|
|
|
|
|
|
قسم به كسى كه در پس هفت حجاب پوشيده شده است هرگز. امام عليه السلام بر پشت او زد و فرمود: (اى گوشت فروش ! چه كسى در پس هفت پرده پوشيده شده است ؟!) گفت : پروردگار عالم . امام فرمود : (خطا رفتى ، مادرت به عزايت بنشيند، بين خدا و خلق او حجابى نيست .) آن مرد درباره كفاره سوگندى كه ياد كرد، سؤال نمود. امام عليه السلام فرمود : (تو به پروردگار خود، قسم نخورده اى .)(28)
- كتابى از مسند عبد بن حميد از مطرفنقل مى كند كه گفت : از مسجد كه بيرون آمدم مردى از پشت سرم با صداى بلند گفت : (دامن لباست را جمع كن تا لباست پاكيزه بماند و از بين نرود.) پشت سر او به راه افتادم . او دامنى بر تن و ردايى بر دوش و شلاّقى در دست داشت و به نظر از اعراب باديه نشينمى آمد. پرسيدم : اين مرد كيست ؟ گفتند : على بن ابى طالب اميرالمؤ منين عليه السلام است .
حضرت آمد تا اين كه به بازار شتر فروش ها رسيد، به آنها چنين خطاب كرد: (بفروشيد و قسم نخوريد، چون قسم خوردن سرمايه را از بين برده و بركت را نابودمى كند) سپس به ميان خرما فروشان رفت و در آن جا برده اى را ديد كه گريه مى كند، پرسيد:چرا گريه مى كنى ؟ گفت : اين مرد خرمايى را به يك درهم به من فروخت ولى آقايم آن راقبول نكرده و پس داد. اميرالمؤ منين عليه السلام به خرما فروش فرمود : (خرما را بگير و درهمش را پس بده كه اين برده از خود اختيارى ندارد) مرد خرما فروش اطاعت كرد و درهمش را پس داد.(29)
- مرحوم اربلى در (كشف الغمّه ) نظير حديث فوق رانقل كرده و در آخر حديث مى گويد : اميرمؤ منان عليه السلام پس از آن به بازار كرباس فروشان آمد، به پيرمردى فرمود : اى پيرمرد! يك پيراهن به سه درهم مى خواهم . چون پيرمرد امام را شناخت ، حضرت از او خريد نكرد و به سراغ فروشنده ديگرى رفت .باز او هم على عليه السلام را شناخت . حضرت از او هم پيراهن را نخريد. امام وارد مغازه اى شد كه نوجوانى در آن جنس مى فروخت ، از او پيراهنى به سه درهمخريدارى كرد و آن را پوشيد. در آن حال مى گفت : (حمد و سپاس خداى را كه پوشاند مرا از پشم به طورى كه هم در نزد مردمجمال يافتم و هم عورتم را با آن پوشاندم .) شخصى آنجا حاضر بود سؤ ال كرد : يا اميرالمؤ منين ! اين كه خواندى از خودت روايت است يا ازرسول خدا شنيدى ؟. فرمود : (از رسول خدا شنيدم كه موقع پوشيدن لباسش چنين حمدى را مى كرد.) در اين هنگام پدر جوانك ، صاحب مغازه آمد. شخصى به صاحب مغاه گفت : خبر دارى اميرالمؤ منين عليه السلام از پسرت پيراهنى به سه درهم خريدارى كرد؟ پدرِ پسرك گفت : چرا دو درهم نگرفتى ؟ بلافاصله يك درهم از پسر گرفت و خود را به امام رساند، در حالى كه امام با جمعى ازمسلمانان جلوى باب رحبه نشسته بودند. عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! اين درهم را بگيريد؟ حضرت امير فرمود : (شاءن اين درهم چيست ؟) مرد گفت : پيراهن شما دو درهم قيمت داشته و يك درهم زياد داده ايد. امام عليه السلام فرمود : باعَنى رِضَاىَ وَ اءخَذَ رِضَاهُ ( من با رضايت خريدم و او هم با رضايت فروخت ) امام يك درهم را از او نگرفت .(30)
در منابع متعدد حديثى و تاريخى آورده اند كه : على عليه السلام به تنهايى در بازارها راه مى رفت و گمشدگان را راهنمايى مى كرد،به دنبال گمشدگان مى رفت و ناتوانان را دستگيرى مى كرد. - در خبر ديگرى آمده است كه : آن حضرت عليه السلام باربر را در حمل بار، كمك مى كرد و بر فروشندگان مىگذشت و اين آيه قرآن را براى آنان مى خواند: تِلكَ الدَّارُ الا خِرَةِ نَجعَلُهَا لِلَّذي نَ لاَيُري دُونَ عُلُوّا فِى الارْضِ وَ لاَفَسَادا(31) (اين نعمت هاى بهشت براى كسانى است كه در دنيا قصد برترى طلبى و فساد انگيزىندارند.) و در بعضى روايات آمده است كه آن حضرت عليه السلام مى فرمود: (اين آيه درباره حاكمان و توانمندان از مردم ،نازل گشته است .(32) - روايت شده است كه : آن حضرت عليه السلام بالاى سر خياطى ايستاد و به او فرمود: (اى خيّاط! مادرانِ فرزند مُرده به عزايت بنشينند، محكم بدوز، درزها را خوب بگير ونزديك به هم سوزن بزن كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه : خداوند، خيّاط خائن را در روز قيامت (در حالى كه جامه اى را كه در دنيا دوخته و در آن خيانتكرده برتن اوست ) محشور مى كند. از اضافات پارچه بپرهيز كه صاحب جامه ، نسبت به آنها مقدّم است . آنها را براى خود نگه مدار تا بعدا آنها را به افراد صاحب نفوذ (كه پارچه كم آوردهاند) بدهى و در مقابل آن ، جبران و پاداش بخواهى.)(33) - در حديث ( حبابه ) آمده است كه گفت : حضرت على عليه السلام را در بين ماءموران انتظامى ديدم شلاّقى در دست داشت و با آن ،كسانى كه ماهى هاى بى فَلس و حرام و مارماهى و ماهى خاردار را مى فروختند تنبيه مىكرد.(34) - ابن حزم در (المحلى ) از حبيش روايت كرده كه او گفت : على بن ابى طالب عليه السلام خرمن هايى را كه در عراق احتكار كرده بودم را فقرابخشيد كه اگر آنها را در اختيار خود داشتيم به اندازه ماليات كوفه سود مى بردم.(35)
- و نيز در همان كتاب از (ابى الحكم )نقل مى كند كه گفت : گندم هاى احتكار شده به ارزش صد هزار (دينار)بود.(36) ز - نصب نگهبان بر بازار على عليه السلام در جاهايى كه خود حضور نداشت افرادى را براى نظارت بر كاركرداقتصادى و تجارى بازاريان مى گمارد تا كسى نتواند به غشّ و حيله دست بزند. چنان كه ابن عباس را به عنوان قاضى و (ناظر) به بصرهگسيل داشت .(37) و على بن اصمع را بر (بارجاه )(38) گماشت.(39) و به رفاعة بن شداد، قاضى منصوب خود در اهواز نامه اى نوشت و در آن امر نمود كه(ابن هرمه ) را از بازار برداشته ، شخص ديگرى را متولى بازارنمايد.(40) وجود اينگونه از واقعيّت ها دقت و نظم آن حضرت را در نظارت بر بازار مى رساند. امام على عليه السلام عمرو بن اميّه ضمرى را سرپرست نامه رسانان ، و سلمان را برسلمانى ها، و قنبر را بر دامداران و... منصوبكرد.(41) * وظائف نگهبانان بازار - وظايف متولى بازار آنچه كه از مجموع روايات و سيره معصومين به ويژه پيامبر صلى الله عليه و آله و علىعليه السلام بر مى آيد متولى بازار، وظايف زير را بر عهده داشت : * جلوگيرى از احتكار * مراقبت و نظارت بر قيمت ها * مراقبت از دقيق بودن ترازوها * جلوگيرى از تجاوز به حريم بازار و تصرّف غير مجاز در آنها * تفتيش و بازرسى در مورد تقلّب و فريب دادن در معامله * اجازه فعّاليت به تاجرانى كه شرايط و اوصاف لازم براى فعّاليت اقتصادى رادارند. * حل مشكلات بازار * راهنمايى گمشدگان * يارى ضعيفان و ناتوانان * نظارت بر ذبح حيوانات و كيفر تخلف كنندگان * رسيدگى بر امور تجّار و حفظ حرمت آنان * برقرارى امنيت در راههاى تجارى * انفاق بر كسانى كه مواد غذائى وارد مى كنند. * جبران آنچه كه از بازرگانان ، تلف مى شود.(امروزه به صورت بيمه مرسوم است.) * جلوگيرى از ورود اهل ذمّه به حرفه صَرّافى * جلوگيرى از داد و ستد در مكان هاى غير مجاز و سدّ معبر * جلوگيرى از فروش اشياء ممنوعه ، مانند: فروختن شراب ومردار(42) - نظارت بر رفتار متولّى بازار از اخبار و روايات مربوط به بازار اين مسئله روشن مى شود كه : متولّى بازار فقط مسئول برقرارى امنيّت و آرامش نبوده است ، بلكهاموال بازرگانان بازار هم ، تحت نظر او بوده است ، از همين رو على عليه السلام رفتار خودِ متولّيان بازار را هم به شدت كنتر مى كرده است. و اگر خطايى از آنان سر مى زد، به هيچ وجه چشم پوشى نمى كرد، چنان كه (على بناصمع ) را بر (بارجاه ) گماشت و چون خيانت كرد، دستش را بريد. اين مرد، آن قدر زيست كه زمان حجاج را درك كرد، روزى به حجاج رو كرد و گفت : - خانواده ام به من بدى كرده اند. حجّاج گفت : چگونه ؟ اصمع گفت : - چون نام (على ) را بر من نهاده اند. حجّاج گفت : چه زيبا گفتى ؟ آنگاه امارت محلّى را به او واگذار كرد و گفت : اگر مطّلع شوم كه خيانتى كرده اى ، آن اندازه از دستت را كه (على ) باقى گذاشته ،قطع مى كنم .(43)
همچنين نحوه برخورد آن حضرت عليه السلام با (ابن هرمه ) حكايت از نظارت دقيق آنبزگوار بر امر تجارت و بازار دارد، كه توضيح آن چنين است : ابن هرمه ، متولّى و مراقبِ بازار اهواز بود، او مرتكب خيانتى شد، هنگامى كه خبر خيانت وى به حضرت امير عليه السلام رسيد، فورا نامه اى به اينمضمون براى (رفاعة بن شدّاد) حاكم اهواز نوشت : (وقتى كه نامه ام به دستت رسيد، فورا (ابن هرمه ) را از مسئوليت بازار،عزل مى كنى ، به خاطر حقوق مردم ، او را زندانى كن و همه را از اين كار با خبر نما تااگر شكايتى دارند، بگويند. اين حكم را به همه كارمندان زير دستت ، گزارش كن تانظر مرا بدانند. در اين كار، نسبت به (ابن هرمه ) نبايد غفلت و كوتاه شود و الاّ نزد خدا هلاك خواهى شد ومن هم به بدترين وجه تو را از كار بركنار مى كنم ، و تو را به خدا پناه مى دهم از اينكه در اين كار، كوتاهى كنى . اى رفاعه ! روزهاى جمعه ، او را از زندان خارج كن و سى و پنج تازيانه بر او بزن واو را در بازار بگردان ، پس اگر كسى از او شكايتى با شاهد آورد، او و شاهدش را قسمبده ، آن وقت ، حق او را از مال (ابن هرمه ) بپرداز، سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و برپايش زنجير بزن ، فقطهنگام نماز زنجير را از پايش در آور و اگر براى او خوردنى و نوشيدنى و يا پوشيدنىآوردند، مانع نشو و به كسى هم اجازه كه بر اوداخل شود و راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموزد و اگر به تو گزارش رسيدكه كسى در زندان چيزى به او ياد داده كه مسلمانى از آن ضرر مى بيند آن كس را مى زنىو زندانى مى كنى تا توبه كند و از عمل خود پشيمان شود. اى رفاعه ! همه زندانيان را براى تفريح به حياط زندان بياور غير از (ابن هرمه ) را،مگر آن كه براى جانش ، بيمناك باشى كه در اين صورت او را با زندانيان ديگر بهصحن زندان مى آورى ، اگر قدرت بدنى دارد هر سى روز، سى و پنج شلاّق بر بدنشمى زنى و قضيه را براى من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش كن و حقوق (ابن هرمه )را قطع كن .)(44)
- توجّه به تجارت اهل ذمّه داد و ستد كالاها از روزگار پيشين تا كنون ، محدود بهداخل يك سرزمين و شهرها و مناطق يك كشور نبوده است بلكه مرزها را هم در مى نورديد ودامنه خود را در ديگر اقاليم نيز مى گستراند. بازرگانان امين و سختكوش ، براى تاءمين نيازهاى گوناگون كشور خود راههاى دور ودراز و پُرخطر را در مى نورديدند و سينه درياها را مى شكافند تا كالاهايى را از جايىبه جاى ديگر منتقل كنند. در صدر اسلام نيز چنين تجارتى با خارجيان وجود داشت و حتى مسلمانان با كسانى كه دركيش مسلمانى هم نبودند، روابط تجارى داشتند. در سيره على عليه السلام هم مى بينيم كه آن حضرت (به پيروى از روش و سيره پيامبرصلى الله عليه و آله ) به رونق اقتصادى غير مسلمانان هم كه در حوزه اسلام زندگى مىكردند، اهميت مى داد و تجارت و رابطه اقتصادى با آنان را منع نمى فرمود بلكه بهكارگزاران خود هم دستور مى داد كه به امور اقتصادى و زراعتى و تجارتى آنانرسيدگى كنند، چنان كه آن حضرت براى يكى از كارگزاران خود به نام (قرظة بنكعب انصارى ) نوشت : (مردانى از اهل ذمّه ، از حوزه فرماندارى تو گفته اند، در زمين هايشان نهرى داشته اندكه خشك و پرشده اشت و آنان را در آنجا ابادى است ، پس تو در كار آنها بنگر و سپس آننهر را اصلاح كن و آباد نما كه به جان خودم اگر آباد شوند، محبوبتر از آن است كهكوچ كنند و ناتوان گردند يا از انجام كارهايى كه به صلاح مملكت استبازمانند.)(45) - كشاورزى از ديدگاه امام على عليه السلام كشاورزان ، طبقه مهمى از طبقات جامعه و در زندگى اجتماعى ، مؤ ثّرترين آنهايند. در روزگار امام على عليه السلام كشاورزان وسيعترين طبقات بودند و مركزثقل جامعه را تشكيل مى دادند، چنان كه امروز اين نقش را كارگران بر عهده دارند. در ميان مشاغل گوناگون ، كشاورزى از جمله شغلهاى سخت و طاقت فرساست . آنان در طولسال ، همه روزه در مزرعه و يا در خانه در فراهم كردن ابزار لازم كشاورزى در تلاشاند. كار كشاورزى در گِرو مساعدت عوامل طبيعى است و در حقيقت او اسير اينعوامل است ، از اين رو بايد پيوسته بيدار باشد تا متناسب با شرايط محيط زيست وعوامل جغرافيائى عمل كند، زيرا وقتى سرنوشت كار او به اين عوامل و عناصر بستگى دارد نمى تواند پديده هاىجهان طبيعت را به دلخواه در اختيار گيرد و بر آنان چيره شود، كوچكترين بى توجّهى وسستى در كار، زيان هاى سنگينى ، براى او به بار خواهد آورد. از اين رو امام على عليه السلام در حمايت از كشاورزى مى فرمايد: فَإِن شَكَوا ثِقَلا اءَو عِلَّةً، اءَو انقِطَاعَ شِربٍ اءَو بَالَّةٍ، اءَو إِحَالَةَ اءَرضٍ اغتَمَرَهَا غَرَقٌ، اءَواءَجحَفَ بِهَا عَطَشٌ، خَفَّفتَ عَنهُم بِمَا تَرجُو اءَن يَصلُحَ بِهِ اءَمرُهُم ؛ وَلاَ يَثقُلَنَّ عَلَيكَ شَى ءٌ خَفَّفتَ بِهِ المَؤُونَةَ عَنهُم ، فَإِنَّهُ ذُخرٌ يَعُودُونَ بِهِ عَلَيكَ فِى عِمَارَةِبِلاَدِكَ، وَتَزيِينِ وِلاَيَتِكَ، مَعَ استِجلاَبِكَ حُسنَ ثَنَائِهِم ، وَتَبَجُّحِكَ بِاستِفَاضَةِ العَدلِفِيهِم ، (پس اگر مردم شكايت كردند، از سنگينى ماليات ، يا آفت زدگى ، يا خشك شدن آبچشمه ها، يا كمى باران ، يا خراب شدن زمين در سيلاب ها، يا خشكسالى ، در گرفتنماليات به ميزانى تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد، و هرگز تخفيف دادن در خراج تورا نگران نسازد زيرا آن ، اندوخته اى است كه در آبادانى شهرهاى تو، و آراستن ولايتهاى تو نقش دارد، و رعيّت تو را مى ستايند، و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنودخواهى شد.) (46)
امام على عليه السلام به كشاورزى ، و كار و توليد و سازندگى بسيار علاقمند بود وساليانى از عمر شريف خود را به اين شغل شريف گذراند، در دوران بيست و پنج سالىكه حقّ او را غصب كردند، در مزارع و كشتزارها به توليدمحصول و آبادانى زمين و حفر چاه براى نيازمنداناشتغال داشت . در كتاب هاى روايى معتبر، احاديث زيادى از سيره امام على عليه السلام در تشويق بهكشاورزى و درختكارى وارد شده است كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم : 1 - امام على عليه السلام در حديثى طولانى مى فرمايد: اِنَّ مَعَايِشَ الخَلقَ خَمسَةٌ : اَلامَارَةِ وَ الْعَمَارَةِ وَ التِّجَارَةِ وَ الاجَارَةِ وَ الصَّدَقَاتِ ... وَ اَمَّا وَجهُ العَمَارَةِ فَقُولُهُ تَعَالى : (هُوَ اءنشَاءَكُم مِنَ الارْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ في هَا)(47) فَاءَعلَمنَا سُبحَانَهُ اَنَّهُ قَد اَمَرَهُم بِالعَمَارَةِ، لِيَكُونَ ذلِكَ سَبَبا لِمَعَايِشِهِم بِمَا يَخرُجُ مِنَالارْضِ مِنَ الْحَبِّ وَ الَّثمَرَاتِ وَ مَا شَاكَلَ ذلِكَ مِمَّا جَعَلَهُ اللّهُ مَعَايِشا لِلخَلقِ (مردم معاش خود را از چند راه تاءمين مى كنند: پُست هاى دولتى ، كارهاى عُمرانى و كشاورزى ، تجارت ، اجاره و صدقات ... امّا كشاورزى ، خداوند متعال مى فرمايد : اوست كه شما را پديد آورد و به عمران و آبادى دعوت كرده است . خداوند متعال از آن رو انسان ها را به عمران و آبادانى زمين امر كرده است ، تا بهترين راهكه كشاورزى است و محصولات آن از قبيل غلاّت ، حبوبات و ميوه ها است ، تاءمين معاشنمايد.)(48)
2 - امام صادق عليه السلام فرموده است : كانَ اءميرُالمُؤ مِني نَ عليه السلام يَكتُبُ يُوصِى بِفَلا حي نَ خَيرا... (اميرالمؤ منين عليه السلام هميشه به عمال و كارمندانش سفارش كشاورزان را مىنمود...)(49)
3 - و در جاى ديگر مى فرمايد : مَن وَجَدَ ماءَا وَ تُرابا ثُمَّ افتَقَرَ فَابعَدَهُ اللّه (از خوشبختى و سعادت دور و محروم باد، آن كسى كه آب و خاك مستعد دارد و با وجود اين، فقير و عقب مانده است .)(50)
4 - در نهج البلاغه هم مى فرمايد : فَاِنَّكُم مَسئُولُونَ حَتَّى عَنِ البِقَاعِ وَ البَهَائِمِ (شما مسئوليد حتى نسبت به سرزمينها و چهارپايان)(51) 5 - در حديث ديگرى وارد شده است كه : كانَ اءمي رالمُؤ مِني ن يَضرِبُ بِالمُرِّ وَ يَستَخرِج الارَضْ (على عليه السلام بيل مى زد و نعمتهاى نهفته دردل زمين را استخراج مى كرد)(52)
6 - امام على عليه السلام به حفر قنات ، اهتمامى خاص داشت تا بدين وسيله ،سرزمين ها آباد شود. امام صادق عليه السلام مى فرمايد : (پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله زمينى از(انفال ) را در اختيار على عليه السلام گذاشت و آن حضرت در آن جا قناتى حفر كرد كهآب آن ، همچون خون گردن شتر فوّاره مى زد، امام عليه السلام نام آنجا را (يَنبُع ) نهاد. آب فراوان اين قنات ، مايه نشاط و روشنى چشم اهالى آنجا شد وقتى فردى از آنان به على عليه السلام به جهت توفيق اين خدمت ، بشارت داد. حضرت در پاسخ فرمود : (اين قنات وقف زائران خانه خدا و رهگذرانى است كه از اينجا مى گذرند، كسى حق فروشآب آن را ندارد و فرزندانم هم هرگز آن را به ميراث نمىبرند.)(53) 7 - مردى نزد على عليه السلام يك (وَسَق)(54) هسته خرما ديد، پرسيد: مقصود از جمع كردن اين همه هسته خرما چيست ؟ فرمود : (همه اينها به اذن الهى ، درخت خرما خواهد شد.) راوى گويد : امام عليه السلام آن هسته ها را كاشت و نخلستانى پديد آمد و آن را وقفكرد.(55)
ى - امام على عليه السلام و حقوق كارگران يكى از مسائل مهم در اقتصاد ديروز و امروز جهان ، مسئله كار و كارگرى است ، امام على عليه السلام در موارد متعدّدى به اين دو مهمّ توجّه كرده ومسائل را گوشزد فرموده اند، كه ما فقط به يك نمونه از سفارش هاى ايشان اشاره مىكنيم . شيخ طوسى با اسناد خود نقل مى كند : مَرَّ شَيخٌ مَكفُوفٌ يُسئَلُ، فَقَالَ اءمي رالمؤ مني ن عليه السلام : مَا هذا ؟ قالُوا : يَا اءمي رالمُؤ مِني ن ، نَصرَانِىُّ. فقالَ اميرالمؤ منين صلى الله عليه و آله : اِستَعمَلتُمُوهُ فَاِذَا كَبُرَ وَ عَجَزَ مَنعتُمُوهُ ؟ اَنفِقُواعَلَيهِ مِن بَيتِ المَالِ (پيرمردى نابينا مى گذشت و از مردم سئوال (گدائى ) مى كرد، اميرالمؤ منين فرمود : اين چيست ؟ (گدائى يعنى چه ؟) گفتند : يا اميرالمؤ منين ! مردى است مسيحى . فرمود : اين مرد را در جوانى به كار وادار كرده ايد، (يعنى جوانى اش را در كار سپرىكرده است )، اكنون كه پير شده و ناتوان گشته است ، از معاش محرومش ساخته ايد! هزينه زندگى او را از بيت المالبپردازيد.)(56)
اين فرمايش امام على عليه السلام در واقع حكم اسلامى درباره كارگران است كه اگرناتوان شدند، نبايد از معيشت ساقط شوند بلكه بايد از بيتالمال تاءمين گردند. اين نمونه اى از توجّه عميق امام عليه السلام به حقوق كارگران است كه در 1400سال پيش بيان شده است . انديشمندان و متفكران برجسته جهان به سخنان امام على عليه السلام در همه زمينه ها باتعجّب و شگفتى نگريسته اند و او را انسانى توصيف كرده اند كه هزارانسال جلوتر از زمان خويش زندگى مى كرده است . دنياى متمدّن امروز شايد حدود يك قرن است كه به مسئله (حقوق كارگر) به اجبار تنداده است ، امّا امام على عليه السلام قرن ها پيش از حقوق كار و كارگر سخن گفته است . اصبغ بن نباته مى گويد : شنيدم على عليه السلام بالاى منبر مى فرمود : يَا مَعشَرَ التُّجَّار! اَلفِقهَ ثُمَّ المَتجَر، اَلفِقهَ ثُمَّ المَتجَر. وَاللّهِ لِلرِّبَا فى هذِهِ الاُْمَّةِ اءَخْفى مِنْ ذَبي بِ الَّنمْلِ عَلَى الصَّفَاءِ، شوُبوُا اَيْمَانَكُمْبِالصَّدَقَةِ، التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الفَاجِرُ فى النَّارِ، اِلا مَن اءخَذَ الحَقَّ وَ اَعطَى الحَقَّ (اى جماعت بازرگانان ! نخست فقه آنگاه تجارت ، نخست فقه آنگاه تجارت ، به خداسوگند! ربا در اين امّت ، مخفى تر از راه رفتن مورچه بر روى تخته سنگ هاى بزرگاست . سوگندهايتان را با دادن صدقه در آميزيد. تاجر، فاجر س و فاجر در آتش دوزخ ، مگرآن كس كه حق را بگيرد و حق را بدهد.)(57)
2 - اعتدال گرائى در وقف (از ديدگاه نهج البلاغه ) اوّل - ديدگاه هاى متفاوت نسبت به دنيا از روزهاى آغازين ظهور اسلام تا كنون ديدگاه هاى متفاوتى نسبت به دنيا واموال دنيا، كار و توليد، سرمايه و ابزار كار، خودكفائى و سازندگى وجود داشته است، و هر كدام راه خاص خويش را رفتند و در تداوم آن كوشيدند. برخى آنقدر به جمع آورى سرمايه دل بستند و به انباشتن سكّه هاى طلا و نقره فكركردند كه همه وجود آنان را مال و سرمايه و زَرق و بَرق طلا و نقره پر كرده بود، و همهارزش هاى اخلاقى ، انسانى خود را فدا كردند و با مسخ ارزش ها از اسلام و ايمان فاصلهگرفتند و پس از مرگشان مشكل مهمّ فرزندان و ورثه ها اين بود كه چگونه با تَبَر ووسائل ابتدائى آن روز، شِمشِ طلاىِ به ارث مانده را تقسيم كنند. در ازدواج و طلاق ، در دوست يابى و دشمنى ، در اخلاق خانواده ، در روابط اجتماعى وسياسى و در همه چيز به پول و سرمايه و سكّه هاى زر فكر مى كردند. اين دسته از افراد در همه جاى تاريخ اسلام ، از صف اصحابرسول خدا صلى الله عليه و آله تا فرماندهان عبيداللّه ، در دشت كربلا، بچشم مىخورند كه : همه چيز آن ها پول بود و سرمايه هاى دنيوى ؛ طلا بود و ارزش هاى مادّى ؛ دنيا بود و رفاه زدگى ؛ نه به خدا فكر مى كردند ؛ و نه به ارزش هاى مادّى توجّه داشتند ؛ پول مى گرفتند و پيامبران آسمانى را ترور مى كردند؛ پول مى گرفتند و در جنايت بنى اميّه در روز عاشورا شركت مى كردند. چنين طرز تفكّرى همواره در جَريان است كه در تداوم خود پرستى ها تنها به جمع آورىاموال فكر مى كنند تا خود و خانواده و فرزندان خود را در ناز و نعمت قرار دهند، به ديگران نمى انديشند، به ايثار و انفاق اجتماعى فكر نمى كنند، به وقف اموال و رفاه ديگران و آيندگان توجّهى ندارند و در تداوم خود نگرى و خودپرستى ، همه چيز را براى خود مى خواهند. قرآن اين دسته از مردم را به عذاب دردناك جهنّم بشارت مى دهد و مى فرمايد : وَ الَّذينَ يَكنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّةَ وَلايُنقُونَهَا فى سَبي لِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذَابٍ اَليمٍ (كسانى كه طلا و نقره ذخيره كنند و آن را در راه خدا انفاق ننمايند، آنان را به عذابدردناك بشارت دِه .) (58)
در روزگاران آغازين اسلام ، نه رهنمودهاى رسول خدا صلى الله عليه و آلهدل هاى خود پرست آنها را عوض كرد، و نه سيره عملى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آنها را تكان داد، و نه از آيات عذاب الهى ترسيدند، و نه مشكلات جامعه اسلامى و فقر و ندارى تهيدستان و جدانشان بيدار شد. نه به گرفتارى هاى آن روز فكر كردند و نه به آيندگان و آينده اسلام توجّهى نمودند. امروز نيز اين دسته از مردم ، دين و دنيا و خدا و معادشان ،اموال دنياست كه در شرائط بحرانى جنگ ، و در دوران حسّاس سازندگى پس از جنگ ،فقط به احتكار و انبار وسائل ضرورى مى انديشند. دسته دوّم از مردم درست نقطه مقابل گروه اوّلعمل مى كنند. فرهنگى را رواج مى دهند كه جاى شگفتى است ، از ترك دنيا سخن مى گويند، كار و تلاش و سازندگى و باز سازى را زيرسئوال مى برند، فقر و ندارى را توصيه مى كنند، و از نظر اخلاقى ، گدائى و تهيدستى را ارزش مى شناسانند و توجّهى به زندگى و رفاه و تهيّه وسائل ابتدائى معيشت ندارند. به آينده خود و خانواده خود و فرزندان خود فكر نمى كنند، طرحى براى خودكفائى و برنامه اى براى توليد ندارند مى خواهند به همه چيز و همه مظاهر دنيا پشت پا بزنند. با اينكه زندگى رسول خدا صلى الله عليه و آله را مى ديدند، و ازدواج و جنگ و صلح و كار و توليد و سازندگى اصحابرسول خدا در پيش روى آنان بود، امّا نتوانستند راه اعتدال بپيمايند، و درست در چهارچوب زندگى اعلام شدهرسول خدا حركت كنند. اينگونه از تفكّرات انحرافى كه از مرتاضين و رهبانيّت موجود در مسيحيّت به آنهاسرايت كرده بود مشكلات ديگرى را براى جامعه اسلامى پديد آورد. طبيعى است كسى كه به مالِ دنيا و كار و توليد بى توجّه باشد، دست فقراء وتهيدستان جامعه را نيز نمى تواند بگيرد، آنكس كه در معيشت خود دچار مشكلات جدّى باشد، هرگز بدرد جامعه نيز نمى خورد كهقرآن كريم به اين دسته از مردم نيز رهنمود مى دهد تا دست از تفريط بردارند، كه مىفرمايد: وَلا تَنسَ نَصي بَكَ مِنَ الدُّنيَا (اى انسان سهم و بهره خود از دنيا را فراموش نكن)(59) روح منحرف و افكار پريشان اين گروه بيماردل را نه رهنمودهاىرسول خدا صلى الله عليه و آله كارگر افتاد، و نه سيره عملى رهبران معصوم عليهمالسلام چراغ راهشان گرديد. دنياپرستان خود نگر با كنز اموال بدرد جامعه نمى خورند و دست تهيدستان را نمىگيرند و به انفاق و ايثار نمى انديشند و تارك دنياهاىتنبل و وازده نيز درست همان راه بى تفاوتى و خودنگرىمال پرستان زراندوز را مى روند كه از دستگيرى و انفاق ناتوانند، و قدرت برطرفكردن مشكلات اجتماعى را ندارند. نه مالى را توليد مى كنند كه ايثار كنند يا وقف نمايند و نه مى توانند در خط توليد وسازندگى قرار گيرند. وقتى از اين دو گروه مى پرسند : شما هر دو در تداوم خودنگرى ، چه راه حلّى براى درماندگان و تهيدستان جامعه مىشناسيد؟ چگونه بايد فقر و مشكلات اقتصادى رابرطرف كرد؟ راه مقابله با تبعيضات نژادى و بى عدالتى هاى اقتصادى چيست ؟ و نسبت به آينده يتيمان و فقراء و در راه ماندگان و مستضعفان چگونه مى انديشيد؟ هيچگونه پاسخ درستى ارائه نمى دهند. اين دو گروه در ملاقات هاى اجتماعى ، در شعرهاى معروف ، در نثرهاى زيبا تنها يكديگررا به باد فُحش و ناسزا و انواع اهانت ها گرفته و انتقاد مى كنند و ديگر هيچ ! و هر دو گروه بر اءساس حديث معروف رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود : (كسى بشنود انسانى از مسلمانان تقاضاى كمك دارد و او را يار نكند مسلمان نيست .)(60) دوّم - روش برخود با گروه هاى اجتماعى چون دين اسلام دين فطرت و اعتدال گرائى است ، و نسبت به دنيا و آخرت ، نظرواقعگرايانه دارد و دستور مى دهد كه بايد دنيا و آخرت را آبادان كرد، ويكى فداى ديگرىنشود كه دنيا مزرعه آخرت و نردبان ترقّى آن سراست ، با هر گونه افراط و تفريط نسبت به دنيا واموال و سرمايه دنيوى برخورد مى كند و راه آسان و مستقيم و ميانه را رهنمون مى گردد. رهبران معصوم ما نيز با هر دو گروه برخورد مى كردند، دنيا پرستان خود نگر را اندرز مى دادند كه از رفاه زدگى و دنيا پرستى فاصلهگيرند، و به تارِكِ دنيا هشدار مى دادند كه : لارُهبَانِيَّةَ فِى الدّنيا (در اسلام ترك دنيا وجود ندارد) و قرآن كريم نيز رهبانيّت و ترك دنيا را بدعت اختراعى برخى از منحرفان مسيحىمعرّفى مى كند كه فرمود: وَ رُهبَانِيَّةً اِبتَدَعُوها ما كَتَبنَاهَا عَلَيهِم (ترك دنيا را خودشان بدعت گذاشتند، در صورتى كه ما بر آنان روا نداشته ايم.)(61)
گروه اوّل را هدايت مى كردند كه : از راه هاى حرام به توليد سرمايه و ازدياداموال روى بياورند و آنچه را از راه هاى حلال بدست مى آورند به تنهائى براى مصارفشخصى خود و فرزندان خود ذخيره نسازند. بلكه دست ديگران بگيرند، و حقوق شرعيّه را بپردازند، خُمس اموال را بدهند، زكاة اموال را به فقراء و مستمندان برسانند، اهل خير و احسان باشند، و مقدارى از اموال خود را براى صاحبان حق وقف كنند، و با وقف و ايثار اقتصادى (عدالتاجتماعى ) را تحقّق بخشند، و داراى روح همبستگى و وحدت باشند كه سعدى شيرينسرود:
اَبر و باد و مَه و خورشيد و فَلَك در كارند
|
تا تو نانى بِكَف آرى و به غفلتنَخورى
|
هَمه از بَهر تو سَرگشته و فرمانبردار
|
شَرط انصاف نباشد كه تو فَرماننَبَرى
|
و گروه دوّم را هشدار مى دادند كه : با انزوا گرايى و دورى كردن از جامعه و ترك دنيا نمى شود بهتكامل رسيد و ديگران را بكمال رهنمون شد. اگر انسان كار نكند و در تداوم توليد و ازديادحلال سرمايه نكوشد خود و خانواده خود را در خط فقر و نياز متوقّف كرده سربار جامعهمى شود. و آنگاه انواع مفاسد و انحرافات دامنگير او و خانواده او خواهد شد كه حضرت اميرالمؤ منينعليه السلام به فرزندش محمد حنفيّه مى نويسد: َقَالَ عليه السلام لابنه محمد بن الحنفية : يَا بُنَيَّ، إِنِّي اءَخَافُ عَلَيكَ الفَقرَ، فَاستَعِذ بِاللّهِ مِنهُ، فَإِنَّ الفَقرَ مَنقَصَةٌ لِلدِّينِ،مَدهَشَةٌ لِلعَقلِ، دَاعِيَةٌ لِلمَقتِ! * ره آورد شوم تهيدستى و درود خدا بر او فرمود: (به پسرش محمد حنفيّه سفارش كرد؛) (اى فرزند! من از تهيدستى بر تو هراسناكم ، از فقر به خدا پناه ببر، كه همانافقر، دين انسان را ناقص ، و عقل را سرگردان مى كند، وعامل دشمنى است .) و در حكمت 163 نهج البلاغه ، فقر را مرگ بزرگ مى نامد كه : اَلفَقرُ المَوتُ الاَ كبَرُ (فقر مرگ بزرگ است )(62)
اگر گروه دوّم به خطّ توليد و سازندگى باز گردند و گروهاوّل پس از توليد و ازدياد سرمايه ، به فقرا و تهيدستان فكر كنند و با پرداخت حقوقالهى به زكاة و وقف روى بياورند، بسيارى از مشكلات اجتماعى مسلمين ،حل مى شود و نابرابرى ها بر طرف مى گردد. امام على عليه السلام پس از جنگ جمل وقتى وارد بصره شد با دو برادر كه يكىسمبل سرمايه دارى و رفاه زدگى و ديگرىسمبل ترك دنيا و فرهنگ رهبانيّة بود با هر دو برخورد كرد. امام عليه السلام در منزل علاءبن زياد حارثى وقتى خانه بسيارمجلّل و پر وسعت او را ديد فرمود : مَا كُنتَ تَصنَعُ بِسِعَةِ هذِهِ الدَّارِ فِى الدُّنيَا، وَاءَنتَ إِلَيهَا فِى الاَّْخِرَةِ كُنْتَ اءَحْوَجَ؟ (با اين خانه وسيع در دنيا چه مى كنى ؟ در حالى كه در آخرت به آن نيازمندترى.)(63)
آنگاه رهنمود داد كه : وَبَلَى إِن شِئتَ بَلَغتَ بِهَا الاَّْخِرَةَ: تَقْرِى فِيهَا الضَّيْفَ، وَتَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ، وَتُطْلِعُمِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذَا اءَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الاَّْخِرَةَ. آرى اگر بخواهى مى توانى با همين خانه به آخرت برسى ! در اين خانه وسيع مهمانانرا پذيرايى كنى ، به خويشاوندان با نيكوكارى بپيوندى ، و حقوقى كه بر گردن تواست به صاحبان حق برسانى ، پس آنگاه تو با همين خانه وسيع به آخرت نيز مىتوانى پرداخت .(64)
گرچه با همينخانه بزرگ مى توان حقوق الهى را بپردازى و راه بهشت را هموار سازىمانند: الف - مهماندارى كردن (تَقرى فيهاالضّيف ) ب - صله رحم با خويشاوندان(تَصِلُ فيهَا الرَّحِم ) ج - پرداختن حقوق ديگران(وتُطلِعُ مَنها الحقوق ) پس از اين رهنمودهاى حكيمانه ، علاء بن زياد خدمت امام عليه السلام از برادرش عاصم بنزياد كه منفى گرايانه به ترك دنيا روى آورده بود شكايت كرد كه : عبائى بر دوش مى گيرد و به بيابان ها و كوه ها رفته فقط عبادت مى كند، كار وتوليد ندارد و نسبت به معيشت فرزندان خود بى تفاوت است . امام عليه السلام دستور داد تا او را آوردند، وقتى وارد مجلس شد خطاب به او فرمود : يَا عُدَيَّ نَفسِهِ! لَقَدِ استَهَامَ بِكَ الخَبِيثُ! اءَمَا رَحِمتَ اءَهلَكَ وَوَلَدَكَ؟! اءَتَرَى اللّهَ اءَحَلَّ لَكَالطَّيِّبَاتِ، وَهُوَ يَكرَهُ اءَن تَاء خُذَهَا؟! اءَنتَ اءَهوَنُ عَلَى اللّهِ مِن ذلِكَ! قَالَ: يَا اءَمِيرَ المُؤ مِنِينَ، هذَا اءَنتَ فِى خُشُونَةِ مَلبَسِكَ وَجُشُوبَةِ مَاءكَلِكَ! قَالَ: وَيحَكَ، إِنِّى لَستُ كَاءَنتَ، إِنَّ اللّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى اءَئِمَّةِ العَدلِ اءَن يُقَدِّرُوااءَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيلاَ يَتَبَيَّغَ بِالفَقِيرِ فَقرُهُ! * برخورد با تفكّر ترك دنيا اى دشمنك جان خويش ، شيطان سرگردانت كرده ، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمىكنى ؟ تو مى پندارى كه خداوند نعمتهاى پاكيزه اش راحلال كرده امّا دوست ندارد تو از آنها استفاده كنى ؟ تو در برابر خدا كوچك تر از آنىكه اينگونه با تو رفتار كند. (عاصم گفت ، اى اميرمؤ منان ، پس چرا تو با اين لباس خشن ، و آن غذاى ناگوار بسر مىبرى ؟ امام فرمود:) واى بر تو، من همانند تو نيستم ، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردمناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى ، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.
سوّم - سيره اميرالمؤ منين عليه السلام دراعتدال گرائى در ميان طرح ها و برنامه ها، آراء و افكار متفاوت بشرى ، بينش ها و گرايش ها نسبت بهدنيا آنچه كه براى امّت اسلامى مهمّ و سرنوشت ساز است ، الگوهاى رفتارى رهبرانمعصوم عليه السلام است . بايد راه و رسم امامان معصوم عليه السلام بدرستى ارزيابى شود تا آداب و رسومفردى و اجتماعى ما بر اءساس قرآن و وحى الهى تنظيم گردد تا از هر گونه افراط وتفريط مصون بمانيم . امام على عليه السلام گروه اوّل را محكوم مى كرد و از حرام خوارى و توليد ناروا پرهيزمى داد، امّا خود همواره به كار و تلاش و توليد مى پرداخت . بيشترين رقم چاه ها را در مدينه و اطراف مدينه و در كنار جادّه هاى عمومى آن روز كند و بهآب رسيد و آنگاه كه آب چونان گردن شتر فوّاره مى زد، آنرا وقف مى كرد. با دسترنج خود هزار بنده را خريد و آزاد كرد. با كار و توليد و در آمد شخصى خود براى فقراء بى خانمان مدينه خانه خريد،مشكل مسكن عمّه ها و خاله هاى خود را حلّ كرد. براى فرزندان خودش خانه و وسائل زندگى فراهم كرد. يعنى گروه اوّل را از اينكه كار و توليد دارند نكوهش نمى كند بلكه در چگونگىتوليد هدايت مى كند كه : از راه هاى حلال سرمايه بدست آورند و پس از كسب سرمايه ، دست جامعه را بگيرند. گروه دوّم رانيز محكوم مى دانست كه بر سنّترسول خدا پا نمى فشارند، زيرا با ترك دنيا و داشتن روح انزوا نمى توان مشكلات اجتماعى راحل نمود. گروه سوّمى نيز وجود دارند كه با سيره و راه و رسم زندگى امام على عليه السلامبايد ارزيابى گردند. گروه سوّمى نيز وجود دارند كه به كار و توليد اعتقاد دارند و در توليد و سازندگىنيز موفّق هستند امّا نسبت به صدقه دادن ، انقاق و ايثار، وقف زمين و خانه و دارائى هاىخود راه افراط مى پيمايند. معتقدند كه : هر چه داريم بايد به ديگران بدهيم ، و براى خود نبايد چيزى ذخيره كرد. به دنيا و اموال دنيا و آينده فرزندان خود نوعى بى تفاوتند نه آنكه از كار و توليدچون گروه دوّم روى گردانند بلكه مى گويند : همه چيز را بايد در راه خدا داد. امام على عليه السلام با اين گروه نيز حرف ها دارد و اين تفكّر را نمى پذيرد، و درعمل ، زندگى خانواده و فرزندان خود را نيز تاءمين مى كند. امام وقتى به شهادت مى رسد و چشم ها را فرو مى بندد كه زنان و فرزندان او بادسترنج او تاءمين مى باشند، نه از بيت المال و اموال عمومى تغذيه مى كنند، و نه به ديگران محتاجند. بلكه خودكفائى و سربلندى آنان از دسترنج و كار و توليد حضرت اميرالمؤ منين عليهالسلام است ، درست است كه امام در انفاق و ايثار بى همانند است ؛ و سه شبانه روز غذاى خود را به گرسنگان مى بخشد؛ و ديگران در را برخود مقدّم مى دارد؛ و باغات احداث شده را بنفع فقراء به فروش مى رساند، امّا به استقلال و خودكفائى زنان و فرزندان خود نيز مى انديشد، باغات سرزمين يَنبَع راوقف زنان و فرزندان خود مى كند كه زندگى آنان آبرومندانه تاءمين شود. اين باغات را نه مى فروشد و نه هديه مى كند و نه به فقراء مى بخشد، كه براى تاءمين زندگى فرزندان خود وقف مى كند. و وقف نامه آن را بگونه اى تنظيم مى كند كه زمين و درختان را نفروشند، اصل سرمايه هميشه موجود باشد و تنها از بهره و ميوه و درآمد آن استفاده كنند. پس اين حركت حساب شده اقتصادى نسبت به آينده زن و فرزندان خويش را بايد بدرستىمورد ارزيابى قرار داد كه (اعتدال گرائى ) در وقف و انفاق نيز يك ضرورت است . از بخل و حسد بايد پرهيز داشت و از افراط در انفاق و وقف نيز بايد دورى كرد كه قرآنكريم خطابه به رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : وَ لا تَجعَل يَدَكَ مَغلُولَةً اِلى عُنُقِكَ وَلا تَبسُطهَا كُلَّ البَسط (نه دست از انفاق كردن بردار و نه در انفاق زياده روى كُن.(65)
هم به فقراء و مستمندان جامعه كمك و يارى فرما و هم نيازهاى خود و خانواده خود را از يادنبر تا سربار جامعه نباشند. حال مطالعه و دقّت در نامه 24 نهج البلاغه ضرورى است كه امام على عليه السلامباغات سرزمين يَنبَع را وقف فرزندان و زنان خود مى كند تا زندگى آنها تاءمين شود. پس كار و توليد يك ارزش است . پس داشتن و توانائى اقتصادى يك ارزش است . پس به نيازهاى زندگى زن و فرزند رسيدن ارزش است . پس تاءمين زندگى در كنار تاءمين زندگى فقراء يك ضرورت است . كه امام على عليه السلام در نامه 24 نهج البلاغه وصيّت نامه اقتصادى خود را اينگونهنوشت : 1 - الوصايا الاقتصادية هذَا مَا اءَمَرَ بِهِ عَبدُ اللّهِ عَلِيُّ بنُ اءَبِي طَالِبٍ اءَمِيرُ المُؤ مِنِينَ فِي مَالِهِ، ابتِغَاءَ وَجهِاللّهِ، لِيُولِجَهُ بِهِ الجَنَّةَ، وَيُعطِيَهُ بِهِ الاَْمَنَةَ. منها : فَإِنَّهُ يَقُومُ بِذلِكَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ يَاءكُلُ مِنهُ بِالمَعرُوفِ، وَيُنفِقُ مِنهُ بِالمَعرُوفِ،فَإِن حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَحُسَينٌ حَيُّ، قَامَ بِالاَْمْرِ بَعْدَهُ، وَاءَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ. وَإِنَّ لاِبنَى فَاطِمَةَ مِن صَدَقَةِ عَلِيٍّ مِثلَ الَّذِي لِبَنِي عَلِيٍّ، وَإِنِّي إِنَّمَا جَعَلتُ القِيَامَ بِذلِكَإِلَى ابنَي فَاطِمَةَ ابتِغَاءَ وَجهِ اللّهِ، وَقُربَةً إِلَى رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ،وَتَكرِيما لِحُرمَتِهِ، وَتَشرِيفا لِوُصلَتِهِ. (اين دستورى است كه بنده خدا على بن ابيطالب ، اميرمؤ منان نسبت بهاموال شخصى خود، براى خشنودى خدا، داده است ، تا خداوند با آن به بهشتش در آورد، وآسوده اش گرداند (قسمتى از اين نامه است ) همانا سرپرستى اين اموال بر عهده فرزندم حسن بن على است ، آنگونه كه رواست از آنمصرف نمايد، و از آن انفاق كند، اگر براى حسن حادثه اى رخ داد و حسين زنده بود،سرپرستى آن را پس از برادرش به عهده گيرد، و كار او را تداوم بخشد. پسران فاطمه از اين اموال به همان مقدار سهم دارند كه ديگر پسران على خواهند داشت ،من سرپرستى اموالم را به پسران فاطمه واگذاردم ، تا خشنودى خدا، و نزديك شدن بهرسول اللّه صلى الله عليه و آله و بزرگ داشت حرمت او، و احترام پيوند خويشاوندىپيامبر صلى الله عليه و آله را فراهم آورم
2 - ضرورة حفظ الاموال وَيَشتَرِطُ عَلَى الَّذِى يَجعَلُهُ إِلَيهِ اءَن يَترُكَ المَالَ عَلَى اءُصُولِهِ، وَيُنفِقَ مِن ثَمَرِهِ حَيثُاءُمِرَ بِهِ وَهُدِيَ لَهُ، وَاءَلا يَبِيعَ مِن اءَولاَدِ نَخِيلَ هذِهِ القُرَى وَدِيَّةً حَتَّى تُشكِلَ اءَرضُهَاغِرَاسا. وَمَن كَانَ مِن إِمَائِى -اللا تِى اءَطُوفُ عَلَيهِنَّ - لَهَا وَلَدٌ، اءَو هِيَ حَامِلٌ،فَتُمسَكُ عَلَى وَلَدِهَا وَهِيَ مِن حَظِّهِ، فَإِن مَاتَ وَلَدُهَا وَهِيَ حَيَّةٌ فَهِيَ عَتِيقَةٌ، قَد اءَفرَجَ عَنهَاالرِّقُّ، وَحَرَّرَهَا العِتقُ. و با كسى كه اين اموال در دست اوست شرط مى كنم كهاصل مال را حفظ نموده تنها از ميوه و درآمدش بخورند و انفاق كنند، و هرگز نهالهاى درختخرما را نفروشند، تا همه اين سرزمين يك پارچه زير درختان خرما بگونه اى قرار گيردكه راه يافتن در آن دشوار باشد. و زنان غيرعقدى من كه با آنها بودم و صاحب فرزند يا حامله مى باشند، پس از تولّدفرزند، فرزند خود را گيرد كه بهره او باشد، و اگر فرزندش بميرد، مادر آزاد است ،كنيز بودن از او برداشته ، و آزادى خويش را بازيابد.)(66)
حال بايد از متفكّران جامعه و از معلّمان اخلاق پرسيد چه مقدار اينگونه از ارزش هاىمتعادل را ترويج مى كنيم ؟ در مباحث خود چه مقدار مردم را به توليد درست يا ترك دنيا فرا مى خوانيم ؟ آيا داشتن و توانائى اقتصادى را چه مقدار بعنوان يك ارزش مطرح مى كنيم ؟ و چه مقدار تحت تاءثير تبليغات سوء رهبانيّت مسيحى ، و ترك دنياى تصوّف قرارگرفته برخلاف سيره عملى حضرت امام على عليه السلام همگان را به ترك دنياتشويق مى كنيم ؟ (مجموعه آشنائى با الگوهاى رفتارى امام على عليه السلام ) جلد سوم امام (ع )و اقتصاد اسلامى فصل اوّل رهنمودهاى اقتصادى بخش اوّل :احتياط در مصرف بيت ا لما ل - احتياط در مصرف بيت المال 2 - برخورد با سوء استفاده ها 3 - نظارت بر امور مالى كارگزاران 4 - تقسيم مساوى بيت المال 1 - خاموش كردن چراغ بيت المال بسيارى در اموال خود احتياط مى كنند، امّا در ابزار ووسائل ديگران دقّت ندارند، و در مصرف بيتالمال احتياط لازم را نمى كنند، درصورتى كه مسئوليّت الهى و مردمى آن فراوان است . حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نسبت به حفظ ونگهدارى ومصرف بيتالمال كمال دقّت و احتياط را داشت ، در هواى سرد با يك حوله شخصى خود را مى پوشاند و در حالى كه از سرما مى لرزيداز بيت المال استفاده نمى كرد. شمشير خود را فروخت تا مخارج خانواده را تاءمين كند. وقتى يكى از دخترانش براى روز عيد گردن بندى از بيتالمال را به عاريت گرفت ، ناراحت شد و كليددار بيتالمال را مورد نكوهش قرار داد. كَشفى حنفى نقل مى كند : در يكى از شب هاى آغازين خلافت ، امام على عليه السلام چراغى را در اطاق بيتالمال روشن كرده مشغول محاسبات لازم بودكه طلحه و زبير بر حضرت اميرالمؤ منين علىعليه السلام سلام كرده ، وارد شدند و گفتند: با شما كارى داريم . امام فرمود : آيا مربوط به حكومت و امور مسلمين است يا به امور شخصى شما ارتباط دارد؟
پاسخ دادند : امور شخصى خودمان است . امام على عليه السلام چراغى را كه از بيت المال در مقابلش روشن بود خاموش ، و چراغديگرى را روشن كرد. پرسيدند : چرا اينگونه عمل كردى ؟ حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام پاسخ داد : روغن چراغى كه روشن بود از بيت المال ، و كار شما شخصى بود، روا نبود كه روغنچراغ بيت المال در مصارف شخصى قرارگيرد، امّا روغن اين چراغ ازاموال شخصى من است . حال هر مقدار كه مى خواهيد از مسائل شخصى خود بگوئيد.
طلحه و زبير به يكديگر نگاهى كردند و گفتند : برويم ، اين مرد به راه دين مى رود، و با ما معامله اى نخواهدكرد.(67)
2 - احتياط در مصارف شخصى امام على عليه السلام در مصرف بيت المال عالى ترين نظارت را داشته و دركمال بى نيازى در قناعت و ساده زيستى ضربالمثل بود كه به فرماندار بصره عثمان بن حنيف در نامه اى مى نويسد : - الولاة و البساطة فى المعيشة اَمَّا بَعدُ، يَابنَ حُنَيفٍ: فَقَد بَلَغَنِى اءَنَّ رَجُلا مِن فِتيَةِ اءَهلِ البَصرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَاءدُبَةٍفَاءَسرَعتَ إِلَيهَا تُستَطَابُ لَكَ الاَْلْوَانُ، وَتُنقَلُ إِلَيكَ الجِفَانُ. وَمَا ظَنَنتُ اءَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَومٍ، عَائِلُهُم مَجفُوُّ، وَغَنِيُّهُم مَدعُوُّ. فَانظُر إِلَى مَا تَقضَمُهُمِن هذَا المَقضَمِ، فَمَا اشتَبَهَ عَلَيكَ عِلمُهُ فَالفِظهُ، وَمَا اءَيقَنتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِفَنَل مِنهُ. - الامام النموذج الكامل للزهد اَلاَ وَإِنَّ لِكُلِّ مَاءمُومٍ إِمَاما، يَقتَدِى بِهِ وَيَستَضِى ءُ بِنُورِ عِلمِهِ ؛ اءَلاَ وَإِنَّ إِمَامَكُم قَدِ اكتَفَىمِن دُنيَاهُ بِطِمرَيهِ، وَمِن طُعمِهِ بِقُرصَيهِ. اءَلاَ وَإِنَّكُم لاَ تَقدِرُونَ عَلَى ذلِكَ، وَلكِناءَعِينُونِى بِوَرَعٍ وَاجتِهَادٍ، وَعِفَّةٍ وَسَدَادٍ. فَوَاللّهِ مَا كَنَزتُ مِن دُنيَاكُم تِبرا، وَلاَ ادَّخَرتُ مِنغَنَائِمِهَا وَفرا، وَلاَ اءَعدَدتُ لِبَالِى ثَوبِى طِمرا، وَلاَ حُزتُ مِن اءَرضِهَا شِبرا وَلَهِيَ فِيعَينِي اءَوهَى وَاءَهوَنُ مِن عَفصَةٍ مَقِرَةٍ. بَلَى كَانَت فِى اءَيدِينَا فَدَكٌ مِن كُلِّ مَا اءَظَلَّتهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّت عَلَيهَا نُفُوسُ قَومٍ،وَسَخَت عَنهَا نُفُوسُ قَومٍ آخَرِينَ، وَنِعمَ الحَكَمُ اللّهُ. وَمَا اءَصنَعُ بِفَدَكٍ وَغَيرِ فَدَكٍ،وَالنَّفسُ مَظَانُّهَا فِى غَدٍ جَدَثٌ تَنقَطِعُ فِى ظُلمَتِهِ آثَارُهَا، وَتَغِيبُ اءَخبَارُهَا، وَحُفرَةٌ لَو زِيدَفِى فُسحَتِهَا، وَاءَوسَعَت يَدَا حَافِرِهَا، لاََضغَطَهَا الحَجَرُ وَالمَدَرُ، وَسَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُالمُتَرَاكِمُ؛ وَإِنَّمَا هِيَ نَفسِي اءَرُوضُهَا بِالتَّقوَى لِتَاءتِيَ آمِنَةً يَومَ الخَوفِ الاَْكْبَرِ، وَتَثْبُتَ عَلَىجَوَانِبِ الْمَزْلَقِ. وَلَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ، إِلَى مُصَفَّى هذَا العَسَلِ، وَلُبَابِ هذَاالقَمحِ، وَنَسَائِجِ هذَا القَزِّ. وَلكِن هَيهَاتَ اءَن يَغلِبَنِى هَوَايَ، وَيَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الاَْطْعِمَةِ - وَلَعَلَّبِالْحِجَازِ اءَوِ الَْيمَامَةِ مَنْ لاَ طَمَعَ لَهُ فِى القُرصِ، وَلاَ عَهدَ لَهُ بِالشِّبَعِ - اءَو اءَبَيتَمِبطَانا وَحَولِى بُطُونٌ غَرثَى وَاءَكبَادٌ حَرَّى ، اءَو اءَكُونَ كَمَا قَالَ القَائِلُ:
|
|
|
|
|
|
|
|