|
|
|
|
|
|
ابوذر و آيه ى كنز O ابوذر غفارى ، صحابى بزرگوار پيامبر، در اعتراض به زراندوزى هاى معاويهو عثمان و عمّال حكومت و حيف و ميل اموال عمومى ، صبح و شام اين آيه را با صداى بلند دربرابر معاويه و سپس در مقابل عثمان مى خواند و مى گفت : اين آيه مخصوص مانعان زكاتنيست و هر نوع زراندوزى را شامل مى شود. در تفسير شريف الميزان آمده است كه از برخوردهاى ابوذر با عثمان و معاويه و كعب الاحبار، بر مى آيد كه ثروت اندوزى در جامعه ى فقير حرام است ، گرچه از راهحلال باشد و زكاتش پرداخت شده باشد. البتّه برخى آن را به اجتهاد شخصى ابوذر نسبت مى دادند، ولى خودش مى گفت : ((ماقلتُ لهم الاّ ما سَمعتُ من نبيّهم )) آنچه گفته ام از پيامبر شنيده ام . از طرفى صراحت وصداقت ابوذر هم مورد تاءييد پيامبر است . از فرازهاى برجسته ى زندگى ابوذر، همين امر به معروف و نهى از منكر او نسبت بهحكّام ، در زمينه ى ريخت وپاش هاى اقتصادى است و نزاعش با عثمان بر سرمال و مقام نبود، بلكه اعتراض به يك منكر اجتماعى بود. سرانجام عثمان ، اين صحابى پارسا و انقلابى را به شام تبعيد كرد، از شام هم بهبدترين وضعى به مدينه آوردند، سپس به ((ربذه )) تبعيد شد و در تبعيدگاه ،مظلومانه جان سپرد. و اين نيز از فرازهاى ناپسند وننگين حكومت عثمان بود. ديگران براى تبرئه ى عثمان ، كوشيده اند تا به ابوذر تهمت سوسياليست بودن وفكر اشتراكى داشتن و مخالفت با مالكيّت خصوصى بزنند، امّا علامه امينى قدّسسرّه در الغدير، بحث مبسوطى در ردّ اين اتهام دارد.(210) تبعيدهاى مكرّر ابوذر به خاطر مناقشات او با حكومت و فريادهاى اعتراض آميزش بر ضدّروش مالى عثمان و زراندوزى معاويه و توجيه گرى هاى كعب الا حبار، در كتب تاريخىشيعه و اهل سنّت آمده است ،(211) هر چند برخى خواسته اند به نوعى توجيه كنند واين مناقشات را به حساب آزادى بيان و عقيده در دوره ى عثمان بگذارند، يا آنكه تبعيد آنصحابى بزرگوار را به عنوان اينكه ((دفع شرّ مهم تر از كسب منفعت است )) بدانند وحضورش را در مدينه و شام ، شرّ تلقّى كنند و تبعيدش را رعايتِ مصلحت به شمارآورند،(212) ولى اين رفتار ننگ آلود با يار صديق و پرهيزكار پيامبر كه زبانصريح و اعتراض دلسوزانه اش تنها با انگيزه ىعمل به وظيفه در برابر انحرافات بود، هيچ توجيه و تاءويلى نمى پذيرد. پيام ها : 1- همه ى علماى اهل كتاب ، بد نيستند.(213) (كثيراً من الا حبار) 2- سوء استفاده از موقعيّت ها، حرام است وبزرگ ترين خطر براى علماى دين ، فساد مالىاست . (لياءكلون اموال الناس بالباطل ) (كسانى كه متولّى موقوفات اند و آنهارا در مسير اهداف وقف شده مصرف نمى كنند، از مصاديق اين آيه مى باشند) 3- بهره گيرى علما از مال مردم و بهره نرساندن به آنان ، موجب بى رغبتى مردم به دينمى شود و مصداقِ ((صدّ عن سبيل اللّه )) است . (لياكلوناموال الناس ... و يصدّون عن سبيل اللّه ) 4- بازداشتن علماى يهود و نصارى مردم را از راه حقّ، به خاطر دست يابى به دنياست .(يكنزون ... يصدّون ) 5- در اسلام ، محدوديّتى براى سرمايه نيست ، امّا راهتحصيل آن شروطى دارد و زراندوزى و بدمصرف كردن ثروت حرام است . (الذينيكنزون ... ولاينفقونها فى سبيل اللّه ) (وقتى زراندوزى حرام باشد، احتكارِضروريّات قطعاً حرام است ) 6- مال اندوزى يك بلاى اجتماعى است و بدتر از آن حرص است و بدتر از آن احتكاروپنهان كردن است . چون مشكلات بسيارى را براى جامعه فراهم مى كند. (الذين يكنزون... ولا ينفقونها) 7- دنياپرستى علما و زراندوزى ثروتمندان ، سبب قهر الهى است . (فبشّرهم ...) 8- جمع آورى طلا و نقره و پول ، و انفاق نكردن و احتكار آن ، گناه كبيره است . چون وعدهى عذاب به آن داده شده است . (الذين يكنزون ... عذاب اليم ) تفسير آيه : (35) يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُم ْوَظُهُورُهُمْ هَذاَ مَا كَنَزْتُمْ لاَِنْفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ ترجمه : روزى كه آن طلاها و نقره ها، در آتش دوزخ گداخته مى شود و با آنها پيشانى ها و پهلوهاو پشت هاى آنان را داغ مى نهند، (فرشتگان عذاب به آنان مى گويند:) اين است آنچهبراى خود اندوختيد (و به محرومان نداديد)، پس مزه ى آنچه را كه مى اندوختيد بچشيد! نكته ها : O كلمه ى ((تُكوى )) از ريشه ((كىّ))، به معناى چسباندن چيز داغ به اعضاى بدناست . O انتخاب اين سه موضع از بدن براى داغ نهادن ، يا براى آن است كه گرما از اين سهنقطه زودتر به درون بدن سرايت مى كند،(214) يا براى اين است كه ثروتمندان باچهره به فقيران عبوس مى كنند، با پهلو بى اعتنايى و با كمر، پشت به آنان مى كنند،يا اينكه مراد از صورت ، جلوى بدن است و مراد از كمر، عقب بدن و مقصود از پهلو، دوطرف بدن . يعنى كنايه از گداختن همه ى بدن است . O امام صادق عليه السّلام ، با استناد به اين آيه ، ترك زكات را از گناهان كبيرهدانسته اند.(215) O در روايتى ابوذر مى گويد: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كنار كعبه دوبارفرمودند: ((هم الا خسرون و ربّ الكعبة ))، به خداى كعبه قسم ! آنان زيانكارترينهستند. پرسيدم : پدر و مادرم فدايت ! منظورتان چه كسانى است ؟ فرمود: زراندوزان.(216) پيام ها : 1- خداوندى كه انسان ها را به همان صورتاوّل زنده مى كند، مى تواند جمادات و طلا و نقره را هم به همان صورتِ دنيوى ، حاضرسازد. (هذا) 2- كيفر وپاداش انسان در قيامت ، با اعمال او در دنيا متناسب است . (هذا ماكنزتم ) 3- يكى از ابزارهاى شكنجه در قيامت ، اموالدنيوى است . (هذا ماكنزتم ) 4- در قيامت ، خداوند شيرينى مال و ثروت را از ذائقه ى زراندوزان در مى آورد.(فذوقوا) تفسير آيه : (36) إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِى كِتَبِ اللّهِ يَوْمَخَلَق َالسَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ مِنْهَآ اءَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِيهِنَّاءَنفُسَكُمْ وَقَتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَتِلُونَكُمْ كَآفَّةً وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَمَعَ الْمُتَّقِينَ ترجمه : همانا تعداد ماهها نزد خداوند، در كتابِ (آفرينش ) خدا و از روزى كه آسمان ها و زمين راآفريد، دوازده ماه است ، كه چهارماه از آن (جنگ ) حرام است ، اين آيين ثابت و پابرجاست .پس در اين ماهها، با جنگ و خونريزى بر خود ستم نكنيد و جملگى با همه ى مشركانبجنگيد، آن گونه كه آنان همگى با شمامى جنگند و بدانيد كه خداوند باپرواپيشهگان است . نكته ها : O سال ، دوازده ماه دارد و كلمه ى ((شَهر)) (ماه ) نيز دوازده بار در قرآن آمده است.(217) O عدد دوازده كه بارها در قرآن آمده است ، عدد مباركى است ، تعداد رهبران بنىاسرائيل و چشمه هاى آب زلال كه با معجزه ى موسى عليه السّلام جوشيد، عدد اماماناهل بيت و... دوازده است . O چهار ماهى كه جنگ در آن حرام است عبارتند از: ذى القعده ، ذى الحجّه ، محرّم و رجب .سه ماه اوّل پى در پى است .(218) O نظام حركت ماه به دور زمين و چرخشى كه به اراده ى الهى در منظومه ى شمسى درطول سال است ، از آغاز خلقت بر اين كرات حاكم بوده است . O احترام ماههاى حرام تا وقتى است كه دشمن از آن سوء استفاده نكند و در اين ماههاحمله و هجوم نياورد والاّ اگر دشمن حمله كرد، دفاع لازم است . طبق آيه ى 194 سوره بقره :(والحُرمات قصاص ، فمَن اعتَدى عليكم فاعتَدوا عليهبمثل ما اعتدى عليكم )، همه ى چيزهاى مورد احترام ،قابل قصاص است . هر كس از قانون عدم تعرّض ، سوء استفاده كرد و بر شما تجاوزكرد، شما هم به همان گونه عمل كنيد. O تعبير ثابت و پا بر جا بودن اين آيين ، شايد اشاره به اين باشد كه احترامچهارماه در همه ى اديان آسمانى ثابت بوده است . (طبق روايات ) O در برخى روايات از امام باقر عليه السّلام ، دوازده امامِ پس از پيامبر اسلام ،به عنوان تاءويل اين آيه شمرده شده است .(219) پيام ها : 1- بهترين تقويمِ تاريخ و زمان بندى ، آن است كه ثابت ، طبيعى و همگانى باشد.ماههاى قمرى اين سه ويژگى را دارند. (عدّة الشهور...) 2- وجود ماههاى دوازده گانه ، به تدريج شكل نگرفته است ، بلكه از آغاز پيدايش زمينو آسمان بوده است . (اثنا عشر شهرا... يوم خَلق ) 3- رزمندگان و خانواده هايشان ، نياز به عيادت ، آموزش ، استراحت و رسيدگى به خانهو زندگى دارند. بنابراين يك سوّم سال ، اجباراً بايد جنگ خاموش شود تا فرصتىبراى اينها باشد. (منها اربعة حرم ) حتّى در جنگ هم بايد اصولى رعايت شود وبه ناآگاهان ، اغفال شدگان ، زنان ، سالمندان و كودكان ، تعرّض نشود و بدون توجيهو تذكّر قبلى ، حمله نشود. 4- همه زمان ها يكسان نيستند. در زمان هم قداست و حرمت مطرح است . (منهااربعة حرم) 5- اسلام ، هم مكان اءمن دارد، (مكّه ) هم زمانِ امن (ماههاى حرام ). جالب آنكه محور سه ماه(ذيقعده ، ذيحجّه ومحرّم ) از اين چهار ماه حرام ، ماه حجّ (ذيحجّه ) است . 6- زيان بى توجّهى به ماههاى حرام ، به خود انسان ها باز مى گردد (فلا تظلموافيهنّ انفسكم ) 7- در اسلام اصل بر جنگ نيست ، بلكه بر فكر، برهان ، حكمت ، موعظه و زندگى مسالمتآميز است ؛ امّا اگر دشمنان به تجاوز دست زدند، مسلمانان حق دفاع دارند، حتّى در ماههاىحرام . (قاتلوا المشركين ) 8- اجازه ندهيد دشمن از مقدّساتِ دينى و احكام فقهى شما سوء استفاده كند. (قاتلواالمشركين كافه ) اگر دشمن در ماههاى حرام حمله كرد، مقدّس مآب نشويد، بلكه مقابلهكنيد. 9- حمله به دشمن ، بايد همانند ابعاد حملات دشمن باشد. (كمايقاتلونكم ) 10- پيروزى در سايه ى تقواست . (ان اللّه مع المتقين ) تفسير آيه : (37) إِنَّمَا النَّسِىَّءُ زِيادَةٌ فِى الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلُّونَهُعَاماًوَيُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِّيُوَاطِئُواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللّهُ فَيُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوَّءُاءَعْمَلِهِم ْوَاللّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ ترجمه : همانا تاءخير (و تغيير ماههاى حرام به ماههاى ديگر،) سبب افزايش در كفر است ، كه بهوسيله آن كافران گمراه مى شوند. (آنها) يكسال (جنگ در ماههاى حرام ) را(به سليقه و تمايل و مصلحت انديشى ،)حلال مى دانند و يك سال آن را حرام ، تا با تعداد ماههايى كه خداوند حرام ساخته ، مطابقآيد. از اين رو آنچه را خدا حرام كرده حلال مى كنند. كارهاى ناپسند آنها، در نظرشان زيباجلوه يافته است و خداوندكافران را هدايت نمى كند. نكته ها : O ((نَسيى ء)) و ((نِسيه )) از يك ريشه است . نسيه كردن ، يعنى گرفتن جنس وپرداخت پول را به تاءخير انداختن . جا به جا كردن روزهايى را كه جنگ در آن حرام است ،نسيى ء گفته اند. O كافران گاهى روشنفكر شده ، در قانون الهى دست مى بردند و در گرماگرمجنگ ، چون به ماههاى حرام برمى خوردند، براى آنكه جنگ را متوقّف نكنند مى گفتند: ادامهمى دهيم و به جاى اين ماه ، در ماه ديگرى آتش بس اعلام مى كنيم .(220) پيام ها : 1- به مقدّسات احترام بگذاريم . دخل و تصرّف و بازى كردن با قانون الهى ، كفر است. (انّما النسى ء زيادة فى الكفر) چهار ماه تعطيلى مطرح نيست ، بلكه نافرمانىدر آنچه خدا فرموده مهم است . 2- كفر داراى درجات و مراحلى است . (زيادة فى الكفر) 3- يكى از عوامل گمراهى كفّار، جابه جايى ماههاى حرام است . (ى ضلّ بهالذين كفروا) 4- يكى از عوامل انحراف مردم ، تفسير و تحليل هاى غلط، براى دست بردن در احكام وقوانين الهى است . (يُحِلَّونه عاماً...) 5- اعراب جاهلى با اينكه ماهها را جابجا مى كردند، ولى به مقدار زمان آن معتقد بودند.(ليواطئوا عدّة ما حرّم اللّه ) 6- آنكه كار خود را بد بداند، شايد هدايت شود، امّا آنكه زشت كارى هاى خود را زيبا مىبيند، قابل هدايت نيست . (زيّن لهم سوء اعمالهم واللّه لايهدى ...) تفسير آيه : (38) يََّاءيُّهَا الَّذِين ءَامَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِى سَبِيلِاللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الاَْرْضِ اءَرَضِيتُم بِالْحَيَو ةِ الدُّنْيَا مِنَ الاَْخِرَةِ فَمَا مَتَعُالْحَيَوةِ الدُّنْيَافِى الاَْخِرَةِ إِلا قَلِيلٌ ترجمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا وقتى به شما گفته مى شود در راه خدا (و براى جهاد)حركت كنيد، سنگين و زمين گير مى شويد؟ آيا به جاى آخرت ، به زندگى دنيا راضىشده ايد؟ پس بدانيد بهره ى زندگى دنيا در (برابر) آخرت ، جز اندكى نيست . نكته ها : O اين آيه اشاره به جنگ تبوك دارد كه برخى از شركت در آن سستى نشان مى دادند.عوامل و بهانه هاى سستى ، فاصله ى زياد مدينه تا تبوك (حدود 600 كيلومتر)، گرمىهوا، فصل برداشتِ محصول و تبليغات منافقان نسبت به عظمت و قدرت سپاه روم بود. پيام ها : 1- مؤ منان نيز بايد گاهى مورد انتقاد و مؤ اخذه قرار گيرند. (يا ايّها الّذين آمنوامالكم ...) 2- چابكى و آمادگى رزمى براى مسلمانان ضرورى است ، امّا اينكه فرمانده چه كسى است، مهم نيست . جمله ى (اذا قيل لكم انفروا...)،فاعل مشخّصى ندارد و به صورت مجهول آمده است . 3- دلبستگى به دنيا وماديّات ، مانع جداشدن انسان از زمين وخاك و رسيدن بهكمال وافلاك مى شود. ($اثّاقلتم ...) (دنياطلب ، كوتاه همّت است ) 4- ارزش و جايگاه انسان تا حدّى است كه دنيا براى او ناچيز است . (ارضيتم ) 5- كسى كه آخرت را برتر از دنياى اندك بداند، به جبهه ى جنگ رو مى كند، نه دنيا.(الاّ قليل ) تفسير آيه : (39) إِلا تَنْفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً اءَلِيماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماًغَيْرَكُمْ وَلاَتَضُرُّوهُ شَيْئاً وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ ترجمه : اگر (به سوى ميدان جنگ ) نشتابيد، خداوند شما را به عذابى دردناك عذاب مى كند وگروه ديگرى را جايگزين شما مى كند و شما (با ترك جبهه ،) ضررى به خدا نمى زنيدو خداوند بر هر چيزى تواناست . نكته ها : O در اين آيه و آيه ى قبل ، از هشت راه بر مساءله ى جهاد تاءكيد شده است : شما كه اهل ايمانيد، چرا سستى ؟(يا ايها الذين آمنوا)، سؤال همراه با توبيخ (ما لَكم )، جهاد راه خداست(سبيل اللّه )، فرمانِ حركت (انفروا)، تهديد به عذاب (يعذّبكم )،تهديد به جايگزينى (يستبدل )، تهديد به بى اثر بودن ترك جبهه از سوىشما (لاتضرّوه ) وتهديد به قدرت الهى . (واللّه على كلّ شى ءقدير) O بر اساس برخى روايات مراد از افراد جايگزين در (قوماً غيركم )،مردمانى از ايران و يمن هستند كه براى يارى دين خدا قيام مى كنند.(221) پيام ها : 1- كيفر تركِ جبهه ، هم عذاب وذلّت دنياست ، هم عقوبتِ دوزخ در آخرت است . (عذاباًاليما و يستبدل قوما غيركم ) 2- دست خداوند، براى جايگزين ساختن ديگران به جاى ما باز است و هر لحظه اراده كند،چنان خواهد كرد. (يستبدل ) 3- زيانِ بى تحرّكى و ركود، به خودمان مى رسد، نه به خدا. (لاتضرّوه شيئاً)(سستى و تنبلى ، سبب جايگزين شدن ديگران به جاى ما مى شود) 4- سنّت خداوند آن است كه در صورت ضعف عملكرد مردم ، قومى را جايگزين قوم ديگرمى كند. (يستبدل ) فعل مضارع ، نشانه ى استمرار است . 5- قدرت نامحدود خدا، سبب مى شود كه ديگران را به جاى ما جايگزين كند.(يستبدل ... على كلّ شى ء قدير) 6- كسى كه قدرت بى نهايت دارد، هرگز ضربه و ضرر نمى بيند. (لاتضرّوهشيئاً... على كلّ شى ء قدير) سير آيه : (40) إِلا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ اءَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِىَ اثْنَيْنِ إِذْهُمَا فِى الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَاءَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِوَاءَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْالسُّفْلَى وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِىَ الْعُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ترجمه : اگر پيامبر را يارى نكنيد، همانا خدا آن زمان كه كافران او را (از مكّه ) بيرون كردنديارى كرد، در حالى كه او نفر دوّم از دو تن بود، زمانى كه آن دو در غار (ثور) بودند،(پيامبر) به همراهش (ابوبكر) مى گفت : اندوه مدار كه خدا با ماست . پس خدا، آرامشخويش را بر او نازل كرد واو را با سپاهيانى كه آنها را نديديد يارى كرد و سخن و طرحكافران را (كه قصد كشتن پيامبر را داشتند،) پست تر (وخنثى ) قرار داد وكلمه (و اراده )خداوند (براى نصرت پيامبرش ،) برتر (و پيروز) است و خداوند توانا وحكيم است . نكته ها : O آيه ، اشاره به توطئه ى خطرناك مشركين براى كشتن پيامبر صلّى اللّه عليه وآله دارد. در داستانِ ((ليلة المبيت )) از هر قبيله اى شخصى آماده شد و تصميم گرفتندشبانه پيامبر را بكشند. آن حضرت ، على بن ابى طالب عليهما السّلام را به جاى خودخواباند و شبانه همراه ابوبكر به سوى غار ثور رفت . كفّار در تعقيب پيامبر صلّىاللّه عليه و آله تا در غار آمدند، ولى با ديدن تار عنكبوت بر غار، منصرف شدند وبرگشتند و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پس از سه روز به مدينه عزيمت فرمود. در آنمدّت ، غلام ابوبكر، (عامربن فهره ) براى آنان غذا مى برد و على عليه السّلام مقدّماتسفر به مدينه را فراهم مى كرد. پس از سه روز، سه شتر آماده شد و پيامبر صلّى اللّهعليه و آله ، ابوبكر و راهنما، عازم مدينه شدند.(222) چند سؤ ال و جواب Oسؤ ال : آيا همراهى ابوبكر، براى دفاع از جان پيامبر صلّى اللّه عليهو آله بود؟ پاسخ : يك پيرمرد در برابر بسيج عمومى مشركان ، چه دفاعى مى توانست بكند؟ O سؤ ال : اطلاق كلمه ى ((صاحبِ پيامبر)) در آيه به ابوبكر، نشان لياقت اوبراى جانشينى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيست ؟ پاسخ : كلمه ى صاحب ، مفهوم لايق ندارد. گاهى دو نفر با دو فكر و سليقه و روشمتفاوت ، مصاحب مى شوند. چنانكه در آيه 37 كهف مى خوانيم : (قال له صاحبه وهو يحاوره ) با آنكه ميان آن دو نفر تفاوت بسيار بود. O سؤ ال : اينكه از ميان همه ى اصحاب ، تنها ابوبكر با پيامبر بود، آيا اينبالاترين ارزش براى او نيست ؟ پاسخ : همان شب ، على عليه السّلام هم در بستر پيامبر خوابيد. ابوبكر آن شب بهخاطر وظيفه ، همراه پيامبر بود. دو نفر دو وظيفه انجام دادند. O سؤ ال : ترس ابوبكر بر جان خودش بود يا بر جان پيامبر صلّى اللّهعليه و آله ؟ پاسخ : اگر بر جان پيامبر نيز ترسيده ، وظيفه ى هر مسلمان است كه در موقع خطر،نگران حال رهبر باشد. O سؤ ال : اصحاب كساء كه فضيلت دارند، پنج نفر بودند و اصحاب غار دو نفر،آيا اين خصوصى تر و مهم تر نيست ؟ پاسخ : دعاهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى اصحاب كساء كهاهل بيت او بودند و در تشهّد هر نماز بر مسلمانان واجب است بر آنان صلوات بفرستند، هرشب و روز و هميشه و همه جا، حساب اين دو صحنه را جدا مى كند. O سؤ ال : در اين آيه پيامبر مى فرمايد: (انّ اللّه معنا)، پس خدا باابوبكر است . آيات ديگر، خدا را با متّقين و محسنين مى داند. پس او نيز از متّقين و محسنيناست ؟ پاسخ : مادامى كه انسان در مدار احسان و تقوا باشد، خدا با اوست ، ولى اگر از مدارخارج شد، مشمول لطف خدا نيست . بايد ديد مسير حركت ها، موضعگيرى ها، عكسالعمل در برابر غدير خم و بيعت به كجا انجاميد؟ O سؤ ال : آيه مى فرمايد: خدا بر او (ابوبكر) آرامشنازل كرد، آيا اين امتياز نيست ؟ پاسخ : در اين آيه ، پنج ضمير است كه همه به پيامبر بر مى گردد، چگونه ضمير((عليه )) به ابوبكر برگردد؟! پيام ها : 1 اسلام وابسته به حمايت ما نيست ، حامى اسلام خداست . پس به نصرت خود مغرورنشويم . (الاّ تنصروه ) 2- خداوند پيروزى مسلمين را در تبوك تضمين كرد. (الاّ تنصروه فقد نصره اللّه ) 3- پيروزى هاى مسلمين ، نمونه اى از قدرت الهى است . (على كلّ شى ء قدير الاّتنصروه فقد نصره اللّه ) 4- خروج پيامبر از مكّه ، به خاطر جوّ ارعاب وتحت فشار قرار دادن كفّار بود. (اخرجهالذين كفروا) 5- اگر خدا اراده فرمايد، اشرف المخلوق (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ) را با اوهنالبيوت (تار عنكبوت ) حفظ مى كند. (اذ هما فى الغار...) 6- آرامش و اطمينان ، هديه ى الهى است و با ابزار مادّى فراهم نمى شود.(فانزل اللّه سكينته ) 7- فرشتگان به فرمان خدا، مؤ منان را امداد مى كنند. (ايّده بجنودٍ لم تروها) 8- هجرت ، سبب عزّت اسلام و فروپاشى كفر است . (اخرجه ... كلمة اللّه هىالعليا) 9- اراده ى خداوند، برتر از هر اراده و خواسته اى است . (كلمة اللّه هى العليا) 10- نيروهاى استكبارى ، در مقابل مؤ منانى كه سكينه و اطمينان دارند، با همه ى تخصّصها و امكاناتشان عاجزند.(223) (جعل كلمة الذين كفروا السفلى ) 11- عزّت و اعتلاى كلمة اللّه و خنثى شدن توطئه هاى كفّار، نمودى از عزّت و حكمت خداونداست . (فقد نصره اللّه ... انّ اللّه عزيز حكيم ) تفسير آيه : (41) اِنفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً وَجَهِدُواْ بِاءَمْوَلِكُمْ وَاءَنْفُسِكُمْ فِىسَبِيلِ اللّه ِذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ترجمه : (به سوى جبهه وجهاد) كوچ كنيد، سبكبار و سنگين بار، (خواه بر شما آسان باشد، خواهدشوار.) ودر راه خدا با اموال وجانهاى خود جهاد كنيد، اگرمى دانستيد، اين براى شما بهتراست . نكته ها : O مقصود از دو كلمه ى ((خِفاف )) و((ثِقال ))، يكى از اين معانىمتقابل است : مجرّد و متاءهّل ، فقير وغنى ، پياده وسواره ، كم عائله وعيالمند، بىگرفتارى و گرفتار، تجارت وزراعت . امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از ((خِفاف ))و((ثِقال ))، پير وجوان است .(224) O در تفسير فى ظلال القرآن آمده است : كسانى همچون ابوايّوب انصارى ، مقداد وابوطلحه ، در سنّ پيرى آماده ى جبهه مى شدند. وقتى به آنان گفته مى شد كه شماسالخورده ايد، در پاسخ اين آيه را تلاوت مى كردند. پيام ها : 1- در برابر فرمانِ بسيج عمومى براى جبهه ، مانع تراشى نكنيد. (انفروا خفافاًوثقالاً) (مشكلات زندگى ، بهانه ى تخلّف از جهاد نيست ) 2- گاهى بسيج همه ى مردم در برابر دشمن ضرورى است ، گرچه تجهيزات نظامى كمباشد. (انفروا خفافاً وثقالاً) 3- مكتب از مال و جان با ارزش تر است . همه چيز فداى مكتب است ، هممال ، هم جان . (اموالكم و انفسكم ) ونفرمود:((اموالكم او انفسكم )) 4- بر فقيران ، جهاد با جان و بر اغنيا، جهاد بامال و جان واجب است . (اموالكم و انفسكم ) 5- ملاك ارزشها، اخلاص است . (فى سبيل اللّه ) 6- احكام الهى ، از جمله فرمان جهاد، در جهت منافع و مصالح واقعى انسان است . (ذلكمخير لكم ) 7- مردم ، مصالح واقعى خود را نمى دانند. (خير لكم ان كنتم تعلمون ) 8- كسب ارزشهاى واقعى ، در پرتو علم و شناخت ميسّر است . (ذلكم خير لكم ان كنتمتعلمون ) تفسير آيه : (42) لَوْ كَانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قَاصِداً لا تَّبَعُوكَ وَ لَكِنبَعُدَت ْعَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَاءَنفُسَهُمْ وَاللّه ُيَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَذِبُونَ ترجمه : اگر غنيمتى نزديك و سفرى كوتاه (براى جهاد) بود، قطعاً (منافقان ) در پى تو مىآمدند، ولى آن راه بر آنان دور و دشوار آمد (و به اين بهانه نمى آيند) و به خدا سوگندخواهند خورد كه اگر مى توانستيم ، با شما (به جنگ ) بيرون مى شديم ! آنان (با اينروش ،) خود را هلاك مى كنند و خداوند مى داند كه آنان دروغگويانند. نكته ها : O اين آيه ، از اخبار غيبى قرآن است كهقبل از وقوعِ حادثه ، از آن خبر مى دهد، و مربوط به جنگ تبوك است ، چون منطقه ى تبوكتا مدينه فاصله اى بسيار داشت . اينك تبوك ، در مرز حجاز قرار دارد. O امام باقر عليه السّلام فرمود: مراد از ((عرَضا قريبا))، غنيمت نزديك است.(225) پيام ها : 1 اموال و غنايم دنيوى ، كالايى ناپايدار است . (عرضاً) 2- جنگ ، معيار خوبى براى آزمودن انسان هاست . (لو كان عرضاً... لاتّبعوك ) 3- افشاگرى روحيّه و باطن منافقين لازم است . (لو كان عرضاً... لاتّبعوك ) 4- منافقين براى دستيابى به منافع مادّى ، در بعضى جنگ ها شركت مى كنند. (لو كانعرضاً... لاتّبعوك ) 5- پذيرفتن كارهاى راحت و پر منفعت ، نشانه ى رشد و ايثار نيست . (لاتّبعوك ) 6- مسلمانى ، با تن پرورى و رفاه طلبى سازگار نيست . (بَعُدَت عليهم الشقه ) 7- دروغ و نفاق ، ملازم يكديگرند و منافقان براى فرار از كار، به دروغ سوگند مىخورند. (سيحلفون ) 8- سوگند دروغ ، كارى منافقانه است . (سيحلفون ) 9- آثار ترك جهاد را نمى توان با توجيه نابجا و دروغ از بين برد، بلكه شقاوت وهلاكت ، پيامد قطعى آن است . (يهلكون انفسهم ) 10- پيامدهاى فرار از جبهه ، دامنگير خود فراريان است . (يهلكون انفسهم ) تفسير آيه : (43) عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ اءَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْوَتَعْلَم َالْكَذِبِينَ ترجمه : خداوند از تو در گذشت ، چرا پيش از آنكه (حال ) راستگويان بر تو روشن شود ودروغگويان را بشناسى ، به آنان اجازه (مرخّصى ) دادى ؟ نكته ها : O گويا برخى از منافقان بدون عذر، نزد پيامبر آمده و از رفتن به جبهه ى تبوكعذر آوردند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هم اجازه داد. اين آيه ، بطور ضمنى بر ايناذن دادن عتاب مى كند تا اجازه ى مرخّصى ، مخصوص معذوران واقعى باشد، نه بهانهجويان . O در آيه ى بعد، سخن از آن است كه خداوند توفيق جبهه رفتن را از منافقانگرفته است ، (كره اللّه انبعاثهم ... ) پس اذن پيامبر در سايه ى كراهتِ خدا ازشركت منافقان در جنگ است و انتقاد به خاطر زودتر افشا كردن آنان است . به علاوه درآيه ى 47 نيز زيانبار بودنِ حضور منافقان در جبهه مطرح شده است . پس اين اجازه ، نهگناه بوده است ونه نشان سوء مديريّت پيامبر. پيام ها : 1- مديريّت وتدبير را بايد از خدا آموخت كه انتقادش در كنار عفو و رحمت است . (عفىاللّه عنك لم اذنت لهم ) 2- هنگام عمليات نظامى ، مرخّصى ممنوع است . (لِمَ اذنت لهم ) 3- راههاى بهانه جويى را به روى منافقان ببنديد. (لِمَ اذنت لهم ) 4- شركت نكردن در جنگ ، نيازمند اذن رهبر است . (لِمَ اذنت لهم ) 5- جنگ ، وسيله ى مناسبى براى شناخت حقيقت افراد است . (حتّى يتبيّن ...) 6- همه جا عيب پوشى ارزش نيست ، گاهى بايد افشاگرى كرد. (حتّى يتبيّن ... وتعلمالكاذبين ) 7- در شناخت منافقان بايد به بررسى عملكردشان در زمان جنگ و جهاد پرداخت . (وتعلم الكاذبين ) 8- جامعه ى اسلامى بايد چنان صادقانه حركت كند كه منافقان رسوا شوند. (يتبيّن ...وتعلم الكاذبين ) 9- حضور منافقان در جبهه ، ارزش نيست ولى فرارشان از جبهه ، موجب رسوايى آنان است.(تعلم الكذبين ) تفسير آيه : (44) لاَ يَسْتَئْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ اءَنيُجَهِدُواْبِاءَمْوَلِهِم ْوَاءَنفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِيمُ بالْمُتَّقِينَ ترجمه : آنان كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، هرگز براى جهاد كردن بامال و جانشان ، از تو مرخصّى نمى طلبند و خداوند به(حال ) پرهيزكاران آگاه است . نكته ها : O مؤ من واقعى كه عاشق جهاد وشهادت است ، از مرگ بيم ندارد ودر پى اجازه ىمرخّصى نيست . چنانكه در صدر اسلام كسانى بودند كه با اصرار از پيامبر صلّى اللّهعليه و آله مى خواستند كه آنان را به جبهه اعزام كند، و هنگامى كه پيامبر بهدليل نبود امكانات ، جواب رد به آنان مى داد، از ناراحتى مى گريستند.(226) O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هنگام عزيمت به تبوك ، على عليه السّلام رابه عنوان جانشين خود در مدينه گذاشت و آن حضرت متاءثّر شد، پيامبر حضرت را دلدارىداد وفرمود: تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسايى . پيام ها : 1- مؤ من ، از كار فرار نمى كند. (لايستاءذنك الذين يؤ منون ) 2- متخلّفان از جنگ تبوك ، گروهى بى ايمان بودند. (لايستاءذنك الذين يؤ منون) 3- ايمان به مبداء و معاد، عامل اصلى تقوا و شهادت طلبى و حضور در جبهه هاست . (يؤمنون باللّه واليوم الاخر) 4- مجاهدان واقعى بايد هم با مال و هم با جان فداكارى كنند.(باموالهم و انفسهم ) 5- تقوى ، مانع تخلّف از جهاد با مالوجان است . (ان يجاهدوا... واللّه عليم بالمتّقين ) 6- ايمان به علم خداوند، مايه ى دلگرمى در جهاد است . (ان يجاهدوا... واللّه عليمبالمتّقين ) 7- متّقى را در جنگ و جبهه بايد شناخت ، نه در خانه و ايّام صلح .(واللّه عليمبالمتّقين ) تفسير آيه : (45) إِنَّمَا يَسْتَئْذِنُكَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِوَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِى رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ ترجمه : تنها كسانى از تو اجازه مى گيرند (به جبهه نروند،) كه به خدا و روز قيامت ايمانندارند و دلهايشان مرددّ گشته است ، پس آنان در شك و ترديدشان سرگردانند. نكته ها : O حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: هر كس در شك و ترديد بماند، شيطان ها اورا لِه و لگدمال مى كنند.(227) پيام ها : 1- جنگ ، ميدان آزمونى براى باورها واعتقادات است . (يستئذنك الذين لايؤ منونباللّه ) 2- منافقان چون ايمان به هدف ندارند، در پى بهانه و فرار و اجازه ى مرخّصى هستند.(لا يؤ منون باللّه ) 3- عامل اصلى حضور در جبهه يا فرار از جنگ ، بود و نبود ايمان است . (يؤ منون ، لايؤ منون ) 4- بدتر از ترديد، استمرار وباقى ماندن در شكّ است . (فى ريبهم يتردّدون ) تفسير آيه : (46) وَلَوْ اءَرَادُواْ الْخُرُوجَ لاََعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَلَكِن كَرِهَ اللّهُانبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُم ْوَقِيلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَعِدِينَ ترجمه : (منافقان ) اگر تصميم جدّى بر رفتن به جبهه داشتند، ساز و برگ جهاد آماده مى كردند.ولى خداوند، انگيزه و بسيج آنان را (به خاطر كوردلى و نالايقى ،) خوش نداشت و آنانرا (از رفتن به جبهه ) بازداشت و به آنان گفته شد: همنشين خانه نشينان (كودكانوسالمندان و بيماران ) باشيد. نكته ها : O منع و بازداشتن خدا از شركت در جبهه وجهاد، به معناى سلب توفيق است ، نه منععملى . پيام ها : 1- منافقان هرگز تصميم جبهه رفتن ندارند. (ولو ارادوا...لاعدّوا) 2- مقدّمه ى واجب ، واجب است . (لو ارادوا...لاعدّوا) 3- مؤ من ، آماده ى جهاد و منتظر رفتن به جبهه است ، نه بى تفاوت و بى انگيزه .(لاعدّوا له عدّة ) 4- شركت در جهاد، توفيق الهى است كه از نااهلان سلب شده است . (فثبّطهم ) 5- تاركين جنگ و جهاد بايد تحقير شوند. (اقعدوا مع القاعدين ) تفسير آيه : (47) لَوْ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلا خَبَالاً وَلاََوْضَعُواْخِلَلَكُم ْيَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِيمُ بِالظَّلِمِينَ ترجمه : اگر (منافقان ) همراه شما به جنگ بيرون آمده بودند، جز فساد، (ترديد و اضطراب ،چيزى ) بر شما نمى افزودند و به سرعت در ميان شما رخنه مى كردند تا فتنه پديدآورند ودر ميان شما كسانى (تاءثيرپذيرند كه ) به سخنان آنان گوش ودل مى سپارند و خداوند به حال ستمگران آگاه است . نكته ها : O ((خَبال )) به معناى اضطراب وترديد است .((خَبَل ))، يعنى جنون و((خَبْل ))، يعنى فساد. ((اَوضعوا))، از ((اِيضاع ))، به معناى سرعت در حركت و نفوذاست . ((فِتنة ))، در اينجا به معناى تفرقه و گمراهى است . ((سَمّاع ))، به معناى جاسوسى است كه طبق منافع دشمن ، سخن چينى كند. پيام ها : 1- نيروهاى سپاه اسلام بايد برگزيده و خالص باشند، تعداد نفرات و كميّت ، ملاكنيست .(لو خرجوا... مازادوكم الاّ خبالاً) 2- خداوند به مؤ منين دلدارى مى دهد كه به خاطر تخلّف گروهى از منافقان از جبهه ،نگران نباشند. (لو خرجوا... مازادوكم الاّ خبالاً) 3- حضور منافقان در جبهه ها، عامل تضعيف روحيّه و تفرقه و ترديد است . (لاوضعواخلالكم ) 4- تحرّكات منافقان ، بسيار سريع است . (اوضعوا) 5- همه ى مسلمانان ، خطر منافقان را درك نمى كنند و بعضى ساده لوحانِ زودباور، تحتتاءثير قرار مى گيرند. (سمّاعون لهم ) 6- منافق ، ظالم است وخداوند به آنها هشدار داده است . (واللّه عليم بالظّالمين ) تفسير آيه : (48) لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُواْ لَكَ الاُْمُورَ حَتَّى جَآءَالْحَقّ ُوَظَهَرَ اءَمْرُ اللّهِ وَهُمْ كَرِهُونَ ترجمه : (منافقان ) پيش از اين دنبال فتنه گرى بودند وكارها را براى تو واژگون جلوه مىدادند، تا آنكه حقّ آمد وامر خدا آشكار شد (وپيروز شديد)، در حالى كه آنان ناراحتبودند. پيام ها : 1- منافقان با قصد و انگيزه ، سراغ فتنه مى روند. (ابتغوا) 2- در موارد بروز تفرقه وفتنه ، ردّ پاى منافقان را جستجو كنيد.(ابتغوا الفتنة) 3- به سابقه ى افرادى كه توبه ى واقعى نكرده اند، توجّه كنيد.(من قبل ) 4- تحريف واقعيّت ها و گزارش هاى جعلى براى رهبر، كار منافقانه است . (قلّبوا لكالامور) 5- رهبر امّت اسلامى بايد هوشيار باشد و به هر گزارشى اعتماد نكند. (قلّبوا لكالامور) 6- فتنه گرى وتفرقه افكنى ، كار هميشه وپيوسته ى منافقان بوده وتا پيروزىقطعى جبهه ى حقّ، شيطنت مى كنند. (ابتغوا الفتنة منقبل ... حتّى جاء الحق ) 7- امدادهاى الهى ، نقشه هاى منافقان را بر باد مى دهد. با تمام فتنه هايى كه عليهاسلام مى شود، اسلام به جاى ريزش ، رويش دارد. (جاءالحق وظهر امر اللّه ) 8- منافقان هرگز دلشان تسليم نظام اسلامى نمى شود. (كارهون ) تفسير آيه : (49) وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّى وَلاَ تَفْتِنِّىَّ اءَلاَ فِى الْفِتْنَةِسَقَطُواْوَإِنّ َجَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكَفِرِينَ ترجمه : و برخى از آنان (بهانه جويانِ ترسو) مى گويند: به من اجازه بده (به جبهه نيايم ) ومرا (به گناه و) فتنه مينداز. آگاه باشيد كه اينان در فتنه (و گناه )سقوط كرده اند وهمانا جهنّم بر كافران احاطه دارد. نكته ها : O يكى از بزرگان قبيله ى بنى سلمه كه از منافقان بود، ازرسول خدا اجازه خواست تا به جنگ تبوك نيايد و بهانه اش اين بود كه اگر چشمم بهزنان رومى بيفتد، فريفته شده ، به گناه مى افتم . حضرت اجازه داد. اين آيهنازل شد و او را به خاطر عدم شركت در جبهه ، گناهكار و در فتنه افتاده دانست . پيامبرصلّى اللّه عليه و آله او را از رياست قبيله بركنار و بُشربن براء را كه سخاوتمند وخوش اخلاق بود، به جاى او نصب كرد.(228) پيام ها : 1- فرماندهى كل قوا، از مسئوليّت هاى پيامبر و رهبر در جامعه ى اسلامى است . (منهم منيقول ائذن لى ) 2- منافقان بى ادب ، رسول خدا را عامل فتنه مى پنداشتند. (ائذن لى و لاتفتنّى ) 3- در بينش منافقان ، جهاد در راه خدا، بلا و گرفتارى است . (و لا تفتنّى ) 4- جنگ ، بوته ى فتنه و آزمايش است .(و لا تفتنّى ) 5- بعضى منافقان براى فريب متديّنين ، از عنوان ها ومسائل مذهبى استفاده مى كنند. (و لا تفتنّى ) (به اسم نگاه نكردن به دخترانِ رومى، فرمان خدا و رسول را زير پا مى گذارند!) 6- آنان كه از فتنه ى جنگ نگران و گريزانند، در فتنه ى بالاترى خواهند افتاد. (اَلافى الفتنة سقطوا) 7- فرار از آزمايش الهى ، امكان ندارد.(229) با آنكه گفتند:(لاتفتّنى )امّا بهفتنه گرفتار شدند. (فى الفتنة سقطوا) 8- بهانه گيرى منافقانه براى فرار از جهاد، مايه ى كفر است . (ائذن لى ...كافرين ) 9- احاطه ى جهنّم بر كافران ، به خاطر احاطه ى گناه بر وجود آنان است .(230)(محيطة ) تفسير آيه : (50) إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُواْقَدْاءَخَذْنَآاءَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَيَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ ترجمه : اگر به تو نيكى رسد (و پيروز شوى ،) منافقان را ناراحت مى كند، ولى اگر به تومصيبتى وشكستى برسد، مى گويند: ما چاره ى خويش را ازقبل انديشيده ايم (واين راپيش بينى مى كرديم ) و بر مى گردند، در حالى كهخوشحالند. پيام ها : 1- پيامبر ورهبر، سيماى نظام اسلامى وامّت است . (تُصبك ) به جاى ((تصبكم )) 2- هر كه از كاميابى ديگران رنج مى برد، حسد و خوى منافقانه دارد. (ان تصبك حسنةتسؤ هم ) 3- دوستان و دشمنان خود را هنگام سختى ها و حوادث تلخ و شيرين بشناسيم . (انتصبك حسنة تسؤ هم ...) 4- در جنگ هاى پيامبر، هم پيروزى وجود داشت وهم شكست . (حسنة ...مصيبة ) 5- منافقان فرصت طلب ، از ناگوارى هاى مسلمانان به نفع مقاصد خود، سوء استفاده واز تيزهوشى و آينده نگرى خود تبليغ مى كنند. (اخذنا امرنا من قبل ) تفسير آيه : (51) قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَنَاوَعَلَىاللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ترجمه : بگو: هرگز جز آنچه خداوند براى ما مقرّر كرده است ، به ما نخواهد رسيد. او مولاى ماستو مؤ منان بايد تنها بر خداوند توكّل كنند. پيام ها : 1- رهبر و امّت در غم و شادى شريك همند. آيه ىقبل (تصبك ) اينجا (يصيبنا) 2- ما ماءمور به تكليفيم ، نه ضامن نتيجه . جهاد مى كنيم ، ولى مقدّرات به دست خداست .(الاّ ما كتب اللّه لنا) 3- مؤ منان واقعى حتّى سختى هاى جبهه را در راستاى منافع و مصالح خود مى بينند.(كتب اللّه لنا) 4- مقدّرات انسان ، از پيش نوشته شده است .(كتب اللّه لنا) 5- آنچه خداوند براى مؤ من مقدّر كرده خير است ، چون مولى براى بنده اش ، بد نمىنويسد. (كتب اللّه لنا هو مولينا) 6- مؤ من ، خود را تحت ولايت خدا مى داند. ( هو مولينا) 7- بالاترين درجه ى توحيد، حركت در مدار قانون الهى و سپردن سرنوشت به دست خداىحكيم است .(هو مولينا) 8- تنها بايد بر خدا تكيه كرد. (على اللّه ) 9- شرط ايمان ، توكّل بر خداست . (فليتوكّل المؤ منون )
|
|
|
|
|
|
|
|