1 - شرح ابوالقاسم راز ذهبى.
2 - شرح ميرزا ابوالقاسم گيلانى.
3 - شرح منسوب به مير سيد شريف گرگانى.
4 - شرح شاپور كاشانى.
5 - شرح محمد على (نور على شاه) طبسى.
6 - شرح منسوب به ابن عبدالفتاح.
7 - شرح خواجه محمد دهدار شيرازى (همين شرح).
8 - شرح شارحينى كه ناشناخته ماندهاند.
تذكر: ما اين نكته را از فهرست جناب آقاى منزوى جلد 2 (1) / 1231 براداشت كردهايم.
ما را در تصحيح اين گرامى رساله، دو نسخه در دست بوده است:
1 - نسخه آستان قدس رضوى بشماره 520 اخبار با خط نسخ و به خط ((زين العابدين نقيب بن عبدالله)) به تاريخ 1284 ق. با رمز (رض) كه نسخه اساس ما است.
2 - نسخه نجف اشرف، شيخ آقا بزرگ تهرانى، نوشته عبدالعلى بن علينقى سعد آبادى سفلى 1350 ه". معرفى شده در ((الذريعه))(ج 7 ص 291) كه فيلم آن ( كه به خامه جناب شيخ صاحب الذريه مىباشد) در كتابخانه دانشگاه تهران به شماره 2986 مىباشد.
تذكار: بناى اين بنياد رفيع بر آن قرار گرفت كه ما در تصحيح اين رساله سامى در جايگاه پاورقى به نكاتى كه در اختلاف نسخ، مخل معانى بود اشارت نموديم و آنهائى را كه چندان مدخليتى معنوى نداشت فرو گذاشتيم و اگر احيانا وجود لغاتى چون آنان را كه در بين كروشه قرار گرفتهاند را بر سبيل اضافه، مناسب يافتيم در آن جايگاه ([]) اضافه نموديم. و تا مقدار كه در توان بود، به ماخذ اشارت كرديم.
تقدير
در خاتمه اين تمهيد از دوستان عزيزم آقايان حسين معماريان و مهدى معماريان و احمد خمسهلو كه در استنساخ اين شرح سامى و آقاى اويس وفسى كه در ويراستارى نهائى متن، مرا يارى فرمودهاند و نيز از مسئول محترم انتشارات صائب اعنى جناب آقاى محمد رضا مدبر سپاسگزارى مىنمايم.
آذر ماه 1377 ش برابر با شعبان المعظم 1419 ق ساوه - محمد حسين اكبرى ساوى
الحمدلله الذى خلق الانسان، علمه البيان، المنان ذى الاحسان، الذى هو كل يوم فى شان، فسبحان من لا يشغله شان عن شان . و صلواته و
سلامه على محتد عوالم الامكان، حقيقه حقايق الاعيان، محمد المصطفى الهاشمى من آل عدنان، و على آله و اهل بيته الطيبين الطاهرين، الذينهم خلاصه الامكان و الاكوان، و على صحبه الخصوصين من الله تعالى بالرضوان، الممتازين من البريه بصحبه حبيب الرحمن - صلى الله عليه و عليهم - ما استدام الدوام و استدار الزمان.
و بعد چنين گويد پيكر گفتار و صورت ديوار محمد بن محمود المقلب به دهدار - غفر الله تعالى لهما -: كه چون دهقان ازل تخم محبت اهل بيت رسول - صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين- و شيعيان حقيقى ايشان كه اكابر صوفيهاند - قدست اسرارهم - در زمين فطرت و مزرعه جبلتم ريخته و ساقى لم يزل، شراب طهور موالات بتول - سلام الله عليهم اجمعين - را با شيره جانم آميخته و ايمان طاهر از لوث تعصبات بار آورده و كيفيت ممزوج به اعتدال صافى از تكلفات دماغ دين مرا كرم داشته، پس هميشه در تتبع كلام تابع و متبوع از مكتوب و مسموع مىباشد. و در ادارك معانى الفاظ از آن دست، كه به كفتين نقل و عقل، و شاهين حكم شرع توان سنجيد مىكوشد و گاهى از تار و پود گرير و تقرير پلاسى يافته، بر تن دريافته اهل خويش مىپوشد، تا در يوزه دعائى از ابواب ارباب دل و اصحاب ديده نمايد. و از حمله توفيقات الهى و مواهب عينى كه شامل نقد وقت اين ناقص معيار هنر آمد، شرف مطالعه ((خطبه البيان)) بود كه مستند احوال سر دفتران دواوين كمال است. و اين خطبه از جمله آن خطب است كه در حين جذبات قدسيه و نفحات الهيه و غلبه نورالوهيت، بر بقعه بشريت از جان عالم و عالم جان، منظور علم و مشهود عيان، صورت سر وجود و منطبع مرات نمود، سر الانبياء و حقيقه الاوليا، مطلوب كل طالب، امير المومنين على بن ابى طالب - على نبينا و عليه و على جميع الال و الاصحاب من الله الصلوة و السلام الى يوم الحساب - به عالم تلفظ در آمده و شان ورودش آنستكه گاهى بر منبر از احوال سابق و لاحق و از كيفيات وجود اشياء، وقايع و ملاحم بيان مىفرمود و در آن اثناء سائلى به طريق امتحان سئوال مىكرده كه يا على اين بيان را از كجا مىنمائى. چنانچه در خطبه سلونى دعلب (دعبل) يمانى پرسيده كه ((هل رايت ربك )) و در خطبه ملاحم، سويدبن غفله نوفل هلالى 8 گفته كه تو اينها را حاضرى و دانسته مىگوئى يا مثل اين، پس آن حضرت عبارت مشهوره مذكوره در خطبهاى كه ((انا سر الاسرار ، انا شجره الانوار)) و آنچه در اين خطبه است در جواب سويد فرموده و سر وقوع اين حال و حكمت در صدور اين مقال آنستكه عقل غير مشتق از عقال شطحيات ارباب حال را كه رشاشه اين نورند از جمله محال نشمرد و اهل كمال را سندى باشد والله اعلم.
پس چون اين معدوم الاهليه از مطالعه آن بقدر حوصله قابليت خود بهره ور شد خواست كه به موجب كريمه (المومنون اخوه) برادران ايمانى را اطلاعى بر تاويل آن كلام حقيقت نظام بوجهى از وجوه كه سهل الماخذ باشد حاصل آيد پس به زبان پارسى از فائده آن اعم بوده التزام نمود كه تحرير بعضى از مدركات خويش نمايد تا به حس سماع و نيت انتفاغ طالبان حق را از اين تاويل فائده جزيل رسد و بعد از جزم عزم و عقد نيت ناگاه صورت كمال معنى و معنى كمال صورت مجتمع استعداد نوعى هندسه عالم جمعى مرهم اصحاب درد نوع منحصر در فرد المخوف به عواطف الرحمن خان خانان - ايدالله تعالى بجوده و جنوده - بصورت مثال در بزم خيال نزول اجلال نمود و به زبان حال گره از رشته مقال گشود و چنين فرمود: كه آن گوهر يتيم را نسبت ما، در سلك تحرير بادى كشيد كه پاس حقوق مقتضى آنستكه در فائده دعائى كه تو آنرا از مشفقان بر لوح توقع مىنگارى ما را شريك دارى كه از اين معنى ترا صورت نفعى خاص در آينه حصول اختصاص انطباع مىيابد، پس بر امتثال اشارت بطرع و رغبت اقدام نمود و اين ارقام را ((خلاصه الترجمان فى تاويل خطبه البيان)) نام نهاد - و منه الهدايه و الرشاد - نمايد را خصوصا بهره ور دارد بر اين قليل البضاعه، عديم الاستطاعه، پاسبان فيض و حفظ خويش بگمارد بمنه وجوده، و پيش از شروع، تمهيدى و مقدمهاى مذكور مىشود و بعد از انجام، قصيدهاى كه بشكرانه اين نعمت در مدح خطيب منبر سلونى و معتعرف حقائق شونى، سياه قلزم لا هوت، سياح عالم جبروت، صياد طيور ملكوت، سلطان ملك ناسوت - عليه سلام الله الحى الذى لا يموت - بنظم آورده ثبت مىگردد.
و به الحول و القوه و الحمدلله على انعامه و صلى الله على نبينا خلفائه.
بر واقفان اسرار و ناقدان آيات و اخبار معين و مبرهن است كه كلامى كه افاده معنى كند كه از آن اشتراك حكمى ميانه واجب و ممكن لازم نيايد كه آن حكم مناسب قدس الوهيت بود آن كلام را محكم مىگويند. و اگر مفاد كلام مستلزم اشتراك حكمى غير مناسب تنزيه و تقديس بود آن كلام را متشابه خوانند. اگر از قرآن يا حديث باشد شطح نامند، اگر از قول اكابر باشد در وقت غلبه حال و سقوط بشريت بشرط آنكه بزرگى كه قائل آن قول است صاحب تزكيه او صاف و اخلاق و ضابط احكام و حدود شرع باشد و در باقى احوال به سر حد قتال نفس ، رسيده باشد و شربى تمام از حام مدام حب نوافل و بهره از حب فرايض او را روزى شده باشد، وجه تسميه اين كلام به متشابه آن است كه عقل تكذيب قائلش نمىتوان نمود و حكم بر مفهوم ظاهرش بطريق صدق مخالف قواعد شرعى مىبايد و راه ادراك باطنش بر او به سبب عدم رسوخ در علم بسته است چه آن مخصوص به صاحبان طريقت و واقفان اسرار حقيقت است و نفى باطن كلام كفر است، زيرا كه در حديث نبوى صلى الله عليه و آله هفت بطن قرآن را ثبوت رسيده پس ادراك و حكم آن كلام بر عقل مشتبه ماند و منع تاويل نمىتواند كرد چه علم تاويل از قرآن و حديث مثبت و مضبوط است. پس آن كلام چون به ظاهر صرف تشابه با كلام مشبهه و مجسمه و زنادقه دارد و بتاويل حقيقت آن تشابه با كلام شرع مىيابد آنرا متشابه گفتهاند، و اگر صاحب تاويل بر آن صفت است كه در قرآن هست كه ( ابتغاء الفتنه) تاويل مىكند و كجى و زيغ در دل دارد زنديق يا كافر است، بحسب قصد و تاويل اگر از روى رسوخ در علم يا اقتباس از مشكوه اهل تحقيق و عرفان مىكند پس با آن حال اگر نيت حسنه با آن عمل باشد شريك بهره اهل انتفاع و بهره را ز فيض قائل كلام مىشود. اكنون امثال اين متشابهات اگر از جماعت اهل بيت - عليهم السلام من الملك العلام - آنرا بنام شطح خواندن ترك ادبست و البته متشابه از آن تعبير بايد نمود و نسبت عموم و خصوص مطلق ميانه مفهوم متشابه و شطح مرعى بايد داشت كه بر همه متشابه اطلاق شطح خواندن ترك ادبست و البته متشابه از آن تعبير بايد نمود و نسبت عموم به خصوص مطلق ميانه مفهوم متشابه و شطح مرعى بايد داشت كه بر همه متشابه اطلاق شطح نكند، و اگر همه شطح را متشابه خوانند تواند بود. اكنون به اتفاق جميع علما محقق و محدثين مدقق و اصحاب طريقت قاطبه (ره) حضرت امام متقين و رئيس العارفين و مقتدى الصديقين و يعسوب الدين اخو رسول الله صلى الله عليه و آله ابو تراب على بن ابى طالب عليه السلام را در حقايق و معارف الهى و حل معضلات طريقت و كشف اسرار حقيقت كلام عالى بسيار است كه از سوابق و لو احق صدور مثل اين امتناع داشته و دارد و در تعريف كلام عرفان انجام توحيد نظام آن امام الانام - عليه الصلوه و السلام - اكابر كرام فرمودهاند كه: فوق كلام خلق و دون كلام خالق )) زيرا كه مقتبس از انوار محمدى صلى الله عليه و آله است
كما قال - عليهالسلام -: سلونى عما دون العرش فان ما بين الجوانح علما جما هذا اللعاب رسول الله صلى الله عليه و آله فى فمى هذا ماذقنى رسول الله صلى الله عليه و آله ذقاذقا فوالذى نفسى بيده او اذن للتوريه و الانجيل ان يتكلما لوضعت و ساده فاجزت بما فيهما فصدقانى على
ذلك .
و از جمله متشابهات كه در هنگام استتار بشريت و غلبه ظهور جذبات الوهيت از آن مهندس كارخانه لاهوتى و مقدرات احكام جبروتى - عليهالسلام - صادر شده اين خطبه است كه به خطبه البيان اشتهار دارد اميد بكرم وهاب عليم و جواد كريم آن است كه مومنان صادق الاعتقاد از اين تاويلات انتفاع تمام يابند و باعث رستگارى اين اسير بند نفس آيد.
بحق النبى و آله و اهل بيته و صحبه - صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين -.