قبل | فهرست | بعد |
باب شست و هشتم در شناختن پيامبران است
قَالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : اِنّ الله تَعالى مَكَّنَ أنْبِياءَهُ مِنْ خَزائِنِ لُطْفِهِ وَكَرَمِهِ وَرَحْمَتِهِ وَعَلَّمَهُمْ مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِهِ وَاَفْرَدَهُمْ مِنْ جَميعِ الْخَلائِقِ لِنَفْسِهِ .فَلا يُشْبِهُ اَخْلاقَهُمْ وَاَحْوالَهُمْ اَحَدٌ مِنَ الْخَلائِقِ اَجْمَعينَ اِذْ جَعَلَهُمْ وَسائِلَ سائِرِ الْخَلْقِ اِلَيْهِ وَجَعَلَ حُبَّهُمْ وَطاعَتَهُمْ سَبَبَ رِضاهُ وَخِلافَهُمْ وَاِنْكارَهُمْ سَبَبَ سَخَطِهِ .
وَاَمَرَ كُلَّ قَوم وَفِئَة بِاتِّباعِ مِلَّةِ رَسُولِهِمْ وَأبى أنْ يَقْبَلَ طاعَةً اِلاّ بِطاعَتِهِمْ وَتَبْجيلِهِمْ وَمَعْرِفَةِ حُرْمَتِهِمْ وَحُبِّهِمْ وَوَقارِهِمْ وَتَعظيمِهِمْ وَجاهِهِمْ عِنْدَ اللهِ تَعالى .فَعَظِّمْ جَميعَ أنْبِياءِاللهِ تَعالى وَلا تُنْزِلْهُمْ مَنْزِلَةَ اَحَد مِمَّنْ دُونَهُمْ ، وَلا تَتَصَرَّفْ بِعَقْلِكَ في مَقاماتِهِمْ وَاَحْوالِهِمْ وَاَخْلافِهِمْ اِلاّ بِبَيان مُحْكَم مِنْ عِنْدِاللهِ تَعالى وَاِجْماعِ اَهْلِ الْبَصائِرِ بِدَلائِلَ يَتَحَقَّقُ بِها فَضائِلُهُمْ وَمَراتِبُهُمْ .
أضَلَّهُمُ اللهُ وَأعْمى أبْصارَهُمْ .وَأتى بِالْوُصُولِ اِلى حَقيقَةِ مالَهُمْ عِنْدَاللهِ تَعالى .
وَاِنْ قابَلْتَ اَفعالَهُمْ وَاَقْوالَهُمْ بِمَنْ دُونَهُمْ مِنَ النّاسِ فَقَدْ اَسَأْتَ صَحْبَتَهُمْ وَأنْكَرْتَ مَعْرِفَتَهُمْ وَجَهِلْتَ خُصُوصِيَّتَهُمْ بِاللهِ وَسَقَطْتَ عَن دَرَجَةِ حَقائِقِ الاْيمانِ وَالمْعْرِفَةِ ، فَاِيّاكَ ثُمَّ اِيّاكَ .امام صادق (عليه السلام) در اين فصل به مهم ترين موضوع و پرمنفعت ترين حادثه كه در تاريخ انسان رخ داده يعنى مسئله نبوت و انبياء اشاره مى فرمايند .
نبوت انبياء و وجود مبارك پيامبران يعنى حقيقتى كه در پرتو آن توحيدقيامت و تمام حقايق ملكوتى و واقعيات آسمانى شناخته شد ، و از بركت آن درهاى سعادت دنيا و آخرت به روى انسان گشوده گشت .
اگر انبياء الهى نبودند ، حقايق آسمانى و مسائل قدسى و واقعيات معنوى شناخته نمى شد و دست احدى از عالميان به معنويات و ثمرات آن نمى رسيد .
آنان كه جداى از انبياء در فلسفه و حكمت رنج فراوان بردند و هزاران سال است به تدوين مسائل مشغولند و هزاران كتاب در اين زمينه بيادگار گذاشتند ، خود انصاف بدهيد كه اين راه را تا كجا توانستند طى كنند ، به كتابخانه ها و كتب اينان مراجعه كنيد ، ببينيد هنوز كه هنوز است در مسائل اوليه حكمت با خود اختلاف دارند ، و از ارائه مسائلى كه حلال مشكلات بشر باشد ، و در جهت سلامت قلب و اخلاق و عمل بشر بكار آيد عاجز بوده و هستند .
كدام فيلسوف و حكيمى كه فلسفه و حكمتش جداى از نبوت تدوين شده مى تواند خودش اسوه حيات واقعى در عالم زندگى و كتابش راهگشاى مشكلات مادى و معنوى باشد ؟ !
بشر جداى از نبوت انبياء و راه نورانى پيامبران از يافتن حقايق معنوى مسائل با عظمت ماوراء طبيعت ، و شناخت توحيد عاجز بوده و هست .
شما فقط يك ساعت و بلكه كمتر در زندگى فرد و خانواده و جامعه جداى از نبوّت و فرد و خانواده و جامعه متصل به نبوت دقت كنيد تا صدق اين مقال براى شما روشن شود ، و موقف و موقعيت با عظمت انبياء براى شما معلوم گردد .
آن كه بحقيقت در رابطه با انبياست داراى قلب سليم ، انديشه پاك ، اخلاق حسنه و عمل صالح است و وجودش براى خانه و جامعه ، و براى فرد و ملّت منبع خير و بركت است ، اگر به دانش برسد دانشمندى بصير و آگاهى ورع معلّمى دلسوز و مرشدى روح بخش و كانونى از نور مى گردد ، اگر به مال برسد ، انفاق گرى عاشق ، صدقه دهنده اى صادق ، دستگيرى جان بخش ، و فداكارى مهربان و خلاصه حلاّل مشكلات دردمندان و مستمندان و بى نوايان مى گرددبراى شب تاريك محتاجان چراغى پرفروغ و شمعى سوزان مى شود ، اگر به حكومت و مقام برسد ، انسانى رعيت نواز ، حاكمى عادل ، كارگردانى بيدار ، چوپانى بينا ، و دادگرى باوفا ، و گيرنده حق مظلوم از ظالم از آب در مى آيد .
آن كه با نبوت انبياء رابطه ندارد ، اگر به دانش برسد ، همانند دزدى مى شود كه براى غارت كردن گزيده ترين كالا با چراغ آمده ، و مانند گرگى است كه به گله زده از اضلال و گمراه كردن عباد حق و تحميل فرهنگ شيطانى و مادى خود بر جامعه انسانى ابا نمى كند !
اگر به مال برسد دچار حرص و بخل و طمع مى شود و مانند زالو بجان مظلومان و محرومان افتاده و از مكيدن خون آنان لذت مى برد و براى دستبرد به اموال عمومى و حق محرومان از هيچ جنايتى فروگذار نمى كند .
اگر بمقام برسد خون و جان و مال و هويّت و حيثيت و آبروى انسانها را مباح كرده ، و صد اسبه به حيات آرام مردم تاخته و از آتش زدن به فضاى زندگى ديگران غرق در لذت گشته و از اينكه بخاطر مقامش هزاران انسان بى گناه با زن فرزند خود طعمه آتش سلاحش شوند روگردان نخواهد شد ! !
تاريخ بشر را در قلمرو فرد و اجتماع همين دو گروه تشكيل داده اند : آنان كه فضاى زندگى و جان و قلب خود را به نور نبوت روشن كردند ، و تا توانستند به بندگان الهى در هر جهت خدمت نمودند ، و آنان كه قلب و جان و فضاى حياتشان سراسر ظلمت و تاريكى بود و تا توانستند و تا جائى كه نفس داشتند به بندگان الهى هجوم برده و از هيچ جنايت وحشتناكى فروگذار نكردند ! !
بدون شك اگر نبوت انبياء نبود ، يا امروز از نسل بشر آثارى وجود نداشت يا اگر داشت از نظر كيفيت زندگى با هيچ جنگلى قابل مقايسه نبود .
من در اين فصل بسيار مهم ابتدا به ترجمه اصل حديث اقدام مى كنم سپس به شرح مفصل مسئله از طريق قرآن و روايت و مسائل عقلى مى پردازم ، باشد كه خداوند بزرگ و پروردگار مهربان دل ما را به نور نبوت منور كند و جان و قلب ما را بحقايقى كه از آن پيشوايان راه حق بجا مانده آراسته فرمايد ، و از اين طريق راه سعادت دنيا و آخرت را بما بنماياند و از چاه طبيعت و زندان مادّيت بدرآورده ، به فضاى امن ملكوت و بارگاه قدس و جبروت برساند .
الهى جدائى از انبياء محصولى غيز خسارت و ضرر ندارد خداوندا دورى از انبياء غير از ضلالت و گمراهى چيزى نيست ، پروردگارا به سوط درون عاشقان به حقيقت اهل حقيقت ، و به عبادت عباد و زهد زَهاد ، و صدق صادقان ، و نور عارفان ، و گريه با قيمت شب زنده داران ، و توفيق شناخت انبياء و بهره گيرى از دستورات و كتاب آسمانى آنان را براى آراسته شدن جان ما بحقايق و پيراسته شدن قلبمان از رذائل به ما عنايت فرما ، كه ما را جز حضرت تو در اين راه يارياورى نيست يا غياث المستغيثين .
اين عاجز درمانده و خسته مانده ، و محروم از فيض به پيشگاه مقدس حضرت حق از باب عجز و زارى عرضه داشته ام :
دل ما جايگه آتش سوزنده تست *** جان ما آينه صورت فرخنده تست
سود ما غير غمت نيست ببازار وجود *** جمع ما خاك نشينان به وفا بنده تست
به شبستان جهان جمله به ظلمت غرقيم *** نور ما پرتو ما از رخ تابنده تست
نيست ما را به جهان ارزش اظهار وجود *** ارزش ما همه از گوهر ارزنده تست
به سراپرده عشقت همه جمعيم و خوشيم *** كه همين جمع از آن زلف پراكنده تست
شيوه ما گنه و هر قدم ماست خطا *** همه سرهاست بزير و همه شرمنده تست
جان ناقابل ما زآتش عشقت تو بسوز *** سوز جانها همه از سوز گدازنده تست
بنواز اين دل مسكين همه از لطف وكرم *** كه كرامت بتو سوگند برازنده تست
ترجمه حديث باب معرفت انبيا
خداوند بزرگ از باب عشق و شفقت و فرط مهربانى به بندگان از خزائن لطف و كرم و رحمت خود انبياء را براى هدايت خلق مبعوث به رسالت كرد و آن هاديان راه حق را بسوى عباد خود فرستاد .
دانش و بينش و آگاهى و بصيرت نسبت به تمام امور را از غيب علمش خزينه دانشش به آنان مرحمت فرمود ، تا جائيكه آن بزرگواران در تمام زمينه هاى حيات از جهت معرفت سرآمد تمام عالميان شدند .
آن آراستگان به حقايق را از ميان تمام مردم عالم به عنوان بندگان خاص عباد مخلص براى خود برگزيد ، چون كه آنان را نفس و جانى بود در غايت تنزّه پاكى و صفا و نورانيت و قلبى بود مالامال از معرفت و عشق بحضرت ربّ .
هيچ آفريده اى از نظر احوال و اخلاق شبيه انبياءِ خدا نيست ، كه آنان از نظر حال و احوال و خُلق و اخلاق ، و درستى و راستى ، و فضيلت و فضائل ، و علم آگاهى و بصيرت و بينش سرآمد تمام عالميانند .
انبياء را واسطه بين خود و خلق خود قرار داد ، تا مردمان بسبب اتصال علمى عملى به آن بزرگواران از فيوضات الهيه و حقايق رحمانيه بهره مند شوند ، و اطاعت از آن پيشگامان و پيشروان راه شريعت و طريقت و حقيقت را موجب رضا و خوشنودى خو ، و مخالفت با آنان را سبب سخط و غضب و خشم خود قرار داد .
اطاعت از هر پيامبرى را تا پيامبر ديگر مبعوث به رسالت نشده بر امت آن پيامبر واجب و لازم دانست ، و به آنان ابلاغ كرد كه اطاعت از پيامبرتان اطاعت از من تعظيم رسول من تعظيم من و معرفت حرمت او معرفت حرمت من وعشق به او عشق به من و احترام به او احترام به من و شناخت مرتبه او شناخت مرتبه من است .
خداوند عزيز تمام انبياء را بزرگ و عظيم دانسته ، تو نيز به پيروى از حق همه انبياء را عظيم و بزرگ بدان و نسبت به آن بزرگواران حق احترام را رعايت كن احدى را در هيچ برنامه اى با آنان مقايسه مكن ، كه آنان در هيچ زمينه اى نظير و شبيه و مانند ندارند .
بدون تكيه بر حجت قوى و دليل عقلى و نقلى و قرآن و حديث ، نسبت به مقامات و احوالات و اخلاق آنان نظر مده ، كه نظر درباره آنان بدون اتكاء به برهان قوى نظرى فاقد ارزش است .
عقل به تنهائى راه به شناخت مقام و حال و عظمت و بزرگى آن بزرگواران ندارد به اين خاطر حركت با پاى عقل تنها بجائى نميرسد .
خداوند به چاه بدبختى دراندازد آنان كه در حق انبياء بدون تكيه بر برهان الهى نظر دادند ، و چشم دلشان را كور كند ، آنان كه خواستند بدون چراغ الهى در حق پيامبران اظهار نظر كنند .
كجا به حقيقت آن بزرگواران ميتوان رسيد ، كه هر دستى از رسيدن به مقام آن ان كوتاه و هر پائى لنگ است ، چگونه قدر و قيمت آنان را مى توان يافت كه آنان در نزد حق از قرب منزلت خاص برخوردارند ؟ !
اگر آنان را با كسى در افعال و اقوال مساوى و برابر بدانى به گناه خطرناكى و به عمل بسيار بدى دچار شده اى ، علاوه مقام آن بزرگواران را منكر شده ،امتيازات الهى آنان را پنهان داشته اى ، در اينصورت از درجه ايمان و حقايق آن و از مدار معرفت خارج گشته و بنده ناسپاس و بدبختى شده اى . بر تو باد ، بر تو باد از اينكه بدون حجت قوى و برهان جلى در حق آن عباد پاك و بندگان مخلص حق اظهار نظر كنى .
اين شرمند مسكين و سرافكنده مستكين به محضر مقدس رسول اسلام (صلى الله عليه وآله)عرضه داشته ام :
عزيز آن جان كه جانانش تو باشى *** قوى آن دل كه سلطانش تو باشى
بلند آن سر به عالم گردد اى دوست *** كه باشد گوى و چوگانش تو باشى
به محصول ابد خواهد نشستن *** درختى را كه دهقانش تو باشى
غنى هر دو عالم گردد آن كس *** كه در يك لحظه احسانش تو باشى
سر و سامان بگيرد در دو عالم *** هر آن دل را كه سامانش تو باشى
چمن آرا شود هر گل كه در عشق *** در اين عالم گلستانش تو باشى
شود روشن تر از خورشيد عالم *** هر آن جانى كه عرفانش تو باشى
دهد جان هم چو مسكين بى محابا *** هر آن عاشق كه مهمانش تو باشى
ضرورى ترين نياز انسان نياز به انبياست
دنيا منزلى از منازل است كه انسان در اين منزل هيچ چاره اى ندارد جز اينكه به حالت اجتماع زندگى كند .
در اين منزل نيازمند به سلامت بدن و بقاء نسل است ، براى سلامت بدن بقاء نسل محتاج به جلب علل حفظ سلامت بدن و بقاء نسل و دفع مهلكات مفسدات بدن و نسل است .
علل حفظ سلامت بدن و بقاء نسل ، مواد غذائى ، مواد پوشاكى ، و تأمين مسكن و ازدواج است ، و هر يك از اين موانع و مهلكات و مفسداتى دارد كه انسان تا هست بايد با علل خرابى و فساد مبارزه كند .
تأمين مواد غذائى و پوشاكى و مسكن احتياج به توليد و خريد و فروش دارد ، در اين جهت پاى دامدارى ، كشاورزى ، صنعت و تجارت به ميان كشيده مى شود و اين همه احتياج به تعاون و همكارى و كار دسته جمعى دارد ، و اين احتياج به تعاون و همكارى است كه اساس تمدن و سياست و ايجاد دولت و حكومت را اقتضا مى كند .
از طرفت نفس بشر نفسى بى نهايت خواه است ، و اين حالت بى نهايت خواهى بر اساس حكمت خداوندى به نفس عنايت شده ، و اين بى نهايت خواهى بايد متوجه عالم معنى و ملكوت باشد تا انسان در پايان مسافرتش در منزل دنيا به مقصد اعلى و هدف اَسنى كه لقاء قرب حضرت الله است برسد .
ولى چون اكثريت قريب به اتفاق مردم جهان در ادوار تاريخ حالت بى نهايت خواهى را علاقه داشتند متوجه امور مادى كنند نمى توانستند به مقدار حق خود نسبت به خوراك و پوشاك و مسكن و شهوت قانع باشند ،نمى خواستند قبول كنند كه هر انسانى را بر سر اين سفره حقّى است ، و اگر مى گذاشتند به اين صورت زندگى كند فضاى حيات بطور دائم دچار آشفتگى و اضطراب خون ريزى و تجاوز و قتل و غارت مى شد ، از اين رو از همان روزگار نخست احتياج و نياز شديد به قانون يعنى برنامه هائيكه كنترل كننده آزادى خواهيهاى غلط باشد حس كردند و پياده شدن قانون را هم درگرو يك قدرت عادلانه حاكم بر اجتماع دانستند .
در اين قسمت از مسئله يعنى احتياج به قانون و نياز به حكومت عادل احدى از عقلاى عالم و اهل وجدان و انصاف از روزگاران اول تا امروز شك و ترديد ندارد ، دعوا در اين است كه چه كسى بايد قانون وضع كند و چه قدرتى بايد خيمه حكومت و امارت بزند ؟
وجود مقدس حضرت حق مسئله قانون گذارى را در حدى كه تمام جوانب حيات انسان را از قلب و نفس و روح و بدن و خانواده و اجتماع شامل گردد بنحوى كه او را در تمام جهات رشد دهد ، و برپا كردن يك حكومت صددرصد عادلانه و حكيمانه را در قدرت بشر نميداند ، ولى ازخدا بى خبران و بعبارت حقيقى تر متكبران از حق جعل قانون و برپا كردن حكومت را حق خود ميدانند .
خداوند منبع قانون را خود و انبياء و ائمه طاهرين معرفى مى كند ، و برپائى حكومت و امارت را وقف حريم مقدس خود و انبياء و ائمه دانسته ، و اين همه را بر اساس عشق به انسان و در طريق جلب منفعت و دفع ضرر از دامن حيات او انجام ميدهد ، چرا كه حضرت او در جعل قانون و ايجاد حكومت فقط و فقط رشد و تكامل بشر و رسيدن او را به بهشت ابد و جنّت لقاء و وصال مى خواهد ،در مسئله قانون گذارى و جعل حكومت در صورت اطاعت بشر نفعى عايد او نيست كه او غنى حميد است و در صورت عصيان انسان ضررى متوجه او نيست كه عزيز و قادر است .
ولى بى خبران منبع قانون را علم و سواد و عقل عليل خود ميدانند ، و برپايى حكومت را حق خود دانسته و كار خود مى دانند .
قانون حق بوسيله كتب آسمانى و بخصوص قرآن مجيد و بيانات انبياء و ائمه كه انعكاسى از وحى است و اجتهاد فقهى واجد شرايط در زمان غيبت به جميع مردم عالم ابلاغ مى گردد ، و براى پياده شدن قانون جهت بسط قسط و عدل انبياائمه از طرف حضرت حق مأمور به بر پا كردن حكومت و شئون آن مى گردند و در زمان غيبت فقهاى عظام مسئوليت بر پا كردن حكومت را بعهده مى گيرند حكومتى كه سستى در بپا كردنش مساوى با هدم دين و تعطيل قانون و هلاكت انسان است .
ولى قانون بشرى از طرف مجالس مقنّنه كه مركز نشست و برخاست عده اى كم سواد و بى مهر به انسان و محدود به شهوات و غرائز شيطانى و ابليسى است كه اعلام مى شود ، و هم آنان از طريق آراء مردم كه ريشه در هزار دوز و كلك دارد ايجاد حكومت مى كنند ، اگر قلدر و زورگو و ستم كارى زودتر از آنان دست به بر پا كردن حكومت نزند ! !
در حكومت انبياء و ائمه بطور مستقيم قانون الهى از طرف آنان اعلام و بوسيله دستياران حكومت به اجرا گذاشته مى شود و شخص حاكم با بودن پيامبر يا امام معصوم خود پيامبر يا امام است كه مستقيماً از جانب حق منصوب است و نيازى به مجلس مقنّنه نيست .
در غيبت انبياء و ائمه يعنى در اعصارى كه انبياء و ائمه بخاطر شهادت يا مرگشان و يا غيبت امام دوازدهم در جامعه نيستند ولايت بر جامعه برعهده ولى فقيه و عادل و مدير و مدبّر و بصير به اوضاع زمان است كه از طرف خدا و پيامبرائمه شرايطش معرّفى شده و براساس آن شرايط بر مسند ولايت قرار مى گيرد .
در زمان ولى فقيه كه در حقيقت خليفه خدا و رسول و امام معصوم در جامعه است همراه با شرايط لازم تشكيل حكومت داده مى شود ، حكومتى متكى بر آراء مردم مؤمن و متدين و مسلمان ، حكومتى عادل و الهى و با انصاف و خدمتگزار ، كه اگر در اين جهت انحرافى رخ دهد و حكومتى بدون شرايط تشكيل شود از طرف فقيه مردود علام مى گردد و خيمه آن هنوز نزده برچيده مى شود .
در سايه آن حكومت اسلامى متكى به ولى فقيه مجلس مقنّنه بوجود مى آيد كه در آن مجلس براساس قرآن و سنت و نياز واقعى مردم جعل قانون مى شود ،آن قانون قبل از ابلاغ به دولت و مردم به شوراى نگهبان كه اجتماعى از مجتهدين متخصص تعيين شده از طرف ولى فقيه است احاله مى گردد تا تطابق صددرصد آن را با قرآن و سنت بررسى كنند آنگاه به مدار عمل بيندازند .
در حقيقت منبع اصلى قانون براساس تمام نيازهاى مادى و معنوى مردم در فرهنگ الهى حضرت حق ، و حكومت و اجراى قانون برعهده انبياء و ائمه و ولى فقيه است .
ولايت فقيه بر مردم در هر عصرى از اعصار غيبت شعاعى از ولايت امام معصوم ، و ولايت امام معصوم شعاعى از ولايت پيامبر و ولايت پيامبر شعاعى از ولايت حضرت الله بر جامعه انسانى و نظام هستى است .
قانون در كتاب الهى بخاطر علم و حكمت و عدل قانون گذار كه احاطه بر غيب و شهود عالم و بر باطن و ظاهر هستى و نيز احاطه به تمام نيازهاى درونى برونى بشر دارد ، صددرصد به نفع انسان ، و حكومت تعيين شده از طرف آن قانون گذار كه حضرت الله است يك حكومت صددرصد برحق و عادل حكيم است ، و انسان در سايه آن قانون و آن حكومت بدون ترديد به خير دنيا و آخرتت و سعادت دارين و حيات طيبه و لقاء و وصال و قرب حضرت حق مى رسد .
در زمينه آنكه قانون و ريشه هاى آن حتماً بايد از طرف خدا باشد ، چون كسى مانند حضرت او به مصالح و مفاسد حيات آگاه نيست و آگاهى جناب او محيط به كل شىء است ، و اينكه تعيين حكومت بايد تا قيامت از جانب او باشد ، تا بدينوسيله انسان به رشد و كمال برسد و به سعادت دنيا و آخرت دست يابد به آياتى از كتاب خدا كه سلامت و صحتش و بنيان و اصلش مورد قبول تمام با انصافان دنياست و خود قرآن بر سلامت و درستى اش و اينكه همين مجموعه در دست مسلمانان از طرف حق نازل شده و بدستور خود حق به اينصورت تدوين يافته گواهى مى دهد و استدلال و حكومت و برهان متين و قاطع بر ادعايش مى آورد ، توجه نمائيد .
( قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ )(102) .همه شما انسانها بر زمين براى ادامه زندگى و حيات فرود آئيد ، بدنبال شروع زندگى در زمين هدايت من بر شما خواهد رسيد ، پيرو هدايت من در دنياآخرت از ترس و غصه در امان است .
( قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى )(103) .موسى (عليه السلام) در جواب فرعون كه پرسيد خداوند جهان كيست فرمود : كسى است كه به هر موجودى در مرحله اوّل لباس هستى پوشاند ، و سپس هدايت رهنمائيش را بدرقه راه حيات او كرد .
( سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الاَْعْلَى . الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى . وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى )(104) .بنام خداى خود كه برتر از هرچيز است به تسبيح و ستايش مشغول باش ، خدائى كه جهان را آفريد و همه را به حد كمال و استوا قرار داد ، آن پروردگارى كه هرچيزى را قدر و اندازه داد و به راه رشد و كمال هدايت كرد .
( وَاللهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ )(105) .و خداوند است كه گفتارش را براساس حق مى گويد و به راه درست و صحيح هدايت مى كند .
( قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاط مُسْتَقِيم )(106) .همانا از جانب خدا براى راهنمائى شما نورى عظيم و كتابى بحقانيت آشكار آمد . خداوند مهربان به آن كتاب هركس را كه از پى رضا و خوشنودى او راه سلامت پويد هدايت كند و او را از تاريكى جهل و ظلم و ستم و ضعف و ماديت بيرون آورده به عالم نور ببرد و به راه راست رهبرى كند .
آيات مربوط به مسئله هدايت در قرآن مجيد بسيار زياد است ، شما خود مى توانيد به اين منبع فيض مراجعه كنيد و مسائل عظيم مربوط به هدايت را ببينيد، آنچه در اين آيات مهم است اين است كه آيات شريفه قرآنيه مى فرمايد هدايت وقف حريم حضرت حق است و هدايت حضرت حق مجموعه مقررات و قوانين اوست كه فعلاً در قرآن مجيد قرار دارد و پيامبر و ائمه مفسّر آنند ، و تابع هدايت روى خوف و حزن را در دنيا و آخرت نخواهد ديد ، آرى اگر تمام مردم جهان مطيع حق شوند و قوانين او را بكار بگيرند عدالت و قسط در تمام جوانب حيات تجلى مى كند و خوف و حزن و ترس و غصه و اضطراب و نگرانى در فضاى عدالت و قسط معنا ندارد .
امّا اجراى اين مجموعه مقررات برعهده يك حكومت با قدرت و صددرصد حكيم و عادل است و چنين حكومتى جز در سايه اراده حضرت حق و تعيين او ميسّر نيست . اينك آيات كتاب خدا در زمينه حكومت :
( يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الاَْرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللهَ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللهَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ )(107) .اى داود ما تو را در روى زمين در بين جامعه مقام حكومت و خلافت داديم تا ميان مردم بحق حكم كنى ، پس حكومت خود را براساس حكم به حق در ميان جامعه قرار بده و در اين مقام از هواى نفس بهيچ عنوان پيروى مكن كه تو را از راه خدا گمراه كند ، و آنان كه از راه خدا گمراه شوند ، چون روز حساب را در اين گمراهى فراموش كنند در فرداى قيامت به عذاب سخت دچار شوند .
در آيه شريفه دقت كنيد ، حكومت نبى بر مردم حكومت مستقل و براساس هوا نيست ، بلكه حكومت پيامبر در ميان مردم به جانشينى از حق است و قانون آن حكومت قانون خداست و در حقيقت چون مردم با خداوند بزرگ نمى توانند رابطه مستقيم و رودررو داشته باشند ، پاكترين انسان زمان از جانب حضرت حق براى حكومت بر مردم و در حقيقت واسطه بودن بين خلق و خالق انتخاب مى شود تا قانون خدا را در سايه حكومت پرقدرت ولى عادلانه و حكيمانه اش اجرا كند و از اينطريق تمام مردم را از چشمه سار حق و عدل بهره مند سازد .
در اين راستا ببينيد و بحق انديشه و فكر نمائيد كه بين قوانين خدائى حكومت الهى و قوانين بشرى و حكومت دمكراتى و كمونيستى و مشروطه و جمهورى خلق و . . . چقدر فرق است ، كه به تجربه و حقيقت ثابت و مسلم شده ، قوانين الهى و حكومت خدائى باعث رشد و كمال مردم و وسيله ساز سعادت دنياآخرت و زمينه ساز رسيدن مردم به لقاء و وصال خداست و حكومت هاى بشرى و قوانين مادى باعث انحطاط مردم و وسيله ساز شقاوت دنيا و آخرت انسان زمينه ساز دورشدن مردم از تمام واقعيات و حقايق الهى و انسانى است ، باز هم اگر باور نكرديد به زندگى مؤمنان واقعى چه در جهت مادى و چه در جهت معنوى بنگريد و يا وضع حال و عقيده و اخلاق و عمل آنان را در قرآن و كتب حديث و تاريخ مطالعه كنيد و زندگى مردم شرق و غرب را در سايه مقررات بشرى و حكومت هاى ظالمانه قلدران و ستمكاران ملاحظه كنيد ! !
اين خلافت از خدا در ميان مردم و حكومت براساس قانون الهى تنها مخصوص داود نبوده كه از آدم تا خاتم بدلالت آيات قرآن و از خاتم نبوت تا خاتم ولايت ، و از ختم ولايت تا به امروز و از امروز تا قيامت برعهده همه انبياء و ائمه و فقهاى جامع الشرايط بوده و هست و خواهد بود .
( وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَات فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ )(108) .خداوند ابراهيم را به بسيارى از امور در معرض ابتلاء و آزمايش قرار داد ، ابراهيم از تمام امتحانات بسيار سخت الهى سرفراز بيرون آمد ، از پس آن همه ابتلاء به ابراهيم ابلاغ شد من تو را پيشواى همه انسانها قرار دادم ، ابراهيم عرضه داشت اين پيشوائى و حكومت در فرزندان من هم هست ، خطاب رسيد اين رهبرى و پيشوائى از آنِ فرزندان صالح و شايسته تست كه عهد حكومت امامت من هرگز بمردم ستمكار نخواهد رسيد ! !
آرى ابراهيم و فرزندان صالحش كه انبياء خدا و پيامبر اسلام و امامان شيعه هستند با تمام وجود به قوانين الهى عمل كردند و از طريق عمل به رشد و كمال الهى رسيدند ، و بخاطر آن رشد و كمال صلاحيت پيشوائى بر جامعه و تشكيل حكومت پيدا كردند ، و به احدى از صالحان حق بركنار بودن از تشكيل حكومت داده نشد ، كه برپا كردن حكومت حق براساس آيات قران بر صالحان از اوجب واجبات و در رأس تمام فرائض است گر چه عافيت طالبان و مشركان و كافران دوست نداشته باشند .
ذريه صالح ابراهيم براساس آيات قرآن همه انبياء پس از او و دوازده امام معصوم شيعه هستند كه حق حكومت و زمينه سازى براى اجراى فرامين حق با آنان بود و آنان هم بدستور حضرت ربّ العزّه براى برپائى حكومت الهى پياده شدن مقررات خداوندى تا لحظه خروج از دنيا بهر قيمتى كه براى آنان تمام شد كوشيدند ، و پس از خود مسئله برپائى حكومت و زمينه سازى براى اجراى فرهنگ الهى را در تمام جوانب حيات به فقهاى جامع الشرايط واگذار كردند .
ما وجوب مسئوليت برپا كردن حكومت الهى و فراهم آوردن زمينه براى پياده شدن تمام مقرردات حضرت حق را از آيه شريفه هفتاد و سوم سوره مباركه انبياء بدست مى آوريم .
( وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ )(109) .آنان را براساس حق و حقيقت و استعداد و لياقت پيشواى مردم قرار داديم تا تمام مردم را به پياده كردن مقررات ما كمك كنند و انجام هركار نيكى را به آنان وحى كرديم و از آنان برپائى نماز و اداء زكات خواستيم كه آنان بندگان واقعى ما هستند .
اگر به همين چند آيه دقت كنيد به اين نتيجه مى رسيد كه هر حكومتى غير حكومت پيغمبر و امام معصوم و ولى فقيه حكومت باطل و حكومت غاصبانه ظالمانه و هر قانونى جز قانون الهى و قانونى كه اصل و پايه اش قانون خداست ، قانون باطل و قانون ضالّ و مضلّ است ، كه در سايه حكومت غصبى قانونى كه وسيله تحكيم آن حكومت غصبى است مردم به ضلالت گمراهى مى افتند و لياقت مقام خلافة اللّهى و انسانيت را از دست مى دهند ، و استعداد و نيروهاى معنوى آنان كشته مى شود و دنياى زندگى تبديل به جنگلى پر از حيوانات وحشى مى شود ، چنان كه زندگى مردم آمريكا و اروپاممالك كمونيستى در سايه حكومت غاصبانه آنان و قوانين مجالس مقنّنه ايشان بيش از اين را نشان نمى دهد ، در اين زمينه به آياتى از كتاب خدا توجه كنيد :
( وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالاِْيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ )(110) .هر كس ايمان را ، ايمان بخدا و ملائكه و قيامت و انبياء و كتب آسمانى را تبديل به كفر كند بى شك از راه راست و صراط مستقيم حق منحرف شده است .
اكثر حكومت هاى امروز شرق و غرب و به احتمال قوى تمام حكومت ها غير از حكومت فعلى ايران كه زير نظر ولى فقيهى چون حضرت امام خمينى است از حاكمان و سياستمدارانى تشكيل شده كه به واقعيات الهى كافر و مشركندوكلائى كه براى قانونگذارى از طرف آن حكومت ها به مجالس مقننه مى روند همدست و همراه همان حاكمان كافر و مشركند و بلكه از آنان گمراه تر و كافرترمشرك ترند ، آنوقت ببينيد مى توان حكومت آنان را حكومت صالح و قوانين وضع شده آنها را هادى انسان دانست ؟
آنگونه حكومت ها حكومت ضد خدا و غير واقعى و غاصبانه ، و آنگونه قوانين اكثر ماده و تبصره هايش منحرف از حق و گمراه كننده خلق است .
( وَمَن يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيداً )(111) .هركس به خدا شرك آرد سخت در گمراهى است و از راه نجات و سعادت بسى دور است .
آيا حاكمان حكومت هاى آمريكائى و اروپايى و ممالك كمونيستى مشرك نيستند و شرك آنان در حدّ نهائى نيست !
از اين مشركان حاكم و قانونگذاران مجالس آن حكومت مى توان توقع عدالت و قسط و مهرورزى به انسان و فراهم آوردن زمينه براى سعادت بشر داشت ؟ ! !
( وَمَن يَكْفُرْ بِاللهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيداً )(112) .هركس به خداوند و رسول الهى و قرآن و كتبى كه از پيش فرستاده شده و روز قيامت كافر گردد سخت بگمراهى درافتاده و از راه نجات و سعادت دورمانده است .
دقت كنيد تمام حكومت هاى شرق و غرب ، حكومت هاى بريده از حق مجالس مقننه آنان مصداق اين آيه شريفه هستند ، ايمانى به خدا و ملائكه رسول و كتاب و قيامت ندارند و كسى كه فاقد ايمان است و به قيامت حساب وكتاب اعتقاد ندارد چه قدم خيرى براى يك ملت بردارد و چه دلى بحال مستضعفين بسوزاند ، و چه زمينه اى براى رشد واقعى مردم فراهم كند ؟ مگر آبادى ظاهر شهرها ، و درآمد زياد و ماشين سازى و قطارهاى طياره سازى و گستردن سفره بهداشت و بهدارى و رنگ و نقاشى ظاهر زندگى سعادت است ، كه حكومت ها بگويند ما به انسان خدمت كرديم ، مگر كافر و مشرك دست خدمت دارد ؟
بحقيقت قسم دست مشرك و كافر دست ظلم ، خونريزى ، فساد ، بيدادگرى ، غارت ، جنايت ، كشتن استعدادها ، بستن راه سعادت و سلامت و درستى فضيلت و دست خاموش كردن چراغ هدايت و فروغ اصالت است ، باور نداريد با دقتوضع حكومت هاى شرق و غرب و ملّت آنان را بنگريد ، كه من به پيروى از قرآن مجيد دوست ندارم قضاوت جاهلانه و غير حق داشته باشم و داشته باشيد .
شما را به حضرت دوست قسم نظر آن جناب را در قرآن مجيد درباره اينگونه حكومت ها و قوانين وضع شده در مجالس شورا و سنا و كنگره آنان ببينيد :
( وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لاَ يُنصَرُونَ وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِنَ الْمَقْبُوحِينَ )(113) .اينان پيشوايان ظلالت و گمراهى اند كه مردم را با حكومت و قوانين برنامه هاى خود به آتش دعوت مى كنند ، و روز قيامت كسى آنان را براى نجات از غصب خدا يارى نخواهد كرد ، كه اينان مزاحم انبياء و حكومت حق هستند ؟ و از پياده شدن فرهنگ الهى با تحميل فرهنگ خود ممانعت مى كنند ، در نتيجه اعمالشان آنان را در اين دنيا به لعنت ابدى وصل كرده و در قيامت از زشتكاران به حساب آوريم .
مردم مؤمن و مسلمان در برابر اينگونه حكومت ها و قوانين آنان در صورتيكه بخواهند مزاحم حكومت الهى و مردم مؤمن شوند مسئوليت دارند سخت بايستند و تا ريشه كن كردن آنان بهر قيمتى كه باشد و بفتواى فقيه بيدار زمان حضرت امام خمينى ولو بلغ ما بلغ جهاد و مبارزه كنند و در اين راه با صرف مال تقديم خون پاك بهر مقدارى كه باشد سعى كنند تا شر اشرار و فساد مفسدين و كفر كفار از فضاى كره زمين برچيده شود ( وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ للهِِ )(114) .
قرآن مجيد در زمينه وظيفه مردم در برابر حكومت هاى كفر و شرك و قوانين آنان در صورت ايجاد مزاحمت مى فرمايد :
( فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ )(115) .با پيشوايان و حاكمان كفر و ضلالت كارزار كنيد كه آنان را عهد و سوگند استوارى نيست ، كارزار و جهاد با آنان تا جائيكه سرجاى خود بنشينند .
دليل ديگر بر نياز ضرورى انسان به وجود انبياء
انسان در ابتداى ولادت استعداد محض است و از هر كمالى عارى و خالى است :
( وَاللهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً )(116) .خداوند شما را از رحم مادرانتان خارج كرد ، در آنوقت شما عريان از علم دانش و فهم و بينش بوديد .
وسائل كسب دانش و كمال را تا جائى كه لازم بود ، از باب مهر و محبّت در اختيار انسان قرار داد :
( وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالاَْبْصَارَ وَالاَْفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ )(117) .براى شما گوش و چشم و قدرت درك قرار داد ، باشد كه شكر نعمت هاى او را بجاى آوريد .
انسانها تا به امروز با وسائل الهى دنبال دانش و علم رفتند ، ولى به اقرار بزرگان از علماى شرق و غرب جز ظاهرى از علم ، آنهم علم مادّيت چيزى بدست نياوردند ، آن را هم كه بدست آوردند در مقابل آنچه هنوز از همين علم ظاهر برايشان آشكار نشده بسيار بسيار ناچيز است ، تا جائى كه گفته اند از الف علم اندكى كشف و از ب تا ياء براى انسان روشن نيست و اين همه را خداوند عزيز در يك آيه خبر داده است :
( وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً )(118) .و از حقيقت روح تو را مى پرسند ، در پاسخ آنان بگو كه روح بفرمان خداست آنچه از علم به شما داده شده بسيار اندك است و شما نمى توانيد بسيارى از حقايق را با دانش اندك خود درك كنيد .
نه تنها نسبت به حقيقت روح ، انسان را دانشى نيست ، بلكه نسبت به بسيارى از كليات و جزئيات عالم ماده و ظاهر جهان دانش و بينشى ندارد چه رسد به مسائل عالى الهى و حقايق بلند معنوى و مسائل پرارزش ملكوتى ، كه قرآن مجيد در اين زمينه مى فرمايد :
( يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ )(119) .به ظاهرى از امور دنيا آگاهى دارند ، ولى از حقايق ماوراء اين جهان در كمال بى خبرى هستند .
آن وقت ملاحظه كنيد همين علم اندك مادّى در چه ظرفى محدود و كوچك قرار دارد ، خداوند عزيز طبيعت اوليه همه انسانها را از اوّل تاريخ تا قيامت بدينگونه معرّفى مى كند :
( خُلِقَ الاِْنسَانُ مِنْ عَجَل )(120) .آدمى در خلقت و طبيعت بسيار شتابكار است ، كه اين شتاب جبلّى و فطرى اوست .
( قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لاََمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الاَِنفَاقِ وَكَانَ الاِْنسَانُ قَتُوراً )(121) .اى رسول ما بگو اگر شما داراى گنجهاى رحمت خدا شويد بازهم همه شما از ترس فقر و خوف درويشى از انفاق بخل خواهيد كرد ، كه انسان طبيعتاً بسيار ممسك و بخيل است .
( إِنَّ الاِْنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً )(122) .به حقيقت انسان موجودى است كه طبعاً حريص و بى صبر است ، چون شرزيانى به او رسد سخت جزع و بى قرارى كند ، و چون مال و دولتى به او رو كند بخل ورزد و منع احسان كند .
( إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً )(123) .همانا انسان بسيار ستمكار و سخت جاهل است .
ملاحظه كنيد اندك علمى كه از ظاهر امور بدست آمده در ظرف شتاب و بخل شديد ، و حرص و بى صبرى و ظلم و جهل است و شما خود حساب كنيد ، اين علم اندك با اين همه آلودگى چه بلاها به سر انسان مى آورد ، و چگونه انسان با تكيه بر اين علم اندك و اين همه محدوديت و كم ظرفيتى مى تواند بدرك سعادت حقيقى و خير دنيا و آخرت نائل آيد ؟ !
فضاى حيات اكثريت مردم جهان را ملاحظه كنيد ، از شدت فساد و آلودگى ، پستى و بدبختى ، كم ظرفيتى و ظلم ، خيانت و جنايت ، گناه و عصيان ، در عين داشتن اين همه مدرسه و دبيرستان ، دانشكده و دانشگاه ، كتاب و كتابخانه ، معلّم و استاد ، هنرمند و هنرجو ، دانش آموز و دانشجو ، حكومت و قانون ، تيره و تار است و علاج اين همه بدبختى و تيره روزى اگر بدست او ميسّر بود بدون شك تاكنون علاج كرده بودند . اينجاست كه نياز انسان به وجود انسانهائى كه مستقيماً از جانب حضرت ربّ العزّه به ترتيب كامل و جامع آراسته شده اند ، و بينائى بينش آنان مافوق همه انسانها تا قيامت است و علوم اولين و آخرين و دانش ظاهرباطن و مادى و معنوى نزد آنان است و قدرت همه جانبه بر تربيت انسان تاريخ در تمام شئون حيات دارند ، و از همه جهت مى توانند سعادت دنيا و آخرت مردم را تأمين كنند و اين همه عملاً ثابت كرده اند ، به عنوان نياز حياتى و ضرورى حسّ مى شود .
( كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ )(124) .آرى خداوند مهربان اين چنين بوسيله نبوّت آياتش را براى شما بيان مى كند و حقايق را روشن مى كند ، باشد كه به مقام سعادت و رشد و كمال هدايت شويد .
عزيزان خداوندى كه نظام خلقت و آفرينش و نظام نفس و انفس را بدون هدايت نگذاشته ، هرگز انسان را از نظر معنوى و تربيتى بى هدايت نمى گذارد ، كه انسان در پيشگاه او از بسيارى از موجودات افضل و برتر و بفرموده خود حضرت حق امانت دار الهى و خليفه خداست ، چگونه او را بدون هدايت و راهبر و راهنماى الهى مى گذارد .
قبل | فهرست | بعد |