بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهل مثل از قرآن, حسین حقیقت جو ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     40M00001 -
     40M00002 -
     40M00003 -
     40M00004 -
     40M00005 -
     40M00006 -
     40M00007 -
     40M00008 -
     40M00009 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

fehrest page

back page

38- مَثَل چوب خشك (منافقان ) 
(وَإِذا رَاءَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ اءَجْسَامُهُمْ وَإِنْ يَقُولُواْ تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَاءَ نَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌيَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ ا لْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَتَلَهُمُ اللَّهُ اءَ نَّىيُؤْفَكُونَ(435)).(436)
((هنگامى كه آنها (منافقان ) را مى بينى (ظاهر آراسته و) قيافه هاى آنان تو را در شگفتىفرو مى برد (و جذّاب سخن مى گويند كه ) وقتى حرف مى زنند تو نيز به حرفهايشانگوش فرا مى دهى ! (و اما از نظر باطن چنان بى محتوى هستند كه ) گويى چوبهاىخشكى هستند كه به ديوار تكيه داده شده اند، هر فريادى از هر جا بلند شود، آنرا برضدّ خود مى پندارند، آنها دشمنان واقعى تو هستند پس از آنان بر حذر باش ، خداوندآنها را بكشد، چگونه از حقّ منحرف مى شوند؟!)).

چونكه بينى آن دورويان را به نام
دو شگفت آرندت از جسم و كلام
گر سخن گويند بر گفتارشان
گوش بدهى بس طليقند(437) از بيان
مى كنى باور ز حسن ظنّ خويش
آنچه مى گويند كذب از دين و كيش
وانگهى كايشان چو چوب خشك پشت
هشته بر ديوار و در هيكل درشت
يا خُشُب چوبيست كش در مغز بر
كِرم افتاده است و دور است از ثمر
بر گمانشان هر صدايى كه بلند
مى شود واقع بر ايشانست چند
مى شوند از هر صدايى ترسناك
تا نباشد بهر ايشان بيم و باك
دشمنانند اين گروهت كن حذر
پس ز مكر و حقد ايشان سر بسر
بكشد ايشان را خدا گردانده چون
مى شوند از راه حقّ در آزمون
يؤ فكون يا مشتق از افك است پس
بين دروغ ايشان چسان گويند بس (438)
وجه تشبيه 
خداوند متعال در اين آيه ، ((منافقان )) را كه ظاهرى جذّاب و فريبنده و باطنى بى روح وپوچ دارند، تشبيه كرده است به ((چوبهاى خشكى )) كه بر ديوار تكيه داده شده است ؛يعنى منافقان هر چند ظاهرى آراسته و قيافه و هيكلى فريبنده دارند، ولى در باطن سست وتوخالى و فاقد هرگونه استقلال و اراده هستند.
((مُسَنَّدَة ))، يعنى بر ديوار تكيه داده شده . اين قيد ممكن است ناظر به چوبهاى توخالىو پوسيده اى باشد كه به كار ساختمان سازى نمى آيد و آنها را جدا نموده و كنار ديوارمى نهند. اين چوبها در ظاهر سالم به نظر مى آيند، ولى ازداخل پوسيده و پوك شده اند كه جز براى آتش كردن و سوزاندن ، به كار ديگرى نمىآيند.
منافقان نيز چنين هستند، چون از درون مريضند، جز فتنه انگيزى و فساد و آتش ‍ افروزى ،هيچ خاصيّت ديگرى براى جامعه ندارند.
بعضى گفته اند: شايد مراد از (خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ)؛ ((چوبهاى خشك بر ديوار تكيه داده شده))، بتهاى تراشيده باشد كه بر ديوار تكيه داده شده اند، كه در اين صورت تشبيهمنافقان به آنها در حسن صورت و بى فايده بودن آنان است .
جمعى ديگر گفته اند: ((خشب )) جمع خشباء است و آن چوبى است كه در اندرونش كرم افتادهو از داخل آن را خورده باشد كه ظاهر آن صحيح و سالم وانمود مى شود، در اين صورتمعنايش آن است كه منافقان در حسن ظاهر و خبث باطن و فساد عقيده مانند اين چوبهاهستند.(439)
از امام باقرعليه السّلام در تفسير جمله (كَاءَ نَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ) روايت شده كه فرمود:((مراد اين است كه آنها نه مى شنوند و نه تعقّل مى كنند))؛(440) يعنى آنان همچونچوب خشك ، مرده و بى روح هستند و هيچ گونه تفكّر و شعور انسانى ندارند.
خلاصه اين تشبيه بيانگر تو خالى بودن وتزلزل درونى آنهاست لذا به دنبال آن مى فرمايد:
(يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ)؛ ((هر فريادى از هر جا بلند شود آن را بر ضدّ خود مىپندارند)).
يعنى يك حالت سوء ظنّ و بدبينى جانكاه سر تا سر روح آنها را فرا گرفته و بهحكم ((الخائن خائفٌ)) از همه چيز، حتى از سايه خود مى ترسند.
در پايان به پيامبرصلى اللّه عليه و آله و سلّم و مسلمانان هشدار مى دهد و همه را از شرّمكر و فريب و چرب زبانى آنان بر حذر مى دارد و مى فرمايد:
(هُمُ ا لْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَتَلَهُمُ اللَّهُ اءَ نَّى يُؤْفَكُونَ)؛ ((اينها دشمنان واقعى تو (و دين حق )هستند پس از (شرّ) آنان بر حذر باش ، خداوند اين گونه افراد را بكشد چگونه از حقمنحرف مى شوند؟!)).
قرآن در ((سوره بقره )) (آيه 204) در اين باره نيز مى فرمايد:
(وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى ا لْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَافِى قَلْبِهِى وَهُوَاءَلَدُّ ا لْخِصَامِ)؛
((و از مردم ، كسانى هستند كه گفتار آنان ، در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود؛ (درظاهر، اظهار محبّت شديدى مى كنند) و خدا را بر آنچه دردل دارند گواه مى گيرند. (اين در حالى است كه )، آنان ، سرسخت ترين دشمنانند)).
جايى كه پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم را ظاهرا تحت تاءثير جذّابيت سخنانخود قرار دهند، تكليف ديگران روشن است .
خطر دشمنان چرب زبان 
حضرت على عليه السّلام حدود چهل صفت براى منافقان بر شمرده ، از جمله در باره چربزبانى و تلوّن سخنان آنها مى فرمايد:
((... وَقَوْلُهُمْ شِفاءٌ وَفِعْلُهُمُ الدّاءُ الْعَياءُ حَسَدَةُ الرَّخاءِ وَمُؤَكِّدُوا الْبَلاءِ وَمُقْنِطُوا الْرَّجاءِلَهُمْ بِكُلِّ طَريقٍ صَريعٌ وَإ لى كُلِّ قَلْبٍ شَفيعٌ وَلِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ ...؛(441) گفتارشانبه ظاهر شفا بخش ، امّا كردارشان دردى است درمان ناپذير، به رفاه و خوشى مردم حسدمى ورزند و بر بلا وگرفتار شدن (آنها) تاءكيد و پافشارى دارند و اميدواران راماءيوس مى كنند، در هر راهى كشته اى دارند و در هر دلى راهى و در هر مصيبتى اشكى...)).
((شجو)): يعنى مصيبت و غم اندوه .
((دُمُوع )): يعنى اشكها، جمع دمع .
معناى ((لِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ)) اين است كه آنها همواره در پى سوژه اى هستند و براى هر حادثهاشك ساختگى مى ريزند، و با ((نچ ، نچ )) و ((آخ و آخ ))و گريه دروغين ، مردم سادهلوح و سطحى نگر را بر ضدّ رهبران راستين دين و پيروانشان تحريك مى كنند: چنانكه((معاويه )) كه خود قاتل واقعى ((عثمان )) بود مدّتها پيراهن خون آلود عثمان را در مسجدشام آويزان كرده بود و گاه و بيگاه در انظار عموم در پاى آن اشك مى ريخت و در سوگخليفه پيامبر بر سر و سينه مى زد! و بدين وسيله مردم ساده لوح را فريب مى داد و آنانبراى خدا و به خاطر خدا تحريك مى شده و در راه خدا خون مى دادند و كشته مى شدند.
اين است كه قرآن منافقان را دشمن اصلى مى شمارد و مسلمانان را از خطر هولناك آنان برحذر مى دارد.
آرى ، خطر دشمن دوست نما، به مراتب از خطر دشمن صريح بيشتر است ، زيرا مسلمان دربرابر دشمن آشكار آمادگى دارد، ولى در برابر دشمنى كه در ظاهر اظهار
دوستى و دلسوزى نموده و اشك تمساح مى ريزد، نه تنها آمادگى ندارد، بلكه انبوهى ازافراد سطحى نگر به نفع او تحريك شده و توانشان را در جهت تقويت او به كار مىبرند! چنانكه سعدى مى گويد:
هرگز ايمن ز مار ننشستم
تا بدانستم آنچه خصلت او است
زخم دندان دشمنى بتر است
كه نمايد به چشم مردم دوست (442)
((شهيد مطهرى )) مى گويد:
((اسلام هر وقت با كفر روبرو شده شكست داده و هر وقت كه با نفاق روبرو شده استشكست خورده است . چون نفاق از نيروى خود اسلام استفاده كرده و بر ضدّ آن به كار بردهاست ، يعنى لباس اسلام به تن نموده و با آن جنگيده است )).(443)
((اين كه در تاريخ مى بينيم پيامبر جنگيد و پيروز شد ولى على عليه السّلام نتوانستمانند رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم پيش ببرد؛ جهتش همين است كه پيامبر باكفّار جنگيد و على با منافقين )).(444)
39- مَثَل زنان بد و شوهران خوب 
(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ امْرَاءَتَ نُوحٍ وَامْرَاءَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْعِبَادِنَا صَلِحَيْنِ فَخَانَتَا هُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيًْا وَقِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ ).(445)
((خداوند براى كسانى كه كافر شده اند به همسر نوح و همسر لوطمثل زده كه آنها تحت سر پرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دوخيانت كردند و ارتباط آنان با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت ، و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى شوند!)).
حق تعالى خود مثالى را بيان
كرده در معنى زبهر كافران
بود زوجه نوح و لوط اين دو هله
نام آن يك واعله (446) وين واهله
اين دو زن بودند هر دو باليقين
تحت عبدين از عباد صالحين پ
س خيانت هر دو كردند آن دو زن
با دو عبد سر فراز ممتحن
آن دو پيغمبر ز دو زن هيچ دفع
مى نكردند از عذاب حقّ به نفع
زوجه نوح او به طوفان گشت غرق
سنگ ، زوجه لوط باريدش به فرق
وقت مردن گفته شد با داخلين
اندر آئيد اندر آتش اين چنين
اين مثل شك نيست در نزد عقول
هست بر تحذير زنهاى رسول
حاصل اين كه نيست اين وصلت سبب
ايمنى را از عذاب و قهر ربّ(447)
خداوند متعال در اين آيه ((وضعيت كافران )) را به حالت دو زن تاريخ تشبيه مى كند كههر دو همسر دو پيامبر بزرگوار به نامهاى ((نوح )) و ((لوط)) بودند و چون اين دو زنبه آن دو پيامبر خيانت نمودند، در زمره كافران قرار گرفتند. بنا بر اين ((وجه شباهت)) در اين تشبيه ((خيانت كردن )) است ، يعنى خيانت به خدا ورسول از هر كس سر بزند، نتيجه اش آتش دوزخ است ، هر چند وابسته ومتّصل به پيامبران باشد. لذا در پايان آيه مى گويد:
(قِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّا خِلِينَ)؛ ((به آن دو (زن ) گفته شد با ساير دوزخيان وارد جهنّمشويد))، يعنى ميان شما و كافران كه به خدا ورسول خيانت كردند، از اين نظر هيچ فرق و امتيازى نيست !
البته خيانت اين دو ((زن )) اين بود كه با دشمنان آن دو پيامبر همكارى مى كردند و اسرارخانه آن دو بزرگوار را به دشمنان مى سپردند، نه خيانت انحراف از جادّه عفّت ، زيراهرگز همسر هيچ پيامبرى آلوده به بى عفّتى نشده است ، چنانكه در حديثى ازپيامبرصلى اللّه عليه و آله و سلّم صريحاً آمده است : ((ما بغَت امْراءَةُ نبي قَطُّ؛(448)همسر هيچ پيامبرى هرگز آلوده عمل منافى عفّت نشد)).(449)
زمخشرى مى گويد:
((... وفى طىّ هذين التمثيلين تعريض باُمّى المؤ منين المذكورتين فىاوّل السورة و مافرط منهما من التظاهر على رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم بما كرههو تحذير لهما على اءغلظ وجه و اءشده ، لما فىالتمثيل من ذكر الكفر)).(450)
((اين آيه به دو همسر پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم ((عايشه )) و ((حفصه ))كه در ماجراى (451) افشاى اسرار آن حضرت دخالت داشتند، تعريضى دارد و به آندو به شدّت هشدار مى دهد كه گمان نكنند همسرى پيامبرصلى اللّه عليه و آله و سلّم بهتنهايى مى تواند مانع كيفر آنها باشد، همان گونه كه رابطه همسران نوح و لوط، بهخاطر خيانت ، از خاندان نبوّت و وحى قطع شد، و گرفتار عذاب الهى شدند)).
همچنين اين آيه ((هشدارى است به همه مؤ منان در تمام قشرها كه پيوندهاى خود را بااولياء اللّه در صورت گناه و عصيان مانع عذاب الهى نپندارند)).(452)
به هر حال اين آيه انتظارهاى بى مورد كسانى را كه گمان مى كنند تنها ارتباط باشخص بزرگى همچون پيامبرصلى اللّه عليه و آله و سلّم مى تواند مايه نجات آنهاگردد (هر چند در عمل آلوده باشند) قطع مى كند، تا هيچ كس از اين نظر براى خودمصونيّتى قائل نشود.(453)
اصولاً گناه از هر كس صادر شود، زشت است ، ولى اگر از افراد نسبى و سببى و مكتبىپيامبران و جانشينان آنان سر زند، زشت تر است . لذا خداوندمتعال خطاب به زنان پيامبر مى فرمايد:
( يَنِسَآءَ النَّبِىِّ مَن يَاءْتِ مِنكُنَّ بِفَحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَعَفْ لَهَا ا لْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ...).(454) ((اى زنان پيامبر! هركدام از شماگناه ومعصيت آشكارى مرتكب شود، عذاب اودوچندان خواهد بود))؛ يعنى گناه شما علاوه بر زشتى ذاتى خودش به حيثيّت پيامبر ومكتب او نيز لطمه مى زند و اين خود گناه ديگرى است و مستوجب عذابى ديگر.
40- مَثَل دو زن الگو و نمونه 
(وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ امْرَاءَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِندَكَ بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ وَنَجِّنِى مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِى وَنَجِّنِى مِنَ ا لْقَوْمِ الظَّلِمِينَ وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَا نَالَّتِىَّ اءَحْصَنَتْ فَرْجَهَا(455) فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَتِ رَبِّهَاوَكُتُبِهِى وَكَانَتْ مِنَ ا لْقَنِتِينَ).(456)
((و خداوند براى مؤ منان ، به همسر فرعون مثل زده است ، در آن هنگام كه گفت :پروردگارا! خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون وعمل او نجات ده و مرا از قوم ستمكاران رهايى بخش ! و همچنين به مريم دختر عمران(مثل زده ) كه دامان خود را پاك نگه داشت ، و ما از روح خود در او دميديم ، او كلماتپروردگار و كتابهايش را تصديق كرد، و از مطيعان فرمان خدا بود)).
هم مَثَل كرد او ز بهر مؤ منان
زوجه فرعون را اندر بيان
ياد كن چون گفت او رَبِّ ابنِ لى
نزد خود بيتى به جنّت معتلى
ده ز فرعونم وز اعمالش نجات
همچنين از اهل ظلم و سيّئات
حق دعايش كرد در دم مستجاب
رفع گشت از پيش چشم او حجاب
پيش از آن كايد برون روحش ز تن
جاى خود ديد او به جنّت در زَمَن
گفته بُد فرعونِ دون از كينه اش
سنگ بگذارند روى سينه اش
پيش از آن كاو را رسد بر سينه سنگ
رفته بُد روحش به جنّت بى درنگ
باز مريم دختِ عمران كونگاه
دامنِ خود داشت از فحش و گناه
پس دميديم اندر او از روح خويش
بارور شد بر مسيحِ خوب كيش
داشت باور گفتهاى ربِّ خود
آنچه دادش وعده جبريل از ولد
داشت هم تصديق بر جمله كتاب
هم بُد از فرمانبران در هر حساب
خواستم شرحى ز فضل فاطمه عليها السّلام
در بيان آرم به خير خاتمه
لب گزيدم مرتضاى رشك ناك
كاو برون است از شمار خلق و پاك
او ز افراد خلايق فرد بود
نيست جفت اورا كه جفت مرد بود(457)
وجه تشبيه 
خداوند متعال به دنبال مَثَل پيش كه براى كافران ، همسر حضرت نوح و همسر حضرتلوط را مثال زده بود، در اينجا براى مؤ منان ، دو زن ديگر تاريخ را كه هر دو اسوه مقاومتو پاكدامنى هستند، مثل مى زند. يكى ((همسر فرعون )) است كه در دستگاه جبّار آن جرثومهكفر به خداى يكتا ايمان آورد و قدرت همسرى چون فرعون و كفر او نتوانست به ايمان وىخدشه اى وارد سازد، و دوّمى ((مريم ))، دختر عمران است كه الگوى پاكدامنى است .
((معروف اين است كه نام همسر فرعون ((آسيه )) و نام پدرش ((مزاحم )) بوده است ، گفتهاند هنگامى كه معجزه موسى عليه السّلام را درمقابل ساحران مشاهده كرد، اعماق قلبش به نور ايمان روشن شد، و از همان لحظه به((موسى )) ايمان آورد. او پيوسته ايمان خود را مكتوم مى داشت ، ولى ايمان و عشق به خداچيزى نيست كه بتوان آن را هميشه كتمان كرد، هنگامى كه فرعون از ايمان او باخبر شد،بارها او را نهى كرد، و اصرار داشت كه دست از دامن آيين موسى عليه السّلام بردارد، وخداى او را رها كند، ولى اين زن با استقامت هرگز تسليم خواسته فرعون نشد.
سرانجام فرعون دستور داد دست و پاهايش را با ميخها بسته ، در زير آفتاب سوزانقرار دهند، و سنگ عظيمى بر سينه او بيفكنند، هنگامى كه آخرين لحظه هاى عمر خود را مىگذراند، دعايش اين بود: ((پروردگارا! براى من خانه اى در بهشت در جوار خودت بنا كنو مرا از فرعون و اعمالش رهايى بخش و مرا از اين قوم ظالم نجات ده !)).
خداوند نيز دعاى اين زن مؤ من پاكبازِ فداكار را اجابت فرمود و او را در كنار بهترين زنانجهان ، مانند مريم قرار داد. چنانكه در همين آيات در رديف او قرار گرفته است .
در روايتى از رسول خداصلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى خوانيم :((افضل نساء اهل الجنّة خديجه بنت خويلد، وفاطمة بنت محمّدصلّى اللّه عليه و آله و سلّم ،و مريم بنت عمران ، و آسية بنت مزاحم ، امراءة فرعون ...؛(458) برترين زناناهل بهشت چهار نفرند ((خديجه )) دختر خويلد و ((فاطمه )) دختر محمّدصلّى اللّه عليه و آلهو سلّم و ((مريم )) دختر عمران و ((آسيه )) دختر مزاحم همسر فرعون )).
جالب اينكه همسر فرعون با اين سخن كاخ عظيم فرعون را تحقير مى كند و آن را دربرابر خانه اى در جوار رحمت خدا به هيچ مى شمرد، و به اين وسيله به آنها كه او رانصيحت مى كردند كه اين همه امكانات چشمگيرى كه از طريق ((ملكه مصر بودن )) در اختيارتوست با ايمان به مرد شبانى همچون موسى از دست نده ! پاسخ مى گويد:
و با جمله (نَجِّنى مِنْ فِرْعَونَ وَعَمَلِهِ) بيزارى خود را، هم از خود فرعون و هم از مظالم وجناياتش ، اعلام مى دارد.
و با جمله (وَنَجِّنى مِنَ الْقَومِ الظّالِمينَ) ناهمرنگى خود را با محيط آلوده و بيگانگى خويشرا از جنايات آنها برملا مى كند، و چقدر حساب شده است اين جمله هاى سه گانه اى كه اينزن با معرفت و ايثارگر در واپسين لحظه هاى عمرش ‍ بيان كرد، جمله هايى كه مى تواندبراى همه زنان و مردان مؤ من جهان ، الهام بخش باشد، جمله هايى كه بهانه هاى واهى رااز دست تمام كسانى كه فشار محيط، يا همسر را، مجوّزى براى ترك اطاعت خدا و تقوا مىشمرند، مى گيرد.
مسلّماً زرق و برق و جلال و جبروتى برتر از دستگاه فرعونى وجود نداشت ، همان طوركه فشار و شكنجه اى فراتر از شكنجه هاى فرعون جنايتكار نبود، ولى نه آن زرق وبرق ، و نه اين فشار و شكنجه ، آن زن مؤ من را به زانو در نياورد و همچنان به راه خوددر مسير رضاى خدا ادامه داد تا جان خويش را در راه معشوق حقيقى فدا كرد.
قابل توجّه اينكه تقاضا مى كند خداوند خانه اى در بهشت و در نزد خودش ، براى او بناكند، كه در بهشت بودن جنبه جسمانى آن است ، و نزد خدا بودن جنبه روحانى آن ، و او هردو را در يك عبارت كوتاه جمع كرده است ))(459).
حضرت ((مريم ))، دختر عمران دوّمين زن با شخصيّت كه الگوى افراد با ايمان محسوبمى شود، بانويى پاكدامن ، و معتقد به پيامبران و كتب آسمانى آنان و مطيع و فرمانبردارپروردگار متعال بوده است .
در خصوص حضرت مريم نام مباركش ذكر شده ، در صورتى كه نام همسر فرعونتصريح نشده است . اصولاً در قرآن جز حضرت مريم نام هيچ زنى با صراحت برده نشده؛ تنها اوست كه نامش در حدود ((بيست و چند سوره )) و متجاوز از ((سى آيه )) آمده است وكراراً او را به پاكدامنى و عفّت ستوده است ؛ شايد اين به خاطر رفتار ناپسندى باشدكه يهوديان نسبت به وى روا داشته و به آن جناب تهمت بزرگ ناپاكدامنى زده اند كهقرآن آن را ((بهتان عظيم )) ناميد و خداوند متعال از حيثيّت وى دفاع و از ساحت آن جنابرفع تهمت نموده است .
فهرست منابع 
((آ))
آشنايى با علوم اسلامى ، شهيد مطهّرى ، انتشارات اسلامى ، ش 1.
آشنايى با قرآن ، شهيد مطهّرى ، انتشارات صدرا.
((الف ))
استعاذه ، آيت اللّه شهيد سيّد عبدالحسين دستغيب ، چاپ انتشارات صبا.
اسرار عبادات ، آية اللّه جوادى آملى ، انتشارات الزهرا، چاپ چهارم ، تابستان 1372.
اسرارى از زندگى حيوانات ، عباسعلى محمودى ، با مقدّمه سيّد محمّد صحفى ، انتشاراتاهل بيت (عليهم السلام )، چاپ ششم .
اصول كافى ، محمّد بن يعقوب كلينى رازى ، دارالكتب الاسلاميه .
امثال قرآن ، على اصغر حكمت ، بنياد قرآن ، چاپ دوّم .
((ب ))
بحارالا نوار، علاّمه محمّدباقر مجلسى ، موسّسة الوفاء، بيروت لبنان .
بلاغة الحسين ، مصطفى آل اعتماد، ترجمه على كاظمى ، مؤ سّسه مطبوعاتى اسماعيليان ،چاپ دوّم .
((پ ))
پيشواى شهيدان ، سيّد رضا صدر، انتشارات 22 بهمن ، سازمان چاپ مهر، قم .
((ت ))
تفسير مجمع البيان ، ابوعلى امين الاسلام فضل بن حسن طبرسى ، چاپ بيروت .
تفسير روح الجنان ، شيخ ابوالفتوح رازى به تصحيح و حواشى حاج ميرزا ابوالحسنشعرانى و على اكبر غفّارى ، انتشارات اسلاميه ، تهران .
تفسير صافى ، ملا محسن فيض كاشانى ، به تصحيح ابوالحسن شعرانى ، انتشاراتاسلاميه ، چاپ ششم .
- تفسير منهج الصادقين ، ملاّ فتح اللّه كاشانى ، با مقدّمه و پاورقى مرتضوى وتصحيح على اكبر غفّارى ، انتشارات اسلاميه ، چاپ حيدرى .
تفسير نورالثقلين ، شيخ عبد على بن جعفر حويزى ، به تصحيح و تعليق سيّد هاشمرسولى محلاتى ، چاپ علميه قم .
تفسير روح البيان ، شيخ اسماعيل حقّى بروسوى ، مكتبه جعفرى تبريزى ، تهران .
تفسير گازر، ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجانى ، به تصحيح و تعليقميرجلال الدين حسينى ارموى ، چاپ اوّل 1337 ش .
تفسير الميزان ، علاّمه محمّد حسين طباطبائى ، چاپ بيروت .
تفسير نمونه ، جمعى از نويسندگان ، زير نظر استاد مكارم شيرازى ، چاپخانه مدرسهاميرالمؤ منين قم .
تفسير الكشّاف ، جاراللّه محمود بن عمر زمخشرى ، چاپ بيروت .
تفسير صفى ، حاج ميرزا حسين ، ملقّب به صفى على شاه ، چاپخانه ارتش ، 1328 ش .
تفسير كشف الاسرار و عدّة الابرار، منسوب به خواجه عبداللّه انصارى ، تاءليفابوالفضل ميبدى ، انتشارات اميركبير، چاپ سپهر، تهران .
تفسير امثال القرآن ، دكتر اسماعيل اسماعيلى ، انتشارات اسوه ، چاپ سوّم .
تحف العقول ، حسين بن شيعه حرانى ، انتشارات اسلاميه ، چاپ تابش .
تعليم وتربيت در اسلام ، شهيد مطهّرى ، انتشارات صدرا، چاپ بيست و چهارم .
((ث ))
ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ، ابوجعفر محمّد بن بابويه قمّى معروف به صدوق ، باترجمه على اكبر غفّارى ، كتابخانه صدوق .
((ج ))
جامع السعادت ، ملا مهدى نراقى ، چاپ مؤ سّسه مطبوعاتى اسماعيليان .
جهاد اكبر، امام خمينى (رضوان اللّه تعالى عليه )، واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت .
((خ ))
خصال صدوق ، محمّد بن بابويه قمّى ، انتشارات اسلاميه ، چاپ تابش .
((س ))
سفينة البحار، حاج شيخ عبّاس قمّى ، مؤ سّسه انتشارات فراهانى ، چاپاوّل .
((ش ))
شرح صد كلمه قصار از كلمات اميرالمؤ منين (عليه السلام )، حاج شيخ عبّاس ‍ قمّى ،انتشارات مؤ سّسه در راه حق ، قم ، چاپ مكرّر، بهار 1370.
شرح زندگانى محمّد تقى بافقى ، موسوى گرمارودى ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ،چاپ اوّل 1368.
((د))
الدّر المنثور، جلال الدّين سيوطى ، دارالفكر، بيروت لبنان
((ص ))
صحيفه نور، امام خمينى (قدس سره )، چاپ وزارت ارشاد اسلامى و سازمان مدارك فرهنگىانقلاب اسلامى .
((ع ))
علل الشرايع ، محمّد بن بابويه قمّى ، انتشارات حيدريه ، چاپ نجف .
((ف ))
فروغ ابديت ، استاد جعفر سبحانى ، چاپ انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم .
فوائد الرضويه ، حاج شيخ عباس قمى .
((ك ))
كشف الاسرار، امام خمينى رحمه اللّه ، چاپ انتشارات آزادى .
كليّات سعدى ، با مقدمه عباس اقبال آشتيانى ، چاپ دنياى كتاب .
كنزالعُمّال ، على المتقىّ الهندى ، مؤ سّسة الرسالة .
الكنى و الا لقاب ، حاج شيخ عباس قمى ، انتشارات بيدار، قم ايران .
((گ ))
گفتار فلسفى ، بزرگسال و جوان ، چاپ هياءت نشر معارف اسلامى .
((ل ))
لئالى الاخبار، شيخ محمّد نبى تويسركانى ، مكتبه محمّديّه ، قم .
((م ))
معارفى از قرآن ، شهيد دستغيب ، تفسير سوره حديد، انتشارات فقيه .
محجة البيضاء، ملامحسن فيض كاشانى ، به تصحيح و تعليق على اكبر غفّارى ، دفترانتشارات اسلامى ، چاپ دوم .
مستدرك الوسائل ، ميرزا حسين نورى ، انتشارات اسلاميّه ، تهران .
ميزان الحكمه ، محمّدى رى شهرى ، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم ، 1362.
مقتل خوارزمى ، ابى المؤ يّد الموفّق احمد بن الملكى اخطب خوارزم ، به تحقيق و تعليقمحمّد سماوى ، انتشارات مكتبه مفيد، قم .
مثنوى معنوى ، جلال الدين محمّد بلخى ، انتشارات نگاه و نشر علم ، چاپ حيدرى ، نوبت دوّم، 1371.
مفاتيح الجنان ، حاج شيخ عبّاس قمى .
مجلّه مكتب انقلاب ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ، ش 1.
مهر تابان ، آيت اللّه سيد محمدحسين حسينى طهرانى ، انتشارات باقر العُلوم عليهالسّلام .
((ن ))
نهج البلاغه ، فيض الاسلام ، چاپ كتابفروشى اسلاميّه .
نهج الفصاحة ، ابوالقاسم پاينده ، انتشارات جاويدان .

fehrest page

back page