به نظر مىرسد براى موفقيت در هر برنامه و سياستى، به خصوص در زمينه مسايل تربيتى و فرهنگى و اجتماعى، سه شرط اساسى وجود دارد.
1- درستى و صحت برنامه در جهت رسيدن به هدف مورد نظر؛
2- ايمان و باور نسبت به برنامه و دستورالعملهاى آن؛
3- عمل بر مبناى احكام و دستورالعملهاى مطرح شده در برنامه.
بديهى است كه كدام از شروط سه گانه منتفى باشد كارآيى برنامه مذكور آن طور كه بايد به ظهور نمىرسد و هدف مورد نظر محقق نمىشود.
همه ما مىگوييم قرآن كلام خدا و برنامه زندگى ما مسلمانان است. اما گفتن تنها و اقرار به اين مطلب كافى نيست. اقرار و اظهار در صورتى ايمان به قرآن و دستورات حيات بخش آن محسوب مىشود كه از اعتقاد و باور قلبى حكايت كند و انسان از عمق جان به قرآن و دستورات اميد بخش آن ايمان داشته باشد و در مقابل سخنان و پيامهاى الهى تسليم محض باشد. با چنين ايمان و اعتقاد و باورى است كه شرط كارآيى قرآن در هدايت جامعه، يعنى عمل بر مبناى دستورات حيات بخش قرآن، تحقق پيدا مىكند.
قرآن كريم مىفرمايد:
ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين. الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلوه و مما رزقناهم ينفقون. و الذين يومنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و بالاخره هم يوقنون. اولئك على هدى من ربهم و اولئك هم المفلحون
آن كتاب الهى كه هيچ جاى ترديد در آن نيست هدايتگر پرهيزكارانى است كه ايمان به غيب دارند و نماز را به پا مىدارند و از آنچه ما به آنها روزى داديم انفاق مىكنند؛ كسانى كه به احكام و دستوراتى كه به صورت قرآن بر تو نازل شده ايمان مىآورند و كتب آسمانى پيش از تو را باور و به قيامت يقين دارند. چنين انسانهايى از هدايت پروردگارشان بهرهمندند و به رستگارى مىرسند.
البته توجه داريم كه ايمان داراى درجاتى است و جامعه اسلامى در صورتى مىتواند با غلبه بر مشكلات و پيروزى بر دشمنان خود به عزت و عظمت و به تعبير قرآن كريم فلاح و رستگارى دنيوى و اخروى اميدوار باشد كه دستاندركاران فرهنگى جامعه به حكومت دينى و دستورات و احكام قرآن ايمان و از صميم قلب باور داشته باشند، نه آن كه تنها با استفاده ابزارى از دين و فرهنگ دينى مردم، براى كسب وجاهت، خود را معتقد به قرآن معرفى كنند.
در قرآن كريم از انسانهايى كه به احكام و دستورات الهى ايمان ندارند و تنها براى فريب مسلمانان و رسيدن به مقاصد دنيوى خود اظهار ايمان مىكنند به نام منافقين ياد مىشود. خصوصيات ظاهرى و باطنى و رفتارى اين گروه در آيات متعددى از قرآن كريم بيان شده است.
به هر حال نكتهاى كه در اين جا بر آن تاكيد مىنماييم اين است كه اگر بخواهيم بر اساس دستورات قرآن زندگى كنيم و اين كتاب آسمانى مردم ما را سعادتمند كند، مىبايد همه مردم و به خصوص دست اندركاران امور فرهنگى جامعه به قرآن ايمان و اعتقاد داشته باشند و در مقابل اين كتاب الهى تسليم باشند؛ تسليمى ابراهيم گونه كه بر اساس آن، دستورات حيات بخش قرآن را بدون چون و چرا پذيرا باشند.
قرآن كريم داستان تسليم بودن حضرت ابراهيم عليهالسلام در مقابل اوامر و دستورات الهى را الگوى تسليم و رضا بيان مىكند و رمز موفقيت وى در مواجهه با مشكلات و پيروزى او بر مشركين را در ايمان و صبر و استقامت و توكل بر خداى متعال معرفى مىكند و از ما مىخواهد تا در مقابل امر خدا و قرآن كريم داراى چنين ايمان و اعتقادى باشيم و در عمل، ابراهيم گونه در اجراى احكام الهى پابرجا و ثابت قدم باشيم.
ما در اين جا داستان حضرت ابراهيم عليهالسلام را در اجراى فرمان خداى متعال، در ماجراى ذبح فرزندش، حضرت اسماعيل عليهالسلام را به اختصار يادآور مىشويم. تا در ضمن آن، روحيه خدا محورى را در فرهنگ توحيدى توضيح داده، نقاط ضعف خود را در مواجهه با قرآن و دستورات نجات بخش آن روشن كنيم و در پرتو آن خوانندگان عزيز را با دردهاى اصلى جامعه آشنا نماييم.
از قرآن كريم استفاده مىشود كه در تقدير الهى چنين گذشته بود كه حضرت ابراهيم بعد از صد سال بى فرزندى و بعد از انتظارى بس طولانى در دمادم نوميدى صاحب فرزندى شود و اين آرزوى فرزندى صالح دارد و وجود فرزند صالح را ادامه وجود و بقاى خويش مىداند. پس از تولد اسماعيل، حضرت ابراهيم عليهالسلام از طرف خداى متعال مامور شد تا فرزند خود را همراه با مادر بزرگوارش به سرزمين مكه ببرد تا در سختترين شرايط در وادئى كه آثارى از آب و حيات در آن به چشم نمىخورد تنها بگذارد و به دنبال انجام ماموريت الهى سرزمين مكه را ترك گويد. بعد از چندى، هنگام مراجعت و آن گاه كه فرزندش رشد كرده و جوانى مودب و خوش سيما شده است كه ديدن جمال زيبايش چشم هر انسانى را خيره مىكند و رخسار گلگونش غمها و غصهها را از ياد پدر مىبرد و رنج هجران و مشكلات را بر او آسان مىكند ناگاه در اوج دلبستگى به داشتن چنين فرزندى كه شايستگى پيامبرى در او نمايان است، در خواب به او وحى مىشود كه بايد فرزندت را در راه خدا قربانى كنى. راستى شايسته است ايمان و اعتقاد خود را به خدا و قرآن و دستورات الهى و مراتب تسليم خود را در مقابل خدا با ايمان و مرتبه تسليم حضرت ابراهيم محك بزنيم تا فاصله بين خود و آنچه را قرآن و خداى متعال از ما خواسته است بهتر درك كنيم و در صدد تقويت ايمان و عمل بر مبناى اعتقاد دينى بيش به دست خويش آن هم در بيدارى نه در خواب مىداد ما تاب شنيدنش را نداشتيم چه رسد به اين كه فرمان و دستور الهى را در قربانى كردن فرزند خود اجرإ؛66 كنيم؛ لكن حضرت ابراهيم عليهالسلام بى درنگ در صدد اجراى فرمان الهى بر مىآيد و بدون اين كه هيچ گونه ترديدى در صحت آنچه بر او وحى شده است به خود راه دهد، كه آيا چه مصلحتى در كشتن فرزند بى گناه است، مطلب را با فرزند خويش در ميان مىگذارد:
فلما بلغ معه السعى قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك فانظر ماذاترى قال يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرين
آن گاه كه فرزندش رشد يافته بود و در هنگام سعى بين صفا و مروه با پدر همراه بود به وى گفت اى فرزندم در عالم رويا چنين ديدم كه مىبايد تو را در راه خدا قربانى كنم نظر تو چيست ؟ ايمان و تسليم حضرت ابراهيم بدين مرتبه است. اينك مرتبه تسليم و ايمان فرزند را به تماشا بنشين و اطاعت فرزند در مقابل امر خدا و پدر خويش را نظاره كن و هم چنان از اخلاص و ايمان انسانهايى كه قلم و بيان از وصف آنها عاجز است در حيرت بمان و در نهادن نام مسلمان بر خويش احتياط از دست مده.
حضرت اسماعيل اين فرزندى كه درس تسليم در مقابل خدا را از پدر خويش فراگرفته، با جوابى فراتر از يك اظهار موافقت، پدر خويش را در اجراى فرمان الهى تشويق مىكند كه مبادا امر خدا بر زمين بماند. حضرت اسماعيل نيز بدون آن كه از فلسفه كشته شدن خويش سوال كند و بى آن كه پدر را در اجراى ماموريتش به درنگ و تامل وادار كند به پدر مىگويد:
يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرين
اى پدر ماموريت خويش را انجام بده، ان شاءالله مرا در اجراى اين ماموريت صابر و ثابت قدم خواهى يافت. البته انسانهاى بزرگ در انجام همه كارها و به خصوص ماموريتهاى بزرگ با استمداد از خداى متعال و توكل بر او تصميم مىگيرند و اقدام مىكنند، در تمام كارها از او كمك و يارى مىخواهند و با كمال ادب چنين اظهار مىكنند كه اگر خدا بخواهد و اگر او كمك كند من فلان ماموريت را انجام مىدهم. در اين جا نيز حضرت اسماعيل به قدرت خويش تكيه نمىكند؛ بلكه به پدر خود چنين اظهار مىكند كه: ستجدنى ان شاءالله من الصابرين؛ ان شاءالله خدا به من كمك كند و من صبر مىكنم تا تو در انجام وظيفه الهى خويش موفق شوى.
خداى متعال سيماى حضرت ابراهيم عليهالسلام و حالت تسليم حضرت ابراهيم را در مقابل پروردگار از زبان ابراهيم چنين بيان و ترسيم مىكند:
انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا و ما انا من المشركين
من با ايمانى خالص، روى به خدايى آوردهام كه آفريننده آسمانها و زمين است و من هرگز با عقيده جاهلانه مشركان موافق نخواهم بود.
ما بايد در مقابل خدا و قرآن، اعتقادى همانند اعتقاد و ايمان ابراهيم عليهالسلام داشته باشيم، در آن صورت است كه دومين شرط اساسى بهره مندى از قرآن كريم، يعنى هدايت جامعه بر مبناى راهنمايىهاى قرآن تحقق پيدا مىكند.
بنابراين وجود قرآن، بدون ايمان راسخ و اعتقاد قلبى هرگز انسان و جامعه را سعادتمند نمىكند البته روشن است كه علاوه بر ايمان و اعتقاد، آنچه به برنامه هدايت قرآن عينيت مىبخشد تحقق شرط سوم يعنى عمل طبق دستورات قرآن و عينيت بخشيدن به دستورات حيات بخش آن در متن زندگى فردى و اجتماعى است.
نتيجه فصل گذشته اين شد كه قرآن كتاب هدايت الهى است و همه ما موظفيم بدان ايمان بياوريم و با به كار بستن دستورات و احكام آن در زندگى فردى و اجتماعى و الگو قرار دادن آن، زندگى و جامعه خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن اداره كنيم تا در دنيا و آخرت سعادتمند شويم. اكنون مىخواهيم اين پرسش را مطرح كنيم كه چرا با اين كه قرآن، اين نسخه شفابخش دردهاى فردى و اجتماعى، در جوامع مسلمين و از جمله در جامعه انقلابى و اسلامى ما وجود دارد در عين حال ما همچنان از بعضى مشكلات به خصوص مشكلات فرهنگى رنج مىبريم ؟
احتمالا با استفاده از مطالب گذشته در پاسخ خواهيد گفت چون آن طور كه مىبايد به قرآن و دستورات نجات بخش آن عمل نمىشود. اين پاسخ هر چند صحيح تلقى مىشود ولى به نظر مىرسد سوال اساسىترى مطرح مىشود چرا آن طور كه مىبايد به قرآن عمل نمىشود ؟ در واقع چه عواملى باعث مىشود حضور قرآن در جامعه كم رنگ و به تدريج مردم از قرآن و فرهنگ دينى و ارزشهاى الهى جدا شوند ؟
چون موضوع بحث، قرآن از ديدگاه نهجالبلاغه است، سوال مذكور را مىتوانيم به اين شكل مطرح كنيم كه حضرت على عليهالسلام مشكل اصلى جامعه ما را در چه مىداند و براى حل آن چه راهى فراروى ما مىگشايد ؟ براى پاسخ اين سوال و توضيح فرمايش حضرت على عليهالسلام در اين زمينه، ابتدا مقدمهاى طرح مىكنيم و آن گاه به بحث اصلى مىپردازيم.
چنان كه در فصل پيش بيان شد ايمان به خدا و دستورات الهى و تسليم در مقابل اوامر خدا از اصلىترين شروط هدايت و بهره مندى از راهنمايىهاى قرآن كريم است. ايمان و تسليم ابراهيم گونه و بارورى با جان عجين مىبايد تا بتوان از دامهاى شيطان در امان ماند. در مشعر معرفت، سنگ ريزههايى مىبايد جمع آورى نمود تا در هنگام مراجعه به قرآن كريم، شيطان نفس اماره را با آن سنگ ريزهها رمى كرد. بايد در مقابل هواهاى نفسانى ايستاد و سخن خدا را بر تمايلات نفسانى مقدم داشت و نفس را از پيش داورى در فهم قرآن كريم منع نمود تا در هنگام مراجعه به آيات الهى و فهم قرآن كريم دچار اشتباه نشد؛ زيرا چنين نيست كه هر كس با هر نيتى و با هر روشى سراغ قرآن آمد بتواند درست از آن استفاده كند. در يك جمله، اگر ما بندگى خدا را پذيرفتهايم بايد خودمان را كاملا تسليم او كنيم و دل را در گرو اراده و خواست خدا قرار دهيم و با تمام وجود باور داشته باشيم كه خدا بهتر از بندگانش مصالح آنها را مىداند و جز به صلاح و نفع بندگانش امر و نهى نمىكند. تنها با چنين اعتقاد و ايمانى است كه امكان فهم درست از اين كتاب الهى و بهره مندى از راهنمايىهاى حيات بخش آن براى انسانها ميسر مىشود.
بنابراين اولين و اساسىترين شرط بهره مندى از هدايت الهى، داشتن روحيه تسليم و پرهيز از هر گونه پيش داورى و خود محورى است. پزشك حاذق، در نسخهاى كه براى بيمار خود، مىنويسد، مصرف داروهايى را الزام و خوردن غذاهايى را تجويز مىكند و از خوردن دارو و غذاهايى كه درمان و معالجه را به تاخير مىاندازد يا امكان آن را منتفى مىكند منع مىكند. اما آيا همه دستورهاى پزشك با خواستهها و تمايلات بيمار مطابقت دارد ؟ ممكن است بيمار، برخى از داروهاى تجويز شده را با كمال ميل مصرف كند و از بعضى غذاهاى منع شده از روى رغبت پرهيز كند؛ لكن اغلب تمايلات مريض با دستورات پزشك هم خوانى ندارد. گاه مريض تمايل شديد به خوردن ترشى دارد ولى پزشك مصرف ترشى را براى مريض سم كشنده مىداند. در اين موارد ممكن است مريض در اثر اشتياق شديد به آن چيز، در تشخيص پزشك شك كند و براى خوردن آن توجيهاتى از پيش خود دست و پا كند. البته انسان در مورد امراض جسمى به لحاظ علاقه شديد به سلامتى خود كمتر حاضر است از دستورهاى پزشك تخلف نمايد و غالبا سعى مىكند آنها را بر تمايلات شخصى خود ترجيح دهد و به دستورات پزشك معالج به طور كامل عمل كند؛ لكن در مورد امراض روحى كم نيستند انسانهايى كه تمايلات نفسانى خود را ملاك قضاوت قرار مىدهند و بر اساس پيش داورىهاى باطل و ذهنيتهاى نادرست و هوسهاى نابجا در مقام تفسير دين و احكام الهى بر مىآيند.
بديهى است كه با چنين روحيهاى امكان فهم صحيح از قرآن و دين منتفى است. حتى اگر فرض بر اين باشد كه فرد واقعا در صدد فهم درست از دين و قرآن باشد و قصد هرگونه فريب و اغواى ديگران درباره او ممتنع باشد، چون با پيش داورى و ذهنيت نادرست خواسته است قرآن و دين را فهم كند، نمىتوان تاثير پيش داورىها و ذهنيتهاى مشوب و خواستههاى نفسانى را در بر داشت و فهم او از آيات و روايات كاملا منتفى دانست. البته داستان افرادى كه دانسته و با علم و آگاهى براى فريب مردم و تخريب فرهنگ دينى جامعه و به نام قرائتهاى مختلف دست به تحريف احكام و دستورات دينى مىزنند داستان جداگانهاى است كه در جاى خود بدان خواهيم پرداخت و علل و انگيزه اين تفكر ضد دينى را از ديدگاه نهجالبلاغه به اختصار و بررسى خواهيم كرد. اكنون ببينيم راه صحيح مراجعه به قرآن و فهم احكام و دستورات آن از ديدگاه حضرت على عليهالسلام چيست ؟
امام (ع)، پس از آن بيان نورانى مبنى بر خبر دادن از عالم قيامت و روز واپسين و رضايت پيروان قرآن از اعمال و گذشته خويش و گرفتار بودن متخلفين از قرآن در آن روز، به مردم چنين توصيه مىكنند: فكونوا من حرثه القرآن واتباعه؛ از پيروان قرآن باشيد، واستدلوه على ربكم؛ قرآن را دليل و گواه بر پروردگار خويش قرار دهيد. خدا را از كلام خودش بشناسيد، اوصاف پروردگار را به وسيله قرآن بشناسيد. قرآن راهنمايى است كه شما را به سوى خدا راهنمايى مىكند. از اين راهنماى الهى براى شناخت فرستنده آن استفاده كنيد و به خدايى كه قرآن معرفى مىكند ايمان بياوريد. واستنصحوه على انفسكم؛ شما انسانها به كسى كه خيرخواه و دلسوز شما باشد نياز داريد تا در مواقع لازم شما را نصيحت كند. قرآن را ناصح خود قرار دهيد و به نصيحتهاى خير خواهانهاش عمل كنيد؛ زيرا قرآن نصيحت گر دلسوزى است كه هرگز به شما خيانت نمىكند و شما را به نيكوترين وجه به صراط مستقيم هدايت مىكند.
بنابراين حضرت على عليهالسلام به مسلمانان و مشتاقان سعادت دنيا و آخرت توصيه مىكند كه قرآن را راهنماى خود قرار دهيد و به نصيحتهاى دلسوزانه آن گوش فرا دهيد؛ زيرا
ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم و يبشر المومنين الذين يعملون الصاحات ان لهم اجرا كبيرا
قطعا اين قرآن به (( آيينى)) كه خود پايدارتر است راه مىنمايد، و به آن مومنانى كه كارهاى شايسته مىكنند، مژده مىدهد كه پاداشى بزرگ بر ايشان خواهد بود.
نكتهاى كه در اين قسمت از بحث مورد تاكيد است لزوم اعتقاد و باورى با روح و جان عجين، نسبت به مضمون اين آيه شريفه است؛ زيرا تا چنين اعتقاد و باورى درباره قرآن، بر روحيه انسان حاكم نباشد و تا انسان خود را به طور كامل در اختيار خدا قرار ندهد و خود را از پيش داورىها و هوسهاى نفسانى تخليه نكند هر لحظه ممكن است در دام وسوسههاى شيطان افتد و گمراه شود. آن گاه كه به قرآن كريم مراجعه كند ناخواسته در قرآن نيز به دنبال مطالب و آياتى مىگردد كه با خواستههاى نفسانى او موافق به نظر آيد.
بديهى است كه همه دستورات و احكام قرآن با خواستههاى نفسانى و اميال حيوانى انسان موافق نيست. انسان به حسب طبيعتش هوسها و خواستههاى دارد و دوست دارد كه قرآن نيز به ميل او سخن بگويد. بنابراين طبيعى است آن جا كه قرآن بر خلاف اميال حيوانى و نفسانى انسان سخن بگويد. انسان چندان روى خوش به آن نشان ندهد و آن جا كه آيات موافق با اميال نفسانى او باشد با گشاده رويى استقبال كند. البته همه اين فعل و انفعالات، پنهانى و در درون انجام مىگيرد ولى آثارش در اعمال و رفتار انسان ظاهر مىگردد؛ لذا عقل ايجاب مىكند كه قبل از مراجعه به قرآن، انسان ذهن خود را از هر گونه پيش داورى تخليه كند و از همه هوسها و خواستههاى نفسانى خود صرف نظر كند تا با روحيه خدا محورى به مكتب قرآن پا گذارد. در اين صورت است كه انسان زانوى ادب مىزند و با كمال ميل پذيراى معارف الهى مىشود.
بديهى است دست بر داشتن از هوسها و خواستههاى نفسانى و تسليم شدن محض در برابر دستورات و احكام الهى و معارف قرآن، نه تنها كار چندان آسانى نمىباشد؛ بلكه براى كسانى كه از روحيه بندگى و عبوديت چندان قويى برخوردار نيستند چشم پوشى از اميال و خواهشهاى نفسانى كارى بسيار مشكل است؛ به همين خاطر نيز آن را جهاد اكبر نام نهادهاند.
به نظر مىرسد زمينه روحى و روانى تفسير به راى از اين جا ناشى مىشود كه از يك طرف انسان به خاطر ضعف روحيه بندگى نمىتواند از هوسها و خواستههاى نفسانى خود بگذرد و از طرف ديگر شيطان از اين زمينه مناسب استفاده مىكند و با القائات شيطانى سعى مىكند فكر و ذهن چنين انسانى را در برداشت انحرافى و غلط از قرآن و دين جهت دهد و او را گمراه كند. به خصوص اگر اين شخص از نظر موقعيتهاى اجتماعى داراى موقعيت فرهنگى باشد، فعاليت و وسوسه شيطان و طمع اين دشمن قسم خورده در منحرف كردن چنين انسانى جمعى و گروهى را كه ممكن است از اين انسان حرف شنوى داشته باشند از دين منحرف كند. كم نبودند كسانى كه بدون تهذيب نفس، با پيش داورى و قبل از رجوع به قرآن فتوا صادر مىكنند و بدون اين كه كمترين شايستگى و صلاحيت علمى و تخصصى لازم را داشته باشند اظهار نظر مىكنند و مىگويند قرآن نيز همان نظر ما را دارد. طبيعى است كه چنين انسانهايى براى آن كه به نظرات و خواستههاى نفسانى خود رنگ دينى و قرآنى بزنند به آياتى مجمل و به حسب ظاهر مبهم تمسك مىجويند. بديهى است با چنين زمينه روحى و پيش داورى قبلى نه تنها ضمانتى براى فهم درست و صحيح از قرآن وجود ندارد، بلكه به طور طبيعى سوء برداشت و انحراف از حق را در پى خواهد داشت.
اين نوع برداشت و تفسير از قرآن در فرهنگ دينى به تفسير به راى تعبير مىشود و بدترين نوع مواجهه با دين و قرآن محسوب مىگردد. قرآن اين نوع برخورد با دين و آيات الهى را استهزا مىخواند و صريحا آن را نهى مىكند:
و لا تتخذوا آيات الله هزوا واذكروا نعمت الله عليكم و ما انزل عليكم من الكتاب و الحكمه يعظكم به واتقوا الله و اعلموا ان الله بكل شىء عليم
آيات و احكام الهى را به استهزا نگيريد و نعمت خداى را بر خود ياد كنيد، و آنچه از كتاب و حكمت؛ يعنى احكام و حكمتها بر شما نازل شده است، ياد آور باشيد. از معصيت خدا بپرهيزيد و بدانيد خدا به هر چيز آگاه است.
چنان كه قبلا اشاره شد كسانى از هدايت قرآن بهرهمند مىشوند كه بدان باور و ايمان داشته باشند، و كسانى كه با سوابق ذهنى و پيش داورى در صدد برمى آيند كه براى خواستهها و هواهاى نفسانى خود توجيه دينى و قرآنى دست و پا كنند و به راى خويش كلام خدا را تفسير و توجيه نمايند، از ايمان به خدا بى بهرهاند. در اين جا مناسب است به چند روايت در اين زمينه توجه كنيم:
قال رسول الله قال الله جل جلاله ما آمن بى من فسر برايه كلامى
پيامبر از قول خداى متعال نقل مىكند كه خدا مىفرمايد هرگز به من ايمان نياورده است كسى كه با راى خويش كلام من را تفسير كند.
در بيان ديگرى از پيامبر نقل شده است كه حضرتش فرمودند:
من فسر القرآن برايه فقد افترى على الله الكذب
كسى كه قرآن را به راى و نظر خويش تفسير كند هر آيينه نابجا به خداوند دروغ نسبت داده است. اين تعبير پيامبر صلى الله عليه و آله از آن روست كه كسى كه با پيش داورى در صدد بر مىآيد تا آيات را به نفع خود به نحوى توجيه كند و آن را تفسير قرآن و كلام الهى بنماياند، در واقع نظر خود را ملاك قرار داده، آن را به خداى متعال نسبت مىدهد. اين نوع مراجعه به قرآن و برداشت از كلام الهى به قدرى مذموم و خطرناك است و آن چنان موجب ضلالت گمراهى مىشود كه مرتكبان چنين گناهى در قيامت به سختترين عذابها مبتلا مىشوند. پيامبر صلى الله عليه و آله در اين زمينه نيز مىفرمايد:
من فسر القرآن برايه فليتبوا مقعده من النار
كسى كه قرآن را به راى خويش تفسير كند جايگاهش در قيامت پر از آتش است.
بنابراين براى در امان ماندن از بدترين عذابها و پرهيز از افترا به خداى متعال و دورى جستن از سقوط در سراشيبى ضلال بايد هواهاى نفسانى را كنار گذاشت و به ذات اقدسش كه خير براى انسان نمىخواهد ايمان داشت و از خود محورى پرهيز نمود و خدا محورى را در عمق وجود خود حاكم گردانيد و خود را تسليم او نمود.