|
|
|
|
|
|
در پائين ساختمان ، در بازار، صندوق هائى است ، وقتى بازار خلوت شد و همه رفتند ازاينجا پائين برو و قفل بعضى از صندوق ها را بشكن و هرچه دِلَت مى خواهد از آن بردار.
عقيل پرسيد : آنچه در صندوقهاست مالِ كيست ؟ على عليه السلام فرمود : مالِ مردم شهر است .
عقيل گفت : عجب !! به من پيشنهاد مى كنى صندوقهاى مردم را بشكنم ومال مردم بيچاره اى كه به هزار زحمت بدست آورده و در اين صندوق ها ريخته اند و به خداتوكّل كرده و رفته اند را بردارم ؟
على عليه السلام فرمود : پس چطور به من پيشنهاد مى كنى كه صندوق بيتالمال مسلمين را براى تو باز كنم ؟ مگر اين مال متعلّق به كيست ؟ ايناموال مال همه مؤ منين است كه راحت و بى خيال در خانه هاى خويش خفته اند.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام براى اينكهعقيل را بيشتر آگاه كند فرمود: پيشنهاد ديگرى مى كنم اگر ميل دارى اين پيشنهاد را بپذير. عقيل گفت : ديگر چه پيشنهادى ؟
على عليه السلام فرمود : اگر حاضرى شمشير خويش را بردار و من هم شمشير خود را برمى دارم ، در اين نزديكىانبار قديمى (حيره ) است و در آنجا بازرگانان عمده و ثروتمندان بزرگى هستند،شبانه مى رويم و بر يكى از آنها شبيخون مى زنيم و ثروت كلانى بلند كرده و مىآوريم .
عقيل گفت : برادر جان من براى دزدى نيامده ام كه تو اين حرفها را مى زنى ، من مى گويم از بيتالمال و خزانه كشور كه در اختيار توست اجازه بدهيد پولى از آن به من بدهند تا من ديونخود را از آن بپردازم .
على عليه السلام فرمود : اتّفاقا اگر مال يك نفر را بدزدى بهتر است از اينكهمال صدها هزار نفر مسلمان يعنى مال همه مسلمين را بدزدى . ربودن مال چند نفر با شمشير، دزدى است ولى ربودنمال عموم مردم دزدى نيست ؟ تو خيال كرده اى كه دزدى فقط منحصر به اين است كه كسى حمله كند و با زورمال او را از چنگالش بيرون بياورد. بدترين اقسام دزدى همين است كه الان به من پيشنهاد مى كنى ؟(130)
5 - نهى از اسراف در آب آشاميدنى حسن بصرى يكى از منافقان بود و گاهى تظاهر به دوستى هم مى كرد، روزى همراه امام على عليه السلام در كنار شطّ فرات قدم مى زد، تشنه شد، و ظرفى پراز آب كرد و مقدارى از آن را خورد و بقيّه را روى زمين ريخت . حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به او فرمود: اسراف كردى ، آب را روى آب يا در پاى درختى يا گُلى مى ريختى .
حسن بصرى ، از تذكّر بسيار جالب امام على عليه السلام متاءسّفانه ناراحت شد و گفت : تو كه اين همه خون مسلمانان را مى ريزى اسراف نمى كنى ؟ و به من مى گوئى در آباسراف نكنم ؟ (اين گفت و شنود پس از جنگ صفين بود.)
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود : اگر در ريختن خون مسلمانان اسراف مى كنم چرا مانع نشدى و به آنها كمك نكردى ؟
حسن بصرى گفت : من آماده شدم ، لباس رزم پوشيدم ، خواستم با شاميان همراه شوم كه شنيدم ، ندائى از غيبمى گويد : القاتِلُ وَ المَقتُول كِلاهُما فِى النّار (كشنده و كشته شده هردو در آتش جهنم مى روند)
خود را كنار كشيدم ، پس جنگ صفين يك اشتباه بود.
امام على عليه السلام فرمود : آن برادرت شيطان بود، و درست هم گفت ، زيرا تو مى خواستى در لشگر شام بروى وچون شاميان در برابر حق و امام حقّ شورش كرده بودند، اگر كشته مى شدند يا مىكشتند، در هر دو حال اهل جهنّم بودند.(131)
(فصلاوّل - رهنمودهاى اقتصادى امام على عليه السلام ) بخش ششم :حكومت و ماليات 1 - حكومت و تعيين ماليات براى اداره جامعه اسلامى ، راه هاى مختلفى در دنيا وجود دارد، و دولت ها و كارشناساناقتصادى از راه هاى گوناگون براى تاءمين هزينه هاى دولت خود استفاده مى كنند. بر خانه ها، مغازه ها، درآمدها، كارخانه ها و ماشين ها مالياتى متناسب با مخارج كشورتعيين مى كنند، كه در دوران حكومت حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام از راه مالياتعمومى ، زكات ، خمس ، جزيه طرفداران ديگر اديان ، جامعه اداره مى شد. يك روز از دوران حكومت ، امام على عليه السلام متوجّه شدند كه درآمدها با هزينه ها و مخارجبرابر نيست ، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام دستور دادند، بر اسب هاى سوارىمردم مقدارى ماليات تعيين كنند تا كسرى بودجه برطرف گردد. به امام على عليه السلام اعتراض كردند كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين كارى نكرد. حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام پاسخ داد : در آن زمان ضرورتى نداشت و امروز كه ضرورت دارد، من بر مؤ منين ولايت دارم و چونامسال وضع استثنائى به وجود آمد، مى توانم با استفاده از حقّ ولايت بر اسب هاى شمامقدارى ماليات تعيين نمايم .(132)
2 - اخلاق ماءموران مالياتى امام على عليه السلام در نامه 25 خطاب به ماءموران مالياتى ارزش هاى اخلاقى ودستورات دينى لازم جهت برخورد با مردم را تذكّر مى دهد كه : - الاخلاق الاجتماعيه لمسئوولين الاقتصادية انطَلِق عَلَى تَقوَى اللّهِ وَحدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، وَلاَ تُرَوِّعَنَّ مُسلِما وَلاَ تَجتَازَنَّ عَلَيهِ كَارِها،وَلاَ تَاءخُذَنَّ مِنهُ اءَكثَرَ مِن حَقِّ اللّهِ فِى مَالِهِ، فَإِذَا قَدِمتَ عَلَى الحَيِّفَانزِل بِمَائِهِم مِن غَيرِ اءَن تُخَالِطَ اءَبيَاتَهُم ، ثُمَّ امضِ إِلَيهِم بِالسَّكِينَةِ وَالوَقَارِ ؛حَتَّى تَقُومَ بَينَهُم فَتُسَلِّمَ عَلَيهِم ، وَلاَ تُخدِج بِالتَّحِيَّةِ لَهُم ثُمَّ تَقُولَ: عِبَادَ اللّهِ، اءَرسَلَنِى إِلَيكُم وَلِيُّ اللّهِ وَخَلِيفَتُهُ، لاَِّخُذَ مِنكُم حَقَّ اللّهِ فِي اءَموَالِكُم ،فَهَل لِلّهِ فِي اءَموَالِكُم مِن حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ. فَإِن قَالَ قَائِلٌ: لاَ، فَلاَ تُرَاجِعهُ، وَإِن اءَنعَمَ لَكَ مُنعِمٌ فَانطَلِق مَعَهُ مِن غَيرِ اءَن تُخِيفَهُ اءَوتُوعِدَهُ اءَو تَعسِفَهُ اءَو تُرهِقَهُ فَخُذ مَا اءَعطَاكَ مِن ذَهَبٍ اءَو فِضَّةٍ فَإِن كَانَ لَهُ مَاشِيَةٌ اءَوإِبِلٌ فَلاَ تَدخُلهَا إِلا بِإِذنِهِ، فَإِنَّ اءَكثَرَهَا لَهُ فَإِذَا اءَتَيتَهَا فَلاَتَدخُل عَلَيهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيهِ وَلاَ عَنِيفٍ بِهِ. وَلاَ تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَلاَ تُفزِعَنَّهَا، وَلاَ تَسُوءَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا، وَاصدَعِ المَالَ صَدعَينِ ثُمَّخَيِّرهُ، فَإِذَا اختَارَ فَلاَ تَعرِضَنَّ لِمَا اختَارَهُ. ثُمَّ اصدَعِ الب اقيَ صَدعَين ، ثُمَّ خَيِّرهُ، فَاذا اختارَ فلا تَعرِفنَّ لِما اختارَهُ فَلاَ تَزَالُ كَذلِكَحَتَّى يَبقَى مَا فِيهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللّهِ فِى مَالِهِ ؛ فَاقبِض حَقَّ اللّهِ مِنهُ. فَإِنِ استَقَالَكَ فَاءَقِلهُ، ثُمَّ اخلِطهُمَا ثُمَّ اصنَع مِثلَ الَّذِى صَنَعتَ اءَوَّلا حَتَّى تَاءخُذَ حَقَّ اللّهِفِى مَالِهِ. وَلاَ تَاءخُذَنَّ عَودا وَلاَ هَرِمَةً وَلاَ مَكسُورَةً وَلاَ مَهلُوسَةً، وَلاَ ذَاتَ عَوَارٍ، وَلاَ تَاءمَنَنَّ عَلَيهَا إِلا مَنتَثِقُ بِدِينِهِ، رَافِقا بِمَالِ المُسلِمِينَ حَتَّى يُوَصِّلَهُ إِلَى وَلِيِّهِم فَيَقسِمَهُ بَينَهُم ، - حماية حقوق الحيوانات وَلاَ تُوَكِّل بِهَا إِلا نَاصِحا شَفِيقا وَاءَمِينا حَفِيظا، غَيرَ مُعنِفٍ وَلاَ مُجحِفٍ، وَلاَ مُلغِبٍ وَلاَمُتعِبٍ. ثُمَّ احدُر إِلَينَا مَا اجتَمَعَ عِندَكَ نُصَيِّرهُ حَيثُ اءَمَرَ اللّهُ بِهِ، فَإِذَا اءَخَذَهَا اءَمِينُكَ فَاءَوعِز إِلَيهِاءَلا يَحُولَ بَينَ نَاقَةٍ وَبَينَ فَصِيلِهَا، وَلاَيَمصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذلِكَ بِوَلَدِهَا ؛ وَلاَ يَجهَدَنَّهَا رُكُوبا، وَليَعدِل بَينَ صَوَاحِبَاتِهَا فِى ذلِكَ وَبَينَهَا، وَليُرَفِّه عَلَى اللاغِبِ، وَليَستَاءنِ بِالنَّقِبِ وَالظَّالِعِ، وَليُورِدهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الغُدُرِ، وَلاَيَعدِل بِهَا عَن نَبتِ الاَْرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُقِ، وَلْيُرَوِّحْهَا فِى السَّاعَاتِ، وَلُْيمْهِلْهَا عِنْدَالنِّطَافِ وَالاَْعْشَابِ، حَتَّى تَاءْتِيَنَا بِإِذْنِ اللّهِ بُدَّنا مُنْقِيَاتٍ، غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَلاَمَجْهُودَاتٍ،لِنَقْسِمَهَا عَلَى كِتَابِ اللّهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ- صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ - فَإِنَّ ذلِكَ اءَعظَمُ لاَِجرِكَ،وَاءَقرَبُلِرُشدِكَ، إِن شَاءَ اللّهُ. - اخلاق اجتماعى كارگزاران اقتصادى با ترس از خدائى كه يكتاست و همتائى ندارد، حركت كن ، در سر راه هيچ مسلمانى رانترسان ، يا با زور از زمين او نگذر، و افزون تر از حقوق الهى از او مگير، هرگاه بهآبادى رسيدى ، در كنار آب فرود آى ، و وارد خانه كسى مشو، سپس با آرامش و وقار بهسوى آنان حركت كن ، تا در ميانشان قرار گيرى ، به آنها سلام كن ، و در سلام و تعارفو مهربانى كوتاهى نكن سپس مى گوئى : (اى بندگان خدا، مرا ولىّ خدا و جانشين او به سوى شما فرستاده ، تا حق خدا را كه دراموال شماست تحويل گيرم ، آيا در اموال شما حقّى است كه به نماينده او بپردازيد؟) اگر كسى گفت : نه ، ديگر به او مراجعه نكن ، و اگر كسى پاسخ داد : آرى ، همراهشبرو، بدون آنكه او را بترسانى ، يا تهديد كنى ، يا به كار مشكلى وادار سازى ، هرچهاز طلا و نقره به تو رساند بردار، و اگر داراى گوسفند يا شتر بود، بدون اجازه اشداخل مشو، كه اكثر اموال از آن اوست آنگاه كه داخل شدى مانند اشخاص سلطه گر، وسختگير رفتار نكن ، حيوانى را رَم مده ، و هراسان مكن ، و دامدار را مرنجان ، حيوانات رابه دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند، پس از انتخاب اعتراضنكن ، سپس باقيمانده را به دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند وبر انتخاب او خرده مگير، به همين گونه رفتار كن تا باقيمانده ، حق خداوند باشد اگر دامدار ازاين تقسيم و انتخاب پشيمان است ، و از تو درخواستگزينش دوباره دارد همراهى كن ، پس حيوانات را درهم كن ، و به دو دسته تقسيم نماهمانند آغاز كار، تا حق خدا را از آن برگيرى و درتحويل گرفتن حيوانات ، حيوان پير و دست و پا شكسته ، بيمار و معيوب را به عنوانزكاة نپذير، و به فردى كه اطمينان ندارى ، و نسبت بهاموال مسلمين دلسوز نيست ، مسپار، تا آن را به پيشواى مسلمين رسانده ، در ميان آنها تقسيمگردد. - حمايت از حقوق حيوانات و در رساندن حيوانات آن را بدست چوپانى كه خيرخواه و مهربان ، امين و حافظ، كه نهسختگير باشد و نه ستمكار، نه تند براند و نه حيوانات را خسته كند، بسپار، سپسآنچه از بيت المال جمع آورى شد براى ما بفرست ، تا در نيازهائى كه خدا اجازه فرمودمصرف كنيم ، هرگاه حيوانات را بدست فردى امين سپردى ، به او سفارش كن تا: (بين شتر و نوزادش جدائى نيفكند، و شير آن را ندوشد تا به بچّه اش زيانى واردنشود، در سوار شدن بر شتران عدالت را رعايت كند، و مراعاتحال شتر خسته يا زخمى را كه سوارى دادن براى او سخت است بنمايد، آنها را در سر راهبه درون آب ببرد، و از جاده هائى كه دو طرف آن علف زار است به جادّه بى علف نكشاند، و هرچند گاهشتران را مهلت دهد تا استراحت كنند، و هرگاه به آب و علفزار رسيد، فرصت دهد تاعلف بخورند و آب بنوشند) تا آنگاه كه به اذن خدا بر ما وارد شوند، فربه وسرحال ، نه خسته و كوفته ، كه آنها را بر اءساس رهنمود قرآن ، و سنّت پيامبر صلىالله عليه و آله تقسيم نمائيم ، عمل به دستورات ياد شده مايه بزرگى پاداش و هدايتتو خواهد شد. انشاءاللّه
در اين دستورالعمل اقتصادى ، اخلاقى ، احترام به مردم و احترام بهاموال و متعلّقات مردم مطرح است كه بهترين پشتوانه اجرائى ، در صحنه هاى سياسى واقتصادى است . 3 - وظائف ماءموران دارائى و اخذ ماليات از نظر روانى هيچ كس از پرداخت ماليات حالت شادابى و خرسندى نداشته و با كراهتماليات مى پردازد. اگر ماءموران دارائى و اخذ ماليات ، اخلاق اسلامى را رعايت كنند، و ماليات را به عنوانيك وظيفه الهى بشناسانند و با تواضع و فروتنى با ماليات دهندگان برخورد كنند،اثرات چشمگيرى در روابط مردم و دولت خواهد داشت . حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام با توجّه به اين نكته اساسى در نامه 26 نهجالبلاغه خطاب به يكى از ماءموران مالياتى مى نويسد : اَمَرَهُ بِتَقوَى اللّهِ فِى سَرَائِرِ اءَمرِهِ وَخَفِيَّاتِ عَمَلِهِ، حَيثُ لاَ شَهِيدَ غَيرُهُ، وَلاَ وَكِيلَ دُونَهُ. وَاءَمَرَهُ اءَلا يَعمَلَ بِشَى ءٍ مِن طَاعَةِ اللّهِ فِيَما ظَهَرَ فَيُخَالِفَ إِلَى غَيرِهِ فِيَما اءَسَرَّ، وَمَنلَم يَختَلِف سِرُّهُ وَعَلاَنِيَتُهُ، وَفِعلُهُ وَمَقَالَتُهُ، فَقَد اءَدَّى الاَْمَانَةَ، وَاءَخْلَصَ الْعِبَادَةَ. وَاءَمَرَهُ اءَلا يَجبَهَهُم وَلاَ يَعضَهَهُم ، وَلاَ يَرغَبَ عَنهُم تَفَضُّلا بِالاِْمَارَةِ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّهُمُ الاِْخْوَانُفِى الدِّينِ، وَالاَْعْوَانُ عَلَى استِخرَاجِ الحُقُوقِ. وَإِنَّ لَكَ فِى ه ذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِيبا مَفرُوضا، وَحَقّا مَعلُوما، وَشُرَكَاءَ اءَهلَ مَسكَنَةٍ، وَضُعَفَاءَذَوِى فَاقَةٍ، وَإِنَّا مُوَفُّوكَ حَقَّكَ، فَوَفِّهِم حُقُوقَهُم ، وَإِلاتَفعَل فَإِنَّكَ مِن اءَكثَرِ النَّاسِ خُصُوما يَومَ القِيَامَةِ، وَبُؤ سَى لِمَن - خَصمُهُ عِندَاللّهِ- الفُقَرَاءُ وَالمَسَاكِينُ وَالسَّائِلُونَ وَالمَدفُوعُونَ، وَالغَارِمُونَ وَابنُ السَّبِيلِ !وَمَنِ استَهَانَ بِالاَْمَانَةِ، وَرَتَعَ فِى الْخِيَانَةِ، وَلَمْ يُنَزِّهَ نَفْسَهُ وَدِينَهُ عَنْهَا ، فَقَد اءَحَلَّبِنَفسهِ الذُّلَّ وَالخِزيَ فِي الدُّنيَا، وَهُوَ فِي الاَّْخِرَةِ اءَذَلُّ وَاءَخْزَى . وَإِنَّ اءَعظَمَ الخِيَانَةِ خِيَانَةُ الاُْمَّةِ، وَاءَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الاَْئِمَّةِ، وَالسَّلاَمُ. (او را به ترس از خدا در اسرار پنهانى ، واعمال مخفى سفارش مى كنم ، آنجا كه هيچ گواهى غير ازاو، و نماينده اى جز خدا نيست ، وسفارش مى كنم كه مبادا در ظاهر خدا را اطاعت ، و در خلوت نافرمانى كند، و اينكه آشكار وپنهانش ، و گفتار و كردارش در تضاد نباشد، امانت الهى را اداء، و عبادت را خالصانهانجام دهد و به او سفارش مى كنم با مردم تندخو نباشد، و به آنها دروغ نگويد، و با مردم به جهت اينكه بر آنها حكومت دارد بى اعتنائى نكند، چه اينكه مردم برادراندينى ، و يارى دهندگان در استخراج حقوق الهى اند. بدان ! براى تو در اين زكاتى كه جمع مى كنى سهمى معيّن ، و حقّى روشن است ، وشريكانى از مستمندان و ضعيفان دارى ، همانگونه كه ما حق تو را مى دهيم ، تو هم بايدنسبت به حقوق آنان وفادار باشى ، اگر چنين نكنى در روز رستاخيز بيش از همه دشمندارى ، و واى بر كسى كه در پيشگاه خدا، فقراء و مساكين ، و درخواست كنندگان و آنان كه ازحقّشان محرومند، و بدهكاران و ورشكستگان و در راه ماندگان ، دشمن او باشند و از اوشكايت كنند كسى كه امانت الهى را خوار شمارد، و دست به خيانت آلوده كند، و خود و دينخود را پاك نسازد، درهاى خوارى را در دنيا بروى خود گشوده ، و در قيامت خوارتر ورسواتر خواهد بود، و همانا! بزرگترين خيانت ! خيانت به ملّت ، و رسواترين دغلكارى ،دغلبازى با امامان است . با درود.)(133)
(فصلاوّل - رهنمودهاى اقتصادى امام على عليه السلام ) بخش هفتم :هشدار از سوء استفاده ها امام على عليه السلام در مصرف بيت المال بسيار احتياط كرده ، هم خود از اسراف و زيادهروى پرهيز داشت و هم كارگزاران دولتى را از اسراف در بيتالمال پرهيز مى داد، همواره در نامه ها و رهنمودها به فرمانداران خود سفارش به قناعت و صرفه جوئى مىفرمود و از خيانت به بيت المال هشدار مى داد. 1 - هشدار به اشعث بن قيس حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به فرماندار خود (اشعث بن قيس ) در آذربايجانمى نويسد: وَإِنَّ عَمَلَكَ لَيسَ لَكَ بِطُعمَةٍ وَلكِنَّهُ فِى عُنُقِكَ اءَمَانَةٌ، وَاءَنتَ مُستَرعى لِمَن فَوقَكَ. لَيسَلَكَ اءَن تَفتَاتَ فِى رَعِيَّةٍ، وَلاَتُخَاطِرَ إِلا بِوَثِيقَةٍ، وَفِى يَدَيكَمَالٌمِن مَالِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ،وَاءَنتَ مِن خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ، وَلَعَلِّي اءَلا اءَكُونَ شَرَّ وُلاَتِكَ لَكَ، وَالسَّلاَمُ. * هشدار از استفاده نارواى بيت المال (همانا پُست فرماندارى براى تو وسيله آب و نان نخواهد بود، بلكه امانتى است درگردن تو، بايد از فرمانده و امامت اطاعت كنى ، تو حق ندارى نسبت به رعيّت استبدادورزى ، و بدون دستور به كار مهمّى اقدام نمائى ، در دست تو اموالى از ثروت هاى خداىبزرگ و عزيز است ، و تو خزانه دار آنى تا به من بسپارى ، اميدوارم براى توبدترين زمامدار نباشم ، با درود.)(134)
2 - هشدار به زياد بن اءبيه امام على عليه السلام به زياد بن ابيه يكى از كارگزاران دولتى كه در شهر بصرهتحت نظارت ابن عبّاس كار مى كرد، نوشت : فَدَعِ الاِْسْرَافَ مُقْتَصِدا، وَاذْكُرْ فِى الْيَوْمِ غَدا، وَاءَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ، وَقَدِّمِالْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِكَ. اءَتَرجُو اءَن يُعطِيَكَ اللّهُ اءَجرَ المُتَوَاضِعِينَ وَاءَنتَ عِندَهُ مِنَ المُتَكَبِّرِينَ ! وَتَطمَعُ - وَاءَنتَ مُتَمَرِّغٌ فِى النَّعِيمِ، تَمنَعُهُ الضَّعِيفَ وَ الاَْرْمَلَةَ - اءَنْ يُوجِبَلَكَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِينَ؟ وَإِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيُّ بِمَا اءَسلَفَ وَقَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ، وَالسَّلاَمُ. * سفارش به ميانه روى (اى زياد، از اسراف بپرهيز، و ميانه روى را برگزين ، از امروز به فكر فردا باش ،و از اموال دنيا به اندازه كفاف خويش نگهدار، و زيادى را براى روز نيازمنديت در آخرتپيش فرست ، آيا اميددارى خداوند پاداش فروتنان را به تو بدهد در حالى كه از متكبّران باشى ؟ و آيا طمع دارى ثواب انفاق كنندگان را دريابى در حالى كه در ناز و نعمت قرار دارى ؟و تهيدستان و بيوه زنان را از آن نعمت ها محروم مى كنى ؟ همانا انسان به آنچه پيش فرستاده ، و نزد خدا ذخيره ساخته ، پاداش داده خواهد شد. با درود.)(135)
3 - تهديد شديد در سوء استفاده مالى امام على عليه السلام در كمال مهربانى و فروتنى از خيانت و سوء استفاده در بيتالمال سخت ناراحت مى شد و با خيانتكاران شديدا برخورد مى كرد كه در نامه تندى بهزياد بن ابيه نوشت : وَإِنِّى اءُقسِمُ بِاللّهِ قَسَما صَادِقا، لَئِن بَلَغَنِى اءَنَّكَ خُنتَ مِن فِى ءِ المُسلِمِينَ شَيئاصَغِيرا اءَو كَبِيرا، لاََشُدَّنَّ عَلَيكَ شَدَّةً تَدَعُكَ قَلِيلَ الوَفرِ، ثَقِيلَ الظَّهرِ، ضَئِيلَ الاَْمْرِ،وَالسَّلاَمُ. * هشدار از خيانت به بيت المال (همانا من ، به راستى به خدا سوگند مى خورم ، اگر به من گزارش كنند كه در بيتالمال خيانت كردى ، كم يا زياد، چنان بر تو سخت گيرم كه كم بهره شده ، و در هزينهعيال درمانى ، و خوار و سرگردان شوى . با درود.)(136)
(امام على عليه السلام و اقتصاد اسلامى ) فصل دوّم كار و توليد و خودكفائى بخش اوّل تلاش در توليد - آبيارى باغات 2 - تشويق به كار و توليد 3 - نفرين بر بيكاران 4 - تشويق صنعت گران 5 - كار كردن در باغ 6 - اظهار سرمايه ساليانه 7 - دستان پينه بسته از كار 8 - راه هاى توليد 9 - پيامبران و ارزش كار و توليد برخى با روح تن پرورى به كار و توليد توجّهى ندارند، و تن به فقر و ندارى دادهو فكر مى كنند نوعى بى توجّهى به مال دنياست ، مشكلات آنان و خانواده اشان بر دوشديگران است . برخى ديگر كار و توليد را ننگ و عار مى دانند، يا مناسب شاءن و مقام خود نمى پندارندو مى گويند: من با اين مقام و موقعيّتى كه دارم نمى توانم در خط كار و توليد قرار گيرم ، و با انواع محروميّت ها دست و پنجه نرم مى كنند. در صروتى كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام براى اداره زندگى خود، و مبارزه بافقر و ندارى در جامعه ، سخت به كار و توليد توجّه داشت ، كار را عار نمى دانست ، و در هر شرائطى كار مى كرد، و با توليد فراوان با فقر وندارى مقابله مى فرمود، مانند: - آبيارى باغات مدينه روزى اميرمؤ منان به خانه آمد و از فاطمه عليه السلام پرسيد: غذائى داريم ؟ پاسخ شنيد : كه در منزل چند روزى غذاى كافى نيست . امام على عليه السلام سطل آبى گرفت و بيرون رفت و آبيارى يكى از نخلستان هاىاطراف مسجد قبا را به عهده گرفت و شب تا صبحمشغول آبيارى بود(137) و مزد فراوانى بدست آورد. - تشويق به كار و توليد حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به بى نيازى و خودكفائى بسيار توجّه داشت ، و همگان رابراى بى نياز شدن ، به كار و توليد تشويق مى كرد و در حديثى فرمود : تَعَرّضوُا لِلتِّجارَةِ فَاِنَّ لَكُم فيها غِنَى عَمّافى اَيدى النّاسِ (تجارت كنيد وبه كار وتوليد روى بياوريد كه از آنچه در دست ديگران است بى نيازمى شويد).(138)
- نفرين به بيكاران در تداوم تشويق به كار و توليد فرمود: مَن وَجَدَ ماءً وَ تُرابا ثُمَّ اِفتَقَرَ فَاَبعَدَهُ اللّه (كسى كه آب و زمين دارد و فقير است از رحمت خدا دورباد)(139)
- تشويق صنعت گران در راستاى كاروتوليد، وسازندگى وبى نيازى ، امام على عليه السلام صنعت گران وصاحبان حرفه هاى گوناگون را تشويق مى فرمود كه : اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الُْمحْتَرِف الاءمين (خدا صاحب حرفه امين را دوست دارد).(140)
- كاركردن درباغ در يكى ازمشكلات قضائى كه خليفه دوم سخت درمانده شد، به او گفتند : نزد على عليه السلام برويم تا مشكل را حلّ نمايد. (دو زنى كه هر دوادّعا داشتند فرزند پسر مال اوست ) خليفه دوّم همراه ابن عباس و جمعى به راه افتادند و از حضرت اميرالمؤ منين على عليهالسلام پرسيدند. گفتند : در باغى مشغول كار كردن است . به طرف باغ رفتند، ديدند امام على عليه السلام سختمشغول كاركردن است و اين آيه را مى خواند: اَيَحسَبُ الانْسانُ اَنْ يُتْرَكَ سُدى (141) (آيا انسان مى پندارد او را به حال خود رها مى كنند.)
همه به حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام سلام كردند و حلّ مشكل را از حضرت خواستند كه فرمود: (شير دو زن را در ظرف خاصّى وزن كنيد، آن زن كه شيراو سنگين تراست پسر بچه ازآن اوست ).(142)
- اظهار سرمايه هاى ساليانه به امام على عليه السلام اطّلاع دادند كه طلحه و زبير در ميان مردم مى گويند : على فقير است و چيزى ندارد. حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به كارگران و سركارگر خود فرمود : ميوه ها و در آمد امسال از غلاّت را جمع آورى كنيد و بفروشيد، و طلا و نقره ها را در جاىمخصوصى انباشته و به من خبر دهيد. پس از مدتى دستور امام على عليه السلام اجرا شد، و صد هزار درهم از درآمد سالانه جمعشد، و در كيسه هاى مخصوصى جاسازى گرديد، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام بر روى آنها نشست وامر فرمود تا طلحه و زبير رابياورند، وقتى حاضر شدند خطاب به آنها فرمود: اين طلا و نقره ها سرمايه هاى فراوانى است كه با دسترنج خود جمع كرده ام ، و كسى رادر اين اموال حقّى نيست .(143) چون آنها عادت داشتند از خلفاء پول زور بگيرند و با تن پرورى روزگار بگذرانند، امام على عليه السلام به آنها فهماند كه مى شود از راه كار و توليد سرمايه اى بدستآورد و دست مستمندان را هم گرفت . - دستان پينه بسته از كار امام على عليه السلام كار مى كرد، و فراوان مى بخشيد، و حتّى بارها غذاى خود را به ديگران مى داد، و باغستان هاى زيادى پديد آورد و بهديگران بخشيد، و نخلستان يهودى را آبيارى مى كرد، تا اءجرت بگيرد، و آنقدر كار مى كرد كه بر دستان مباركش پينه و آبله بستهبود.(144) - راه هاى توليد فقر يك بلاى اجتماعى است و راه درمان آن كار و توليد است ، حضرت اميرالمؤ منين علىعليه السلام از راه هاى گوناگونى به كار و توليد توجّه داشت . - در جوانى شترى داشت كه با آن ، باغستان هاى مردم را آبيارى مى كرد و اءجرتمى گرفت . - و با شتر از راه هاى دور آب آشاميدنى به شهر مى آورد و اُجرت مى گرفت . - كشاورزى را بسيار دوست مى داشت . - درختكارى و باغدارى را، دوست داشت و باغات زيادى در اطراف مدينه به وجودآورد. - چاه مى كند، و وقتى برخى از چاه ها، آب آن فوّاره مى زد، آن را وقف مسافران وحجّاج بيت اللّه مى كرد. - روزى كه در منزل غذاى كافى نبود به يكى از نخلستان هاى اطراف قُبا رفت وقرار داد بست كه براى هر دلو آبى كه به درختان مى دهد يك دانه خرما بگيرد. - گاهى دوستان و آشنايان اصرار داشتند كهبيل از دست امام على عليه السلام بگيرند و او را كمك كنند، امّا حضرت اميرالمؤ منين علىعليه السلام نمى پذيرفت و به كار ادامه مىداد.(145) - پيامبران و ارزش كار و توليد كار و توليد و خودكفائى همواره ارزشمند است و خداوند، كارگر را دوست دارد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: خداوند بزرگ ، روزى خطاب به داوود فرمود: اى داوود، نيكو بنده اى بودى اگر از بيت المال نمى خوردى و با دست خود كار مى كردىو از دسترنج خود مى خوردى . چون حضرت داوود اين نداى الهى را شنيد تاچهل روز گريست كه خداوند به آهن وحى فرستاد تا در دستان حضرت داوود عليه السلامنرم شود و حضرت داوود عليه السلام آن پيامبر عالى مقام آسمانى ، صنعت زِرِه سازى رافرا گرفت و با دستان مبارك با رشته هاى آهن ، روزى يك زِرِه مى بافت و به هزار درهممى فروخت تا آنكه 360 زِرِه با دست خود بافت و فروخت و بى نياز گرديد و از بيتالمال ديگر استفاده نكرد.(146) (فصل دوّم - كار و توليد و خودكفائى ) بخش دوّم : كار و سازندگى - دوختن كفش پيامبر صلى الله عليه و آله ابوسعيد خِدرى روايت مى كند : روزى همه اصحاب و ياران در مسجد مدينه بوديم كه پيامبر صلى الله عليه و آلهبرماوارد شد و فرمود : اِنَّ مِنكُم مَن يُقاتِلُ النّاسَ عَلى تَاءوِيلِ القُرآن كَما قاتَلتُ عَلَى تَنزِيلِه (همانا درميان شماكسى است كه بامردم براى تفسير وتاءويل قرآن مى جنگد آنگونه كه من براى نزول آن جنگيدم .)
خليفه اوّل پرسيد : يا رسول اللّه آيا آن شخص من مى باشم ؟ فرمود: نه . خليفه دوّم پرسيد : يا رسول اللّه فرد مورد نظر منم ؟ فرمود : نه . و ادامه داد كه : وَلكِنَّهُ خاصِفُ النَّعلَ فِى الحُجرَةِ (همانا آن كس است كه در داخل حجره ، كفش را اصلاح مى كند.)
همه منتظر او ايستاده بوديم كه : ناگاه على عليه السلام از حجره بيرون آمد در حالى كه كفش هاىرسول خدا را اصلاح كرده در دست داشت .(147) - دوختن و اصلاح نعلين ابن عباس نقل مى كند : براى جنگ جمل احتياج به جمع آورى نيرو داشتيم و در منطقه (ذى قار) اُردو زديم . يك روز صبح به خيمه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام رفتم ديدم كه : (و هو يخصف نعله ) (امام عليه السلام نعلين خود را دارد مى دوزد) سلام كردم . امام على عليه السلام جواب داد و فرمود: (يا ابنَ عَبَّاس ما قيمَةُ هذَاالنَّعل ؟) (اى پسر عبّاس ! اين نعلين وصله خورده چقدر مى ارزد؟)
گفتم : ارزشى ندارد. حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود : حكومت بر شما از اين نعلين در پيش من بى ارزش تر است .
(اِلاّ اَن اُقيمَ حَقًّا اَو اَدفَعَ باطِلا) (مگر آنكه حقّى را برپا دارم يا باطلى را ريشه كن سازم).(148)
- لباس بافته شده خانواده امام على عليه السلام به كار وتوليد و خود كفائى اهميّت فراوانى مى داد، و نيازهاىخود را با دست تواناى خود برطرف مى كرد، و فرزندان و همسران خود را نيز به كار وتوليد و سازندگى تشويق مى فرمود كه لباس هاى مورد احتياج را با دست مى بافتند،و با پشم ريسى نخ آن را فراهم مى كرد.
ابو مخنف ، لوط بن يحيى نقل مى كند كه : پس از جنگ جمل ، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام سخنرانى هائى براى هدايت مردمداشته است و در يكى از آنها فرمود: ماتَنقُمُونَ عَلَىَّ يا اَهلَ البَصرَة ؟ (چرا اى مردم بصره بر من ايراد وانتقاد مى كنيد؟)
(در حالى كه اشاره كرد به پيراهن خود) سوگند به خدا اين دو لباس مرا كه مى بينيداز بافته هاى اهل خانه ام مى باشد. وَاللّه انّهما لمن غَزل اَهلى سپس اشاره به كيسه اى كه همراه داشت و در آن مختصر نان خشك بود كرد و فرمود: وَاللّهِ ماهِىَ اِلاّ مِن غَلَّتى بِالمَدِينَةِ (سوگند به خدا اين نيست جز همان خوراك مختصرى كه از مدينه همراه خود آورده ام )
آنگاه خطاب به مردم فرمود : فَاِن اَنَا خَرَجتُ مِن عِندِكُم بِاءَكثَرِ مِمّا تَرَونَ، فَاَنَا عِندَاللّهِ مِنَ الخائِفين (پس اگر من از نزد شما مردم بصره خارج شوم ، وزياده از آنچه كه ديديد بر داشتهباشم پس در نزد خدا از خيانتكاران مى باشم.)(149)
در نقل ديگرى آمده است كه همين سخنرانى را امام على عليه السلام با مردم كوفه نيزايراد فرمود، ومطالب فوق را تذكّر داد.(150) - استفاده از دسترنج خويش حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در روزهاى آغازين خلافت ظاهرى در يكى ازسخنرانى هاى خود فرمود: به خدا سوگند، تا روزيكه يك درخت خرما در مدينه دارم از بيتالمال چيزى بر نمى دارم . حال درست فكر كنيد، وقتى من خود از بيت المال چيزى برنمى دارم آيا آن را بى حساب بهشما خواهم داد؟
عقيل ، برادر امام على عليه السلام برخاست و گفت : تو امروز مرا با سياهپوستى كه در مدينه زندگى مى كند برابر دانستى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در پاسخ او فرمود : بنشين برادر، مگر جز تو كسى ديگر نبود كه اعتراض كند؟ آرى تو هيچ برترى برديگران ندارى جز با ايمان و پرهيزگارى .(151)
- لباس شستن امام على عليه السلام در كار منزل به خانواده خود كمك مى كرد و امور شخصى خود راانجام مى داد، و نعلين خود را با دست مبارك خود وصله مى زد. و رخت و لباس خود را با دست مبارك مى شست ، روزى به كنار نهر فرات رفت تا لباس هاى خود را بشويد، وقتى پيراهن خود را درآوردو سرگرم شستن شد موج شديدى آمد و پيراهن حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام رابُرد، امام على عليه السلام محزون شد و در آن حال صدائى شنيد كه مى گويد: يا اباالحسن به طرف راست خود نگاه كن ، وقتى نگاه كرد، بسته اى ديد كه پيراهن زيبائى در آن جاى دارد، پيراهن را گرفت تا بپوشد، ديد كه در جيب پيراهن ، ورقه نوشته شده اى قرار دارد كهدر آن نوشته شده است : بِسمِ اللّه الرَحمنِ الرَّحي م ، هَديَّةٌ مِنَ اللّه العَزي ز الحَكي م اِلى عَلىِّ بنِ اءبي طالِب ، هذا قَمي صُ هارونَ بنَ عِمران ،كَذلِكَ وَ اءورَثناها قَوما آخَري ن (به نام خداوند بخشنده و مهربان ، اين پيراهن ، هديّه اى از طرف خداى عزيز و حكيم به علىّ بن ابيطالب است ، اين پيراهنِهارون بن عمران است كه آن را به على داده ايم و چنين است كه آيندگان را وارث گذشتگانكرده ايم ).(152)
- خريدارى محلّ دفن زندگانى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام با خودكفائى اداره مى شد، امام على عليه السلام هرگز دست به سوى كسى دراز نكرد، و از كسى چيزى نخواست ، كار مى كرد و از دسترنج خود مى خورد، و تا آنجا به خودكفائى مى انديشيد كه زمين هاى (عزى ) در نجف اشرف را كه آنروزجزو بيابان دور افتاده حيره بود با پول خود خريد تا بدن مباركش در ملك شخصىخويش دفن گردد، گرچه كسى نمى دانست كه بدن حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در كجا دفن خواهدشد.(153) (امام على عليه السلام و اقتصاد اسلامى ) فصل سوم :ا نفا ق و ا يثا ر گر ى ا وّل بخشش اموال به مستمندان - بخشش طلا ونقره از قيمت باغات حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فراوان كارمى كرد، و توليد داشت ، و باغاتزيادى به وجود مى آورد، و سپس آنها را مى فروخت وپول آن را بين مستمندان تقسيم مى كرد. شعبى مى گويد : روزى كه امام على عليه السلام يكى از باغات را فروخت و طلا و نقره را روى هم انباشت ،مستمندان زيادى را ديدم كه اجتماع كرده بودند. حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام با تازيانه اى كه در دست داشت آنها را به صفمى كرد، و همه طلا و نقره ها را كه چون تَلّى انباشته بود به فقراء بخشيد، و خود بادست خالى به منزل بازگشت . از اين واقعه بسيار در شگفت شده به منزل آمدم و براى پدرمنقل كردم ، پدرم به گريه افتاد وگفت : پسرم تو امروز بهترين انسان ها را ديدى .(154) البته اين نكته را هم بايد توجّه داشت كه امام على عليه السلام همراه بابخشش بهمستمندان ، زندگى زنان و فرزندان خود را نيز تاءمين مى فرمود، و باغات منطقه (ينبُع) را وقف اهل و عيال خود كرد و به كسى نبخشيد تا خانواده او كاملا تاءمين شده و سربارجامعه نباشند. - بخشيدن انگشتر درحال ركوع عده اى از مسيحيان و يهوديان خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدند، و يهوديانحاضر در جلسه پرسيدند، هر پيامبرى وصّى و جانشينى دارد، اگر شما پيامبر خدائيد وصىّ و جانشين شما چه كسىاست ؟ جبرئيل آمد و آيه : وَ يُعطوُنَ الزَّكاةَ وَ هُم راكِعُوُن (155) (كسى كه درحال ركوع است ، صدقه مى دهد).
را بر پيامبر صلى الله عليه و آله تلاوت كرد، مطلب براى حاضران روشن نبود تا كههمراه پيامبر برخاستند و وارد مسجد شدند، فقيرى راديدند ازمسجد خارج مى شود، پيامبر خدا خطاب به فقير فرمود : آيا كسى به تو كمكى نكرد؟ گفت : چرا، آن مرد كه دارد نماز مى خواند، وقتى صداى مرا شنيد كه از مردم كمك مى خواهم ، اشاره كرد به سوى او رفتم و در حالىكه در ركوع بود، انگشترى را به من بخشيد.
رسول خدا با شگفتى تكبير گفت ، و اصحاب هم تكبيرگفتند. پيامبر رو به مسيحيان و يهوديان كرد و فرمود: على عليه السلام كه درحال ركوع صدقه مى دهد وصىّ و جانشين من است.(156)
- بخشيدن غذاى مورد احتياج به فقير حسن و حسين مريض شدند، و حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام و فاطمه سلام اللهعليها نذر كردند سه روز روزه بگيرند. در منزل امام على عليه السلام نيز غذاى كافى نبود، حضرت اميرالمؤ منين على عليهالسلام از شمعون يهودى مقدارى پشم گرفت تاتبديل به نخ كرده در قبال آن جو يا گندم دريافت كند. گندم وآرد تهيّه شد و 5 قرص نان پخته و سفره افطار آماده گرديد. فضّه نيز در روزه گرفتن شركت كرد غروب روز اوّل تا خواستند افطار كنند، فقيرى در را كوبيد و تقاضاى غذا كرد امام على عليه السلام غذاى خود را به فقير داد حضرت زهراسلام الله عليها و فرزندان بزرگوار و فضّه هم غذاى خود را به فقيربخشيدند. و اين حركت ايثارگرانه تا سه روز تكرار شد، تا آنجا كه بدن بچّه ها از گرسنگى مى لرزيد و چشم هاى حضرت زهراسلام الله عليهادر كاسه سرش فرو رفته بود، وقتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله متوجّه گرديد ناراحت شد امّا طولى نكشيد كهجبرئيل آمد و بشارت داد: يارسول اللّه سوره (هَل اءتى ) به عنوان پاداش اين خانوادهنازل شد.(157) - بخشيدن همه دارائى ها به مستمندان روزى حضرت زهراسلام الله عليها خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد،رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از سلام واحوال پرسى ، از حالِ على عليه السلام پرسيد. حضرت زهراسلام الله عليها فرمود : يا رَسوُلَ اللّه ما يَدَعَ عَلىّ شَيئا مِن رِزقِه اِلاّ وَزّعَهُ بَينَ المَساكينَ (اى پيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام از اطعام و غذا چيزى درخانه باقىنمى گذارد، هر چه دارد به تهيدستان مى بخشد).(158)
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در حالى كهخوشحال بود، آن حضرت را به پيروى از امام على عليه السلام دعوت فرمود. - اصالت دادن به انفاق اموال هرگاه ثروتى به دست حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام مى رسيد، فقراء وتهيدستان را باخبر مى ساخت و پس از جمع شدن ،پول ها را از دست راست به دست چپ مى ريخت و مى فرمود : اى درهم هاى زرد و سفيد مرا گول نزنيد و غير مرا فريب دهيد.
و آنگاه همه آنها را بين محرومين تقسيم مى كرد و سپس دو ركعت نماز شكر مىخواند.(159) - شتاب در بخشش غروب يكى از روزها اموال فراوانى براى امام على عليه السلام آوردند، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام دستور داد فقرا و صاحبان حقوق را باخبر سازيدتا در ميانشان تقسيم كنم . كارگزاران گفتند : هم اكنون شب فرارسيده ، صبر كنيد تا فردا آنها را تقسيم كنيم . امام على عليه السلام فرمود : تُقبِلوُنَ اءَن اءَعيشَ اِلى غَدٍ ؟ (آيا ضمانت مى كنيد كه تافردا زنده باشم ؟)(160)
پاسخ دادند : ما هم از سرنوشت خود بى خبريم . حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود : پس تاءخير روانيست و دستور داد تا شمعى آوردند و در پرتو نور شمع ، همهاموال را به تهيدستان ومحرومان بخشيد.(161)
- تهيّه مسكن براى خاله ها امام على عليه السلام با كار و تلاش فراوان و توليد مناسب ، نياز نيازمندان مدينه رابرطرف مى فرمود. سالانه چهل هزار دينار درآمد باغات او بود، كه در راه خدا به مستمندان مى بخشيد تابراى ازدواج جوانان يا تهيّه مسكن براى بيچارگان ، استفاده شود. حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در محلّه (بنى زريق ) مدينه چند خانه ساخت وآنها را به خاله هاى خود بخشيد با اين شرط كه پس از آنان وقف مستمندانباشد.(162) 8 - صدقه هاى امام على عليه السلام پيش از آنكه به ذكر شواهدى از احسان و نيكوكارى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلامبپردازيم ، به پاره اى از آيات كريمه قرآن مى نگريم كه نيكى و احسان آن حضرت رادر فضائى عطرآگين مطرح ساخته و مورد تمجيد و ستايش قرار داد و پاداش بزرگ خداوند را براى اميرمؤ منان عليه السلام وعده داده كه جز خدا اندازه آن رانمى داند. در واقعه اى كه على عليه السلام و خاندانش ، مستمند و يتيم و اسير را طىّ سه روز اطعامنمودند و آنها را برخود مقدّم داشتند. آياتى نازل شده كه بزرگترين منقبت را در عالم هستى بيان مى كند و تا روزگار باقىاست و زبانها سخن مى گويند و كتاب فضيلت ورق مى خورد، ياد آن تكرار مى شود، كهخداوند بزرگ فرمود: وَ يُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسكي نا وَ يَتي ما وَ اَسي را اِنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللّهِ لا نُري دُمِنكُم جَزاءً وَ لا شَكُورا... (در حالى كه به طعام علاقه فراوان داشتند آن را به فقير و يتيم و اسير مى بخشيدند،و مى گفتند، همانا شما را اطعام مى كنيم براى خشنودى خدا، و در اين راه از شما پاداش وسپاسى انتظار نداريم .)(163)
مهمّ نيست كه امام على عليه السلام چه مقدار به مستمند محتاج بخشيد. بسيارند مردمى كهبيش از اين به ديگران بخشسيده اند. مهمّ آن است كه براى خدا و از روى خلوص و بدون هيچ شائبه اى انفاق شود، و آنكه براى اغراض دنيوى يا نام و عنوان و اشتهار ميان مردم انفاق تحقّق نپذيرد. و نيز فرق است ميان انفاق تمام آنچه را كه انسان در اختيار دارد، و بدان شديدا محتاج استو آنكه بخشى از دارائى خود را انفاق مى كند. و آيه : اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذي نَ آمَنُوا الَّذي نَ يُقي مُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤ تُونَ الزَّكاةَ وَهُم راكِعُونَ... (همانا امام و رهبر شما، خدا و پيامبر او، و كسانى هستند كه ايمان آوردند، نماز را بپاداشتندو در حال ركوع زكات دادند.)(164)
بيش از ديگر آيات دلالت دارد بر اينكه عمل صالح از نظر خداى بزرگ بستگى بهانگيزه و عوامل آن دارد نه حجم و آثار آن . مهم نيست كه بسيارببخشى ، مهم آن است كه با چه نيّتى و انگيزه اى ايثار مى كنى ارزشيابى خداوندى ، دائر مدار نيّت است . بنابر اين هر اندازه قصد تقرّب به خداى بزرگ بيشتر و هدف ، جلب رضايت او باشد،پاداش ، بزرگ تر و بالاتر است . * به برخى از نمونه ها توجّه كنيم : 1 - از امام صادق عليه السلام روايت شده است ، كه فرمود: (165) 2 - ايّوب بن عطيّه حذاء گفت : شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود : پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله غنائمى را تقسيم نمود. زمينى به على عليه السلام رسيد، در آن زمين چشمه اى كَند و آبى چون گردن شتربيرون زد كه آن را ( يَنبُع ) ناميد. وقتى به حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام تبريك گفتند پاسخ داد : اين را وقف مى كنم كه حجّاج بيت اللّه و رهروان راه خدا از آن بهره گيرند و هرگزفروخته نشود و به كسى هبه نگردد، و به عنوان ارث به كسىمنتقل نگردد. پس هر كه آن را فروخت يا هبه كرد، بر او لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم باد و خداانفاق و عمل نيك او را نپذيرد.(166) - 3 احمد بن حنبل در فضائل آورده كه محصول زراعت على عليه السلامچهل هزار دينار بود كه آنرا صدقه مستمندان مى ساخت.(167) - 4 ابن ابى الحديد مى گويد : سخن گفتن از توجّه امام على عليه السلام به احسان و انفاق در راه خدا، ما را به ياد روحبزرگ و بخشنده اى مى آورد كه على عليه السلام بدان ممتاز بود. انفاق بسيار و بخشش بى حساب او گرچه تصويرى گويا و صادق از جود و سخاوتحضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام است ، امّا سيطره عطرآگين وى پرده از روى چهره اىديگر از شخصيّت آن حضرت برمى افكند. آن بزرگوار از باران بر امّت خود بخشنده تر بود. مقصود ما در اينجا فداكارى و جانبازى امام على عليه السلام در راه پاسدارى از رسالت ومسير تاريخى اسلامى نيست كه رهگذر قهرمانى هاى او در تمام جنگ هاى اسلام تجلّى مىكرد، كه اين بحث ، كتاب جداگانه اى را مى طلبد، بلكه مقصد ما در اينجا سخاوت دربذل مال است . جود و بخشش حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام را، سرسخت ترين دشمن او (معاويه )نيز اعتراف داشت . با اينكه وى همواره در جهت مشوّش ساختن چهره امام على عليه السلام در كار دروغ سازى وافترازدن بود. با اين حال او نمى توانست فضيلت جود و سخاى آن حضرت را انكار كند. مردى به نام ( مخفى بن ابى مخفى ضبّى ) روزى به معاويه گفت : من از پيشبخيل ترين مردم آمده ام ! معاوية بن ابى سفيان گفت : ( واى بر تو چگونه مى گوئى او بخيل ترين مردم است ،حال آنكه اگر او خانه اى از طلا داشته باشد و خانه اى از كاه ، طلاى خود را پيش از كاهانفاق خواهد كرد.) (168) 5 - شعبى در وصف حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام مى گويد: (او با سخاوت ترين مردم بود. خصلتى كه خدا او را با آن آفريده است ، سخاوت وجودبود كه هرگز به نيازمندان جواب ردّ نداد.)(169) - روز عيد و بخشش به فقرا در ذخيرة الملوك از ابوهريره روايت شده كه گفت : روز عيد بود، ضعيفان و مسكينان بر در خانه امام على عليه السلام گرد آمده بودند. اميرالمؤ منين عليه السلام به ابوموسى دستور داد كه دَرِ بيتالمال را بگشايد و سيصد هزار درهم به فقراء انفاق نمايد، چون ابوموسى فرمان حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام را به اجرا گذاشت وآنحضرت از مراسم نماز عيد به خانه بازگشت من وارد شدم ديدم چند قرص نان جوئىبى روغن آوردند. به امام على عليه السلام گفتم : اگر مى فرمودى از آن مال ، يك درهم را روغن مى خريدم چه مى شد ؟ حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود : (اى ابوهريره مى خواهى مرا در روز محشر شرمنده گردانى و داغ خيانت را بر پيشانيمبچسبانى ، و اللّه براى فرزند ابيطالب هيچ نعمتى بزرگتر از اين نيست كه در روز قيامت ازانفعال خيانت و عرق رسوائى آن در امان باشد.)(170)
- بخشيدن غذاى دوست داشتنى به ديگران اميرالمؤ منين عليه السلام تمايل به خوراكى از جگر بريان با نان نرم داشت امّا يكسال گذشت و به اين خواست خود ترتيب اثر نداد، روزى به امام حسن عليه السلام دستور تهيّه آن را داد در حالى كه حضرت روزه دار بودخوراك براى افطار آماده شد، هنگامى كه مى خواست افطار نمايد فقيرى بر در خانه آمد. امام على عليه السلام فرمود : اين غذا را به فقير بدهيد مبادا هنگامى كه نامهاعمال ما فرداى قيامت خوانده مى شود به ما بگويند : اَذهَبتُم طَيِّباتِكُم فى حَياتِكُمُ الدُّنيا وَ استَمتَعتُم بِها(171) ( شما طيّبات خود را در دنيا گرفتيد و با آن بهره مند شديد.)(172)
(فصل سوم - انفاق و ايثارگرى ) دوّم :بخشش و ايثار نسبت به دشمن - بخشيدن شمشير به دشمن در يكى از جنگ ها كه همه با حريف خود سرگرم مبارزه بودند، حضرت اميرالمؤ منين علىعليه السلام با مشركى درگير شد و مبارزه ادامه پيدا كرد كه ناگاه شمشير دشمن شكست، و او از اخلاقيّات امام على عليه السلام اطّلاع داشت ، فورا گفت : اى على شمشيرت را به من بده . حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام شمشيرى را به سوى او انداخت ، دشمن شگفت زده شد، و گفت : در چنين موقعيّت خطرناك شمشير به دشمنت مى بخشى ؟ امام على عليه السلام پاسخ داد : تو دست تقاضا به سوى من دراز كردى ، و رد كردن درخواست دور از شيوه كَرَم وبخشندگى است . مرد مشرك از اسب پياده شد و گفت : اين روش اهل ديانت است ، و پاى مبارك حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام را بوسيد و مسلمانشد.(173)
اين الگوى رفتارى يكى از جلوه هاى اخلاق فردى امام على عليه السلام به حساب مىآيد، كه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام دشمن را مى شناخت و مى دانست كه دشمن بااين بخشش كريمانه ، مسلمان مى شود، و حق را مى يابد، و تازه امام على عليه السلامشمشير ديگرى نيز داشت . و اگر هم شمشيرى نداشت ، چون علوم و فنون دفاعى را مى دانست و با شجاعت و شهامتىكه داشت ، مبارزه با دشمن را ادامه مى داد و خود را حفظ مى كرد.
|
|
|
|
|
|
|
|