|
|
|
|
|
|
بعد از آنكه در مقام اجابت دعوت خداى تعالى بطور مطلق و بدون هيچ قيدى گفتند:(سمعنا و اطعنا) و سپس از يك سو متوجه ضعف و فتور و سستى خود شدند، و از سوىديگر متوجه سرنوشت اقوام و امتهائى شدند كهقبل از ايشان مى زيستند، ناچار از خداى تعالى خواستند تا به ايشان رحم كند، و باايشان آن معامله را نكند كه با امتهاى گذشته كرد، يعنى آن مؤ اخذه ها وحمل و تحميل ها را نفرمايد، چون مؤ منين با تعليم الهى اين معنا را آموخته بودند كه هيچحول و قوتى جز به كمك خدا وجود ندارد، و هيچ چيز جز رحمت او آدمى را از خطا و نسيان وتمرد حفظ نمى كند. بااين بيان پاسخ از سؤ الى كه ممكن است بشود روشن مى گردد، و آن اين است كهرسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اينكه معصوم است ، چطور درخواست مصونيتاز خطا و نسيان مى كند؟ جوابش اين شد كه اگر آن جناب معصوم است ، به عصمت او معصوماست ، نه از ناحيه خودش ، پس صحيح است كه از خدا مصونيتى درخواست كند، كه از ناحيهخود ضمانتى نسبت به آن ندارد، و خود را د ر اين درخواست هم آواز مؤ منين سازد. ربنا و لا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا كلمه (اصر) بطوريكه گفته اند به معناىثقل و سنگينى است ، بعضى هم گفته اند: به معناى آن است كه چيزى را به قهر و غلبهحبس كنى ، و برگشت آن نيز به همان معناى اول است ، چون حبس شدن نيز نوعى سنگينىاست ، و بر موجود حبس شده گران است . و مراد از (الذين من قبلنا) اهل كتاب و مخصوصا يهود است ، چون در اين سوره بهبسيارى از داستانهاى ايشان اشاره شده است ، و مخصوصا در سوره اعراف آيه 157(اصر) و (اغلال ) را به ايشان نسبت داده ، مى فرمايد: (و يضع عنهم اصرهم ، والاغلال التى كانت عليهم ) ربنا و لا تحملنا مالا طاقه لنا به ) مراد از (مالا طاقه لنابه )، تكليف هاى ابتدائى طاقت فرسا نيست ، چون توجه نمودىكه خداى تعالى هرگز چنين تكاليفى به بندگان خود نمى كند، چون همعقل آن را تجويز نمى كند، و هم كلام خود خداى تعالى ، كه در مقام حكايت گفتار مؤ منينفرموده : (سمعنا و اطعنا)، بر خلاف آن دلالت دارد، بلكه مراد از آن جزا و كيفر بدىهائى است كه ممكن است به ايشان برسد، حال يا به صورت تكاليف دشوار (نظير آنچهدر بنى اسرائيل واقع شد) باشد، و يا به صورت عذاب هائى كه ممكن استنازل شود، و يا به صورت مسخ شدن و امثال آن باشد. واعف عنا و اغفرلنا و ارحمنا كلمه (عفو) به معناى محو اثر است ، و كلمه (مغفرت ) به معناى پوشاندن است وكلمه رحمت معنايش معروف است ، اين معناى كلى اين كلمات بود، و اما به حسب مصداق و با درنظر داشتن معناى لغوى آنها بايد بگوئيم : اين سه جمله و ترتيب آنها به اين صورت ازقبيل پرداختن تدريجى از فرع به اصل است ، و به عبارتى ديگرمنتقل شدن از چيزى كه فائده اش خصوصى است به سوى چيزى كه فائده اش عمومىتر است و بنابراين عفو خدا عبارت است از محو و از بين بردن اثر گناه ، كه همان عقابىاست كه براى هر گناهى معين فرموده ، و مغفرت عبارت است از پوشاندن و محو اثرى كهگناه در نفس به جاى گذاشته ، و رحمت عبارت است از عطيه اى الهى كه گناه و اثرحاصل آن ، نفس را مى پوشاند. و عطف اين سه جمله ، يعنى و (اعف عنا) و (اغفرلنا) و (و ارحمنا) بر جمله (ربنالا تواخذنا ان نسينا او اخطانا)، با در نظر گرفتن سياق و نظمى كه در همه آنها است ،اشعار دارد بر اينكه مراد از عفو و مغفرت و رحمت ، امورى است مربوط به گناهان بندگاناز جهت خطا و نسيان و امثال آن ، و از اين معنا روشن مى شود كه مراد از اين مغفرت كه در اينجا در خواست شده ، غير مغفرتدر جمله : (غفرانك ربنا) است ، مغفرت در آنجا مغفرت مطلقه درمقابل اجابت مطلقه است ، كه بيانش گذشت ، ولى اين مغفرت ، مغفرت خاصه است ، درمقابل گناه ناشى از فراموشى و خطا، پس سؤال مغفرت در آيه شريفه تكرار نشده است . در اين چهار دعا، لفظ (رب ) چهار بار تكرار شده ، تا از راه اشاره به صفت عبوديتخود، صفت رحمت خداى تعالى را برانگيزاند، چون نام ربوبيت بردن ، صفت عبوديت ومذلت بندگى را بياد مى آورد. دعوت عمومى به سوى دين توحيد و جهاد در راه اعلاى آن ، اولين وظيفه مومنين بعد ازايمانو اظهار عبوديت حق است انت مولينا فانصرنا على القوم الكافرين اين جمله جمله اى است جديد و دعائى است مستقل و كلمه مولى به معناى ناصر و يارى كنندهاست ، و ليكن نه هر ناصر بلكه ناصرى كه تمامى امور منصور به عهده او است چونكلمه مولى از ماده ولايت است كه به معناى عهده دارى و تصدى امر است ، و از آنجا كه خداولى مؤ منين است پس مولايشان نيز هست ، و آنان را در آنچه كه محتاج به يارى وى باشنديارى مى كند همچنانكه فرمود: (و اللّه ولى المؤ منين ) و نيز فرموده : (ذلك باناللّه مولى الذين ، آمنوا و ان الكافرين لا مولى لهم ) يعنى اين به آن جهت است كه خدامولاى كسانى است كه ايمان آورده اند، و كسانى كه كفر ورزند مولا و ياورى ندارند. و از اين دعاى مؤ منين بر مى آيد كه بعد از گفتن (سمعنا و اطعنا) و پذيرفتناصل دين ، هيچ همى به جز اقامه دين و نشر آن ، و جهاد در راه اعلاى آن و بلند كردن آوازهكلمه حق ، و به دست آوردن اتفاق كلمه همه امتها بر مساله دين ، ندارند، همچنانكه همين معنااز آيه زير استفاده مى شود كه مى فرمايد: (قل هذه سبيلى ادعو الى اللّه على بصيرة ،انا و من اتبعنى ، و سبحان اللّه ، و ما انا من المشركين ). پس دعوت به سوى توحيد، راه دين است ، راهى كه البته جهاد وقتال و امر به معروف و نهى از منكر و ساير اقسام دعوت و انذار، همه از مصاديق آن هستند،براى اينكه هدف از همه اينها يكى است ، و آن ريشه كن ساختن ماده اختلاف در ميان نوع بشر است ، و آيه زير به اهميت آن در نظرشارع دين اشاره نموده ، مى فرمايد: (شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا، و الّذىاوحينا اليك ، و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى ، ان اقيموا الدين ، و لا تتفرقوافيه ). پس اينكه در آيه مورد بحث گفتند: (تو مولاى مائى ، پس ما را يارى كن ) دلالت مى كندبر اينكه بعد از گفتن (سمعنا و اطعنا) و پذيرفتن دين ، اولين وظيفه اى كه بهذهنشان رسيده همين بوده كه با دعوتى عمومى دين خدا را در ميان نوع بشر گسترش دهند،(و خدا داناتر است ) در اينجا جلد چهارم ترجمه تفسير الميزان پايان مى يابد، خدا را بر اين نعمت سپاس مىگزارم ، و از درگاه مقدسش مسئلت دارم ، بركتى در اين مشروع قرار دهد، تا در آشنائىمسلمانان فارسى زبان به اسرار قرآن كريم ، وعمل به دستورات آن داراى اثر بيشترى شود. (آمين يا رب العالمين )
|
|
|
|
|
|
|
|