قبل | فهرست | بعد |
باب شصت و چهارم در آداب امر به معروف و نهى از منكر
قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : مَنْ لَمْ يَنْسَلِخْ مِنْ هَواجِسِهِ وَلَمْ يَتَخَلَّصْ مِنْ آفاتِ نَفْسِهِ وَشَهَواتِها وَلَمْ يَهْزِمِ الشَّيْطانَ وَلَمْ يَدْخُلْ فى كَنَفِ اللهِ وَتَوْحيدِهِ وِاَمانِ عِصْمَتِهِ لايَصْلُحُ لِلاَْمْرِ بِالْمَعْروفِ وَالنَّهْىِ عَنِ الْمُنْكَرِ لاَِنَّهُ اِذا لَمْ يَكُنْ بِهذِهِ الصِّفَةِ فَكُلُّ ما اَظْهَرَ يَكونُ حُجَّةً عَلَيْهِ وَلا يَنْتَفِعُ النّاسُ بِهِ . قالَ اللهُ تَعالى : ( أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ ) .وَيُقالُ لَهُ : يا خائِنُ اَتُطالِبُ خَلْقى بِما خُنْتَ بِهِ نَفْسُكَ وَاَرْخَيْتَ عَنْهُ عِنانَكَ .
رويَ أنَّ أبا ثَعلبَةَ الخشنيَّ سألَ رسول اللهِ (صلى الله عليه وآله) عن هذهِ الآيةَ : ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ )(1) .قالَ (صلى الله عليه وآله) : وَأَمُرْ بِالْمَعْروفِ وَانْهَ عَنِ المُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلى ما اَصابَكَ حَتّى اِذا رَأَيْتَ شُحّاً مُطاعاً وَهَوىً مُتَّبَعاً وَاِعْجابَ كُلِّ ذى رَأْى بِرَأْيِهِ فَعَلْيكَ بِنَفْسِكَ وَدَعْ عَنْكَ اَمْرَ الْعامَّةِ .
وَصاحِبُ الاَْمْرِ بِالْمَعْروفِ يَحْتاجُ اَنْ يَكُونَ عالِماً بِالْحَلالِ وَالْحَرامِ فارِغاً مِنْ خاصَّةِ نَفْسِهِ مِمّا يَأمُرُهُمْ بِهِ وَيَنهاهُمْ عَنْهُ ناصِحاً لِلْخَلقِ رَحيماً بِهِمْ رَفيقاً داعِياً لَهُمْ بِاللُّطْفِ وَحُسْنِ الْبَيانِ ، عارِفاً بِتَفاوُتِ اَحْلامِهِمْ لِيُنْزِلَ كُلاًّ مَنْزِلَتَهُ ، بَصيراً بِمَكْرِ النَّفْسِ وَمَكايِدِ الشَّيْطانِ ، صابِراً ما يَلْحَقُهُ ، لا يُكافِئُهُمْ بِها وَلا يَشْكُو مِنْهُم وَلا يَسْتَعْمِلُ الْحَمِيَّةَ وَلا يَتَغَلَّظُ لِنَفْسِهِ مُجَرَّداً بِنِيَّتِهِ لِلِّهِ تَعالى ، مُسْتَعيناً بِهِ وَمُبْتَغِياً لِثَوابِهِ ، فَاِنْ خالَفُوهُ وَجَفوْهُ صَبَرَ وَاِنْ وافَقُوهُ وَقَبِلُوا مِنْهُ شَكَرَ ، مَفَوِّضاً اَمْرَهُ اِلىَ اللهِ تَعالى ناظِراً اِلى عَيْبِهِ .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره مائده (5) : 105 .
قالَ الصادِقُ (عليه السلام) :
مَنْ لَمْ يَنْسَلِخْ مِنْ هَواجِسِهِ وَلَمْ يَتَخَلَّصْ مِنْ آفاتِ نَفْسِهِ وَشَهَواتِها وَلَمْ يَهْزِمِ الشَّيْطانَ وَلَمْ يَدْخُلْ فى كَنَفِ اللهِ وَتَوْحيدِهِ وِاَمانِ عِصْمَتِهِ لايَصْلُحُ لِلاَْمْرِ بِالْمَعْروفِ وَالنَّهْىِ عَنِ الْمُنْكَرِ .:
مسئله با عظمت امر به معروف و نهى از منكر
امام صادق (عليه السلام) در اين بخش به دو مسئله بسيار مهم امر به معروف و نهى از منكر ، كه براى حيات معنوى و تربيتى فرد و خانواده و جامعه بمنزله روح براى جسم و خورشيد براى موجودات زنده است اشاره دارند .
امر به معروف و نهى از منكر در كارگاه با عظمت عقل دو واجب عقلى ، و در ميدان فقه دو واجب شرعى و در جوّ جامعه دو واجب اجتماعى و انسانى است .
امر به معروف و نهى از منكر آمرون به معروف و ناهين از منكر نبود ، امروز از فرهنگ سعادت بخش الهى در روى زمين خبرى نبود .
اهل خدا در بعضى از اوقات با اينكه مى دانستند امر به معروف و نهى از منكر براى آنان ضرر مالى و گاهى ضربه جانى دارد ، ولى بخاطر اهميت اين دو اصل الهى كه به غلط آن را فرع ناميده اند خود را در اجراى اين دو حقيقت بهر آب آتشى مى زدند ، و از هيچ قدرتى بخود هراس راه نمى داده و نمى ترسيدند .
هدف از بعثت پيامبران و امامت امامان تربيت بشر ، و رشد انسان و كمال بنى آدم بوده ، و انبياء بزرگ حق و عاشقان حضرت معبود ، در اين راه از هيچ كوششى دريغ نورزيده و از انسانها توقع اجر و مزدى جز آراسته شدن آنان به واقعيّات الهى و بدست آوردن خير دنيا و آخرت نداشتند .
فَاِنَّ اللهَ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلى الله عليه وآله) لِيُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ عِبادِهِ اِلى عِبادَتِهِ ومِنْ عُهُودِ عِبادِهِ اِلى عُهُودِهِ وَمِنْ طاعَةِ عِبادِهِ اِلى طاعَتِهِ وَمِنْ وِلايَةِ عِبادِهِ اِلى وَلايَتِهِ(1) :خداوند بزرگ محمّد (صلى الله عليه وآله) را در ميان جامعه انسانى برانگيخت تا بندگانش را از بندگى قلدران و زورمندان به بندگى حق هدايت كند ، و از تعهدات طاغوتيان به پيمانهاى الهى رهنمون گردد ، و از پيروى ستمگران به پيروى خدا برساند ، و از حكومت ننگين ظالمان به حكومت الهى راهنمائى فرمايد .
اين هدف مقدس كه عبارت بود از آزادى انسان از تمام قيود هواى نفس طاغوت و طاغوتيان و شياطين و زورمندان جز با امر به معروف و نهى از منكر قابل تداوم نبود ، و در عين اينكه اين دو حقيقت در گرو مايه هاى سنگين بود ولى عاشقان حضرت دوست فقط و فقط بخاطر خدا و زنده ماندن اهداف انبياءو امامان و آزادى انسان دست از امر به معروف و نهى از منكر برنداشتند و در اين راه در برابر ضربه هاى مالى و جانى و دچار شدن به زندانهاو تبعيدها پايدارى و ايستادگى كردند تا دين خدا امروز بدست اهل زمين برسد ، و فردا هم در اختيار اهل زمين قرار بگيرد .
مسئوليت الهى امر به معروف و نهى از منكر بر عهده كليّه افراد مسلمين اعم از مرد و زن ثابت است ، و از بركت اين دو واقعيت است كه براى جامعه در برابر تمام آلودگيها مصونيت ايجاد مى شود ، و راه آراسته شدن به حسنات به روى همه مردم باز مى گردد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وافى / 3 .
بر تمام مرد و زن مسلمان است كه همانند انبياء و ائمه طاهرين و اولياءعاشقان به اين دو حقيقت بنگرند ، و براى لحظه اى از اداى اين دو تكليف باز نمانند ، كه زيان و ضرر تعطيل اين دو وظيفه قابل جبران نيست .
قرآن مجيد و روايات و اخبار ، به اندازه اى كه براى اين دو واجب الهى اهميّت قائلند براى چيزى به اين اندازه اعتبار و ارزش قائل نيستند .
جامعه بدون امر به معروف و نهى از منكر جامعه اى بى جان ، و حيات آن جامعه حياتى ابليسى و مردم آن جامعه مردمى بى قدر و قيمت اند .
پاكان راه حق در عين اين كه اطمينان و يقين داشتند در راه امر به معروف نهى از منكر بايد از جان و مال مايه بگذارند و به انواع مشكلات و سختى ها دچار شوند ، دست از اداى اين دو تكليف برنمى داشتند و براى اعلاى كلمه حق با تمام توان و قدرت مى كوشيدند و با تمام وجود در برابر ناپاكان و غافلان و بى خبران خروش برمى داشتند .
مملكت ايران در سالهاى هزار و سيصد و چهل و دو و سه شمسى نزديك بود همانند يك لقمه چرب و شيرين به كام استعمار و استثمار بيفتد و از هضم رابع هم بگذرد ، دين و ايمان و ناموس و جامعه و تمام فضائل در معرض خطر حتمى قرار گرفت .
وجود مقدس مرجع بزرگ حضرت امام خمينى و ياران باوفاتربيت شدگانش در برابر هجوم خطر با توسّل به امر به معروف و نهى از منكر با كمال قدرت ايستادند ، اين ايستادگى به قيمت زندانى شدن امام و تبعيد شدن آنجناب به تركيه و عراق و به زندان افتادن هزاران بى گناه و شهيد شدن نزديك به دويست هزار نفر از فرزندان قرآن و مجروح شدن و معلول شدن هزاران جوان مؤمن گشت ، ولى اين ايستادگى منجر به آزاد شدن مردم از سلطه استعمار و طاغوت و طاغوتيان برپائى حكومت جمهورى اسلامى و قرآنى شدن مملكت ايران شد .
اگر امر به معروف و نهى از منكر آن مرجع بزرگ و وفاداران به قرآن و انبياء نبود ، بدون ترديد تمام آثار فرهنگ حق و شعائر الهى از بين مى رفت ، و كشور مسلمان و مؤمن ايران تبديل به مركزى براى تاخت و تاز مسيحيت و يهوديت مى شد و براى هميشه به عمر قرآن و اسلام در تمام اين سرزمين خاتمه مى دادند ! !
امام صادق (عليه السلام) در ابتداى اين روايت مورد شرح كه بسيار مهم است و اين جملات نورانى و ملكوتى كه عامل خير دنيا و آخرت است مى فرمايد :
هركس از آفات نفسانى و هواجس درونى و خطرات و مهلكات باطنى خلاصى نيافته و خود را از رذائل نجات نداده و به حسنات الهى آراسته نكرده ،شيطان رجيم و آن ديو لعين را از خود نرانده ، و در كنف حمايت حق فضاى با عظمت توحيد و امان عصمت حق كه همانا ايمان قوى و عمل صالح و تقواى از محرّمات است وارد نشده صلاحيّت براى امر به معروف و نهى از منكر ندارد .
اوّل بايد به نصيحت خود برخاست ، ابتدا بايد ظاهر و باطن خود را اصلاح كرد ، سپس قيام به اين دو وظيفه واجب نمود ، كه آلودگان و ناپاكان نمى توانند آنچنان كه بايد در ديگران اثر مثبت بگذارند ، گرچه مى توانند براى اهل دل عبرت و پند باشند ، چنانچه نقل است به لقمان حكيم آن انسان بيدار و آزاده گفتند ادب از كه آموختى ؟ گفت از بى ادبان : كه ديدم كردار و رفتارشان مورد نفرت مردم بود ، من از همان كردار و رفتار دورى گزيدم !
با كمال قدرت به اصلاح نفس خود برخيزيم
مسئله صلاح و سداد و اصلاح نفس و آراستگى درون از ابتداى حيات مورد توجه بيداران راه حق بود ، آنان با تكيه بر معارف الهى راه رسيدن به معراج آدميت و انسانيت را تزكيه نفس مى دانستند .
نفس اگر اصلاح نشود ، آدمى را به تمام گناهان و معاصى سوق داده و تبديل به درى خواهد شد كه به روى جهنم باز مى شود .
اگر نفس را رها كنيم و به تصفيه و تزكيه آن برنخيزيم ، به مانند تنور جهنم از چيزى سير نخواهد شد و فرياد هَلْ مِنْ مزيدش خاموش نخواهد گشت .
( يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاَْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِيد )(1) .روزى كه به جهنم گوئيم آيا مملو از كافران شدى ؟ و او گويد آيا بيش از اين هم هست ؟
آرى اگر نفس اصلاح نشود ، و در مدار تصفيه و تزكيه قرار نگيرد ، بمانند جهم مى شود ، كه از هيچ چيز سير نشود و ميلياردها گناه معده او را پر نكند ، و تا لحظه آخر عمر فرياد هَلْ مِنْ مَزيدش گوش فلك را كر كند .
نفس را با غير خدا معامله نكنيد ، و اين حقيقت وجودى را از مدار حق خارج ننمائيد ، و روح قدسى و ملكوتى وجود خويش را به كدورت گناه و غفلت آلوده مكنيد ، كه زيان اين امور در دنيا و آخرت قابل جبران نيست .
حكيم فرزانه ، شاهباز فضاى قدس مرحوم الهى قمشه اى ميفرمايد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره ق (50) : 30 .
روح قدسى داده اى تا خر عيسى خرى *** آوخ از اين اشتباه واى بر اين مشترى
پاكى و روشن دلى است پايه كاخ بهشت *** نيكى و دانشورى است مايه هر سرورى
نوش بدانديش خلق نيش بود اى رفيق *** زهر نبخشد تو را در عوض شكرى
اينهمه در راه تن در تك و تازى ولى *** از پى تهذيب روح سخت بخواب اندرى
جسم چه گردد پليد شسته شود زآب پاك *** روح كه چركين شود از نفس طاهرى
جامه و تن را در آب شستى و پاكيزه گشت *** جان پليد اى دريغ گو به كجا ميبرى
آه دلى نيمه شب اشك روان ياد رب *** كشتن خشم و هواست توبه و مستغفرى
شد دل پاكان عشق طاير قدس آشيان *** وين دل ناپاك تست كركس تن پرورى
معرفت و همّت است سايه طوباى خلد *** كوشش و جهد و طلب در ره فرمانبرى
نقش درون دلت صورت پنهان تست *** ديوى الهى بجان يا مَلَكى يا پرى
صاحب كتاب « انسان الكامل » مى فرمايد : « اى درويش ، بسيار از آدميان صورت آدميان دارند ، اما معنى آدميان ندارند ، از حساب بهايمند و صفات و افعال بهائم در ايشان ظاهر است .
اى درويش ، علامت آدمى چهار چيز است ! اقوال نيك و افعال نيك و اخلاق نيك و معارف ، هر كه اين چهار چيز دارد آدمى است و هر كه ندارد نه آدمى است ، هركه اين چهار چيز بكمال رسانيد او انسان كامل است » .
براى تزكيه نفس و تصفيه قلب و عروج به مراتب عاليه آن راه هائى است كه جز با سير و حركت در آن راه ها وصول به آن مراتب ممكن نيست .
كوشش و زحمت در اين مرحله جهاد اكبر و بالاترين عبادت و داراى بهترين اجر و ثواب اخروى است .
كسيكه نفس و هوا بر او غالب است ، از تمام آن حقايق و مدارج و مراتب ثواب ها محروم و براى ابد در مرتبه حيوانيت باقى است ، و شكى در اين مسئله نيست كه پيروى از هوا و هوس و شهوات و غرائز خارج از حدود الهى از اقسام شرك خفى است .
( أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْم وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللهَ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ )(1) .اى رسول ما مى نگرى آن را كه هواى نفسش را معبود خود قرار داده و خداوند وى را پس از اتمام حجت به چاه ضلالت درانداخته و مُهر قهر بر گوش و دل او نهاده و بر چشمش پرده ظلمت كشيده ، پس چنين شخصى را بعد از گرفتار شدن به اين امور بر اثر خشم حق چه كسى هدايت خواهد كرد ، آيا متذكر اين حقيقت نمى شويد كه جز راه خداپرستى هر راه ديگر گمراهى است !
امير المؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد :
اِنَّ اَشَدَّ ما اَخافُ عَلَيْكُمْ خَصْلَتانِ اتِّباعُ الْهَوى وَطُولُ الاَْمَلِ فَاَمَّا اِتِّباعُ الْهَوى فَاِنَّهُ يَعْدِلُ عَنِ الْحَقِّ وَاَمَّا طولُ الاَْمَلِ فَاِنَّهُ يُورِثُ الْحُبَّ لِلدُّنْيا(2) .شديدترين چيزى كه نسبت به آن بر شما ترس دارم دو چيز است : پيروى هوا ، و درازاى آرزو . اما پيروى از چهره حيات را از حق برمى گرداند ، اما درازاى آرزو مورث عشق شديد به دنياست ، عشقى كه شما را از توجه به حضرت حق بازداشته و عاقبتش جهنم و عذاب ابدى است .
تا از اين رسم مجازى نگذرى *** از حقيقت بر تو نگشايد درى
ترك نفس و ترك مال و ترك جان *** اين سه اول منزل است در وصل جان
آنكس كه در راه خدا و براى خدا به مجاهده با نفس برخيزد به مقام قرب وصل مى رسد و متمكّن در معراج انسانى مى شود ، و از كمالات و مدارج معنوى بهرهور مى گردد ، و خير دنيا و آخرت همچون باران بهارى بسويش سرازير مى شود .
در اين زمينه به آياتى از قرآن مجيد عنايت كنيد :
( وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُـحْسِنِينَ )(3) :و آنان كه در راه ما به كوشش برخيزند ، محققاً تمام راه هاى خير و سلامت را به روى آنان باز مى كنيم و بدون شك خداوند يار نيكوكاران است .
( وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدىً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ )(4) :آنان كه در پى رسالت و تبليغ تو هدايت يافتند ، لطف خدا بر هدايتشان ايمانشان بيفزود و تقواى آنان را به آنان عطا فرمود .
( إِنَّهمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدىً وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ . . . )(5) :آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگار خود ايمان آوردند و ما بر مقام ايمان هدايتشان افزوديم و بر دلهاشان توحيد و محبت و ايمان را محكم ساختيم .
( فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى )(6) :هر كس عطا و احسان كرد ، و پرهيزكار و خداترس شد ، و حقايق را به نيكى تصديق كرد ما هم البته كار او را سهل و آسان گردانيديم و راه خير را بدون مشكل در دنيا و آخرت به رويش باز كنيم .
فى خَبَر قالَ : ما اَخْلَصَ عَبْدُ للهِِ اَرْبَعينَ صَباحاً اِلاّ جَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عِلى لِسانِهِ .خبر بالا در كتب معتبره از رسول گرامى اسلام نقل شده : عبدى در چهل روز ، وجود خود را در ظاهر و باطن براى خدا خالص نكند مگر اينكه چشمه هاى حكمت از دلش بر زبانش جارى شود .
از بعضى عرفاى بزرگ پرسيدند راه به سوى خدا كدامست ؟ جواب داد دو قدم : قدمى بر سر نفس و قدمى بر سر دنيا . چون اين پاسخ به عارفى با معرفت تر و عاشق تر رسيد فرمود : آنچه را خدا كوتاه كرده طولانى كردند ، راه رسيدن به خدا يك قدم است و آنهم گذشت از خود ، كه دنيا به واسطه نفس حجاب بين عبد و حق مى شود .
الهى آن عاشق فرزانه مى فرمايد :
چون در وطن باز آمدى اى جان هشيار *** پيوسته نقش ديده دل كن رخ يار
عهد خدا را اى بنى آدم نگهدار *** مشكن تو عهد دوست را از امر شيطان
چون از مسافرخانه دنياى فانى *** خواهى سفر كردن به ملك جاودانى
بر شاخه طوباى جنت پرفشانى *** اى مرغ لاهوتى ببال علم و ايمان
در هر صورت راه مجاهده با نفس وادار كردن خويش به اداى فرائض و ترك محرمات و آراسته شدن به حقايق اخلاقى است .
چون در اين طريق قرار گرفتى صلاحيت براى امر به معروف و نهى از منكر پيدا مى كنى و در اين راه علاوه بر بيدار كردن مردم و مانع شدن از افتادن آنان در منكرات و هدايتشان بسوى خير از ثواب عظيمى از طرف حق بهره مند خواهى شد ، در اين قسمت لازم است امر به معروف و نهى از منكر را در آئينه قرآن روايات مشاهده كنيد ، سپس شرح بقيه روايت « مصباح الشريعه » بخواست حضرت حق دنبال شود .
امر به معروف و نهى از منكر در قرآن
( وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ )(7) .و بايد از شما مسلمانان برخى « كه دانا و باتقواترند » خلق را به خير و صلاح دعوت كنند و مردم را به نيكوكارى خوانده و از بدى نهى كنند ، اينان كه واسطه هدايت عباد حقند ، در دو عالم در كمال فيروز بختى و رستگارى خواهند بود .
( كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ )(8) .شما مسلمانان حقيقى نيكوترين امّتى هستيد كه قيام مى كنيد براى وادار كردن مردم به نيكوكارى و بازداشتن آنان از بدكارى و اينكه بخدا ايمان داريد .
( لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ .يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ .
وَمَا يَفْعَلُوا مِنْ خَيْر فَلَن يُكْفَرُوهُ وَاللهُ عَلِيمٌ بِالمُتَّقِينَ )(9) .همه اهل كتاب با هم مساوى و يكسان نيستند ، طايفه اى از آنها در دل شب به تلاوت آيات خدا و نماز و طاعت مشغولند .
ايمان به خدا و روز قيامت آرند و امر به معروف و نهى از منكر كنند و به سوى هر نيكى بشتابند و آنها از بندگان صالحند ، هر كار نيكى انجام دهند . البته از ثواب آن محروم نشوند و خدا آگاه به وضع پرهيزكاران است .
( يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالاَْغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ . . . )(10) .رسول اسلام آنان را امر به نيكى و نهى از زشتى كند ، و بر آنان پاكيزه ها را حلال و هر پليد و منفور را حرام گرداند ، تحميلات هوا و شيطان و زنجيرهاى فرهنگ غلط را از دوششان بردارد .
( وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْض يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمْ اللهُ إِنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ )(11) .مردان و زنان مؤمن همه يار و دوستدار يكديگرند ، مردم را وادار به كار نيك كرده و از زشتى باز مى دارند ، نماز بپا داشته و زكات مى پردازند و حكم خدارسول را اطاعت مى نمايند . البته خداوند اينان را مشمول رحمت خود خواهد كرد كه خدا صاحب اقتدار حاكم و حكيم است .
( التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ )(12) .از گناه توبه كرده ها ، پرستندگان حق ، شكرگزاران نعمت ، روزه داران ، ركوع كنندگان ، سجده داران ، امركنندگان به معروف و نهى از منكر ، و نگهبانان حدود الهى را به نعمت ابد و رضايت حق بشارت بده .
( الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الاَْرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَللهَ عَاقِبَةُ الاُْمُورِ )(13) .« آنان كه خدا را يارى مى كنند » آنهائى هستند كه اگر در روى زمين بآنان اقتدار و قوت بخشيم نماز بپا مى دارند و زكات مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و مى دانند كه عاقبت كارها بدست خداست .
( يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الاُْمُورِ )(14) .لقمان حكيم به فرزندش سفارش مى كند : اى فرزندم نماز بپا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن و بر اين كار از مردم نادان هر آزارى ببينى صبر پيشه كن كه اين صبر و تحمل در راه تربيت مردم و هدايت خلق نشانه عزم ثابت در امور است .
از مجموعه اين آيات مطالب زير استفاده مى شود :
1 - امر به معروف و نهى از منكر از واجبات حتميه الهيه است .
2 - امر به معروف و نهى از منكر اخلاق انبياء و اولياء بود .
3 - نيكان عالم مردم را به اداى اين دو وظيفه سفارش مى كردند .
4 - رشد و كمال جامعه در گرو اين دو اصل الهى است .
5 - رضايت و بهشت حق جزاى آمرين به معروف و ناهين از منكر است .
6 - فرهنگ الهى با امر به معروف و نهى از منكر تقويت مى شود و بموازات قدرت اسلام كفر و شرك ضعيف مى گردد .
مسئله ايجاد زمينه براى پياده شدن معروف ، و پيشگيرى از منكر باندازه اى اهميت دارد ، كه تارك آن در قرآن مجيد ملعون شناخته شده .
( لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ .كَانُوا لاَ يَتَنَاهُوْنَ عَن مُنكَر فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ )(15) .
كافران بنى اسرائيل از آن جهت بزبان داود و عيسى بن مريم لعنت شدند كه نافرمانى خدا نمودند و از حكم حق سرپيچى كردند ، آنگاه از كار زشت خود دست برنداشتند و چقدر كار آنان زشت و ناشايسته است .
آنان كه آراسته به دو فضيلت امر به معروف و نهى از منكرند از نظر قرآن مجيد اهل نجاتند ، كتاب خدا مى فرمايد :
( فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَاب بَئِيس بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ )(16) .و چون هرچه به آنان تذكّر داده شد در آن غفلت ورزيدند ، ما هم جمعيت نصيحت كننده را نجات بخشيديم و آنان كه ظلم و ستمكارى كردند ، به كيفر فسقشان به بدترين عذاب گرفتار نموديم !
قرآن مجيد در تشويق به اين حقيقت و وجوب و لزوم اين دو واقعيت مى فرمايد :
( تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَى الاِْثْمِ وَالْعُدْوَانِ )(17) .معناى تعاون ، كمك و تشويق و زمينه سازى و راه بازكردن براى خير و خوبى است و بستن راه و كوبيدن زمينه براى شرّ و بدى است .
قرآن مجيد به تاركين امر به معروف و نهى از منكر حمله سخت دارد آنجا كه مى فرمايد :
( لَوْلاَ يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالاَْحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الاِْثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ )(18) .چرا علما و روحانيون مسيحى و يهودى ملّت مسيح و موسى را از گفتار گناه خوردن حرام باز نمى دارند ، كه اين عدم پيشگيرى آنان كار بسيار زشتى است .
با توجه به اين آيات بسيار مهم و لحن عجيبى كه در اين آيات هست ، آيا فردى از مسلمين مى تواند خود را نسبت به اين دو وظيفه الهى غير مسئول بداند ؟ ! !
چه نيكو مردمى هستند آنان كه در هر زمان و هر كجا خود را براى اطاعت از حق حاضر مى كنند و در اين راه خوف و ترس نداشته و از ملامت هر ملامت كننده اى باك ندارند ، راستى اگر در راه رضاى دوست و اقامه دين اوكمك به انبياء و امامان سر انسان بر باد رود چه باك ، كه هيچ مرگى شيرين تر و لذيذترپرمنفعت تر از مرگ و شهادت در راه دوست نيست .
مملكت شاه عشق جز دل درويش نيست *** دل بطلب كائنات مملكتى بيش نيست
بگذرد از خويشتن در طلب روى يار *** هر كه به جانان رسيد معتقدى بيش نيست
عشق بود كيش ما دولت اين است و بس *** كافر بى دولت است آنكه در اين كيش نيست
در نظر هوشيار نيست عيان غير يار *** اين سخن آشكار درخور تفتيش نيست
طالب ديدار دوست كى نگرد پيش و پس *** در دل صاحبدلست در پس و در پيش نيست
در تو اگر نيست دل منكر دلبر مباش *** اين دل مرد خداست جاى بد انديش نيست
گر دل بريان خورى زن در بى دولتان *** بر سو خوان فنا جز جگر ريش نيست
سر كه از او هوش زاد همقدم ابلهان *** دل كه از او نوش راد منتظر نيش نيست
خائف ترسد ز مير ورنه چه ترسى ز مرگ *** سير الى المنتهى است عالَم تشويش نيست
ظالم در اين ديار هيچ نكرده گذار *** گرگ در اين مرغزار بر اثر ميش نيست
بى بصر و زشت خوست هركه نه بيناى اوست *** مرده بى آبروست هر كه تجلّيش نيست
موت دم نقد ماست ملكت شاه صفاست *** منبت فضل خداست دوزخ درويش نيست
امر به معروف و نهى از منكر در روايات
عَنِ النَّبِىِّ (صلى الله عليه وآله) قالَ :ما مِنْ قَوْم عَمِلُوا بِالْمَعاصى وَفيهمْ مَنْ يَقْدِرُ اَنْ يُنْكِرَ عَلَيْهِمْ فَلَمْ يَفْعَلْ اِلاّ يُوشَكُ اَنْ يَعُمَّهُمُ اللهُ بِعَذاب مِنْ عِنْدِهِ :پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : قومى كه دچار معصيت اند ، و در بين آنان كسى هست كه قدرت جلوگيرى از گناه آنان را دارد و دست به پيشگيرى از معصيت آنان نمى زند ، در صورت نزول عذاب فرد بى تفاوت و ساكت را هم مى گيرد .
قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) :لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْروفِ وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ اَوْ لَيُسَلِّطُنَّ اللهُ عَلَيْكُمْ شِرارَكُمْ يَدْعُو خِيارُكُمْ فَلا يُسْتَجابُ لَهُمْ :
رسول خدا فرمود : حتماً امر به معروف و نهى از منكر كنيد و گرنه بدان و اشرار بر شما مسلّط مى شوند ، در آن وقت خوبان شما دعا مى كنند ولى مستجاب نمى شود .
وقال (صلى الله عليه وآله) :
ما اَعْمالُ الْبِّرِ عِنْدَ الْجِهادِ فى سَبيلِ اللهِ اِلاّ كَنَفْثَة فى بَحْر لُجّى . وَما جَميعُ اَعْمالِ الْبِرِّ وَالْجِهادُ فى سَبيلِ اللهِ عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعْروفِ وَالنّهْىِ عَنِ الْمُنْكَرِ اِلاّ كَنَفْثَة فى بَحْر لُجّىٍّ :و نيز آن حضرت فرمود : تمام خوبيها در برابر جهاد فى سبيل الله نيست مگر مانند آب دهن در برابر يك درياى عميق ، و همه نيكى ها و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر نيست مگر مانند آب دهن در برابر دريائى پرعمق .
پيامبر اسلام فرمود :
در ميان كوچه و محل رفت و آمد مردم منشينيد ، عرضه داشتند چاره اى نداريم آنجا مركز قرار ما براى گفتگو و صحبت كردن است ، فرمود اگر ناچاريد پس حق راه را ادا كنيد ، عرضه داشتيد حق راه چيست ؟ فرمود :
غَضُّ الْبَصَرِ وَكَفُّ الاَْذى ، وَرَدُّ السَّلامِ وَاَمْرٌ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهْىٌ عَنِ الْمُنْكَرِ :چشم فرو انداختن از حرام ، و خوددارى از آزار ، و سلام كردن به مردم و امر به معروف و نهى از منكر .
وَقالَ (صلى الله عليه وآله) :
كَلامُ ابْنِ آدَمَ كُلُّهُ عَلَيْهِ لا لَهُ اِلاّ اَمْراً بِمِعْرُوف اَوْ نَهْياً عَنْ مُنْكَر وَذِكْرَ اللهِ :و نيز آنجناب فرمود : تمام سخنان فرزندان آدم به ضرر اوست نه بسودش مگر امر به معروف و نهى از منكر و ذكر خدا .
وَقالَ (صلى الله عليه وآله) :
اِنَّ اللهَ لا يُعَذِّبُ الْخاصَّةَ بِذُنُوبِ الْعامَّةِ حَتّى يَظْهَرَ الْمُنْكَرُ بَيْنَ اَظْهُرِهِمْ وَهُمْ قادِرونَ عَلى اَنْ يُنْكِروهُ فَلا يُنْكِرونَهُ :و نيز آنحضرت فرمود : خداوند بندگان خويش را به گناهان مردم عذاب نمى كند ، مگر اينكه در بين آنان منكر شايع شود و خوبان قادر بر جلوگيرى باشند و جلوگيرى نكنند .
ابو اُمامه باهلى مى گويد : پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : چه مى كنيد وقتى زنان شما طغيان كنند و جوانانتان فاسق شوند ، و جهاد را ترك كنيد ؟ عرضه داشتند چنين چيزى شدنى است ؟ فرمود : آرى به آن كه جانم در دست اوست از اين بدتر هم مى شود ! گفتند بدتر از آن كدام است ؟ فرمود : چه مى كنيد زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنيد ؟ عرضه داشتند شدنى است ؟ فرمود به آن كه جانم در دست اوست بدتر از اين مى شود عرض كردند چگونه ؟ فرمود چه مى كنيد وقتى معروف را منكر ببينيد و منكر را معروف ؟ عرضه داشتند : شدنى است ! فرمود : به كسى كه جانم در دست اوست بدتر از آن مى شود ، گفتند : چگونه ؟ فرمود : چه مى كنيد وقتى امر به منكر كنيد و نهى از معروف نمائيد ؟ گفتند : شدنى است ؟ فرمود : به كسى كه جانم بدست اوست بدتر از اين مى شود گفتند چگونه ؟ فرمود : خداوند مى فرمايد : بخودم قسم فتنه اى بر آنان قرار دهم كه حليم و بردبار در آن فتنه حيران بماند .
قالَ ابْنُ عَبّاس : قيلَ : يا رَسُولَ اللهِ اَيُهْلَكُ الْقَرْيَةُ وَفيهَا الصَّالِحُونَ ؟ قالَ : نَعَمْ . قيلَ : بِمَ يا رَسولَ اللهِ ؟ قالَ : بِشَهادَتِهِمْ وَسُكُوتِهِمْ عَنْ مَعاصِى اللهِ عَزَّوَجَلَّ :ابن عباس مى گويد : به پيامبر گفتند آيا خداوند محلّى را كه در آن عباد شايسته هستند هلاك و نابود مى كند ؟ فرمود: آرى ، عرضه داشتند براى چه ؟ فرمود : بخاطر اينكه خوبان تماشاگر گناه و سكوت كننده در برابر معاصى اند .
در پايانِ يك روايت طولانى به نقل « كافى » شريف از حضرت باقر (عليه السلام) آمده : خداوند به شعيب پيغمبر فرمود : صدهزار نفر از قوم تو را عذاب مى كنم ، چهل هزار نفر اشرار و شصت هزار نفر از اخيار و خوبان ، عرضه داشت : اشرار بجاى خود اما خوبان را چرا ؟ خطاب رسيد : بخاطر اينكه خوبان از بدى بدان نهى نمى كنند و اشرار را نصيحت نمى نمايند و بر آنان چون من خشم نمى گيرند .
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :
خداوند دو ملك را مأمور زير و رو كردن شهرى فرمود ، چون به آخر آن شهر رسيدند مردى را در حال دعا و زارى ديدند ، يكى از آن دو ملك گفت : اين دعاكننده را تماشا كن ، آن ديگرى گفت : من گوشم بدهكار به هيچ مسئله اى نيست ، براى من آنچه مهم است امر الهى است ، آن ملك ديگر گفت : من دست به كارى نمى زنم تا از حضرت حق بپرسم ، سپس عرضه داشت : خداوندا فلان بنده ات را در حال دعا و زارى ديدم خطاب رسيد به آنچه شما را امر كردم عمل كنيد زيرا او مردى است كه هيچ گاه در برابر معصيت كاران به خشم و غضب تغيير صورت نداد !
و نيز آن حضرت مى فرمايد : مردى از خثعم خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله)آمدگفت : برترين برنامه اسلام چيست ؟ فرمود : ايمان به خدا . عرضه داشت : پس از آن ؟ فرمود : صله رحم . عرضه داشت : بعد از آن ؟ فرمود : امر به معروف نهى از منكر .
آن مرد گفت : چه عملى بدترين عمل است ؟ فرمود : شرك به خدا ، عرضه داشت : بعد از آن ؟ فرمود : قطع رحم ، عرضه داشت : پس از آن ؟ فرمود : امر به منكر و نهى از معروف .
وَعَنْهُ (عليه السلام) قالَ : قالَ اَميرُالْمُؤْمِنينَ 7 : اَمَرَنا رَسُولُ اللهِ 9 اَنْ نَلْقى اَهْلَ الْمَعاصى بِوُجُوه مُكْفَهِرَّة :و نيز آن حضرت مى فرمايد : اميرالمؤمنين فرمود : پيامبر ما را امر فرمود با اهل معصيت با چهره گرفته و عبوس روبرو شويم .
وَعَنْهُ (عليه السلام) : اَلاَْمْرُ بِالْمَعْروفِ وَالنَّهْىُ عَنِ الْمُنْكَرِ خَلْقانِ مِنْ خَلْقِ اللهِ فَمَنْ نَصَرَهُما اَعَزَّهُ اللهُ وَمَنْ خَذَلَهُما خَذَلَهُ اللهُ .امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : امر به معروف و نهى از منكر دو مخلوق خداوندند ، هركس آنان را يارى كند ، خدا او را عزيز مى نمايد ، و هركس آنان را خوار كند ، خداوند او را خوار مى كند .
وَعَنْهُ (عليه السلام) : اِنَّهُ كانَ اِذا مَرَّ بِجَماعَة يَخْتَصِمُونَ ، لا يَجُوزُهُمْ حَتّى يَقُولَ ثَلاثاً : اِتَّقُوا اللهَ ، يَرْفَعُ بِها صَوْتَهُ :از آن حضرت حكايت مى كنند كه وقتى به جمعى مى گذشت و آنان را در خصومت و دعوا مى ديد نمى گذشت تا سه مرتبه فرياد مى زد : تقواى خدا را مراعات كنيد .
عَنِ النَّبِىِّ (صلى الله عليه وآله) : اِنَّ اللهَ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعيفَ الَّذى لا دينَ لَهُ . فَقيلَ : وَمَا الْمُؤْمِنُ الَّذى لا دينَ لَهُ ؟ قالَ : الَّذى لا يَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ :پيامبر فرمود : خداوند دشمن مؤمن ضعيف بى دين است ، گفتند : مؤمن بى دين كيست ؟ فرمود : كسيكه نهى از منكر نمى كند .
از آيات و روايات باب امر به معروف و نهى از منكر استفاده مى شود كه وجوب اين دو وظيفه بر عهده كسى است كه شرايط علمى و عملى در او جمع باشد ، و بخصوص به حسنات الهى آراسته و از رذايل اخلاقى پيراسته باشد .
الهى در مرحله اوّل همه ما را به واقعيات الهى آشنا ساز ، سپس توفيق عمل به آن واقعيات را به ما مرحمت كن ، آنگاه موفقيت براى زمينه سازى جهت معروف و جلوگيرى از منكر را به همه ما لطف فرما كه در تمام امور ، بخصوص در اين دو مرحله عالى به وجود مقدس تو محتاج و نيازمنديم .
در عشق تو گم شدم به يك بار *** سرگشته همى شدم فلكوار
گر نقطه دل بجاى بودى *** سرگشته نبودمى درگر بار
دل رفت زدست و جان برآب است *** گرمى بروى زهى سروكار
اى ساقى آفتاب پيكر *** بر جانم ريز جام خون خوار
خون جگرم به جام بفروش *** كز جانم جام را خريدار
جامى پر كن نه جام و نى مى *** زيرا كه نه مستم و نه هشيار
در پاى فتادم از تحيّر *** در دست تحيرم به مگذار
جانى دارم كه در حقيقت *** انكار نمى كنم نه اقرار
نفسى دارم كه از جهالت *** اقرار نمى دهد نه انكار
مى نتوان بود بيش ازين نيز *** در صحبت نفس و جان گرفتار
تا چند خورم ز نفس و تن خون *** تا كى باشم ازين وزان زار
درمانده اى از وجود خويشم *** پاكم به عدم رسان بيك بار
چون با عدمم نمى رسانى *** از روى وجود پرده بردار
تا كشف شود در آن وجودم *** اسرار دو كون و علم اسرار
من نعره زنان چو مرغ در دام *** بيرون جهم از مضيق پندار
اين بيدارى اگر بيايد *** عطار شود ز خواب بيدار
لاَِنَّهُ اِذا لَمْ يَكُنْ بِهذِهِ الصِّفَةِ فَكُلُّ ما اَظْهَرَ يَكونُ حُجَّةً عَلَيْهِ وَلا يَنْتَفِعُ النّاسُ بِهِ . قالَ اللهُ تَعالى : ( أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ ) ؟ وَيُقالُ لَهُ : يا خائِنُ اَتُطالِبُ خَلْقى بِما خُنْتَ بِهِ نَفْسُكَ وَاَرْخَيْتَ عَنْهُ عِنانَكَ ؟كسيكه مى خواهد امر به معروف و نهى از منكر كند بفرموده امام صادق (عليه السلام)بايد آراسته به صلاح و سداد باشد ، زيرا اگر از حسنات و حقايق ، و درستى راستى ، چيزى در او ديده نشود ، همان امر به معروف و نهى از منكر حجّتى بر عليه خودش مى گردد ، به اين معنى كه در مرحله اول مردم به او مى گويند : آنچه مى گوئى اگر خوب و صحيح و درست است چرا در خودت نيست ، و از آنچه ديگران را منع مى كنى چرا خودت به آن آلوده اى ، و در مرحله دوم در دادگاه قيامت به او مى گويند چرا مردم را به خوبيها خواندى ولى خودت از آنها دور بودى ، و چرا مردم را از بديها نهى كردى ولى خودت به آنها آلوده بودى ، چنانكه در قرآن مجيد در مقام سرزنش اين دورافتادگان از وادى حقيقت فرموده : آيا مردم را امر به خوبى مى كنيد و خود را فراموش مى نمائيد ؟ حضرت عزت به اينگونه افراد مى فرمايد : اى خائنان بدكار ، واى خيانت كاران ضايع روزگار ، از بندگانم طلب مى كنيد آنچه بخود كرده ايد ، يعنى به نفس خود خيانت كرده ايد و خود را فريب داده ايد ، مى خواهيد آنان را نيز فريب دهيد ، و از براى تحصيل حاجات خود اِرخاى عنان به ايشان مى كنيد و مى خواهيد كه ايشان را نيز از راه بدر ببريد ؟ !
در روايت آمده كه ابوثعلبه از رسول اسلام از معناى اين آيه پرسيد :
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ )(19) .حضرت در پاسخ او فرمود : مردم را امر به معروف كن ، و از محرّمات گناهان بازدار و بر پيش آمدها و مكاره و مصائبى كه در راه خدا به تو مى رسد صبر كن ، از شغل با عظمت امر به معروف و نهى از منكر دست برمدار ، تا وقتى كه مردم را بخيل و هواپرست و خودرأى ببينى ، كه بر اثر ريشه دواندن اين رذائل در وجودشان از گوش دادن به حق ابا و امتناع دارند ، در اين وقت بخود بپرداز و به اصلاح خود اقدام كن و قاطعانه به سوى رشد و كمال در حركت باش كه اگر ايمانت قوى باشد گمراهى تمام مردم جهان اثر سوئى بر تو نخواهد گذاشت .
امام صادق (عليه السلام) در پايان اين فصل مى فرمايد : آنكس كه در مقام امر بمعروف نهى از منكر است ، نيازمند و محتاج به چند برنامه است :
عالم به حلال و حرام و ساير احكام خمسه باشد و قدرت تميز ميان احكام در او ديده شود ، و گرنه ممكن است امر به منكر و نهى از معروف نمايد و از پى اين اشتباه مستحق عذاب و عقاب گردد .
خودش مرتكب مناهى و تارك طاعت نباشد ، كه در اينصورت موعظه اش بى اثر و موجب انتقاد شديد مردم بر خودش خواهد شد .
از روى اخلاص و اعتقاد و يقين اقدام به اين دو وظيفه نمايد ، كه اگر برنامه اش مخلوط به اغراض فاسده و اَعراض كاسده باشد نتيجه اش شناعت در دنيا و فظاعت در آخرت است .
برنامه اش بر اساس رحم و شفقت قرار گيرد كه امر به معروف و نهى از منكر با غلظت و تندى نتيجه خوبى نخواهد داد .
واعظ اگر چه امر بمعروف واجب است *** طورى بكن كه قلب گنهكار نشكند
متاب اى پارسا روى از گنهكار *** به بخشايندگى در وى نظر كن
اگر من ناجوانمردم به كردار *** تو بر من چون جوانمردان گذر كن
امر بمعروف و نهى از منكر بايد بر اساس حكمت انجام گيرد ، به اين معنى كه با هر كسى موافق حال او برخورد كند ، مثلاً كسانى كه به راه عبادت نرفته اندحلاوت بندگى نچشيده اند ، آنان را كم كم و بتدريج به راه بندگى رهنمون شوند و به يكباره عبادات شاقّه بر او تكليف نكنند كه موافق حكمت نيست بلكه باعث نفرت ايشان شود چنان كه در كتب نوشته اند :
عابدى تارك الصلاتى را به مواعظ و نصايح ترغيب به نماز كرد و آداب نماز به او تعليم داد و گفت چند روزى در اوقات نماز با من باش و وظايف واجبات سنن با من بجاى آر تا خوب به آداب نماز از جهت علمى و عملى باخبر شوى ، آن شخص قبول كرد . اوّل طلوع فجر كه شد تائب را بيدار كرد كه برخيزنماز كن ، تائب از خواب برخاست و با عابد بنماز ايستاد ، بعد از نماز او را به تعقيب نماز مشغول كرد تا قريب به چاشت شد ، تائب برخاست تا بر سر كارى رود و تحصيل معاشى كند ، هنوز كارى فيصل نداده بود كه پيشين شد ، آواز داد كه اى تائب بيا كه وقت نماز است ، تائب كار را ناقص گذاشته بخدمت عابد آمد ، عابد او را به نماز نافله مشغول كرد و بعد از نافله بواجب و بعد از واجب به سنّت عصر و بعد از آن به واجب و بعد به تعقيب تا قريب پسين شده و هم چنين مغرب و نافله ها تا قريب اوراد و از ساير كارها و تحصيل معاش باز ماند . در اين وقت به عابد گفت نماز كار بيكاران است نه كار من ، كه من طاقت اينگونه عبادت ندارم . اين بگفت و عابد را رها كرد و به حال اول خود كه بى نمازى بود برگشت .
حضرت صادق (عليه السلام) در دنباله روايت ميفرمايد : آمر بمعروف و ناهى از منكر بايد از مكر نفس و كيد شيطان غافل نشود و از حوادث و سوانح روزگار هرچه بر او رو كند ملازم صبر و شكر باشد و اگر از مردم و كسانى كه در مقام اصلاح ايشان است حركت ناملايمى نسبت به او واقع شود در مقام تلافى و انتقام برنيايدشكوه ايشان به كسى نكند ، و از ترشروئى و عبوسى نسبت به مردم خوددارى كند و از غلظت و تندى احراز نمايد ، نيت خود را از اغراض مادّى و امور فاسده خالص نمايد ، و عوض تمام زحماتش را فقط و فقط از حضرت دوست بخواهد كه او بهترين تكيه گاه و نيكوترين فرياد رس نسبت به فرياد كنندگان و مسكينان دردمندان است .
اگر در امر بمعروف و نهى از منكر با او مخالفت نمايند و جفا كنند ، صبر پيشه كند و در صورت موافقت با او به شكر حق برخيزد و در همه حال كار خود بخدا واگذار نمايد و از عيب خود غافل نماند .
شخصى كه در كار امر بمعروف و نهى از منكر است بايد وضع انبياء و ائمه اولياة را وجهه همّت خود قرار دهد ، كه آن بزرگواران در اين مسير به انواع بلاها و رنج ها و مشقات و طوفانهاى اجتماعى و خانوادگى دچار شدند ، ولى دست از برنامه و هدف پاك خود برنداشتند و در راه حضرت حق صبر پيشه كرده و استقامت ورزيدند و خود را به سعادت دنيا و آخرت و مقام رضوان الله رساندند .
انبياء و ائمه اگر در راه خدا خسته مى شدند ، و به عارضه سستى و كسالت دچار مى گشتند بطور يقين دين خدا و فرهنگ پاك الهى به جامعه انسانى نميرسيد ،اگر شما هم كه امت و پيرو آن بزرگواران هستيد ، برخلاف آنان به سستى دچار شويد و از پى موج حوادث ميدان ابلاغ را خالى بگذارد به تداوم دين لطمه خورده و به خاموشى چراغ هدايت كمك كرده ايد ، از اينكه حادثه در شما اثر بگذارد سخت بپرهيزيد و گرمى بازار ابلاغ دين را نگذاريد سرد شود و همانند مقتديان خودراهنمايان راه توحيد به راه برحق خود ادامه دهيد و در اين مسير فقط و فقط به حضرت حق انديشه كرده و به آن جناب توجه كنيد كه تحصيل خير دنياآخرت جز تسليم شدن در برابر دوست و اطاعت اوامر آن حضرت راه ديگر ندارد .
اين عبد مسكين و اين بنده مستكين و اين خسته دل شكسته و ناتوان از راه مانده به پيشگاه حضرت او عرضه داشته ام :
بسوزان سيه و جان و دل من *** فنا گردان به عشقت حاصل من
به من بنما ره آزادى از هجر *** وگرنه هجر گردد قاتل من
برانى گر مرا از درگه لطف *** بماند تا قيامت مشكل من
دلم خندان شود چون غنچه گل *** اگر مهر تو گردد شامل من
از اين درگه جدا هرگز نگردم *** كه جز اين جا نباشد منزل من
فداى خاك كويت اى همه حسن *** وجود كوچك و ناقابل من
ترحّم كن به من اى منبع جود *** نگاهى بر دل چون بسمل من
عنايت كن به مسكين دل افكار *** تو اى نور و صفاى محفل من
باب شست و پنجم در خوف و خشيت از خداست
قالَ الصادِقُ (عليه السلام) :
اَلْخَشْيَةُ ميراثُ الْعَلْمِ ، وَالْعِلْمُ شُعاعُ الْمَعْرِفَةِ وَقَلْبُ الاْيمانِ ، وَمَنْ حُرِمَ الْخَشْيَةَ لايَكُونُ عالِماً وَاِنْ شَقَّ الشَّعْرُ بِمُتَشابِهاتِ الْعِلمِ .
قالَ اللهُ تَعالى : ( إِنَّمَا يَخْشَى اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ ) .
َآفَةُ الْعُلَماءِ عَشَرَةُ اَشْياءَ : الطَّمَعُ ، وَالْبُخْلُ ، وَالرِّياءُ ، وَالعَصَبِيَّةُ ، وَحُبُّ الْمَدْحِ ، وَالخَوْضُ فيما لَمْ يَصِلُوا اِلى حَقيقَتِهِ ، وَالتَّكَلُّفُ في تَزْيينِ الْكَلامِ بِزَوائِدِ الاَْلْفاظِ ، وَقِلَّةُ الْحَياءِ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ، وَالاِْفْتِخارُ ، وَتَرْكُ الْعَمَلِ بِما عَلِمُوا .
قالَ عيسىَ بْنُ مَرْيَمَ (عليه السلام) : اَشْقَى النّاسِ مَنْ هُوَ مَعْروفٌ عِنْدَ النّاسِ بِعِلْمِهِ مَجْهُولٌ بِعَمَلِهِ .
قالَ النَّبِيُّ (صلى الله عليه وآله) : لا تَجْلِسُوا عِنْدَ كُلِّ داع يَدْعُوكُمْ مِنَ الْيَقينِ اِلىَ الشَّكِّ وَمِنَ الاِْخْلاصِ اِلىَ الرِّياءِ وَمِنَ التَّواضُعِ اِلىَ الْكِبْرِ وَمِنَ النَّصيحَةِ اِلىَ الْعَداوَةِ وَمِنَ الزُّهْدِ اِلىَ الرَّغْبَةِ .
وَتَقَرَّبُوا مِنْ عالِم يَدْعُوكُمْ مِنَ الْكِبْرِ اِلىَ التَّواضُعِ وَمِنَ الرِّياءِ اِلىَ الاِْخْلاصِ وَمِنَ الشَّكَ اِلىَ الْيَقينِ وَمِنَ الرَّغْبَةِ اِلىَ الزُّهْدِ وَمِنَ الْعَداوَةِ اِلىَ الاْخْلاصِ .
وَلا يَصْلُحُ لِمَوْعِظَةِ الْخَلْقِ اِلاّ مَنْ جاوَزَ هذِهِ الاَْصْنافُ بِصِدْقِهِ ، وَاَشْرَفُ عَلى عُيُوبِ الْكَلامِ وَعَرَفُ الصَّحيحَ مِنَ السَّقيمِ وَعِلَلَ الْخَواطِرِ وَفِتَنَ النَّفْسِ وَالْهَوى .
قالَ أميرُ الْمُؤمِنينَ (عليه السلام) : كُنْ كَالطَّبيبِ الرَّفيقِ الَّذي يَضَعُ الدَّواءَ بِحَيْثُ يَنْفَعُ .
قالَ الصادِقُ (عليه السلام) :اَلْخَشْيَةُ ميراثُ الْعَلْمِ ، وَالْعِلْمُ شُعاعُ الْمَعْرِفَةِ وَقَلْبُ الاْيمانِ ، وَمَنْ حُرِمَ الْخَشْيَةَ لايَكُونُ عالِماً وَاِنْ شَقَّ الشَّعْرُ بِمُتَشابِهاتِ الْعِلمِ .
مسئله خوف و خشيت و تمام جوانب آن همراه با آيات قرآن و روايات اخبار و دعاهاى اسلامى و كلمات حكيمانه و اشعار عارفانه بطور مفصل در باب اوّل در جلد اول شرح مصباح الشريعه كه جلد اوّل عرفان اسلامى است گذشت . من در اينجا توضيحى بيش از آنچه در آنجا گذشت نياز نمى بينم ، شرح مفصل خوف و قسمت عمده اى از جملات اين حديث را در جلد اوّل و بقيه مجلدات مى توانيد ببينيد ، در اينجا فقط بترجمه روايت قناعت مى شود .
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد : خوف الهى نتيجه دانش و آگاهى است كه هر كه را علم نيست خوف نيست و هر كه را خوف نيست از هيچ گناهى ابا ندارد ، و وى را بر هيچ طاعتى شوق و ذوق نيست .
علم شعاع معرفت است ، معرفت به صفات و اسماء جناب حق و معرفت به تكاليف شرعيه و حقايق اصوليّه ، و نتيجه و ثمره و حاصل علم ايمان است آنهم ايمان كامل ، و هركس از خوف الهى محروم باشد از سعادت عظمى محروم و در زندگى و حيات مغبون و در سلك جهّال بدبخت و در قيامت محشور با بريدگان از فيض است هر چند در حدّتفهم و كثرت علم از موشكافان حقايق باشد و در علم و كمال داراى شخصيت و اعتبار .
خداوند بزرگ در قرآن مجيد فرموده : خدا را نمى ترسند مگر صاحبان دانش .
ده چيز آفت علم است ، كه هريك از اين آفت ها به علم انسان بزند ، علم را از ثمر دادن مى اندازد و آن را وسيله بدبختى و شقاوت آدمى مى كند .
1 ـ طمع ، كه اين رذيله مورث ذلّت و خوارى و باعث غرق شدن انسان در امور مادّى است و با عزّت علم سرسازگارى ندارد .
2 ـ بخل ، چرا كه علم نتيجه علوّ همّت است ، و علوّ همّت منافى بخل است كه از صفات خسيسه است و فرقى در پليدى بخل نيست كه در علم باشد يا در مال ، بخل ريشه علوّ همّت را مى خشكاند ، و انسان را از نظر رحمت حق و مهر خلق مى اندازد .
3 ـ ريا ، كه از بدترين آفات است و آتشى سوزان در خرمن ثواب و اجر اخروى ، كه رياكار در روز قيامت دستش از مزد و عنايت الهى خالى است ، و تمام زحمات و كوشش هايش در ميدان باعظمت محشر بر باد است ! !
4 ـ عصبيت ، كه تعليم بايد از روى انصاف و معدلت باشد نه عناد و لجاج و به حكم :
اَلْحَقُّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ :تابع حق باش از هركه و هركجا كه باشد و هر چه كه باشد .
5 ـ حبّ مدح : عالم و دانشمند در انتقال علم و در تعليم و تدريس نبايد به انتظار مدح و ثناى مردم باشد ، كه انتظار مدح و ثنا از صفات خبيثه و موجب تضييع حق علم و مانع افاضه فيوضات بر صفحه الهى نفس است ، و نيز صاحب اين صفت از شائبه ريا خالى نيست و هميشه مطمح نظرش تسلّط و زيادتى بر اقران و امثال است و در ابواب گذشته گذشت كه اين صفت مخرّب دين و مزيّف علم است .
6 ـ خوض و غور در مسائلى كه نمى توان به كُنه آنها رسيد ، كه فكر در آنها موجب تضييع اوقات و باعث تحصيل اعتقادات باطله و مُهلكه است .
7 ـ در محاورات و مكالمات و تصانيف و تاليفات به نحوى رفتار كردن كه مستمع و خواننده از فهم مسائل و حقايق عاجز بماند ، و اين هنرنمائى در كلام نوشتار ، دور از انصاف و خارج از اخلاق انبياء و اولياء خداست .
8 ـ از حياء الهى بيگانه بودن ، كه مورث عدم رعايت ادب نسبت به مردم تضييع حق اعلم و اصلح و اَسنى است ، و با اين اوصاف بايد گفت بى حيائى از اخبث خبائث براى همه و بخصوص براى اهل علم است ، و براى همه فظيع شنيع و براى اهل علم افظع و اشنع است .
9 ـ بر خود باليدن و فخر و مباهات كردن ، و به علم و دانش يا به مال و منال صورت و سيرت خود فريفته شدن ، كه در قرآن مجيد اعلام شده خداوند مهربان مردم متكبر و فخركننده را دوست ندارد .
حكماء گفته اند : به مال و جمال خود مبال ، كه آن به شبى مى رود و اين به تبى و هم چنين است امر در سائر شئون و اعتبارات دنيوى كه گفته اند :
به عزّت مبال وز ذلّت منال *** كه اين هر دو را زود باشد زوال
10 ـ به دانسته و به دانش و معرفت خود عمل نكردن ، كه عمل نكردن به علم ضايع كردن حق علم است و عالم بى عمل چون كمان بى زه و درخت بى ثمرچراغ بى نور است .
هر كه را دل دلبرى را منزل است *** آن كه بى دلبر بماند بى دل است
شاهد از ياران كجا گيرد كنار *** هر كجا شمعى ميان محفل است
اين جفا و جور مخصوص تو نيست *** هر كه شد سيمين بدن سنگين دل است
عشق دريائيست بيحد كاندر آن *** موج كشتيبان و طوفان ساحل است
طالبان را خستگى در راه نيست *** عشق هم راه است و هم خود منزل است
سهل گردد كار اگر از بهر اوست *** كارها با خودپرستى مشكل است
دست صدق آمد برون از جيب عشق *** زين پس افسون خرد بى حاصل است
ظلمت ار يكسر بگيرد خانه را *** چون فروغ شمعى آيد زايل است
در همه عالم يكى حق بيش نيست *** آن كه كثرت مى پذيرد باطل است
از خرد بگذر نشاط از عشق نيز *** عاشق از خود غافل از وى عاقل است
عيسى بن مريم فرمود : شقى ترين و بدبخت ترين مردم كسى است كه در ميان مردم مشهور به علم است ولى از نظر عمل بين خود و خدا سست و تنبل بى حال است .
پيامبر از شركت در مجالسى كه انسان را از يقين به شك و از اخلاص به ريااز تواضع به تكبّر و از سلامت و آرامى به عداوت و دشمنى و از زهد در آنچه بايد زهد داشت به رغبت و شوق مى كشاند با قاطعيت و با شدّت و حدّت منع فرمودند .
آنجناب سفارش زياد مى كردند با عالمى معاشرت كنيد و با دانشمندى مجالست نمائيد كه شما را از كبر به تواضع و از ريا به اخلاص و از شك به يقين از رغبت به دنياى فانى به زهد و از دشمنى به دوستى و مهر و محبت دعوت كند .
آنان كه از اين عقبات گذشته اند و به همت صادقانه اين عيوب و صفات ناپسند را از وجود خود شسته اند و از امراض نفسانى و علل روحانى و و لذّات غلط جسمانى رهيده اند حق موعظه خلق را دارند ، كه اينگونه عالم جانشين حقيقى انبياء و ائمه در ميان مردم است ، و هم اوست كه چراغ راه حيات مردم خورشيد پرفروغ زندگى انسانى است .
آرى آنكس كه در ميسر صدق است و بر عيوب كلام آگاه و شناساى صحيح از سقيم و آشناى با امراض نفسانى و بيناى بر فتنه هاى نفس و هوا ، عالم و دانشمند حقيقى است .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : در ميان مردم مانند طبيب مشفق مهربان باش ، طبيبى كه دوا را براى سودبخشى و شفاى مريض بجا مصرف مى كند ، كه اگر اينگونه باشى مردم بدست تو از آلودگيها نجات يابند و از امراض روحى و قلبى شفا پيدا كنند و بدست با كرامت علم و دانشت به انابه و توبه روى آرند و با خداى خود آشتى نمايند و در خلوت دل پس از بيدارى و بينائى به محضر حضرت دوست عرضه بدارند :
دل ديگر با كه سپارم كه تو در جان منى *** جان دگر با كه فشانم كه تو جانان منى
هنرى نيست جز اينم ز چه پنهان سازم *** گو همه خلق بدانند تو جانان منى
گفتمت مهر و در اين گفته چه جاى نظر است *** تو بدين طلعت افروخته برهان منى
زخمى اى خواجه گرت با من مسكين رحمى است *** دردى اى دوست اگر از پى درمان منى
چه غم از دوش و چه انديشه ز فردا دارم *** توئى آغاز من و باز تو پايان منى
خط او سرزده يا سرزده اى از خط او *** روزكى چند شد اى دل كه به فرمان منى
گفتم اى دست بدامانش رسى روزى و شد *** جيب جان چاك و تو در چاك گريبان منى
گفتم اى پاگذرى بر سر راهش آخر *** عمر از دست شد و باز بدامان منى
گفتمش با سر زلف تو رسد دست نشاط *** گفت زنهار همين بس كه پريشان منى
قبل | فهرست | بعد |