بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 1, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10180001 -
     10180002 -
     10180003 -
     10180004 -
     10180005 -
     10180006 -
     10180007 -
     10180008 -
     10180009 -
     10180010 -
     10180011 -
     10180012 -
     10180013 -
     10180014 -
     10180015 -
     10180016 -
     10180017 -
     10180018 -
     10180019 -
     10180020 -
     10180021 -
 

 

 
 


next page

fehrest page

back page

نيز منتقل گردد، مسلما اين انتظار، انتظار غلط و نابجائى است ، آن مهندسى كه آن سيمها رابراى انجام وظائف مختلف تنظيم نموده سهم همه آنها را منظور كرده ، بعضى بلاواسطهاز مولد برق نيرو مى گيرند و بعضى با واسطه با ولتاژهاى مختلف .
آيه بعد روى سخن را به پيامبر كرده و وظيفه او را در برابر درخواست معجزات اقتراحىو بهانهجوئيهاى ديگر مشخص مى كند مى گويد: (ما تو را به حق براى بشارت و انذار(مردم جهان ) فرستاديم ) (انا ارسلناك بالحق بشيرا و نذيرا).
تو وظيفه دارى دستورات ما را براى همه مردم بيان كنى معجزات را به آنها نشان دهى وحقايق را با منطق تبيين نمائى ، و اين دعوت بايد توام با تشويق نيكوكاران ، و بيم دادنبدكاران ، باشد، اين وظيفه تو است .
(اما اگر گروهى از آنها بعد از انجام اين رسالت ايمان نياوردند تومسئول گمراهى دوزخيان نيستى ) (و لا تسئل عن اصحاب الجحيم ).
نكته ها
نكته 1- دلهاى آنها همانند يكديگر است
در آيات فوق خوانديم كه قرآن مى گويد: اين بهانهگيريها تازگى ندارداقوام منحرفپيشين نيز همين حرفها را داشتند، گوئى دلهاى آنها درست همانند هم ساخته شده ، اينتعبير اشاره به اين نكته نيز مى باشد كه گذشت زمان و تعليمات پيامبران مى بايستاين اثر را گذارده باشد كه نسلهاى آينده سهم بيشترى از آگاهى پيدا كنند و سخنانبياساسى كه نشانه نهايت جهل و نادانى است كنار بگذارند، اما متاسفانه اين گروه ازاين برنامه تكاملى هيچگونه سهمى نبرده اند
همچنان در جا ميزنند، گوئى تعلق به هزارانسال قبل دارند و گذشت زمان كمترين تكانى به فكر آنها نداده است .
نكته 2- دو اصل مهم تربيتى
(بشارت ) و (انذار) يا (تشويق ) و (تهديد) بخش مهمى از انگيزه هاىتربيتى و حركتهاى اجتماعى را تشكيل مى دهد، آدمى هم بايد در برابر انجام كار نيك(تشويق ) شود، و هم در برابر كار بد كيفر بيند تا آمادگى بيشترى براى پيمودنمسير اول و گام نگذاردن در مسير دوم پيدا كند.
تشويق به تنهائى براى رسيدن به تكامل فرد يا جامعه كافى نيست ، زيرا انسان دراين صورت مطمئن است انجام گناه خطرى براى او ندارد.
فى المثل ميبينيم : پيروان كنونى مسيح (عليه السلام ) عقيده به (فداء) دارند، ومعتقدند حضرت مسيح (عليه السلام ) فداى گناهان آنها گرديده ، حتى رهبرانشان گاهسند بهشت به آنها مى فروشند و گاه گناهشان را از طرف خدا ميبخشند! مسلما چنين جمعيتىبه آسانى مرتكب گناه مى شود .
در (قاموس كتاب مقدس ) مى خوانيم :..
. فدا نيز اشاره به كفاره خون گرانبهاى مسيح است كه گناه جميع ماها بر او گذارده شدو گناهان ما را در جسد خود بر صليب متحمل شد! مسلما اين منطق نادرست افراد را در ارتكابگناه جسور مى كند .
كوتاه سخن اينكه آنها كه تصور مى كنند تنها تشويق براى تربيت انسان (اعم ازكودكان و بزرگسالان ) كافى است ، و بايد تنبيه و تهديد و كيفر را به كلى شست وكنار گذاشت ، سخت در اشتباهند، همانگونه كه افرادى كه پايه تربيت را تنها برترس و تهديد مى گذارند و از جنبه هاى تشويقى غافلند نيز گمراه و بيخبرند.
اين هر دو گروه در شناخت انسان در اشتباهند، چرا كه توجه ندارند كه انسان مجموعهاىاست از بيم و اميد، از حب ذات و علاقه به حيات ، و نفرت از فناء
و نيستى ، تركيبى است از جلب منفعت و دفع ضرر، آيا انسانى كه ابعاد روح او را اين دوتشكيل مى دهد ممكن است پايه تربيتش تنها روى يك قسمت باشد.
مخصوصا تعادل ميان اين دو لازم است كه اگر تشويق و اميد از حد بگذرد باعث جرئت وغفلت است ، و اگر بيم و انذار بيش از اندازه باشد نتيجهاش ياس و نوميدى و خاموششدن شعله هاى عشق و تحرك است .
درست به همين دليل در آيات قرآن ، نذير و (بشير) يا (انذار) و بشارت در كنارهم قرار گرفته ، حتى گاهى بشارت بر انذار مقدم است مانند آيه مورد بحث ، (بشيرا ونذيرا) و گاه به عكس ، نذير بر بشير تقدم يافته ، مانند آيه 188 سوره اعراف ان اناالا نذير و بشير لقوم يؤ منون : من بيم دهنده و بشارت دهنده و بشارت دهندهام براىافرادى كه ايمان مى آورند.
هر چند در اكثر آيات قرآن ، بشارت مقدم داشته شده اين نيز ممكن است به خاطر اين باشدكه در مجموع ، رحمت خدا بر عذاب و غضب او پيشى گرفته است (يا من سبقت رحمته غضبه).

آيه و ترجمه


و لن ترضى عنك اليهود و لا النصرى حتى تتبع ملتهمقل ان هدى الله هو الهدى و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذى جاءك من العلم ما لك من الله من ولىو لا نصير (120)
الذين ءاتينهم الكتب يتلونه حق تلاوته اولئك يؤ منون به و من يكفر به فاولئك همالخسرون (121)


ترجمه :

120 هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا (بطوركامل تسليم خواسته هاى آنها شوى و) از آئين (تحريف يافته ) آنان پيروى كنى بگوهدايت تنها هدايت الهى است ، و اگر از هوى و هوسهاى آنها پيروى كنى ، بعد از آنكه آگاهشدهاى هيچ سرپرست و ياورى از ناحيه خدا براى تو نخواهد بود.
121 كسانى كه كتاب آسمانى ، به آنها دادهايم (يهود و نصارى ) و آن را از روى دقت مىخوانند، به پيامبر اسلام ايمان مى آورند و كسانى كه به او كافر شوند زيانكارند.
شان نزول :
در شان نزول آيه اول از ابن عباس چنين نقل شده كه يهود مدينه و نصاراى نجران انتظارداشتند كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) همواره در قبله با آنها موافقت كند،هنگامى كه خداوند قبله مسلمانان را از بيت المقدس به سوى كعبه گردانيد آنها از پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مايوس شدند (و شايد در اين ميان بعضى از طوائف مسلمان
ايراد مى كردند كه نبايد كارى كرد كه باعث رنجش يهود و نصارى گردد)آيه فوقنازل شد و به پيامبر اعلام كرد كه اين گروه از يهود و نصارى نه با هماهنگى در قبله ونه با چيز ديگر از تو راضى نخواهند شد، جز اينكه آئين آنها را دربست بپذيرى .
بعضى ديگر نقل كرده اند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اصرار فراوان داشتكه اين دو گروه را راضى كند، شايد اسلام را پذيرا گردند، آيه فوقنازل شد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اعلام كرد كه اين فكر را از سربدر كن چرا كه آنها به هيچ قيمت راضى نخواهند شد جز به پيروى از آئين آنها.
در شان نزول آيه دوم نيز روايات گوناگونى است : بعضى از مفسران معتقدند كه اينآيه درباره افرادى كه با جعفر بن ابى طالب از حبشه آمدند و از كسانى بودند كه درآنجا به او پيوستند نازل شد، آنها چهل نفر بودند، سى و دو نفراهل حبشه ، و هشت نفر از راهبان شام كه بحيرا راهب معروف نيز جزء آنان بود.
بعضى ديگر معتقدند كه آيه درباره افرادى از يهود همانند عبد الله بن سلام و سعيد بنعمرو و تمام بن يهودا و امثال آنها نازل شده كه اسلام را پذيرفتند و براستى مؤ منشدند.

تفسير:
جلب رضايت اين گروه ممكن نيست
از آنجا كه در آيه گذشته سلب مسئوليت از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دربرابر گمراهان لجوج مى كند، آيات فوق در ادامه همين بحث به پيامبر اسلام (صلىاللّه عليه و آله و سلم ) مى گويد:
اصرار بر جلب رضايت يهود و نصارى نداشته باش ، چه اينكه (آنها هرگز از توراضى نخواهند شد مگر اينكه به طور كامل تسليم خواسته هاى آنها و پيرو آئينشان شوى) (و لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم ).
تو وظيفه دارى به آنها بگوئى كه هدايت ، تنها هدايت الهى است(قل ان هدى الله هو الهدى ).
هدايتى كه آميخته با خرافات و افكار منحط افراد نادان نشده است ، آرى از چنين هدايتخالصى بايد پيروى كرد.
سپس اضافه مى كند: اگر تسليم تعصبها و هوسها و افكار كوتاه آنها شوى بعد ازآنكه در پرتو وحى الهى حقايق براى تو روشن شده ، هيچ سرپرست و ياورى از ناحيهخدا براى تو نخواهد بود (و لئن اتبعت اهوائهم بعد الذى جائك من العلم مالك من الله منولى و لا نصير).
و اما از آنجا كه جمعى از حق طلبان يهود و نصارى ، دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليهو آله و سلم ) را لبيك گفتند و اين آئين را پذيرا شدندقرآن پس از مذمت گروه سابق ازاينها به نيكى ياد مى كند و مى گويد: كسانى كه كتاب آسمانى را به آنها داديم و ازروى دقت آن را تلاوت كرده و حق تلاوتش را (كه تفكر و انديشه و سپسعمل است ) ادا كردند به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ايمان مى آورندالذينآتينا هم الكتاب يتلونه حق تلاوته اولئك يؤ منون به ).
و آنها كه نسبت به آن كافر شدند به خودشان ظلم كردند، همان زيانكارانند (و من يكفربه فاولئك هم الخاسرون ).
اينها كسانى بودند كه براستى حق تلاوت كتاب آسمانى خويش را بجا آوردند و همانسبب هدايتشان شد، چرا كه بشارتهاى ظهور پيامبر موعود را كه در آن كتب خوانده بودندمنطبق بر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ديدند و تسليم شدند و خدا هم از
آنها تقدير كرده است .
نكته ها
نكته 1- سؤ ال درباره جمله
(و لئن اتبعت اهوائهم )
جمله و لئن اتبعت اهوائهم ممكن است براى بعضى اين سؤال را به وجود آورد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) با آن مقام عصمت مگر ممكناست از هوسهاى منحرفان يهود پيروى كند؟
در پاسخ مى گوئيم : اين گونه تعبيرها كه در آيات قرآن كرارا ديده مى شود هيچمنافاتى با مقام عصمت انبياء ندارد، زيرا از يكسو جمله شرطيه است و جمله شرطيهدليل بر وقوع شرط نيست .
از سوى ديگر معصوم بودن گناه را بر پيامبرانمحال نمى كند، بلكه پيغمبر و امام با اينكه قدرت بر گناه دارند و اختيار از آنها سلبنشده دامنهايشان هيچگاه آلوده به گناه نمى گردد، به تعبير ديگر آنها قدرت بر گناهدارند ولى ايمان و علم و تقوايشان در حدى است كه هرگز به سراغ گناه نمى روندبنابراين هشدارهائى همانند هشدار فوق در مورد آنها كاملا بجاست از سوى سوم اين خطابگر چه متوجه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ولى ممكن است منظور همه مردمباشد.
نكته 2- جلب رضايت دشمن ، حسابى دارد
درست است كه انسان بايد با نيروى جاذبه اخلاق دشمنان را به سوى حق دعوت كند،ولى اين در مقابل افراد انعطاف پذير است ، اما كسانى هستند كه هرگز تسليم حرف حقنيستند، نبايد در فكر جلب رضايت آنها بود، اينجا است كه اگر ايمان نياوردند بايدگفت : به جهنم ! و بيهوده نبايد وقت صرف آنها كرد.
نكته 3- هدايت تنها هدايت الهى است
از آيات فوق ضمنا اين حقيقت استفاده
مى شود تنها قانونى كه مى تواند مايه نجات انسانها گردد قانون و هدايت الهى است ،چرا كه علم بشر هر قدر تكامل يابد باز آميخته بهجهل و شك و نارسائى در جهات مختلف است ، و هدايتى كه در پرتو چنين علم ناقصى پيداشود، هدايت مطلق نخواهد بود، تنها كسى مى تواند برنامه هدايت مطلق را رهبرى كند كهداراى علم مطلق و خالى از جهل و نارسائى باشد و او تنها خدا است .
نكته 4 حق تلاوت چيست ؟اين تعبير تعبير پر معنائى است و خط روشنىبراى ما دربرابر قرآن مجيد و كتب آسمانى مشخص مى سازد، چرا كه مردمدر برابر اين آيات الهىچند گروهند:
گروهى تمام اصرارشان بر اداى الفاظ و حروف از مخارج آن است آنها دائما در فكر وقفو وصل و حروف يرملون و شد و مدّند و كمترين اهميتى به محتوى و معنى ، تا چه رسد بهعمل كردن به آن ، نمى دهند، به گفته قرآن اينها همانند حيوانى هستند كه كتابهائى براو حمل شده باشد (كمثل الحمار يحمل اسفارا) سوره جمعه آيه 5)
گروهى ديگر از الفاظ فراتر رفته و در معانى دقت مى كنند و در ريزه كاريها و نكاتقرآن مى انديشند و از علوم آن آگاهند اما از عمل خبرى نيست !.
ولى گروه سومى هستند كه مؤ منان راستينند، قرآن را به عنوان يك كتابعمل ، و يك برنامه كامل زندگى پذيرفته اند، خواندن الفاظ و انديشه در معانى و دركمفاهيم اين كتاب بزرگ را مقدمه اى براى عمل مى دانند، و لذا هر زمان قرآن مى خوانند روحتازه اى در كالبد آنها پيدا مى شود، تصميم و اراده تازه ، آمادگى واعمال تازه ، و اين است حق تلاوت .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير اين آيه مى خوانيم كه فرمود:
يرتلون آياته ، و يتفقهون به ، و يعملون باحكامه ، و يرجون وعده ، و يخافون
و عيده ، و يعتبرون بقصصه ، و ياءتمرون باوامره ، و ينتهون بنواهيه ، ما هو و الله حفظآياته و درس حروفه ، و تلاوة سوره و درس اعشاره و اخماسه - حفظوا حروفه ، واضاعوا حدوده ، و انما هو تدبر آياته و العمل باركانه ،قال الله تعالى كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته :
(منظور اين است كه آيات آن را با دقت بخوانند و حقايق آن را درك كنند و به احكام آنعمل بنمايند، به وعده هاى آن اميدوار، و از وعيدهاى آن ترسان باشند، از داستانهاى آنعبرت گيرند، به اوامرش گردن نهند و نواهى آن را بپذيرند، به خدا سوگند منظورحفظ كردن آيات و خواندن حروف و تلاوت سوره ها و ياد گرفتن اعشار و اخماس آن نيست آنها حروف قرآن را حفظ كردند اما حدود آن را ضايع ساختند، منظور تنها اين است كه درآيات قرآن بينديشند و به احكامش عمل كنند، چنانكه خداوند مى فرمايد: اين كتابى استپر بركت كه ما بر تو نازل كرديم تا در آياتش تدبر كنند).

آيه و ترجمه


يابنى اسراءيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم و انى فضلتكم على العالمين (122)
و اتقوا يوما لاتجزى نفس عن نفس شيا و لا يقبل منهاعدل و لا تنفعها شفعة و لا هم ينصرون (123)


ترجمه :

122- اى بنى اسرائيل ! نعمتى را كه به شما ارزانى داشتم بياد بياوريد، و نيز بهخاطر بياوريد كه من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم
123- از روزى بترسيد كه هيچكس به جاى ديگرى جزا نمى بيند و هيچگونه عوضى از اوقبول نمى گردد و شفاعت ، او را سود نمى دهد و (از هيچ ناحيه ) يارى نمى شوند.

تفسير:
بار ديگر خداوند روى سخن را به بنى اسرائيل كرده و نعمتهاى خويش را بر آنها مىشمرد مخصوصا برترى و فضيلتى را كه خداوند براى آنها نسبت به مردم زمانشانقائل شده يادآورى مى كند.
مى فرمايد: اى بنى اسرائيل به خاطر بياوريد نعمتهائى را كه به شما ارزانى داشتم ونيز به خاطر بياوريد كه من شما را بر جهانيان (بر تمام مردمى كه در آن زمان زندگىمى كردند) برترى بخشيدم ) (يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم و انىفضلتكم على العالمين ).
ولى از آنجا كه هيچ نعمتى بدون مسئوليت نخواهد بود، بلكه خداوند در
برابر بخشيدن هر موهبتى تكليف و تعهدى بر دوش انسان مى گذارد در آيه بعد به آنهاهشدار مى دهد و مى گويد: (از آن روز بترسيد كه هيچكس به جاى ديگرى جزا نمىبيند) (و اتقوا يوما لا تجزى نفس عن نفس ‍ شيئا).
(و چيزى به عنوان غرامت و يا فديه كه بلاگردان آنها باشد پذيرفته نمى شود)(و لا يقبل منها عدل ).
(و هيچ شفاعتى (جز به اذن پروردگار) او را سود ندهد) (و لا تنفعها شفاعة ).
و اگر فكر مى كنيد كسى در آنجا جز خدا مى تواند انسان را كمك كند اشتباه است چرا كه(هيچكس در آنجا يارى نمى شود) (و لا هم ينصرون ).
بنابراين تمام راه هاى نجات كه در اين دنيا به آنمتوسل مى شويد همه بسته است ، تنها و تنها يك راه باز است ، و آن راه ايمان وعمل صالح ، و در برابر گناهان توبه كردن و اصلاح خويش نمودن است .
از آنجا كه در آيه 47 و 48 همين سوره عين همينمسائل مطرح شده (با تغيير مختصرى در تعبير) و ما در آنجا مشروحا بحث كرده ايم بهآنچه در بالا آمد قناعت مى كنيم .

آيه و ترجمه


و اذ ابتلى ابرهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماماقال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين(124)


ترجمه :

124- (به خاطر بياوريد) هنگامى كه خداوند ابراهيم را باوسائل گوناگونى آزمود، و او بخوبى از عهده آزمايش بر آمد، خداوند به او فرمود: منتو را امام و رهبر مردم قرار دادم ، ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده )خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كهپاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند).

تفسير:
(امامت ) اوج افتخار ابراهيم (عليه السلام )
از اين آيات به بعد سخن از ابراهيم پيامبر بزرگ خدا و قهرمان توحيد و بناى خانهكعبه و اهميت اين كانون بزرگ توحيد و عبادت است كه ضمن هيجده آيه اينمسائل را بر شمرده است .
هدف از اين آيات در واقع سه چيز است :
نخست اينكه مقدمه اى باشد براى مساءله تغيير قبله كه بعدا مطرح مى شود تا مسلمانانبدانند اين كعبه از يادگارهاى ابراهيم پيامبر بت شكن است و اگر امروز مشركان و بتپرستان آن را تبديل به بتخانه كرده اند اين يك آلودگى سطحى است و چيزى از ارزشو مقام كعبه نمى كاهد.
ديگر اينكه يهود و نصارى ادعا مى كردند ما وارثان ابراهيم و آئين او هستيم و اين آيات(در ارتباط با آيات فراوانى كه درباره يهود گذشت ) مشخص مى سازد كه آنها تا چهحد از آئين ابراهيم بيگانه اند.
سوم اينكه مشركان عرب نيز پيوند ناگسستنى ميان خود و ابراهيمقائل
بودند، بايد به آنها نيز فهمانده شود كه برنامه شما هيچ ارتباطى با برنامه اينپيامبر بزرگ بت شكن ندارد.
در آيه مورد بحث نخست مى گويد (بخاطر بياوريد هنگامى را كه خداوند ابراهيم را باوسائل گوناگون آزمود و او از عهده آزمايش به خوبى بر آمد) (و اذ ابتلى ابراهيمربه بكلمات فاتمهن ).
آرى اين آيه از مهمترين فرازهاى زندگى ابراهيم (عليه السلام ) يعنى آزمايشهاى بزرگاو و پيروزيش در صحنه آزمايشها سخن مى گويد، آزمايشهائى كه عظمت مقام و شخصيتابراهيم را كاملا مشخص ساخت ، و ارزش وجود او را آشكار كرد.
هنگامى كه از عهده اين آزمايشها برآمد، خداوند مى بايد جايزه اى به او بدهد فرمود: منتو را امام و رهبر و پيشواى مردم قرار دادم (قال انى جاعلك للناس اماما).
(ابراهيم تقاضا كرد كه از دودمان من نيز امامانى قرار ده ) تا اين رشته نبوت و امامتقطع نشود و قائم به شخص ‍ من نباشد (قال و من ذريتى ).
اما خداوند در پاسخ او (فرمود: پيمان من ، يعنى مقام امامت ، به ظالمان هرگز نخواهدرسيد) (قال لا ينال عهدى الظالمين ).
تقاضاى تو را پذيرفتم ، ولى تنها آن دسته از ذريه تو كه پاك و معصوم باشندشايسته اين مقامند!
نكته ها
در اينجا چند موضوع مهم است كه بايد دقيقا بررسى شود:
نكته 1- منظور از (كلمات ) چيست ؟
از بررسى آيات قرآن و اعمال مهم و چشمگيرى كه ابراهيم انجام داد و مورد تحسين خداوندقرار گرفت ، چنين استفاده مى شود كه مقصود از (كلمات ) (جمله هائى
كه خداوند ابراهيم را به آن آزمود) يك سلسله وظائف سنگين ومشكل بوده كه خدا بر دوش ابراهيم گذارده بود، و اين پيامبر مخلص همه آنها را بهعاليترين وجه انجام داد، اين دستورات عبارت بودند از:
بردن فرزند به قربانگاه و آمادگى جدى براى قربانى او به فرمان خدا!
بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمين خشك و بى آب و گياه مكه در جائى كه حتىيك نفر سكونت نداشت !
قيام در برابر بت پرستان بابل و شكستن بتها و دفاع بسيار شجاعانه در آن محاكمهتاريخى و قرار گرفتن در دل آتش ، و حفظ خونسردىكامل و ايمان در تمام اين مراحل !
مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگى خود و ورود در سرزمينهاى دوردست براى اداى رسالت خويش ، و مانند اينها.
و براستى هر يك از آنها آزمايشى بسيار سنگين ومشكل بود، اما او با قدرت و نيروى ايمان از عهده همه آنها بر آمد و اثبات كرد كهشايستگى مقام (امامت ) را دارد.
نكته 2- امام كيست ؟
از آيه مورد بحث اجمالا چنين استفاده مى شود: مقام امامتى كه به ابراهيم بعد از پيروزى درهمه اين آزمونها بخشيده شد. فوق مقام نبوت و رسالت بود.
توضيح اينكه : امامت معانى مختلفى دارد:
1- (امامت ) به معنى رياست و زعامت در امور دنياى مردم (آنچنان كهاهل
تسنن مى گويند).
2- (امامت ) به معنى رياست در امور دين و دنيا (آنچنان كه بعضى ديگر از آنها تفسيركرده اند).
3- امامت عبارت است از تحقق بخشيدن برنامه هاى دينى اعم از حكومت به معنى وسيع كلمه ،و اجراى حدود و احكام خدا و اجراى عدالت اجتماعى و همچنين تربيت و پرورش نفوس در(ظاهر) و (باطن ) و اين مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است ، زيرا (نبوت )و (رسالت ) تنها اخبار از سوى خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است اما درمورد (امامت ) همه اينها وجود دارد به اضافه (اجراى احكام ) و (تربيت نفوس ‍ ازنظر ظاهر و باطن ) (البته روشن است كه بسيارى از پيامبران داراى مقام امامت نيز بودهاند).
در حقيقت مقام امامت ، مقام تحقق بخشيدن به اهداف مذهب و هدايت به معنى(ايصال به مطلوب ) است ، نه فقط (ارائه طريق ).
علاوه بر اين (هدايت تكوينى ) را نيز شامل مى شود يعنى تاءثير باطنى و نفوذروحانى امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهاى آماده و هدايت معنوى آنها (دقت كنيد).
امام از اين نظر درست به خورشيد مى ماند كه با اشعه زندگى بخش خود گياهان راپرورش مى دهد، و به موجودات زنده جان و حيات مى بخشد نقش امام در حيات معنوى نيزهمين نقش است .
در قرآن مجيد مى خوانيم (هو الذى يصلى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الىالنور و كان بالمؤ منين رحيما) (خدا و فرشتگان او بر شما رحمت و درود مى فرستندتا شما را از تاريكيها به نور رهنمون گردند و او نسبت به مؤ منان مهربان است )(احزاب 43).
از اين آيه بخوبى استفاده مى شود كه رحمتهاى خاص خداوند و امدادهاى
غيبى فرشتگان مى تواند مؤ منان را از ظلمتها به نور رهبرى كند.
اين موضوع درباره امام نيز صادق است ، و نيروى باطنى امام و پيامبران بزرگ كه مقامامامت را نيز داشته اند و جانشينان آنها براى تربيت افراد مستعد و آماده و خارج ساختن آناناز ظلمت جهل و گمراهى به سوى نور هدايت تاءثير عميق داشته است .
شك نيست كه مراد از امامت در آيه مورد بحث معنى سوم است ، زيرا از آيات متعدد قرآناستفاده مى شود كه در مفهوم امامت مفهوم هدايت افتاده ، چنانكه در آيه 24 سوره سجده مىخوانيم : و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا باياتنا يوقنون : (و ازآنها امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت كنند، چون استقامت به خرج دادند و بهآيات ما ايمان داشتند).
اين هدايت به معنى ارائه طريق نيست ، زيرا ابراهيم پيش از اين ، مقام نبوت و رسالت وهدايت به معنى ارائه طريق را داشته است .
حاصل اينكه قرائن روشن گواهى مى دهد كه مقام امامت كه پس از امتحاناتمشكل و پيمودن مراحل يقين و شجاعت و استقامت به ابراهيم بخشيده شد غير از مقام هدايت بهمعنى بشارت و ابلاغ و انذار بوده است .
پس هدايتى كه در مفهوم امامت افتاده چيزى جز (ايصال به مطلوب ) و (تحقق بخشيدنروح مذهب ) و پياده كردن برنامه هاى تربيتى در نفوس آماده نيست .
اين حقيقت اجمالا در حديث پر معنى و جالبى از امام صادق (عليه السلام )نقل شده :
ان الله تبارك و تعالى اتخذ ابراهيم عبدا قبل ان يتخذه نبيا، و ان الله اتخذه نبياقبل ان يتخذه رسولا، و ان الله اتخذه رسولا قبل ان يتخذه خليلا، و ان الله اتخذه خليلاقبل ان يجعله اماما فلما جمع له الاشياء قال : انى جاعلك للناس ‍ اماماقال : فمن عظمها فى عين ابراهيم قال : و من ذريتىقال لا ينال عهدى الظالمين قال : لا يكون السفيه امام التقى :
(خداوند ابراهيم را بنده خاص خود قرار داد پيش از آنكه پيامبرش قرار دهد، و خداوند اورا به عنوان نبى انتخاب كرد پيش از آنكه او رارسول خود سازد، و او را رسول خود انتخاب كرد پيش از آنكه او را به عنوانخليل خود برگزيند، و او را خليل خود قرار داد پيش از آنكه او را امام قرار دهد، هنگامى كههمه اين مقامات را جمع كرد فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم ، اين مقام به قدرى در نظرابراهيم بزرگ جلوه كرد كه عرض نمود: خداوندا از دودمان من نيز امامانى انتخاب كن ،فرمود پيمان من به ستمكاران آنها نمى رسد... يعنى شخص سفيه هرگز امام افراد باتقوا نخواهد شد).
نكته 3- فرق نبوت و امامت و رسالت
بطورى كه از اشارات موجود در آيات و تعبيرات مختلفى كه در احاديث وارد شده بر مىآيد كسانى كه از طرف خدا ماءموريت داشتند داراى مقامات مختلفى بودند:
1- مقام نبوت يعنى دريافت وحى از خداوند، بنابراين نبى كسى است كه وحى بر اونازل مى شود و آنچه را بوسيله وحى دريافت مى دارد چنانكه مردم از او بخواهند در اختيارآنها مى گذارد.
2- مقام رسالت يعنى مقام ابلاغ وحى و تبليغ و نشر احكام خداوند و تربيت نفوس ازطريق تعليم و آگاهى بخشيدن ، بنابراين رسول كسى است كه موظف است در حوزهماءموريت خود به تلاش و كوشش برخيزد و از هر وسيله اى براى دعوت مردم به سوىخدا و ابلاغ فرمان او استفاده كند، و براى يك انقلاب فرهنگى و فكرى و عقيدتى تلاشنمايد.
3- مقام امامت يعنى رهبرى و پيشوائى خلق ، در واقع امام كسى است كه
با تشكيل يك حكومت الهى و بدست آوردن قدرتهاى لازم ، سعى مى كند احكام خدا را عملااجرا و پياده نمايد و اگر هم نتواند رسما تشكيل حكومت دهد تا آنجا كه در توان دارد دراجراى احكام مى كوشد.
به عبارت ديگر وظيفه امام اجراى دستورات الهى است در حالى كه وظيفهرسول ابلاغ اين دستورات مى باشد، و باز به تعبير ديگر،رسول ارائه طريق مى كند ولى امام (ايصال به مطلوب ) مى نمايد (علاوه بر وظائفسنگين ديگرى كه قبلا اشاره شد).
ناگفته پيدا است كه بسيارى از پيامبران مانند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هر سه مقام را داشتند هم دريافت وحى مى كردند، هم تبليغ فرمانهاى الهى ، و هم درتشكيل حكومت و اجراى احكام تلاش مى كردند و هم از طريق باطنى به تربيت نفوس مىپرداختند.
كوتاه سخن اينكه : امامت همان مقام رهبرى همه جانبه مادى و معنوى جسمى و روحانى و ظاهرىو باطنى است ، امام رئيس حكومت و پيشواى اجتماع و رهبر مذهبى و مربى اخلاق و رهبرباطنى و درونى است .
امام از يك سو با نيروى مرموز معنوى خود افراد شايسته را در مسيرتكامل باطنى رهبرى مى كند.
با قدرت علمى خود افراد نادان را تعليم مى دهد.
و با نيروى حكومت خويش يا قدرتهاى اجرائى ديگر،اصول عدالت را اجرا مى نمايد.
نكته 4- امامت يا آخرين سير تكاملى ابراهيم
از آنچه در بيان حقيقت امامت گفتيم به خوبى استفاده مى شود كه ممكن است كسى مقامپيامبرى و تبليغ و رسالت را داشته باشد و امام مقام امامت در او نباشد، اين
مقام ، نيازمند به شايستگى فراوان در جميع جهات است و همان مقامى است كه ابراهيم پساز آنهمه امتحانات و شايستگيها پيدا كرد، و اين آخرين حلقه سير تكاملى ابراهيم بود.
آنها كه گمان مى كنند منظور از امامت تنها (فرد شايسته و نمونه بودن ) است گويابه اين حقيقت توجه ندارند كه چنين مطلبى از آغاز نبوت در ابراهيم بوده .
و آنها كه گمان مى كنند منظور از امامت سرمشق و الگو بودن براى مردم بوده بايد بهآنها گفت اين صفت براى ابراهيم و تمامى انبياء ورسل از آغاز دعوت نبوت وجود دارد و به هميندليل پيامبر بايد معصوم باشد چرا كه اعمالش الگو است .
بنابراين مقام امامت ، مقامى است بالاتر از اينها و حتى برتر از نبوت و رسالت و اينهمان مقامى است كه ابراهيم پس از امتحان شايستگى از طرف خداوند دريافت داشت .
نكته 5- ظالم كيست ؟
منظور از (ظلم ) در جمله (لا ينال عهدى الظالمين ) تنها ستم به ديگران كردن نيست ،بلكه ظلم (در برابر عدل ) در اينجا به معنى وسيع كلمه به كار رفته و نقطهمقابل عدالت به معنى گذاردن هر چيز به جاى خويش ‍ است .
بنابراين ظلم آن است كه شخص يا كار يا چيزى را در موقعيتى كه شايسته آن نيست قراردهند.
از آنجا كه مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق ، مقام فوق العاده پر مسئوليت و باعظمتى است ، يك لحظه گناه و نافرمانى و سوء پيشينه سبب مى گردد كه لياقت اين مقامسلب گردد.
لذا در احاديث مى خوانيم كه امامان اهل بيت (عليهمالسلام ) براى اثبات انحصار خلافتبلافصل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام ) به همين آيهمورد بحث استدلال مى كردند، اشاره به اينكه ديگران در دوران جاهليت بت پرست بودند،تنها كسى كه يك لحظه در مقابل بت سجده نكرد على (عليه السلام ) بود، چه ظلمى از اينبالاتر كه انسان بت پرستى كند، مگر لقمان به فرزندش نگفت : يا بنى لا تشركبالله ان الشرك لظلم عظيم : (اى فرزندم شريك براى خدا قرار مده كه شرك ظلمعظيمى است ) (لقمان 13).
به عنوان نمونه (هشام بن سالم ) از امام صادق (عليه السلام )نقل مى كند كه فرمود: قد كان ابراهيم نبيا و ليس بامام ، حتىقال الله انى جاعلك للناس اماما، قال و من ذريتىفقال الله لاينال عهدى الظالمين ، من عبد صنما او وثنا لا يكون اماما:
(ابراهيم پيامبر بود پيش از آنكه امام باشد، تا اينكه خداوند فرمود من تو را امام قرارمى دهم ، او عرض كرد از دودمان من نيز امامانى قرار ده ، فرمود پيمان من به ستمكاراننمى رسد، آنان كه بتى را پرستش كردند امام نخواهند بود).
در حديث ديگرى عبدالله بن مسعود از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم )نقل مى كند كه : خداوند به ابراهيم فرمود: لا اعطيك عهدا للظالم من ذريتك ،قال يا رب و من الظالم من ولدى الذى لا ينال عهدك ؟قال من سجد لصنم من دونى لا اجعله اماما ابدا، و لا يصلح ان يكون اماما!: (من پيمان امامترا به ستمكاران از دودمان تو نمى بخشم ابراهيم عرض كرد: ستمكارانى كه اين پيمانبه آنها نمى رسد كيانند؟ خداوند فرمود: كسى كه براى بتى سجده كرده هرگز او راامام نخواهم كرد و شايسته نيست كه امام باشد).
نكته 6- امام از سوى خدا تعيين مى شود
از آيه مورد بحث ، ضمنا استفاده مى شود كه امام (رهبر معصوم همه جانبه مردم ) بايد ازطرف خدا تعيين گردد، زيرا
اولا امامت يك نوع عهد و پيمان الهى است و بديهى است چنين كسى را بايد خداوند تعيينكند كه او طرف پيمان است .
ثانيا افرادى كه رنگ ستم به خود گرفته اند و در زندگى آنها نقطه تاريكى از ظلم اعم از ظلم به خويشتن يا ظلم به ديگران و حتى يك لحظه بت پرستى وجود داشتهباشد، قابليت امامت را ندارند و به اصطلاح امام بايد در تمام عمر خود معصوم باشد
آيا كسى جز خدا مى تواند از وجود اين صفت آگاه گردد؟
و اگر با اين معيار بخواهيم جانشين پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را تعيينكنيم كسى جز امير مؤ منان على (عليه السلام ) نمى تواند باشد.
جالب اينكه نويسنده (المنار) از قول ابى حنيفهنقل مى كند كه او معتقد بود، خلافت منحصرا شايسته علويان است و به هميندليل شورش بر ضد حكومت وقت (منصور عباسى ) را مجاز مى دانست و به هميندليل او حاضر نشد منصب قضاوت را در حكومت خلفاى بنى عباس بپذيرد.
نويسنده المنار سپس اضافه مى كند كه ائمه اربعهاهل سنت همه با حكومتهاى زمان خود مخالف بودند و آنها را لائق زعامت مسلمين نمى دانستند،چرا كه افرادى ظالم و ستمگر بودند.
ولى عجيب است كه در عصر ما بسيارى از علماىاهل تسنن ، حكومتهاى ظالم و جبار و خودكامه را كه ارتباطشان با دشمنان اسلام ، مسلم وقطعى است و ظلم و فسادشان بر كسى پوشيده نيست ، تاءييد و تقويت مى كنند سهل است آنها را
(اولوالامر) و (واجب الاطاعه ) نيز مى شمرند.
نكته 7- پاسخ به دو سؤ ال
1- از آنچه در تفسير معنى امامت گفتيم ، ممكن است اين سؤال را برانگيزد كه اگر كار امام ايصال به مطلوب و اجرا كردن برنامه هاى الهى است ،اين معنى در مورد بسيارى از پيامبران حتى خود پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و ائمه طاهرين در مقياس عمومى تحقق نيافته بلكه هميشه افراد بسيار آلوده و گمراهىدر مقابل آنها وجود داشتند.
در پاسخ مى گوئيم مفهوم اين سخن اين نيست كه امام مردم را اجبارا به حق مى رساند بلكهبا حفظ اصل اختيار و داشتن آمادگى و شايستگى مى توانند از نفوذ ظاهرى و باطنى امام ،هدايت يابند.
درست همانگونه كه مى گوئيم خورشيد براى تربيت موجودات زنده آفريده شده ، يااينكه قرآن مى گويد كار باران زنده كردن زمينهاى مرده است مسلما اين تاءثير جنبهعمومى دارد اما در موجوداتى كه آماده پذيرش اين آثار و مهياى پرورش باشند.
2- سؤ ال ديگر اينكه لازمه تفسير فوق اين است كه هر امام بايد نخست نبى ورسول باشد و بعد به مقام امامت برسد، در صورتى كه جانشينان معصوم پيامبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلم ) چنين نبودند.
در پاسخ مى گوئيم : لزومى ندارد كه حتما شخص امام قبلا به مقام نبوت و رسالتبرسد بلكه اگر كسى قبل از او باشد كه مقام نبوت و رسالت و امامت در او جمع گردد(مانند پيامبر اسلام ) جانشين او مى تواند برنامه امامت او را تداوم بخشد و اين درصورتى است كه نياز به رسالت جديدى نباشد، مانند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) كه خاتم پيغمبران است .
به تعبير ديگر اگر مرحله گرفتن وحى الهى و ابلاغ تمام احكام ، انجام يافته و تنهامرحله اجرا باقى مانده است جانشين پيامبر مى تواند خط اجرائى پيامبر را ادامه دهد، ونيازى به اين نيست كه خود او نبى يا رسول باشد.
نكته 8- شخصيت ممتاز ابراهيم
نام ابراهيم در 69 مورد از قرآن مجيد ذكر شده ، و در 25 سوره سخن از وى به ميان آمدهاست ، در آيات قرآن از اين پيامبر بزرگ مدح و ستايش فراوان شده ، و صفات ارزنده اويادآورى گرديده است .
او از هر نظر قدوه و اسوه بود، و نمونه اى از يك انسانكامل .
مقام معرفت او نسبت به خدا منطق گوياى او در برابر بت پرستان ، مبارزات سرسختانهو خستگى ناپذيرش در مقابل جباران ، ايثار و گذشتش در برابر فرمان پروردگار،استقامت بى نظيرش در برابر طوفان حوادث و آزمايشهاى سخت او، هر يك داستان مفصلىدارد و هر كدام سرمشقى است براى مسلمانان و رهروان راه (الله ).
به گفته قرآن او از نيكان صالحان قانتان صديقان بردباران و وفا كنندگان به عهدبود، شجاعتى بى نظير و سخاوتى فوق العاده داشت .
به خواست خدا در تفسير سوره ابراهيم (مخصوصا بخش آخر سوره ) بحث مشروحى در اينزمينه مطالعه خواهيد كرد (به جلد دهم تفسير نمونه صفحه 397 به بعد مراجعه كنيد).

آيه و ترجمه


و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و امنا و اتخذوا من مقام ابرهيم مصلى و عهدنا الى ابرهيم واسمعيل ان طهرا بيتى للطائفين و العاكفين و الركع السجود (125)


ترجمه :

125- (و بخاطر بياوريد) هنگامى را كه خانه كعبه رامحل بازگشت و مركز امن و امان براى مردم قرار داديم (و براى تجديد همين خاطره ) از مقامابراهيم نماز گاهى براى خود انتخاب كنيد، و ما به ابراهيم واسماعيل امر كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجدهكنندگان پاك و پاكيزه كنيد.

تفسير:
عظمت خانه خدا
بعد از اشاره به مقام والاى ابراهيم در آيه گذشته ، به بيان عظمت خانه كعبه كه بهدست ابراهيم ساخته و آماده شد پرداخته ، مى فرمايد:
(به خاطر بياوريد هنگامى را كه خانه كعبه را (مثابة )(محل بازگشت و توجه ) مردم قرار داديم و مركز امن و امان ) (و اذ جعلنا البيت مثابةللناس و امنا).
(مثابة ) در اصل از ماده (ثوب ) به معنى باز گشت چيزى به حالت نخستين است ، واز آنجا كه خانه كعبه مركزى بوده است براى موحدان كه همهسال به سوى آن رو مى آوردند، نه تنها از نظر جسمانى كه از نظر روحانى نيزبازگشت به توحيد و فطرت نخستين مى كردند، از اين رو به عنوان مثابه معرفى شده ،و از آنجا كه خانه انسان كه مركز بازگشت هميشگى او مى باشدمحل آرامش و آسايش است ، در كلمه (مثابه ) يكنوع آرامش و آسايش ‍ خاطر، نيز افتاده است
و اين معنى با كلمه (امنا) كه پشت سر آن ذكر شده تاءكيد مى شود، كلمه (للناس )نشان مى دهد كه اين مركز امن و امان ، پناهگاهى است عمومى براى همه جهانيان و انسانها وتوده هاى مردم .
و اين در حقيقت اجابت يكى از درخواستهائى است كه ابراهيم از خداوند كرد كه بعدا به آناشاره مى شود.
سپس اضافه مى كند (از مقام ابراهيم نماز گاهى براى خود انتخاب كنيد) (واتخذوا منمقام ابراهيم مصلى ).
در اينكه منظور از مقام ابراهيم چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى گفته اند: تمام(حج ) مقام ابراهيم است ، بعضى به معنى (عرفه ) و (مشعر الحرام ) و(جمرات سه گانه ) گرفته اند، و بعضى گفته اند (تمام حرم مكه )، مقاممحسوب مى شود.
ولى ظاهر آيه همانگونه كه در روايات اسلامى وارد شده و بسيارى از مفسران نيز گفتهاند اشاره به همان مقام معروف ابراهيم است كه محلى است در نزديكى خانه كعبه ، و حجاجبعد از انجام طواف به نزديك آن مى روند و نماز طواف بجا مى آورند بنابراين منظور ازمصلى نيز محل نماز است .
سپس اشاره به پيمانى كه از ابراهيم و فرزندشاسماعيل درباره طهارت خانه كعبه گرفته است مى فرمايد و مى گويد: ما به ابراهيم واسماعيل امر كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجدهكنندگان (نمازگزاران ) پاكيزه داريد) (و عهدنا الى ابراهيم واسماعيل ان طهرا بيتى للطائفين و العاكفين و الركع السجود).
منظور از طهارت و پاكيزگى در اينجا چيست ؟ بعضى گفته اند: طهارت از لوث وجودبتها.
بعضى گفته اند: از آلودگيهاى ظاهرى و مخصوصا از خون و محتويات شكم
حيواناتى كه قربانى مى كردند، زيرا بعضى از ناآگاهان چنين اعمالى را انجام مىدادند.
و بعضى گفته اند طهارت در اينجا به معنى خلوص نيت به هنگام بناى اين خانه توحيداست .
ولى هيچ دليلى ندارد كه ما مفهوم طهارت را در اينجا محدود كنيم ، بلكه منظور پاك ساختنظاهرى و معنوى اين خانه توحيد از هر گونه آلودگى است .
و لذا در بعضى از روايات مى خوانيم كه اين آيه تعبير به پاكسازى از مشركان شده ودر بعضى ديگر به شستشوى بدن و پاكيزگى از آلودگيها.
نكته ها:
نكته 1- اثرات اجتماعى و تربيتى اين پناهگاه امن
طبق آيه فوق ، خانه خدا (خانه كعبه ) از طرف پروردگار به عنوان يك پناهگاه و كانونامن و امان اعلام شده و مى دانيم در اسلام مقررات شديدى براى اجتناب از هر گونه نزاع وكشمكش و جنگ و خونريزى در اين سرزمين مقدس وضع شده است ، بطورى كه نه تنهاافراد انسان در هر قشر و گروه و در هرگونه شرائط بايد در آنجا در امنيت باشندبلكه حيوانات و پرندگان نيز در آنجا در امن و امان بسر مى برند و هيچكس حق نداردمزاحم آنها شود.
در جهانى كه هميشه نزاع و كشمكش در آن وجود دارد، بودن چنين مركزى در آن مى توانداثر عميق مخصوصى براى حل مشكلات مردم از خود نشان دهد، زيرا امن بودن اين منطقه سببكه مردم با تمام اختلافاتى كه دارند در جوار آن در كنار هم بنشينند، و به مذاكرهبپردازند، و به اين ترتيب يكى از مهمترين مشكلات كه معمولا براى فتح باب مذاكراتبراى رفع خصومتها و نزاعها وجود دارد حل مى شود.
چون بسيار مى شود كه طرفين نزاع ، يا دولتهاى متخاصم جهان مايلند رفع خصومت كنندو براى اين منظور به مذاكره بنشينند، اما مكانى كه براى هر دو طرف مقدس و محترم و بهعنوان مركز امن و امان شناخته شده باشد پيدا نمى كنند ولى در اسلام اين پيش بينى شدهاست و مكه به عنوان چنين مركزى اعلام گرديد.
هم اكنون تمام مسلمانان جهان كه متاءسفانه گرفتار كشمكشها و اختلافات مرگبارى هستندمى توانند با استفاده از قداست و امنيت اين سرزمين باب مذاكرات را بگشايند و از معنويتاين مكان مقدس كه نورانيت و روحانيت خاصى در دلها ايجاد مى كند به رفع اختلافات خودبپردازند.
نكته 2- چرا خانه خدا
در آيه فوق از خانه كعبه به عنوان بيتى (خانه من ) تعبير شده در حالى كه روشن استخداوند نه جسم است و نه نياز به خانه دارد، منظور از اين اضافه همان (اضافهتشريفى ) است به اين معنى كه براى بيان شرافت و عظمت چيزى آن را به خدا نسبت مىدهند، ماه رمضان را(شهر الله ) و خانه كعبه را (بيت الله ) مى گويند.
آيه و ترجمه


و اذ قال ابرهيم رب اجعل هذا بلدا ءامنا و ارزق اهله من الثمرات من ءامن منهم بالله و اليومالاخر قال و من كفر فامتعه قليلا ثم اضطره الى عذاب النار و بئس المصير(126)


ترجمه :

126 (و بياد آوريد) هنگامى كه ابراهيم عرض كرد: پروردگارا اين سرزمين را شهر امنىقرار ده ، و اهل آن را آنها كه ايمان به خدا و روز بازپسين آورده اند از ثمرات(گوناگون ) روزى ده (ما اين دعاى ابراهيم را به اجابت رسانديم و مؤ منان را از انواعبركات بهره مند ساختيم ) اما به آنها كه كافر شدند بهره كمى خواهيم داد، سپس آنها رابه عذاب آتش مى كشانيم و چه بد سر انجامى دارند.

تفسير:
خواسته هاى ابراهيم از پيشگاه پروردگار
در اين آيه ابراهيم دو درخواست مهم از پروردگار براى ساكنان اين سرزمين مقدس مى كندكه به يكى از آنها در آيه قبل نيز اشاره شد.
قرآن مى گويد: (به خاطر بياوريد هنگامى كه ابراهيم عرض كرد پروردگارا اينسرزمين را شهر امنى قرار ده ) (و اذ قال ابراهيم رباجعل هذا بلدا آمنا)
و همانگونه كه در آيه قبل خوانديم اين دعاى ابراهيم به اجابت رسيد خدا اين سرزمينمقدس را يك كانون امن و امان قرار داد، و امنيتى از نظر ظاهر و باطن به آن بخشيد.
دومين تقاضايش اين است كه : (اهل اين سرزمين را آنها كه به خدا و روز بازپسين ايمانآورده اند از ثمرات گوناگون روزى ببخش ) (و ارزق اهله من الثمرات من آمن منهم باللهو اليوم الاخر).
جالب اينكه ابراهيم نخست تقاضاى (امنيت ) و سپس درخواست (مواهب اقتصادى ) مىكند، و اين خود اشاره اى است به اين حقيقت كه تا امنيت در شهر يا كشورى حكمفرما نباشدفراهم كردن يك اقتصاد سالم ممكن نيست !.
در اينكه منظور از ثمرات چيست ؟ مفسران گفتگوها دارند، ولى ظاهرا ثمرات يك معنى وسيعدارد كه هر گونه نعمت مادى اعم از ميوه ها و مواد ديگر غذائى ، و نعمتهاى معنوى راشامل مى شود، در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: هى ثمراتالقلوب : (منظور ميوه دلها است )! اشاره به اينكه خداوند محبت و علاقه مردم را به مردماين سرزمين جلب مى كند.
اين نكته نيز قابل توجه است كه ابراهيم اين تقاضا را تنها براى مؤ منان به توحيد وروز جزا مى كند، شايد به خاطر اينكه از جمله لاينال عهدى الظالمين در آيات گذشته به اين حقيقت پى برده بود كه گروهى از نسلهاىآينده او، راه شرك و ظلم و ستم مى پويند، و او در اينجا ادب را رعايت كرد و آنها را ازدعاى خود استثنا نمود.
به هر حال خداوند در پاسخ اين تقاضاى ابراهيم چنين (فرمود: اما آنها كه راه كفر راپوئيده اند بهره كمى (از اين ثمرات ) به آنها خواهم داد) (و به طوركامل محروم نخواهم كرد!) (قال و من كفر فامتعه قليلا).
اما در سراى آخرت (آنها را به عذاب آتش مى كشانم و چه بد سر انجامى دارند) (ثماضطره الى عذاب النار و بئس المصير).
اين در واقع صفت (رحمانيت ) همان رحمت عامه پروردگار است كه از خوان نعمت بىدريغش همه بهره مى گيرند، و از خزانه غيبش خوبان و بدان وظيفه خور باشند، ولىسراى آخرت كه سراى رحمت خاص او است ، رحمت و نجاتى براى آنها نيست .

آيه و ترجمه


و اذ يرفع ابرهيم القواعد من البيت و اسمعيل ربناتقبل منا انك انت السميع العليم (127)
ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك و ارنا مناسكنا و تب علينا انك انت التوابالرحيم (128)
ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم ءايتاك و يعلمهم الكتب و الحكمة و يزكيهم انك انت العزيز الحكيم (129)


ترجمه :

127- (و نيز بياد آوريد) هنگامى كه ابراهيم واسماعيل پايه هاى خانه (كعبه ) را بالا مى بردند (و مى گفتند) پروردگارا! از ما بپذيرتو شنوا و دانائى .
128- پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتى كه تسليم فرمانتباشد به وجود آور، و طرز پرستش خودت را به ما نشان ده ، و توبه ما را بپذير، كهتو تواب و رحيمى .
129- پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن ، تا آيات تو را بر آنهابخواند، و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند، زيرا تو توانا و حكيمى (و بر اينكار قادرى ).

تفسير:
ابراهيم خانه كعبه را بنا مى كند
از آيات مختلف قرآن و احاديث و تواريخ اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه خانهكعبه پيش از ابراهيم ، حتى از زمان آدم بر پا شده بود، در آيه 37 سوره ابراهيم ازقول اين پيامبر بزرگ مى خوانيم : ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتكالمحرم :(پروردگارا! بعضى از فرزندانم را در اين سرزمين خشك و سوزان در كنارخانه تو سكونت دادم ).
اين آيه گواهى مى دهد موقعى كه ابراهيم با فرزند شيرخوارشاسماعيل و همسرش به سرزمين مكه آمدند اثرى از خانه كعبه وجود داشته است .
در آيه 96 سوره آل عمران نيز مى خوانيم : اناول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا:(نخستين خانه اى كه به منظور پرستش خداوندبراى مردم ساخته شد در سرزمين مكه بود) مسلم است كه پرستش خداوند و ساختن مركزعبادت از زمان ابراهيم آغاز نگرديده بلكه قبلا و حتى از زمان آدم (عليه السلام ) بودهاست .
اتفاقا تعبيرى كه در نخستين آيه مورد بحث به چشم مى خورد نيز همين معنى را مى رساندآنجا كه مى گويد: به ياد آوريد هنگامى را كه ابراهيم واسماعيل پايه هاى خانه (كعبه ) را بالا مى بردند، و مى گفتند: پروردگارا! از ما بپذيرتو شنوا و دانائى (و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت واسماعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم ).
اين تعبير مى رساند كه شالوده هاى خانه كعبه وجود داشته و ابراهيم واسماعيل پايه ها را بالا بردند.
در خطبه معروف قاصعه از نهج البلاغه نيز مى خوانيم : الا ترون ان الله سبحانه اختبرالاولين من لدن آدم صلوات الله عليه الى الاخرين من هذا العالم باحجار ...فجعلها بيتهالحرام ...، ثم امر آدم و ولده يثنوا اعطافهم نحوه ...
(آيا نمى بينيد كه خداوند مردم جهان را از زمان آدم تا به امروز به وسيله قطعاتسنگى ... امتحان كرده است ، و آن را خانه محترم خود قرار داده ، سپس به آدم و فرزندانشدستور داد كه به گرد آن طواف كنند).
كوتاه سخن اينكه : آيات قرآن و روايات اين تاريخچه معروف را تاءييد مى كند كه خانهكعبه نخست به دست آدم ساخته شد، سپس در طوفان نوح فروريخت ، و بعد به دستابراهيم و فرزندش اسماعيل تجديد بنا گرديد
در دو آيه اخير از آيات مورد بحث ، ابراهيم و فرزندشاسماعيل ، پنج تقاضاى مهم از خداوند جهان مى كنند، اين تقاضاها كه به هنگاماشتغال به تجديد بناى خانه كعبه صورت گرفت به قدرى حساب شده و جامع تمامنيازمنديهاى زندگى مادى و معنوى است كه انسان را به عظمت روح اين دو پيامبر بزرگخدا كاملا آشنا مى سازد:
نخست عرضه مى دارند: (پروردگارا! ما را تسليم فرمان خودت قرار ده ) (ربنا واجعلنا مسلمين لك ).
بعد تقاضا مى كنند (از دودمان ما نيز امتى مسلمان و تسليم در برابر فرمانت قرار ده) (و من ذريتنا امة مسلمة لك ).
سپس تقاضا مى كنند طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده ، و ما را از آن آگاهساز) (و ارنا مناسكنا).
تا بتوانيم آنگونه كه شايسته مقام تو است عبادتت كنيم .

next page

fehrest page

back page