بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب قرآن در آیینه نهج‏البلاغه, آیت الله محمد تقى مصباح یزدى ( )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     61996900 -
     61996901 -
     61996902 -
     61996903 -
     61996904 -
     61996905 -
     61996906 -
     61996907 -
     61996908 -
     61996909 -
     61996910 -
 

 

 
 


next page

fehrest page

back page


چنان كه قبلا اشاره شد انسان خواسته‏ها و ذهنيت‏هايى دارد كه گاه با نظر قرآن موافق نيست و به حسب طبيعت انسانى خود دوست مى‏دارد قرآن نيز با نظر و خواسته او موافق باشد و گاه حتى به طور ناخودآگاه ممكن است آن ذهنيت‏ها و پيش داورى‏ها در برداشت و فهم او از قرآن تاثير بگذارد. چون چنين خطرى، هر انسانى را در مقام تفسير قرآن تهديد مى‏كند و شيطان نيز هر لحظه در پى فرصت است تا با فريب دادن چهره‏هاى فرهنگى، كه داعيه فهم دين را نيز دارد، جمعى را از راه حق منحرف كند بسيار بجا و شايسته است به اين قسمت از فرمايش حضرت على عليه‏السلام توجهى ويژه داشته باشيم.
حضرت على عليه‏السلام براى در امان ماندن از كج فهمى و پرهيز از انحراف احتمالى مى‏فرمايد: واتهموا عليه آرائكم؛ آنگاه كه در مقام فهم و-نهج‏البلاغه، خطبه 175. ? تفسير قرآن برمى آييد، پيش داورى‏ها و سوابق ذهنى و اميال و آراى خود را در مقابل قرآن تخطئه كنيد و آراى شخصى و هواهاى نفسانى خود را كنار بگذاريد و به تعبير حضرت على عليه‏السلام، خود را در مقابل قرآن متهم و تخطئه كنيد.
گفتنى است تعبير مذكور لزوم نهايت احتياط و رعايت امانت و تقوا را در فهم و برداشت از قرآن كريم مى‏رساند؛ زيرا حضرت على مى‏فرمايد آراى خود را در مقابل قرآن نادرست تلقى كنيد و با اين ذهنيت، كه من هيچ نمى‏دانم و آنچه قرآن مى‏گويد حق است، با قرآن روبه‏رو شويد و در صدد فهم و تفسير قرآن برآييد: واستغشوا فيه اهوائكم؛ هوس‏هاى خود را نابجا و نادرست بدانيد تا بتوانيد از قرآن درست استفاده كنيد، وگرنه همواره در معرض خطا و انحراف هستيد.
بنابراين، جوهره دين كه همان تسليم بودن در مقابل خداست، اقتضا مى‏كند انسان مطيع محض خداى متعال باشد و در مقابل احكام خدا و دستورات قرآن كريم، راى و نظر و پيش داورى خود را محكوم به بطلان بداند. وقتى چنين روحيه‏اى بر انسان حاكم باشد بديهى است قرآن و احكام و دستورات و معارف الهى را بهتر درك مى‏كند و آن گاه كه بنا بر تسليم داشته باشد آنها را با جان و دل پذيرا مى‏باشد.
در برخورد با معارف دينى و قرآن كريم دو نوع تفكر متفاوت وجود دارد:
1- نگرش و تفكرى كه مبتنى بر روحيه تسليم و بندگى و خدا محورى است؛
2- نگرش و روحيه‏اى كه اصل را بر خواسته‏هاى نفسانى انسان قرار مى‏دهد و سعى مى‏كند متون دينى و معارف قرآن را بر طبق خواسته‏هاى نفسانى خود تفسير و توجيه كند؛ همان تفكرى كه به اصطلاح رايج امروز (( اومانيسم))، يعنى انسان محورى را در مقابل خدا محورى مطرح مى‏كند.
به نظر مى‏رسد تقسيم بندى مذكور فراتر از مباحث و مطالب گذشته است؛ زيرا تا كنون فرض بر اين بود كه دو نوع برداشت از قرآن ممكن است صورت بگيرد كه يكى مبتنى بر روحيه تسليم و بندگى است و ديگرى برداشتى كه ممكن است متاثر از خواسته‏هاى نفسانى باشد. بر اين اساس، براى آن كه در برداشت و فهم قرآن از تفسير به راى پرهيز شود و قرآن همان گونه كه هست فهم گردد توصيه حضرت على عليه‏السلام در اين زمينه مبنى بر لزوم پرهيز از پيش داورى و تخليه ذهن از هواهاى نفسانى را توضيح داديم. در اين نگرش، هر دو گروه مخاطبان كلام حضرت را مسلمان مى‏دانستيم و براى پرهيز از انحراف در دين و سقوط در ورطه تفسير به راى، به رعايت تقوا و دورى از هواهاى نفس و پيش داورى توصيه مى‏كنيم. اكنون كه مساله را عميق‏تر بررسى مى‏كنيم به نكات دقيق‏ترى مى‏رسيم و به اعجاز كلام على (ع) در تقسيم انسان‏ها در باب بندگى به دو گروه عمده پى مى‏بريم و به روانشناسى حضرتش نسبت به روحيات انسان‏ها در مقابل دين و دستورات الهى بيش از پيش آگاه مى‏شويم.
حضرت على عليه‏السلام با بيان دو شاخص عمده انسان‏ها را بر اساس آنها به دو گروه اصلى تقسيم مى‏كنند و با بيان ويژگى‏هايى براى هر گروه، آن دو را معرفى مى‏كنند كه ذيلا به آنها اشاره مى‏كنيم: گروهى كه با تمام وجود بندگى خدا را پذيرفته‏اند و در صدد تا با هواهاى نفسانى خويش مبارزه كنند و خواست و اراده خدا را بر خواست و تمايلات نفسانى خود مقدم مى‏دارند. طبيعى است كه چنين انسان‏هايى قرآن، اين كتاب آسمانى را از صميم قلب مى‏پذيرند و دستورات و معارف آن را به جان و دل خريدارند و در مقام عمل آن را الگو قرار داده، در راه برپايى شعاير آن كوشا هستند.
حضرت على عليه‏السلام در وصف اين گروه مى‏فرمايند:
ان من احب عباد الله عبد اعانه الله على نفسه -نهج‏البلاغه، خطبه 86. ?

محبوب‏ترين بندگان خدا در پيشگاه خدا بنده‏اى است كه خدا او را در مبارزه با خواسته‏هاى نفسانى‏اش يارى كند. آن گاه بعد از بيان اوصاف گروه مذكور به بيان جايگاه قرآن در بين چنين انسان‏هايى پرداخته، مى‏فرمايند:
قد امكن الكتاب من زمامه فهو قائده و امامه، يحل حيث حل ثقله و ينزل حيث كان منزله‏

اين گروه، كه همان گروه مومنان هستند، كسانى‏اند كه زمام خود را به دست قرآن كريم سپرده‏اند، پس قرآن جلودار و امام و رهبر آنهاست، هر جا قرآن بار مى‏اندازد و فرمان ايست مى‏دهد، آنها نيز توقف مى‏كنند و مى‏ايستند. توقف و حركت آنها تابع قرآن است. اين گروه، قرآن و حقايق دين را به عنوان يك سلسله واقعيت‏هاى عينى پذيرفته‏اند و به آنها باور دارند. اينان احكام و دستورات دين و قرآن كريم را حاكى از واقعيت‏هايى عينى، كه رعايت آنها با سعادت انسان رابطه مستقيم دارد، مى‏دانند و عدم رعايت آنها را موجب بازماندن از سعادت دنيا و آخرت مى‏شمارند.
از آن جا كه چنين انسان‏هايى از پيش خود راى و نظرى ندارند و براى دين و كتب آسمانى و آموزه‏ها و دستورات الهى واقعيت عينى قايلند و معتقد به وجود رابطه على و معلولى بين آنها و مصالح انسان هستند، تمام سعى خود را در فهم درست از قرآن به كار مى‏گيرند تا همان كه قرآن دستور مى‏دهد بفهمند و بدان عمل كنند.
2- درست در نقطه مقابل ديدگاه گروه اول، كسانى چنين مى‏پندارند كه قرآن يا هر متن دينى و كتاب آسمانى ديگر، تابع ذهنيت‏هاى خود افراد است نه اين كه خود گوياى مطالب قطعى و مشخصى باشد؛ يعنى قرآن يا هر متن دينى ديگر بدون معنا و محتواست و هيچ هدفى در باب آن منظور نيست؛ لكن از آن جا كه هر انسانى داراى ذهنيت‏هاى خاصى است كه اين ذهنيت‏ها برآمده از زمينه‏هاى تربيتى، خانوادگى، اجتماعى و غيره مى‏باشد آن گاه كه با قرآن مواجه مى‏شود بر اساس ذهنيت‏هاى خود مطالبى را از قرآن برداشت مى‏كند، نه اين كه قرآن آن مطالب را بگويد؛ بلكه اين فهم اوست كه در قالب قرآن مطرح مى‏شود. بديهى است با چنين نگرش و اعتقاد، دين و قرآن و آيات و احكام آن الفاظ و قالب‏هايى تلقى مى‏شوند كه از هر گونه محتوايى تهى‏اند و اين ذهنيت‏هاى انسان است كه به اين الفاظ معنا و مفهوم مى‏بخشد. بر اساس پندار مذكور چنين اظهار مى‏شود كه قرآن و يا هر متن دينى ديگر، سخنى براى گفتن ندارد؛ بلكه هر كسى كه بر اساس ذهنيت خودش از قرآن و متون دينى مطالبى را برداشت مى‏كند. بديهى است كه اين نوع نگرش هر چند به ظاهر از دين و قرآن و آموزه‏ها و معارف دينى سخن به ميان مى‏آورد؛ ولى در واقع درصدد به بازى گرفتن و تمسخر دين و متدينان است.
به نظر مى‏رسد آنچه امروزه در جامعه ما قرائت‏هاى از دين معرفى مى‏شود از ديدگاه گروه دوم سرچشمه مى‏گيرد. گر چه عنوان مذكور از سوى روشنفكران به ظاهر مسلمان، القا مى‏گردد؛ لكن جوهره تفكر قرائت‏هاى مختلف از دين را بايد در انسان محورى و ((اومانيسم )) جستجو كرد. چنان كه اشاره شد تفكر مذكور، گزاره‏هاى دينى و احكام و دستورات كتب آسمانى را بى معنا تلقى مى‏كند و معتقد است قرآن و هر متن دينى دينى ديگر ساكت است و حامل معنا و مفهومى نيست؛ بلكه ما انسان هستيم كه با سوابق ذهنى خود برداشت و قرائت خود را به دين و قرآن نسبت مى‏دهيم وگرنه خود قرآن حامل پيامى نيست و بيانگر هيچ حقيقتى نمى‏باشد.
براى روشن شدن ماهيت تفكر مذكور و دانستن معناى سخن طرفداران آن مبنى بر ساكت بودن دين و امكان برداشت‏هاى متفاوت از آن، ذكر مثالى مى‏تواند مفيد باشد.
به نظر مى‏رسد همگان كمابيش با ديوان حافظ و غزل‏ها و سروده‏هاى اين شاعر بزرگ و عارف والا مقام آشنا هستند. قرائت‏هاى مختلف از ديوان حافظ و سروده‏هاى اين شاعر بزرگ بدين معناست كه سراينده اين اشعار هيچ معنا و مقصودى در الفاظ و كلمات به كار گرفته در سروده‏هاى خود، منظور نداشته و تنها الفاظ و كلماتى را بى آن كه حاكى از معنايى باشند به صورتى موزون در كنار هم قرار داده و آنها را به عنوان قالب‏هاى تهى، البته با وزنى بسيار جالب و دل‏انگيز تنظيم نموده است؛ يعنى بدون اين كه هيچ گونه معنا و هدف و منظورى در ذهن سراينده خطور باشد آنها را سروده است.
بر طبق ديدگاه ((قرائت‏هاى مختلف )) گفته مى‏شود سروده‏ها و غزل‏هاى حافظ فاقد معناست و هر كس با فال زدن و با قصد و ذهنيت خاصى كتاب حافظ را مى‏گشايد و از اولين شعر يا مجموع يك غزل مطلبى را بر اساس ذهنيت خود برداشت مى‏كند؛ مثلا كسى مريض دارد و در آرزوى شفاى اوست؛ فال مى‏زند و از يك غزل، شفاى مريض را مى‏فهمد، ديگرى قرض دارد و از همان غزل اداى دينش را برداشت مى‏كند، سومى اميد آمدن مسافرى را دارد و از آن مژده آمدن مسافرش را دريافت مى‏كند. به طور كلى هر كس طبق ذهنيت خود برداشتى از اين الفاظ دارد و در واقع، افراد هستند كه كتاب حافظ را به سخن درمى آورند و هر كس ذهنيت خود را به دهان مى‏گذارد و همه تفسير و توجيه و برداشت‏ها درست تلقى مى‏شود؛ زيرا برداشت‏هاى مذكور از خود افراد است و الفاظ و كلمات و اشعار و غزل‏ها، طبق فرض، بى معنى است.
تفكرى كه امروزه در جامعه بنام (( قرائت‏هاى مختلف از دين)) مطرح مى‏شود اين چنين تفكرى است. تفكرى كه قرآن و هر متن دينى ديگرى را بى معنى و تهى از هر گونه پيام رسانى مى‏داند. طرفداران اين تفكر چنين مى‏پندارند كه قرآن هرگز نمى‏گويد چه بايد كرد، يا از انجام چه كارى پرهيز نمود، چه چيز حق و صحيح و چه چيز باطل و غلط است؛ بلكه اين افراد هستند كه بر اساس ذهنيت‏هاى خاص خود معناى خاصى از قبيل حق و باطل و صحيح و غلط از قرآن برداشت مى‏كنند. از آن جا كه اين امور برآمده از ذهنيت‏هاى افراد است، بنابر اين مى‏توان همه آنها را درست دانست؛ بلكه به طور كلى قضاوت درباره صحت و سقم آنها معنا ندارد؛ چون به عنوان مثال همه برداشت‏هاى متفاوت از يك آيه، گرچه متناقض باشد، درست تلقى مى‏شود. چنان كه از يك غزل حافظ يك شخص چنين برداشت مى‏كرد كه مريضش شفا مى‏يابد، ديگرى از آن مژده آمدن مسافرش را مى‏فهميد و سومى از آن نااميد مى‏گشت و در انتظار از دست دادن بيمارش مى‏نشست.
صاحبان پندار (( قرائت‏هاى مختلف از دين)) مى‏گويند قرآن و هر متن دينى ديگر نيز چنين است، آنها معتقدند افراد نمى‏بايد يكديگر را در فهم قرآن متهم به بدفهمى كنند؛ چون فهم قرآن نياز به هيچ گونه تخصصى ندارد زيرا قرآن و هر متن دينى ديگر خود پيامى ندارد تا فهم آن مطرح باشد. آنچه مطرح است برداشت خود انسان است. به نظر ما طرح اين تفكر در واقع براى رسيدن به اهداف سياسى است، ولى در ظاهر به عنوان يك نظريه معرفت شناختى دينى و با نام قرائت جديد از دين و صراطهاى مستقيم و نظاير آن مطرح و تبليغ مى‏شود. تفكر پلوراليسم دينى كه در قالب قرائت‏هاى مختلف از دين مطرح مى‏شود به قدرى از منطق و عقل بدور است كه هر عاقلى وقتى به ريشه‏هاى اين تفكر و نتايج آن توجه كند بى درنگ پوچى و بطلان آن را تصديق خواهد كرد. از طرف ديگر با توجه به پيامدهاى ويرانگر تفكر پلوراليستى در جامعه دينى نمى‏توان به سادگى از كنار آن گذشت.
به نظر مى‏رسد يكى از بزرگ‏ترين دام‏هايى كه شيطان، اين قسم خورده انسان، از خلقت آدم عليه‏السلام تا كنون براى فريب خدا پرستان و موحدان عالم با مدد تجربه چندين هزار ساله‏اش گسترده است القاى تفكر قرائت‏هاى مختلف از دين است. كسانى نيز بنام روشن فكر با الهام گرفتن از اين فكر شيطانى به كمك شيطان شتافته، با تمام وجود برآنند تا او را در اين زمينه يارى دهند. اينان عقل و ذهن و توانايى‏هاى بيانى، گفتارى و نوشتارى خود را در اختيار شيطان قرار داده، خود را در اختيار شيطان قرار داده، خود را وسيله گمراه كردن انسان‏ها قرار داده‏اند.
بنابراين اگر بخواهيم جوهره تفكر پلوراليسم در معرفت دينى را كه تحت عناوينى از قبيل قرائت‏هاى مختلف از دين و صراطهاى مستقيم و دين اقلى و اكثرى و... مطرح مى‏شود در عبارتى كوتاه و گويا بيان كنيم بايد بگوييم تفكر مذكور عبارت است از تفكرى كه دين و قرآن و هر متن دينى ديگر را فاقد حقايق ثابت مى‏پندارد و حق و باطل و صحيح و غلط را در باب آن منتفى مى‏داند. دين در نزد صاحبان اين تفكر مجموعه‏اى از آراى متفاوت و گاه متناقض است كه انسان‏ها در هنگام مراجعه به متون دينى از آنها تفكر چنين مى‏پندارند كه - نعوذ بالله - قرآن كتاب رمانى است كه تخيلات گوناگونى را در انسان بر مى‏انگيزد و هر كسى بر اساس سابقه ذهنى خود مطلبى را تخيل مى‏كند و آن را برداشت و قرائت خود از دين و قرآن معرفى مى‏نمايد و به خدا نسبت مى‏دهد.
در اين جا تاكيد مى‏كنيم كه ما بايد هر چه بيشتر درباره حقيقت معناى قرائت‏هاى مختلف از دين و واقعيت صراطهاى مستقيم بينديشيم و در باب پيامدها و نتايج ويرانگر اين تفكر الحادى تامل نماييم تا بتوانيم به اهداف صاحبان و طراحان اين دام شيطانى پى برده و عمق حركت آنان رإ؛اا دريابيم.
به هر حال وقتى گرايش مذكور را با گرايش گروه اول مقايسه مى‏كنيم روح گرايش اول، روح خدا محورى و روح بندگى و تسليم در مقابل خداى متعال است و روح گرايش دوم، روح انسان محورى و روح فرار از خدا و دستورات اوست. به طور كلى در گرايش اول تلاش بر اين است تا انسان، بندگى خداى متعال را بپذيرد. در حالى كه در گرايش دوم تلاش بر اين است تا انسان از بندگى خدا جدا شود و در شهوات و تمايلات حيوانى رها سازد؛ اين گرايش تمايلات و خواسته‏هاى انسان را اصل قرار مى‏دهد و سعى مى‏كند تا دين و قرآن را در جهت آنها تفسير و توجيه نمايد.
شايد يكى از حكمت‏هايى كه در قرآن تعابيرى نظير:
تلك آيات الكتاب و قرآن مبين، بلسان عربى مبين، تلك آيات‏-حجر، 1 ? -شعراء، 195. ? القرآن و كتاب مبين، قد جائكم من الله نور و كتاب مبين -نمل، 1. ? -مائده، 15. ?

كه در آنها بر روشن و واضح و رسا بودن قرآن تاكيد گرديده، همين باشد كه جلوى افكار انحرافى نظير قرائت‏هاى مختلف گرفته شود و از نظر ابهام و نامفهوم بودن معنا و مقصود قرآن، بهانه‏اى در دست كسى نباشد.
بنابر اين قرآن كتاب هدايت است و خداى متعال تمام حقايقى را كه براى سعادت دنيا و آخرت انسان لازم است در آن بيان نموده و مسلمانان موظفند با تدبر در قرآن به وظايف فردى و اجتماعى خود آشنا شوند و با پيروى از آن رستگارى خود را تضمين كنند. اما اين كه فهم قرآن و معارف دينى در صلاحيت چه كسى است مطلبى است كه در ادامه به توضيح آن مى‏پردازيم.
بديهى است فهم قرآن و تفسير آن در صلاحيت هر كسى نيست. چنان كه فهم مطالب دقيق علمى در هر رشته و زمينه‏اى در صلاحيت هر كسى نيست. فهم معادلات پيچيده رياضى يا دقايق ساير علوم، تنها در صلاحيت متخصصان آن علوم است و غير متخصصان نه تنها از اظهار نظر درباره آنها عاجزند و اظهار نظر آنها فاقد هر گونه ارزش است.
در مورد فهم و تفسير قرآن نيز اظهار نظر كسانى كه با علوم و معارف دينى آشنا نيستند فاقد هر گونه ارزش و اعتبارى است. هر چند قرآن به لسان بليغ و آشكار نازل شده است تا مردم بفهمند و بدان عمل كنند؛ لكن چنان نيست كه عمق معارف آن براى همگان در يك سطح قابل فهم باشد. آنچه از قرآن براى عموم مردم قابل فهم است همان سطحى از معناست كه خود قرآن مى‏فرمايد ما با بيانى روشن قرآن را نازل كرديم؛ يعنى قرآن به نحوى نازل شده است كه هر كس با زبان و اصول و قواعد دستور زبان عربى آشنا باشد و روح بندگى بر او حاكم باشد مى‏تواند از قرآن استفاده كند و در حد فكر و معرفت خود از آن بهره‏مند شود. اما رسيدن به عمق معانى و معارف قرآن نياز به مقدمات و تعقل و تدبر دارد. در اين زمينه قرآن مى‏فرمايد:
انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون، يا انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم‏-يوسف، 2. ? تعقلون. -زخرف، 3. ?

به طور كلى آياتى كه انسان را به تدبر و تعقل درباره قرآن و معارف آن فرإ؛ب‏ب‏زن مى‏خواند به ما مى‏گويد به ظواهر قرآن اكتفا نكنيد؛ بلكه با تدبر و تعقل و با استفاده از معارف اهل بيت عليهم‏السلام به عمق و دقايق معارف قرآن پى ببريد و از اين گنجينه علم الهى بيش از پيش استفاده كنيد. بنابراين فهم قرآن و تفسير معارف بلند آن، تنها در صلاحيت متخصصان و آشنايان به علوم اهل بيت است. چنان نيست كه هر كس از گرد راه برسد حق اظهار نظر داشته باشد و بدون كمترين اطلاعى از معارف دينى و اصول و قواعد تبيين و تفسير، بتواند به عنوان قرائت جديد درباره دين و احكام و معارف آن سخن بگويد.
در بسيارى از روايات، اين مضمون به چشم مى‏خورد كه قرآن ظاهر و باطنى دارد و هر كس قادر بر فهم عمق معارف قرآن نيست. قرآن كتاب و نوشته معمولى نيست كه همه انسان‏ها قادر به درك تمام معارف آن باشند. چنان كه قبلا اشاره شد قرآن درياى عميق و بى‏كرانى است كه هر كس به مقدار توانايى و قدرت شناورى خود از آن گوهر معرفت صيد مى‏كند و به مقدار ظرفيت و استعداد خويش، از ظواهر قرآن پاى فراتر گذاشته، به عمق معارف آن راه پيدا مى‏كند و از يك آيه مطالب گوناگونى در طول هم و بدون اين كه مطالب مذكور كمترين تعارض و تناقضى با يكديگر داشته باشند، استفاده مى‏كند و اين خود از معجزات قرآن كريم است.
به عنوان مثال قرآن كريم مى‏فرمايد:
يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد. -فاطر، 15. ?

آنچه عموم مردم از اين آيه مى‏فهمند و ظاهر آيه بيانگر آن است اين است كه شما به خداى متعال نيازمنديد و خداى متعال بى نياز و شايسته حمد است. آنچه از واژه فقر در ذهن عموم تداعى مى‏شود همان نيازمندى‏هاى انسان در امر معاش، اعم از خوراك و پوشاك و غيره است كه خداى متعال با ايجاد اسباب و علل آنها زمينه ادامه حيات رشد و تكامل انسان را فراهم مى‏كند. در اين مرتبه فهم، كه از آن به مرتبه ظاهر تعبير مى‏شود، ظاهر قرآن روشن و گوياست و همه اهل زبان آن را به خوبى درك مى‏كنند. لكن چنين نيست كه عميق‏تر از اين فهم عمومى، اشاره به مطلب دقيق‏ترى نداشته باشد و از طرف ديگر، چنان كه قرآن سفارش مى‏كند، در هنگام مواجهه با آيات قرآن در آنها تدبر و تعقل نمايد به نكته‏هايى دقيق‏تر و عميق‏تر از ظواهر آيات پى خواهد برد.
اگر در اين آيه كمى عميق‏تر بينديشيم، فقر و نيازمندى خود را به خداى متعال، فراتر از خوراك و پوشاك و بهداشت و امكانات مادى مى‏بينيم. ما فقير مطلقيم و خدا بى نياز مطلق. ما فقير بالذات هستيم و خداوند غنى با لذات. فقير در لغت به معناى كسى است كه ستون فقرات او شكسته و قادر بر ايستادن نيست. انسان فقير است بدين معناست كه هر چند تمام امكانات مادى برايش فراهم باشد باز هم وجود انسان ناقص و وابسته است. وقتى با اين ديد و با توجه به اين نكته به آيه نگاه كنيم در خواهيم يافت كه نياز ما انسان‏ها به خدا فراتر از خوراك و پوشاك و ساير مسائل است. ما در اصل وجود و با لذات نيازمند و فقيريم و خداى متعال غنى با لذات است.
بديهى است نگاه دوم عميق‏تر از نگاه اول است. در اين جا معناى اول، ظاهر و معناى دوم باطن محسوب مى‏شود. معناى عميق‏تر از معناى دوم اين است كه بگوييم شما (انسان‏ها) نه تنها در اصل وجود فقير و نيازمنديد بلكه عين نياز و سر تا پا احتياج هستيد. وجود و هستى شما عين ربط به خداى متعال است. البته درك حقيقت اين معناى سوم، از حد فهم‏هاى عادى خارج است.
به هر حال، بايد توجه داشت كه اين سه معنا و تفسير از اين آيه، در طول يكديگرند و در عين حال كه هر سه معنا و تفسير درست و صحيح است، هيچ كدام منافى ديگرى نيست؛ لكن از نظر عمق، معانى مذكور در يك سطح قرار ندارند و چنان نيست كه تمام مراتب قرآن براى همه قابل درك باشد و همه افراد قدرت و استعداد فهم تمام مراتب و بطون قرآن را داشته باشند. البته مقصود از بيان فوق تقريب مطلبى است كه در بعضى از روايات وارد شده است، مبنى بر اين كه قرآن داراى ظاهر و باطنى است و همه قادر به درك عمق معارف اين كتاب الهى نيستند. تاكيد و تذكر اين مطلب نيز لازم است كه تنها ائمه عليهم‏السلام هستند كه به تعليم الهى، از معارف و علوم قرآن آگاهند و به بطون اين كتاب عظيم آسمانى عالمند. در اين زمينه، بخشى از يك روايت را ذكر مى‏كنيم:
عن ابى جعفر عليه‏السلام فقال يا جابر ان للقرآن بطنا و للبطن و له ظهر و للظهر يا جابر و ليس شى‏ء ابعد من عقول الرجال من تفسير القرآن ان الايه يكون اولها فى شى‏ء و احرها فى شى‏ء و هو كلام متصل يتصرف على وجوه. -بحار: ج 92، ص 91. ?

امام باقر عليه‏السلام خطاب به جابر مى‏فرمايند قرآن داراى باطنى است كه آن باطن نيز باطنى دارد و نيز قرآن داراى ظاهرى است كه آن ظاهر نيز داراى ظاهرى است. اى جابر اين نكته را نيز توجه داشته باش كه عقول مردان عاجزتر از آن است كه از عهده تفسير حقيقت و باطن قرآن برآيند؛ زيرا همانا ممكن است اول آيه‏اى درباره چيزى باشد و آخر آن مطلب ديگرى را بگويد. قرآن كلام به هم پيوسته‏اى است كه قابليت آن را دارد كه معانى گوناگونى داشته باشد بدون آن كه اين معانى و معارف با يكديگر كمترين تعارض يا منافى اى داشته باشند.
آنچه در اين جا بر آن تاكيد مى‏شود اين است كه فهم بطون و دقايق معارف قرآن در صلاحيت همه نيست؛ البته معناى اين سخن آن نيست كه قرآن تنها براى ائمه و راسخون در علم نازل شده است و ديگران حتى از فهم ظاهر قرآن براى هر كسى در حد فهم و درك و استعدادش قابل استفاده است، به شرط آن كه پيش داورى و خواسته‏ها و تمايلات نفسانى خود را كنار بگذارد و از تفسير به راى بپرهيزد. در رابطه با فهم قرآن، مى‏بايد نكاتى را مورد توجه قرار داد كه در اين قسمت از بحث به آن مى‏پردازيم.


next page

fehrest page

back page