بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     301 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     302 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     303 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     304 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     305 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     306 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     307 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     308 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     309 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     310 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     311 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     312 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     313 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     314 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     315 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     316 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     317 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     318 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     319 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     320 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     321 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     322 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     323 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     324 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     325 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     326 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     327 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     328 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     329 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     330 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     331 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     332 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     333 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     334 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     335 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     336 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

و از آنجا كه ركن دوم ايمان - بعد از اقرار به توحيد پروردگار - شهادت به نبوّت است، امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى افزايد: «و گواهى مى دهم كه محمّد(صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده او است» (وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً- صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ).

سپس در يك عبارت كوتاه، وظايف سنگين نبوّت او را در سه جمله بيان مى فرمايد و مى گويد: «خداوند او را فرستاد تا فرمانش را اجرا كند، و اتمام حجّت نمايد، و (بندگان را در برابر مخالفت فرمانش) بيم دهد». (أَرْسَلَهُ لاِِنْفَاذِ أَمْرِهِ، وَإِنْهَاءِ عُذْرِهِ، وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ(2)).


1. «بادى» از مادّه «بَدْو» (بر وزن سرو) در اصل به معناى ظاهر شدن و آشكار گشتن است و به معناى سرآغاز نيز مى آيد. در خطبه بالا هر دو معنا مناسب است، چراكه خداوندهم سرآغاز هستى است و هم آثار وجودش ظاهر و آشكار است به گونه اى كه پهنه زمين و آسمان را فراگرفته است.
2. «نُذُر» جمع «نذير» به معناى بيم دهنده است و در اينجا اشاره به آيات و اخبار الهى است كه در آن نسبت به نافرمانى و عصيان هشدار داده شده است.

[337]

جمله اوّل، اشاره به قيام پيامبر(صلى الله عليه وآله) و دعوت مردم به سوى ايمان به خدا و جمله دوم، اشاره به اتمام حجّت از طريق ابلاغ دستورات پروردگار و ارائه دلايل و مدارك عقلى و معجزات، و جمله سوم، اشاره به بيان عذاب الهى در دنيا و آخرت جهت كسانى است كه مخالفت فرمان حق مى كنند.

* * *

 

 

[338]

[339]

 

 

بخش دوم

 

أُوصِيكُمْ عِبَادَاللهِ بَتَقْوَى اللهِ الَّذِي ضَرَبَ الاَْمْثَالَ، وَ وَقَّتَ لَكُمُ الاْجَالَ، وَأَلْبَسَكُمُ الرِّيَاشَ، وَ أَرْفَغَ لَكُمُ الْمَعَاشَ، وَ أَحَاطَ بِكُمُ الاِْحْصَاءَ، وَأَرْصَدَ لَكُمُ الْجَزَاءَ، وَآثَرَكُمْ بِالنِّعَمِ السَّوَابِغِ، وَالرِّفَدِ الرَّوَافِغِ، وَأَنْذَرَكُمْ بِالْحُجَجِ الْبَوَالِغِ، فَأَحْصَاكُمْ عَدَداً، وَ وَظَّفَ لَكُمْ مُدَداً، فِي قَرَارِ خِبْرَة، وَدَارِ عِبْرَة، أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِيهَا، وَ مُحَاسَبوُنَ عَلَيْهَا.

 

ترجمه

اى بندگان خدا! شما را به تقوا و ترس از خدايى كه مَثَل هايى براى بيان حقايق ذكر كرده است، سفارش مى كنم! همان خداوندى كه مدّت زندگى شما را معيّن فرموده است و لباس هاى زيبا بر شما پوشانيد و زندگى پر وسعت به شما بخشيد; خدايى كه حساب و شمارش را بر گِرد شما قرار داد و جزا را مراقب شما نمود (تمام اعمال شما تحت حساب است و پاداش و كيفر الهى در انتظار شما است) همان كس كه شما را با نعمت هاى گسترده و بخشش هاى وسيعِ (خود) مقدّم داشته و با دلايل روشن و رسا، شما را (از مخالفت فرمانش) بيم داده است، تعداد شما را به خوبى مى داند و مدّتهاى كوتاهى براى توقّف در اين جهان براى شما مقرّر فرموده، جهانى كه قرارگاه آزمايش و سراى عبرت است; در آن آزموده مى شويد و در برابر اعمالى كه انجام داده ايد، حسابرسى خواهيد شد.

[340]

شرح و تفسير

تقوا سرنوشت سازترين مسأله زندگى انسانها

در بخش دوم از اين خطبه، بعد از حمد و ثناى الهى و شهادت به نبوّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) امام(عليه السلام) به سراغ سرنوشت سازترين مسأله در زندگى انسانها، يعنى تقوا مى رود، و همه را توصيه به تقواى الهى مى كند، و براى خداوند دَه وصف بيان مى نمايد كه همه آنها انگيزه تقوا است.

گاه اشاره به نعمت هاى فراوان خدا مى كند و گاه سخن از حساب و كتاب و جزا به ميان مى آورد و گاه به اِنذارهاى الهى و اتمام حجّت ها اشاره مى كند و نيز از محدودبودن عمر و امتحان و آزمايش خداوند سخن مى گويد، كه هر يك از اينها، به تنهايى مى تواند انسان را به سوى تقوا دعوت كند; مى فرمايد: «اى بندگان خدا! شما را به تقوا و ترس از خدايى كه مَثَل هايى براى بيان حقايق ذكر كرده است، سفارش مى كنم.» (أُوصِيكُمْ عِبَادَاللهِ بَتَقْوَى اللهِ الَّذِي ضَرَبَ الاَْمْثَالَ).

مثالها و تشبيهاتى كه در قرآن مجيد و سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و معصومين(عليهم السلام) آمده و حقايق عقلى را به ذهن آدمى نزديك مى كند و در آستانه حس قرار مى دهد، گاه به صورت تشبيه محسوس به محسوس است (البته محسوسى روشن تر از محسوس اوّل) و گاه معقول به محسوس و گاه محسوس به معقول و گاه معقول به معقول است;و هدف در تمام اينها آن است كه مسايل تربيتى و اوامر و نواهى الهى، كاملاً مفهوم و دلنشين گردد و جاى عذر و بهانه اى براى كسى باقى نماند. آرى مثالها راه را نزديك مى كند و مفاهيم پيچيده را روشن و همگانى مى سازد و درجه اطمينان به مسايل را بالا مى برد و لجوجان را خاموش مى سازد.

سپس مى فرمايد: «همان خداوندى كه مدّت زندگى شما را معيّن فرموده است.» (وَ وَقَّتَ لَكُمُ الاْجَالَ).

[341]

آرى هر كس و هر امّتى سرآمدِ عمرى دارد و مُهر فنا بر جبين همه موجودات خورده است، خواه اين اجل، پايان قطعى زندگى و به اصطلاح «اجل مسمّى» باشد، يا پايان مشروط و «اجل اخترامى». قرآن مجيد مى گويد: «وَ لِكُلِّ أُمَّة أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ يَسْتَقْدِمُونَ; هر امّتى سرآمد عمرى دارد و چون سرآمدشان فرارسد، نه يك لحظه تأخير مى كنند و نه پيشى مى گيرند.»(1) و نيز مى فرمايد: «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان; تمام كسانى كه بر صفحه زمين زندگى مى كنند، فانى مى شوند».(2)

بديهى است انسان هنگامى كه توجّه به ناپايدارى زندگى دنيا و سرآمد عمر، پيدا كند، به سوى تقوا گام برمى دارد.

در سومين و چهارمين وصف مى فرمايد: «همان خداوندى كه لباس هاى زيبا، بر شما پوشانيد و زندگى پروسعت به شما بخشيد». (وَأَلْبَسَكُمُ الرِّيَاشَ(3)، وَ أَرْفَغَ(4) لَكُمُ الْمَعَاشَ).

در اين تعبير، امام(عليه السلام) نخست از ميان تمام نعمت ها، مسأله لباس را مطرح كرده سپس به تمام مواهب معاش و زندگى اشاره مى كند. اين ذكر خاصّ قبل از عام، شايد از اين جهت باشد كه لباس از مهمترين نعمت ها است، نه تنها انسان را از سرما و


1. سوره اعراف، آيه 34.
2. سوره الرّحمن، آيه 26.
3. «الرِّياش» - همان گونه كه در متن هم به آن اشاره شده - از مادّه «ريش» به معناى پرهاى پرندگان است; سپس به لباس هاى فاخر كه شباهتى به پرهاى زيباى پرندگان دارد، اطلاق شده و بعد از آن به معناى وسيعترى كه هرگونه فراوانى و نعمت است، اطلاق گرديده است.
بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند كه: ريش تنها به معناى لباس نيست; چراكه در قرآن مجيد در عرضِ لباس واقع شده است آنجا كه مى گويد: «يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَ رِيشاً» (اعراف، آيه 26) ولى به نظر مى رسد كه اين آيه بر عكس مطلوب او دلالت دارد; چراكه لباس در واقع دوگونه است: لباسهايى است كه تنها بدن را مى پوشاند و مصداق «يُوَارِي سَوْآتِكُمْ» است و لباس هايى كه جنبه زينت و زيبايى دارد; قرآن در اين آيه، به هر دو اشاره كرده و به دنبال آن، سخن از لباس تقوا است «وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذلِكَ خَيْرٌ».
4. «أَرْفَغَ» از مادّه «رَفَغ» (بر وزن هدف) به معناى گستردگى و وسعت است و هنگامى كه در مورد نعمت ها به كار رود، اشاره به فزونى نعمت مى باشد.

[342]

گرما حفظ مى كند و در برابر حوادث و ضرباتى كه از هر سو ممكن است وارد شود محافظت مى نمايد و عيوب آدمى را مى پوشاند، بلكه از اين نظر كه تقوا در آيات قرآن به لباس تشبيه شده، اين تعبير تناسبى با اصل سخن، كه دعوت به تقوا است دارد.

اين نكته نيز شايان دقّت است كه وجود اين نعمت هاى گسترده و فراوان، در تمام زندگى انسان انگيزه اى بر «معرفة اللّه» و سپس انگيزه اى براى تقوا است. چگونه ممكن است انسان نعمت را بشناسد و حرمت ولى نعمت را نگه ندارد و آشكارا به مخالفت او برخيزد؟!

قرآن مجيد مى گويد: «يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَ رِيشاً وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذلِكَ خَيْرٌ; اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فروفرستاديم كه عيوب شما را مى پوشاند و مايه زينت شما است و لباس پرهيزكارى بهتر است».(1)

قابل توجّه اين كه، «ريش» در اصلِ واژه عربى، به معناى پرهاى پرندگان است و از آنجا كه پرهاى پرندگان يك لباس طبيعى در اندام آنها است، به هرگونه لباس نيز واژه «ريش» اطلاق شده و از آنجا كه پرهاى پرندگان غالباً به رنگ هاى مختلف و داراى زيبايى خاصّى است، مفهوم زينت در معناى كلمه «ريش» افتاده است و از آن نظر كه تقوا، هم عيوب آدمى را مى پوشاند و هم او را در برابر وساوس شيطان حفظ مى كند و هم زينت آدمى محسوب مى شود، تعبير لباس در آيه فوق در مورد تقوا وارد شده است.(2)

در بيان پنجمين و ششمين وصف مى فرمايد: «خدايى كه حساب و شمارش را بر


1. سوره اعراف، آيه 26.
2. در اين كه «ريشاً» در آيه فوق، چه محلّى از اعراب دارد در ميان مفسّران قرآن و شارحان نهج البلاغه گفتگو است. بعضى آن را «معطوف» بر «لباساً» دانسته و به همين دليل مفهوم آن را چيزى وسيع تر يا مغاير لباس دانسته اند; در حالى كه بعضى ديگر آن را به منزله «مفعول له» دانسته اند كه هدفِ نزولِ لباس بر انسان را بيان مى كند: نخست پوشيدن عيبها و سپس زينت ذكر شده; و معناى اخير با محتواى آيه سازگارتر است.

[343]

گِرد شما قرار داد و جزا (كيفر و پاداش الهى) را مراقب شما نمود (تمام اعمال شما تحت حساب است و پاداش و كيفر الهى در انتظار شماست).» (وَ أَحَاطَ بِكُمُ الاِْحْصَاءَ، وَأَرْصَدَ لَكُمُ الْجَزَاءَ).

بديهى است هنگامى كه انسان به اين نكته توجّه كند كه حساب و كتاب الهى دقيق است - آن گونه كه گويى همچون «دژ محكمى» گرداگرد او را فراگرفته و چيزى از اعمال و رفتار و گفتار او از دايره احصا، بيرون نخواهد بود و از سوى ديگر كيفر و پاداش را در كمين وى گذارده به گونه اى كه هيچ عملى بدون جزا نخواهد بود - اين امر سبب مى شود كه به تقوا و پرهيزكارى روى بياورد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزد!

تعبير «أَحَاطَ بِكُمُ الإِحْصَاءَ» كه برگرفته از آيه شريفه: «وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَ أَحْصَى كُلَّ شَىْء عَدَداً; خداوند به آنچه نزد آنها است احاطه دارد و همه چيز را دقيقاً احصا كرده است».(1) مى باشد، تعبير لطيفى است كه نشان مى دهد انسان چنان در چنبر احصاى الهى واقع شده، كه هيچ عملى از او بى حساب و كتاب نيست. تعبير به «أَرْصَدَ لَكُمُ الْجَزَاءَ» نيز تعبير لطيفى است كه نشان مى دهد پاداش و كيفر الهى، همچون مراقبى هوشمند، در كمين انسانها نشسته تا هيچ يك از اعمال آن ها، از اين دايره بيرون نرود.

در هفتمين و هشتمين وصف مى فرمايد: «همان كسى كه شما را با نعمت هاى گسترده و بخشش هاى وسيع (خود) مقدّم داشته و با دلايل رسا و روشن، شما را (از مخالفت فرمانش) بيم داده است» (وَ آثَرَكُمْ بِالنِّعَمِ السَّوَابِغِ، وَالرِّفَدِ(2) الرَّوَافِغِ(3)، وَأَنْذَرَكُمْ بِالْحُجَجِ الْبَوَالِغِ).


1. سوره جنّ، آيه 28.
2. «رِفَد» جمع «رفده» از مادّه «رَفد» (بر وزن دفع) به معناى نصيب و بخشش و جايزه است.
3. «رَوافغ» جمع «رافغه» از مادّه «رَفَغ» همان طور كه قبلاً نيز اشاره شد، به معناى گستردگى و وسعت است. بنابراين «الرِّفَدُ الرَّوَافِغِ» به معناى عطاياى گسترده پروردگار است.

[344]

«ايثار» به معناى برترى بخشيدن كسى است، خواه بر خويشتن باشد يا بر ديگرى; لذا در سوره «يوسف» آيه 91 چنين مى خوانيم: «تَاللّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللّهُ عَلَيْنَا; به خدا قسم! خداوند تو را (اشاره به يوسف است) بر ما (اشاره به برادران يوسف است) برترى بخشيده».

و اين كه بعضى از شارحان «نهج البلاغه» تصوّر كرده اند، در مفهوم «ايثار» مقدّم داشتن ديگرى بر خويشتن، يا در مواردى كه ايثار كننده نياز به آن دارد، افتاده است و چون هيچ يك از اين دو معنا، در مورد خداوند تصوّر نمى شود، پس بايد به سراغ معناى مجازى رفت، اشتباه است.(1)

به هر حال منظور از جمله بالا اين است كه خداوند، انسان را بر ساير مخلوقاتش برترى داده و انواع نعمت ها و كرامت ها را به او ارزانى داشته است; همان گونه كه قرآن مجيد مى گويد: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِير مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً; ما بنى آدم را گرامى داشتيم! و آنها را بر مركب هايى در خشكى و دريا سوار كرديم و از انواع روزى هاى پاكيزه، در اختيار آنان گذارديم و آنها را بر بسيارى (همه) از مخلوقاتِ خود، برترى بخشيديم».(2)

بديهى است هنگامى كه انسان توجّه به اين همه نعمت هاى الهى پيدا كند، كه از جمله آنها برترى يافتن او بر ساير مخلوقات است، حسّ شكرگزارى در او برانگيخته مى شود و همان گونه كه گفتيم به سراغ معرفت مُنعم مى رود و در نتيجه، از مخالفتِ فرمان او، پرهيز مى كند و با تقوا پيوند مى خورد. همچنين اِنذار الهى به وسيله «حُجج بوالغ» كه وجود پيامبران و كتب آسمانى و معجزات و دلايل روشن عقلى و


1. در «مقاييس اللّغة» آمده است كه ريشه اصلى اين لغت، به معناى مقدّم داشتن چيزى است. «مفردات راغب» نيز همين معنا را بيان كرده است. در كتاب «التحقيق فى كلمات القرآن الكريم» نيز مى گويد: «حقيقت ايثار، اثبات فضيلت و مقدّم داشتن صاحب فضل است.»
2. سوره اسراء، آيه 70.

[345]

نقلى است نيز يكى ديگر از اسباب تقوا است، كه در آغاز اين فراز آمده است.

ذكر اين دو، (نعمت هاى الهى و انذارهاى او) در كنار يكديگر، مى تواند اشاره به اين نكته باشد كه خداوند در عين بخشش نعمت هاى بى حساب، به انسانها هشدار مى دهد كه از اين نعمت ها سوءاستفاده نكنند; بلكه در طريق صلاح و سعادت و رستگارى كمك بگيرند.

در نهمين و دهمين وصف مى فرمايد «همان خدايى كه تعداد شما را به خوبى مى داند و مدّت هاى كوتاهى براى توقّف در اين جهان، براى شما مقرّر كرده، جهانى كه قرارگاه آزمايش و سراى عبرت است، در آن آزموده مى شويد و در برابر اعمالى كه انجام داده ايد، حسابرسى خواهيد شد!» (فَأَحْصَاكُمْ عَدَداً، وَ وَظَّـفَ لَكُمْ مُدَداً(1)، فِي قَرَارِ خِبْرَة(2)، وَدَارِ عِبْرَة، أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِيهَا، وَ مُحَاسَبوُنَ عَلَيْهَا).

با اين كه در دومين وصف، اشاره به سرآمد عمرها شده و در پنجمين وصف سخن از شمارش و اِحصاى انسانها به ميان آمده، باز در اينجا اين دو وصف تكرار شده، به خاطر اهمّيّت فوق العاده آنها و تأثير آنها در ظهور و بروز حقيقت تقوا در وجود آدمى.

هنگامى كه انسان توجّه به مراقبت الهى و محدود بودن عمر، در اين دار «امتحان» و «عبرت» پيدا كند، از نافرمانى ها به سوى اطاعت خداوند، بازمى گردد.

اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تكرار، براى افاده معناى جديدى باشد. در


1. «مُدَد» جمع «مدّه» به معناى بخشى از زمان است و گاه به معناى پايان زمان معيّنى آمده است و نيز به مادّه اى كه با آن چيزى مى نويسند «مداد» گفته مى شود و در واقع در تمام اين معانى يك نوع كشش و امتداد ديده مى شود.
2. «خِبره» هم به معناى مصدرى آمده، هم اسم مصدرى و به معناى علم و آگاهى است و لذا «اهل خُبره» به كسانى گفته مى شود كه آگاهى كافى نسبت به چيزى دارند و از آنجا كه امتحان و آزمايش وسيله آگاهى براى «كارآيى» يك انسان، يا يك موجود است، اين واژه به معناى «امتحان» نيز به كار مى رود و در خطبه بالا همين معنا منظور شده است.

[346]

جمله هاى پيشين سخن از احاطه اِحصا، به اعمال آدمى بود و به همين دليل بلافاصله بعد از آن سخن از جزاى اعمال به ميان آمد و در اينجا اشاره به اِحصاى خود آدميان است، كه هيچ كس در مراقبت هاى الهى از قلم نخواهد افتاد; آن گونه كه قرآن مى گويد: «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ إِلاَّ آتِى الرَّحْمنِ عَبْداً* لَقَدْ أَحْصيهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً; تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند بنده اويند (و سر بر فرمانش دارند) همه آنها را شمارش كرده و دقيقاً تعداد آنها را مى داند.»(1)

و اگر اشاره به سرآمد زندگى مى كند، مقدّمه اى است براى جمله هاى بعد (زندگى در دار امتحان و سراى عبرت) كه در واقع نسبت به جمله قبل، از قبيل بيان اجمالى و تفصيلى است.

تعبير به «قَرَارِ خِبْرَة وَ دَارِ عِبْرَة» اشاره به اين است كه سراسر زندگى انسانها، دوران آزمايش آنها است; همان گونه كه قرآن مى گويد: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَ يُفْتَنُونَ* وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ; آيا مردم گمان كردند هنگامى كه گفتند ايمان آورديم به حال خودشان رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟ ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز آزمايش مى كنيم) بايد علم خداوند در مورد كسانى كه راست مى گويند و كسانى كه دروغ مى گويند تحقّق يابد، (تا آنى از حال خود غافل نشوند و همواره خود را در مجلس امتحان حاضر ببينند).»(2)

تعبير به «عبرت» اشاره به سرنوشت عبرت انگيز ظالمان و اقوام و افراد آلوده و گنهكار است، كه سراسر تاريخ را پوشانده و نشان مى دهد كه جزاى الهى منحصر به سراى قيامت نيست و بخش مهمى از آن، در اين دنيا نيز دامان انسانها را مى گيرد.

ضمير در جمله «وَ مُحَاسَبُونَ عَلَيْهَا» به دارِ دنيا بازمى گردد; يعنى: همان گونه كه


1. سوره مريم، آيه 93-94.
2. سوره عنكبوت، آيه 2-3.

[347]

جايگاه آزمايش شما دنيا است، حساب و كتاب شما نيز مربوط به آن است، هم اعمالى كه در آن انجام داديد و هم نعمت هايى كه خدا در آن به شما داده است.

* * *

 

نكته

همه جا و هميشه دعوت به تقوا

همان گونه كه ملاحظه كرديد، نخستين سخن بعد از حمد و ثناى الهى در اين خطبه، پيرامون دعوت به سوى تقوا است; كه تمام اسبابِ سعادت انسان، در آن جمع است و نشانه شخصيّت او و كرامتش در پيشگاه خدا است و برترين زاد و توشه سفر آخرت مى باشد.

نكته بسيار جالب در اين فراز آن است كه امام(عليه السلام) تنها توصيه به تقوا نمى كند، بلكه بر تمام امورى كه مى تواند انگيزه تقوا باشد، اشاره مى فرمايد: نعمت هاى گوناگون الهى، محدود بودن عمر آدمى، احاطه علمى خداوند بر انسانها و اعمالشان، درسهاى عبرتى كه در زندگى پيشينيان و حتّى مردم امروز نهفته است و همچنين توجّه به اين معنا كه اين جهان، سراى امتحان است و خداوند، پيامبران و كتب آسمانى را براى انذار بندگان، بسيج فرموده است و اين نهايت فصاحت و بلاغت است كه در عباراتى كوتاه، مسأله بسيار مهمّى، همچون تقوا به عالى ترين وجه مورد تأكيد قرار گرفته است.

به راستى، هرگاه انسان در اوصاف ده گانه اى كه در اين فراز از خطبه براى خداوند ذكر شده است بينديشد، شكوفه هاى تقوا و پرهيزگارى بر شاخسار وجودش نمايان مى شود; چگونه ممكن است انسان نعمت هاى گوناگون الهى را مورد دقّت

[348]

قرار دهد و قيامت و حساب و كتاب را باور داشته باشد و «حجج الهى» را در كتب آسمانى و بيانات معصومين(عليهم السلام) مورد توجّه قرار دهد، ناپايدارى عمر را ببيند و سرگذشت هاى عبرت انگيز پيشينيان را مورد مطالعه قرار دهد و با اين حال حريم الهى را بشكند و آيين تقوا را زير پا بگذارد و به گناه و آلودگى تن در دهد.

* * *

 

[349]

 

 

بخش سوم

 

فَإِنَّ الدُّنْيَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا، رَدِغٌ مَشْرَعُهَا، يُونِقُ مَنْظَرُهَا، وَ يُوبِقُ مَخْبَرُهَا. غُرُورٌ حَائِلٌ، وَضَوْءٌ آفِلٌ، وَظِلٌّ زَائِلٌ، وَ سِنَادٌ مَائِلٌ، حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا، وَاطْمَأَنَّ نَاكِرُهَا، قَمَصَتْ بِأَرْجُلِهَا، وَقَنَصَتْ بِأَحْبُلِهَا، وَأَقْصَدَتْ بِأَسْهُمِهَا، وَأَعْلَقَتِ الْمَرْءَ أَوْهَاقَ الْمَنِيَّةِ قَائِدَةً لَهُ إِلَى ضَنْكِ الْمَضْجَعِ، وَ وَحْشَةِ الْمَرْجِعِ، وَ مُعَايَنَةِ الْـمَحَلِّ وَ ثَوَابِ الْعَمَلِ، وَ كَذلِكَ الْخَلَفُ بِعَقْبِ السَّلَفِ،لاَ تُقْلِعُ الْمَنِيَّةُ اخْتِرَاماً، وَلاَ يَرْعَوِي الْبَاقُونَ اجْتِرَاماً، يَحْتَذُونَ مِثَالا، وَ يَمْضُونَ أَرْسَالا، إِلَى غَايَةِ الاِْنْتِهَاءِ، وَ صَيُّورِ الْفَنَاءِ.

 

ترجمه

دنيا آبشخورش تيره و ورودى به اين آبگاه، پُر گِلولاى است. چشم اندازش فريبنده و باطن آن كشنده است. فريبى است گذرا! و پرتوى است، ناپايدار! و سايه اى است، زوال پذير! و تكيه گاهى است، نااستوار! به گونه اى كه افرادِ گريزان، به آن انس مى گيرند و منكرانش به آن دل مى بندند، ولى ناگهان همانند اسبى چموش كه غافلگيرانه، پاهاى خود را بلند مى كند و سوار را بر زمين مى كوبد، دنيا آنها را به زمين مى زند! و با دام هاى خود آنها را گرفتار مى سازد! و تيرهاى خود را به سوى آنها پرتاب مى كند! (آرى) دنيا ريسمان مرگ را بر گلوى او مى افكند و كشان كشان به سوى گورى تنگ و جايگاهى وحشتناك مى برد! جايى كه محلّ خويش را در بهشت و دوزخ مى بيند و پاداش اعمال خود را مشاهده مى كند و اين گونه پيوسته نسل هاى

[350]

بعد به دنبال پيشينيان در حركتند; نه مرگ از تباه كردن آن ها دست برمى دارد و نه بازماندگان (از سرنوشت پيشينيان عبرت مى گيرند و) از گناه و عصيان روى گردان مى شوند! همچون آنان عمل مى كنند و همانندشان گام برمى دارند، تا به پايان جهان برسند و در مسير فنا قرار گيرند.

 

شرح و تفسير

چهره واقعى دنيا!

امام(عليه السلام) در اين فراز، نكوهش شديدى از دنيا مى كند; چراكه در آخرين جمله هاى فراز قبل، سخن از سراى امتحان و عبرت بود و در اين فراز ويژگى هاى اين سراى امتحان و عبرت را با تعبيراتى بسيار گويا و رسا و تكان دهنده، شرح مى دهد و از سوى ديگر، در فراز گذشته سخن از تقوا بود و مى دانيم مانعِ بزرگ تقوا، حبّ دنيا و علاقه شديد به زندگى مادّى است و با نكوهش شديدى كه امام(عليه السلام) از آن فرموده، قدر و قيمت دنيا و زرق و برق آن، در نظرها كاسته مى شود و انگيزه هاى تقوا قوى تر و موانع آن، ضعيف تر مى شود.

در آغاز اين فراز، به هشت ويژگى از ويژگى هاى دنيا اشاره كرده، مى فرمايد: «دنيا آبشخورش تيره، و ورودى به اين آبگاه، پُر گِلولاى است.» (فَإِنَّ الدُّنْيَا رَنِقٌ(1)مَشْرَبُهَا، رَدِغٌ(2) مَشْرَعُهَا).

معمولاً سطح بسيارى از رودخانه هاى بزرگ كه انسانها از آب آن استفاده مى كنند از زمين هاى مجاور پايين تر است، به گونه اى كه هرگز نمى توان دركنار آن رفت و از


1. «رَنِق» صفت مشبهه، از مادّه «رنق» (بر وزن رنگ) به معناى كدر شدن است. بنابراين (رَنِقٌ مَشْرَبُهَا)اشاره به كدر بودن آبشخور دنيا است. ولى «رونق» به معناى زيبايى و طراوت و آب و رنگِ جالب، آمده است و اين به خاطر آن است كه گاهى در لغت عرب مادّه واحد، در دو معناى متضادّ به كار مى رود.
2. «رَدِغ» از مادّه «رَدْغ» (بر وزن فتق) به معناى پُر گِلولاى است و در تشبيهى كه در خطبه بالا آمده، دنيا را به منزله نهر بزرگى مى شمارد كه مسير آن به سوى آب، پُر گِلولاى است.

[351]

آب آن استفاده كرد، لذا بخشى از ساحل رودخانه را كنده و پايين مى برند و با يك شيب مناسب، راه وصول به آب را آسان مى سازند; عرب اين راه را «شريعه» يا «مشرع» مى نامد و آنجا كه به آب منتهى مى شود «مشرب» ناميده مى شود; حال اگر اين راه، آلوده با گِلولاى و لجن باشد، يا محلّ وصول به آب، چنان باشد كه آب را گِل آلود كند، استفاده از آب بسيار مشكل مى شود و به همين دليل اخيراً شريعه را به صورت مناسبى مى سازند، يا به آن، پلّه مى دهند تا هردومشكل حل شود.

امام(عليه السلام) در اين تشبيه زيبا، مواهب دنيا را به آب تشبيه مى كند; ولى متأسّفانه راه رسيدن به آن از لجن زارها مى گذرد و نقطه وصول به آب جايى است كه آب را گل آلود مى كند; به همين دليل، اين آب، از دور تشنگان را به سوى خود دعوت مى كند، امّا هنگامى كه بسوى آن گام برمى دارند به مشكلات عجيب، گرفتار مى شوند و هرگز به آب گوارا نيز دست نمى يابند و به راستى، مواهب دنيا اعمّ از: مال و مقام و تجمّلات، همه، همين گونه است; زيرا براى وصول به دنيا، انسان بايد از بسيارى از فضايل اخلاقى چشم بپوشد و تن به آلودگىِ دروغ و خيانت و تحمّل ذلّت و مانند آن بدهد، كه هركدام باتلاقى است، بر سر راه وصول به آن! و هنگامى كه به آن مى رسد انواع مزاحمت ها و حسادت ها و تهاجم ها، اين آب را تيره و تار مى سازد.

در سومين و چهارمين توصيف، مى فرمايد: «چشم اندازش فريبنده، و باطن آن كُشنده است!» (يُونِقُ(1) مَنْظَرُهَا، وَ يُوبِقُ(2) مَخْبَرُهَا).

اين دوگانگى ظاهر و باطن كه در دنياست، به صورت هاى گوناگونى در تعبيرات پيشوايان بزرگ اسلام آمده است; گاه دنيا را به مار خوش خطّ و خالى تشبيه كرده اند، كه سمّ قاتل در درون آن است. (فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا مَثَلُ الْحَيَّةِ: لَيِّنٌ مَسُّهَا، وَ قَاتِلٌ سَمُّهَا).(3)


1. «يُونِق» از مادّه «اَنَق» (بر وزن شفق) به معناى دوست داشتن چيزى و اعجاب نسبت به آن است. بنابراين «يُونِقُ مَنْظَرُهَا» اشاره به منظره جالب و اعجاب انگيز است.
2. «يُوبِق» از مادّه «وبوق» به معناى هلاكت است و «موبق» به معناى مُهلك مى باشد.
3. نهج البلاغه، نامه 68.

[352]

و گاه تشبيه به زن زيبا و آرايش كرده اى شده كه شوهرانش را يكى پس از ديگرى به قتل مى رساند.

وجود اين اوصاف براى دنيا براى هيچ انسان آگاهى، پوشيده نيست; دورنماها دل انگيز و فريبا و درون ها خطرناك و كشنده است.

در پنجمين وصف، اشاره به ناپايدارى و بى اعتبارى دنيا فرموده، چنين مى گويد: «دنيا فريبى است گذرا، و پرتوى است ناپايدار، و سايه اى است زوال پذير و تكيه گاهى است نااستوار!» (غُرُورٌ حَاِئلٌ(1)، وَضَوْءٌ آفِلٌ(2)، وَظِلٌّ زَائِلٌ، وَ سِنَادٌ(3) مَائِلٌ).

بى شك دنيا زيبايى ها و فريبندگى هايى دارد; ولى تا انسان بخواهد از آن بهره اى بگيرد، پايان مى يابد. به همين جهت امام(عليه السلام) از آن تعبير به «غُرورٌ حَائِل» كرده; زيرا «غُرور» به معناى فريبندگى است كه لازمه زيبايى هاى ظاهرى است (در حالى كه «غَرور» (بر وزن قبول) به معناى شخص فريبكار است و لذا «شيطان» را «غَرور» گفته اند.

«حَائِل» هم به معناى گذرا آمده است و هم به معناى چيزى كه ميان دو شيىء فاصله شود، كه هردو به يك ريشه بازمى گردد.

مواهب دنيا درخششى دارد، به همين دليل امام(عليه السلام) از آن تعبير به «ضَوء» كرده ولى اين درخشش دوامى ندارد و به زودى غروب مى كند، از اين رو، از آن تعبير به «آفل» شده. به طور موقّت سايه اى آرام بخش دارد; امّا همچون سايه به دست آمده از تابش آفتاب است بر درختان، كه دوامى ندارد و زوال مى يابد. و لذا «ظِلٌّ زَائِل» فرموده است.


1. «حائِل» از مادّه «حَوْل» به معناى دگرگونى است و اطلاق واژه «حول» بر سال، به خاطر دگرگون شدن آن است; بنابراين «حائل» به معناى دگرگون شونده، يا به تعبير ديگر: «زودگذر» است.
2. «آفِل» از مادّه «افول» به معناى پنهان شدن است و از آنجا كه، غروبِ ماه و خورشيد و ستارگان، همراه پنهان شدن آنها است «افول» به معناى غروب به كار مى رود.
3. «سِناد» از مادّه «سَنَد» به معناى تكيه گاه و ستون است و از آنجا كه دنيا تكيه گاه و ستونى است كج و غيرقابل اعتماد، در خطبه بالا با تعبير (سِنَادٌ مائِلٌ) از آن ياد شده است.

[353]

مواهب دنيا مى تواند تكيه گاه باشد، امّا افسوس كه اين تكيه گاه استوار نيست و به همين جهت فرموده است: «سِنَادٌ مَائِل»

سپس به ويژگى هاى ديگرى از دنيا اشاره مى كند و به تعبير ديگر: همان صفات پيشين را با تشبيهات و تعبيرات ديگرى مطرح مى كند و مى فرمايد: «فريبندگى دنيا و درخشندگى مواهب آن، سبب مى شود كه افراد گريزان به آن انس گيرند و منكرانش به آن دل ببندند، ناگهان همانند اسبى چموش كه غافلگيرانه پاهاى خود را بلند مى كند و سوار را به زمين مى افكند، دنيا آنها را به زمين مى زند و با دامهاى خود آنها را گرفتار مى سازد و تيرهاى خود را به سوى آنان پرتاب مى كند!» (حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا، وَاطْمَأَنَّ نَاكِرُهَا، قَمَصَتْ(1) بِأَرْجُلِهَا، وَقَنَصَتْ(2) بِأَحْبُلِهَا،(3) وَأَقْصَدَتْ بِأَسْهُمِهَا(4)).

امام(عليه السلام) در سه تشبيه، وضع دنيا را مشخّص نموده: نخست دنيا را به مركبى تشبيه مى كند، كه ظاهراً راهوار است، امّا چيزى نمى گذرد كه جنون آن گُل مى كند و سركش مى شود و سوار خود را به زمين مى افكند! و سپس به صيّادى تشبيه مى كند كه دام هاى خود را گسترده و دانه هاى جالبى در آن پاشيده، هنگامى كه صيد به آن نزديك مى شود، چنان آن را گرفتار مى كند كه راه فرار ندارد! سرانجام به صيّادى تشبيه مى كند كه در كمين گاهى است، ناگهان از آنجا بيرون مى آيد و تيرهاى خود را يكى بعد از ديگرى به سوى انسان پرتاب مى كند!


1. «قَمَصَتْ» از مادّه «قَمْص» (بر وزن شمس) در اصل به معناى بلند كردنِ هردو دست و فرود آوردن آنها است و هنگامى كه اسب روى دو پاى خود تكيه كرده، دستها را بلند مى كند و برمى خيزد و سپس به روى زمين برمى گردد، اين واژه در مورد او به كار مى رود. اين واژه گاهى نيز به عنوان كنايه براى «ذلّتِ بعد از عزّت» به كار مى رود.
2. «قَنَصَتْ» از مادّه «قَنْص» (بر وزن قند) به معناى صيد كردن است و «قانص» به معناى صيّاد آمده است.
3. «أَحْبُل» جمع «حَبْل» به معناى طناب است.
4. «أَسْهُم» جمع «سهم» به معناى تير است كه جمع ديگرش «سهام» مى باشد.

[354]

قابل توجّه اينكه، جمله: «حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا...» اشاره به اين حقيقت مى كند كه فريبندگى دنيا چندان ساده نيست، كه به آسانى بتوان از آن گذشت! بلكه مخالفان، منكران، بيزاران و زاهدان را، گاه به سوى خود مى كشد و در دام خويش، گرفتار مى سازد و اين هشدارى است به همه ما كه دام هاى دنيا را ساده نپنداريم و در «طريقت، تكيه بر تقوا و دانش نكنيم» و پيوسته با ذكر «أَللّهُمَّ لاَ تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْن أَبَداً» خود را در سايه لطف حق قرار دهيم: