بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 4, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
     ALMIZA29 -
     ALMIZA30 -
     ALMIZA31 -
     ALMIZA32 -
     ALMIZA33 -
 

 

 
 
00" vlink="#00" alink="#FF0000">

 

next page

fehrest page

back page

و اما بقيه اصحاب دو دسته بودند: يك دسته از آنان به محض ديدن و شناختنرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و فهميدن اينكه آن جناب كشته نشده به سوى اوبرگشتند و گروهى ديگر آنهائى بودند كه بلافاصله برنگشتند بلكه با اندكىفاصله و اين دو طايفه همانهايند كه خداى تعالى نعاس و سستى و چرت را بر آناننازل كرد چيزى كه هست از جرم همه آنان در گذشت و تو خواننده (كه خداى تعالى توفيقبيشترى ارزانيت كند) معناى عفو را در سابق شناختى ولى بعضى از مفسرين گفته اند عفودر خصوص اين آيه به معناى اين است كه خداى تعالى مشركين را از كشتن مسلمانان دلسردو من صرف كرد و با اينكه مى توانستند تا آخرين نفر مسلمانان را از بين ببرند ولىنبردند.
رواياتى درباره مشورت ، در ذيل (و شاورهم فى الامر)
و در الدرالمنثور است كه ابن عدى و بيهقى (در كتاب شعب ) به سند حسن از ابن عباسروايت كردند كه گفت : وقتى آيه : (و شاورهم فى الامر)نازل شد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: خدا ورسول او نياز به مشورت ندارند و ليكن خداى تعالى اين دستور را رحمت براى امتم قرارداده چون هر كس از امت من كه مشورت كند چنان نيست كه هيچ رشدى عايدش نشود و كسى كهآن را ترك كند ممكن نيست كه به هيچ مقدار و هيچ نوعى از گمراهى و كجى گرفتار نشود.
و در همان كتاب است كه طبرانى در كتاب اوسط از انس روايت كرده كه گفت :رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: كسى كه استخاره كند يعنى از خدا خير طلبكند نوميد نمى شود و كسى كه مشورت كند پشيمان نمى گردد.
و در نهج البلاغه هست كه هر كس براى خود استبداد كند هلاك مى شود و هر كس با مردممشورت كند در عقل آنان شريك شده است .
و نيز در همان كتاب است كه امام فرمود: مشورت كردن عين هدايت است و كسى كه استبدادبراى داشته باشد خويشتن را در معرض ‍ خطر قرار داده است .
و در تفسير صافى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) روايت كرده كه فرمود: هيچتنهائى وحشت آورتر از خودپسندى نيست و هيچ پشتيبان گيرىقابل اعتمادتر از مشورت نيست .
مؤ لف قدس سره : روايات در باب مشورت كردن بسيار زياد است و البته جاى مشورتآنجائى است كه عملى را كه درباره اش ‍ مشورت مى كنيم عملى جايز باشد يعنى از نظرمزيت ها انجام و تركش جايز باشد و بخواهيم با مشورت به دست آوريم كه آيا ترجيحدر انجام آن است يا در ترك آن ؟ و اما عملى را كه خداى تعالى درباره آن يا حكم وجوبدارد (در نتيجه نمى توان تركش كرد) و يا حكم حرمت (كه در نتيجه نمى توان انجامش داد)چنين عملى جاى مشورت نيست چون هيچ طرف مشورتى حق ندارد در مقام مشورت آنرا كه واجباست جائزالترك و آن را كه حرام است جائز الفعل كند و در نتيجه احكام الهى را تغيير دهدچرا كه اگر چنين عملى صحيح بود بايد اختلاف حوادث جاريه ناسخ كلام خدا شود.
رواياتى در ذيل (و ما كان لنبى ان يغلّ...) و آيه (ومنيغلل ...)
و در كتاب مجالس از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: كسى نمى تواندهمه مردم را از خود راضى كند و كسى نمى تواند زبان آنان را ببندد مگر نبود كه در جنگبدر اين تهمت را به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) زدند كه يك قطيفه سرخ رنگىرا به خود اختصاص داد تا آنكه خداى تعالى آن جناب را بهمحل آن قطيفه كه گم شده بود راهنمائى كرد و پيامبر خود را از تهمت خيانت مبرا ساخت و دركتاب مجيدش اين آيه را نازل كرد: (و ما كان لنبى انيغل ...).
مؤ لف قدس سره : قمى اين روايت را در تفسير خود آورده و نيز آورده كه مردى نزدرسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) آمده و عرضه داشت : فلانى قطيفه اى سرخ رنگ رادزديده و در فلانجا پنهان كرده و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) دستور داد آنمحل را كندند و قطيفه را بيرون آوردند.
اين معنا و قريب به آن را الدرالمنثور به طرق بسيار روايت كرده و شايد مراد از اينكه درروايت بالا آمده بود كه خداى تعالى آيه : (و منيغلل ...) را در داستان قطيفه نازل كرد اين باشد كه آيه نامبرده به اين داستان اشارهدارد و گرنه سياق آيه نشان مى دهد كه نه تنها در روز بدرنازل نشده بلكه بعد از جنگ احد نازل شده است كه بيانش گذشت .
و در تفسير قمى از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: هر كس چيزى رابدزدد روز قيامت آن را در آتش مى يابد و سپس ‍ ماءمور مى شودداخل آتش شود و آن را بيرون آورد.
مؤ لف قدس سره : اين معنا استفاده لطيفى است كه از جمله زير به دست آمده كه مىفرمايد: (و من يغلل يات بما غل يوم القيمه ).
و در تفسير عياشى در ذيل آيه : (هم درجات عند اللّه ) از امام صادق (عليه السلام )روايت آورده كه فرمود: (آنها كه پيرو رضوان خدايند همان ائمه هستند و آنان به خداسوگند نزد خدا براى مؤ منين درجاتند هر كس ولايت و مودت ما را داشته باشد به همانمعيار خداى تعالى پاداش اعمالشان را مضاعف مى كند و خداى تعالى درجات على را براىآنان بالا مى برد و كسانى كه ثمره زندگيشان سخط و خشمى از خداى تعالى استكسانى هستند كه حق على و امامان از ما اهل بيت را منكر شدند، و به خاطر همين دچار سخط خداشدند.
مؤ لف قدس سره : مضمون اين حديث از باب تطبيق كلى بر مصداق است (البته مصداق مهمتر و روشن تر (مترجم )).
و در همان كتاب از حضرت رضا (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود درجه مورد نظر آنقدر بلند است كه به اندازه فاصله بين زمين و آسمان مى رسد.
رواياتى در ذيل (او لما اصابتكم مصيبة ...) و كشته شدن مسلمانان در جنگاحد
و باز در تفسير عياشى در ذيل آيه : (او لما اصابتكم مصيبه قد اصبتم مثليها) از امامصادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: مسلمين در جنگ بدر صد وچهل نفر از افراد دشمن را كشته و اسير كردند يعنى هفتاد نفر را كشتند و هفتاد نفر ديگر رااسير كردند و وقتى جنگ احد پيش آمد هفتاد كشته دادند و بخاطر آن سخت در اندوه شدند اينآيه به اين مناسبت نازل شد.
و در الدرالمنثور است كه ابن ابى شيبه و ترمذى (وى حديث را حسن دانسته ) و ابن جريرو ابن مردويه از على (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمود:جبرئيل نزد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) آمد و عرضه داشت : اى محمد ! خداى تعالىاز اينكه مردمت از مشركين اسير گرفتند خوشش نيامد اينك تو را دستور مى دهد به اينكهبه مسلمانان ابلاغ كنى كه يكى از اين دو تصميم را بگيرند و مخيرند كه يا هفتاد نفراسير را گردن بزنند و يا اگر خون بها بگيرند به همان عدد از خود آنان كشته شودرسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) مردم را نزد خود خواند و پيام الهى را به ايشانرسانيد عرضه داشتند يا رسول اللّه اين مشركين عشاير ما و خويشاوندان ما هستند امروز ازآنان خون بها مى گيريم و با آن نيروى جنگى خود را تقويت مى كنيم بگذار در جنگىديگر هفتاد نفر از ما شهيد شوند چون ما از شهادت كراهتى نداريم نتيجه اش اين شد كه درجنگ احد هفتاد نفر از آنان كشته شد درست به تعداد همان اسيرانى كه در بدر از دشمنگرفته و در برابر گرفتن فداء آزاد كردند.
مؤ لف قدس سره : طبرسى اين روايت را در مجمع البيان از على (عليه السلام )نقل كرده و قمى هم آنرا در تفسيرش ‍ آورده .
رواياتى درباره شاءن نزول آيه كريمه (و لاتحسبن الّذين قتلوا...)
و در مجمع در ذيل آيه : (و لا تحسبن الّذين قتلوا فىسبيل اللّه ) تا آخر آيات از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود همه اينآيات در باره شهداى بدر و احد هر دو نازل شده .
مؤ لف قدس سره : بر طبق اين روايت روايات بسيارى است كه سيوطى آن را درالدرالمنثور و همچنين ديگران نقل كرده اند ولى خواننده محترم توجه فرمود كه آيات موردبحث عام است شامل شهداى بدر و احد و همه كسانى كه در راه خدا شهيد مى گردند مى شودحال چه اين كه شهيد واقعى باشند و يا در حكم شهيد باشند و چه بسا گفته باشند كهاين آيات در باره شهداى بئرمعونه نازل شده و شهداى آن واقعه هفتاد و به قولىچهل نفر از اصحاب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بودند كه آن جناب ايشان رافرستاده بود تا عامر بن طفيل و مردمش را به اسلام دعوت كنند و ايشان يعنى عامر و مردمشكنار چاه معونه زندگى مى كردند اصحاب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نخست اباملحان انصارى را به عنوان پيك نزد ايشان فرستادند كه او را كشتند و سپس بر سراصحاب ريخته و همه را از دم تيغ گذراندند (رضى اللّه عنهم ).
و در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: به خدا سوگنداين عده شيعيان ما هستند كه وقتى ارواحشان به سوى بهشت پرواز كرد و با كرامتى ازخداى عزوجل رو برو شدند آن زمان يقين كردند كه بر حق و بر دين خداىعزوجل بودند و از ملحق شدن برادران بازمانده خود به يكديگر بشارت مى دادند.
مؤ لف قدس سره : مضمون اين روايت از باب تطبيق كلى بر مصداق روشنش مى باشد ومعناى اينكه فرمود: (و آنزمان يقين كردند بر اينكه بر حق بوده اند) اين است كه در آنزمان عين اليقين بر ايشان حاصل مى شود چون در دنيا هم يقين داشتند ولى در بهشت بهچشم خود مى بينند نه اينكه مراد اين باشد كه در دنيا شك داشتند و در بهشت يقين برايشان حاصل مى شود.
و در الدرالمنثور است كه احمد و هناد و عبد بن حميد و ابو داوود و ابن جرير و ابن منذر وحاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) و بيهقى (در كتابدلائل ) از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت :
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: وقتى برادران شما در جنگ احد كشته شدندخداى تعالى ارواحشان را در جوف مرغانى سبز رنگ قرار داد تا به لب نهرهاى بهشتپرواز كردند و از ميوه هاى آن خوردند و در قنديل هائى طلائى آويزان در سايه عرشمنزل كردند.
همينكه لذت خوردنيها و نوشيدنيها را چشيده و زيبائى جايگاه خود را ديدند گفتند: اى كاشبرادران ايمانى ما مى دانستند كه خدا با ما چه كرد و در عبارتى ديگر آمده است كه گفتند:ما زنده هستيم و در بهشتيم و روزى مى خوريم كه اگر از وضع ما خبردار مى شدند ديگردر كار جهاد بى رغبتى نمى كردند و از جنگ كردن سر بر نمى تافتند خداى تعالى بهايشان فرمود اگر شما نمى توانيد بازماندگان خود را از وضع خود خبردار كنيد من بهجاى شما ايشان را خبردار مى كنم و به همين منظور اين آيات رانازل فرمود: (و لا تحسبن الّذين قتلوا...).
ائمه اطهار (ع ) روايات مرغ را انكار كرده اند
مؤ لف قدس سره : در اين معنا رواياتى بسيار هست كه محدثين آنها را از ابى سعيد خدرىو عبداللّه بن مسعود و ابى العاليه و ابن عباس و غير اينان روايت كرده اند و در بعضىاز اين روايات آمده است كه (به صورت مرغانى سبز رنگ در آمدند) مانند روايت ابىالعاله و در بعضى ديگر مانند روايت ابى سعيد آمده (در مرغانى سبز رنگ ) و دربعضى ديگر مانند روايت ابن مسعود آمده (مانند مرغ سبز رنگ ) ولى معانى الفاظنزديك به هم مى باشند.
و از ائمه اهل بيت عليهم السلام روايت شده كه وقتى روايت بالا را بر آن حضرات عرضهمى كردند مى فرمودند درست نيست و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) اينطور نفرمودهولى در بعضى از آن روايات آمده كه مردم كلام آن جناب راتاءويل كرده اند و به نظر ما اين روايات درست نيست و همان روايات دستهاول درست است كه داشت : ائمه عليهم السلام روايات مرغ را انكار كرده اند براى اينكهوقتى مطلبى در روايتى آمد كه با اصول مسلمه اعتقادى سازگار نيست وظيفه همين است كهيا روايت را طرح كنند و كنار بيندازند و يا آن راتاءويل كنند پس اينكه در روايت دسته دوم آمده : (مردم كلام آن جناب راتاءويل كرده اند) خود دليل بر نادرستى روايات دسته دوم است .
و روايات مرغ به هر حال چه درست باشد و چه نباشد در مقام بيانحال شهدا در بهشت آخرت نيست بلكه مراد از آن بهشت برزخ است ودليل آن نكته اى است كه در روايت ابن جرير از مجاهد آمده كه گفت :
(از ميوه بهشت مى خورند و بوى آن را استشمام مى كنند ولى در بهشت نيستند) و نيزنكته اى كه در روايت ابن جرير از سدى آمده كه ارواح شهدا در جوف مرغى سبز رنگ درقنديل هائى از طلا و آويزان به عرش قرار دارد پس آن طير (يا آن ارواح ) يكبار صبح ويك بار شام در بهشت مى چرند و مى خرامند و در آن قنديلها بيتوته و استراحت مى كنند.
در سابق هم كه بحثى پيرامون مساءله برزخ داشتيم توجه فرموديد كه گفتيم مضموناين دو روايت با بهشت دنيا كه همان برزخ باشد مى سازد نه بهشتى كه در آخرت است .
رواياتى در ذيل(الذين استجابوا لله والرسول ...) و داستان (غزوه جيش سويق )
و در الدرالمنثور در ذيل آيه : (الّذين استجابوا لله ...) آمده كه ابن اسحاق و ابنجرير و بيهقى (در كتاب دلائلش ) از عبد اللّه بن ابى بكر بن محمد بن عمرو بن حزمروايت كرده اند كه گفت : بعد از جنگ احد وقتى خبر رسيد كه ابو سفيان و يارانش تصميمدارند دو باره برگردند و گفته اند ما بيهوده جنگ را خاتمه داديم بايد ادامه مى داديم تاهمه مسلمانان را از بين مى برديم اينك دو باره بر سر بقيه آنان مى تازيم ورسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) با اصحابش تا حمراءالاسد بهاستقبال لشكر دشمن آمد و همين امر موجب انصراف ابوسفيان و يارانش از پيمودن ادامه راهگرديد و در اين بين كاروانى از قبيله عبد قيس مى گذشت ابوسفيان به ايشان گفت : درسر راه خود به محمد بر مى خوريد به او برسانيد كه ما تصميم گرفته ايم دو بارهبر سر اصحابش بتازيم و همه را از بين ببريم كاروان نامبرده وقتى به حمراءالاسدرسيدند پيام ابوسفيان را به آن جناب رساندندرسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) و مؤ منين كه همراهش بودند گفتند: (حسبنا اللّه و نعمالوكيل ) خداى تعالى هم بدين مناسبت آيه (الّذين استجابوا لله والرسول ...) را نازل كرد.
مؤ لف قدس سره : قمى اين روايت را بطورمفصل نقل كرده و در آن آمده : رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) از اصحابش حتى كسانىرا هم كه در جنگ احد جراحت برداشته بودند با خود به حمراءالاسد برد و در بعضى ازروايات آمده : آن جناب كسانى را كه در احد همراهش بودند با خود برد.و برگشت هر دوبه يك معنا است .
و در همان كتاب است كه موسى بن عقبه در كتاب مغازى خود و بيهقى در كتاب دلائلش ازابن شهاب روايت آورده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )
مسلمين را دستور داد تا براى جهاد در بدر بيرون شوند چون ابوسفيان اعلام جنگ داده بودولى شيطان هواداران انسى خود را وادار كرد در بين مردم بروند و آنان را از ابى سفيانبترسانند شيطانهاى انسى به مردم گفتند (زنهار از جاى خود تكان مخوريد و حاضر بهجنگ مشويد كه ) ابوسفيان لشكرى جمع كرده كه به هر جا وارد شوندمثل شب روى زمين را سياه مى كنند منتظرند كه دستشان به شما برسد و همه شما را از پادر آورده و دار و ندارتان را غارت كنند.
و خداى تعالى مسلمانان را از تهديد آن شيطانها حفظ نموده دعوت خدا و رسولش راپذيرفتند و با هر چه سرمايه كه داشتند بيرون شدند به اين فكر كه اگر در بدربه ابى سفيان برخورديم كه چه بهتر چون به همين منظور بيرون مى شويم و اگر برنخورديم با سرمايه هاى خود از بازارى كه همه ساله در بدرتشكيل مى شود جنس مى خريم چون در آن تاريخ در هرسال يك بار بازارى در بدر تشكيل مى شد و مردم در آن موسم به بدر مى آمدند و حاجاتخود را مى خريدند و جنس خود را مى فروختند همين كار را كردند ولى در آن ايام ابوسفيانو هوادارانش به بدر نيامدند و اتفاقا ابن حمام از كنار جمعيت مسلمانان گذشت پرسيد اينهاكيانند؟ گفتند: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و اصحاب او است كه منتظر ابوسفيانو هواخواهان قريشى اويند از آنجا نزد قريش آمد و جريان را به اطلاع آنها رسانيدابوسفيان ترسيد و به مكه برگشت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) هم با نعمتى وفضلى از خدا از بدر به مدينه برگشت و اين غزوه جزء غزوات شمرده شده به نام غزوهجيش سويق كه در شعبان سال سوم هجرت اتفاق افتاد.
مؤ لف قدس سره : الدرالمنثور اين روايت را از غير اين طريق نيزنقل كرده و صاحب مجمع البيان آن را بطور مفصل در مجمع از امام باقر (عليه السلام )آورده و در نقل او آمده كه اين آيات در باره غزوه بدر صغرانازل شده و مراد از جيش سويق جيش ابى سفيان است كه با لشكرى از قريش و بارهائىاز سويق (بلغور) بيرون آمدند و در خارج مكه پياده شدند و همان سويق را آذوقه خودكردند و وقتى از بر خورد با مسلمين در بدر دچار وحشت شدند به مكه برگشتند ومسلمانان به عنوان استهزاء لشكرشان را لشكر سويق ناميدند.
باز در همان كتاب است كه نسائى و ابن ابى حاتم و طبرانى به سندى صحيح از عكرمهاز ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : وقتى مشركين از جنگ احد برگشتند به يكديگرگفتند:
ديديد كه نه محمد را كشتيد و نه دختران دشمن را به اسيرى با خود آورديد راستى كهچه ننگى به بار آورديد بايد برگرديد و كار را يك سره كنيد سرانجام تصميمگرفتند و خبرش به مدينه رسيد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) وقتى اين جريان راشنيد به مسلمين دستور داد تا براه بيفتند مسلمانان (كه هنوز خستگى جنگ احد از تنشان درنيامده بود) براه افتادند تا به حمراءالاسد و يا چاه ابى عتبه رسيدند (ترديد از سفياناست ) مشركين (وقتى خبر دار شدند باز ترسيدند و) گفتند خوب است فعلا برگرديم وسال بعد به جنگ اقدام كنيم در نتيجه مشركين به مسلمانان نزديك نشدند ورسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و مسلمانان برگشتند و همين حركت يكى از غزواتشمرده شد و خداى تعالى اين آيه را نازل كرد: (الّذين استجابوا لله والرسول ...) قبلا هم ابوسفيان براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) خط نشانكشيده و گفته بود: موعد شما در موسم سال آينده بدر يعنى همانجا كه ياران ما را كشتيدچون موسم بدر فرا رسيد آن طرف كه شجاع بود آمادهقتال شد و خود را به بدر رسانيد تا اگر قتالى پيش آيدقتال كند و اگر پيش نيايد تجارت نمايد و آن طرف كه ترسو بودند حركت نكردند درنتيجه دسته اول يعنى مسلمانان به بدر آمدند و احدى از مشركين را در آنجا نديدند بناچاربه كار خريد و فروش پرداختند و خداى تعالى در اين باره اين آيه رانازل كرد: (فانقلبوا بنعمه من اللّه و فضل ...).
دخالت آراء شخصى راويان و تاءثير اختلاف مذاهبدرنقل روايات اسباب نزول
مؤ لف قدس سره : منظور ما از نقل اين روايت با اينكه با رعايت اختصار منافات داشت(چون در مباحث روايتى خلاصه گيرى و نقل نمونه اى جامع از هر باب بسيار مؤ ثر و مفيداست و باعث بصيرت و آشنائى اهل بحث و تدبر مى شود) اين بود كهاهل بحث متوجه اين نكته گردند كه آنچه در روايات اسبابنزول آمده اگر نگوئيم همه اش حد اقل بيشترش نظريه شخصى راويان است به اين معناكه راويان آن احاديث غالبا حوادث تاريخى رانقل مى كنند آنگاه يكى از آيات كريمه قرآن را كه با آن حادثه مناسبتى دارد ضميمهنقل خود مى سازند و مردم خيال مى كنند كه آيه نامبرده اصلا در باره همان حادثهنازل شده و چه بسا همين عمل باعث شده كه يك آيه قطعه قطعه شود و يا چند آيه كه دريك سياق قرار دارند تكه تكه گردند و هر تكه اش را داراى تنزيلىمستقل بپندارند و در باره چند آيه اى كه پشت سر همنازل شده بگويند: آن آيه اش در باره فلان حادثه و آيه دومش در باره آن حادثه ديگر وسومش در باره آن حادثه ديگر نازل شده است و در نتيجه نظم چنين آياتى به هم خوردهسياقش به كلى از بين برود و اين خود يكى از اسباب سستى و بى اعتبارى اينگونهروايات است .
اضافه كن بر اين آنچه را كه ما در اول اين بحث تذكر داديم و گفتيم : اختلاف مذاهب دينىهم در لحن اين روايات تاءثير گذاشته هر كسى آنها را به طرف مذهب خود سوق داده تامذهب خويش را با آن توجيه و تاءييد كند.
علاوه بر اينكه جوهاى سياسى و انگيزه هائى كه در هر زمانى حاكم بوده اثرى جدى درحقايق و معارف داشته و نگذاشته كه حقايق آنطور كه بوده باقى بماند بلكه در هاله اىاز ابهام و اخفايش كرده است بنابراين كسى كه مى خواهد درمسائل تاريخى غور و دقت كند بايد اين عوامل كه گفتيم در ضبط ونقل احاديث تاريخى دخالت داشته اند را از نظر دور ندارد كه سخت در فهم حقايق مؤ ثراست (و تنها خدا هادى است ).
بحث تاريخى
(فهرست اسامى شهداى جنگ احد)
شهدائى كه از مسلمانان در جنگ احد به درجه رفيع شهادت رسيدند هفتاد نفر بودند كهاينك فهرست اساميشان از نظر خوانندگان مى گذرد.
1 _ حمزه بن عبد المطلب بن هاشم
2 _ عبد اللّه بن جحش
3 _ مصعب بن عمير
4 - شماس بن عثمان (اين چهار نفر از مهاجرين بودند كه در اين جنگ به شهادترسيدند).
5 _ عمرو بن معاذ بن نعمان
6 _ حارث بن انس بن رافع
7 _ عماره بن زياد بن سكن
8 _ سلمه بن ثابت بن وقش
9 _ ثابت وقش
10 _ رفاعه بن وقش
11 _ عمرو بن ثابت بن وقش
12 _ حسيل بن جابر پدر حذيفه اليمان
13 _ صيفى بن قيظى
14 _ حباب بن قيظى
15 _ عباد بن سهل
16 _ حارث بن اوس بن معاذ
17 _ اياس بن اوس
18 _ عبيد بن تيهان
19 _ حبيب بن يزيد بن تيم
20 _ يزيد بن حاطب بن اميه بن رافع
21 _ ابوسفيان بن حارث بن قيس بن زيد
22 _ حنظله بن ابى عامر معروف به غسيل الملائكه
23 _ انيس بن قتاده
24 _ ابو حبه بن عمرو بن ثابت
25 - عبد اللّه بن جبير بن نعمان (همان كسى كه از طرفرسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) امير تيراندازان و نگهبان دره بود).
26 _ ابو سعد خيثمه بن خيثمه
27 _ عبد اللّه بن سلمه
28 _ سبيع بن حاطب بن حارث
29 _ عمرو بن قيس
30 _ قيس بن عمرو بن قيس
31 _ ثابت بن عمرو بن زيد
32 _ عامر بن مخلد
33 _ ابو هبيره بن حارث بن علقمه بن عمرو
34 _ عمرو بن مطرف بن علقمه بن عمرو
35 _ اوس بن ثابت بن منذر (برادر حسان بن ثابت )
36 - انس بن نضر عموى انس بن مالك خادمرسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله )
37 _ قيس بن مخلد
38 _ كيسان (برده اى از بردگان بنى النجار)
39 _ سليم بن حارث
40 _ نعمان بن عبد عمرو
41 _ خارجه بن زيد بن ابى زهير
42 _ سعد بن ربيع بن عمرو بن ابى زهير
43 _ اوس بن ارقم
44 _ مالك بن سنان يكى از قبيله بنى خدره (و اين شخص پدر ابى سعيد خدرى است)
45 _ سعيد بن سويد
46 _ عتبه بن ربيع
47 _ ثعلبه بن سعد بن مالك
48 _ سقف بن فروه بن بدى
49 _ عبد اللّه بن عمرو بن وهب
50 _ ضمرة (هم سوگند بنى طريف )
51 _ نوفل بن عبداللّه
52 _ عباس بن عباده
53 _ نعمان بن مالك بن ثعلبه
54 _ مجدر بن زياد
55 - عباده بن حسحاس (كه اين سه نفر اخير يعنى نعمان و مجدر و عباده در يك قبردفن شدند)
56 _ رفاعه بن عمرو
57 _ عبداللّه بن عمرو يكى از قبيله بنى حرام
58 _ عمرو بن جموح از بنى حرام (كه با نفر قبلى در يك قبر دفن شدند)
59 _ خلاد بن عمرو بن جموح
60 _ ابو ايمن آزاد شده عمرو بن جموح
61 _ سليم بن عمرو بن حديده
62 _ عنتره آزاد شده سليم
63 _ سهل بن قيس بن ابى كعب
64 _ ذكوان بن عبد قيس
65 _ عبيد بن معلى
66 _ مالك بن تميله
67 _ حارث بن عدى بن خرشه
68 _ مالك بن اياس
69 _ اياس بن عدى
70 _ عمرو بن اياس
اينها بودند هفتاد شهيد جنگ احد طبق آنچه كه ابن هشام در سيره النبى (صلى اللّه عليه وآله ) خود آورده .
سوره آل عمران ، آيات 176 _ 180


و لا يحزنك الّذين يسرعون فى الكفر انهم لن يضروا اللّه شيئا يريد اللّه الايجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم (176) ان الّذين اشتروا الكفر بالايمن لنيضروا اللّه شيئا و لهم عذاب اليم (177) و لايحسبن الّذين كفروا انما نملى لهم خيرلانفسهم انما نملى لهم ليزداد وا اثما و لهم عذاب مهين (178) ما كان اللّه ليذر المؤ منينعلى ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب و ما كان اللّه ليطلعكم على الغيب و لكن اللّهيجتبى من رسله من يشاء فامنوا باللّه و رسله و ان تومنوا و تتقوا فلكم اجر عظيم (179) ولا يحسبن الّذين يبخلون بما اتئهم اللّه من فضله هو خيرا لهمبل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمه و لله ميرث السموات و الارض و اللّهبما تعملون خبير (180)


ترجمه آيات
اى پيغمبر تو اندوهناك مباش كه گروهى براه كفر مى شتابند آنها هرگز به خداوندزيان نرسانند (بلكه خود را در دو عالم زيان كار كنند) و خدا مى خواهد كه آنان را هيچنصيبى در عالم آخرت نباشد و نصيبشان عذاب سخت دوزخ خواهد بود (176)0
آنانكه خريدار كفر شدند به عوض ايمان هرگز زيانى به خدا نمى رسانند ليكن عذابدردناك بر آنان خواهد رسيد (177).
و البته آنانكه براه كفر رفتند گمان نكنند كه مهلتى كه ما به آنها مى دهيم بهحال آنها بهتر خواهد بود بلكه مهلت مى دهيم براى امتحان تا بر سركشى و طغيان خودبيفزايند و آنان را عذابى رسد كه به آن سخت خوار وذليل شوند (178).
خداوند هرگز مؤ منان را وانگذارد و بدين حال كنونى (كه مؤ من و منافق به يكديگر مشتبهاند) تا آنكه به آزمايش بدسرشت را از پاك گوهر جدا كند و خدا همه شما را از سر غيبآگاه نسازد و ليكن براى اين مقام از پيغمبران خود هر كه را مشيت او تعلق گرفتبرگزيند پس شما به خدا و پيغمبرانش بگرويد كه هر گاه ايمان آريد و پرهيزكارشويد اجر عظيم خواهيد يافت (179).
آنانكه بخل نموده و حقوق فقيران را از مالى كه خدا بهفضل خويش به آنها داده ادا نمى كنند گمان نكنند كه اينبخل به منفعت آنها خواهد بود بلكه به ضرر آنها است چه آنكه آن مالى كه در آنبخل ورزيده اند در روز قيامت زنجير گردن آنها شود (كه آن روز هيچكس مالك چيزى نيست )و تنها خدا وارث آسمانها و زمين خواهد بود و خدا به كردار شما آگاه است (180).
بيان آيات
اين آيات با آيات قبلى كه درباره جنگ احد نازل شده بود ارتباط دارد و كانه همه آنها ومخصوصا چهار آيه اولش جزء همان آيات و تتمه آنها است چون مهم ترين مطلبى كه دراين آيات به چشم مى خورد مساءله ابتلا و امتحان الهى بر بندگان است و بنابر اينآيات مورد بحث به منزله پايان و نتيجه گيرى از آيات احد است و اين معنا را بيان مى كندكه سنت ابتلا و امتحان سنتى است كه خواه نا خواه جارى مى شود هيچ فردى از افراد بشرنمى تواند از آن بگريزد (نه كافر و نه مؤ من ) پس خداى سبحان هر دو طايفه را مبتلامى كند تا آنچه در باطن اين دو طايفه است بيرون بريزد و كافر براى آتش خالصشود و در بين مؤ منين هم خبيث از طيب جدا گردد.
گر جمله كائنات كافر گردند بر دامن كبرياش ننشيند گرد


و لا يحزنك الّذين يسار عون فى الكفر...


اين آيه شريفه با بيان حقيقت امر خاطر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را تسليت مىدهد تا اندوهش را بر طرف سازد چون هر فرد با ايمان از اينكه انسانهائى به سوىكفر مسابقه بگذارند و بر خاموش ساختن نور خدا دست بدست هم دهند و احيانا به حسبظاهر غالب هم بشوند اندوهناك مى گردد چون غلبه كفار بر مؤ منين كانه غلبه بر خداىسبحان و اراده او است اراده اى كه تعلق گرفته است بر اعلاى كلمه حق و اينكه همواره حقرا بر باطل چيره سازد ليكن همين فرد با ايمان اگر در مساءله امتحان عمومى تدبر كنديقين مى كند
به اينكه همواره خدا غالب است و اينكه خلايق همه در راهند يعنى راه رسيدن به هدفنهائى و خداى تعالى همه را رو بدان سو به راه انداخته تا زمينه براى هدايت تكوينى وتشريعى به سوى آن هدف و غايت فراهم شود كافر به وسيله اشباع شدن از عافيت ونعمت و قدرت كه همان استدراج و مكر خدائى است به سوى هدفش متوجه شود يعنى بهآخرين نقطه اى كه مى تواند از طغيان و معصيت دست يابد برسد و مؤ من هم پيوسته بهوسيله محك امتحان آزموده شود تا ايمان باطنيش اگر مشوب و ناخالص است خالص ‍ وخالص تر شود تا بكلى خالص براى خدا گردد و يا شرك باطنيش اگر مشوب وناخالص است خالص و خالص تر شود تا بكلى از ايمان خالى شود و به آن مرحله ازسقوط برسد كه اولياى طاغوت و امامان كفر رسيدند.
پس معناى آيه اين است كه رفتار كسانى كه به سوى كفر سرعت مى گيرند و سرعتشانرا روز بروز بيشتر مى كنند تو را غمگين نسازد چون اندوه تو جز براى اين نيست كه مىپندارى اين كفار دارند با كفر خود به خدا ضرر مى رسانند وحال آنكه اينطور نيست آنها به خداى تعالى هيچ ضررى نمى رسانند چون خودشان مسخرخدايند اين خدا است كه آنان را در سير زندگيشان به راهى انداخته كه در آخر راه چيزىبراى آخرتشان باقى نماند (و آخر راهشان همان آخرين حد كفرشان است ) و براىآخرتشان تنها عذابى دردناك باشد پس اينكه فرمود: (لا يحزنك ...) امرى استارشادى و جمله : (انهم ...) تعليلى است براى نهى (لا يحزنك ...) و جمله : (يريداللّه ...) بيان و تعليلى است براى جمله (لن يضروا اللّه ).
خداى تعالى بعد از آن بيان اين معنا را خاطر نشان مى سازد كه اين تنها مسارعين در كفرنيستند كه به خدا ضرر نمى رسانند بلكه اگر جن و انس كافر شوند بر دامن كبريائىاو گردى نمى نشيند و اين از باب بيان (كل ) بعد از بيان (جزء) است كه مىتواند هم نهى (لايحزنك ) با آن تعليل شود و هم علت آن نهى يعنى جمله : (انهم لنيضروا...) براى اينكه با بيان اعم مطلب اخص همتعليل مى شود و معنا چنين مى شود: اگر گفتيم اين مسارعين در كفر هيچ ضررى به خداىتعالى نمى زنند براى اين بود كه تمامى كافران عالم به او ضرر نمى زنند.


و لا يحسبن الّذين كفروا...


بعد از آنكه رسول گرامى خود را تسلاى خاطر داد و در باب مسارعت كفار در كفرشاندلخوش ساخت و فرمود: اين مسارعتشان در كفر در حقيقت چوب خدا است و تسخيرى الهى استاو است كه كفار نامبرده را به سوئى مى راند كه در آخر خط حظى و بهره اى در آخرتبرايشان نماند آنگاه در اين آيه وجهه كلام را متوجه خود كفار نموده و فرمود:
زنهار كه از وضع حاضر خود خوشحالنباشند كه وضع موجودشان املا و مهلت خدائى است كه كارشان را به استدراج و تاءخيرمى كشاند و باعث بيشتر شدن گناهشان مى گردد: كهدنبال آن عذاب مهينى است عذابى كه جز خوارى با آن نيست و همه اينها به مقتضاى سنتتكميل است (كه بيانش گذشت ).


ما كان اللّه ليذر المؤ منين ...


سپس وجهه گفتار را به سوى مؤ منين نموده و بيان مى كند كه سنت ابتلا در آنان هم جارىاست تا آنها نيز به كمال خاص خود برسند و در نتيجه مؤ من خالص از مؤ من غير خالص وخبيث از طيب جدا و متمايز گردد.
و چون ممكن بود كسى تو هم كند كه طريق ديگرى هم براى جدا سازى خبيث از طيب هست و آناين است كه خداى تعالى به مؤ منين اعلام كند كه چه كسانى خبيثند كه اگر چنين كند ديگرمؤ منين به خاطر نا مشخص بودن خبيث ها و بيمار دلان و اختلاط مؤ منين با آنها اينقدر دچاردردسر و بلا و محنت نمى شوند و چرا خداى تعالى چنين نكرد؟ براى دفع اين توهمفرمود: علم غيب چيزى نيست كه خداى تعالى همه مؤ منين را بر آن آگاه سازد بلكه خاصخود او است و بجز برگزيدگان از رسولانش كسى را از آن بهره اى نيست و امانامبردگان را چه بسا به وسيله وحى آگاه بسازد و اين است كه مى فرمايد: (و ما كاناللّه ليطلعكم على الغيب ولكنّ اللّه يجتبى من رسله من يشاء).
از آزمايش و ابتلا جهت تكميل نفوس مفرى نيست
آنگاه اين معنا را تذكر مى دهد كه از آنجائى كه هيچ گريزى از سنت ابتلا نيست بايد بهخدا و رسولش ايمان آوريد تا در راه پاكان قرار گيريد نه در طريق خبيث ها چيزى كههست ايمان به تنهائى (در ادامه زندگى پاك و سعادتمند و بدنبالش تماميت اجر) كافىنيست بلكه عمل صالح لازم دارد تا آن ايمان را به سوى خدا بالا ببرد و پاكى آنرا حفظكند و بدين جهت بود كه اول فرمود: (فامنوا باللّه و رسله ) و سپس فرمود: (و انتومنوا و تتقوا فلكم اجر عظيم ).
پس از آيه مورد بحث چند نكته روشن گرديد اول اينكه مساءلهتكميل نفوس و رساندن هر نفسى بغايت و مقصدش (كه يا سعادت است و يا شقاوت ) ازمسائلى است كه هيچ گريزى از آن نيست دوم اينكه پاكى و نا پاكى طهارت و خباثت انساندر عين اينكه منسوب به ذات اشخاص است داير مدار ايمان و كفر نيز هست كه دو امر اختيارىبراى انسانها است و اين خود از لطائف حقايق قرآنى است كه بسيارى از اسرار توحيد ازآن منشعب مى شود و اين لطيفه از آيه زير نيز استفاده مى شود كه مى فرمايد: (و لكلّوجهة هو مولّيها فاستبقوا الخيرات )
چون اگر اين آيه را با آيه : (و لكن ليبلوكم فى ما آتيكم فاستبقوا الخيرات ) روىهم مورد دقت قرار دهيم اين معنا را مى فهميم كه اولا همانطور كه گفتيم مساءلهتكميل نفوس و رساندن هر نفسى به غايت و مقصدش امرى حتمى است چون مى فرمايد: (وبراى هر انسانى هدفى است كه خواه نا خواه بدان سو در حركت مى افتد) و ثانيا اينكهپاكى و ناپاكى در عين حال كه سرنوشت حتمى افراد و منسوب به ذات آنان است آنچنانهم نيست كه افراد در انتخاب يكى از آن دو اختيارى نداشته و به اجبار به يكى از آن دوراه بيفتند نه بلكه در عين حال انتخاب پاك بودن و ناپاك بودن به دست خود انسانهااست چون در دو آيه نامبرده مردم را دعوت مى كند به اينكه در خيرات پيشى بگيرند و ماان شاءاللّه بحث مفصل اين معنا را در تفسير آيه : (ليميز اللّه الخبيث من الطيب ويجعل الخبيث بعضه على بعض ...) خواهيم آورد.
نكته سومى كه از آيه مورد بحث استفاده مى شود اين است كه ايمان به خدا و پيامبران اوماده پاكى زندگى است كه همان پاكى ذات است و اما رسيدن به اجر مربوط به تقوا ووابسته به عمل صالح است و به همين جهت است كه خداى تعالىاول داستان متمايز شدن طيب از خبيث را ذكر مى كند آنگاه به عنوان نتيجه مساءله ايمان بهخدا و رسولان او را مى آورد و چون به مساءله اجر مى رسد تقوا را بر ايمان اضافهنموده و مى فرمايد: (و ان تومنوا و تتقوا فلكم اجر عظيم ) با در نظر گرفتن اينبيان است كه وقتى آيه شريفه : (من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوةطيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون ) را مى خوانيم به روشنى مى فهميم كهاحياى نامبرده ثمره ايمان و متفرع بر آن است جزا و اجر نيز ثمرهعمل صالح و متفرع بر آن است پس ايمان به خدا و پيامبران او روح حيات طيبه است و امابقاى ايمان تا زمانى كه آثارش بر آن مترتب شود احتياج بهعمل صالح دارد هم چنانكه حيات طيبه در پيدا شدن و تحققش محتاج به روح حيوانى استولى بقايش محتاج به اين است كه قوا و اعضاى بدنى به كار گرفته شود چون اگرآنها را به كار نگيرند و استعمال نكنند هم خودباطل مى شوند و هم ريشه و منشاءشان يعنىاصل حياتشان باطل مى گردد.
اين را هم بگوئيم كه در آيه شريفه مورد بحث لفظ جلاله (اللّه ) چهار بار تكرار شدهو معلوم است كه غير از نوبت اول از باب
(آوردن اسم ظاهر در جاى ضمير) است يعنى در سه نوبت اءخير مى توانست به آوردنضمير اكتفا نموده و بفرمايد: (و ما كان ليطلعكم )، (و لكنه يجتبى )، (فامنوا به) ولى اينطور نفرمود بلكه در تمامى اين سه مورد نيز كلمه (اللّه ) را تكرار كرد واين براى آن بوده كه در امورى كه در آن امور جز خداى تعالى متصف به الوهيت نمى شوداز قبيل مساءله : (امتحان )، (اطلاع بر غيب )، (اجتبا و برگزيدنرسل ) و (شايستگى اينكه خلق به او ايمان بياورند نام خدا را برده باشد و مردم رادر اين گونه امور بياد خدا بيندازد) و...
هشدار به بخيلان ، كه اموال خود را انفاق نمى كنند و ملامت و مذمت آنها


و لايحسبن الّذين يبخلون بما آتيهم اللّه من فضله ...


در دو آيه قبل مساءله املا (ميدان دادن به كفار) را خاطر نشان كرد و از آنجائى كه حالتافراد بخيل كه مال خود را در راه خدا انفاق نمى كنند شبيه به حالت كفار بود چونبخيل هم مانند كفار به جمع مال افتخار مى كند لذا كلام در آنان را عطف كرد به كلامى كهدر دو آيه قبل در مورد كفار داشت و خاطر نشان ساخت كه اينبخل هم مثل آن املا درد بى درمان بخيل است .
و اگر از (مال ) تعبير كرد به (ما آتيهم اللّه من فضله ) براى اين بود كه بهوجهى اشاره كرده باشد به ملامت و مذمت بخيلان (و فهمانده باشد كه اين طايفه آنقدرفرومايه اند كه مال را با اينكه صاحبش خدا است در راه خود خدا انفاق نمى كنند) و اينكهدنبالش ‍ فرمود: (سيطوقون ...) خواست تا شر بودنبخل را تعليل كند و ظاهرا جمله : (و لله ميراث السموات ...)حال باشد از كلمه (يوم القيمه ) و همچنين جمله : (و اللّه بما تعملون خبير).
البته احتمال بعيدى هم دارد كه جمله (ولله ميراث السّموات ...)حال باشد از فاعل در جمله : (يبخلون ...) و جمله : (و اللّه بما تعملون خبير) نيزحال از آن باشد و يا جمله اى از نو بوده باشد كه در اين صورت معنا چنين مى شود:بخل مى ورزند در حالى كه ميراث آسمانها و زمين از آن خدا است و در حالى كه خدا بدانچهشما مى كنيد با خبر است .
بحث روايتى
(آيا مرگ براى كافر خير است ؟)
در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام ) روايت آورده كه شخصى از آن جناب در بارهكافر پرسيد كه آيا مرگ براى او خير است يا حيات ؟ فرمود:
مرگ هم براى مؤ من خير است و هم براى كافر براى اينكه خداى تعالى مى فرمايد: (ماعنداللّه خير للابرار آنچه نزد خدا است براى نيكان خير است ). و نيز مى فرمايد: (لايحسبن الّذين كفروا انما نملى لهم خير...) كه به حكم آيهاول هر چه خدا براى ابرار مقدر كند خوب است (چه مرگ و چه حيات ) و به حكم آيه دومزندگى دنيا به سود كافر نيست و قهرا مرگ برايش بهتر است .
مؤ لف قدس سره : ليكن استدلالى كه در اين روايت آمده با مذاق ائمهاهل بيت عليهم السلام آنطور كه بايد سازگار نيست زيرا در مذاق آن حضرات ابرارطايفه خاصى از مؤ منين اند و از نظر آنان همه مؤ منين ابرار نيستند مگر اينكه بگوئيممنظور امام باقر (عليه السلام ) از كلمه ابرار همه مؤ منين است بدان جهت كه هر مؤ منىسهمى از بر را دارا است و اين معنا در الدرالمنثور از ابن مسعود نيز روايت شده است .
سوره آل عمران آيات 189 _ 181


لقد سمع اللّه قول الّذين قالوا انّ اللّه فقير و نحن اغنياء سنكتب ما قالوا و قتلهمالانبياء بغير حقّ و نقول ذوقوا عذاب الحريق (181) ذلك بما قّدمت ايديكم و ان اللّه ليسبظلام للعبيد (182) الّذين قالوا ان اللّه عهد الينا الّا نؤ منلرسول حتى ياتينا بقربان تاءكله النار قل قد جاء كمرسل من قبلى بالبينت و بالذى قلتم فلم قتل تموهم ان كنتم صادقين (183) فان كذّبوكفقد كذب رسل من قبلك جاء و بالبينت و الزّبر و الكتب المنير (184)كل نفس ذائقه الموت و انّما توفون اجوركم يوم القيمه فمن زحزح عن النار وادخل الجنّة فقد فاز و ما الحيوه الدنيا الا متع الغرور (185) لتبلون فى امولكم و انفسكمو لتسمعن من الّذين اوتوا الكتب من قبلكم و من الّذين اشركوا اذى كثيرا و ان تصبروا و تتقوافان ذلك من عزم الامور (186) و اذ اخذ اللّه ميثق الذين اوتوا الكتب لتبيننه للناس و لاتكتمونه فنبذوه وراء ظهور هم و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون (187) لا تحسبنالّذين يفرحون بما اتوا و يحبون ان يحمدوا بمالم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذابو لهم عذاب اليم (188) و لله ملك السموات و الارض و الله علىكل شى قدير (189)


ترجمه آيات
هر آينه خدا شنيد سخن جاهلانه آن كسان را كه (چون دستور آمد كه به خدا قرض الحسنهبدهيد) (آنها به تمسخر) گفتند پس خدا فقير است و ما دارا البته ما گفتارشان را ثبتخواهيم كرد با اين گناه بزرگ كه انبياء را بنا حق كشتند و (در روز كيفر) گوئيم بچشيدعذاب آتش سوزان را (181).
اين عذاب را به دست خود پيش فرستادند و خداوند هرگز در حق بندگان خود ستم نخواهدكرد (182).
آن كسانى كه گفتند خدا از ما پيمان گرفته كه به هيچ پيغمبرى ايمان نياوريم تا آنكهاو قربانى آورد كه در آتش بسوزد بگو اى پيغمبر كه پيش از من پيغمبرانى آمده و براىشما هر گونه معجره آورده و اين را هم كه خواستيد نيز آوردند پس اگر راست مى گوئيدو به اين شرط ايمان مى آوريد براى چه آن پيغمبران را كشتيد (183).
پس اى پيغمبر اگر ترا تكذيب كردند غمگين مباش كه پيغمبران پيش از تو را هم كهمعجزات و زبورها و كتاب آسمانى روشن بر آنها آوردند نيز تكذيب كردند (184).
هر نفسى شربت مرگ را خواهد چشيد و محققا روز قيامت همه شما به مزداعمال خود كاملا خواهيد رسيد پس هر كس خود را از آتش جهنم دور داشت و به بهشت ابدى درآمد چنين كس پيروزى و سعادت ابد يافت و (بدانيد) كه زندگانى دنيا به جز متاعىفريبنده نخواهد بود (185).
محققا شما را به مال و جان آزمايش خواهند كرد و بر شما از زخم زبان آنها كه پيش از شماكتاب آسمانى به آنها نازل شد آزار بسيار خواهد رسيد و اگر صبر پيشه كرده وپرهيزگار شويد (البته ظفر يابيد) كه ثبات و تقوا سبب نيرومندى و قوت اراده دركارها است (186).
و چون خدا پيمان گرفت از آنانكه كتاب به آنها داده شد كه حقايق كتاب آسمانى را براىمردم بيان كنيد و كتمان مكنيد پس آنها عهد خدا را پشت سر انداخته و آيات الهى را بهبهائى اندك فروختند و چه بد معامله كردند (187).
اى پيغمبر مپندار آنهائى كه به كردار زشت خود شادمانند و دوست دارند كه از مردم بهاوصاف پسنديده اى كه هيچ در آنها وجود ندارد آنها را ستايش كنند البته گمان مدار كهاز عذاب خدا رهائى دارند كه براى آنها در دوزخ عذاب دردناك خواهد بود (188).
خدا است مالك ملك زمين و آسمان و خدا بر هر چيز توانا است (189).
بيان آيات
اين آيات مرتبط به ما قبل است چون آيات سابق همه اش در اين مقام بود كه مردم را براىجهاد با جان و مال خود در راه خدا برانگيزاند و تشويق كند و از سستى وفشل و بخل بر حذر بدارد و اين معانى كاملا با آيات مورد بحث كه سخن از گفتاريهوديان دارد مرتبط است چون يهوديان گفته بودند خدا فقير است و ما همه اغنيائيم و ازاين گذشته امور را عليه مسلمين واژگونه مى كردند و آيات خداى را تكذيب مى نمودند وآنچه خدا از ايشان به عنوان پيمان گرفته بود كه براى مردم بيان كنند بيان نكردندبلكه در مقابل سر پوش روى آن گذاشته و انكار و كتمانش كردند اينها است مطالبى كهدر اين آيات آمده كه هم از نظر آنچه گفتيم مرتبط با آياتقبل است و هم از اين جهت كه خود مايه تقويت قلوب مؤ منين در برابر استقامت و صبر وثبات گشته و هم بر انفاق در راه خدا تشويقشان مى كند.
سخن يهود كه گفتند: خداى شما فقير است و ما توانگريم


لقد سمع اللّه قول الّذين قالوا ان اللّه فقير و نحن اغنياء


گوينده اين سخن يهود است به قرينه اينكه درذيل آيه مساءله پيغمبر كشى را ذكر مى كند كه كار يهوديان است و همچنين در دو آيه بعدسخن يهود را نقل مى كند كه گفتند: (خداى ما عهد كرده كه به هيچ پيغمبرى ايماننياوريم ...).
يهوديان وقتى اين سخن را گفتند كه امثال آيه : (من ذا الذى يقرض اللّه قرضاحسنا...) را شنيدند اتصال اين سخن به آيهقبل هم كه مى فرمايد: (و لا يحسبن الّذين يبخلون ...) تا اندازه اى بر اين معنا شهادتمى دهد.
ممكن هم هست اين سخن را بدان جهت گفته باشند كه فقر و فاقه عمومى مؤ منين را ديده بهعنوان تعريض و زخم زبان گفته باشند كه اگر پروردگار مسلمانان توانگر و بىنياز بود نسبت به گروندگان به دينش غيرت به خرج مى داد و آنان را از گرسنگىنجات مى بخشيد پس معلوم مى شود پروردگار مسلمين فقير و ما توانگريم .


سنكتب ما قالوا و قتلهم الانبياء بغير حق ...


مراد از كتابت آنچه گفتند ضبط و حفظ و جلوگيرى از محو آن است و نيز ممكن است كه مراداين باشد كه (ما سخن يهود را در نامه اعمالشان مى نويسيم ) و برگشت هر دو به يكمعنا است و مراد از (كشتن انبيا بدون حق ) اين است كه اگر انبيا را نمى شناختند و نمىدانستند كه مثلا فلان شخص پيغمبر خدا است و يا سهو مى كردند و يا به خطا مى رفتندمى توانستيم بگوئيم كه كشتن به حق بوده ولى يهوديان پيغمبران را با علم به اين كهپيغمبرند كشتند پس كشتنشان به غير حق بود و اگر خداى تعالى در اين آيه شريفهسخن نامبرده يهود را در رديف پيغمبر كشى آنان قرار داد
براى اين بود كه بفهماند آن سخن دست كمى از پيغمبر كشى نداشت بلكه سخن عظيم وتوهين بزرگى به ساحت مقدس خدا بود و كلمه حريق در جمله :(نقول ذوقوا عذاب الحريق ) به معناى آتش و يا زبانه آتش است بعضى گفته اند بهمعناى محرق (سوزاننده ) است .


ذلك بما قدمت ايديكم ...


يعنى اين عذاب حريق به خاطر اعمالى است كه از پيش براى خود فرستاديد و اگراعمال را به (ايدى دست ها) نسبت داده براى اين است كه غالبا دست وسيله تقديم است وجمله : (و ان اللّه ليس بظلام للعبيد) عطف است بر جمله (ما قدمت ...) و مى خواهدمساءله كتابت و عذاب را تعليل نموده بفرمايد ننوشتن و ثبت نكردناعمال بندگان اهمال ورزيدن در نظام اعمال است و اين خود ظلم بسيار و ستم بزرگى استچون اعمال بندگان يكى دو تا نيست و بندگان هم يك نفر و دو نفر نيستند پس ننوشتناعمال بندگان ظلمى بزرگ است و در اين صورت خداى تعالى ظلام به بندگان خواهدبود و خدا منزه از چنين ظلمى است .
((مترجم ): و نيز ممكن است كه آوردن كلمه (ظلام ) [كه صيغه مبالغه است ] براىاشاره به اين بوده باشد كه (عذاب حريق ) آن قدر سخت است كه اگر مستند به هرمولائى بشود آن مولا نسبت به برده و زير دست خود بسيار سختگير خواهد بود ولى چنينعذابى در قيامت مستند به خود كفار است نه به خداى تعالى چون خداى تعالى هرگز چنينظلمى و چنين عذابى را نسبت به بندگان خود روا نمى دارد).


الّذين قالوا ان اللّه عهد الينا...


اين آيه شريفه صفت همان كسانى را بيان مى كند كه در آيه قبلى سخن از آنان به ميانآمده بود و كلمه : (عهد) به معناى دستور است و كلمه (قربان ) به معناى هر نعمتىو هر آن چيزى است كه با پيشكش كردن و هديه كردن آن به مقام بالائى تقرب به آن مقامپيدا مى كنيم و در جمله (تاكله النار آتش آن را بخورد)اكل كنايه از سوزاندن است و مراد از اينكه فرمود (و قد جاءكمرسل من قبلى ...)، امثال زكريا، يحيى و ساير انبيائى است كه به دست همين يهوديانكشته شدند.


فان كذبوك فقد كذبت ...


اين آيه رسول خدا را كه از تكذيب كفار رنج مى برد تسلى خاطر مى دهد و كلمه زبر جمعكلمه (زبور) است و زبور به معناى كتابى است كهمشتمل بر حكمت ها و مواعظ باشد و منظور از آن و از (كتاب منير) كتابهائى ازقبيل كتاب نوح ، صحف ابراهيم تورات و انجيل است .
يك استدلال بر وجود عالم برزخ


كل نفس ذائقه الموت ...


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation