فهرست | بعد |
باب شست و سوّم :در آداب فتوا دادن
لا يَحِلُّ اُلْفُتْيا لِمَنْ لا يَسْتَفْتي مِنَ اللهِ تَعالى بِصَفاءِ وَاِخْلاصِ عِلْمِهِ وَعَلانِيَتِهِ وَبُرْهان مِنْ رَبِّهِ في كُلِّ حال لأنْ مَنْ أفْتى فَقَدْ حَكَمَ . وَالحُكْمُ لا يَصِحُّ إلاّ بإذن مِنَ اللهِ وَبُرْهانِهِ وَمَنْ حَكمَ بِخَبَر بِلا مُعاينة فَهُوَ جاهِلٌ مأخوذٌ بِجَهْلِهِ وَمَأثُومٌ بِحُكْمِهِ . قال النبيُّ (صلى الله عليه وآله) : أجرأكُمْ بِالفُتيا أجْرَأكُمْ على اللهِ تعالى أوَ لا يعلم المُفتى أنَّهُ هُوَ الذي يَدْخُلُ بَيْنَ اللهِ وَبَيْنَ عِبادِهِ وَهُوَ الحائِلُ بَيْنَ الجنَّةِ وَالنّارِ ؟ قال سُفيانُ بن عيينةَ : كَيْفَ يَنْتَفِعُ بِعِلْمي غَيري وَأنا حَرَمْتُ نَفسي نَفعَها .وَلا تَحِلُّ الفتيا فى الحلالِ وَالحَرامِ بَيْنَ الخَلْقِ إلاّ لِمَن كانَ أتبعَ الخلقِ مِنْ أهلِ زمانِهِ وناحيته وبلده بالحقِّ .
قال النبي (صلى الله عليه وآله) : وذلك لربما ولعلَّ ولعسى لأنَّ الفُتيا عظيمةٌ وقالَ أميرالمؤمنين (عليه السلام) لقاض : هل تعرفُ الناسخ والمنسوخَ ؟ قال : لا . قال : إذاً هلكتَ وأهلكتَ .والمُفتى يحتاجُ إلى معرِفةِ معاني القُرآنِ وَحقايِقِ السُّنَنِ وَبَواطِنِ الاشاراتِ والادابِ والاجماعِ والاِختلافِ والاطلاعِ على اُصول ما أجمعوا عليه وَما اختلفوا فيه ثمَّ إلى حُسنِ الاختيار ثمَّ العمَلِ صالِحِ ثمَّ الحكمَةِ ثمَّ التقوى ثمَّ حينئذ إن قهر .
قال الصادق (عليه السلام) :لا يَحِلُّ اُلْفُتْيا لِمَنْ لا يَسْتَفْتي مِنَ اللهِ تَعالى بِصَفاءِ وَاِخْلاصِ عِلْمِهِ وَعَلانِيَتِهِ وَبُرْهان مِنْ رَبِّهِ في كُلِّ حال :
مسئله بسيار مهم فتوى
در اين فصل حضرت صادق (عليه السلام) به مسئله بسيار مهم فتوا كه اگر داراى جهت الهى و مثبت باشد باعث نجات مردم و ملّت و بلكه ملّت هاست و اگر داراى جهت منفى باشد ، علّت گمراهى مردم و سرافكندگى و سرنگونى ملّت هاست ، اشاره مى كنند .
مردم ديندار از روزگاران قديم به انبياء و ائمه و علماى ربّانى دل بسته بودند ، و امر آنان را در حد قدرت و استطاعت خود اطاعت مى كردند .
تا زمانى كه انبياء و ائمه طاهرين (عليهم السلام) در بين مردم بودند ، مشكلى نبود ، مردم با رجوع به انبياء و ائمه به حكم حقيقى حق دست مى يافتند و به اجرا گذاشته و عمل مى كردند ، اما در نبود انبياءو ائمه نياز شديد به فتوى احساس شد و بزرگان از فقها و علما با شرايطى كه اسلام معين نموده بود به جاى پيامبران و ائمه نشسته و زمام كشتى زندگى جامعه را بدست گرفتند .
در اين مرحله در تمام ادوار پس از غيبت حجّت ثانى عشر ، فقهاى بزرگ شيعه در مسئله فتوى جانب الهى مسئله را پيش گرفته و در تمام حوادث به داد اسلام و مسلمانان واقعى رسيدند ، و گاهى در اين راه جان عزيز خود را نثار حضرت حق كردند .
اما فقها و قضات مسلك هاى ديگر به ظاهر اسلامى همانند فقهاى شيعه بميدان نيامده ، و بلكه بعضى از آنان در جهت استحكام حكومت هاى جور دست به فتوا زده و توده عوام را به دنبال فتواى خود تبديل به پيچ و مهره دستگاه اموى و عباسى و حكومت هاى مانند آنان كرده ، و خلاصه دين خود را به دنيا فروخته و تاكنون ميليون ها نفر را گمراه نموده از راه خدا بازداشتند !
دينداران هر يك از مسلك هاى اسلامى ، شيعى ، زيدى ، حنفى ، مالكى ، شافعى ، هميشه متوجه فتواى فقيه و مرجع مربوط به آئين خود بودند ، در اين زمينه فقهاى بزرگ شيعه ، هميشه شيعه را در جهت برنامه هاى الهى و بخصوص حفظ مكتب و بالاخص مبارزه با ستمگران دوران تا ريشه كن شدن آنان هدايت كرده و در اين راه خدمات بس ارزنده اى انجام دادند .
ولى با كمال تأسف بعضى از فقهاى بعضى از مسالك به فتواهاى عجيبى دست زده كه توده مؤمن به آن مسلك يا نوكر ظلم و ظالم شده و به بند استعمار و استثمار دچار گشته ، و يا براى نابودى مريدان اهل بيت پيغمبر و پيروان دوازده امام معصوم كمر همت بستند و از اين راه هزاران مؤمن خالص را دچار زندانهاى وحشتناك بنى اميه و بنى عباس و حكومت هاى بعد از آنان كرده و وسيله هلاك آن رادمردان الهى شدند ، و يا در اين زمينه علت تبعيد آزادگان گشته و يا مريدان خود را براى جنگ با شيعه مظلوم بسيج كرده و از اين راه ضربه هاى غير قابل جبرانى به انسانيت زدند .
اين را هم نبايد ناگفته گذاشت كه در ميان فقهاى مسالك ديگر و صاحبان فتوى رادمردانى الهى و صاحبدلانى پرقيمت و آزادگانى بى نظير ، و منصفانى بزگوار چون علاّ شلتوت وجود داشت ، كه با تمام براى رفع كينه ها و دشمنى ها و تعصّب هاى بيجا و اختلافات ابليسى فقهاى مسالك ديگر عليه شيعه در كمال قدرت و تا حد از جان گذشتگى كوشيد تا پس از ده قرن كه بر اسلام و مسلمين گذشته بود در حالى كه با شيعه اهل بيت براساس جهت گيرى فقهاى بى انصاف مسالك ، عداوت سخت داشتند و حتى حاضر نبودند كتابهاى اصولى و فقهى و استدلالى و علمى شيعه را بخوانند تا راه صحيح را از ناصحيح تشخيص دهند ، در ميان انبوه مشكلات و سختى ها و تهمت ها و افتراءات ، جواز تقليد از مذهب اماميه را در تمام شئون در دانشگاه الازهر صادر و بهمه جهان فرستاد و از اين راه نام پاك و نيكى را در كتاب روزگار از خود بيادگار گذاشت و رضا و خوشنودى حق را با آن فتوا بسوى خود جلب كرد ، آرى فقيه بزرگ و صاحب فتواى سترگ حضرت شيخ محمود شلتوت رضوان الله تعالى عليه راه انصاف پيش گرفت و برترى تمام شئون شيعه را از مطالعه كتب شيعه يافت و با كمال جرأت به آن فتواى تاريخى دست زد و خويش را اسوه الهى براى تمام عالمان و فقيهان مسلك حنفى و شافعى و حنبلى و مالكى قرار داد ، رحمة الله عليه رحمة واسعة .
خوشا بحال فقيه و قاضى و عالمى كه از اعتماد و اطمينان مردم بخود سوء استفاده نكند ، و در مسير فتوا دادن فقط و فقط رضاى دوست را در نظر گرفته و تابع خوشنودى حق و صلاح دين و ملّت باشد ، و حاضر نشود دين خود را با تمام هستى در برابر فتواى نابجائى كه از او مى خواهند معامله كند ، كه در اين معامله ضرر و خسارت با مفتى و قاضى است .
من در زمانى زندگى مى كنم كه فتواهاى عالم بزرگ ، حكيم سترگ ، عارف بالله ، مرجع بى نظير ، فقيه دوران حضرت امام خمينى ملّت اسلام را با فدائى دادن هزاران انسان والا و پاك و مجروح و مصدوم دادن هزاران چهره الهى از بند استعمار غرب و شرق رهانيد و ملّت و فرهنگ و دين و آب و خاك و معادن ناموس اسلام را كه مى رفت بدست طاغوتيان شرق و غرب و نوكرانشان براى هميشه نابود شود نجات داد و صداى اسلام را در پرتو فتواهايش كه شيعه با جان و دل پذيرفت و به عمل گذاشت و در اين راه از هيچ خطرى نهراسيد به تمام جهان برساند .
امروز قدرت اسلام كه در فتواهاى اين رادمرد الهى تجلى كرد پشت شرك كفر و نفاق را لرزانده و بدون شك انقلاب و نهضت خمينى مى رود تا آيه شريفه وافى هدايه .
( أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ) .را بدست حكومت مهدى (عليه السلام) بر پهنه زمين پياده كند و جامعه جهانى را از شر اشرار براى هميشه نجات دهد .
با توجه به اينكه نهضت امام خمينى كه امروز مركزيت فتواى اسلامى است زمينه حكومت قرآن را در جهان اسلام فراهم آورده و نمونه اى از آن حكومت را در ايران اسلامى برپاكرده ، و برپائى اين حكومت به قيمت هزاران شهيد و مفقود و اسير و مجروح و مصدوم و يتيم تمام شده ، ولى در برخى از كشورهاى عربى كه به دروغ مدعى اسلامند وعّاظ السّلاطين و فقهاى خود فروخته عليه اين انقلاب و مردم و رهبرش فتوا صادر مى كنند و به گمراهى و ضلالت مردم كمك كرده و به استحكام حكومت هاى طاغوتى و نوكر آمريكا و روس يارى داده و با كمال بى شرمى با شرك و كفر همدستى كرده و در لباس دين خطرناك ترين ضربه ها را به پيكر دين مى زنند ! !
فتواهاى صاحبان شرايط و فقهاى عظيم الشأنى كه در زهد و عبادت و حزم احتياط و دلسوزى نسبت به اسلام و مسلمين كم نظير بودند ، در سخت ترين شرايط كه پاى نابودى اسلام و ملّت اسلام دركار بود ، اسلام مسلمين را نجات دادند .
فتواى تحريم تنباكو از طرف حجت كبرى ، آيت عظمى حاج ميرزا حسن شيرازى ، ايران و ملت شيعه را از افتادن به دام استعمار كه بدست ناصر قاجار فراهم شده بود نجات داد ، اگر آن فتوا نبود بدون شك به عمر اسلام و استقلال ايران خاتمه داده مى شد و نسل امروز ايران بدون ترديد يك نسل صددرصد مسيحى يا بى دين و لادين محض بود .
فتواى شهيد بزرگ راه حق حضرت آيت الله شيخ فضل الله نورى عليه مشروطه انگليسى در ايران ، به بيدارى تشيع سرخ كمك بسزا كرد ، و خط امامت و رهبرى صحيح را از دستبرد حادثه مصون داشت .
فرياد و فتواى شهيد بزرگ راه حق سيد حسن مدرس كه از مجتهدان بزرگ روزگار بود و نيز فتواى حاج ميرزا صادق آقاى تبريزى و علامه شاه آبادى ،حاج آقا جمال اصفهانى و مرحوم بافقى يزدى دائر بر اينكه حكومت رضاخان غيرقانونى و غير شرعى و استعمارى است ، جلوى بسيارى از خواسته هانيّت هاى كثيف و پليد رضاخان را گرفت ورنه او مصمّم به نابودى قطعى اسلام بود ، ولى با به ميدان آمدن آن فتواها و پيروى مؤمنان از فقيهان به اربابان خارجى خود فهماند كه ايران غير از تركيه است ، در ايران مرا از هجوم به تمام شئون دين معاف كنيد ! !
فتواهاى رهبر كبير انقلاب حضرت امام خمينى بود كه به حكومت شصت هزار مستشار آمريكائى و روسى و انگليسى و فرانسوى كه مى رفتند بجان ناموس و دين ملّت اسلام مسلّط شوند خاتمه داد .
فتواى آن رادمرد بزرگ بود كه به حكومت سازمان امنيت آمريكائى در ايران پايان داد و فتواى آن فقيه جامع الشرايط بود كه ريشه حكومت ظالمانه غيرقانونى و زورى خاندان پهلوى را از بيخ و بن بركند و فتواى او بود كه حكومت اسلامى در ايران برقرار كرد ، و شعار نه شرقى و نه غربى را به جوانب حيات شيعه حاكم نمود .
فتواى او بود كه ملّت شيعه ايران را در جنگ با حكومت آمريكايى و اسرائيلى عراق در حاليكه دشمن از تمام دنيا كمك مى شد و ايران دست خالى و بدون كمك بود ، بر دشمن پيروز كرد .
فتواى او بود كه بناى حزب الله را در لبنان مظلوم گذاشت و حزب الله در جنگ با آمريكا و اسرائيل و انگليس و روس وارد گشته پشت دشمنان خدا را لرزاند .
فتواى شيخ الشريعه و آيت الله سيد مصطفى كاشانى و آيت الله سيد محمد تقى خوانسارى بود كه اسلام را در عراق از شر اجانب حفظ و خلاصه بعد از نبوت و امامت ، اين فقيهان بزرگ شيعه و بعضى از فقهاى ديگر مسالك اسلامى بودند كه با فتواى الهى خود مكتب الهى را از خطر نابودى حفظ كرده و اسلام قرآن را در مدار تداوم در بستر تاريخ قرار دادند ، روى اين حساب بايد بدانيد كه فقيه جامع الشرايط داراى ولايت بر امت اسلام ولايتى كه تجلّى ولايت خدا و انبياء و ائمه است و همانطور كه اطاعت از خدا و رسول و امام معصوم واجب است ، پيروى و اطاعت از ولى فقيه نيز بهمانگونه واجب است .
اين نكته را هم بايد توجه داشته باشيد كه استعمار شرق و غرب ضربه اى كه بخصوص در اين زمان از ولايت فقيه نوش جان كرده اند در تاريخ گذشته اسلام بى نظير بوده ، بهمين خاطر اين مارهاى زخم خورده و گرگان بلاديده به انواع وسائل تبليغى و مالى و زورى درصدد شكستن چهره ولايت فقيه و جدا كردن ملّت از مرجع واجد شرايطند كه اگر در اين راه موفّق شوند كه نمى شوند كمر اسلام خواهد شكست ، بر شما مردم است كه بهيچ عنوان تحت تأثير تبليغات بنگاه هاى تبليغى خارجى و داخلى عليه روحانيت متعهد و مبارز و از جان گذشته قرار نگيريد و تا هستيد از فتاواى مرجع واجد شرايط پيروى كنيد كه پيروى از فقيه كامل پيروى از خدا و رسول اكرم و ائمه طاهرين و بخصوص امام غائب (عليه السلام)است كه فقيهان از جانب آنان داراى نيابت عامّه اند و روى گردانى از دستوراتشان به فرموده حضرت باقر (عليه السلام) مساوى با گناه شرك است !
نظر فقيه بزرگ شهيد ثانى به مفتى و فتوا
در زمينه وجود مفتى و فتوا در كتب روائى و فقهى و تفاسير قرآن مطالب فراوان و ارزنده اى آمده ، كه بازگو كردن همه آنها و توضيح و تفسير جوانب آن مطالب كتاب مستقلى را اقتضا مى كند ، به اندازه اى كه به شرح روايت اقدام شده باشد مطالبى را در اين مسئله از آداب تعليم و تعلّم در اسلام كه توضيحى بر « مُنْيَةُ الْمُريد » شهيد ثانى است و خود خلاصه اى از آنهمه مطالب و مسائل مفصل است نقل مى كنيم .
مسئله افتا يعنى صادر كردن حكم و فتوى از مسائل بسيار مهم و در عين حال داراى پاداش بزرگ و فضيلت فراوان و موقعيت شكوهمند و گرانقدرى است .
زيرا مفتى و مجتهدى كه حكم و فتوا صادر مى كند وارث انبياءو پيغمبران است و مى خواهد به اداء يك تكليف واجب كفائى قيام كند .
اَلْمُفْتى مَوْقِعُ نائِب مِنَ اللهِ تَعالى :صادر كننده فتوا داراى مقام نيابت الهى است .
در قرآن مجيد آيات متعددى است كه موضوع فتوا و يا مسائلى مربوط به آن در آنها به چشم مى خورد .
( يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللهُ يُفْتِيكُمْ )(1) :اى رسول من مردم از تو استفتا مى كنند ، بگو كه خداوند فتوا مى دهد و احكام را بيان مى كند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره نساء (4) : 175 .
( وَيَسْتَنْبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَرَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ )(1) :از تو خبرگيرى و سؤال مى كنند كه آيا چنين موضوعى حق است ، بگو آرى سوگند به پروردگارم آن موضوع بحق است .
( يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَات سِمَان )(2) :يوسف اى انسان صديق و راستين درباره هفت گاو فربه حكم صادر كن و فتوا بده .
از اين آيات استفاده مى شود كه مقام فتوا در درجه اول حق خدا و در مرحله بعد حق انبياء و ائمه طاهرين و سپس حق آن كسانى است كه از جانب خدا انبياء و ائمه براى مقام فتوا معين شده اند .
خداوند متعال در تهديد افراد فاقد شرايط فتوى نسبت به صدور حكم و فتوا مى فرمايد :
( وَلاَ تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذا حَلاَلٌ وَهَذا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُوا عَلَى اللهَ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللهَ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ )(3) :به جهت دروغى كه زبانهايتان بدان گوياست نگوييد كه اين چيز حلال و آن چيز حرام است تا مبادا بر خدا دروغ ببنديد ، كه آنان كه بر خدا دروغ مى بندند روى رستگارى نمى بينند .
( قُلْ أَرَأَيْتُم مَا أَنزَلَ اللهُ لَكُم مِن رِزْق فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَاماً وَحَلاَلاً قُلْ آللهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللهَ تَفْتَرُونَ )(4) :بگو گزارش كنيد آن مقدار از رزق و روزى را كه خداوند متعال براى شما فرو آورد و شما برخى از آنها را حرام و بعضى را حلال قرار داديد ، آيا خداوند به شما چنين اجازه اى داده است و يا بر او دروغ مى بنديد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره يونس (10) : 53 .
2 ـ سوره يونس (10) : 53 .
3 ـ سوره نحل (16) : 117 .
4 ـ سوره يونس (10) : 59 .
ملاحظه مى كنيد خداوند متعال با چه كيفيتى مستند و مأخذ حكم و فتوا را به دو نوع تقسيم فرموده :
نوعى از آن بگونه اى است كه انسان در صدور فتوا و اظهار رأى و نظر از طرف خداوند مأذون و مجاز مى باشد و نوعى ديگر كه در اظهار نظر درباره آنها مجاز نيست .
بنابراين اگر اذن الهى درباره رأى و نظرى تحقق نيابد و تو شخصاً به آنها اظهار نظر كنى و فتوا دهى بر خداوند متعال دروغ و افترا مى بندى ، بنگر به گفتار الهى كه به عنوان حكايت از رسول و فرستاده اش كه گرامى ترين خلق اوست چگونه سخن مى فرمايد :
( وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الاَْقَاوِيلِ لاََخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَـمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ )(1) :اگر پيامبر پاره اى از سخنان را به ما نسبت مى داد به دست خويش از او برمى گرفتيم و سپس رگ گردن او را از هم مى دريديم ! !
با توجه به اينكه خداوند متعال ، عزيزترين خلق خود را اينگونه ارعاب تهديد مى فرمايد ، انذار و تهديد او نسبت به ديگران چگونه خواهد بود ، آنگاه كه آنان در حضور خداوند و در برابر او سخنى را به دروغ و بنام او بر زبان آرند ؟ !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره الحاقه (69) : 46 .
مسئله فتوا در روايات
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :
اَجْرَؤُكُمْ عَلَى الْفَتْوى اَجْرَؤُكُمْ عَلَى النّارِ :آنكس كه در ميان شما از لحاظ فتوى و صدور حكم جرأت و جسارت فزونترى دارد ، بدانيد كه هم او نسبت به آتش جهنم داراى جسارت بيشترى است .
وَقالَ (صلى الله عليه وآله) :
اَشَدُّ النّاسِ عَذاباً يَوْمَ الْقيامَةِ رَجُلٌ قَتَلَ نَبِيّاً اَوْ قَتَلَهُ نَبِىٌّ اَوْ رَجُلٌ يُضِلُّ النّاسَ بِغَيْرِ عِلْم اَوْ مُصَوِّرٌ يُصَوِّرُ التماثيلَ .پرشكنجه ترين و معذّب ترين مردم روز قيامت افراد ذيل اند :
1 - كسى كه پيامبرى را كشته باشد .
2 - كسى كه بدست پيامبرى كشته شده .
3 - كسيكه بدون علم و آگاهى فتوا دهد و مردم را گمراه كند .
4 - آنكس كه بكار مجسمه و پيكره سازى سرگرم گردد .
على (عليه السلام) فرمود :
دو فرد مبغوض ترين خلق نزد خداوند هستند :
1 - فردى كه خداوند متعال او را به خود واگذاشته و مآلاً از راه راست منحرف گشته و شيفته و مغرور رأى و گفتار بدعت آميز شده ، و دم از نماز و روزه مى زند ، چنين فردى عامل و انگيزه اى براى فتنه و شيفتگى و فريب مردم است .
راه هدايت و رشد پيشينيان را گم كرده است ، آرى او عامل و موجب گمراهى پيروانش چه در زمان حيات و چه پس از مرگ خود مى باشد ، و بار گران اشتباهات و لغزشهاى ديگران را بدوش مى كشد !
2 - كسيكه جهل و نادانى خويش را همچون قماش و كالائى در ميان مردم ناآگاه و فاقد علم رواج مى دهد و اسير و گرفتار تيرگيها و تاريكى هاى فتنه شيفتگى بدنياست ، و او را انسان نماها عالم و دانشمند مى نامند ، در حاليكه چنين فردى هيچ روز كاملى را صرف علم و دانش نكرده است .
آنگاه كه بامدادان از بستر خواب برمى خيزد ، خواسته ها و تمايلات او در مورد چيزهائى فزاينده است كه اندك آن از فزونى آن بهتر مى باشد « يعنى دنبال دنيايا معارف و معلومات كم ارزش است » .
آنگاه نيز كه از آب گنديده و لجن زار دنيا سيراب گشت و مطالب بى فائده اى را اندوخت و در ميان مردم بر كرسى قضا و داورى نشست تا باصطلاح به حل فصل مشكلات بپردازد و درصدد جبران لغزشهاى ديگران برآيد ، اگر با مطالب پيچيده و مهمّى مواجه گردد ، اراجيفى را با استمداد از رأى و نظر شخصى مى پردازد و سپس براساس آن حكم و فرمان قطعى صادر مى كند !
پس بنابراين چنين فردى در امر شبهه بافى و لغزش پردازى و ياوه سرائى همچون عنكبوتى است كه تاروپودى سست مى تند و نمى داند كه آيا طريق صواب و راه حق را مى پيمايد و يا دچار اشتباه مى باشد .
او نبايد چنين تصور كند كه نسبت به آنچه درباره آنها حسّ پذيرش ندارد ، از علم و آگاهى برخوردار نيست ، لذا چنين شخصى جز معتقدادت خويش روش و شيوه اى به رسميّت نمى شناسد .
اگر او چيزى را با چيزى قياس كند و آنها را با معيارهاى سليقه شخصى با هم بسنجد و نتيجه باطلى از رهگذر آن بدست آرد ، در عين حال از رأى و نظر شخصى خود هراسى ندارد و آن را تكذيب نمى كند .
، بخاطر جهل و ناآگاهى نسبت به آن در اخفا و كتمان آن مى كوشد تا به وى نگويند نمى داند و با وجود اين اظهار نظر كرده ، حكم و فتوا صادر مى كند . اظهار نظر كرده ، حكم و فتوا صادر مى كند .
او را بايد كليد تمام تيرگيها و نادانى ها دانست و ابواب جهل و بى اطلاعى را در برابر ديدگان جامعه مى گشايد و سخت مرتكب اشتباه مى گردد ، و در وادى بى خبرى ها كوركورانه گام برمى دارد ، و از آنچه كه بدان آگاهى ندارد پوزش خواهى نمى كند تا از دست و زبان مردم سالم بماند و بى نقص و عيب تلقى گردد ! !
او نمى تواند در علم و دانش قاطعيتى كسب كند تا بهره و نصيبى براى خويش فراهم آورد ، روايات و منقولات را درهم مى ريزد و آنها را از هم متلاشى مى سازد ، آنچنان كه باد و طوفان ، گياهان خشكيده و خس و خاشاك را از هم مى پراند .
ميراث هاى بناحق از دست رفته از او گريان ، و خونهاى بناحق ريخته از او نالان مى باشند ، به حكم او ناموس حرام ، حلال تلقى مى شود .
براى پاسخ به پرسشهائى كه بدست او مى رسد ، احساس خلأو تهيدستى مى نمايد و بالاخره فاقد شايستگى رياستى است كه خود مدّعى آن مى باشدبناحق مدّعى علم به حق است(1) .
فيض آن عارف بيدار مى فرمايد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نهج البلاغه كلام 17 .
هشدار كه هر ذره حسابست دراينجا *** ديوان حسابست و كتابست اينجا
حشراست و نشور است و صراطست وقيامت *** ميزان ثوابست و عقابست اينجا
فردوس برين است يكى را و يكى را *** آزار و جحيم است و عذابست اينجا
آن را كه حساب عملش لحظه به لحظه است *** با دوست خطابست و عتابست در اينجا
آن را كه گشودست ز دل چشم بصير *** بيند چه حساب و چه كتابست در اينجا
بيند همه پاداش عمل تازه به تازه *** با خويش مر آن را كه حسابست در اينجا
با زاهدش ارهست خطابى بقيامت *** با ماش هم امروز خطابست در اينجا
امروز بپاداش شهيدان محبت *** زان روى برافكنده نقابست در اينجا
آن را كه قيامت خوش و نزديك نمايد *** از گرمى تعجيل دل آبست در اينجا
دورى كه نبيند مگر از دور قيامت *** در ديده تنگش چو سرابست در اينجا
بيدار نگردد مگر از صور سرافيل *** مستغرق غفلت كه بخوابست در اينجا
هشدار كه سنجد عمل خويشتن اى فيض *** سر سوى حق و پا به ركابست در اينجا
صد شكر كه دلهاى عزيزان همه آنجا *** معمور بود گر چه خرابست در اينجا
زرارة بن اعين از حضرت امام باقر (عليه السلام) چنين روايت كرده است كه از آن حضرت پرسيدم حق خداوند متعال بر بندگانش چيست ؟
فرمود ، آنچه را كه مى دانند بگويند و بر زبان آرند ، و راجع به چيزى كه نمى دانند توقف و درنگ نموده و سخنى درباره آن بميان نياورند .
از ابى عبيده حذّاء از امام باقر (عليه السلام) است :
مَنْ اَفْتى بِغَيْرِ عَلْم وَلا هُدىً لَعَنَتْهُ مَلائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَمَلائِكَةُ الْعَذابِ وَلَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْياهُ :كسيكه بدون آگاهى و علم كافى و در عين فقدان هدايت بحق به صدور فتوا براى مردم دست يازد ، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او را لعنت كرده و بار سنگين گناه كسانى كه به فتواى او عمل كردند بدو مى پيوندد .
مفضّل مى گويد : حضرت صادق (عليه السلام) بمن فرمود : تو را از دو خصلت و دو شيوه نهى مى كنم ، دو شيوه اى كه مردم به علّت دچار شدن به آن دو گرفتار هلاك نابودى گشتند :
1 - با شيوه اى باطل و نادرست ديندارى كنى .
2 - ندانسته و نسنجيده به مردم فتوا دهى .
ابى شبرمه فقيه بزرگ اهل سنت مى گويد : هر زمان حديثى را كه از جعفر بن محمد مى شنيدم بياد مى آورم مى خواهد قلبم از هم بشكافد كه آن حضرت فرمود : پدرم از جدم و او از رسول خدا روايت كرده است ، ( ابى شرمه بدنبال اين جمله مى گويد ) سوگند به خداوند متعال كه پدرش بر جدش و جدش بر رسول خدا دروغ نبسته است كه آن حضرت فرمود :
هر كس به قياسات و معيارهاى من درآوردى عمل كند خود دچار نابودى گشته و ديگران را به نابودى كشانده ، و آنكه ندانسته به مردم فتوا دهد و با آن كه احكام ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه را شناسائى نكرده دست به صدور فتوا زند موجبات هلاكت و نابودى خود و ديگران را فراهم مى آورد .
بلبل گلستان عشق ، عندليب بستان يار ، خواجه شيراز مى فرمايد :
راهى بزن كه آهى بر ساز آن توان زد *** شعرى بخوان كه با او رطل گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن *** گلبانگ سربلندى بر آسمان توان زد
قد خميده ما سهلت نمايد اما *** بر چشم دشمنان تير از اين كمان توان زد
در خانقه نگنجد اسرار عشق بازى *** جام مى مغانه هم با مغان توان زد
درويش را نباشد برگ سراى سلطان *** مائيم و كهنه دلقى كآتش در آن توان زد
اهل نظر دو عالم با يك نظر ببازند *** عشقست و داد اوّل بر نقد جان توان زد
گر دولت وصالت گاهى درى گشودن *** سرها بدين تخيّل بر آستان توان زد
عشق و شباب و رندى مجموعه مراد است *** چون جمع شد معانى گوى بيان توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو ئين عجب نيست *** گر راهزن تو باشى صد كاروان توان زد
حافظ بحقّ قرآن كز شيد و زرق باز آى *** باشد كه گوى عيشى در اين جهان توان زد
نظر بزرگان دين در حساس بودن مسئله فتوا
از برخى تابعين چنين آورده اند كه گفت : من محضر صد و بيست نفر از انصار را درك كردم كه همگى آنها از اصحاب و ياران رسول خدا بودند ، اگر يكى از آنان از ديگرى درباره مسئله اى پرسش مى كرد اين يكى به آن ديگرى و آن ديگر به شخص ديگر پاسخ اين پرسش را ارجاع مى داد ، تا آنگاه كه اداء پاسخ به همان فرد اول باز مى گشت .
هم او اضافه مى كند : من در همين مسجد صد و بيست نفر از اصحاب رسول خدا را درك نمودم ، هيچ يك از آنها حديثى را بازگو نمى كرد مگر آنكه علاقمند بود برادر دينى او بجاى او سخن بگويد و هيچ كسى نيز راجع به فتوائى پرسش نمى كرد مگر آنكه مى خواست برادر ايمانى او پاسخ آن فتوا را بيان كند .
براء مى گويد : من سيصد نفر از ياران پيامبر گرامى اسلام را در جنگ بدر ديدم ، همه آنها بگونه اى بسر مى بردند كه مايل بودند يار و رفيقش بجاى آنها فتوا صادر كند .
ابن عباس مى گفت : اگر كسى در هر مسئله اى بدون مطالعه به مردم فتوا دهد ديوانه اى بيش نيست .
پيشينيان فرموده اند : عالم و دانشمند دينى در فضائى خالى ميان خدا و خلق او قرار دارد ، بايد بنگرد با چه كيفيتى در ميان آنها قرار مى گيرد و اين خلأ را جبران مى كند .
يكى از بزرگان به يكى از اصحاب فتوا گفت : چنان مى بينم كه به مردم فتوا مى دهى ، آنگاه كه شخصى نزد تو مى آيد و درباره مسئله اى از تو سئول مى كند ، اهتمام و كوشش تو نبايد در اين جهت محدود و مصروف گردد كه او را صرفاً از آن حالتى كه دچار آن است رهائى بخشى ، بلكه بايد سعى و همت تو در آن جهت صرف گردد كه خويشتن را نيز از آنچه راجع به آن سؤال شده نجات دهى !
عطاء بن سائب تابعى گفته است : من گروهى از بزرگان دين را چنين يافته بودم كه اگر از آنها راجع به موضوعى سؤال مى كردند اندامشان به لرزه مى افتاد .
از عبدالله بن مسعود است كه مى گفت : ممكن است كسى بگويد خداوند چنين دستور داده است ولى خدا به او بگويد : دروغ مى گوئى !
از يحيى بن سعيد نقل شده است كه مى گفت : سعيد بن مسيب هرگز فتوائى صادر نمى كرد مگر آن كه مى گفت : بار خدايا مرا سالم نگهدار و حفظ كن ديگران را نيز از لغزش و نادرستى رأيم و نظرم حفظ بفرما .
از مالك بن انس درباره چهل و هشت مسئله سؤال شد در پاسخ آنها گفته بود : جواب سى و دو مسئله را نمى دانم . و در روايت ديگرى آمده است كه از او راجع به پنجاه مسئله و موضوع پرسش شد ولى درباره هيچ يك از آنها پاسخ نگفت چنين اظهار كرد : هر كه مى خواهد درباره مسئله اى پاسخ ايراد كند شايسته است پيش از ايراد جواب خويشتن را بر بهشت و دوزخ عرضه كرده و كيفيت رهائى خود را از دوزخ در نظر بگيرد و سپس به آن مسئله پاسخ گويد .
شاهد آن نيست كه موئى و ميانى دارد *** بنده طلعت آن باش كه آنى دارد
شيوه حور و پرى گر چه لطيف است ولى *** خوبى آنست و لطافت كه فلانى دارد
چشمه چشم مرا اى گل خندان درياب *** كه باميد تو خوش آب روانى دارد
گوى خوبى كه برد از تو كه خورشيد آنجا *** نه سوارى است كه در دست عنانى دارد
دل نشان شد سخنم تا تو قبولش كردى *** آرى آرى سخن عشق نشانى دارد
خم ابروى تو در صنعت تير اندازى *** برده از دست هر آنكس كه كمانى دارد
در ره عشق نشد كس بيقين مرحرم راز *** هر كسى بر حسب فكر گمانى دارد
با خرابات نشينان ز كرامات ملاف *** هر سخن وقتى هر نكته مكانى دارد
مرغ زيرك نزند در چمنش پرده سراى *** هر بهارى كه بدنبال خزانى دارد
مدّعى گو لغز و نكته به حافظ نفروش *** كِلك ما نيز زبانىّ و بيانى دارد
روزى از مالك بن انس درباره مسئله اى سؤال كردند ولى او در پاسخ گفت نميدانم . به وى گفتند مسئله ساده و آسانى است ، چرا پاسخ نمى دهى ؟ انس خشمگين شد و گفت : در محدوده و حوزه علم و دانش هيچ مسئله ساده و آسانى وجود ندارد . مگر گفتار خداوند به گوش تو نرسيده كه فرمود :
( إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً )(1) .ما گفتارى گران و سنگين به تو القا خواهيم كرد .
بنابراين علم و دانش و دين اصولاً سنگين و تمام قسمت آن مشكل و دشوار مى باشد .
از قاسم بن محمد بن ابى بكر كه يكى از فقهاى مدينه بوده و دانش و فقاهت او مورد اتفاق همه مسلمين است ، درباره مطلبى سؤال كردند وى گفت : جواب صحيح اين مسئله را نمى دانم ، سائل گفت : من بدين منظور بسوى تو شتافتم كه غير از تو شخص ديگرى را به شايستگى نمى شناسم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره مزمل (73) : 5 .
قاسم گفت : به طول لّحيه و بلندى محاسن و كثرت مردم در پيرامون من منگر . بخداوند متعال كه من پاسخ پرسش تو را نمى دانم . در اين اثنا يكى از بزرگان افراد سالمند قريش به او گفت : برادرزاده در كنار اين شخص بنشين و جواب مسئله را براى او بيان كن ، سوگند به خداوند در هر مجلسى كه تو را در جمع ديگران مشاهده كردم ، كسى را فاضل تر و دانشورتر از تو باشد تاكنون نديده ام . قاسم گفت : بخدا قسم اگر زبانم را از بيخ و بن بركنند براى من محبوب تر از آن است كه درباره چيزى سخن بگويم كه بدان علم و آگاهى ندارم .
درباره حسن بن محمد بن شرف شاه استرآبادى چنين آورده اند كه :
روزى زنى بر او وارد شد و راجع به مسائل مشكل و پيچيده حيض و عادت زنانه سؤالاتى مطرح ساخت ولى او نتوانست پاسخ دهد ، آن زن به حسن گفت :
پته هاى عمامه تو به كمرت رسيده ، لكن از ايراد پاسخ به سؤال يك زن عاجز هستى ؟ حسن به او گفت : اى خاله اگر من پاسخ هر مسئله اى را مى دانستم پته هاى عمامه من قعر زمين را نيز درمى نورديد و به ژرفاى آن راه مى يافت ! !
جان در مقام عشق به جانان نمى رسد *** دل در بلاى درد به درمان نمى رسد
درمان دل وصال و جمالست وين دو چيز *** دشوار مى نمايد و آسان نمى رسد
ذوقى كه هست جمله درآن حضرتست و بس *** وز صد يكى به عالم عرفان نمى رسد
وز هر چه نقد عالم عرفانست از هزار *** جز وى به كلّ گنبد گردان نمى رسد
وز صد هزار چيز كه در چرخ مى رود *** صد يك بسوى جوهر انسان نمى رسد
وز هر چه يافت جوهر انسان ز شوق و ذوق *** بوئى به حسّ جمله حيوان نمى رسد
مقصود آن كه از مى ساقى حضرتش *** يك قطره درد به دو جهان نمى رسد
چندين حجاب در ره تو بس عجب مدار *** گر جان تو بحضرت جانان نمى رسد
جانان چو گنج زير طلسم جهان نهان *** گنجى كه هيچ كس بسر آن نمى رسد
تو قانعى به لذت حسّى چو گاو خر *** چون دست تو به معرفت جان نمى رسد
تا كى چو كرم پيله تنى گرد خويشتن *** بر خود متن كه خود به تو چندان نمى رسد
خود را قدم قدم به مقامات برتر آر *** چندان برو كه رخصت امكان نمى رسد
زيرا كه مردِ راه نگيرد بهيچ روى *** يك دم قرار تا كه به پيشان نمى رسد
چندين هزار حاجب و دربان كه در رهند *** شايد اگر كسى بر سلطان نمى رسد
در راه او رسيد قدمهاى سالكان *** وين راه بى كرانه به پايان نمى رسد
پايان نديد كس ز بيابان عشق زانك *** هرگز دلى بپاى بيابان نمى رسد
چندين ببوى وصل كه در خود سفر كند *** عطار را بجز غم هجران نمى رسد
شرايط مفتى
بايد دانست كه لازم است مفتى ، مسلمان و مكلّف و فقيه و عادل باشد .
شرائط فقاهت آنگاه در مفتى فراهم مى آيد كه او به شناخت احكام از طريق استنباط آنها از ادلّه تفصيلى آن يعنى كتاب و سنت و اجماع و ادلّه عقل و امثال آنها قيام كند ، ادله اى كه در جاى خود مورد بحث و تحقيق قرار گرفته است .
شناخت احكام شرعى با چنين شرايط در صورتى كامل مى گردد كه مسائل مطالب زيربنائى آن از قبيل : اثبات صانع و صفات او شناخته شود ، شناختى كه حصول ايمان انسان بر آن متوقف است ، بايد پيش از دست اندركار شدن در استنباط احكام شرعى ، مسائل مربوط به نبوت ، امامت ، معاد كه از مسائل كلامى است شناسائى شود ، چنان كه بايد علوم زيربنائى شناخت ادله از قبيل : صرف ، نحو ، لغت ، در محدوده علم عربيت و شرايط حدود برهان در علم منطق و اصول فقه و حقايق مربوط به احكام شرعى از آيات قرآنى و احاديث مربوط به احكام شرعى و علوم حديث چه از لحاظ متن و چه از لحاظ سند را تحصيل كند و آنكه اين تحصيل براساس اطلاع از اصل صحيحى انجام گيرد ، اصلى كه بتواند بهنگام نياز بدان مراجعه نمايد .
مفتى بايد موارد اختلاف و اتفاق علما و فقها را در مسائل شرعى بشناسد به اين معنى كه بايد بداند مسئله اى را كه درباره آن فتوا مى دهد رأى و نظر او در آن مسئله مخالف اجماع علما نيست .
بلكه بايد بداند كه رأى او با رأى و نظر عده اى از فقهاء پيشين موافقت دارد ،يا رأى او به ظنّ قوى درباره مسئله ايست كه فقهاء پيشين درباره آن سخنى بميان نياورده اند بلكه آن مسئله از مستحدثات بوده كه در عصر او و يا عصرى نزديك به زمان او پديد آمده است و يا آن كه خود داراى ملكه نفسانى و قوه و نيروئى قدسى و ملكوتى باشد كه بتواند فروع و جزئيات احكام را از اصول و كليات آن بدست آورده و هر قضيه اى را به ادلّه مناسب آن ارجاع دهد .
مطالب فوق مجموعه شرائط و امورى است كه درباره مفتى مطلق و مستقل معتبر و لازم مى باشد ، تا بتواند در مورد تمام احكام فرعى و ابواب مختلف فقهى اظهار نظر نموده و مستقلاً فتوا صادر كند .
اگر شرائط و اوصاف مذكور در فردى فراهم آيد بر او واجب است كه در مورد هر مسئله فقهى و احكام فرعى مورد نياز خود و يا هر مسئله اى كه از او سؤال مى شود تمام وسع و طاقت و كوشش خود را بكار گيرد تا به توضيح و بررسى آن مسئله از طريق ادله تفصيلى آن بپردازد .
با توجه به مقدماتى كه گذشت و تا اندازه اى عظمت و اهميت مسئله فتوا روشن شد اكنون وقت آن رسيده است كه به توضيح روايت حضرت صادق (عليه السلام)در كتاب مصباح الشريعه توجه كنيد .
كسى كه با باطن پاكش و خلوص علم و نيّتش و طهارت ظاهر و باطنش برهان و مستمسكى از خدايش دنبال پيدا كردن احكام شرعى از ادله تفصيليه اش نباشد حق فتوا ندارد ، و حكم دادن بر او حلال نيست ، كه فتوا حق نفس زكيّه و باطن پاك از آلودگيها و عقل سالم و نيت خالص و صفاى درون و دارنده حكمت الهى است .
فتوا دادن حكم كردن در مسائل شرعى است ، و حكم جازم و قاطع در دين الهى جائز نيست مگر به اذن حق و به دليل و برهان قائم از كتاب و سنت .
در صورتى كه مفتى فتوا دهد به تكيه بر حديث يا خبرى از رسول خدا و ائمه و خود آن خبر و حديث را نديده باشد و جزم و قطع به آن برايش حاصل نشده باشد ، آن مفتى جاهل است و در آن فتوا اهل گناه و معصيت . كه رسول اسلام فرمود جسورترين شما بر فتوا جسورترين شما بر خداست ! !
يكى از بزرگترين فقها را بخواب ديدند و از كيفيت حالش پرسيدند :
جواب داد دو چيز براى سرعت نجات من كمك كرد و گرنه مسئله فتواها مرا معطّل مى كرد : يكى نوشتن كتابى در دو هزار دليل بر حقانيت ولايت و خلافت بلافصل حضرت مولى الموحّدين و دوم زيارت حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) .
آيا نمى دانيد مفتى در وقت فتوا دادن ميان جناب عزت و بنده قرار دارد تا حكم خدا را به او برساند و در حقيقت مفتى كار پيامبر را انجام مى دهد و اين چنين شخصى بر سر دو راهى بهشت و جهنم است . اگر در آنچه مى گويد و فتوا مى دهد صادق باشد و گفته اش موافق با اصول شرعى ، اهل نجات ورنه هلاك است و اهل عذاب !
سفيان بن عُيَيْنَه گفت : از دانش من ديگران چگونه بهره مند شوند در حاليكه نفس من از آن منتفع نباشد و به آنچه مى گويم عمل نمى كنم ؟
فتوا دادن حق كسى است كه در ميان اهل زمان و بين مردم منطقه از همه افضل تر و اتقى تر و اصلح تر باشد .
پيامبر فرمود بهتر است مفتى كمال احتياط را در فتوا رعايت كرده و بگويد آنچه را من فتوا داده ام شايد حكم الهى باشد و يا نزديك به خواسته حضرت حق .
امير المؤمنين (عليه السلام) از يك قاضى پرسيد : ناسخ و منسوخ قرآن و حديث را مى شناسى ؟ قاضى گفت نه ، حضرت هم فرمود هم خود را هلاك كرده اى ، هم آنان را كه به فتوايت عمل مى كنند .
مفتى نياز به فهم چند حقيقت دارد :
1 - شناختن معانى قرآن ، بخصوص آياتى كه محور استنباط احكام شرعيّه است .
2 - شناخت حقايق سنن و اخبار و روايات معصومين و راه بردن به ظواهربواطن اشارات و تأويلات و صحت و فساد اسناد روايات و روات اخبار .
3 - تميز دادن مسائل اجماعيه از اختلافيه و اطلاع يافتن بر اصول اجماعيات و اختلافيات .
4 - قدرت بر ترجيح آنچه قابل ترجيح است .
5 - داشتن ملكه عدالت كه عامل اتيان واجبات و ترك محرمات است .
6 - ملازمت بر حكمت و حميّت كه وى را از افراط و تفريط در همه امور باز دارد .
7 - تقوا و پرهيزكارى .
فهرست | بعد |