عالم منوّر است ز انوار عسكرى
|
خورشيد و ماه و زهره و پروين و مشترى
|
شاهنشهى كه شمس و قمر از جمال او
|
كسب ضياء كرده ز انوار داورى
|
مخلوق آسمان و زمين و كرات را
|
يزدان نموده خلق ز آن نور باهرى
|
آن خسروى كه بر مَلَك و جنّ و آدمى
|
از علم و حلم و جاه و شرف كرده سرورى
|
فرزند مصطفى و علىّ، زاده بتول
|
زينت فزاى مذهب و آئين جعفرى
|
از بهر او بود همه اشياء اين جهان
|
تخت و نگين و مُلك سليمان و قيصرى
|
اعجاز نبياء همه ظاهر بود از آن
|
شاهنشهى كه كرده به اسلام ياورى
|
يوسف كجا به حُسن جمالش رسد كه او
|
خُلق عظيم دارد و حُسن پيمبرى
|
جان ها فداى جاه و جلال تو اى حَسن
|
كان حجّتى كه حجّت قائم بپرورى
|
اين فخر بس كه مهدى موعود از تو است
|
آن كو به پا كند روش دادگسترى
|
بنياد كفر و ظلم و ستم را به هم زند
|
با بازوى يداللّه و با تيغ دادگسترى (67)
|