|
|
|
|
|
|
بـبـيـنـيـد بـراى ايـنـكـه يـا يـك كـودتـائى بـكـنـنـد يـا يـك حـمـله اى بـكـنـنـد يـالااقـل شـلوغـكـارى هـا را زيـاد بـكـنـنـد، فـلج بـكـنـنـد مـملكت را، درست الان آن نقشه اى كهاول بود به يك جور ديگر. اول كه رضاخان آمد آن نقشهاى كه آنوقت بود براى جدا كردنايـن قـوا از هـم ، دانشگاه را از مدارس دينى ، بازار را از اينها هر دو، كشاورزها را از همه ،هـمه را عليحده . عليحده ، احزاب سياسى زياد درست مى كردند، جبهه هاى مختلف درست مىكـردنـد، همه براى اين بود كه مبادا يك وقت اينها، آنها با هم مجتمع بشوند. آنوقت احساسنـكـرده بودند، لمس نكرده بودند مطلب را لكن به طور كلى مى دانستند، مى فهميدند اينمطلب را، مى خواستند اين كار بشود. بـعـد كـه ايـن نـهـضت الهى پيدا شد و اين گروه هاى مختلف با هم جمع شدند و يك گروهپـيـدا شـد ديـگـر صـحـبـت از اين گروه هاى ديگر نبود، همه يك گروه اسلامى بودند، دردانشگاه مى رفتى فرياد اين بود كه مرگ بر اين كذا و اسلام كذا، در پيش كشاورزان مىرفـتى همين طور، در كارخانه ها هم مى رفتيد، همين طور، در !!! عرض كنم كه !!! بازار هممـى رفـتـيـد همين طور. هر جا كه مى رفتيد، همه با هم يكصدا يك مطلب داشتيد و اين سد راشـكـسـتـيـد. اين دشمن هاى شما لمس كردند اين مطلب را. آنوقت علمى بود، حالا عينى شد كهلمـس كـردنـد ايـن مـطـلب را كـه بـا انسجام اين قوا با هم ، دانشگاه و روحانى با هم ، همهبـازار با هم ، با كارگر و !!! عرض بكنم !!! سايرين ، ادارى و غير ادارى با هم ، اينهاوقـتـى منسجم شدند حتى ابر قدرت ها نمى توانند كارى انجام بدهند چنانچه نتوانستند وهـمـه در صـدد ايـن بـودند كه محمدرضا را نگه دارند، نه ابرقدرت ها تنها، تمام قدرتهـائى كـه بـود، هـمـه ايـن مـملكت اسلامى هم ، همه پشتيبانى مى كردند يعنى من نيافتم يككـسـى را كـه لفـظـا، بـعـضـى از ايـنـهـا به ما پيام مى دادند كه ما همراهيم ، لكن ما نمىتوانستيم باور كنيم لكن همه شان با هم متحد بودند براى اينكه اين جانور را حفظش كنندايـنـجا و نتوانستند. چرا نتوانستند؟ براى اينكه همه تان با هم يك صحبتى مى كرديد. يكمـلت وقـتى همه آن يك چيزى داشت !!! نمى شود !!! يك چيزى را خواست ، نمى شود خلافشكرد. خلاف خواست يك ملت نمى شود عمل كرد، عملى نيست در دنيا. حالا كه اينها لمس كردندايـن مـطـلب را كـه ايـن اتـحاد و انسجام يك همچو ضررى برايشان دارد و اين نفت را ازشانگـرفـتـه اسـت كـه الان دارند دنبالش روضه خوانى مى كنند و گريه مى كنند كه نفت ازدسـتـمـان رفـتـه اسـت ، حـالا دنـبـال ايـن آمـده انـد كـه بـاز آنمسائل را برگردانند، جدا كنند ملت را از هم ، همه را از هم جدا كنند و مع الاسف روشنفكرهاىمـا هم غافلند از اين معنا، غير از آنهاشان كه خائنند، يك دسته خائنند كه با حساب كار مىكـنـنـد و بـراى غـيـر كار مى كنند، و بيشتر غافلند از مطلب . گروه گروه ، صد گروه ،صـدهـا بـيـشـتر، مثل اينكه صد گروه مثل اينكه تا حالا درست شده است ، در اين دو ماهى كهشما به پيروزى رسيديد كه با اتحاد به پيروزى رسيديد. حالا آن انسجام دارد باز مىشـود، دارد از هم باز مى شود، گروه گروه مى شوند، هر گروهى جداى از هم ، حسابشانجـداى از هـم ، قـلمـشان مخالف با هم ، قدمشان مخالف باهم . نتيجه چه مى شود؟ نتيجه مىشـود كـه يـك مـلتـى هـمـانـطـورى كـه سـابـقـا و در ايـن پـنـجـاه و چـنـدسـال بـه واسـطـه ايـن اخـتـلافـات مـانـتـيـجـه بـرده انـد، دوبـاره هـمـانمسائل پيش بيايد و همان اختلافات موجب اين بشود كه آنها بـاز بـيـايـنـد و بـرگـردنـد بـه حـالاول و لااقـل يـك رژيـمـى دسـت نـشـانـده امريكا بيايد ولو اسمش رژيم سلطنتى نباشد، يكرژيمى بيايد دمكراتيك باشد اما نوكر امريكا. در برابر نقشه هاى اجانب بيدار باشيد الان نقشه اين است و شروع شده به اين تكه تكه كردن . صد تا در اين دو ماه ، دو سه ماه، صـد تـا گـروه اظهار وجود كرده است ولو چيزى نيستند اينها، اينها چيزى نيستند، يك عدهمعدودى هستند، لكن فساد ايجاد مى كنند، اين اسباب فساد مى شود در اين مملكت ، اين كم كمزيـاد مى شود يك وقت ما باز بر مى گرديم به اينكه قشر متجدد و متفكر و !!! عرض كنم!!! كـه دانـشـگـاهـى جدا شده است از روحانى ، روحانى رفت آن طرف و شروع كرد باز همحـرف هـاى سـابق را زدن ، دانشگاهى هم رفت آن طرف و شروع كرد آن حرف هاى سابق رازدنـد. ايـن دو تا با هم مخالف . بازارى هم به تبع اينها يك دسته با اين موافق و با آنمـخـالف ، يك دسته مخالف يا همه با هم نتيجه اين مى شود كه ما اينقدر خون جوان هايماناز بـيـن رفـت بـراى ايـنـكـه يـك مـمـلكـتـى داشـتـه بـاشـيـممـال خـودمان ، اينقدر مردم جان فشانى كردند و زن هاو جوانهاشان را دادند براى اينكه يكمـمـلكـت عدل اسلامى پيدا بشود، مخالفين اسلام نمى توانند ببينند اين مطلب را، مى بينيدبا قدرت اسلام است كه مى شود جلوى اينها را بگيرند. نمى توانند آن معنا را ببينند. حالادر صدد اين بر آمده اند كه باز از هم جدا كنند اينها را، وقتى جدا كردند اينها را از هم بازهـمـان مسائل پيش مى آيد. امروز بايد شما معلمين ، آن متعلمين آن دانشگاهى ، آن بازارى ، آنروحـانـى ، آن كـارگـر و كارمند، آن كشاورز و همه بيدار باشيد كه الان نقشه دقيق تر ازسابق است . سـابـق چـون عـلما به طور كلى مى گفتند كه اگر اينها با هم بشوند، چه خواهد شد و آننـقـشـه هـا را مى كشيدند، حالا عينا ديدند كه شد، اينها با هم شدند و يك همچنين كارى شد،يك همچنين كارى كه همه ممتنع مى دانستند و همه حساب ها بر خلاف در آمد، شد. حالا كه شدهاسـت بـيـشـتر آنها در صدد هستند كه بشكنند اين نهضت را. راه شكستن هم همين است كه شماهارااز هـم جـدا كـنـند، هر كدام را به ديگرى بدبين بكنند، هر كدام را با ديگرى در يك جبههمـخـالف قـرار بـدهـنـد و آنها نتيجه ببرند. متفكرهاى ما، روشنفكرهاى ما، همه دانشجويان ودانشگاهيان بدانند كه نقشه اين است و آثارش را ما داريم مى بينيم . اين گروه گروه شدنهـا بـراى هـمـيـن است كه نگذارند اين انسجامى كه بوده حفظ شود، مى خواهند نگذارند مردمبيدار بشوند و راه خودشان را پيدا كنند. همان راهى را كه اسلام دستور داده كه همه با همباشيد خداوند (واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا) را به مردم واجب كرده . همه باهـم بـاشـيـد و تـفرق در كار نباشد. با تفرق همه فسادها هست و با تمسك به خداوند همهصلاح و سعادت ها هست . خداوند انشاءالله همه شما را و همه ما را و همه ملت را بيدار كند وهمه ما در راه اسلام و در راه استقلال مملكت و در راه حقيقت و آزادى قدم بردارد و اين نهضت رابه آخر برسانيم . والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته تاريخ : 6/4/58 بيانات امام خمينى در جمع پاسداران منطقه 12 تهران پاسدار بايد خودش داراى عدالت باشد تا بتواند پاسدارى از عدالت كند بسم الله الرحمن الرحيم هـمـانـطـورى كـه انـقـلاب اسـلامـى ما وجهه هاى مختلف دارد: انقلاب براى برانداختن رژيمفـاسـد، انقلاب براى بپا داشتن رژيم حق ، و اميد است كه انقلاب براى ساختن انسان و يكمـمـلكـت انـسـانـى ، پـاسـداران هـم بـايـد پـاسـداريـشـان بـه طـرز وشـكـل انـقـلاب بـاشـد. تـا آنـوقـت كـه انـقـلاب بـراى شكستن سد رژيم بود، پاسداران ،پاسداران آن انقلاب بودند، يعنى آن جهت انقلاب بايد قيام كنند و كردند و فرياد زدند ومـقـابـله كـردند با همه جنود ابليسى و بحمدالله از اين جهت در انقلاب پيروز شديد. لكنانـقـلاب يك جهتش پيروز، آن هم نه تمام پيروز، بيشتر اين سد از بين رفته است و ريشههـاى مـخـتـصـرى مـانـده اسـت كـه امـيـد اسـت از بـيـن بـرود. انـقـلاب بـراى تـحـقـق حـكـومـتعـدل و جـمهورى اسلامى كه قدم بعد است ، پاسدارها هم بايد از اين معنا پاسدارى كنند وهمه بايد پاسدارى بكنند، همه پاسدار اسلام و حكومت حق بايد باشيد در اينجا پاسدارىايـن اسـت ، كـه ايـن حـكـومـت ، حـكـومـت عدل باشد، پاسدارى از عدالت باشد. پاسدارى ازعدالت اين است كه پاسدار خودش داراى عدالت باشد تا بتواند پاسدارى از عدالت كند.اگـر خـداى نخواسته يك گروهى در جامعه ما داراى عدالت نيستند و همانطورى كه دستگاهسابق ، دستگاه تعدى و ظلم و تجاوز به مردم بود، اين گروه يا اين پاسدار يا اين جمعيتهـر كـس باشد، اين هم تا آن اندازه كه دستش مى رسد همان كارهاى رژيم سابق را مى كند،ايـن پـاسـدار نـمـى تواند باشد. اگر فرض كنيد كه ماها كه مدعى هستيم پاسدار اسلامهـسـتـيـم و در ايـن انـقـلاب ، ايـن جـهـت انـقـلاب كـه بـر قـرارى حـكـومـتعـدل اسـلامـى است اگر بنا باشند ما مدعى پاسدارى هستيم از انقلاب (لكن از آنجائى كهخراب كردن و زدن و كشتن ، كشته شدن بود، درست آمديم و به انقلابمان وفادار بوديم )امـا در ايـن مـرحـله كـه مـرحـله سـازنـدگـى يـك حـكـومـتعـدل اسـلامـى اسـت ، خـداى نـخـواسـتـه پـاسـداريـمـان از يـك هـمـچـو حـكـومـتعـدل اسـلامـى به طور صحيح نباشد، يعنى خودمان در اين مرحله انقلابى نباشيم ، در اينمـرحـله خـودمـان را نـسـاخـتـه بـاشيم كه موصوف به عدالت باشيم ، كه پاسدار عدالتبـاشـيـم ، پـاسـدار حـكـومـت عـادلانـه چـنـانـچـه اگـر حـكـومـت مـا هـم يـك حـكـومـتعـدل نـبود نمى توانيم بگوئيم كه اين جهت انقلاب ما تحقق پيدا كرده است ، كه جهت حكومتعـدل اسـلامـى بـود. اگـر در ادارات مـا، در بازارها، در ساير جاهاى ديگرى كه اين افرادايرانى نشيمن دارند و مشغول به كارهاى خودشان هـسـتـنـد، اگـر ايـنها هم آن عدل اسلامى كه بايد باشد مراعات نكنند، باز افراد انقلابىاسـلامـى نـيـسـتـنـد. پـاسـدار، چـه شـمـاهـا كـه بـا اسـم پـاسـدارىمـشـغـول خـدمـت هـستيد و چه ساير قشرها (يكى هم قشر روحانيت است ، آنها هم پاسدار هستندولو لفـظ پـاسـدار بـر آنـهـا اطـلاق نمى شود، لكن به حسب واقع پاسدار اسلام هستند)اگـر ايـن جـمـعـيـت آنـطـورى كـه بـايـد ايـن وجـهه از انقلاب را كه انقلاب ، آمدن يك رژيمعادل جاى يك رژيم فاسد، اگر در اين مرحله كه آمدن يك رژيم ، نشستن به جاى يك رژيمفـاسـد، مـراعـات نـكـنـد آن جـهـت انقلابى را، مراعات نكند آن عدالت اسلامى را، كه عدالتاسلامى از خود انسان شروع مى شود تا هدايت در خود انسان ، عدالت با رفيق ، عدالت باهـمـسـايـه ، عـدالت بـا هم محله ، عدالت با همشهرى ، عدالت با هم استانى ، عدالت با همكـشـورى ، عـدالت بـا هـمـسـايـه هـاى كـشـورهـائى كـه بـا مـا هـستند و با همه بشر، اگرحـاصل نشود، نه حكومت اسلامى است و نه پاسدار اسلامى . به مجرد اينكه من ادعا كنم كهپـاسـدار اسـلام هـستم ، از باب اينكه يك نفر طلبه هستم و طلبه شغلش پاسدارى است ،مـجـرد ايـن تـا يـك نمونه اى نداشته باشد، نشانه و علامتى نداشته باشد، اين ادعاست ،ولو بتوانيم اين ادعا را به مردم جا بزنيم ، پيش خدا واضح است كه درست نيست . كوشش كـنـيد كه دراين مرحله دوم كه ما الان هستيم و بعد هم مرحله هاى ديگر هست ، پاسدار باشيد.شماها كه الان پاسدارى كرديد تا حالا (و خداوند همه تان را تاءييد كند) كوشش كنيد درايـن مـرحله دوم كه مرحله حكومت عدل است ، رژيم عادلانه است ، رژيم اسلامى است ، جمهورىاسلامى است ، در اين مرحله به وظائف پاسدارى در اين مرحله قيام كنيد. اعمال شما تحت مراقبت و مناقشه دشمنان است پـاسـدارى در ايـن مـرحـله ايـن اسـت كـه از عـدالت پـاسـدارى كـنـيـد، از حـكـومـتعـدل پـاسـدارى كـنـيـد. اگر خداى نخواسته فرض كنيد يك نفر جوان مسماى پاسدار بهدوسـتـش ، بـه مـنـزل يـك كـسـى ، بـه خـانـه يـك كـسـى ، بـهمـال يك كسى تعدى بكند، آن از پاسدارى خودش همين طورى مخلوع است ، لكن شماها جديتكـنـيد، او را هدايت كنيد يا از صف خودتان كنارش بزنيد، كه ممكن است يك كار خلاف از يكنـفـر در يـك جـمـعـيـت تـحـقق پيدا بكند و همه جمعيت به او آلوده بشود و بگويند پاسدارهااينطور هستند. يك وقت مى گفتند كه فلان آدم اينطورى است ، يك وقت است مى گويند پاسدارها اينجورىاند. كوشش كنيد كه مبادا يك همچو مطلبى پيدا بشود كه گفته بشود كه پاسدارها فلانجور هستند . خيلى كوشش لازم دارد. چنانچه ما آقايان هم بايد كوشش كنيم به اينكه گفتهنـشـود روحـانـيون اينجور هستند، آخوندها اينجورند. امروز همه چشم ها دوخته به اين كشوراسـت و بـيـشـتـر چـشـم آنـهـا كـه مـى خـواهـنـد مـنـاقـشـه كـنـنـد، مـى خـواهـنـداشـكـال تـراشـى كنند، مى خواهند اين نهضت ما را يك نهضت صحيح ندانند، چشم ها الان بهايـن مـطـلب دوخـته شده است و مناقشه مى كنند، مى نويسند در روزنامه هاى خارج ، زياد مىنـويـسند. اينجا در روزنامه ها شايد با اشاره و اين چيزها باشد، اما آنجاها با صراحت مىنـويـسـنـد. بايد ما بهانه به دست آنها ندهيم . آنها خلاف مى نويسند لكن اگر ما يك قدمخلاف برداريم ، بهانه به دست آنها مى آيد و يك كار را هزار كار نمايش مى دهند. سـعـى كـنـيـد طـورى رفـتـار كـنـيـد كـه خـدا ايـن تـكـليـف الهـى راقبول كند تـكـليـف امـروز بـراى شـمـا پـاسدارها و ما هم كه مدعى پاسدارى هستيم تكليف زياد است ،مـشـكـل اسـت . بـبـنـيـد از اين تكليف الهى چطور امتحان خودتان را مى دهيد. حالا كه پاسدارهستيد، حالا كه داراى اسلحه هستيد، حالا كه قدرتمند هستيد ببينيد كه با اين اسلحه خودتان، با اين قدرت خودتان چطور با مردم رفتار مى كنيد، چطور با برادرانتان كه همه كشوراسـت ، هـمـه مـردم اسـت ، رفتار مى كنيد، رفتار، رفتار عادلانه است و آنطور كه اسلام مىخـواهـد، تـا بـشـويـد پاسدار انقلاب اسلامى ، يا خداى نخواسته از بعضى اشخاص برخـلاف بـاشـد تا بشود پاسدار جنود شيطان و از پاسدارى اسلام ، مخلوع باشد و خدا اورا قـبـول نـكـنـد. خـداونـد هـمـه شـمـا را و هـمـه مـلت ما را به وظايف خودمان آشنا كند و همهانشاءالله خدمتگزار باشيم به اين ملت و به اين كشور. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته تاريخ : 6/4/58 بيانات امام خمينى به مردم مرودشت بسمه تعالى اهالى محترم شهرستان مرودشت ايدهم الله تعالى طـومـارهـاى آقايان محترم و اصل و از مضمون آن اطلاع گرديد. در مورد اعزام جناب مستطابثـقـة الاسـلام و المسلمين آقاى حاج شيخ احمد خدايى به آنجا پس از مذاكره با ايشان قرارشـد بـراى رفـع مـشـكـلات و گـرفـتـاريـهاى محل به آنجا بيايند و از نزديك با همكارىآقـايـان مـحـتـرم در رفـع آنـهـا بـكـوشـنـد و چـنـانـچـه مـصـلحـت دانـسته نماز جمعه نيز درمحل اقامه نموده ، با تشكل و اجتماع بيشتر مردم آنجا را به وظايفى كه دارند آشنا نمايند.امـيـد است اهالى محترم از وجود ايشان بهره مند گشته از همكارى هاى لازمه دريغ ننمايد. ازخداى تعالى ادامه توفيقات همگان را خواستارم . روح الله الموسوى الخمينى تاريخ : 7/4/58 بيانات امام خمينى در جمع روحانيون و طلاب حوزه علميه قم موضوع علم انبياء تربيت انسان است بسم الله الرحمن الرحيم اگـر بـراى هـر عـلمـى موضوعى است ، چنانچه شما آقايان مى فرماييد، علم همه انبياء هممـوضـوعـش انـسـان اسـت و اگـر بـراى هـر دولتـى بـرنـامـه اى اسـت ، بـرنـامـهرسـول اكـرم (صـل الله عـليـه و اله وسـلم ) را مـى شـود گـفـت سـوره اى كـه دراول وارد شـده اسـت آن بـرنـامـه رسـول خداست :(بسم الله الرحمن الرحيم . اقراء باسمربـك ، اقـرا بـاسـم ربـك الذى خـلق ، خـلق الانسان من علق ، اقراء و ربك الاكرم الذى علمبـالقـلم ، عـلم الانـسان مالم يعلم ). تمام انبياء موضوع بحثشان ، موضوع تربيتشان ،مـوضـوع عـلمشان انسان است . آمده اند انسان را تربيت كنند، آمده اند اين موجود طبيعى را ازمرتبه طبيعت به مرتبه عالى مافوق الطبيعه ماوفوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبيادر انسان است . از اول ، هر كس هر يك از انبياء كه مبعوث شدند، مبعوث شدند براى انسانو بـراى تـربـيـت انـسـان . بـرنـامـه هـم ايـن آيـه شـريـفـه بـه حـسـب اعـتـبـار و بـه حسباحتمال تعيين مى فرمايد، به خود رسول اكرم خطاب است لكن خطابات قرآن آن هم كه بهخـود رسـول اكـرم اسـت غـالبـا عـام اسـت : (اقـراء بـاسـم ربـك ) ازاول كـه قرائت شروع مى شود تعيين مى فرمايد كه قرائت چه جور بايد باشد، به اسمرب بـايـد بـاشـد. تـمـام قـرائت هـائى كـه ، تـمـام كـلمـاتى كه از اسم رب ، جدا باشدشيطانى است . دو جنبه است ! يك جنبه رحمانى و يك جنبه شيطانى . قرائت به اسم قرائتكـه شروع شد با اسم رب شروع شد علم با اسم رب قرائت با اسم رب ، ديدن با اسمرب ، شنيدن با اسم رب ، گفتن با اسم رب ، درس خواندن با اسم رب ، همه چيز با اسمرب ، عالم با اسم رب شروع شده است . خداى تبارك و تعالى عالم را با اسم خودش شروع كرده است ، بناى عالم با اسم خداستو انـسـان كـه يـك عـالمـى اسـت ، عـالم صـغـيـر و بـه حـسـب واقـع كـبـيـر، قـرائت ،اول تـعـليـمـى كـه بـه او مـى شـود و اول بـرنـامـه اى كـه بـراىرسول اكرم آمده است اين است كه : (اقراء باسم ربك ) نه همين طور قرائت كن ، نه همينطـور درس بـخـوانـيـد، نه همين طور ترويج بكنيد، نه همين طور منبر برويد نه همين طورتـبـليـغ بـكـنـيد. درس بخوانيد به اسم رب ، برنامه است ، تبليغ بكنيد به اسم رب ،مـنبر برويد به اسم رب ، گوش كنيد به اسم رب ، صحبت كنيد به اسم رب ، كه اگراسـم رب را از اشـياء جدا كنند، به يك معنا هيچ هستند و هيچ مى شوند. همه چيز با اسم ربچيز است ، همه آوازها از خداست . با اسم رب عالم شروع شده است و با اسم رب ختم مى شود. همه موجودات عالم اسماء خدا هستند شـمـا هـم بايد با اسم رب شروع كنيد و با اسم رب ختم كنيد. علامت خدا در همه چيز هست وبايد ما استشعار كنيم اسم خدا، همه عالم اسم خداست . شماها همه اسم خدا هستيد با اسم خداهمه چيز تحقق پيدا كرده است و همه اسم خدا هستيد. ما بايد اين معنا را ادراك كنيم بفهميم كههمه از اوست و همه به او رجوع مى كنند (انا لله و انا اليه راجعون ) از او هستيم و بهاو، اوسـت هـمـه چـيـز، ديـگـران نـيستند، هيچ اند، هر چه هست اوست . ما بايد ادراك اين معنا رابـكـنـيـم . انبياء آمدند كه مارا هشيار كنند، تربيت كنند. انبياء براى انسان آمده اند و براىانـسـان سـازى آمـده انـد، كـتـب انـبياء كتب انسان سازى است . قرآن كريم كتاب انسان است .موضوع علم انبياء انسان است هر چه هست با انسان حرف است ، انسان منشاءء همه خيرات استو اگر انسان نشود منشاء همه ظلمات است . در سر دوراهى واقع است اين موجود، يك راه ، راهانسان ، يك راه ، راه منحرف از انسانيت تا از چه حيوانى سر بيرون بياورد. تعليم تنها،تـعـلم تـنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحيد تنها فايده ندارد تا مقرون با اسم ربنـبـاشـد (اقـراء به اسم ربك ، باسم ربك الذى خلق ). همه خلق را به اسم رب نسبتمى دهد، اسم رب مبداء همه خلق هاست ، خلق است ، خلق مطلق (اقراء باسم ربك الذى خلق) درس هـم بـخـوانـيـد بـه اسـم ربك الذى خلق ، مباحثه هم بكنيد به اسم رب . نه هماناول بـگـويـيـد بسم الله الرحمن الرحيم . بفهميد قضيه چه است و بفهميم قضيه چه است .انـبـيـاء آمدند كه بفهمانند به ما كه قضايا چه هست . ما همه حيران ، سرگردان ، همه عالمسـرگـردانـند نمى دانند قضايا چيست ، اينهائى كه ادعاى انسان شناسى و اسلام شناسىمـى كـنـنـد ادعـاست . كى انسان را مى شناسد و كى اسلام را؟ يك پرده هائى ، يك ورق هاىبسيار مختصرى از انسان ، يك ورق هاى بسيار مختصرى ا ز اسلام وقتى كه كسى بشناسدخيال مى كند انسان را شناخته ، اسلام را شناخته . انسان به معناى حقيقى انسان ، به آن معنائى كه انسان است جز ذات مقدس حق و آنهائى كهمـلهـمند به الهام او، كسى نمى شناسد. ملائكه ايراد گرفتند كه اين مفسد را (انسان ) چراخـلق مـى كـنـى ، فـرمـود شما نمى دانيد بعد كه تعليم اسماء كرد و هيچ كس نمى تواندحمل اسماء بكند الا انسان و حمل امانت بكند الا انسان ، وقتى كه اسماء را به او تعليم كردفـرمـود كـه عـرضـه كـن بـر اين ملائكه اى كه اشكال داشتند، همه عاجز ماندند ملائكه همعـاجـز مـانـدنـد، مـلائكـه مقربين هم عاجزند اما نه ما، انسان ، ماها يك موجودى هستيم كه سردوراهـى واقـع شـده ايم ، باز آنهايمان كه خوب هستند راه را معوج نرفتند و الا توى راهندتـا بـبـيـنـيـم چـه بـشـود. دنـبالش مى فرمايد (اقراء و ربك الاكرم ) با خدا قرائت كن(شـايـد مـعـنـايـش ايـن بـاشـد) آنجا (اقراء باسم ربك الذى خلق ) البته طولانى استصـحـبت (خلق الانسان من علق ) انسان از اين علق ، از اين آب ، يك همچو قدرت ، يك همچوقدرت كه آن انسانى كه همه عالم است . صراط مستقيم از علق شروع مى شود و تا الوهيت ادامه مى يابد مـى گـويـنـد (والعـصـر ان الانـسـان لفـى خـسـر) عـصـر، انـسـانكـامـل است ، امام زمان سلام الله عليه است يعنى عصاره همه موجودات . قسم به عصاره همهمـوجـودات يـعـنـى قـسـم به انسان كامل (ان الانسان لفى خسر) !!! الا !!! اين انسان كهايـنـجـا مى گويند، همين انسان يك سر و دو گوشى است كه ماها انسانش مى گوئيم خطاببـا ماست ، سر دو راهى واقع شده ايم ، يك راه ، راه انسانيت است كه اين صراط مستقيم است، صـراط مـستقيم يك سرش به طبيعت است ، يك طرفش به الوهيت . راه مستقيم از علق شروعمى شود منتها بعضى از آنها طبيعى است و آنجائى كه مهم است آنجائى است كه ارادى است .يـك سـرش طـبـيـعـت اسـت و يـك طـرفش مقام الوهيت و انسان از طبيعت شروع مى كند تا اينكهبـرسـد بـه آنـجـائى كـه در وهـم مـن و تو نمى آيد. (آنچه در وهم تو نايد آن شوم )اخـتيار با شماست كه اين دو راه را اختيار كنيد يا صراط مستقيم انسانيت را، يا انحراف چپ ،يا انحراف به راست . از هـر طـرف انـحـراف بـاشـد از انـسانيت دور مى شود، هر چه جلو برود دورتر مى شود،كـسـى كـه از راه مستقيم منحرف شد هر چه پيش برود دورتر مى شود به راه . اگر از راهمـسـتقيم انسانيت يعنى آن راهى كه انبياء آمدند معرفى كنند آن راه را، ماءمورند براى اينكهآن راه را مـعـرفـى كـنـنـد، خـداى تـبـارك و تـعالى در سوره حمد مى فرمايد كه : (اهداناالصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم ) آنهائى كه تو به آنها نعمت دادى ، آنها رامـنعم كردى ، رحمت را بر آنها وارد كردى ، هدايت را بر آنها وارد كردى ، (غير المغضوبعـليـهـم و لا الضـاليـن ) مـغـضـوب عـليهم يك طايفه اند منحرف ، ضالين هم يك طرفندمـنـحـرف ، از هـدايـت دورند و هر چه پيش بروند دورتر مى شوند. هر چه درس بخوانيد وبـه اسـم ربـك نباشد، از صراط مستقيم دوريد و هر چه زيادتر درس بخوانيد دورتر مىشـويـد. اگـر اعـلم مـن فـى الارض بشويد و به اسم ربك نباشد، ابعد از خداى تبارك وتـعـالى هـسـتـيـد، از صراط مستقيم بعيدتر مى شويد. يا صراط مستقيم است كه يك سرشجـسـر جـهـنم است ، يك طرفش طبيعت است يك طرفش بهشت است ، آخر مرتبه بهشت لقاءاللهاست ، آنجائى است كه غير انسان هيچ كس راه ندارد فقط انسان راه دارد و ما همه الان در جسرجـهـنم واقع شديم ، طبيعت متن جهنم است . در آن عالم ظهور كه مى كند، طبيعت جهنم است ، الانمـا در مـتن جهنم داريم حركت مى كنيم ، اگر اين راه را طى كرديم آن روز كه جسر جهنم ظاهرمـى شـود، در اين چشم هاى مردم در آن عالم ظاهر مى شود، آن كه اين راه را طى كرده است ازآن جسر عبور مى كند آن كه اين راه را طى نكرده است در جهنم واقع مى شود، مى افتد از راه، كـج است ديگر. يك راه مستقيم كه اوصافش هم كه گفتند و شنيديد و دقيقتر او موست ، راهباريك است و تاريك است و نور هدايت مى خواهد. (اهدنا الصراط المستقيم ) خداوند هدايتكـنـد مـا را. مـقـام انـسـانـيـت بـا قـرائت بـه اسـم ربحـاصـل مـى شـود شـما آقايان كه در راه اسلام و علم قدم بر مى داريد و متلبس به لباساسـلام و لباس انبياء شده ايد و متلبس به لباس روحانيت شده ايد، گمان نكنيد كه درسخواندن بدون اينكه قرائت به اسم رب باشد بـرايـتـان فـايـده دارد، گـاهـى ضرر دارد، گاهى علم غرور مى آورد، گاهى علم انسان راپـرت مـى كـنـد از صـراط مـسـتـقـيـم . ايـنـهـائى كـه ديـن سـاز بـودنـد، اكـثـرااهـل عـلم بـودنـد. ايـنـهـائى كـه دعـوت بـر خـلاف واقـع كـردنـد، اكـثـرا ازاهـل عـلم هـسـتـنـد، چـون عـلم قـرائت بـه اسـم رب نـبـوده اسـت ، انـحـراف داشـتـه اسـت ازاول ، ايـن راه انـحـرافـى هـر چـه پـيـش رفـت ، بـيـشـتـر انـحـرافحـاصـل مـى شود، دورتر مى شود از انسانيت . چه بسا يك نفر آدم فيلسوف اعظم است بهحـسـب نـظـر مردم ، فقيه اكرم است به حسب نظر مردم ، همه چيز مى داند، انبار معلومات استلكن چون قرائت به اسم رب نبوده است از صراط مستقيم دور شده است و از همه دورتر. هرچـه انـبـار زيـادتـر و زرش زيـادتـر، هر انبار بزرگتر و زر و ظلماتش بيشتر، ظلمات ،(بـعـضها فوق بعض ) گاهى علم ظلمت است ، نور نيست . آن علمى كه شروع بشود بهاسم رب ، نور هدايت دارد اين علمى كه براى اين است كه ياد بگيرد، آن خوبش اين است كهمـى خـواهـد يـاد بـگـيـرد و الا مـى خواهم مسند بگيرم ، مى خواهم امام جماعت بشوم ، مى خواهماهـل مـنـبـر بـشـوم ، مـى خـواهـم مـقـبول عامه باشم ، مقبول مردم باشم ، انحراف است ، اينهاانحرافات است و همه دقيق . صراط مستقيم ، به حسب وصفى كه شده است باريكتر از موستبـسـيـار دقـيق است . چه بسا انسان يك عمر در ريا بوده و خودش نفهميده ، يك عمر هر عملىكـرده ريـا بـوده اسـت و نـفهميده خودش رياست ، اينقدر دقيق است كه خود آدم هم نمى فهمد،مـوازيـن دارد بـرايـش ، آنـهائى كه اهل عمل هستند موازين تعيين نكردند كه ما بفهميم كه چههستيم و خودمان را تشخيص بدهيم . در علم انبياء كه علم انسان سازى است موازين دارد اينها. اسلام را به اين زودى نمى شود شناخت ، اسلام را با دو تا جنگ نمى شود، اسلام جنگ نيست، جنگ به اسلام مربوطى نيست . مكتب اسلام ، اينكه حالا به آن گفته مى شود مكتب ، اين يكچيزى است كه مقدمه اى براى آن مكتبى است كه اسلام دارد، آن مكتب را من و تو نمى شناسيم، چـنـانـچه انسان را ما نمى شناسيم ، اينكه مى شناسيم همين موجود طبيعى است ، اين انساننـيـسـت ، از عـلق مـى آيـد يـك قـدرى بـالاتـر، يـك قـدرى بالاتر، تا مى شود حيوان . اينحـيـوانـيـش خـيلى طولانى است ، اين مقام حيوانيت خيلى طولانى است و انسان ممكن است تا آخرعـمـرش در هـمين حيوانيت متوقف شده باشد. تا قرائت به اسم رب نباشد فايده ندارد، همهچيز بايد به اسم رب باشد. با اسم خدا و با محبت و رحمت به اصلاح انحرافات بپردازيد شـمـا حـالا آقـايـان از قرارى كه گفتند بنا داريد كه تشريف ببريد در قراء و قصبات وشـهرها براى ترويج ، براى هدايت ، توجه داشته باشيد اگر قدمى بر خلاف موازين ،بـر خـلاف رضـاى خـدا برداريد يك جرمى است كه به اين زودى نمى توانيد جبران كنيد.شـمائى كه به اسم هدايت بين مردم مى رويد غير عامه مردم است وضعتان ، غير وضع عامهمـردم اسـت . شـمـائى كـه بـراى هـدايـت مـى رويـد شـمـارسـول از طـرف اسلام هستيد، رسول رسول خدا هستيد. بايد بفهميد كه در اين رسالت چهبـايـد بـكـنـيـد، ايـن كـارهـائى كـه بـنـا داريـد بـكـنـيـد آيـا بـه اسـم رب اسـت ؟ آيـا ازاول كـه شروع مى كنيد به اينكه هدايت كنيد مردم را، اسلام را معرفى كنيد بر مردم ، ولوهمين قدر كه مى دانيد، آيا اين به اسم رب است ؟از اسم خدا شروع مى شود يا خداى نخواسته نفسانيت آدم در آن دخالت دارد. (اعدا عدوك ) همين نفسىاسـت كـه در انـسـان اسـت ، اين از همه دشمن براى انسان دشمن تر است همه دشمن هاى عالمآنـقـدرى كـه از آنها مى آيد اين است كه انسان را بكشند زجرش بدهند اما آن كه بين جنبيك ،آن نـفـس اماره انسان ، آن غير اين است كه انسان را بكشد، انسانيت را مى كشد. همه عالم جمعبـشـونـد كـه انـسـانيت شما را بكشند تا آن چيزى كه در خود شما هست ، آن نباشد و تغييرنـكـنـد، كسى نمى تواند (اعدا عدوك ) همين نفسى است كه بين جنبيك . ببينيد كه حالا كهتـشـريـف مـى بـريد و مى خواهيد مردم را هدايت كنيد، به اسم رب هدايت مى كنيد يابه اسمنـفـس كـه هـمـان بـه اسـم شـيـطـان اسـت ؟ بـبـيـنـيـد بـا آقـايـانـى كـه درمـحـل هـسـتـنـد، شـمـا چـه جـور رفـتـار مـى كـنـيـد؟ مـا فـرض مـى كـنـيـم كـه شـمـا درمـحـل كـه رفـتـيـد بـعـضـى از اشـخـاص مـنـحـرف هـسـتـنـد، پـيـغـمـبـر اكـرم(صـل الله عـليـه و آله و سـلم ) براى همين ها غصه مى خورد، براى همين مردم منحرف غصهمـى خـورد (و لعـلك بـاخـع نـفـسـك ) ايـنـكـه مـومـن نـشـدنـد، هـمـچـون غـصـهـاى كـهمـثـل ايـنـكـه مـى خـواهـى خـودت را بـكـشى . ما فرض مى كنيم كه شما وقتى كه رفتيد يكانـحـرافـات ديـديـد، انـحـرافـات را بـا انـحـراف اصـلاحخـيـال نـكيند بكيند. انحراف نمى تواند انحراف را مستقيم كند. انحرافات را با نور هدايتخدا و باسم ربك مستقيم كنيد. بـا اسـم خدا حركت كنيد و با اسم خدا هدايت كنيد. و با اسم خدا ترويج كنيد و با اسم خداانـحـرافات را مستقيم كنيد. اگر ديديد آنجا مى خواهد نفس اماره بگويد كه حالا اين آقا كهاينجا مدتى بوده است و عنوانى دارد و بخواهيد عنوانش را يك وقت خداى نخواسته از دستشبـگـيـريـد، بـدانـيـد كـه ايـن الهـى نـيـسـت ، ايـن شـيـطـانـى اسـت . بـخـواهـيـدمـقـابـل يـك اهـل علمى كه آنجا هست بايستيد و بشكنيد خداى نخواسته حيثيت او را، بدانيد كهانسانى نيست و اين الهى نيست شيطانى است . با همه محبت كنيد، با محبت مى شود منحرف هارا مـسـتـقـيـم كـرد، بـهـتر از اينكه با شدت وحدت ، گاهى نمى شود و الا غالبا مى شود.پـيـغـمـبـر اكـرم نـبـى رحمت است كه براى رحمت آمده است آنجائى هم كه آن منحرف هاى غيرقـابـل اصـلاح را امـر بـه قـتل مى كرد، مثل يك غده سرطانى كه در يك بدن باشد، براىاصـلاح بـدن آن غـده را بـايـد بـيـرون آورد، چـاره نيست ، اين غده هاى سرطانى گاهى يكجامعه را فاسد مى كنند، اين هم رحمت بر جامعه است . اينهائى كه اسلام را اصلا نمى دانندچـيـسـت ، نـمـى فـهـمـنـد اصـلا اسـلام چـه اسـت ، خـيـال مى كنند اين غربى ها، اينهائى كهدنـبـال غـرب هستند، كه احكام اسلام خشونت دارد. اينها اصلا نمى دانند كه اين احكام چه چيزهـسـت ، بـراى چـه هـسـت . ايـن مثل اين است كه به يك طبيبى كه كارد را برداشته و شكم راپـاره مـى كند و غده سرطانى را بيرون مى آورد بگويند اين خشونت دارد مى كند. اين رحمتاسـت يـا خـشـونـت ؟ آن طبيبى كه مى برد دست را براى اينكه دست فاسد مى كند انسان را،كـارد را در آورده مـى بـرد دسـت را، ايـن طـبيب با خشونت دارد رفتار مى كند و بايد فريادبرآورد كه اين طبيب خشن است يا اين طبيب ، طبيب رحمت است ، با رحمت دارد رفتار مى كند، يكانسان را براى يك عضو نجات مى دهد. اين جامعه مثل يك انسان مى ماند، گاهى وقت براى اصلاح جامعه يك كسى را تهديد مى كنند آن هم تهديدى كه گاهى وقت ها منتهى به كشتن مى شود. يك نفر آدمى كه يك مملكترا مـى خـواهـد فـاسـد بـكـنـد، يـك كـشـور را، يـك گـروه را فـاسـد مـى خـواهـد بـكـنـد وقـابـل اصـلاح نـيـسـت آن را بـايـد بـراى تـهـذيب جامعه ، براى حفظ جامعه اين را، اين غدهسـرطـانـى را بـايـد از اين جامعه دور كرد، دور كردنش هم به اينكه اعدامش كنند. اعدام هاىاسـلامى اينطورى است ، نه مثل اعدام غربى مى ماند. آنها مى ريزند مى كشند، مى برند ازبين و همه آن براى اين است كه جا براى خودشان باز كنند. اعدام هائى كه در اسلام است ،اعدام رحمت است ، يك طبيبى است كه چاقو را برداشته و اين جامعه را از شر يك موجودى كهاگر باشد فاسد مى كند جامعه را، از شر اين نجات مى دهد جامعه را. يك حد از حدود الهىوقتى كه واقع بشود، يك جامعه اصلاح مى شود. اگر چهار تا دزد را دستش را ببرند درمـجـمـع عمومى ، دزدى تمام مى شود. اگر چهار تا آدمى كه به فحشا مبتلاست آن را شلاقبزنند، در جامعه ، فحشا از بين مى رود. اين همان غده سرطانى است كه طبيب براى حفظ يكانسان ناچار است كه اين غده را بيرون بياورد. گاهى چاقو بر مى دارد چشم آدم را بيرونمى آورد، رحمت است ، اين حفظ است . جارى نمودن حدود الهى در جامعه يعنى رحمت بر امت انـبـيـاء آمـدنـد ايـن جـامـعـه را حـفـظ كـنـنـد از فـسـادهـا. ايـن حـقوقدانان نمى فهمند اصلشاصـل اسـلام را نـمـى شـنـاسند چيست . اين غربى هائى كه دور هم جمع شدند براى منافعابـر قـدرت هـا، ايـنـها از انسانيت اطلاعى ندارند، اينها فقط اين حيوان يك سر و دو گوشرامى بينند و اين طبيعت و اين سطح طبيعت ، نه عمق طبيعت ، اين سطح طبيعت را مى بينند، اينهامـى خـواهند حقوق بشر، تو چه مى دانى بشر چه هست تا حق بشر چه باشد؟ تو انسان رامـى شناسى تا حق انسان را بشناسى ؟ تو جامعه را مى شناسى كه حق جامعه را بشناسى؟ هـمه آنها همين طور هستند، همه اين حرف ها كه مى شنويد در آن طرف ها هست و اين طرف هاهم از آنها تقليد مى كنند، همه براى اين است كه بچاپند اين جامعه را، براى چاپيدن است، بـراى اصـلاح نـيـسـت . جنگ هائى كه الان هم در دنيا ممالك زيادى پشت سر هم بجنگند وآمريكا از آن طرف ، شوروى از اين طرف و آن طرف و از آنور كمك مى كنند به اينها، اينهاهـمـه جـنگ هاى انحرافى است ، بر خلاف انسانيت است . اينجاهائى كه اين جنگ ها مى شود واينهمه كشتار، اينهمه كشتار در اين ممالك مى شود اين طرفدارهاى حقوق بشر نشسته اند وسـيـگـار مى كشند و پاهايشان را روى هم مى اندازند و يك كلمه صحبت نمى كنند اما آن روزكـه يـك عده اشخاصى كه غده هستند براى اين جامعه ، غده سرطانى هستند براى اين جامعهاگـر بمانند يك جامعه را به باد مى دهند، حكم اسلام را در اينها جارى مى كنند، همين هائىكـه آن روز فـوج هـا از مـردم ، هـزارهـا از انسان ها را اربابانشان مى كشند و پاهايشان راروى هـم مـى انـدازند و تكيه مى دهند و يك كلمه حرف نمى زنند، واويلا بلند مى كنند چراهـويـدا را كشتند يا چرا نصيرى را كشتند يا چرا كسانى كه فوج ، فوج جوان هاى ما را ازبـيـن بـرده اند، اينها مى كشند. كشتن اينها رحمت است بر امت . حدود الهى رحمت است بر امت .البته آن دستى كـه بـريـده مى شود،اگر زبان داشت گله مى كرد اما براى انسان يك عضو فدا مى شود،براى يك جامعه يك اشخاص بايد از بين بروند، براى حفظ حقوق يك جامعه بايد يك غدههـاى سـرطـانـى از ايـن جـامـعـه جدا بشود. اينها براى رفتن محمد رضاخان هم همين عزاها راداشـتـنـد، هـمـيـن آدمـى كـه ، حـالا هـم از او تعريف مى كنند، حالا هم در مجله هاى خارجى يا درمـطـبـوعـاتـشـان از او تـعريف مى كنند، كه (نه اين اصلاح مى كرد، مى خواست درست كندمملكت را) آن كنار نشسته اند، نه مطلع نيستند، لكن آن كنار هستند، كنار معركه هستند نديدهانـد اينجا چه شده است ، مى دانند چه شده اما به خودشان كه واقع نشده ، هزاران آدم اينجاهـم كـشـتـه بشود اصلا انسان مطرح نيست پيش آنها، حق و حقوق انسان اصلا مطرح نيست درايـن جـوامعى كه طرفدار حقوق بشر هستند، ابدا حقوق بشر مطرح نيست ، حقوق ابر قدرتها مطرح است ، آنها براى ابر قدرت ها حق قائلند حقشان هم اين است كه همه ممالك را اينهابچاپند. دعوت اقشا رملت به وحدت با تشبث به حبل الله شما آقايان كه انشاءالله تشريف مى بريد و موفق مى شويد و مردم را هدايت مى كنيد، اولادعـوت كـنـيـد هـمـه را بـه وحدت كلمه خداى تبارك و تعالى امر فرموده است : (واعتصموبـحـبـل الله ) اجـتـمـاع لكـن اجـتـمـاع بـا تـشـبـث بـهحـبـل الله . هـر اجـتـمـاعـى مـطـلوب نـيـسـت (واعـتـصـمـوابـحـبل الله ) مطلوب است ، همان است كه (اقراء باسم ربك ) اسم رب همان ريسمانىاست كه همه به آن بايد اعتصام كنند. مـردم را دعـوت كـنـيـد به وحدت ، دعوت كنيد به اينكه گروه گروه نشوند. الان مشغولندشـيـاطـيـن به اينكه اين انسجامى كه پيدا شد براى ملت ما و با اين انسجام پيش بردند وبحمدالله پيروز شدند تا اينجا، اين را بهمش بزنند، گروه گروه كنند، حزب كذا، حزبكـذا، جـمـعـيـت كـذا. چـه اسـم رويـش بـگـذارنـد جـمـعيت اسلامى كذا، چه اسم بگذارند جمعيتدمـكـراتـيـك كذا، امروز، روز اين نيست كه تكه تكه بشود اين مملكت ، گروه گروه بشوندايـنـهـا امـروز تـمـام گـروه هـا بـايـد ادغـام بـشـود در يك گروه و آن گروه اسلامى است .هـمـانـطـورى كـه تـمـام گـروه هـا ادغـام شـد در يـك گـروه و تـمـامقـول هـا و تـمـام فـريادها ادغام شد در يك فرياد و آن فرياد مرگ بر اين رژيم و عرضبـكـنم كه جمهورى اسلامى مى خواهيم . آن ادغام گروه ها در هم و توجه به اسلام بود كهايـن سـد بـزرگ شـيـطـانـى را شـكـسـت و هـمـه حـسـاب مـاديـيـن رابـاطـل كـرد، آنها حساب عالم طبيعت و ماده را مى كردند حساب جنبه الوهيت آن را نمى كردند،ايـمـانـش را حـساب نمى كردند كه ايمان چه قدرتى دارد، آن را نمى توانند حساب كنند وايـمـان نـمـى دانـنـد چـه اسـت . حـسـاب ايـنـكـه ، بـه حـسـب حـسـاب مـاديـتمحال بود كه يك عده معمم كه بايد درس بخوانند و يك عده دانشگاهى كه بايد سر كلاسبـرونـد، يـك عـده بازارى كه بايد كسب بكنند و يك عده دهقان كه بايد كشت بكنند و (ولوكـشـتـى بـرايـشـان نـگـذاشتند) يك عده كارگر كه بايد كار بكنند، نظامى هيچ كدام اينهانـبـودنـد، ايـنـها قيام بكنند و نظام يك غولى را به هم بزنند، آن نظامى كه همه قدرت هادنبالش بودند، نه ابرقدرت ها تنها، همه قدرت ها، البته روى حساب طبيعت ، روى حسابمـاديـت ، آنـهـائى كـه اطلاع از ماوراى اين عالم ندارند، آنهائى كه اطلاع از ايمان ندارند،روى حساب آنها يك امر محالى بود،يك امر محال واقع شد، آنها محال مى دانستند. اما روى حساب (اقراء باسمربـك الذى خـلق ) وقـتـى اسـم خـدا شـد هـمـيـن مـقـدار (مـا بـه عـمـقمـسـائل نـمـى رسيم ) همين مقدارى كه همه اسلام گفتند و اسلام اسم خداست همين پيروز كردايـنـها را، همه قدرت ها را به هم زد، نتوانستند نگهش دارند. همه قدرت ها دنبالش بودند،مـن مـطـلع هـسـتـم هـمـه قـدرت هـا دنـبـالش بـودنـد كـه نـگـهـش دارنـد هـمـهچـنـگـال هـا چـسـبـيده بودند به اين تخت و تاج منحوس كه نگه دارند و قدرت ايمان شما،اسلام ، قدرت اسلام همه اين قدرت را عقب زد و اين را از اين مملكت بيرونش كرد، ريشه هاىديگر را هم بيرون مى كنيم . پرهيز از اعمال انحرافى و خلاف موازين به منظور حفاظت از مكتب امـا بـايـد تـوجه داشته باشيد كه امروز يك خطر بزرگى جلوى پاى ماست كه من از اينخطر بيشتر مى ترسم تا از خطر اينكه بيايند و بريزند و بكشند و ما را از بين ببرندو آن خـطـر ايـن اسـت كـه مـبـادا مـا پـاهـايـمـان را انـحـرافى برداريم ، قدم هاى انحرافىبرداريم و مكتبمان را بد منعكس كنيم ، اسلام را بد معرفى كنيم . آنى كه مهم است اين استكـه مـكـتـب بـه قـدرت خودش باقى باشد ولو ما همه از بين برويم . ما شيعه ائمه اطهارهـستيم ، ائمه اطهار اكثرا يا كشته شدند يا چه شدند لكن مكتبشان محفوظ بود. سيدالشهداكـشـتـه شـد مـكـتبش محفظ بود بلكه مكتب را زنده كرد، با اين كشته شدن مكتب را زنده كرد.سـيـدالشـهدا ديدند كه مكتب دارد از بين مى رود. قضيه قيام سيدالشهدا و قيام اميرالمؤ منيندر مـقـابل معاويه ، قيام انبياء در مقابل قدرتمندان و كفار، مساءله اين نيست كه بخواهند يكمـملكت بگيرند، همه عالم پيش آنها هيچ است . مكتب آنها اين نيست كه ، مقصد آنهااين نيست كهكـشـورگـشـائى بـكنند. اينهائى كه از اسلام تعريف مى كنند كه كشورگشائى كرد اينهااصـلا اسـلام را نـمـى شـنـاسـنـد چـه اسـت ، خـيـال مـى كـنـنـد اسـلام هـممثل رژيم ، اسلام مثل آمريكا مى ماند كه هر چه كشورش وسيعتر بهتر. كشورگشائى انبياءسـنـخـش فـرق دارد بـا كـشـورگشائى سلاطين ، سلاطين براى دنيايشان فرياد مى زنند،بـراى دنـيـايشان كشورگشائى مى كنند، براى قدرت شيطانيشان كشورگشائى مى كنندانـبـيـاء مـى رونـد كـه يـك جـمـعـيـتـى را آدم كـنـنـد، تـوى سرش مى زنند كه آدم بشو. آنهاكـشـورگـشـائى شـان براى اين است كه انسان درست كنند. حضرت سيدالشهدا سلام اللهعـليـه ديـدنـد كـه مـعـاويـه و پـسـرش (خداوند لعنتشان كند) اينها دارند مكتب را از بين مىبـرنـد، دارنـد وارونه اسلام را جلوه مى دهند اسلامى كه آمده است براى اينكه انسان درستكـند، نيامده است قدرت براى خودش درست كند، آمده است انسان درست كند، اينها، اين پدر وايـن پـسـر (مـثـل ايـن پـدر و پـسـر) اسـلام را وارونه داشتند نشان مى دادند شرب خمر مىكـردنـد، امـام جـمـاعـت هـم بـودند، مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چيز درآنها بود،دنـبـالش هـم جـمـاعت بود، امام جماعت هم مى شدند امام جماعت قمارباز، امام جمعه هم بودند ومـنـبـر هـم مـى رفـتـنـد و اهـل مـنـبـر هـم بـودنـد، مـنـبـر هـم مـى رفـتـنـد. بـه اسـم خـلافـترسـول الله بـر ضـد رسـول الله قـيام كرده بودند، فريادشان لااله الاالله بود و برضـد الوهـيـت قـيـام كـرده بـودند. اعمالشان ، رفتارشان رفتار شيطانى لكن فريادشانفـريـاد خـليـفـه رسـول الله . ايـن اسـت كـه مـكـتـب رامتزلزل مى كند و يك وقت در دنيا منعكس مى شود كه اسلام هم همين است . من خوف اين را دارم امروز و خدايا به فرياد اسلام برس ،امـروز كـه مـكـتـب مـا مـنـحـرف جـلوه داده بـشـود يـا از اعـمـال مـن و شـمـا يـا ازاعـمـال كـمـيـتـه هـا يـا از اعـمـال دادگـاه هـا يـا از اعـمـال ادارات و وازارتـخـانـه هـا وامثال ذالك . رژيم سابق براى ما خطر نداشت رژيم سابق ادعا نمى كرد كه من ، ادعايش رامـى كـرد لكـن كـسـى از آن قبول نمى كرد، رژيم سابق خطرى نداشت ، اگر يك معممى دررژيـم سـابـق كـار خـلاف مـى كـرد مـى گـفـتـنـد ايـن ساواكى است ، اين دربارى است ، اينسـاواكـى است . امروز كه ساواكى در كار نيست و هم دفن شده اند، اگر از شما آقايان يكچـيـزى صـادر بـشـود مـى گـويـنـد جـمـهـورى اسـلامـى ايـن اسـت ، مـكـتـب مـامـتـزلزل مـى شـود. مـسـؤ وليـتـتـان زيـاد اسـت ، آقـايـان ،خـيـال نـكنيد كه برويد يك حرفى بزنيد، خير چيزى نشده . خير، هر يك از شما مسؤ وليتداريد و مسؤ وليت بزرگ ، خيلى بزرگ . امـروز مـكـتـب مـا بـسـتـه بـه اعـمـال مـاسـت ، مـكـتـب مـا بـسـتـه بـهاعـمـال روحـانـيـون اسـت . اگر روحانيون سابق خداى نخواسته يك حرف خلافى ، يك كارخـلافـى مـى كـردنـد، مـردم خـود او را يـك طعن و لعنى مى كردند ولو يك دسته شان هم مىگـفـتـنـد روحـانـيون اينجور هستند، آخرش اين بود كه مى گفتند روحانيون اينجور هستند امارژيم ، رژيم اسلامى نبود، نمى گفتند رژيم اسلامى ، نمى گفتند مكتب اسلام اينطور است. امـروز قـلم هـاى دشـمـن هـاى مـا در خـارج گـاهـى درداخـل بـرداشـته شده است ، قلمفرسائى مى شود كه مكتب ما را بد جلوه بدهند. آ ن مكتبى كهآمده است ، اسلامى كه آمده است و تهذيب مى خواهند بكند همه قشرها را، همه فسادها را از بينبـبـرد. بـا اعـمـال مـن و شـمـا، بـا اعـمـال دادگـاه هـا و بـااعـمـال پـاسدارها و با اعمال كميته ها و اينهائى كه همه الان دم از اسلام مى زنند همه دم ازاسلام (حالا اين ديگر اين به اصطلاح شما مد شده كه بگويند اسلام و جمهورى اسلامى )هـمـه !!! دم مى زنند از !!! اسلام ، حالا اينهائى كه الان دم از اسلام مى زنند و اينهائى كهدار و دسـتـه اسـلام هـستند مثل شما كه اولى هستيد از همه ، اگر خداى نخواسته در اينها يكخـلاف واقـع بـشـود، يـك كـارى واقـع بـشـود كـه صـحـيـح نـبـاشـد، مـكـتـب مـامـتـزلزل مـى شـود اسلام لكه دار مى شود. اين اهميت دارد و الا من و تو را بكشند چه اهميتىدارد اسـلام هـسـت . سـيـدالشـهـدا را كشتند اسلام ترقيش بيشتر شد. ماها از اگر با مظلوميتبكشند، ترويج از اسلام است . خوب شما ديديد بعضى از افراد را كشتند و ترويج شد،امـا اگـر كـار مـا اسـلام را از بـيـن بـبـرد، كـار مـا اسـلام را بـكـشـد،عـمـل ما، حرف ما، قول ما، اين است كه مصيبت است . اين مصيبت ، مصيبت اعظم است و بايد شماآقايان كه تشريف مى بريد مواظبت كنيد. تاءكيد بر انتخاب وكلاى متدين و مطلع براى تعيين سرنوشت اسلام امـروز اسـلام رهـيـن كارهاى من و شماست ، مثل ديروز نيست . برويد در اين قراء و قصبات ونـخـواهـيـد هم كه در آنجا خيلى زياد به شما اهميت بدهند، نخواهيد، خدا مى دهد شما خودتانلازم نـيست دست و پا كنيد، نمى توانيد هم بكنيد، گاهى بدترش هم مى كنيد شما (اقراءبـاسـم ربـك )، كـارهـا درست مى شود. برويد در اين قراء و قصبات مردم را هدايت كنيد،امرور بايد هدايت كرد و هدايت بزرگ اين اسـت كـه مـردم را آشـنا كنيد به وظايف امروزشان كه وكلائى كه مى خواهند تعيين كنند كهسـرنـوشـت اسـلام بـايد تعيين بشود، وكلا چه اشخاصى باشند، اشخاص متدين ، مطلع ،دانشمند اسلام شناس آنقدرى كه مى توانند، نه اين اشخاصى كه مى نشينند مى نويسند وكـارى بـه اسـلام نـدارنـد.از ايـنـها احتراز كنيد، اينها را تعيين نكنيد، اينها خراب مى كنند،نـمـى دانـند اصلا اسلام چيست تا اينكه بيايند قانون اسلام را درست كنند. قوانين اسلام وقـانـون اسـاسـى اسـلام بـايـد بـه دسـت اشـخـاصـى كـه يـك مـقـدارلااقل اسلام را بدانند، يعنى چه علاقه داشته باشند به اسلام ، دشمن نباشند با اسلام ،بـه دسـت آن اشـخـاص كه اسلام را اصلش مخالف با طريقه هاى خودشان مى دانند بلكهمـخـالف بـا تـمـدن (بـه اصـطـلاح آنـهـا) مى دانند البته آن تمدنى كه آنها مى گويند،مـثـل تمدن شاه است ديگر، دروازه تمدن او اين مقدرات را دست اينها ندهند، ملت ما مقدراتشانرا دسـت اين اشخاصى كه به اصطلاح خودشان روشنفكر، نه هر روشنفكرى ، روشنفكرهابـسـيـاريـشان خوب هستند، آنهائى كه علاقه اى به اسلام ندارند، آنهائى كه از گفتار واعـمـال سـابـق و لاحق شان معلوم مى شود كه اينها چه هستند. در تمام اين مدتى كه همه اينمـلت فـريـاد مـى كـردنـد جـمهورى اسلامى ، اين بيچاره ها براى تقيه هم يك دفعه نگفتندجـمـهـورى اسـلامـى ، ايـنـها از اسم اسلام همچنان مى ترسند كه شيطان از بسم الله ، مىتـرسـند اينها و حق هم دارند بترسند براى اينكه اسلام جلوى شهوات را مى گيرد، اسلامنمى گذارند كه لخت بروند توى اين درياها شنا كنند، پوستشان را مى كند با زن ها لختبـرونـد آنـجـا و بـعـد زن هـا لخـت بـيـانـد تـوى شـهـرهـا،مثل كارهائى كه در زمان طاغوت مى شد همچو كارى اگر بشود، پوستشان را مردم مى كنند،مـسـلمـانـنـد مـردم ، نـمـى گـذارنـد زن هـا و مـردهـا بـا هـمداخـل هـم بشوند و توى دريا بريزند و به جان هم بيفتند. تمدن اينها، اين است . اينها ازتـمـدن اين را مى خواهند. اينها از آزادى اينها را مى خواهند، آزادى غربى مى خواهند و آن ايناسـت زن و مـرد بـا هـم لخـت بـشوند و بروند توى دريا بروند توى نمى دانم !!! جاهاىديگر شنا كنند. اين تمدنى است كه آقايان مى خواهند، اين تمدنى است كه در رژيم سابقتـحـمـيـل بر مملكت ما شد كه بعد از اينكه مى رفتند زن و مرد در دريا، زن همانطور لخت وهمانطور لخت مى آمدند توى شهر، مردم هم جراءت نمى كردند حرف بزنند. امروز اگر يكهـمـچـو چـيـزى بـشـود ايـنها را ما خواهيم تكليفشان را معين كرد و دولت هم معين كرد، البتهدولت طـورى كـه وزير كشور گفتند، گفتند كه ما جلويش را گرفتيم ، اگر نگيرند مردممى گيرند. مگر مازندرانى ها مى گذارند يا رشتى ها مى گذارند كه باز كنار درياشانمـثـل آنـوقـت بـاشـد؟ مگر بندر پهلوى ها مرده اند كه زن و مرد با هم در يك دريا بروند ومشغول عيش و عشرت بشوند، مگر مى گذارند اينها را؟ تمدن هاى اينها اين است و آزادى كهآنـهـا مى خواهند همين است ، اينجور آزادى بروند قمار كنند و با هم لخت بشوند و با هم چهبشوند و اين آزادى . آزادى در حدود قانون است ، اسلام از فسادها جلو گرفته و همه آزادىهـا را كـه مـادون فساد باشد داده ، آنى كه جلو گرفته فسادهاست كه جلويش را گرفتهاست و ما تا زنده هستيم نمى گذاريم اين آزادى هائى كه آنها مى خواهند تا آن اندازه اى كهمـى توانيم آن آزادى ها تحقق پيدا كند. شما آقايان هم حالا آزاد هستيد، تشريف مى بريد درشهرها در قراء، در قصبات براى هدايت ، مـلتفت باشيد كه از اين آزادى حسن استفاده كنيد، خداى نخواسته سوء استفاده نكيند. مردم راهـمـه دعـوت كـنـيـد بـه ايـنـكـه وكلاى خودشان را بشناسند، علماء برايشان معرفى كنند،آنـهائى كه آدم شناس هستند معرفى كنند كه اين سابقه اش چه بوده ، ديروز در آن رژيمچـه مـى كـرده حـالا آمـده البـتـه تـسـبـيح هم دستش ممكن است بگيرد و خيلى هم فرياد اسلامبزند، من ببينم ديروز چه جور بوده ، چه جنايت هائى را يا كرده يا اجازه كردن داده است .بـايـد ايـنـهـا را بـشـنـاسند و علماى بلادشان به آنها معرفى كنند، اشخاصى كه براىاسـلام دلشـان مـى تـپـد آنـهـا را تعيين كنند. خداوند انشاءالله همه شما را موفق كند و همهقرائت كنيد، قدم برداريد، منبر برويد، همه چيز (باسم ربك الذى خلق ). والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
|
|
|
|
|
|
|
|