بدهيد، پس به درستى كه اين كار چيزى را ردّ نمى كند، ولى نفسمريض را پاك مى كند)).(460) و مراد از ((تنفيس ))، توسعه است ؛ يعنى براى مريض دراجل و مرگ توسعه دهيد و مريض را به صحت و سلامتى اميدوار سازيد.مثل اينكه به مريض بگوييد كه اين مرض ، ضررى به تو نمى زند و به زودى اگرخواست خدا باشد، شفا پيدا مى كنى .(461) و بعضى از علما نقل كرده اند كه : پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) به مريضها مىفرمودند : ((اين مرض و بيمارى رنجى به تو نمى رساند و به خواست خدا از مرضطاهر و پاكيزه مى شوى )).(462) خوردن در حضور مريض از اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند : ((پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) نهى كرده اند از اينكه عيادت كننده در حضور مريض چيزى بخورد، اگر نزد مريضچيزى بخورد، خداوند اجر عيادتش را از بين مى برد))(463) و به خاطر همين چه بسامريض از طعامى ممنوع باشد مثل همين طعام كه نزد او عيادت كننده مى خورد، پس وقتى نزداو عيادت كننده چيزى بخورد پس اشتهايش بر مى انگيزد و مريض براينكه قدرت نداردمثل اين غذا را بخورد حسرت مى خورد و عيادت كننده به جاى اينكه مرض بيمار را، تخفيفبدهد بخاطر عيادتش يك درد ديگرى به دردهاى مريض افزوده است . بعد از شفا يافتن ، به مريض چه بايد گفت حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) وقتى مريضى را مى ديدند كه خوب شده است ، مىفرمودند : ((براى مريض ، پاكى از گناهان به وجود آمد)).(464) و از حسن بن على (عليه السلام ) نقل شده به مردى كه از مرض و بيمارى شفا پيدا كردهبود، فرمود : ((به درستى كه خداوند ياد كرده تو را، تو هم او را ياد كن و اقاله كردهاست تو را (گناهانت را بخشيده ) پس تو او را شكر كن )). و همينطور اين حديث از حضرتاميرالمؤ منين (عليه السلام ) نيز نقل شده است .(465) و از امام سجاد (عليه السلام ) نيز روايتى نقل شده كه جمع كرده اند بين فرمايشعمويشان امام حسن (عليه السلام ) و فرمايش جدشان حضرت على (عليه السلام ) كهگفته شد.(466) بلى چه حديث نيكويى مى باشد، منسجم با روحيه اى است كه اسلام به تقويت اين روحيهاهميت مى دهد و با اهدافى كه حواله مى دهد. اسلام به اينكه انسان متوجه اين روحيه باشدآن انسانى كه در معرض ابتلا به بيمارى و سختى و مرض قرار گرفته است ، اينروحيه و آن اهدافى كه در اين روايات گفته شد، دلالت مى كند بر اين اهداف ، آنتوجيهاتى كه از ائمه در مورد مريض و عيادت كردن از او صادر شد، همچنانكه ما اشارهبه بعضى از آنها كرديم ، پس ديگر اعاده نمى كنيم . و آنچه تاكنون ذكر نموديم ما را بس چرا كه در آن بى نيازى است براى كسى كه رشد وهدايت را بخواهد. و حمد براى خداست و درود و سلام خدا بر بندگان برگزيده اش محمَّد وآل طاهرين او باد! * * * بخش سوّم : بهداشت و سلامتى توجه : تصميم داشتم در موضوع بهداشت و سلامتى مطالبى بنويسم ، ولى بعد از نوشتنفصل اوّل اين كتاب دريافتم آنچه شهيد سعيد دكتر پاك نژاد نوشته ، كافى است بنابراين به همان نوشته اكتفا نموده و به مساءله مهمترى بپردازم امّاتمايل دارم آنچه را در اين زمينه نوشته ام هرچند ناقص است بدون هيچ تغييرى ذكر كنمبه اميد آنكه سودمند باشد. تنها اوست يارى دهنده و به صواب آورنده . * * * فصل اوّل : مقدّمات رعايت بهداشت در سطح وسيع اسلام توجه و اهميت زيادى به مسأ له صحت و سلامتى بدن انسان مى دهد تا جايى كهروايت شده از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كه فرمودند : ((همانا صحت و سلامتى بدن، باعث شاد بودن ملائكه و موجب خشنودى پروردگار مى گردد و موجب ثبات سنت و روشپيامبر مى شود)).(467) و از پيامبر روايت شده كه فرمودند : ((در زندگى خيرى نيستمگر اينكه همراه صحت و سلامتى باشد)).(468) و گفته شد كه همانا اسلام از ميان علوم دو علم ((علم اديان و علم ابدان و جسم )) را. معتبردانسته است . و روايات در اين باب زياد است كه اينك به بررسى همه آنها نيازى نيست .همچنانكه اسلام اهميت مى دهد به اينكه انسان توجه كند و به طرف وسيله اى كه صحت وسلامتى او را حفظ مى كند، برود تا اينكه اصلاً درچنگال امراض اسير نگردد . از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند : ((همانا تمام اين ارواح از مرضى كهغلبه پيدا كند يا خونى كه داغ شود يا بلغمى كه غالب شود، مى باشد، پس انسانبايد نفسش را مراعات كند قبل از اينكه يكى از اين طبيعتها بر او غلبه پيدا كند تا او راهلاك نمايد)).(469) و مرحوم مجلسى كلمه ((ارواح )) را اين طور تفسير كرده : مقصود در اينجا (از كلمه ارواح )ديوانگى و فاسد شدن عقل و فلج بودن ، بلكه حتى جذام و پيسى و شبيه اينهاست.(470) روايت شده آن چيزى كه ضررش بر تو معلوم شد و ضررش را دانستى ، نخور و هوا وهوست بر راحتى بدنت تأ ثير نگذارد.(471) و از امام رضا (عليه السلام )نقل شده : ((همانا جسم مثل زمين پاك خرابى است كه اگر به اندازه ، به آبادانى وآبيارى آن پرداخته شود، آبادانى آن دوام مى يابد و ثمره آن بسيار مى گردد)).(472) و براستى نگاهى گذرا به مساءله فراگيرى پيشگيرى و سلامتى در اسلام ، به ما مىفهماند كه همانا سخن گفتن از اين موضوع بهشكل دقيق علمى و همه جانبه ، سهل و آسان نيست و همانا اين موضوع ، امرى در نهايت سختىو دشوارى است و شخص بحث كننده ، گاهى ناچار مى شود در اين موضوع در آنجايى كهمى خواهد حق سخن را ادا كند، استشهاد كند به احاديثى كه چه بسا اين احاديث از صدها حديثتا هزارها حديث متجاوز است چه رسد به دهها مآخذى كه از نظر اسلام يقين آور و موردوثوق مى باشد، اگر نگوييم كه صدها مآخذ نيز وجود داشته باشد، همانطور كه اين مسأله احتياج به نوشتن چند جلد كتاب و محتاج دقت طولانى است كه خواننده و بحث كننده بهطور مساوى آن را صرف كنند . همچنانكه نبايد فراموش كنيم فراگرفتن اين موضوع و حق بحث را ادا كردن در تمامجوانب آن به امكانات و تخصّصهاى گوناگون نياز دارد تخصصهايى كه از آگاهيهاىبالائى برخوردار باشد در زمينه تخصصى آن از يك سو و از زمينه شناخت دليلهاى قرآنو سنّت نبوى و اهل بيت از سوى ديگر و برداشت درست از اين دليلها و بهره بردارى ازآنها در جاى مناسب از سومين سوى . بحث پيرامون ويژگيهاى اشيا بنابر آنچه گذشت ما خود را ناگزير مى دانيم تا دايره بحث را به موضوعاتى محدودكنيم كه بيشترين ارتباط را با موضوع دارند. از اين رو، روايات فراوانى را كه اگرنگوئيم به هزارها كه به صدها مى رسد مورد بررسى قرار مى دهيم . حتى رواياتى كهآثار و خواص خوراكيها - ميوه ها، سبزيجات ، حبوبات ، گوشتها، غذاها و شيرها - را بيانمى كند بتمامه ذكر نمى كنيم ؛ مثل : سيب ، انار، انگور، خرما، انجير، كاسنى ،عسل ، ترب ، سير، پياز، گندم ، زيتون ، جو، گوشت گوسفند، گوشت گاو و ماهى ،شير بز و گاو، خربزه ، آلو، زردآلو، نخود، عدس ، نيشكر و دهها نوع از انواع ديگرىكه در باره هر يك از آنها روايات زيادى وارد شده كه اگر بخواهيم آن روايات را جمعكنيم و منابع آنها را ذكر كنيم به دهها بلكه صدها صفحه احتياج داريم پس چگونه مىتوانيم بطور كامل از آنها سخن بگوئيم بخصوص كه در بسيارى از اين روايات خواصپيش گيرنده از امراض بيان شده كه بعضى از آنها را، شهيد سعيد دكتر پاك نژاددركتاب ارزشمندش ((اولين دانشگاه و آخرين پيامبر))، به رشته تحرير درآورده است و ازخداوند مى خواهيم كه او را با ائمه طاهرين محشور گرداندبه حق محمَّدوآل محمَّدكه صلوات و سلام خدابرهمه آنان باد.
|
|
|
|
|
|
|
|