بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب قرآن در آیینه نهج‏البلاغه, آیت الله محمد تقى مصباح یزدى ( )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     61996900 -
     61996901 -
     61996902 -
     61996903 -
     61996904 -
     61996905 -
     61996906 -
     61996907 -
     61996908 -
     61996909 -
     61996910 -
 

 

 
 


next page

fehrest page

back page


به نظر مى‏رسد براى موفقيت در هر برنامه و سياستى، به خصوص در زمينه مسايل تربيتى و فرهنگى و اجتماعى، سه شرط اساسى وجود دارد.
1- درستى و صحت برنامه در جهت رسيدن به هدف مورد نظر؛
2- ايمان و باور نسبت به برنامه و دستورالعمل‏هاى آن؛
3- عمل بر مبناى احكام و دستورالعمل‏هاى مطرح شده در برنامه.
بديهى است كه كدام از شروط سه گانه منتفى باشد كارآيى برنامه مذكور آن طور كه بايد به ظهور نمى‏رسد و هدف مورد نظر محقق نمى‏شود.
همه ما مى‏گوييم قرآن كلام خدا و برنامه زندگى ما مسلمانان است. اما گفتن تنها و اقرار به اين مطلب كافى نيست. اقرار و اظهار در صورتى ايمان به قرآن و دستورات حيات بخش آن محسوب مى‏شود كه از اعتقاد و باور قلبى حكايت كند و انسان از عمق جان به قرآن و دستورات اميد بخش آن ايمان داشته باشد و در مقابل سخنان و پيام‏هاى الهى تسليم محض باشد. با چنين ايمان و اعتقاد و باورى است كه شرط كارآيى قرآن در هدايت جامعه، يعنى عمل بر مبناى دستورات حيات بخش قرآن، تحقق پيدا مى‏كند.
قرآن كريم مى‏فرمايد:
ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين. الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلوه و مما رزقناهم ينفقون. و الذين يومنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و بالاخره هم يوقنون. اولئك على هدى من ربهم و اولئك هم المفلحون - بقره، 2-5. ?

آن كتاب الهى كه هيچ جاى ترديد در آن نيست هدايت‏گر پرهيزكارانى است كه ايمان به غيب دارند و نماز را به پا مى‏دارند و از آنچه ما به آنها روزى داديم انفاق مى‏كنند؛ كسانى كه به احكام و دستوراتى كه به صورت قرآن بر تو نازل شده ايمان مى‏آورند و كتب آسمانى پيش از تو را باور و به قيامت يقين دارند. چنين انسان‏هايى از هدايت پروردگارشان بهره‏مندند و به رستگارى مى‏رسند.
البته توجه داريم كه ايمان داراى درجاتى است و جامعه اسلامى در صورتى مى‏تواند با غلبه بر مشكلات و پيروزى بر دشمنان خود به عزت و عظمت و به تعبير قرآن كريم فلاح و رستگارى دنيوى و اخروى اميدوار باشد كه دست‏اندركاران فرهنگى جامعه به حكومت دينى و دستورات و احكام قرآن ايمان و از صميم قلب باور داشته باشند، نه آن كه تنها با استفاده ابزارى از دين و فرهنگ دينى مردم، براى كسب وجاهت، خود را معتقد به قرآن معرفى كنند.
در قرآن كريم از انسان‏هايى كه به احكام و دستورات الهى ايمان ندارند و تنها براى فريب مسلمانان و رسيدن به مقاصد دنيوى خود اظهار ايمان مى‏كنند به نام منافقين ياد مى‏شود. خصوصيات ظاهرى و باطنى و رفتارى اين گروه در آيات متعددى از قرآن كريم بيان شده است.
به هر حال نكته‏اى كه در اين جا بر آن تاكيد مى‏نماييم اين است كه اگر بخواهيم بر اساس دستورات قرآن زندگى كنيم و اين كتاب آسمانى مردم ما را سعادتمند كند، مى‏بايد همه مردم و به خصوص دست اندركاران امور فرهنگى جامعه به قرآن ايمان و اعتقاد داشته باشند و در مقابل اين كتاب الهى تسليم باشند؛ تسليمى ابراهيم گونه كه بر اساس آن، دستورات حيات بخش قرآن را بدون چون و چرا پذيرا باشند.
قرآن كريم داستان تسليم بودن حضرت ابراهيم عليه‏السلام در مقابل اوامر و دستورات الهى را الگوى تسليم و رضا بيان مى‏كند و رمز موفقيت وى در مواجهه با مشكلات و پيروزى او بر مشركين را در ايمان و صبر و استقامت و توكل بر خداى متعال معرفى مى‏كند و از ما مى‏خواهد تا در مقابل امر خدا و قرآن كريم داراى چنين ايمان و اعتقادى باشيم و در عمل، ابراهيم گونه در اجراى احكام الهى پابرجا و ثابت قدم باشيم.
ما در اين جا داستان حضرت ابراهيم عليه‏السلام را در اجراى فرمان خداى متعال، در ماجراى ذبح فرزندش، حضرت اسماعيل عليه‏السلام را به اختصار يادآور مى‏شويم. تا در ضمن آن، روحيه خدا محورى را در فرهنگ توحيدى توضيح داده، نقاط ضعف خود را در مواجهه با قرآن و دستورات نجات بخش آن روشن كنيم و در پرتو آن خوانندگان عزيز را با دردهاى اصلى جامعه آشنا نماييم.
از قرآن كريم استفاده مى‏شود كه در تقدير الهى چنين گذشته بود كه حضرت ابراهيم بعد از صد سال بى فرزندى و بعد از انتظارى بس طولانى در دمادم نوميدى صاحب فرزندى شود و اين آرزوى فرزندى صالح دارد و وجود فرزند صالح را ادامه وجود و بقاى خويش مى‏داند. پس از تولد اسماعيل، حضرت ابراهيم عليه‏السلام از طرف خداى متعال مامور شد تا فرزند خود را همراه با مادر بزرگوارش به سرزمين مكه ببرد تا در سخت‏ترين شرايط در وادئى كه آثارى از آب و حيات در آن به چشم نمى‏خورد تنها بگذارد و به دنبال انجام ماموريت الهى سرزمين مكه را ترك گويد. بعد از چندى، هنگام مراجعت و آن گاه كه فرزندش رشد كرده و جوانى مودب و خوش سيما شده است كه ديدن جمال زيبايش چشم هر انسانى را خيره مى‏كند و رخسار گلگونش غم‏ها و غصه‏ها را از ياد پدر مى‏برد و رنج هجران و مشكلات را بر او آسان مى‏كند ناگاه در اوج دلبستگى به داشتن چنين فرزندى كه شايستگى پيامبرى در او نمايان است، در خواب به او وحى مى‏شود كه بايد فرزندت را در راه خدا قربانى كنى. راستى شايسته است ايمان و اعتقاد خود را به خدا و قرآن و دستورات الهى و مراتب تسليم خود را در مقابل خدا با ايمان و مرتبه تسليم حضرت ابراهيم محك بزنيم تا فاصله بين خود و آنچه را قرآن و خداى متعال از ما خواسته است بهتر درك كنيم و در صدد تقويت ايمان و عمل بر مبناى اعتقاد دينى بيش به دست خويش آن هم در بيدارى نه در خواب مى‏داد ما تاب شنيدنش را نداشتيم چه رسد به اين كه فرمان و دستور الهى را در قربانى كردن فرزند خود اجرإ؛66 كنيم؛ لكن حضرت ابراهيم عليه‏السلام بى درنگ در صدد اجراى فرمان الهى بر مى‏آيد و بدون اين كه هيچ گونه ترديدى در صحت آنچه بر او وحى شده است به خود راه دهد، كه آيا چه مصلحتى در كشتن فرزند بى گناه است، مطلب را با فرزند خويش در ميان مى‏گذارد:
فلما بلغ معه السعى قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك فانظر ماذاترى قال يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرين - صافات، 102 ?

آن گاه كه فرزندش رشد يافته بود و در هنگام سعى بين صفا و مروه با پدر همراه بود به وى گفت اى فرزندم در عالم رويا چنين ديدم كه مى‏بايد تو را در راه خدا قربانى كنم نظر تو چيست ؟ ايمان و تسليم حضرت ابراهيم بدين مرتبه است. اينك مرتبه تسليم و ايمان فرزند را به تماشا بنشين و اطاعت فرزند در مقابل امر خدا و پدر خويش را نظاره كن و هم چنان از اخلاص و ايمان انسان‏هايى كه قلم و بيان از وصف آنها عاجز است در حيرت بمان و در نهادن نام مسلمان بر خويش احتياط از دست مده.
حضرت اسماعيل اين فرزندى كه درس تسليم در مقابل خدا را از پدر خويش فراگرفته، با جوابى فراتر از يك اظهار موافقت، پدر خويش را در اجراى فرمان الهى تشويق مى‏كند كه مبادا امر خدا بر زمين بماند. حضرت اسماعيل نيز بدون آن كه از فلسفه كشته شدن خويش سوال كند و بى آن كه پدر را در اجراى ماموريتش به درنگ و تامل وادار كند به پدر مى‏گويد:
يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرين -همان.

?
اى پدر ماموريت خويش را انجام بده، ان شاءالله مرا در اجراى اين ماموريت صابر و ثابت قدم خواهى يافت. البته انسان‏هاى بزرگ در انجام همه كارها و به خصوص ماموريت‏هاى بزرگ با استمداد از خداى متعال و توكل بر او تصميم مى‏گيرند و اقدام مى‏كنند، در تمام كارها از او كمك و يارى مى‏خواهند و با كمال ادب چنين اظهار مى‏كنند كه اگر خدا بخواهد و اگر او كمك كند من فلان ماموريت را انجام مى‏دهم. در اين جا نيز حضرت اسماعيل به قدرت خويش تكيه نمى‏كند؛ بلكه به پدر خود چنين اظهار مى‏كند كه: ستجدنى ان شاءالله من الصابرين؛ ان شاءالله خدا به من كمك كند و من صبر مى‏كنم تا تو در انجام وظيفه الهى خويش موفق شوى.
خداى متعال سيماى حضرت ابراهيم عليه‏السلام و حالت تسليم حضرت ابراهيم را در مقابل پروردگار از زبان ابراهيم چنين بيان و ترسيم مى‏كند:
انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا و ما انا من المشركين -انعام، 79 ?

من با ايمانى خالص، روى به خدايى آورده‏ام كه آفريننده آسمان‏ها و زمين است و من هرگز با عقيده جاهلانه مشركان موافق نخواهم بود.
ما بايد در مقابل خدا و قرآن، اعتقادى همانند اعتقاد و ايمان ابراهيم عليه‏السلام داشته باشيم، در آن صورت است كه دومين شرط اساسى بهره مندى از قرآن كريم، يعنى هدايت جامعه بر مبناى راهنمايى‏هاى قرآن تحقق پيدا مى‏كند.
بنابراين وجود قرآن، بدون ايمان راسخ و اعتقاد قلبى هرگز انسان و جامعه را سعادتمند نمى‏كند البته روشن است كه علاوه بر ايمان و اعتقاد، آنچه به برنامه هدايت قرآن عينيت مى‏بخشد تحقق شرط سوم يعنى عمل طبق دستورات قرآن و عينيت بخشيدن به دستورات حيات بخش آن در متن زندگى فردى و اجتماعى است.
نتيجه فصل گذشته اين شد كه قرآن كتاب هدايت الهى است و همه ما موظفيم بدان ايمان بياوريم و با به كار بستن دستورات و احكام آن در زندگى فردى و اجتماعى و الگو قرار دادن آن، زندگى و جامعه خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن اداره كنيم تا در دنيا و آخرت سعادتمند شويم. اكنون مى‏خواهيم اين پرسش را مطرح كنيم كه چرا با اين كه قرآن، اين نسخه شفابخش دردهاى فردى و اجتماعى، در جوامع مسلمين و از جمله در جامعه انقلابى و اسلامى ما وجود دارد در عين حال ما همچنان از بعضى مشكلات به خصوص مشكلات فرهنگى رنج مى‏بريم ؟
احتمالا با استفاده از مطالب گذشته در پاسخ خواهيد گفت چون آن طور كه مى‏بايد به قرآن و دستورات نجات بخش آن عمل نمى‏شود. اين پاسخ هر چند صحيح تلقى مى‏شود ولى به نظر مى‏رسد سوال اساسى‏ترى مطرح مى‏شود چرا آن طور كه مى‏بايد به قرآن عمل نمى‏شود ؟ در واقع چه عواملى باعث مى‏شود حضور قرآن در جامعه كم رنگ و به تدريج مردم از قرآن و فرهنگ دينى و ارزش‏هاى الهى جدا شوند ؟
چون موضوع بحث، قرآن از ديدگاه نهج‏البلاغه است، سوال مذكور را مى‏توانيم به اين شكل مطرح كنيم كه حضرت على عليه‏السلام مشكل اصلى جامعه ما را در چه مى‏داند و براى حل آن چه راهى فراروى ما مى‏گشايد ؟ براى پاسخ اين سوال و توضيح فرمايش حضرت على عليه‏السلام در اين زمينه، ابتدا مقدمه‏اى طرح مى‏كنيم و آن گاه به بحث اصلى مى‏پردازيم.
چنان كه در فصل پيش بيان شد ايمان به خدا و دستورات الهى و تسليم در مقابل اوامر خدا از اصلى‏ترين شروط هدايت و بهره مندى از راهنمايى‏هاى قرآن كريم است. ايمان و تسليم ابراهيم گونه و بارورى با جان عجين مى‏بايد تا بتوان از دام‏هاى شيطان در امان ماند. در مشعر معرفت، سنگ ريزه‏هايى مى‏بايد جمع آورى نمود تا در هنگام مراجعه به قرآن كريم، شيطان نفس اماره را با آن سنگ ريزه‏ها رمى كرد. بايد در مقابل هواهاى نفسانى ايستاد و سخن خدا را بر تمايلات نفسانى مقدم داشت و نفس را از پيش داورى در فهم قرآن كريم منع نمود تا در هنگام مراجعه به آيات الهى و فهم قرآن كريم دچار اشتباه نشد؛ زيرا چنين نيست كه هر كس با هر نيتى و با هر روشى سراغ قرآن آمد بتواند درست از آن استفاده كند. در يك جمله، اگر ما بندگى خدا را پذيرفته‏ايم بايد خودمان را كاملا تسليم او كنيم و دل را در گرو اراده و خواست خدا قرار دهيم و با تمام وجود باور داشته باشيم كه خدا بهتر از بندگانش مصالح آنها را مى‏داند و جز به صلاح و نفع بندگانش امر و نهى نمى‏كند. تنها با چنين اعتقاد و ايمانى است كه امكان فهم درست از اين كتاب الهى و بهره مندى از راهنمايى‏هاى حيات بخش آن براى انسان‏ها ميسر مى‏شود.
بنابراين اولين و اساسى‏ترين شرط بهره مندى از هدايت الهى، داشتن روحيه تسليم و پرهيز از هر گونه پيش داورى و خود محورى است. پزشك حاذق، در نسخه‏اى كه براى بيمار خود، مى‏نويسد، مصرف داروهايى را الزام و خوردن غذاهايى را تجويز مى‏كند و از خوردن دارو و غذاهايى كه درمان و معالجه را به تاخير مى‏اندازد يا امكان آن را منتفى مى‏كند منع مى‏كند. اما آيا همه دستورهاى پزشك با خواسته‏ها و تمايلات بيمار مطابقت دارد ؟ ممكن است بيمار، برخى از داروهاى تجويز شده را با كمال ميل مصرف كند و از بعضى غذاهاى منع شده از روى رغبت پرهيز كند؛ لكن اغلب تمايلات مريض با دستورات پزشك هم خوانى ندارد. گاه مريض تمايل شديد به خوردن ترشى دارد ولى پزشك مصرف ترشى را براى مريض سم كشنده مى‏داند. در اين موارد ممكن است مريض در اثر اشتياق شديد به آن چيز، در تشخيص پزشك شك كند و براى خوردن آن توجيهاتى از پيش خود دست و پا كند. البته انسان در مورد امراض جسمى به لحاظ علاقه شديد به سلامتى خود كمتر حاضر است از دستورهاى پزشك تخلف نمايد و غالبا سعى مى‏كند آنها را بر تمايلات شخصى خود ترجيح دهد و به دستورات پزشك معالج به طور كامل عمل كند؛ لكن در مورد امراض روحى كم نيستند انسان‏هايى كه تمايلات نفسانى خود را ملاك قضاوت قرار مى‏دهند و بر اساس پيش داورى‏هاى باطل و ذهنيت‏هاى نادرست و هوس‏هاى نابجا در مقام تفسير دين و احكام الهى بر مى‏آيند.
بديهى است كه با چنين روحيه‏اى امكان فهم صحيح از قرآن و دين منتفى است. حتى اگر فرض بر اين باشد كه فرد واقعا در صدد فهم درست از دين و قرآن باشد و قصد هرگونه فريب و اغواى ديگران درباره او ممتنع باشد، چون با پيش داورى و ذهنيت نادرست خواسته است قرآن و دين را فهم كند، نمى‏توان تاثير پيش داورى‏ها و ذهنيت‏هاى مشوب و خواسته‏هاى نفسانى را در بر داشت و فهم او از آيات و روايات كاملا منتفى دانست. البته داستان افرادى كه دانسته و با علم و آگاهى براى فريب مردم و تخريب فرهنگ دينى جامعه و به نام قرائت‏هاى مختلف دست به تحريف احكام و دستورات دينى مى‏زنند داستان جداگانه‏اى است كه در جاى خود بدان خواهيم پرداخت و علل و انگيزه اين تفكر ضد دينى را از ديدگاه نهج‏البلاغه به اختصار و بررسى خواهيم كرد. اكنون ببينيم راه صحيح مراجعه به قرآن و فهم احكام و دستورات آن از ديدگاه حضرت على عليه‏السلام چيست ؟
امام (ع)، پس از آن بيان نورانى مبنى بر خبر دادن از عالم قيامت و روز واپسين و رضايت پيروان قرآن از اعمال و گذشته خويش و گرفتار بودن متخلفين از قرآن در آن روز، به مردم چنين توصيه مى‏كنند: فكونوا من حرثه القرآن واتباعه؛ از پيروان قرآن باشيد، واستدلوه على ربكم؛ قرآن را دليل‏-نهج‏البلاغه، خطبه 175 ? و گواه بر پروردگار خويش قرار دهيد. خدا را از كلام خودش بشناسيد، اوصاف پروردگار را به وسيله قرآن بشناسيد. قرآن راهنمايى است كه شما را به سوى خدا راهنمايى مى‏كند. از اين راهنماى الهى براى شناخت فرستنده آن استفاده كنيد و به خدايى كه قرآن معرفى مى‏كند ايمان بياوريد. واستنصحوه على انفسكم؛ شما انسان‏ها به كسى كه خيرخواه و دلسوز شما باشد نياز داريد تا در مواقع لازم شما را نصيحت كند. قرآن را ناصح خود قرار دهيد و به نصيحت‏هاى خير خواهانه‏اش عمل كنيد؛ زيرا قرآن نصيحت گر دلسوزى است كه هرگز به شما خيانت نمى‏كند و شما را به نيكوترين وجه به صراط مستقيم هدايت مى‏كند.
بنابراين حضرت على عليه‏السلام به مسلمانان و مشتاقان سعادت دنيا و آخرت توصيه مى‏كند كه قرآن را راهنماى خود قرار دهيد و به نصيحت‏هاى دلسوزانه آن گوش فرا دهيد؛ زيرا
ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم و يبشر المومنين الذين يعملون الصاحات ان لهم اجرا كبيرا -اسرا،9 ?

قطعا اين قرآن به (( آيينى)) كه خود پايدارتر است راه مى‏نمايد، و به آن مومنانى كه كارهاى شايسته مى‏كنند، مژده مى‏دهد كه پاداشى بزرگ بر ايشان خواهد بود.
نكته‏اى كه در اين قسمت از بحث مورد تاكيد است لزوم اعتقاد و باورى با روح و جان عجين، نسبت به مضمون اين آيه شريفه است؛ زيرا تا چنين اعتقاد و باورى درباره قرآن، بر روحيه انسان حاكم نباشد و تا انسان خود را به طور كامل در اختيار خدا قرار ندهد و خود را از پيش داورى‏ها و هوس‏هاى نفسانى تخليه نكند هر لحظه ممكن است در دام وسوسه‏هاى شيطان افتد و گمراه شود. آن گاه كه به قرآن كريم مراجعه كند ناخواسته در قرآن نيز به دنبال مطالب و آياتى مى‏گردد كه با خواسته‏هاى نفسانى او موافق به نظر آيد.
بديهى است كه همه دستورات و احكام قرآن با خواسته‏هاى نفسانى و اميال حيوانى انسان موافق نيست. انسان به حسب طبيعتش هوس‏ها و خواسته‏هاى دارد و دوست دارد كه قرآن نيز به ميل او سخن بگويد. بنابراين طبيعى است آن جا كه قرآن بر خلاف اميال حيوانى و نفسانى انسان سخن بگويد. انسان چندان روى خوش به آن نشان ندهد و آن جا كه آيات موافق با اميال نفسانى او باشد با گشاده رويى استقبال كند. البته همه اين فعل و انفعالات، پنهانى و در درون انجام مى‏گيرد ولى آثارش در اعمال و رفتار انسان ظاهر مى‏گردد؛ لذا عقل ايجاب مى‏كند كه قبل از مراجعه به قرآن، انسان ذهن خود را از هر گونه پيش داورى تخليه كند و از همه هوس‏ها و خواسته‏هاى نفسانى خود صرف نظر كند تا با روحيه خدا محورى به مكتب قرآن پا گذارد. در اين صورت است كه انسان زانوى ادب مى‏زند و با كمال ميل پذيراى معارف الهى مى‏شود.
بديهى است دست بر داشتن از هوس‏ها و خواسته‏هاى نفسانى و تسليم شدن محض در برابر دستورات و احكام الهى و معارف قرآن، نه تنها كار چندان آسانى نمى‏باشد؛ بلكه براى كسانى كه از روحيه بندگى و عبوديت چندان قويى برخوردار نيستند چشم پوشى از اميال و خواهش‏هاى نفسانى كارى بسيار مشكل است؛ به همين خاطر نيز آن را جهاد اكبر نام نهاده‏اند.
به نظر مى‏رسد زمينه روحى و روانى تفسير به راى از اين جا ناشى مى‏شود كه از يك طرف انسان به خاطر ضعف روحيه بندگى نمى‏تواند از هوس‏ها و خواسته‏هاى نفسانى خود بگذرد و از طرف ديگر شيطان از اين زمينه مناسب استفاده مى‏كند و با القائات شيطانى سعى مى‏كند فكر و ذهن چنين انسانى را در برداشت انحرافى و غلط از قرآن و دين جهت دهد و او را گمراه كند. به خصوص اگر اين شخص از نظر موقعيت‏هاى اجتماعى داراى موقعيت فرهنگى باشد، فعاليت و وسوسه شيطان و طمع اين دشمن قسم خورده در منحرف كردن چنين انسانى جمعى و گروهى را كه ممكن است از اين انسان حرف شنوى داشته باشند از دين منحرف كند. كم نبودند كسانى كه بدون تهذيب نفس، با پيش داورى و قبل از رجوع به قرآن فتوا صادر مى‏كنند و بدون اين كه كمترين شايستگى و صلاحيت علمى و تخصصى لازم را داشته باشند اظهار نظر مى‏كنند و مى‏گويند قرآن نيز همان نظر ما را دارد. طبيعى است كه چنين انسان‏هايى براى آن كه به نظرات و خواسته‏هاى نفسانى خود رنگ دينى و قرآنى بزنند به آياتى مجمل و به حسب ظاهر مبهم تمسك مى‏جويند. بديهى است با چنين زمينه روحى و پيش داورى قبلى نه تنها ضمانتى براى فهم درست و صحيح از قرآن وجود ندارد، بلكه به طور طبيعى سوء برداشت و انحراف از حق را در پى خواهد داشت.
اين نوع برداشت و تفسير از قرآن در فرهنگ دينى به تفسير به راى تعبير مى‏شود و بدترين نوع مواجهه با دين و قرآن محسوب مى‏گردد. قرآن اين نوع برخورد با دين و آيات الهى را استهزا مى‏خواند و صريحا آن را نهى مى‏كند:
و لا تتخذوا آيات الله هزوا واذكروا نعمت الله عليكم و ما انزل عليكم من الكتاب و الحكمه يعظكم به واتقوا الله و اعلموا ان الله بكل شى‏ء عليم‏-بقره، 231 ?

آيات و احكام الهى را به استهزا نگيريد و نعمت خداى را بر خود ياد كنيد، و آنچه از كتاب و حكمت؛ يعنى احكام و حكمت‏ها بر شما نازل شده است، ياد آور باشيد. از معصيت خدا بپرهيزيد و بدانيد خدا به هر چيز آگاه است.
چنان كه قبلا اشاره شد كسانى از هدايت قرآن بهره‏مند مى‏شوند كه بدان باور و ايمان داشته باشند، و كسانى كه با سوابق ذهنى و پيش داورى در صدد برمى آيند كه براى خواسته‏ها و هواهاى نفسانى خود توجيه دينى و قرآنى دست و پا كنند و به راى خويش كلام خدا را تفسير و توجيه نمايند، از ايمان به خدا بى بهره‏اند. در اين جا مناسب است به چند روايت در اين زمينه توجه كنيم:
قال رسول الله قال الله جل جلاله ما آمن بى من فسر برايه كلامى -توحيد صدوق، ص 68 ?

پيامبر از قول خداى متعال نقل مى‏كند كه خدا مى‏فرمايد هرگز به من ايمان نياورده است كسى كه با راى خويش كلام من را تفسير كند.
در بيان ديگرى از پيامبر نقل شده است كه حضرتش فرمودند:
من فسر القرآن برايه فقد افترى على الله الكذب -بحار: ج 36، 227 ?

كسى كه قرآن را به راى و نظر خويش تفسير كند هر آيينه نابجا به خداوند دروغ نسبت داده است. اين تعبير پيامبر صلى الله عليه و آله از آن روست كه كسى كه با پيش داورى در صدد بر مى‏آيد تا آيات را به نفع خود به نحوى توجيه كند و آن را تفسير قرآن و كلام الهى بنماياند، در واقع نظر خود را ملاك قرار داده، آن را به خداى متعال نسبت مى‏دهد. اين نوع مراجعه به قرآن و برداشت از كلام الهى به قدرى مذموم و خطرناك است و آن چنان موجب ضلالت گمراهى مى‏شود كه مرتكبان چنين گناهى در قيامت به سخت‏ترين عذاب‏ها مبتلا مى‏شوند. پيامبر صلى الله عليه و آله در اين زمينه نيز مى‏فرمايد:
من فسر القرآن برايه فليتبوا مقعده من النار -عو الى اللمعالى: ج 4، ص 104 ?

كسى كه قرآن را به راى خويش تفسير كند جايگاهش در قيامت پر از آتش است.
بنابراين براى در امان ماندن از بدترين عذاب‏ها و پرهيز از افترا به خداى متعال و دورى جستن از سقوط در سراشيبى ضلال بايد هواهاى نفسانى را كنار گذاشت و به ذات اقدسش كه خير براى انسان نمى‏خواهد ايمان داشت و از خود محورى پرهيز نمود و خدا محورى را در عمق وجود خود حاكم گردانيد و خود را تسليم او نمود.


next page

fehrest page

back page