بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 11, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

حال كه اين نكته روشن گرديد مى گوئيم : ممكن بود در اين چهار جمله نيز به لفظمضارع تعبير مى كرد و مى فرمود: (و الذين يصبرون ابتغاء وجه ربهم )، (و يقيمونالصلوه )، (و ينفقون مما رزقناهم سرا و علانيه ) و (يدرون بالحسنه السيئه ) وليكن ديگر آن نكته اصالت و تبعيت را نمى رساند.
لذا براى اينكه بفهماند اولوا الالباب در مقامعمل مستمر در صبرند و جميع انحاء صبر را دارا هستند فرمود (الذين صبروا ابتغاء وجهربهم ) آنگاه براى اينكه دوام مراقبت ايشان را در مقامعمل برساند فرمود: (و يدرون بالحسنه السيئه ) تا برساند ايشان آنقدر مراقباعمال خود هستند كه اگر احيانا خللى در صبرشان و يا نمازشان و يا انفاقاتشان واقعشود فورا آن را جبران و تلافى مى كنند.
و اين عنايت از نظرى شبيه به عنايتى است كه در آيه (ان الذين قالوا ربنا اللّه ثماستقاموا تتنزل عليهم الملائكه ...) به كار رفته ، زيرا در اين آيه نيزاول در دو جا (قالوا) و (استقاموا) را ماضى ودنبال آن (تنزل ) را مضارع آورده ، تا بفهماندنزول ملائكه فرع بر گفتن (ربنا اللّه ) و استقامت است نه اينكه خواسته باشداستمرار نزول ملائكه را افاده كند.
معناى (عقبى الدار) و نقطه مقابل آن (سوءالدار)
و معناى (عقبى الدار) سرانجام محمود و پسنديده است ، چون عاقبت حقيقى همين است .
آرى ، هيچ چيز در عالم بر حسب آن فطرت و جبلتى كه خداى تعالى بر آن فطرتشآفريده جز به عاقبتى كه مناسب خودش و مايه سعادتش باشد منتهى نمى گردد، و عاقبتبد در حقيقت بطلان عاقبت است ، و معنايش اين است كه فلان كس و يا فلان چيز بخاطرخللى كه در آن بوده بى عاقبت شده ، در حالى كه خدايش خلق كرده بود براى رسيدنبه عاقبت . و اگر عاقبت بد را عاقبت مى گويند، از باب توسع و مجاز است ، و گرنهعاقبت بد در واقع بى عاقبتى است .
و بهمين جهت در آيه شريفه مطلق ذكر شده و فرموده (ايشانرا است سرانجام ). و اگرسرانجام دو قسم بود، يكى نيك و يكى بد، بايد مى فرمود: ايشانرا است سرانجام نيك .پس معلوم مى شود سرانجام همان سرانجام محمود است ، و لذا در آياتى كهمتقابل اين آيات است ، و متعرض حال كفار است هيچ وقت نمى فرمايد: (لهم عقبى الدار)بلكه مى فرمايد: (لهم سوء الدار).
و از همينجا بدست مى آيد كه مقصود از (دار) همين دار دنيا است ، و مقصود از دار دنيا همزندگى دار دنيا است . پس (عقبى الدار) معنايش سرانجام زندگى دنيا است .
مژده به صله رحم كنندگان كه با ارحام صالح خويش در بهشت عدن جمع خواهندشد


جنات عدن يدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم


كلمه (عدن ) به معناى استقرار است ، وقتى گفته مى شود (فلان عدن بمكان كذا)معنايش اين است كه فلانى در چنين مكانى استقرار يافت . كان جواهرات زمينى و فلزات راهم بدين جهت (معدن ) مى گويند كه جواهرات در آن استقرار دارند، پس ‍ (جنات عدن )به معناى بهشتهائى است كه نوعى از استقرار و خلود و سلامتى و ايمنى از هر جهت را دارد.
كلمه (جنات عدن ) عطف بيان و يا بدل است از كلمه (عقبى الدار)، و در نتيجه معنايشاين مى شود كه : عقبى الدار عبارتست از بهشت عدن و خلود. و بنابراين پس از زندگىدنيا بر حسب آن ناموسى كه خداوند آن زندگى را بر آن طبيعت و ناموس مطبوع نمودهزندگى واحد و متصلى است كه ابتدايش رنج و بلا و آخرش آسايش و نعمت و سلامتى است .و يا به عبارتى اولش دنيا و آخرش آخرت است ، و اين همان حقيقتى است كه خداوند اززبان اهل بهشت حكايتش نموده و فرموده : (و قالوا الحمد للّه الذى صدقنا وعده و اورثناالارض نتبوا من الجنه حيث نشاء).
آيه مورد بحث به بيانى كه خوانديد در قبال آيه (يصلون ما امر اللّه به انيوصل ) قرار گرفته ، و عاقبت اين حق (صله رحم ) را كه اولوا الالباب بدانعمل نمودند بيان مى كند، و ايشان را نويد مى دهد به اينكه به زودى به صلحاى ارحام ودودمانشان - از قبيل پدران و مادران و ذريه ها و برادران ، و خواهران ، و غير ايشان -مى پيوندند.
جمله (آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم ) با اينكه اسم مادران در آن نيست مع ذلك همهنامبردگان بالا را شامل است ، چون مادران همسران پدرانند كه كلمه (ازواج )شامل ايشان است ، و برادران و خواهران و عموها و دائى ها و اولاد آنان هم جزو ذريه هاىپدرانند، كه كلمه (آبائهم ) شامل آنان مى شود. و در آيه شريفه اختصار لطيفى بكاررفته است .


و الملئكه يدخلون عليهم من كل باب سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار


اين عقبى ، سرانجام اعمال صالحى است كه در هر بابى از ابواب زندگى بر آن مداومتدارند. و در هر موقعى كه ديگران منحرف مى گردند ايشان خويشتن دارى نموده ، خدا رااطاعت مى كنند و خود را از گناه دور مى دارند، و مصائب راتحمّل مى نمايند، و اين صبرشان با خوف و خشيت تواءم است .
جمله (سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار) حكايت كلام ملائكه است كه اولواالالباب را به امنيت و سلامتى جاودانى ، و سرانجام نيك نويد مى دهند، سرانجامى كههرگز دستخوش زشتى و مذمت نگردد.


و الذين ينقضون عهد اللّه من بعد ميثاقه ...


اين آيه حال غير مؤ منين را به طريق مقابله بيان مى كند. و جمله (و يفسدون فى الارض) كه در اين آيه در وصف حال كفار آمده در مقابل اوصافى است كه بعد از دو وصف وفاىبعهد اللّه و صله براى مؤ منين ذكر شده بود، و مى رساند كهاعمال صالح تنها عاملى است كه باعث اصلاح زمين و عمارت و آبادانى آن مى شود،عمارتى كه به سعادت نوع انسانى و رشد جامعه بشرى منتهى مى گردد. و ما بيان اينمعنا را در دليل نبوت عامه گذرانديم .
در آخر آيه مورد بحث خداى تعالى سزاى عمل ناقضين عهد، و سرانجام كار ايشان را بياننموده فرموده : (اولئك لهم اللعنه و لهم سوءالدار). و (لعنت ) به معناى دور كردناز رحمت و طرد از كرامت است ، و ايشان از رحمت و كرامت خدا دور نمى شوند مگر بخاطراينكه حق را كنار گذاشته و در باطل فرو رفته اند، چون سرانجامباطل جز نابودى و هلاكت چيز ديگرى نيست .


اللّه يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر...


اين آيه نكته اى را خاطرنشان مى سازد و آن اين است كه بهره اين دو طائفه ، يعنى عاقبتمحمود و بهشت جاودان اولوا الالباب ، و لعنت و جهنم ناقضين عهد، خود يك نوع رزقى استكه خداى تعالى هر كه را بخواهد و بهر طور بخواهد از آن و يا از اين ، روزى و بهره مىدهد، بدون اينكه در بهره دادنش الزام و يا منعى بوده باشد.
و نيز خاطرنشان مى كند كه اين عمل خداى تعالى بر وفق نظامى كه در حق وباطل قرار داده صورت مى گيرد، و به طور استمرار هم صورت مى گيرد. آرى ،سرانجام اعتقاد به حق و عمل بر طبق آن به ارتزاق از بهشت و سلامتى دائمى منتهى مىشود، و اعتقاد به باطل و عمل بر وفق آن به لعنت و دوزخ و عيش ناگوار مى انجامد.
معناى جمله : (و ما الحيوة الدنيا فى الآخرة الامتاع )
و اينكه فرمود: (و فرحوا بالحيوه الدنيا و ما الحيوه الدنيا فى الاخرة الا متاع )بطورى كه از سياق برمى آيد، مقصود از آن اين است كه رزق حقيقى همانا رزق آخرت است، و ليكن ناقضين عهد به خاطر تمايل به ظاهر زندگى دنيا و زينتهاى آن ، از زندگى ورزق آخرت غافل گشته ، به دنيا اعتماد نموده اند، و در نتيجه به داشتن آن خوشحالى مىكنند، و حال آنكه زندگى دنيا متاع و وسيله است و مقصود بالذات نيست ، و بايد از آنبراى زندگى ديگر استفاده كرد.
و بنابراين ، اگر زندگى دنيا را با زندگى آخرت مقايسه كنيم و مجموع آن دو را درنظر بگيريم ،
وقتى حق است كه به نظر آلى و مقدمى لحاظ شود، و منظور از آن كسب رزق آخرت و وسيلهزندگى آن سراى بوده باشد. اما اگر بر عكس ، منظور از آن خود باشد، و به نظراستقلالى لحاظ شود، خود يكى از مصاديق باطل خواهد بود، كه چون كفسيل پس از خشكيدن از بين مى رود و مورد انتفاع قرار نمى گيرد، همچنانكه در آيه اىديگر فرموده : (و ما هذه الحيوه الدنيا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهى الحيوان لوكانوا يعلمون ).
بحث روايتى
در احتجاج از امير المومنين (عليه السّلام ) در ضمن حديثى كه در پيراموناحوال كفار بحث مى كند نقل كرده كه در ذيل آيه (فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفعالناس فيمكث فى الارض ) فرموده : (زبد) در اين جا عبارت از گفتارى است كهملحدين درباره قرآن گفته بودند، و گفتاريست كه در موقع تجزيه وتحليل ، باطل و مضمحل مى گردد. و اما آن كلامى كه مردم از آن منتفع مى گردند همان(تنزيل ) است ، كه نه در هنگام نزول و نه در آينده باطلى بدان رخنه نمى كند، ودلهاى بشر آن را مى پذيرد. و مقصود از كلمه (ارض ) در اينجا همان دلها است ، كهقرارگاه علم و حكمت است .
مؤ لف : مقصود از (تنزيل ) منظور حقيقى از كلام خداست . و مقصود از گفتار ملحديندرباره قرآن ، آن تفسيرهايى است كه ايشان به راى خود مى كنند، و آنچه امام (عليهالسّلام ) فرموده برخى از مصاديق باطل است ، و آيه شريفه عام است ، و همانطور كه درگذشته گفتيم شامل همه باطلها مى شود.
و در الدّرالمنثور است كه ابن جرير و ابن ابى حاتم و ابو الشيخ از قتاده روايت كرده اندكه در تفسير (الذين يوفون بعهد اللّه و لا ينقضون الميثاق ) گفته : بر شما بادوفاى به عهد و اينكه ميثاق را نشكنيد، زيرا خداوند از آن نهى كرده ، و درباره آن بهشديدترين وجه اعلام خطر كرده و آن را در حدود بيست و چند جاى قرآن به عنوانخيرخواهى شما آورده ، و حجت بر شما قرار داده ، واهل فهم و عقلا و دانشمندان مى دانند كه عظمت هر چيزى به مقدارى است كه خدا عظمتش دادهباشد، و از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) براى مانقل كرده اند كه در خطبه خود فرموده : (ايمان ندارد كسى كه امانت دار نيست و دين نداردآن كس كه به عهد خود پاى بند نيست ).
مؤ لف : از ظاهر اين روايت به خوبى برمى آيد كه قتاده عهد و ميثاق راحمل كرده بر عهد و ميثاقهاى دائر ميان مردم ، وحال آنكه خواننده گرامى بياد دارد كه گفتيم ظاهر سياق آيه مخالف اين معنا است .
رواياتى درباره صله رحم و پيوند ارتباطباآل محمد (عليه السلام ) در ذيل جمله : (و الذين يصلون ...)
و در كافى به سند خود از عمر بن يزيد روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليهالسّلام ) از معناى كلام خداى عزوجل كه فرموده : (و الذين يصلون ما امر اللّه به انيوصل ) سؤ ال كردم ، فرمود: مقصود همان خويشاوندانت است .
و نيز به سند ديگرى از او روايت كرده كه گفت : خدمت امام صادق (عليه السّلام ) عرضكردم : چه كسانى منظور در اين آيه اند كه بايد با ايشان پيوند نمود؟ فرمود: اين آيهدر حق خويشان آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم )نازل شده ، ولى آيه عام است و شامل قرابت خود تو هم مى شود. آنگاه فرمود: زنهار ازكسانى مباش كه مى گويند فلان آيه فقط در فلان موضوعنازل شده .
مؤ لف : معنايش اينست كه آيات قرآن كريم در صورتى كه عموميت داشته باشد نبايدمنحصر به يك معنايش كرد، زيرا قرآن ظهر و بطنى دارد، و خداى تعالى مودت و دوستىذوى القرباى پيغمبرش را كه خود يكى از مصاديق صله رحم است اجر و پاداش رسالتقرار داده ، و فرموده : (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى ) علاوه براينكه روايت آتيه نيز بر اين معنا دلالت مى كند.
و در تفسير عياشى از عمر بن مريم روايت شده كه گفت : از امام صادق (عليه السّلام ) ازآيه (و الذين يصلون ما امر اللّه به ان يوصل )كردم ، فرمود: يكى از معانيش صله رحماست ، ولى نهايت درجه و بهترين مصاديق آن اين است كه با ما پيوند داشته باشى .
و نيز در همان كتاب از محمد بن فضيل روايت كرده كه گفت : من از عبد صالح (موسى بنجعفر صلوات اللّه عليه ) از معناى آيه (و الذين يصلون ما امر اللّه به انيوصل ) پرسش نمودم ، در جواب فرمودند: مقصود رحمآل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است كه آويزان بر عرش است ، و مى گويد:پروردگارا! پيوند كن با آن كس كه با من پيوند ميكند و قطع كن با آن كس كه با منقطع مى كند، و اين آيه در تمامى ارحام جريان دارد.
مؤ لف : در اين معنا روايات ديگرى نيز هست ، و ما در جلد چهارم اين كتاب در تفسيراوائل سوره نساء اين معنا را كه رحم آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آويزان برعرش است بيان نموده و توضيح داديم .
و در كافى به سند خود از سماعه بن مهران از ابى عبداللّه (عليه السّلام ) روايت كردهكه فرمود: از جمله چيرهايى كه خداى تعالى علاوه بر زكات دراموال واجب كرده مساءله صله رحم است ، كه فرموده : (والذين يصلون ما امر اللّه به انيوصل ).
مؤ لف : اين روايت را عياشى نيز در تفسير خود آورده .
چند روايت در ذيل جمله : (و يخافون سوء الحساب )
و در تفسير عياشى از حماد بن عثمان از امام صادق (عليه السّلام ) روايت كرده كه بهمردى فرمود: اى فلانى ! تو را چه مى شد با برادرت ؟ عرض كرد: فدايت شوم ! منحقى بر او داشتم خواستم حقّم را از او بگيرم . حضرت فرمود: بگو ببينم معناى آيه (ويخافون سوء الحساب ) چيست ؟ آيا معنايش اين است كه مى ترسند خداوند بر آنان ظلم وجور روا بدارد؟ نه به خدا قسم ، بلكه مى ترسند اينكه حسابشان را به دقّترسيدگى نمايند.
مؤ لف : اين روايت را صاحب معانى الاخبار و صاحب تفسير قمى نيزنقل كرده اند.
و نيز در همان كتاب از هشام بن سالم ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه درذيل آيه (و يخافون سوء الحساب ) فرموده : سوء حساب همان مداقه و خرده گيرىاست . و نيز فرمود: معنايش اين است كه گناهان را به حساب بياورد و حسنات را نياورد.
مؤ لف : دنباله اى كه در اين حديث آمده در احاديث به طرق ديگرى نيز از آنجناب روايتشده . و معناى اينكه حسنات به حساب نمى آيد اين است كه در اثر مداقهخلل و نواقصى از آن پيدا كرده از اين نظر غيرقابل اعتنايش مى كنند، دليل اين معنا روايت آتيه است .
و در همان كتاب از هشام از آن حضرت نقل كرده كه درذيل آيه فرمود: سيئات ايشان را به حساب مى آورند ولى حسناتشان را به حساب نمىآورند و همين استقصاء معناى سوء الحساب است .
و در همان كتاب از جابر از ابى جعفر (عليه السّلام ) روايت كرده كه فرمود:رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: نيكى به پدر و مادر و صله رحم ،حساب را آسان مى سازد، آنگاه تلاوت فرمودند: (و الذين يصلون ما امر اللّه به انيوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب ).
و در الدّرالمنثور در تفسير (جنات عدن ) از ابن مردويه از على (عليه السّلام ) روايتكرده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: جنت عدن درختى استكه خداوند به دست خود نشانده و فرموده : (كن ) و آنگاه موجود شده است .
روايتى درباره صبر و اقسام آن
و در كافى به سند خود از عمرو بن شمر يمانى ، و بدون ذكر بقيهرجال سند، از على (عليه السّلام ) روايت كرده كه فرمود:رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: صبر بر سه قسم است : صبر درمصيبت ، و صبر در طاعت ، و صبر در معصيت ، هر كس بر مصيبتى صبر كند تا با خوشى وتحمل آن را بگذراند خداوند برايش سيصد درجه مى نويسد، كه ما بين هر درجه تا درجهديگر به قدر مابين آسمان و زمين باشد. و كسى كه بر اطاعت خدا صبر كند، خداوندبرايش ششصد درجه مى نويسد، كه ميان هر درجه با درجه ديگر به قدر ما بين مغز زمينتا عرش فاصله باشد. و كسى كه بر معصيتى صبر كند خداوند نهصد درجه برايش مىنويسد، كه ميان يك درجه تا درجه ديگر به قدر ميان مغز زمين تا منتهاى عرش فاصلهباشد.
آيات 35 - 27 سوره رعد


و يقول الذين كفروا لو لا انزل عليه آيه من ربهقل ان اللّه يضل من يشاء و يهدى اليه من اناب (27)
الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكراللّه الا بذكر اللّه تطمئن القلوب (28)
الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسنماب (29)
كذلك ارسلناك فى امه قد خلت من قبلها امم لتتلوا عليهم الذى اوحينا اليك و هميكفرون بالرحمن قل هو ربى لا اله الا هو عليه توكلت و اليه متاب (30)
و لو ان قراناسيرت به الجبال او قطعت به الارض او كلم به الموتىبل للّه الامر جميعا افلم يايئس الذين آمنوا ان لو يشاء اللّه لهدى الناس ‍ جميعا و لايزال الذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعه اوتحل قريبا من دارهم حتى ياتى وعد اللّه ان اللّه لا يخلف الميعاد (31)
و لقد استهزىبرسل من قبلك فامليت للذين كفروا ثم اخذتهم فكيف كان عقاب (32)
افمن هو قائم علىكل نفس بما كسبت و جعلوا للّه شركاء قل سموهم ام تنبؤ نه بما لا يعلم فى الارض امبظاهر من القول بل زين للذين كفروا مكرهم و صدوا عنالسبيل و من يضلل اللّه فما له من هاد( 33)
لهم عذاب فى الحيوه الدنيا و لعذاب الاخرة اشقو ما لهم من اللّه من واق (34)
مثل الجنه التى وعد المتقون تجرى من تحتها الانهار اكلها دائمو ظلها تلك عقبى الذين اتقوا و عقبى الكافرين النار( 35)



ترجمه آيات
كسانى كه كفر ورزيدند مى گويند: چرا معجره اى از پروردگارش به اونازل نمى شود؟ بگو خدا هر كه را بخواهد گمراه مى كند، و هر كه بسوى او بازآيد اورا هدايت مى كند(27).
آنها كسانى هستند كه ايمان آورده و دلهايشان به ياد خدا آرامش مى گيرد، آگاه باشيد كهتنها با ياد خدا دلها آرامش پيدا مى كند(28).
همان كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند خوشى و سرانجام نيك از آن ايشاناست (29).
همچنان تو را در امتى فرستاديم كه پيش از آنها امتهائى در گذشته آمدند و رفتند تاآنچه را به تو وحى كرديم بر آنان بخوانى در حالى كه ايشان به رحمان كفر مىورزند، بگو پروردگار من اوست ، كه خدائى جز او نيست ، من بر اوتوكل مى كنم ، و رجوع من بسوى اوست (.3).
و اگر بوسيله قرآن كوهها حركت داده مى شد، و زمين شكافته مى شد، و يا مردگانبوسيله آن سخن گفته مى شدند، سودشان نمى داد، كه همه كارها به اراده خداست ، آيامگر كسانى كه ايمان آورده اند، از ايمان اينان ماءيوس نشدند و ندانستند كه اگر خدا مىخواست همه مردم را هدايت مى كرد و پيوسته كافران به سزاى كردارشان به حادثه اىهولناك برمى خورند، و يا به نزديك ديارشان فرود مى آيد؟ تا خدا وعده خويش رابياورد، كه خدا خلاف وعده نمى كند(31).
نيز پيغمبران پيش از تو را استهزاء كردند پس كسانى را كه كافر بودند مهلتى دادم وآنگاه مؤ اخذه كردم ، و ديدى عقوبت كردن من چه سخت بود ؟(32).
آنكه مراقب اعمال همه كسانست با غير او يكى است ؟ آنان براى خدا شريكانى قرار دادند،بگو نام آنها را بگوييد، آيا مى خواهيد خدا را از شريكان زمينى كه آنان را نمى شناسدخبر دهيد و يا صورتا سخنى ظاهرى (و تو خالى ) مى گوييد؟ نه ، بلكه براى كسانىكه كافرند نيرنگشان آرايش گرفت ، و از راه به در شدند، و هر كه را خدا گمراه كندراهنمائى ندارد(33).
در زندگى اين دنيا عذابى دارند، و عذاب دنياى ديگر سخت تر است ، و از عذاب خدا حافظو نگهدارى ندارند(34).
بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده اند، اين است كه در آن جويهاى روانست ، ميوه وسايه آنها دائمى است ، اين سرانجام كسانى است كه پرهيزگارى كرده اند، و سرانجامكافران جهنّم است (35).
بيان آيات
بار ديگر به گفتار كفار برمى گردد، كه گفتند: (لو لاانزل عليه آيه من ربه ) يعنى چرا از ناحيه پروردگارش آيتى بر اونازل نشد كه ما ببينيم و با ديدنش هدايت شويم و از شرك بسوى ايمان بگرائيم ؟
هدايت به دست خدا است و صرف وجود آيت معجزه سبب ايمان آوردن نيست
خداوند پاسخ مى دهد به اينكه هدايت و ضلالت اثر آيت و مستند به آن نيستند، بلكهمستند به خود خدايند، خداست كه هر كه را بخواهد هدايت و هر كه را بخواهد گمراه مى كند.
و سنت او بر اين جريان يافته كه كسانى را هدايت نمايد كه بسوى او بازگشت كنند، وداراى قلبى باشند كه بياد او آرامش و اطمينان داشته باشد، اين دسته اند كه داراىسرانجام نيك و عاقبت خيرند، و كسانى را گمراه كند كه به آيات واضحه و روشن او كفربورزند، كه ايشان راست عذاب در دنيا در حالى كه عذاب آخرتشان دشوارتر است ، وبغير از خدا هم كسى نگهدار ندارند.
اگر بدون مشيت او هدايت امكان داشت ديگر چه وسيله اى بهتر از معجزه اى مانند قرآن ؟ واينكه مى بينيد با بودن اين معجزه روشن هم عده اى هدايت نيافته اند، خود بهترينشاهداست بر اينكه امر هدايت بدست خداست ، و او نخواسته است كسانى هدايت شوند كهضلالت بر ايشان نوشته شده ، و خود فرموده : (و منيضلل اللّه فما له من هاد) كسانى را كه از اهل كفر و مكر، خداوند گمراهشان كرده باشدديگر هدايت شدنى نيستند.


و يقول الذين كفروا لو لا انزل عليه آيه من ربهقل ان اللّه يضل من يشاء و يهدى اليه من اناب


در اينجا به كلام كفار بازگشته و به جواب مى پردازد. و مقصود كفار از اينكه گفتند:(چرا آيتى بر او نازل نشد...) اين بوده كه ما قرآن را آيت نمى دانيم ، چرا آيتى نيامدكه ما بوسيله آن هدايت شويم ؟
دليل بر اينكه مقصود ايشان اين بوده جملات بعدى آيه است ، يعنى جمله(قل ان اللّه يضل من يشاء) و جمله (و لو ان قرآنا سيرت بهالجبال ... بل للّه الامر جميعا) و جمله (و صدوا عنالسبيل ...).
زيرا مى بينيم خداوند در پاسخشان به پيغمبر خود دستور مى دهد كه به ايشان بگويد:(ان الله يضل من يشاء و يهدى اليه من اناب )، و مى فهماند كه مساءله هدايت مربوط ومستند به آيه نيست تا اگر نازل شود هدايت شوند، و اگرنازل نشود گمراه گردند، بلكه مساءله هدايت و ضلالت مستند به خداى سبحان است ،اوست كه هر كه را بخواهد هدايت و هر كه را بخواهد گمراه مى كند.
و چون زمينه طورى بود كه ممكن بود از اين جواب توهم كنند كه هدايت و ضلالت دائر مدارمشيتى گزاف و نامنظم است ،
لذا براى اينكه چنين توهمى پيش نيايد نفرمود: (يهدى اليه من يشاء - هدايت مى كندبسوى خود كسى را كه بخواهد)، بلكه فرمود: (يهدى اليه من اناب - هدايت مى كندبسوى خود هر كه را كه بسوى او بازگشت نمايد)، و روشن ساخت كه استناد قضيه بهمشيت پروردگار خود بر اساس سنتى است كه دائما جريان داشته ، و بر طبق نظام متقنىاست كه هرگز خلل نمى پذيرد. آرى ، خداى تعالى هدايت كسى را مى خواهد كه خود اوبسوى خدا بازگشت بكند، و مشيتش بر ضلالت كسى تعلق مى گيرد كه از خداى روىگردان باشد و بسوى او بازگشت نكند.
پس كسى كه متصف به صفت انابه و رجوع بحق باشد و افكار و عقايدشمغلول به غلهاى اهواء نباشد، خداوند او را با اين دعوت حقه (قرآن ) هدايت مى فرمايد، وكسى كه افكار و عقايدش آزاد از قيد اهواء نباشد گمراه مى شود هر چند آيات مستقيم وروشن باشد، و از آيات منتفع نمى گردد هر چند كه معجزه هم باشد، آرى : (و ما تغنالايات و النذر عن قوم لا يؤ منون ).
از همينجا بدست مى آيد كه جمله (ان اللّه يضل من يشاء...) در تقدير: (ان اللّهيضل بمشيته من لم ينب اليه و يهدى اليه بمشيته من اناب اليه ) است ، يعنى خداوندبه مشيتش گمراه مى كند كسى را كه به سوى او رجوع نكند، و به مشيتش هدايت مى كندكسى را كه بسوى او بازگشت نمايد.
و نيز اين معنا روشن مى گردد كه ضمير در (اليه ) در جمله (يهدى اليه ) بهخداى تعالى برمى گردد. و اينكه بعضى گفته اند (به قرآن برمى گردد) صحيحنيست . و همچنين اينكه عده اى ديگر گفته اند(برسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) برمى گردد بى وجه است .


الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه الا بذكر اللّه تطمئن القلوب


اطمينان به معناى سكون و آرامش است ، و اطمينان به چيزى به اين است كه آدمى با آندلگرم و خاطر جمع شود.
و از ظاهر سياق برمى آيد كه صدر آيه بيانذيل آيه قبل است ، يعنى بيان جمله (من اناب )، و مى فهماند انا به همان ايمان و اطمينانقلب است با ذكر خدا، البته اين از ناحيه عبد است كه او را آماده و مستعد مى سازد براىاينكه مشمول عنايت و عطيّه الهى گردد، همچنانكه فسق و اعراض از حق در طرف ضلالت ،خود زمينه را آماده براى اضلال خدايى مى كند، و لذا فرموده : (و مايضل به الا الفاسقين ) و نيز فرمود: (فلما زاغوا ازاغ اللّه قلوبهم و اللّه لا يهدىالقوم الفاسقين ).
ايمان صرف ادراك نيست بلكه بايد تواءم با تسليموقبول قلبى باشد
و ايمان به خدا به صرف اين نيست كه انسان بداند و درك كند كه خدا حق است ، زيرامجرد دانستن و درك كردن ملازم با ايمان نيست ، بلكه با استكبار و انكار هم مى سازد،همچنان كه خودش فرموده : (و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ) و چون مى دانيم ايمان باانكار نمى سازد، پس نتيجه مى گيريم كه ايمان صرف ادراك نيست ، بلكه عبارتست ازپذيرائى و قبول مخصوصى از ناحيه نفس ، نسبت به آنچه كه درك كرده . قبولى كهباعث شود نفس در برابر آن ادراك و آثارى را كه اقتضاء دارد تسليم شود، و علامت داشتنچنين قبولى اين است كه ساير قوا و جوارح آدمى نيز آن راقبول نموده ، مانند خود نفس در برابرش تسليم شود.
اينجاست كه مى بينيم بسيارى از اشخاص با علم و درك زشتى و پليدى عملى ، معذلكبه آن عمل اعتياد دارند و نمى توانند خود را از آن بازدارند، براى همين است كه فقط قبحآن را درك كرده اند، ولى ايمان به آن ندارند، و در نتيجه تسليم درك خود نمى شوند. وبعضى ديگر را مى بينيم كه علاوه بر درك تسليم هم شده اند، و بعد از تسليمتوانسته اند بدون درنگ دست از آن كار بردارند و اين همان ايمان است .
و اين همان معنائى است كه از آيه شريفه (فمن يرد اللّه ان يهديه يشرح صدرهللاسلام و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء) استفاده مىشود.
پس هدايت از ناحيه خداى سبحان اقتضاى امرى را از قلب و يا صدرو يا نفس آدمى دارد كهنسبت آن امر با آن هدايت نسبت قبول و انفعال است به امر موردقبول ، كه در آيه 125 سوره انعام از آن به شرح صدر و توسعه سينه تعبير كرده ، ودر آيه مورد بحث آن را ايمان و اطمينان قلب ناميده ، و آن عبارت از اين است كه آدمى خود رادر قبول امر، مقبول در امنيت ببيند و قلبش با آن تسكين و آرامش يابد، و آن امر در قلبش راهپيدا كند و در آن جاى گزين شود، بدون اينكه قلب مضطرب و يا روى گردان شود.
حقيقت ترس از خدا و عدم منافات آن با اطمينان به خدا
از همينجا معلوم مى شود كه جمله (و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه ) عطف تفسيرى بر جمله(آمنوا) است ، و در نتيجه مى فهماند كه ايمان به خدا ملازم به اطمينان قلب بوسيلهياد خداست .
و اين با آيه سوره انفال كه مى فرمايد: (انما المومنون الذين اذا ذكر اللّه و جلتقلوبهم ) منافات ندارد، زيرا ترسى كه در اين آيه آمده ترسى نيست كه با اطمينانمنافات داشته باشد، بلكه حالتى است قلبى كه طبعاقبل از آمدن اطمينان عارض قلب مى شود، همچنانكه آيه (اللّهنزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلينجلودهم و قلوبهم الى ذكر اللّه ذلك هدى اللّه يهدى به من يشاء) هم اين معنا را افاده مىكند.
توضيح اينكه : هر نعمتى از ناحيه خداى سبحاننازل مى شود، و اما نقمت و عذاب و ناراحتى هر چه كه باشد در حقيقت چيزى نيست كه ازناحيه او نازل شده باشد، چون امر وجودى نيست ، بلكه امرى است عدمى ، و عبارت است ازافاضه نكردن خدا و امساك او از رساندن نعمت وانزال رحمت ، همچنانكه آيه شريفه (ما يفتح اللّه للناس من رحمه فلا ممسك لها و مايمسك فلا مرسل له من بعده ) هم آن را افاده مى كند.
و وقتى مسلم شد كه هيچ شرى از ناحيه خدا نازل نمى شود، و چون ترس هميشه از شرىاست كه ممكن است پيش بيايد، نتيجه مى گيريم كه حقيقت ترس از خدا همانا ترس آدمى ازاعمال زشت خويش است كه باعث مى شود خداوند ازانزال رحمت و خير خود امساك و خوددارى كند، بنابراين هر وقت كهدل آدمى به ياد خدا بيفتد اولين اثرى كه از خود نشان مى دهد اين است كه ملتفت قصورها وتقصيرها و گناهان خود گشته ، آنچنان متاثر شود كه عكس العملش در جوارح ، لرزه اندامباشد. دومين اثرش اين است كه متوجّه پروردگارش مى شود كه هدف نهائى فطرت اوست، و در نتيجه خاطرش سكون يافته و بياد او دلش آرامش مى يابد.
مراد از (ذكر) اعم از ذكر لفظى است
صاحب مجمع البيان براى (ذكر) معنائى كرده كه برگشتش به ذكر لفظى است ، اوگفته است : خداوند تعالى يك جا ذكر را مايه اطمينان قلب دانسته و در جايى ديگر باعثوجل و ترس قلب خوانده ، اين بدان جهت است كه مقصود از ذكر در اولى به ياد آوردنثوابها و نعمتهاى اوست كه بشمار نمى آيد، و منتهاى او كه كسى را ياراى تلافى آننيست ، آدمى وقتى به ياد نعمتهاى او مى افتد دلش ‍ آرام مى گيرد. و مقصود از ذكر در آنجاكه باعث ترس و اضطراب قلب مى شود، بياد آوردن عقاب خدا و انتقام اوست كه بياد هركه بيايد آرامش را از او سلب مى كند.
البته اين تفسير با تفسير كسى كه ذكر را به معناى قرآن گرفته بهتر مى سازدچنانكه در چند جاى قرآن (ذكر) به معناى خود قرآن آمده ، از آن جمله فرموده : (و هذاذكر مبارك ) و نيز فرموده : (انا نحن نزلنا الذكر) وامثال آن .
و ليكن ظاهر اين است كه مقصود از ذكر، اعم از ذكر لفظى است و بلكه مقصود از آن مطلقانتقال ذهن و خطور قلب است ، چه اينكه به مشاهده آيتى و برخوردن به حجتى باشد، و يابه شنيدن كلمه اى صورت گيرد. شاهدش اين است كه بعد از آنكه مى فرمايد: (الذينآمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه ) بعنوان قاعده كلى مى فرمايد: (الا بذكر اللّهتطمئن القلوب - با ياد خدا دلها آرام مى گيرد) و اين خود قاعده اى عمومى است كهشامل همه انحاء ذكر مى باشد، چه اينكه لفظى باشد، و چه غير آن ، و چه اينكه قرآنباشد و يا غير قرآن .
توضيحى درباره اينكه دلها فقط به ذكر خدا آرام مى گيرند
و در اينكه فرمود: (الا بذكر اللّه تطمئن القلوب ) تنبيهى است براى مردم به اينكهمتوجه پروردگار خود بشوند و با ياد او دلهاى خود را راحت سازند، چون آدمى درزندگى خود هدفى جز رستگارى به سعادت و نعمت نداشته ، و بيمى جز از برخوردناگهانى شقاوت و نعمت ندارد، و تنها سببى كه سعادت و شقاوت و نعمت و نقمت به دستاوست همان خداى سبحان است ، چون بازگشت همه امور به اوست ، و او است كه فوقبندگان و قاهر بر آنان و فعال ما يشاء و ولى مؤ منين و پناهندگان به اوست ، پس ياداو براى نفسى كه اسير حوادث است و همواره در جستجوى ركن وثيقى است كه سعادت او راضمانت كند،
و نفسى كه در امر خود متحير است و نمى داند به كجا مى رود و به كجايش مى برند وبراى چه آمده ، مايه انبساط و آرامش است ، آن گونه كه نوش دارو مايه راحتى و آرامشمارگزيده است . همانطور كه مارگزيده به نوش دارو ركون و اعتماد نموده ، خود را بهآن مى رساند، و پس از بكار بردن آنا فانا احساس نشاط سلامتى و عافيت مى كند، نفسنيز از ياد خدا اين احساس را مى نمايد.
پس هر قلبى بطورى كه جمع محلى بالف و لام (القلوب ) افاده مى كند با ذكر خدااطمينان مى يابد، و اضطرابش تسكين پيدا مى كند. آرى ، اين معنا حكمى است عمومى كه هيچقلبى از آن مستثناء نيست ، مگر اينكه كار قلب بجايى برسد كه در اثر از دست دادنبصيرت و رشدش ديگر نتوان آن را قلب ناميد، البته چنين قلبى از ذكر خدا گريزان واز نعمت طمانينه و سكون محروم خواهد بود همچنانكه فرموده : (فانها لا تعمى الابصار ولكن تعمى القلوب التى فى الصدور) و نيز فرموده (لهم قلوب لا يفقهون بها)ونيز فرموده : (نسوا اللّه فنسيهم ).
از ظاهر الفاظ آيه انحصار فهميده مى شود، چون متعلقفعل يعنى (بذكر اللّه ) بر خود فعل يعنى (تطمئن ) مقدم آمده ، در نتيجه مىفهماند كه دلها جز به ياد خدا به چيز ديگرى اطمينان نمى يابد. بيان گذشته ما نيزاين معنا را روشن مى كند، زيرا گفتيم كه دلهاى آدميان كه همان نفوس مدر كه باشد هيچهدفى جز رسيدن به سعادت و امنيت از شقاوت ندارد، و بهمين جهت است كه دست به دامناسباب مى زند و چون هيچ سببى از اسباب نيست مگر آنكه از جهتى غالب و از جهتى مغلوباست ، و تنها سبب غالب و غير مغلوب خداى سبحان و خداى غنى و ذو الرحمه است ، پس تنهابه ياد او دلها آرامش مى يابد، و اگر دلى به ياد غير او آرامش يابد، دلى است كه ازحقيقت حال خود غافل است و اگر متوجه وضع خود بشود بدون درنگ دچار رعشه و اضطرابمى گردد.
حرفهايى كه پاره اى مفسرين در اين آيه يعنى در تفسير آيه (الذين آمنوا و تطمئنقلوبهم بذكر اللّه ...)، زده اند، يكى اين است كه اين آيه جمله ايست استئنافى وابتدائى و كلمه (الذين آمنوا) مبتداء و جمله (طوبى لهم و حسن ماب ) در آيه بعدىخبر آنست ، و جمله (الذين آمنوا و عملوا الصالحات )بدل از جمله ابتدائيه است و جمله (الا بذكر اللّه تطمئن القلوب ) جمله معترضه ايست مابين مبتداء و خبر آن . و ليكن اين سخن كلامى بيهوده است .
مراد از حيات طيبه و (معيشت طوبى ) كه از آثار آرامش و اطمينان قلب است


الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن ماب


كلمه (طوبى ) بر وزن (فعلى ) - بضم فاء - مونث اطيب (پاكيزه تر) است ،وصفتى است براى موصوف محذوف ، و آن موصوف - به طورى كه از سياق برمى آيد- عبارتست از حيات و يا معيشت ، زيرا نعمت هر چه كه باشد از اين رو گوارا و مورد غبطهاست كه مايه خوشى زندگى است ، و وقتى مايه خوشى و سعادت است كه قلب با آنسكون و آرامش يابد و از اضطراب خلاص شود، و چنين آرامش و سكونى براى احدى دستنمى دهد مگر آنكه به خدا ايمان داشته باشد وعمل صالح كند، پس تنها خداست كه مايه اطمينان خاطر و خوشى زندگى است .
آرى ، چنين كسى از شر و خسران در آنچه پيش مى آيد ايمن و سالم است ، و چگونه نباشد وحال آنكه به ستونى تكيه زده كه انهدام نمى پذيرد. او خود را در تحت ولايت خداىتعالى قرار داده ، هر چه برايش تقدير كند، مايه سعادت اوست ، اگر چيزى به وى عطاكند خير اوست ، و اگر هم منع كند باز خير اوست .
همچنانكه خودش در وصف اين زندگى طيب فرموده : (منعمل صالحامن ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوه طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ماكانوا يعملون ) و در وصف كسانى كه با ذكر خدا داراى اطمينان قلب نيستند فرموده :(و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيمه اعمى ).
و بعيد نيست اينكه در آيه مورد بحث زندگى و معيشت مؤ منين را پاكيزه تر خوانده ، وپاكيزه گى بيشتر براى آنان قائل شده ، به منظور اشاره به اين نكته باشد كهزندگى به هر حال خالى از طيب نيست ، چيزى كه هست در مورد كسانى كه به ياد خدا وداراى آرامش ‍ قلب هستند طيب بيشترى دارد، زيرا زندگى آنان از آلوده گى به ناگواريهادور است .
پس جمله (طوبى لهم ) در تقدير: (لهم حياه - و يا - معيشه طوبى ) است ، يعنىبراى آنان است زندگى و يا عيشى طيب تر، بنابراين كلمه (طوبى ) مبتداء و كلمه(لهم ) خبر آنست . و اگر مبتداى نكره بر خبرش كه همان ظرف (لهم ) است مقدم شده، براى اين بوده كه زمينه گفتار زمينه تهنيت بوده است ، و درمثل چنين مقامى آنچه مايه تهنيت است را از در استعجال زودتر به زبان مى آورند تاشنونده به همين مقدار هم كه شده زودتر خرسند گردد، همچنانكه در بشارتها به جاىعبارت (لك البشرى ) مى گويند: (بشرى لك ).
و كوتاه سخن ، در آيه مورد بحث كسانى را كه ايمان به خدا آورده وعمل صالح مى كنند، و در نتيجه با ياد خدا داراى اطمينان قلب دائمى مى شوند، بهرسيدن به زندگى و عيشى طيب و سرانجام نيك بشارت مى دهد. و از همينجا معلوم مى شودچگونه آيه به آيات قبل خود متصل مى گردد. آرى همانطور كه قبلا هم گفتيم طيب عيش ازآثار اطمينان قلب است .
بيان اقوال مختلف در ذيل (طوبى لهم )بهنقل از مجمع البيان
در مجمع البيان در ذيل جمله (طوبى لهم ) فرموده : در معناى اين جمله چندقول است 1 - اينكه معنايش فرح و چشم روشنى است -نقل از ابن عباس 2 - اينكه زندگى اينان مورد غبطه است -نقل از ضحاك 3 - اينكه زندگى ايشان خير و كرامت است براى خودشان -نقل از ابراهيم نخعى 4 -بهشت از آن ايشان است -نقل از مجاهد. 5 - معنايش اين است كه زندگى پاك براى آنها است -نقل از زجاج . و حال خوش براى ايشان است -نقل از ابن انبارى ، وى گفته : طوبى صيغه فعلى از ماده (طيب ) است . بعضى ديگرگفته اند: طوبى لهم يعنى پاكيزه ترين اشياء كه همان بهشت است براى ايشان است -نقل از جبائى 6 - طوبى يعنى گوارا باد ايشان را زندگى طيب 7 - طوبى لهم يعنىنيك است براى ايشان - نقل از قتاده 8 - طوبى لهم يعنى چه خوبست آنچه براى ايشاناست - نقل از عكرمه 9 - طوبى لهم ، يعنى دوام خير براى آنها است .1 - طوبىدرختى است در بهشت كه ريشه اش در منزل رسول خدا (صلى اللّه اعليه و آله و سلم ) است، و در خانه هر يك از مؤ منين شاخه اى از آن وجود دارد -نقل از عبيد بن عمير و وهب و ابى هريره و شهر بن حوشب . و از ابى سعيد خدرى نيز بدونذكر سند نقل شده است . اين بود آنچه كه مورد حاجت ما بود از كلام صاحب مجمع البيان .
و بيشتر اين معانى از باب انطباق است ، نه اينكه از ظاهر آيه استفاده شده باشد.


كذلك ارسلناك فى امه قد خلت من قبلها امم ...


كلمه (متاب ) مصدر ميمى از توبه و به معناى رجوع است . اشاره به كلمه (كذلك )اشاره به سنت جاريه از دعوت امم به دين توحيد است و اينكه گمراه كردن هر كه رابخواهد و هدايت هر كه را بخواهد خود بر طبق نظامى است كه در رجوع به خدا و ايمان بهاو و سكون قلب به ياد او و عدم رجوع به او جريان دارد.
و معناى آيه اين است كه : تو را در امتى فرستاديم كهقبل از ايشان امتهاى ديگرى بودند و گذشتند، و اينارسال ، نظير همان ارسال و بر طبق سنتى است كه همواره در عالم جريان داشته ،ارسال تو نيز بدين منظور بوده كه بر امتت آنچه را كه به سويت وحى مى كنيم تلاوتكنى ، و براى آنها مضامين اين كتاب را تبليغ كنى وحال آنكه آنها به رحمان كفر مى ورزند.
و اگر فرمود: (به رحمان ) و نفرمود (به ما) با اينكه ظاهر سياق اقتضاء داشتبفرمايد (و براى ايشان كه به ما كفر مى ورزند تبليغ نمايى ) بدان جهت بود كهاشاره كند به اينكه نپذيرفتن وحيى كه رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) برايشان مى خواند - كه همان قرآن باشد - و اعتنا نكردنشان به امر آن و اعتراضشان بهاينكه (چرا آيتى از ناحيه پروردگارش بر اونازل نشده ) در حقيقت كفران رحمت عمومى الهى است ، رحمتى كه اگر آن را بپذيرند وبدان عمل كنند متضمن سعادت دنيا و آخرت آنان است .
معناى جمله : (اليه متاب )
(قل هو ربى لا اله الا هو عليه توكلت و اليه متاب ) - در اين جملهرسول گرامى خود را دستور مى دهد به اينكه مساءله توحيد را به صراحت به ايشانگوشزد كند، و فرمود: (بگو او پروردگار من است ، معبودى نيست جز او، من بر اوتوكل مى كنم و بازگشت گاه من بسوى اوست )، يعنى او تنها پروردگار من است بدوناينكه شريكى با او باشد. - بر خلاف آنچه كه شما پنداشته ايد - و تنها او براىمن ربوبيّت دارد، من نيز تنها او را قائم به جميع امور خود مى دانم و حوائجم را تنها بهدرگاه او عرضه مى دارم .
از اينجا كاملا روشن مى شود كه مساءله توكل كردن بر خدا، و بازگشت را تنها بسوى اودانستن ، از آثار ربوبيّت و متفرع بر آنست ، چون (رب ) به معنى مالك و مدبّر است .پس حاصل معنا اين مى شود كه : او وكيل من است و من به سوى او بازمى گردم .
بعضى گفته اند: منظور از كلمه (متاب ) توبه از گناهان است ، چون اگر به معناىاولى (بازگشت گاه ) بگيريم ، لازم مى آيد كه كلمه مزبور تاءكيد جمله (عليهتوكلت ) بوده باشد، و اين خلاف ظاهر است .
ليكن ما قبول نداريم كه اگر به آن معنا باشد تاءكيد مى شود، علاوه اين را همقبول نداريم كه تاءكيد بودن خلاف ظاهر است ، و مطلب در هر دو جهت روشن است .
بعضى ديگر گفته اند: معناى (اليه متاب )، (اليه متابى و متابكم ) است ، يعنىبازگشت من و شما به سوى اوست . و ليكن اين معنا مستلزم حذف و تقديرى است كه هيچدليلى بر آن نيست ، و صرف اينكه در واقع بازگشترسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و امتش به سوى خداست باعث و مصحح اين نمىشود كه ما آن را در تقدير آيه هم مقدر بدانيم ، بدون اينكه در كلام چيزى كه موجب آنباشد وجود داشته باشد.
بدون مشيت خداوند شگفت ترين آثار الهى نيز اثرى در هدايت گمراهان نخواهد داشت


و لو ان قرآنا سيرت به الجبال او قطعت به الارض او كلم به الموتىبل للّه الامر جميعا


مقصود از براه انداختن كوهها اين است كه آنها را از ريشه كنده از جايى به جايىانتقال دهند،
و مقصود از تقطيع زمين ، اين است كه آن را قطعه قطعه سازند، و مقصود از به سخن آوردنمردگان ، اين است كه ايشان را براى پرسش از اينكه بعد از مرگ چه بر سرشان آمدهزنده كنند، تا از گفته آنان بر حقيقت آخرت استدلال نمايند، چون پيشنهاد كفار و مقصودايشان از آيت همينها بوده .
و اينها امور عجيب و غريب و خارق العاده ايست كه به عنوان آثار قرآن فرض شده ، (كهبه فرضى هم كه قرآن چنين آثارى مى داشت باز اين كفار هدايت نمى شدند) و چون جمله(بل للّه الامر جميعا) در كلام بود و دلالت مى كرد بر اينكه جزاء (لو) چيست ، لذاجزاء شرط مزبور حذف گرديده است .
اين آيات بطورى كه دانستى در مقام بيان اين معنا است كه مساءله هدايت مربوط به آيههايى كه پيشنهاد مى كنند و مى گويند: (لو لاانزل عليه آيه ...) نيست ، بلكه امر هدايت به دست خداست ، كه هر كه را بخواهد گمراهو هر كه را كه بسويش انابه كند هدايت مى نمايد.
و همچنين آيات بعدى ، از قبيل (بل زين للذين كفروا مكرهم و صدوا عنالسبيل و من يضلل اللّه فما له من هاد)، و همچنين آيه (و كذلك انزلناه حكما عربيا ولئن اتبعت اهواءهم ...) و آيه (و ما كان لرسول ان ياتى بايه الا باذن اللّه ...) وهمچنين آيات قبل ، همه در اين سياق قرار دارند و در مقام بيان اين معنا هستند.
بنابراين ، جزاء (لو) كه گفتيم حذف شده چيزى نظير اين است كه بگوييم : (هدايتنخواهند شد مگر آنكه خدا بخواهد)، و معناى آن اين است كه : اگر هم فرض كنيم كهقرآن چنين اثرى مى داشت كه كوهها را از ريشه مى كند و زمين را پاره پاره مى نمود ومردگان را بزبان درمى آورد، مع ذلك با ديدن اين گونه آثار، هدايت شونده نيستند، مگرآنكه خدا بخواهد، بلكه امر تمامى آن بدست خداست ، و زمام هيچ امرى بدست غير او نيستتا كسى توهم كند كه اگر آيتى عظيم و عجيب و غريب و مدهشنازل مى شد ممكن بود اين كفار را هدايت كند، نه ، بلكه امر همه اش بدست خداست ، و هدايتهم (كه خود امرى است از امور) مربوط به مشيت او است .
و بنابراين آيه شريفه از نظر معنا شبيه مى شود به آيه (و لو اننا نزلنا اليهمالملئكه و كلمهم الموتى و حشرنا عليهم كل شى ء قبلا ما كانوا ليومنوا الا ان يشاء اللّه).
وجوهى كه در معناى آيه شريفه : (و لو ان قرانا سيرتبهالجبال ... بل لله الامر جميعا) گفته شده است
و بعضى گفته اند: جزاء (لو) كه حذف شده چيزى نظير اين است كه بگوييم : (هرآينه اين قرآن است ) و مقصود بيان عظمت شاءن قرآن ، و اين نكته است كه قرآن درقدرت بيان و نفوذ كلام نهايت درجه را دارد،
و اين از جهالت كفار است كه از قرآن اعراض نموده پيشنهاد معجزه ديگرى مى كنند چهمعجزه اى بالاتر از اين قرآن كه در رفعت قدر و عظمت به حدى است كه اگر قرآنىفرض شود كه كوهها را از جاى كنده يا زمين را پاره پاره كند و يا مردگان را به زبانآورد (كلمه يا در هر دو جمله بمنظور منع خلو است نه منع جمع ) قطعا همين قرآن خواهد بود،ليكن خداوند قرآن را اين چنين نازل نكرده .
و بنابراين معنا، آيه شريفه در معناى آيه (لو انزلنا هذا القرآن علىجبل لرايته خاشعا متصدعا من خشيه اللّه ) است .
و ليكن اين معنا با سياق آيات به بيانى كه گذشت مساعد و سازگار نيست ، و مخصوصابا جمله (بل للّه الامر جميعا) و همچنين با جمله بعدى : (افلم يايئس الذين آمنوا ان لويشاء اللّه لهدى الناس جميعا) هيچ نمى سازد، و به زودى توضيح اين ناسازگارى -انشاء اللّه - خواهد آمد. و لذا مفسرينى كه آيه را به معنائى كهنقل شد تفسير كرده اند در تفسير (بل للّه الامر جميعا) و ربطشبماقبل ، خود رابه زحمت انداخته اند و گفته اند:
معنايش به ضميمه صدر آيه اين است كه اگر قرآنى فرض شود كه چنين اثرى به آنبدهند همين قرآن خواهد بود، و ليكن خداى سبحان چنين كارى را با اين قرآن نكرده ، بلكهآن را بهمين صورتى كه هست نازل كرده ، چون امر همه اش فقط به دست او است .
بعضى ديگر گفته اند: حاصل معناى (بل ) اين است كه اين گونه امور خارق العاده باقرآن انجام نمى شود، و اگر انجام شود به وسيله ديگرى كه در تحت اراده خداست انجاممى گيرد، چون همه امور بدست او است و بس .
بعضى ديگر گفته اند: بهتر اين است كه بگوييم جمله مورد بحث يعنى(بل للّه الامر جميعا) عطف بر محذوف است ، و تقدير اين است كه (اختيار هيچ امرىبدست تو نيست ، بلكه همه اش بدست خداست ).
و ليكن خواننده محترم خود داورى مى كند كه سياق با هيچيك از اين چند معنا مساعدت ندارد، وحق معنا كه با سياق سازگار باشد همان است كه كلمه(بل ) اعراض از خود جمله شرطيه سابق باشد و جزاء آن در تقدير گرفته شود. وهمانطور كه گفتيم تقدير جمله شرطيه و جزائش چيزى نظير اين باشد (كه اگر همقرآنى نازل شود كه فرضا كوه ها را از جاى بكند و زمين را قطعه قطعه سازد و مردگانرا به زبان آورد باز اينان هدايت نمى شوند مگر آنكه خدا بخواهد).


افلم يايئس الذين آمنوا ان لو يشاء اللّه لهدى الناس جميعا


سه وجه در معناى آيه : (افلم يياءس الذين امنوا ان لو يشاء الله لهدىالناسجميعا)
اين آيه تفريع بر مطالب قبل است ، و در معناى آن سه وجه گفته اند:
1 - بعضى گفته اند: كلمه (ياس ) بر اساس لغت هوازن به معناى (علم ) است ونيز بعضى گفته اند كه اين معنا بر مبناى لغت (حى ) كه قبيله اى از نخع مى باشنداست . و استدلال كرده اند به شعريكى از شعراى نخع به نام (سحيم بنوثيل رباحى ) كه گفته است :
اقول لهم بالشعب اذ ياسروننى

الم تياسوا انى ابن فارس زهدم

و نيز استدلال كرده اند به شعر (رباح بن عدى ) كه گفته است :
الم يياس الاقوام انى انا ابنه

و ان كنت عن ارض العشيره نائيا

و بنابراين لغت ، حاصل تفريع اين نمى شود كه وقتى اسباب ، قدرت هدايت اينان راندارند، حتى قرآن هم اگر كوهها را از جاى بركند و زمين را پاره پاره كند و مردگان رابه زبان آورد باز نمى تواند ايشان را هدايت كند. و چون امر همه اش به دست خداست لذاواجب است مؤ منين بدانند كه خدا هدايت كفار را نخواسته ، چون اگر او مى خواست همه مردم راهدايت مى كرد، چه مؤ منين را و چه كفار را، اما او كفار را هدايت نكرد و در نتيجه ايشان راهنيافتند، و نخواهند يافت .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation