194 - مهربانى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) با مسلمانان نماز جماعت مى خواندند، در صف جماعت ،پشت سر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) يك نفر عطسه كرد و شخص ديگرى در نماز بهاو تهنيت گفت . اساجانسون زنى است كه در 16 سالگى با مارتين جانسون ازدواجكرد، همراه شوهرش كه به جهانگردى مشغول بودند، هواپيمايشان سقوط كرد، شوهرشمرد، و پزشكان درباره اساجانسون كه مجروح و كوفته شده بود، نظر دادندكه هرگز از بستر بيمارى بر نخواهد خاست ، اما آنها اين زن شجاع را نشناخته بودند،زيرا سه ماه بعد روى صندلى چرخدار مخصوص بيماران نشسته ، و براى مردم ،سخنرانى مى كرد، او بيش از صد سخنرانى روى همين صندلى براى مردم نمود، وقتىعلتش را پرسيدند در پاسخ گفت : من اين كار را براى اين انجام مى دهم كه وقت براىغصه و تشويش نداشته باشم ، اگر شما نگران هستيد، به خاطر داشته باشيد كهر.ك استاد سابق پزشكى دانشگاه هاروارد مى گويد: يكى از دانشمندان خارجى ه .ل .ف همسر عزيزش را هنگامى مشاهده كرد كه آتشگرفته بود، هر چه كوشش براى خاموش نمودن آتش نمود، بجايى نرسيد و همسرشجان سپرد. جوانى مى خواست ازدواج كند، با خاله اش مشورت كرد، خاله اش گفت : نزديك در حمامزنانه برو، دخترهايى كه از حمام بيرون مى آيند ببين هر كدام را كه پسنديدى يك ريگىبه طرف او بينداز، او مى فهمد و بقيه كارها درست مى شود. مرحوم آيت الله شهيد حسن مدرسپاه رضوان الله تعالى عليه ) از طرف علماى نجفبرگزيده شد و در سال 1289 شمسى از اصفهان به تهران آمدت ، در دوره دوم مجلسشوراى ملى شركت كرد، بعد هم در دوره هاى سوم و چهارم و پنجم و ششم مجلس شوراىملى وكيل مردم شد. شخصى از امام صادق (عليه السلام ) در مورد گناه استمناء (مالش آلت تناسلى و بيرونآمدن نطفه ) سوال كرد، فرمود: گناه بزرگى است كه خداوند در قرآنش از آن نهىفرموده است ، واگر من بدانم كسى چنين كارى مى كند با او هم غذا نمى شوم . عبدالرحيم قيصر گويد: عبدالملك بن اعين براى امام صادق (عليه السلام ) نامه نوشت ودر آن نامه از آن حضرت پرسيد: ايمان چيست ؟ بسمه تعالى واعرض عليه اخبار الماضين ، و ذكره بما اصاب من كان قبلك من الاولين ، وسرفى ديارهم ، فانظر فيما فعلوا و عما انتقلوا، واين حلوا و نزلوا... و كانك عنقليل قد صرت كاحدهم . نظر به اينكه اين كتاب در راه پاكسازى از انحراف و گناهان ، نوشته شده ، و هدف ازان ، دورى از هر گونه آلودگى و سپس بهسازى وتكامل ، و از طرفى نظر به اينكه بزرگترين موانعتكامل ، گناهان است ، و تا نفس از نواهى ، مبرا نشود،دل آدمى آينه نور الهى نگردد، در اين مقدمه در اين رابطه به يك حديثى كه با آياتقرآن آميخته است و سپس توضيحى درباره گناهان اكتفا مى كنيم : سهل خراسانى به حضور امام صادق (عليه السلام ) آمد و از روى اعتراض گفت : باحق خلافت و رهبرى با شماست چرا نشسته اى و قيام نمى كنى ؟ وقتى كه آوازه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) در همه جا پخش شد به گوشهرقل (بروزن درخت ) قيصر و پادشاه روم رسيد، مردى از طايفه غسان را مخفيانهبراى جستجو و بررسى نزديك از پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به مدينه فرستاد، وبه او گفت : در مورد سه موضوع بخصوص توجه كن : 1 - ببين او بر وى چه چيزنشسته است 2 - در طرف راست او چه كسى نشسته است 3 - اگر توانستى مهر نبوت را دراو بنگر. چهار نفر از چهار منطقه مختلف (فارس ، ترك ، عرب ، روم ) در سفر، همراه هم شدند،توشه راهشان تمام شد و در فشار و خطر قرار گرفتند، رهگذرى به آنها رسيد، و ازحال آنها آگاه شد، پولى به آنها داد، تا با آن توشه سفر خود را تهيه كنند تا بهمقصد برسند. معاوية بن وهب گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : ما با مسلمانان دررفت و آمديم ، ولى آنها شيعه نيستند، با آن ها چگونه رفتار كنيم ؟ نقل مى كنند: در زمان زعامت مرجع تقليد آيت الله آقا نجفى (كه در زمان حكومت ناصرالدينشاه ، در اصفهان مى زيست ) يك روز عده اى روحانى نما در حالى كه نفس مى زدند و يكدايره شكسته و يك تنبك شكسته در دست داشتند بهمنزل آيت الله آقا نجفى آمدند، ايشان پرسيد: چه خبر است ؟ از كجا مى آييد؟ اينها چيست كهدر دست داريد؟ عبدالمومن انصارى گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم ، قومى روايت مىكنند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: اختلاف امتى رحمة اختلافامت من ، رحمت است (آيا اين روايت درست است ؟) يحيى بن اكثم مدتى قاضى بود و بعد بخاطر انحراف جنسى ،معزول شد، و مامون عباسى (هفتمين خليفه عباسى ) او را نديم و مشاور نزديك خود كرد، وىدر پستهاى مهمى بود تا در عصر خلافت متوكل درسال 242 در ربذه (نزديك مدينه ) از دنيا رفت (281) حضرت سلمان هنگام مرگ ، حسرت مى كشيد و اظهار ناراحتى مى كرد، از اوسوال شد: براى چه حسرت مى برى و تاسف مى خورى ؟ هارون رشيد پنجمين خليفه عباسى و قاتل امام كاظم (عليه السلام ) بود كهبسال 193 ه .ق شب شنبه سوم جمادى الاخرى در طوس از دنيا رفت ، مورخين مى نويسند:وقتى كه او در بستر مرگ قرار گرفت ، و لحظه به لحظه بر شدت بيماريش مىافزود، يك پزشك حاذق از اهالى طوس كه به زبان فارسى سخن مى گفت به بالين اوآوردند، او آب بدن هارون را گرفت و آزمايش كرد و سپس گفت : كه هارون وصيتهاى خود رابكند. روزى هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) براى رد كردن حقوق افراد به صاحبانش ورد مظالم عباد، بر مسند نشست ، و اعلام شد همه افراد براى دادخواهى نزد هارون آيند.
|