بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب قرآن در آیینه نهج‏البلاغه, آیت الله محمد تقى مصباح یزدى ( )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     61996900 -
     61996901 -
     61996902 -
     61996903 -
     61996904 -
     61996905 -
     61996906 -
     61996907 -
     61996908 -
     61996909 -
     61996910 -
 

 

 
 


fehrest page back page


امام على عليه‏السلام كسانى را كه در صدد تحريف حقايق دين و افساد فرهنگ دينى مردم هستند، جاهلان عالم نما مى‏خواند. حضرت مى‏فرمايند: و آخر قد تسمى عالما ليس به؛ در مقابل پيروان راستين‏-نهج‏البلاغه، خطبه 86. ? قرآن، گروه ديگرى هستند كه گاه در ميان جامعه عالم و دانشمند تلقى مى‏شوند، در حالى كه از علم بهره‏اى ندارند. اينان با سوء استفاده از عناوين عاريتى و بدون واقعيت، مردم را گم‏راه مى‏كنند. ممكن است اين سوال براى خوانندگان مطرح شود كه پس آنچه اينان با نام مطالب علمى و دينى بيان مى‏كنند، چيست؟ آنان كه خود، سخنان خويش را فهم و برداشت از دين و قرآن بيان مى‏كنند. حضرت على عليه‏السلام در جواب مى‏فرمايند: فاقتبس جهائل من جهال؛ اينان آنچه را با نام مطالب علمى و-همان.
?
برداشت‏هاى خود از دين بيان مى‏كنند و به بهانه قرائت‏هاى مختلف از دين در صدد تحميل عقايد باطل به دين بر مى‏آيند جهالت‏هايى است كه از انسان‏هاى جاهل و نادان ديگرى گرفته‏اند و به اسم معارف دينى و مطالب علمى بيان مى‏كنند. شايد شما تعجب كنيد كه چگونه ممكن است كسانى جهل و نادانى را از ديگرى اقتباس كنند! اقتباس جهل و نادانى از ديگرى يعنى چه؟! براى آن كه به اعجاز كلام حضرت واقف شويم و بر مسووليت خود نسبت به روشنگرى در مقابل منحرفان از حق بيش از پيش واقف گرديم، به نمونه‏اى از اقتباس جاهل‏هاى عالم‏نما از جهالت‏ها و نادانى‏هاى ديگران، كه امروزه با نام ره آوردهاى علمى بيان مى‏شود، اشاره مى‏كنيم.
امروزه در غرب اين تفكر فلسفى رواج دارد كه حصول علم براى انسان غير ممكن است و بشر بايد در همه چيز شك داشته باشد و هرگز به مطلبى يقين پيدا نكند. طرفداران اين تفكر معتقدند اگر كسى بگويد من به مطلبى يقين دارم نشانه نفهمى و حماقت اوست، زيرا علم به چيزى ممكن نيست. آنان با افتخار به اين شك و جهل خويش مى‏گويند علامت علم و دانش و خردمندى اين است كه انسان به هيچ مطلبى اعم از دينى و غير دينى علم و يقين پيدا نكند. چنين سخنان سخيفى از حدود يكصد سال پيش در ميان اروپاييان مطرح شده و قبل از آن نيز مبناى فكرى شكاكان بوده است. امروزه در جامعه ما نيز كسانى با مبنا قرار دادن سخنان جاهلانه آنها در صددند تا با تشكيك در معتقدات دينى مردم، به بهانه اين كه ما در هيچ زمينه‏اى نمى‏توانيم معرفت يقينى پيدا كنيم، آنها را در اعتقادات دينى خود سست كنند و به مقاصد و هواهاى نفسانى خود جامه عمل بپوشانند. جالب آن كه آنها اين سخنان را به اسم مطالب علمى بيان مى‏كنند و انتظار دارند مردم فهيم و نكته سنج ما آنها را بپذيرند.
حضرت على عليه‏السلام به وجود چنين انسان‏هاى شيطان صفت در طول تاريخ اشاره مى‏كنند و مى‏فرمايند:
فاقتبس جهائل من جهال و اضاليل من ضلال -نهج‏البلاغه، خطبه 86. ?

آنان از يك دسته گمراه و نادان مطالب جهالت‏آميزى اقتباس مى‏كنند و آنها را به اسم سخنان علمى بيان مى‏كنند. سخن علمى آنها اين است كه در همه چيز بايد شك كرد و بشر نبايد به چيزى علم و يقين پيدا كند! در امور دينى هر كس هر چه مى‏فهمد، همان حق است! زيرا اصلا حق و باطل وجود ندارد! هيچ ملاكى براى حق و باطل، جز فهم شخصى هر كس وجود ندارد!
و نصب للناس اشراكا من حبائل غرور و قول زور -2و3 - نهج‏البلاغه، خطبه 86. ?

اين دسته گمراه و نادان و اين جاهلان عالم نما دام‏هايى از ريسمان‏هاى فريب و گفتار دروغ براى مردم گسترانيده‏اند و آنها را با گفتار و اعمال نادرست خود فريب مى‏دهند.
قد حمل الكتاب على آرائه اينان قرآن كريم را به راى خويش تفسير و- ? آيات آن را بر انديشه‏هاى خود حمل مى‏كنند و حق را بر طبق خواهش‏ها و اميال نفسانى خود قرار مى‏دهند.
آن گاه حضرت شيوه‏هاى تبليغاتى اين افراد را مورد توجه قرار مى‏دهند و مى‏فرمايند آنها براى جلب توجه مردم و جذب ديگران، مردم را از گناهان كبيره و پيامدهاى سوء اعمال و رفتارشان ايمن مى‏گردانند و هيبت و عظمت گناهان كبيره را در نظر مردم مى‏شكنند و مردم را به انجام آنهإ؛ضض0گ تشويق مى‏كنند و ارتكاب جرايم و معاصى را در نظر مردم بى اهميت و آسان جلوه مى‏دهند. اينان در واقع با اين حرمت‏شكنى‏ها غيرت دينى و خداترسى را در مردم تضعيف مى‏كنند. حضرت مى‏فرمايند اين افراد در بحث و گفتگو چنين اظهار مى‏كنند كه ما از ارتكاب شبهات بر حذر هستيم و از گفتن سخنان و احكام مشكوك و مشتبه خوددارى مى‏كنيم؛ در حالى كه چون از احكام و موازين شرع و دين بى اطلاعند، در گرداب شبهات گرفتارند. در مقام سخن، چنين اظهار مى‏كنند كه ما از بدعت‏ها و احكام خلاف دين كناره مى‏گيريم، و حال آن كه در ميان بدعت‏ها آرميده‏اند و هر سخنى كه در باب دين مبتنى بر راى خويش مى‏گويند، بدعت است. چنين انسان‏هايى هر چند به صورت انسانند لكن قلب و روح آنها قلب و روح حيوان است؛ چرا كه باب هدايت را نمى‏شناسند تا هدايت شوند و باب گمراهى و ضلالت را نيز نمى‏شناسند تا از آن بپرهيزند. اين افراد مرده‏هايى در ميان زنده‏ها هستند.
آن گاه حضرت مردم را مورد خطاب قرار مى‏دهند و مى‏فرمايند بعد از روشن شدن حق و باطل و شناختن طرفداران هر يك، و در حالى كه پرچم‏هاى حق برپاست و نشانه‏هاى آن آشكار و هويداست به كجا مى‏رويد؟! چرا در حالى كه صراط مستقيم هدايت و عترت پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان شماست و مى‏توانيد از انوار هدايت ائمه عليهم‏السلام بهره‏مند شويد، خود را از علوم اهل بيت محروم كرده و حيران و سرگردانيد؟
قرآن كريم با بيانى بسيار شديدتر از بيان حضرت على عليه‏السلام از اين جاهلان عالم‏نما نام مى‏برد و مردم را از فريب كارى آنها برحذر مى‏دارد و مى‏فرمايد:
و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا و لو شاء ربك ما فعلوه فذرهم و ما يفترون -انعام، 112. ?

و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطان‏هاى انس و جن برگماشتيم. بعضى از آنها به بعضى، براى فريب (يكديگر)، سخنان آراسته القا مى‏كنند؛ و اگر پروردگار تو مى‏خواست چنين نمى‏كردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مى‏سازند واگذار.
دشمنان پيامبران و مخالفان هدايت الهى هر چند در ظاهر و به صورت، انسانند، لكن از آن جا كه تمام فعاليت‏هاى آنها نتيجه‏اى جز گمراه كردن ديگران و محصولى جز القاى شبهات و در نتيجه تضعيف اعتقادات دينى مردم و مقابله با هدايت الهى ندارد قرآن آنها را شياطين انس معرفى مى‏كند و مردم را از پيروى آنها برحذر مى‏دارد.
كسانى كه از نظر ايمان به خدا و لوازم آن چندان قوى نيستند و آن طور كه شايسته و بايسته است ايمان در قلب و روح آنها رسوخ نكرده است، در مقام تعارض بين خواسته‏هاى نفسانى و خواسته خدا و ارزش‏هاى دينى، به دين و ارزش‏هاى دينى روى خوش نشان نمى‏دهند، و از نظر روحى متمايلند كه احكام و ارزش‏هاى دينى را طبق ميل خود و در جهت هواهاى نفسانى‏شان تفسير و توجيه كنند. و اگر تفسير دين و قرآن طبق هواهاى نفسانى آنها مجاز باشد، براى اين گروه بسيار خوشايند خواهد بود؛ چرا كه از يك طرف به خواهش‏هاى نفسانى خود رسيده‏اند و از طرف ديگر به ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده‏اند و از مزاياى مسلمان بودن در جامعه اسلامى بهره‏مند هستند. همچنين طبيعى است كسانى كه ايمان و تقوا در جان و روح آنها رسوخ نكرده است و چندان پاى‏بند ارزش‏هاى دينى و احكام الهى نيستند نيز از چنين برداشت‏هايى از دين و قرآن استقبال كنند و از كسانى كه دين و قرآن و ارزش‏هاى دينى را طبق خواسته‏هاى نفسانى آنها تفسير و توجيه مى‏كنند پيروى نمايند و آنها را الگوى خود قرار دهند و از آنان تعريف و تمجيد كنند. نيز طبيعتا چنين كسانى، با آن دسته از عالمان دينى كه قرآن و احكام را آن چنان كه هست و بدون در نظر گرفتن خوشايند و سليقه افراد و مردم تفسير و تبيين مى‏كنند ميانه خوبى ندارند.
با كمال تاسف امروزه شاهديم كسانى به بهانه قرائت‏هاى مختلف از متون دينى در صددند تا به خواسته‏ها و اميال نفسانى خود رنگ دينى بزنند و براى رسيدن به اغراض دنيوى خود با دين خدا و قرآن كريم بازى مى‏كنند.
حضرت على عليه‏السلام با پيش بينى وضعيت مذكور، از غربت قرآن در زمان خود و در آخرالزمان شكوه مى‏كند و مى‏فرمايد:
الى الله من معشر يعيشون جهالا يموتون ضلالا و ليس فيهم سلعه ابور من الكتاب اذا تلى حق تلاوته و لا سلعه انفق بيعا و لا اعلى ثمنا من الكتاب اذا حرف عن مواضعه -نهج‏البلاغه، خطبه 17. ?

از جمعيتى كه در جهالت زندگى مى‏كنند و در ضلالت و گمراهى مى‏ميرند نزد خداوند شكوه مى‏كنم. جمعيتى كه اگر قرآن در بين آنها بحق تفسير شود، كسادترين كالا و بى‏مشترى‏ترين متاع است و اگر به راى تفسير شود و از مواضع واقعى خودش تحريف گردد، از گران بهاترين و ارزشمندترين اشياست.
همچنين آن حضرت درباره جايگاه قرآن و معارف دين در ميان مردم آخرالزمان مى‏فرمايند:
و انه سياتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شى‏ء اخفى من الحق و لا اظهر من الباطل و لا اكثر من الكذب على الله و رسوله وليس عند اهل ذلك الزمان سلعه ابور من الكتاب اذا تلى حق تلاوته و لا انفق منه اذا حرف عن مواضعه و لا فى البلاد شى‏ء انكر من المعروف و لا اعرف من المنكر فقد نبذ الكتاب حملته و تناساه حفظته فالكتاب يومئذ و اهله طريدان منفيان و صاحبان مصطحبان فى طريق واحد لا يوويهما موو فالكتاب و اهله فى ذلك الزمان فى الناس و ليسا فيهم و ليسا معهم، لان الضلاله لا توافق الهدى و ان اجتمعا فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه كانهم ائمه الكتاب و ليس الكتاب امامهم. -نهج‏البلاغه، خطبه 147. ?

بسيار شايسته و ضرورى است كه جامعه و مردم ما اين پيشگويى‏هاى قرآن و نهج‏البلاغه درباره آيندگان و اوضاع و احوال دينى را مورد توجه قرار دهند و وضع فرهنگى حاكم بر جامعه خود را نيز مورد مطالعه قرار دهند و آن را با اين پيش‏گويى‏ها مقايسه نمايند تا خداى ناكرده اگر وضعيت دينى جامعه را در جهت نامطلوب مى‏بينند، احساس خطر كنند و در صدد اصلاح فرهنگ دينى جامعه برآيند. مردم در هر زمان بايد با تبعيت و پيروى از ولى فقيه و علما و بزرگان دينى در صدد حفظ و حراست از مرزهاى عقيدتى و ارزش‏هاى دينى خود باشند و با الگو قرار دادن قرآن، خود را از فتنه‏هاى آخرالزمان در امان بدارند و از اين كه مصداق چنين پيشگويى‏هايى قرار بگيرند نگران و برحذر باشند. به هر حال اميرالمومنين عليه‏السلام چنين پيشگويى مى‏كند كه: زمانى بعد از من خواهد آمد كه در آن زمان چيزى مخفى‏تر از حق و چيزى مشهورتر از باطل نيست. در آن زمان دروغ و افترا بر خدا و پيامبرش از بيشترين امورى است كه جاهلان عالم‏نما و منافقان دنياپرست براى رسيدن به اهداف خود به كار مى‏گيرند.
آنچه در اين خطبه از اهميت بيشترى برخوردار است و هشدارى جدى براى مردم تلقى مى‏شود اين است كه وضعيت روحى و فرهنگ عموم مردم را در آينده تصوير و ترسيم مى‏كند. آنچه تاكنون از آيات قرآن و سخنان حضرت على عليه‏السلام در اين نوشتار =-مورد بحث و گفتگو قرار گرفت هر چند خطاب به مردم است؛ لكن در بيشتر آنها روى سخن با خواص جامعه و كسانى بود كه در مقام تاثيرگذارى بر فرهنگ جامعه هستند. در اين خطبه حضرتش به صراحت، وضعيت روحى و فرهنگ دينى مردم را در آينده پيشگويى مى‏كنند و آنان را از مبتلا شدن به چنين فرهنگى يا غفلت در مقابل آن برحذر مى‏دارند. حضرت بعد از تبيين روحيه حاكم بر بعضى از خواص جامعه، مبنى بر اين كه آنها در جهت رسيدن به اغراض و اهداف دنيوى خود بيشترين افترا و دروغ را به خدا و پيامبر نسبت مى‏دهند و قرآن و دين را به راى خود تفسير مى‏كنند و مردم را به گمراهى مى‏كشانند، فرهنگ حاكم بر عموم مردم را چنين پيش بينى مى‏كنند: مردم و اهل آن زمان نيز چنين‏اند كه، اگر قرآن و كتاب خدا درست و بحق تفسير و تبيين شود، از بى ارزش‏ترين اشيا نزد آنان است و اگر طبق هواهاى نفسانى تفسير شود، از رايج‏ترين و پر رونق‏ترين اشيا در نظر ايشان است. در آن زمان ارزش‏هاى دينى و الهى در ديد مردم از منكرترين اشيا و ارزش‏هاى ضد دينى از محبوب‏ترين امور محسوب مى‏شود.
بر آگاهان پوشيده نيست كه دشمنان قرآن و قدرت‏هاى استكبارى امروز در صددند تا چنين فرهنگى را بر جامعه ما حاكم كنند. آنان در توطئه تهاجم فرهنگى، با حمله به مقدسات دينى و تبليغ ارزش‏هاى ضد دينى بر آنند تا به تدريج همان وضعيتى كه اميرالمومنين عليه‏السلام پيشگويى كرده و مردم را از مبتلا شدن به آن برحذر داشته است در جامعه ما حاكم كنند.
حضرت در ادامه چنين مى‏فرمايند: در آن زمان، از آشنايان به كلام خدا جز بى اعتنايى و از حافظان قرآن، كه وظيفه آنان پاسدارى از ارزش‏هاى دينى است، جز فراموشى و اهمال در انجام وظيفه، حركتى ديده نمى‏شود. در آن زمان قرآن و پيروان راستين آن و عالمان دين هر چند در ميان مردمند اما در حقيقت جداى از آنانند و مردم نيز از آنها دورند؛ زيرا مردم آنها را منزوى كرده، از آنها پيروى نمى‏كنند. آنان هر چند با مردم زندگى مى‏كنند، لكن دل‏هاى مردم با آنها نيست؛ چون راهى كه مردم در پيش مى‏گيرند گمراهى است كه با راه قرآن كه هدايت است، جمع نمى‏شود.
در پايان حضرت مى‏فرمايند:
فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه كانهم ائمه الكتاب و ليس الكتاب امامهم‏

مردم در آن زمان اجتماع مى‏كنند بر افتراق و اختلاف. گويا توافق مى‏كنند بر اين كه با قرآن و مفسران واقعى آن نسازند و به تبعيت از جاهلان عالم‏نما در حالى كه گويا خود را رهبر قرآن مى‏دانند و قرآن را طبق خواسته‏هاى نفسانى خود تفسير و توجيه مى‏كنند، از مسلمانان واقعى و عالمان دين و مفسران حقيقى قرآن جدا مى‏شوند و از آنها فاصله مى‏گيرند. به جاى اين كه در فكر و عمل، قرآن را امام و راهنما و رهبر خود قرار دهند از قرآن پيشى گرفته، از امامت و رهبرى آن سرباز مى‏زنند و قرآن و دين را به راى خويش تفسير مى‏كنند.
اكنون دشمنان دين و قرآن تمام تلاش خود را در جهت تهى كردن ملت مسلمان از هويت دينى خود بسيج كرده‏اند و در تلاشند تا با تضعيف عقايد دينى آنها، استقلال و آزادى و هويت آنان را سلب كنند. با توجه به اهميت و حساسيت شرايط، بسيار شايسته است ملت مسلمان و به خصوص انديشمندان دينى احساس خطر كنند و به هوش باشند و هرگز خود را از خطر دشمنان اسلام و قرآن در امان ندانند.
در اين ميان، چنان كه قبلا اشاره شد، نكته مهم اين است كه دشمنان اسلام و كفر جهانى براى رسيدن به اهداف استكبارى خود، در مقابله با فرهنگ دينى مردم و تهاجم فرهنگى، بر خلاف تهاجم نظامى، به طور آشكار دشمنى خود را با اسلام و امت اسلامى اظهار نمى‏كنند. در اين تهاجم، آنان پيوسته از انسان‏هايى كه به حسب ظاهر مسلمانند و در جامعه اسلامى زندگى مى‏كنند و از يك طرف دارى موقعيت‏هاى اجتماعى و فرهنگى هستند و از طرف ديگر مطالعاتى هر چند بسيار ناقص در زمينه معارف دينى دارند، استفاده مى‏كنند و اينان دانسته و يا ندانسته، آلت دست عوامل بيگانه شده، با تحريف معارف دينى، اسباب گمراهى مردم را فراهم مى‏كنند. اين انسان‏ها در آيات بسيارى از قرآن كريم و روايات ائمه معصومين عليهم‏السلام مورد مذمت و نكوهش، قرار گرفته‏اند و به مردم توصيه شده است كه از گوش فرا دادن به سخنان آنان برحذر باشند؛ زيرا موجب گمراهى و بازماندن از رسيدن به سعادت دنيوى و اخروى مى‏گردند.
چنان كه پيش از اين گفتيم، قرآن كريم عملكرد چنين انسان‏هايى را در جامعه اسلامى، ((فتنه)) نام مى‏نهد و كسانى كه در صدد تحريف قرآن و حقايق و معارف دين برمى‏آيند فتنه جويانى مى‏داند كه با تحريف معارف دينى، شيطان را در گم‏راه كردن مردم، يارى مى‏رسانند. حال ممكن است اين سوال مطرح شود كه چرا كسانى، با اين كه حق را مى‏دانند و بر بى اساس بودن اوهام و جهالت‏هايى كه از ديگران به عاريت گرفته‏اند، واقفند، در صدد توجيه فريب كارى‏هاى خويش و گم‏راه كردن ديگران بر مى‏آيند؟ به عبارت ديگر از نظر روان‏شناسى، انسان‏هايى كه در صدد تحريف معارف دينى بر مى‏آيند و با تحريف حقايق دين، اسباب گمراهى مردم را فراهم مى‏كنند، از نظر روحى چه مشكلى داند كه به بهاى بازى كردن با دين خدا به دنبال حل كردن آن هستند؟ در واقع، فتنه در دين، كه در شكل تحريف معارف دين بروز مى‏كند، از كجا ناشى مى‏شود؟
حضرت على عليه‏السلام در جواب اين پرسش مى‏فرمايند:
انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احكام تبتدع -نهج‏البلاغه، خطبه 50. ?

آنچه از نظر روحى زمينه چنين انحرافى را در انسان فراهم مى‏كند و ريشه فتنه شناخته مى‏شود عبارت است از هواهاى نفسانى. فتنه‏هايى كه در دين واقع مى‏شود از هواهاى نفسانى و اميال و اغراض دنيايى سرچشمه مى‏گيرد. آنان كه با تحريف‏هاى معارف دينى مردم را به گمراهى مى‏كشانند كسانى هستند كه داراى روحيه تسليم و بندگى در مقابل خداى متعال نيستند، يا در اثر القائات و وسوسه‏هاى شيطانى روحيه تسليم و بندگى را از دست داده‏اند.
روحيه تسليم و بندگى اقتضا مى‏كند انسان در مقابل خدا و دستورات او تسليم و در عمل و گفتار پاى‏بند شريعت و ارزش‏هاى دينى باشد. وجود اين روحيه از آن جهت لازم است كه ممكن است بسيارى از دستورات شريعت و دين با خواسته‏هاى نفسانى انسان موافق نباشد و انسان با طوع و رغبت حاضر به پذيرش و عمل آنها طبق نباشد. انسان‏ها در چنين مواردى دايما بر سر دو راهى هستند و ناگزير مى‏بايد يك راه را انتخاب كنند؛ يا خواسته خدا و شريعت را برگزينند و با هواى نفس مخالفت كنند، يا هواى نفس و خواسته خود را بر خواست خدا و ارزش‏هاى دينى مقدم بدارند. كم نيستند انسان‏هايى كه در اين امتحان بزرگ خواسته‏هاى نفسانى را بر خدا و ارزش‏هاى دينى مقدم مى‏دارند. در اين ميان، برخى از اين گروه اين روحيه و مردانگى را دارند كه به صراحت بگويند ما خود را پاى‏بند اعتقادات دينى و ارزش‏هاى آن نمى‏كنيم، البته در صدد تحريف و ضديت با ارزش‏هاى دينى هم نيستيم. اين نوع برخورد با دين، فتنه در دين محسوب نمى‏شود و چنين روحيه‏اى منشا فتنه نيست؛ زيرا كسى با فريب كارى به گمراهى كشيده نشده است.
زمانى فقدان روحيه تسليم و بندگى در مقابل خدا و دستورات الهى منشا فتنه در دين مى‏شود كه فاقدان آن در صدد برآيند تا با توجيهات واهى، دين را طبق خواسته‏هاى نفسانى خود تفسير كنند.
چنين انسان‏هايى به ويژه اگر از نظر موقعيت اجتماعى در مقامى باشند كه عده‏اى ممكن است از آنها حرف شنوى داشته باشند، بيشتر از هر كس ديگر مورد طمع شياطين هستند؛ زيرا اين اشخاص خواسته‏هايى دارند كه از يك طرف شريعت و دين آدمى را از آنها نهى كرده است و از طرف ديگر گذشتن از اين امور و صرف نظر كردن از آن، براى اين اشخاص، به خاطر ضعف روحيه بندگى بسيار سخت است، و از سوى ديگر اينان از توانايى‏هاى برخوردارند كه با بهره‏گيرى از آنها گاه مى‏توان حق را بر خود آنان مشتبه كرد. شيطان از اين فرصت طلايى حداكثر استفاده را مى‏كند و با نفوذ در دل و جان چنين انسان‏هايى آنها را در جهت فتنه و انحراف دين تشويق و ترغيب مى‏كند. شيطان براى عملى كردن نقشه خود، خواسته‏هاى نفسانى اين اشخاص را پيش چشم آنها مجسم مى‏كند و آتش شوق بهره‏مندى از آنها را در جان آنها شعله ور مى‏گرداند. از طرف ديگر چنين به آنها القا مى‏كند كه از كجا آنچه علما و بزرگان دين به عنوان وظايف و ارزش‏هاى دينى بيان كرده‏اند همان‏هايى باشد كه خدا و دين از ما خواسته است؟
چنين افرادى چون مى‏بينند با وجود سخنان عالمان دين و علوم اهل بيت و با وجود قرآن، آنها به خواسته‏هاى نفسانى و هوس‏هايشان نمى‏رسند، در صدد برمى‏آيند تا راه جديدى پيدا كنند كه هم به خواسته‏هاى خود برسند و هم به حسب ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده باشند و از مزايا و موقعيت‏هاى اجتماعى جامعه دينى برخوردار باشند. بنابراين آنچه از درون آنها را به سوى انحراف سوق مى‏دهد عدم روحيه تسليم و بندگى و تبعيت از هواهاى نفسانى است.
حضرت على عليه‏السلام در پاسخ به اين سوال كه چه عواملى سبب مى‏شود تا كسانى در جامعه اسلامى در صدد ايجاد فتنه در دين برآيند، مى‏فرمايند ريشه همه فتنه‏هايى كه در دين واقع مى‏شود هواهاى نفسانى است كه اشخاص مذكور نمى‏توانند از آنها صرف نظر كنند و براى رسيدن به آنها، با اختراع راه جديد در مقابل احكام و ارزش‏هاى دينى، دست به فتنه مى‏زنند.
اما راه جديدى كه آنها براى پيشبرد مقاصد خويش به كار مى‏گيرند چيست؟ حضرت مى‏فرمايند آنها احكامى را طبق اميال نفسانى خويش ابداع مى‏كنند و آنها را به اسلام نسبت مى‏دهند و با تفسير و توجيه‏هاى خودساخته و بى‏اساس به تحريف حقايق دين مى‏پردازند و قرآن و آيات الهى را به راى خويش تفسير مى‏كنند. در نتيجه، سخنانى مى‏گويند كه با حقيقت دين و قرآن كريم سازگار نيست و مردم را در جهت خلاف قرآن و ارزش‏هاى دينى سوق مى‏دهد. البته بديهى است كه اين افراد برآنند تا به نحوى عمل كنند كه مردم از اهداف شيطانى آنها مطلع نگردند؛ زيرا مى‏دانند در آن صورت از آنها تبعيت نخواهند كرد.
بنابراين حضرت على عليه‏السلام ريشه همه فتنه‏ها و بدعت‏هايى كه در دين گذاشته مى‏شود فقدان روحيه تسليم و بندگى و وجود روحيه هواپرستى مى‏دانند و مردم و به خصوص خواص جامعه را، از تبعيت هوا و هوس برحذر مى‏دارند و از اين كه مصداق آيه ارايت من اتخذ الهه هواه -فرقان، 43. ? قرار گيرند هشدار مى‏دهد.
البته شايد كسانى كه امروز در نقش كارآمدترين نيروها و عوامل شيطان در تحريف معارف دينى انجام وظيفه مى‏كنند در ابتدا چنين تصميمى نداشته‏اند. چه بسيار بودند انسان‏هايى كه در آغاز جزء مسلمانان راستين و در شمار مبلغان راستين قرآن و معارف دين به شمار مى‏رفتند، ولى در نيمه راه تغيير جهت دادند و به صف مخالفان اسلام پيوستند و از ولايت خدا خارج شدند و ولايت و سرپرستى شيطان را پذيرفتند. همچنان كه فراوانند انسان‏هايى كه بعد از سال‏ها ضلالت و گمراهى و گمراه كردن ديگران، توبه كرده، به دامن اسلام بازگشتند و بقيه عمر خويش را صرف جبران گذشته نامطلوب خود كردند.
در هر حال، اين تغيير موضع‏ها و جابه‏جايى انسان‏ها در طول زندگى، امرى است كه در صحنه حيات انسان‏ها فراوان اتفاق افتاده است؛ لكن آنچه توجه به آن ضرورى اين است كه از نظر قرآن هيچ گناهى خطرناك‏تر و بزرگ‏تر از فتنه در دين نيست. بزرگ‏ترين گناه آن است كه كسانى بعد از آن كه حق را شناختند و با احكام و معارف دين آشنا شدند، در صدد برآيند تا مردم را از آشنايى و عمل به آن باز دارند.
در هر صورت، آنچه در پايان توجه همگان را بدان جلب مى‏كنيم و از خداى متعال مى‏خواهيم ما را بدان موفق بدارد اين سخن گران قدر حضرت على عليه‏السلام است كه مى‏فرمايند حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا؛ خود،-بحار: ج 8، ص 145. ? عقايد و افكار و اعمال خويش را ارزيابى نماييد و خود، خويشتن را در دادگاه وجدان محاكمه كنيد و قبل از آن كه فرصت توبه و بازگشت به سوى خدا از دست برود به دامن قرآن و دين حق بازگرديد و خود را از دام شيطان و نفس اماره نجات دهيد و از سوء عاقبت و فرجامى ناخواسته بترسيد. سخن خود را با هشدار قرآن كريم در اين زمينه به پايان مى‏بريم كه مى‏فرمايد:
ثم كان عاقبه الذين اسائوا السواى ان كذبوا بايات الله و كانوا بها بستهزءون -روم، 10. ?
آن گاه فرجام كسانى كه بدى كردند اين گونه شد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به مسخره مى‏گرفتند. از خداى متعال درخواست مى‏كنيم همگان را به راه حق هدايت كند. والسلام على من اتبع الهدى‏ پايان كتاب

fehrest page back page