| نهج البلاغه - كلمات قصار حضرت عليه السلام | |
|
وَ قَالَ ع فِي صِفَةِ الْمُؤْمِنِ:
|
الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ، وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ، اءَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْرا، وَ اءَذَلُّ شَيْءٍ نَفْسا، يَكْرَهُالرِّفْعَةَ، وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ، طَوِيلٌ غَمُّهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ، كَثِيرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ، شَكُورٌصَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ الْخَلِيقَةِ، لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ، نَفْسُهُ اءَصْلَبُ مِنَالصَّلْدِ، وَ هُوَ اءَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ.
مؤ من را شادمانى در چهره است و اندوه در دل حوصله اش از همه بيش است و نفسش از همهخوارتر. برترى جويى را خوش ندارد و از خودنمايى بيزار است . اندوهش بسيار و همتش بلندو خاموشيش دراز و وقتش مشغول است . مؤ من صبور و شكرگزار است ، همواره در انديشه است و دراظهار نياز امساك كند. نرمخوى و نرم رفتار است . نفسش از صخره سخت تر است ، در عينحال ، خود را از بردگان كمتر مى گيرد.
الْغِنَى الْاءَكْبَرُ الْيَأْسُ عَمَّا فِي اءَيْدِي النَّاسِ.
بزرگترين توانگرى ، ماءيوس شدن است از آنچه در دست مردم است .
الْمَسْؤُولُ حُرُّ حَتَّى يَعِدَ.
كسى كه از او چيزى خواسته اند، آزاد است تا زمانى كه وعده دهد.
لَوْ رَاءَى الْعَبْدُ الْاءَجَلَ وَ مَسِيرَهُ، لَاءَبْغَضَ الْاءَمَلَ وَ غُرُورَهُ.
اگر بنده خدا مدت عمر و سرانجام خود را بنگرد، آرزو و غرور را دشمن دارد.
لِكُلِّ امْرِئٍ فِي مَالِهِ شَرِيكَانِ؛ الْوَارِثُ، وَ الْحَوَادِثُ.
هر كس را در مالش دو شريك است ، يكى وارث و يكى حوادث .
الدَّاعِي بِلاَ عَمَلٍ، كَالرَّامِي بِلاَ وَتَرٍ.
كسى كه مردم را به كار نيك مى خواند و خود عمل نمى كند، چونان تيراندازى است كه كمانش رازه نيست .
الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ، وَ لاَ يَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ، إِذَا لَمْ يَكُنِ الْمَطْبُوعُ.
علم بر دو گونه است يكى مطبوع ، يعنى علمى كه در طبيعت كسى سرشته است و يكى مسموع ،كه به گوش بشنوند. اگر علم مطبوع نبود علم مسموع سود ندهد.
صَوَابُ الرَّاءْيِ بِالدُّوَلِ يُقْبِلُ بِإِقْبَالِهَا، وَ يَذْهَبُ بِذَهَابِهَا.
راءى درست وابسته دولتهاست . روى آورد به روى آوردن دولت و برود به رفتن آن .
الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ، وَ الشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى .
پاكدامنى ، زيور فقر است و شكرگزارى زيور توانگرى .
يَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ، اءَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ.
روز دادگرى بر ستمگر سخت تر است از روز ستم بر ستمديده .
الْاءَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ، وَ السَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ وَ كُلُّ نَفْسٍ بِم ا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ وَ النَّاسُ مَنْقُوصُونَمَدْخُولُونَ إِلا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ، سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ وَ مُجِيبُهُمْ مُتَكَلِّفٌ، يَكَادُ اءَفْضَلُهُمْ رَاءْيا يَرُدُّهُ عَنْفَضْلِ رَاءْيِهِ الرِّضَى وَ السُّخْطُ، وَ يَكَادُ اءَصْلَبُهُمْ عُودا تَنْكَؤُهُ اللَّحْظَةُ، وَ تَسْتَحِيلُهُ الْكَلِمَةُالْوَاحِدَةُ.
گفته ها نوشته شده و رازها آشكار گشته و هر كس در گرو كارى است كه كرده . مردم ،ناقصان اند و معيوبان ، مگر آنكه خدايش در امان دارد. آنكه مى پرسد، قصد آزار دارد و آنكهپاسخ مى دهد به تكلّف دهد. كسى را كه انديشه برتر است ، خشنودى يا خشم ديگرانش ازانديشه اش منصرف دارد. آنكه از همه پايدارتر و سخت تر مى نمايد، بسا از نيم نگاهى آزردهگردد يا به يك سخن دگرگون شود.
مَعَاشِرَ النَّاسِ، اتَّقُوا اللَّهَ؛ فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لاَ يَبْلُغُهُ وَ بَانٍ مَا لاَ يَسْكُنُهُ، وَ جَامِعٍ مَا سَوْفَيَتْرُكُهُ، وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقِّ مَنَعَهُ؛ اءَصَابَهُ حَرَاما، وَ احْتَمَلَ بِهِ آثَاما، فَبَاءَبِوِزْرِهِ، وَ قَدِمَ عَلَى رَبِّهِ آسِفا لاَهِفا، قَدْ خَسِرَ الدُّنْي ا وَ الْآخِرَةَ، ذ لِكَ هُوَ الْخُسْر انُ الْمُبِينُ.
اى مردم ، از خداى بترسيد، چه بسا، آرزومندى كه به آرزويش نرسد و چه بسا كسى كهبنايى برآورد و در آن زيستن نتواند و چه بسا، گرد آورنده اى كه بگذارد و بگذرد. شايد آنرا به ناروا گرد آورده است يا حق كسى است كه آن را به او نداده ، يا از حرام به دستش آورده وگناهش به گردن اوست و بارش بر دوش او. به پيشگاه پروردگارش حاضر مى شود، باتاءسف و دريغ (زيانكار در دنيا و آخرت و اين زيانكارى آشكار است )(19)
مِنَ الْعِصْمَةِ تَعَذُّرُ الْمَعَاصِي .
گونه اى پاكدامنى است ، به گناه دست نايافتن .
مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدٌ يُقْطِرُهُ السُّؤَالُ، فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ.
آبروى تو آبى است بسته . درخواست از ديگران آن را قطره قطره مى ريزد، پس بنگر كهآبرويت را نزد كه مى ريزد.
الثَّنَاءُ بِاءَكْثَرَ مِنَ الاِسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ، وَ التَّقْصِيرُ عَنِ الاِسْتِحْقَاقِ عِيُّ اءَوْ حَسَدٌ.
ستودن بيش از استحقاق ، تملّق است و كمتر از استحقاق ، ناتوانى در گفتار است يا رشك بردن.
اءَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ.
سخت ترين گناهان ، گناهى است كه مرتكب آن آسانش انگارد و خردش شمرد.
مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ، وَ مَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَافَاتَهُ، وَ مَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ، وَ مَنْ كَابَدَ الْاءُمُورَ عَطِبَ، وَ مَنِ اقْتَحَمَ اللُّجَجَ غَرِقَ، وَمَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السُّوءِ اتُّهِمَ وَ مَنْ كَثُرَ كَلاَمُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُهُ، وَ مَنْ قَلَّحَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ، وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ، وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ وَ مَنْ نَظَرَ فِي عُيُوبِالنَّاسِ فَاءَنْكَرَهَا ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ فَذَلِكَ الْاءَحْمَقُ بِعَيْنِهِ، وَالْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ يَنْفَدُ، وَ مَنْاءَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسِيرِ وَ مَنْ عَلِمَ اءَنَّ كَلاَمَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ كَلاَمُهُ إِلافِيمَا يَعْنِيهِ.
هر كه به عيب خود نگريست از نگريستن در عيب ديگران بازماند هر كه به روزيى كه خدا به اوداده ، خرسند باشد، بر آنچه از دستش رفته ، محزون نگردد. هر كه تيغ ستم بيرون كشد،سرانجام ، خونش به آن بريزد. هر كه با كارها پنجه در افكند هلاك شود. هر كه خود را بهگردابها افكند، غرق گردد. هر كه به جايهاى ناشايست قدم نهد، متهم شود. هر كه سخنشبسيار باشد، خطاهايش بسيار باشد و هر كه خطايش افزونتر، آزرمش كمتر و هر كه آزرمش كمباشد، پارساييش اندك بود و هر كه پارساييش اندك باشد، قلبش بميرد و هر كه قلبشبميرد به آتش دوزخ داخل گردد. هر كه به عيبهاى مردم بنگرد و آنها را ناخوش دارد، ولى خودمرتكب آنها گردد، بى ترديد احمق است . قناعت ثروتى است پايان ناپذير. هر كه فراوان يادمرگ كند، به اندكى از دنيا راضى باشد و هر كه بداند گفتارش همان كردار اوست ، در آنچهبه كارش نيايد چيزى نگويد.
لِلظَّالِمِ مِنَ الرِّجَالِ ثَلاَثُ عَلاَمَاتٍ: يَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِيَةِ، وَ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ، وَ يُظَاهِرُالْقَوْمَ الظَّلَمَةَ.
ستمكار را سه نشان است بر كسى كه فراتر از اوست به معصيت ستم مى كند و بر آنكهفروتر از اوست ، غلبه مى يابد و ستمكاران را در ستمگرى يار و پشتيبان است .
عِنْدَ تَنَاهِي الشِّدَّةِ تَكُونُ الْفَرْجَةُ، وَ عِنْدَ تَضَايُقِ حَلَقِ الْبَلاَءِ يَكُونُ الرَّخَاءُ.
چون سختى به نهايت رسد، گشايش آيد و چون حلقه هاى بلا تنگ گردد، آسودگى فرا رسد.
وَ قَالَ ع لِبَعْضِ اءَصْحَابِهِ:
| لاَ تَجْعَلَنَّ اءَكْثَرَ شُغُلِكَ بِاءَهْلِكَ وَ وَلَدِكَ، فَإِنْ يَكُنْ اءَهْلُكَ وَ وَلَدُكَ اءَوْلِيَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ لاَيُضِيعُ اءَوْلِيَاءَهُ، وَ إِنْ يَكُونُوا اءَعْدَاءَ اللَّهِ فَمَا هَمُّكَ وَ شُغُلُكَ بِاءَعْدَاءِ اللَّهِ؟!
بيشتر كارت را به زن و فرزندت اختصاص مده ، زيرا اگر آنها دوستان خدا باشند، خداونددوستان خود را ضايع نگذارد و اگر دشمنان او باشند، چرا بايد همه همت و كار تو صرفدشمنان خدا شود.
اءَكْبَرُ الْعَيْبِ اءَنْ تَعِيبَ مَا فِيكَ مِثْلُهُ.
بزرگترين عيب اين است كه چيزى را عيب انگارى كه در تو نيز تواند بود.
وَ هَنَّاءَ بِحَضْرَتِهِ رَجُلٌ رَجُلاً بِغُلاَمٍ وُلِدَ لَهُ فَقَالَ لَهُ: لِيَهْنِئْكَ الْفَارِسُ. فَقَالَ ع:
| لاَ تَقُلْ ذَلِكَ، وَ لَكِنْ قُلْ: شَكَرْتَ الْوَاهِبَ، وَ بُورِكَ لَكَ فِي الْمَوْهُوبِ، وَ بَلَغَ اءَشُدَّهُ، وَ رُزِقْتَبِرَّهُ.
مردى در حضور او به مرد ديگرى كه صاحب پسرى شده بود تهنيت گفت . و گفت: تولد سواركارت گوارا باد. امام فرمود:
| چنين مگوى ، بگوى بخشنده را سپاس گوى و آنچه بخشيده ، بر تو مبارك باد. به سن رشدرسد و از نيكيهايش بهره مند گردد.
وَ بَنَى رَجُلٌ مِنْ عُمَّالِهِ بِنَاءً فَخْما فَقَالَ ع :
| اءَطْلَعَتِ الْوَرِقُ رُءُوسَهَا، إِنَّ الْبِنَاءَ يَصِفُ لَكَ الْغِنَى .
يكى از كارگزاران او بناى پرشكوهى برآورده بود. او را فرمود:
| درهمهاى نهفته سر برآوردند و اين بنا حكايت از توانگريت دارد.
لَوْ سُدَّ عَلَى رَجُلٍ بَابُ بَيْتٍ وَ تُرِكَ فِيهِ، مِنْ اءَيْنَ كَانَ يَأْتِيهِ رِزْقُهُ؟ فَقَالَ: مِنْ حَيْثُ يَأْتِيهِ اءَجَلُهُ.
از او پرسيدند مردى كه در خانه اش را به رويش بربندند و در آنجا رهايش كنند،روزيش ازكجا مى رسد فرمود:
| از آنجا كه اجلش به سراغش مى آيد.
وَ عَزَّى ع قَوْما عَنْ مَيِّتٍ مَاتَ لَهُمْ فَقَالَ:
| إِنَّ هَذَا الْاءَمْرَ لَيْسَ لَكُمْ بَدَاءَ وَ لاَ إِلَيْكُمُ انْتَهَى ، وَ قَدْ كَانَ صَاحِبُكُمْ هَذَا يُسَافِرُ فَعُدُّوهُ فِيبَعْضِ اءَسْفَارِهِ، فَإِنْ قَدِمَ عَلَيْكُمْ وَ إِلا قَدِمْتُمْ عَلَيْهِ.
در تعزيت جماعتى كه يكى از آنها مرده بود، فرمود:
| اين كار به شما آغاز نشده و به شما هم پايان نيابد. اين يار شما وقتى كه زنده بود، سفرمى كرد، چنان پنداريد كه اكنون هم به سفر رفته است . اگر نزد شما برگشت كه برگشتهو گرنه ، شما به نزد او خواهيد رفت .
اءَيُّهَا النَّاسُ، لِيَرَكُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِينَ، كَمَا يَرَاكُمْ مِنَ النِّقْمَةِ فَرِقِينَ، إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِفِي ذَاتِ يَدِهِ، فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجا، فَقَدْ اءَمِنَ مَخُوفا، وَ مَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ، فَلَمْيَرَ ذَلِكَ اخْتِبَارا، فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولاً.
اى مردم ، بايد كه خداوند شما را به هنگام نعمت ، ترسان بيند همانگونه كه شما را به هنگاممحنت ترسان مى بيند. كسى كه خداوند در داراييش گشايش داده و اين گشايش را وسيله امتحانخود نداند، خود را از حادثه ترسناكى در امان پنداشته و كسى كه در تنگى و نادارى افتد و آنرا امتحان خود به حساب نياورد پاداشى را كه اميدش مى رفت ، تباه كرده است .
يَا اءَسْرَى الرَّغْبَةِ اءَقْصِرُوا، فَإِنَّ الْمُعَرِّجَ عَلَى الدُّنْيَا لاَ يَرُوعُهُ مِنْهَا إِلا صَرِيفُ اءَنْيَابِالْحِدْثَانِ، اءَيُّهَا النَّاسُ، تَوَلَّوْا مِنْ اءَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا، وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا.
اى اسيران خواهشهاى نفس ، درنگ كنيد. زيرا كسى را كه به دنيا گرويده است ، نترساند، مگرصداى دندانهاى حوادث . اى مردم ، خود خويشتن را ادب كنيد و نفس خود را از عادتهاى زشتى كهبه آن خو گرفته ايد باز گردانيد.
لاَ تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ اءَحَدٍ سُوءا وَ اءَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مُحْتَمَلاً.
به سخنى كه از دهان كسى بيرون مى آيد، گمان بد مبر، چندان كه توانىاحتمال نيكى بر.
إِذَا كَانَتْ لَكَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ حَاجَةٌ فَابْدَاءْبِمَسْاءَلَةِ الصَّلاَةِ عَلَى رَسُولِهِ ص ، ثُمَّ سَلْحَاجَتَكَ؛ فَإِنَّ اللَّهَ اءَكْرَمُ مِنْ اءَنْ يُسْاءَلَ حَاجَتَيْنِ، فَيَقْضِيَ إِحْدَاهُمَا وَ يَمْنَعَ الْاءُخْرَى .
چون از خداوند سبحان حاجتى خواهى ، حاجت خود را با صلوات بررسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آغاز كن . زيرا خداى تعالى بزرگتر از اين است كه از اودو حاجت خواهند و او يكى را برآورد و يكى را روا نسازد.
مَنْ ضَنَّ بِعِرْضِهِ فَلْيَدَعِ الْمِرَاءَ.
هر كه آبروى خود را خواهد، بايد ستيزه جويى و كشاكش را رها كند.
مِنَ الْخُرْقِ الْمُعَاجَلَةُ قَبْلَ الْإِمْكَانِ، وَ الْاءَنَاةُ بَعْدَ الْفُرْصَةِ.
از حماقت است شتاب نمودن در كارى پيش از پديد آمدن امكان آن و درنگ كردن ، پس از فرارسيدن فرصت .
لاَ تَسْاءَلْ عَمَّا لاَ يَكُونُ، فَفِي الَّذِي قَدْ كَانَ لَكَ شُغُلٌ.
از آنچه هنوز رخ نداده ، مپرس ، كه آنچه رخ داده براىمشغول ساختن تو كافى است .
الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ، وَ الاِعْتِبَارُ مُنْذِرٌ نَاصِحٌ، وَ كَفَى اءَدَبا لِنَفْسِكَ تَجَنُّبُكَ مَا كَرِهْتَهُلِغَيْرِكَ.
انديشه آينه اى صافى است و عبرت گرفتن ، هشدار دهنده اى نيكخواه . براى ادب كردن خود،همين بس كه از هر چه از ديگرى ناپسند مى انگارى ، دورى نمايى .
الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ، فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ، وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ، فَإِنْ اءَجَابَهُ وَ إِلا ارْتَحَلَ عَنْهُ.
بايد كه علم با عملهمراه باشد. پس ، هر كه آموزد، بايد كه به كار بندد. علم ،عمل را فرا مى خواند، اگر پاسخ داد، مى ماند و گرنه ، از آنجا رخت بر مى بندد.
يَا اءَيُّهَا النَّاسُ، مَتَاعُ الدُّنْيَا حُطَامٌ مُوبِئٌ فَتَجَنَّبُوا مَرْعَاهُ، قُلْعَتُهَا اءَحْظَى مِنْ طُمَأْنِينَتِهَا، وَبُلْغَتُهَا اءَزْكَى مِنْ ثَرْوَتِهَا، حُكِمَ عَلَى مُكْثِريهابِالْفَاقَةِ، وَ اءُعِينَ مَنْ غَنِيَ عَنْهَا بِالرَّاحَةِ، وَمَنْ رَاقَهُ زِبْرِجُهَا اءَعْقَبَتْ نَاظِرَيْهِ كَمَها، وَ مَنِ اسْتَشْعَرَ الشَّغَفَ بِهَا مَلَاءَتْ ضَمِيرَهُ اءَشْجَانا،لَهُنَّ رَقْصٌ عَلَى سُوَيْدَاءِ قَلْبِهِ، هَمُّ يَشْغَلُهُ، وَ هَمُّ يَحْزُنُهُ، كَذَلِكَ حَتَّى يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ فَيُلْقَىبِالْفَضَاءِ، مُنْقَطِعا اءَبْهَرَاهُ، هَيِّنا عَلَى اللَّهِ فَنَاؤُهُ، وَ عَلَى الْإِخْوَانِ إِلْقَاؤُهُ، وَ إِنَّمَا يَنْظُرُالْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْيَا بِعَيْنِ الاِعْتِبَارِ، وَ يَقْتَاتُ مِنْهَا بِبَطْنِ الاِضْطِرَارِ، وَ يَسْمَعُ فِيهَا بِأُذُنِالْمَقْتِ وَ الْإِبْغَاضِ، إِنْ قِيلَ: اءَثْرَى ؛ قِيلَ: اءَكْدَى ، وَ إِنْ فُرِحَ لَهُ بِالْبَقَاءِ، حُزِنَ لَهُبِالْفَنَاءِ، هَذَا وَ لَمْ يَأْتِهِمْ يَوْمٌ فِيهِ يُبْلِسُونَ.
اى مردم ، متاع اين جهانى همانند گياهى است خشك و بيمارى انگيز. پس ، از چراگاهى دورىگزينيد كه رخت بر بستن از آن خوشتر است از قرار گرفتن در آن و به اندك روزى آن خرسندشدن ، بهتر است از ثروت آن . آنكه مال فراوان اندوخته ، محكوم به فقر است و هر كه از آنبى نيازى جسته به آسودگى رسيده . كسى را كه به زيورها و آرايه هايش فريفته شود،نابينايى در پى است . هر كه دوستيش را شعار خود سازد،دل خود را از اندوه پر ساخته و اين اندوه در اعماق قلبش بماند، اندوهى بر او چيره شود و بهخود مشغولش دارد و اندوهى محزونش نمايد و همچنان ، با او در ستيز و كشاكش بود تا راه نفسشبسته آيد و او را در گورستانى افكنند، در حالى كه ، شاهرگ حياتش بريده شده است .گرفتن جانش بر خداوند آسان بود و به گورستان بردنش براى يارانشسهل . مؤ من دنيا را به ديده عبرت مى نگرد، و به هر چه روزى روزانه اوست ، خرسند است و باخشم و كينه ، سخن دنيا را مى شنود، اگر گويند كه توانگر شد، بى درنگ ، بانگ برآيد كهتهى دست گرديد و اگر به زندگيش شادمان شوند بايد به سوگ مردنش نشست . چنين استحال آدمى در اين جهان و حال آنكه ، روزى كه در آن نوميد شوند هنوز در نرسيده است .
إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَضَعَ الثَّوَابَ عَلَى طَاعَتِهِ، وَ الْعِقَابَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ، ذِيَادَةً لِعِبَادِهِ عَنْنِقْمَتِهِ، وَ حِيَاشَةً لَهُمْ إِلَى جَنَّتِهِ.
خداى تعالى ثواب را در اطاعت خود نهاده است و عقاب را در معصيتش ، تا بندگان خود را از عذابخود مصون دارد و آنها را به بهشت روانه دارد.
يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لاَ يَبْقَى فِيهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلاَمِ إِلا اسْمُهُ، وَ مَسَاجِدُهُمْيَوْمَئِذٍ عَامِرَةٌ مِنَ الْبِنَاءِ، خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى ، سُكَّانُهَا وَ عُمَّارُهَا شَرُّ اءَهْلِ الْاءَرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُالْفِتْنَةُ، وَ إِلَيْهِمْ تَأْوِي الْخَطِيئَةُ، يَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْهَا فِيهَا وَ يَسُوقُونَ مَنْ تَاءَخَّرَ عَنْهَا إِلَيْهَا؛يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: فَبِي حَلَفْتُ، لَاءَبْعَثَنَّ عَلَى اءُولَئِكَ فِتْنَةً اَتْرُكُ الْحَلِيمَ فِيهَاحَيْرَانَ؛ وَ قَدْ فَعَلَ، وَ نَحْنُ نَسْتَقِيلُ اللَّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ.
بر مردم روزگارى بيايد كه از قرآن جز نشانى و از اسلام جز نامى نماند. در آن روزگار،مسجدهايشان از حيث بنا آباد است و از جهت رستگارى ويران . ساكنان و آباد كنندگانش ، ازبدترين مردم روى زمين خواهند بود. فتنه ها از آنجا بيرون آيد و خطاكاريها در پناه آنها ماءواگيرد. هر كه خواهد از آن فتنه ها كنارى گيرد، بگيرندش و به ميان فتنه اش افكنند. و هر كهخود را واپس دارد به سوى فتنه هايش رانند. خداى تعالى فرمايد سوگند به خودم كه برايشان فتنه اى برگمارم ، آنسان ، كه مردم بردبار را در آن حيران گذارم و خداوند چنين خواهدكرد. از خداوند مى خواهيم كه از لغزش و غفلت ما درگذرد.
وَ رُوِيَ اءَنَّهُ ع قَلَّمَا اعْتَدَلَ بِهِ الْمِنْبَرُ إِلا قَالَ اءَمَامَ الْخُطْبَةِ:
| اءَيُّهَا النَّاسُ، اتَّقُوا اللَّهَ فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثا فَيَلْهُوَ، وَ لاَ تُرِكَ سُدًى فَيَلْغُوَ، وَ مَا دُنْيَاهُالَّتِي تَحَسَّنَتْ لَهُ بِخَلَفٍ مِنَ الْآخِرَةِ الَّتِي قَبَّحَهَا سُوءُ النَّظَرِ عِنْدَهُ، وَ مَا الْمَغْرُورُ الَّذِي ظَفِرَمِنَ الدُّنْيَا بِاءَعْلَى هِمَّتِهِ كَالْآخَرِ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ الْآخِرَةِ بِاءَدْنَى سُهْمَتِهِ.
گويند كمتر اتفاق مى افتاد كه امام بر منبر نشيند و پيش از اداى سخن ، مردم را چنيناندرزىندهد:
| اى مردم ، از خداى بترسيد. هيچكس به عبث آفريده نشده تا سرگرم لهو و بازيچه گردد و اورا به خود وانگذاشته اند تا به كارهاى لغو و بيهوده پردازد. مباد كه دنيا در نظرش بهگونه اى آراسته آيد كه آن را جانشين آخرت ، كه زشتش انگاشته ، قرار دهد. آن فريب خوردهاى كه در دنيا به بالاترين پيروزى رسيده ، هرگز به پايه كسى كه از آخرت اندك سهمىيافته ، نرسد.
لاَ شَرَفَ اءَعْلَى مِنَ الْإِسْلاَمِ، وَ لاَ عِزَّ اءَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى ، وَ لاَ مَعْقِلَ اءَحْصَنُ مِنَ الْوَرَعِ، وَ لاَشَفِيعَ اءَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ، وَ لاَ كَنْزَ اءَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ، وَ لاَ مَالَ اءَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَىبِالْقُوتِ، وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ، وَ تَبَوَّاءَ خَفْضَ الدَّعَةِ، وَالرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ، وَ مَطِيَّةُ التَّعَبِ، وَ الْحِرْصُ وَ الْكِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِفِي الذُّنُوبِ ، وَ الشَّرُّ جَامِعُ مَسَاوِئِ الْعُيُوبِ.
هيچ شرفى ، برتر از اسلام نيست و هيچ عزتى ، فراتر از پرهيزگارى نيست و هيچ پناهگاهى، بهتر از پارسايى نيست و هيچ شفيعى ، پيروزمندتر از توبه نيست و هيچ گنجى ،توانگرتر از قناعت نيست و هيچ ثروتى ، نيكوتر از خشنودى به روزى روزانه ، تهى دستىرا نزدايد. هر كس به كفافى كه او را داده اند، بسنده كند، به آسودگى ، پيوسته است و درسايه امن و راحت جاى گرفته . خواهشهاى نفسانى كليد رنجها و مركب خستگيهاست . حرص وتكبر و حسد، آدمى را به فرو افتادن در ورطه گناهان فرا مى خوانند. و بدكارى ، جامع همهزشتيهاست .
لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْاءَنْصَارِيِّ: يَا جَابِرُ، قِوَامُ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا بِاءَرْبَعَةٍ: عَالِمٍ مُسْتَعْمِلٍعِلْمَهُ، وَ جَاهِلٍ لاَ يَسْتَنْكِفُ اءَنْ يَتَعَلَّمَ، وَ جَوَادٍ لاَ يَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ، وَ فَقِيرٍ لاَ يَبِيعُ آخِرَتَهُبِدُنْيَاهُ، فَإِذَا ضَيَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْكَفَ الْجَاهِلُ اءَنْ يَتَعَلَّمَ، وَ إِذَا بَخِلَ الْغَنِيُّ بِمَعْرُوفِهِبَاعَ الْفَقِيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ. يَا جَابِرُ، مَنْ كَثُرَتْ نِعَمُ اللَّهِ عَلَيْهِ، كَثُرَتْ حَوَائِجُ النَّاسِ إِلَيْهِ، فَمَنْ قَامَ لِلَّهِ فِيهَا بِمَا يَجِبُفِيهَا عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَ الْبَقَاءِ وَ مَنْ لَمْ يَقُمْ لِلّهِ فِيهَا بِمَا يَجِبُ عَرَّضَهَا لِلدَّوامِ وَالْبَقاءِ وَ مَنْلَمْ يَقُمْ لِلّهِ فيها بِما يَجِبُ عَرَّضَها لِلزَّوَالِ وَ الْفَنَاءِ. وَ رَوَى ابْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ : فِي تَارِيخِهِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ اءَبِي لَيْلَى الْفَقِيهِ وَ كَانَ مِمَّنْ خَرَجَ
به جابر بن عبدالله الانصارى فرمود:
| اى جابر، قوام دنيا بر چهار كس است عالمى كه علم خود را به كار دارد. جاهلى كه از فراگرفتن علم سر بر نتابد، بخشنده اى كه در بخششبخل نورزد و فقيرى كه دنيا را به آخرتش نفروشد. هرگاه ، عالم ، علم خود را به كار ندارد،جاهل از آموختن سر بر تابد و هرگاه ، توانگر از بخشيدنمال خود بخل ورزد، فقير آخرتش را به دنيا خواهد فروخت .اى جابر، هر كس كه از نعمت خدابسيار بهره مند شود، نيازهاى مردم به او افزون باشد. هركس كه در نعمتى كه خدا به اوارزانى داشته به گونه اى كه بر او واجب استعمل كند، خداوند نعمت او را دوام بخشد و باقى گذارد و هر كه چنين نكند، داراييش را به فنا وزوال كشاند.
لِقِتَالِ الْحَجَّاجِ مَعَ ابْنِ الْاءَشْعَثِ اءَنَّهُ قَالَ فِيمَا كَانَ يَحُضُّ بِهِ النَّاسَ عَلَىالْجِهَادِ:
| إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّا - رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ فِي الصَّالِحِينَ وَ اءَثَابَهُ ثَوَابَ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَيَقُولُ يَوْمَ لَقِينَا اءَهْلَ الشَّامِ: اءَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ، إِنَّهُ مَنْ رَاءَى عُدْوَانا يُعْمَلُ بِهِ، وَ مُنْكَرا يُدْعَى إِلَيْهِ، فَاءَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْسَلِمَ وَ بَرِئَ، وَ مَنْ اءَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ اءُجِرَ وَ هُوَ اءَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ اءَنْكَرَهُبِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى ، فَذَلِكَ الَّذِي اءَصَابَسَبِيلَ الْهُدَى ، وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ، وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ.
محمد بن جرير طبرى در تاريخ خود از عبد الرحمان بن ابى ليلى فقيه روايت كند،(و اين عبدالرحمان از آنان بود كه با ابن اشعث به جنگ حجاج رفت .) كه اوهنگامى كه مردم را به جهاد باحجاج تحريض مى كرد، گفت كه شنيدم كه على كهخدا را درجت او را در ميان صالحان فرا بردو ثواب شهيدان و صديقانش عطا كنددر روزى كه با مردم شام روبرو شديم ، مى فرمود:
| اى مؤ منان ، كسى كه ببيند كه بر مردم ستم مى كنند يا آنها را به منكرى فرا مى خوانند و اودر دل انكار كند، سالم مانده و مبرّا از گناه . و هر كه آن را به زبان انكار كند، از ثواب بهرهيابد و او از آنكه تنها به دل انكار كرده ، برتر است و آنكه انكار خود را با شمشير اعلام داردتا سخن حق بالا گيرد و سخن باطل روى در نشيب نهد، كسى است كه راه رستگارى را يافته وبر آن قيام نموده و نور يقين در قلبش درخشيده است .
| نهج البلاغه - كلمات قصار حضرت عليه السلام | |
| |