بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 2, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
     ALMIZA29 -
     ALMIZA30 -
     ALMIZA31 -
     ALMIZA32 -
     ALMIZA33 -
     hs~ALMIZA01 -
     hs~ALMIZA02 -
     hs~ALMIZA10 -
     hs~ALMIZA12 -
     hs~ALMIZA14 -
     hs~ALMIZA15 -
     hs~ALMIZA16 -
     hs~ALMIZA17 -
     hs~ALMIZA18 -
     hs~ALMIZA19 -
     hs~ALMIZA20 -
     hs~ALMIZA21 -
     hs~ALMIZA22 -
     hs~ALMIZA23 -
     hs~ALMIZA24 -
     hs~ALMIZA25 -
     hs~ALMIZA26 -
     hs~ALMIZA27 -
     hs~ALMIZA28 -
     hs~ALMIZA29 -
     hs~ALMIZA30 -
     hs~ALMIZA31 -
     hs~ALMIZA32 -
     hs~ALMIZA33 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

و آيات شريفه (فلا اقسم بمواقع النجوم ، و انه لقسم لو تعلمون عظيم ، انه لقرآنكريم ، فى كتاب مكنون ، لا يمسه الا المطهرون ،تنزيل من رب العالمين ) نيز در سياق آيه سوره زخرف است ، چون از ظاهر آن به خوبىبر مى آيد، قرآن كريم در كتاب مكنون و پنهان ا ز ديد بشر قرار داشته ، در كتابى كهجز پاكان كسى با آن تماس ندارد، و از آن كتاب كه نزد رب العالمين استنازل شده است ، و اما قبل از نازل شدن موقعيتى در كتاب مكنون داشته ، مكنون از اغيار همانكه در آيه سوره زخرف ام الكتابش خوانده ، و در سوره بروج لوح محفوظش ناميده وفرموده : (بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ) بلكه اين لوح از اين جهت محفوظ است كهدگرگونگى در آن راه ندارد، و معلوم است قرآنى كه بايد به تدريجنازل شود (چون به عالمى نازل مى شود كه زمان و تدرج بر همه آن حاكم است ) هرگزاز ناسخ و منسوخ و از تدريج خالى نيست و اين تدرج خود نوعىتبدل است ، پس كتاب مبين كه اصل قرآن است و خالى ازترجمهتفصيل و تدرج است ، امرى است غير اين قرآن نازل شده ، و قرآن به منزله لباسى استبراى آن امر.
و همين معنا يعنى اينكه قرآن ، نازل شده و بشرى شده كتاب مبين (كه ما آن را حقيقت كتاب مىناميم ) باشد، و به منزله لباسى باشد براى اندام صاحب لباس ، ومثال باشد براى حقيقت و نيز به منزله مثل باشد براى غرض صاحب كلام ، خود مصحح آناست كه احيانا آن حقيقت را هم قرآن بناميم همچنانكه در آيه شريفه :(بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ) و آياتى ديگر اين تعبير آمده ، و همين نكته باعث مىشود كه آيه : (شهر رمضان الّذى انزل فيه القرآن )، و آيه (انا انزلنا فى ليلةالقدر)، و آيه (انا انزلناه فى ليلة مباركة ) را كه دلالت دارند بر اينكه قرآن يكدفعه نازل شده حمل كنيم بر نازل شدن حقيقت قرآن ، يعنى كتاب مبين ، بر قلب رسولخدا(صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در يك شب ، همچنانكه همين قرآن بعد از آن كه بشرى وخواندنى و مفصل شد، تدريجا در مدت بيست و سهسال دعوت نبويه نازل شده است .
اين نزول تدريجى از آيات زير استفاده مى شود: ( و لاتعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه و آيات : ( لا تحرك به لسانكلتعجل به ، ان علينا جمعه و قرآنه ، فاذا قراناه فاتبع قرآنه ثم ان علينا بيانه )چون از اين آيات بر مى آيد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى دانسته چهآيه اى بر او نازل مى شود، و به همين جهت قبل از آنكه وحى آيه اى تمام شود او از پيش ،آيه را مى خوانده ، و خداى تعالى از اين كار نهيش فرمود، كه ان شاء اللّه توضيحش درجاى مناسب خواهد آمد.
چكيده سخن در آنچه كه حاصل تدبر در آيات قرآنى است 
سخن كوتاه آنكه : اگر كسى در آيات قرآنى تدبر و دقت كند هيچ چاره اى جز اين نداردكه اعتراف كند به اينكه آيات قرآنى دلالت دارد بر اينكه اين قرآنى كه تدريجا بررسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) نازل شده
متكى بر حقيقتى است متعالى و بس بلند كه عقول عامة بشر قاصر از درك آن ، و دستافكار ملوث به لوث هوسها و قذارتهاى ماده شان از رسيدن به آن حقيقت كوتاه است ، و اينكه نخست اين حقيقت بر رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم )نازل شده بود و به وى تعليم داده بود كه منظورش از كتاب (كه بعدا تدريجانازل مى شود) چيست . و ما ان شاء اللّه در بحث پيرامونتاويل و تنزيل در تفسير آيه شريفه : (هو الّذىانزل عليك الكتاب منه آيات محكمات ) باز در اين باره سخن خواهيم گفت .
اين آن مطلبى است كه گفتيم با دقت و تدبر از آيات كريمه قرآن به دست مى آيد بلهمحدثين كه كارشان تنها نقل حديث است و نيز علماى علم كلام و همچنين علماى مادى اين عصراز آنجا كه منكر ماوراى ماده و محسوساتند ناگزير شده اند اين آيات و نظائر آن را كهدلالت دارند بر اينكه مثلا قرآن هدايت و رحمت و نور و روح و مواقع نجوم و كتاب مبين است، و يا در لوح محفوظ و نازل از ناحيه خدا است ، و يا در صحف مطهره است ، و يا تعبيراتديگرى كه از قرآن شده ، همه را حمل كنند بر اقسامى از است عاره و مجاز گوئى ، و بااين عمل خود قرآن را همپايه يك كتاب شعرى كرده اند، (كه بهقول معروف هر چه گزافى تر و دروغ تر باشد شيرين تر و شيواتر است ).
گفتار بعضى از اهل بحث در توجيه نزول قرآن در ماه رمضان 
بعضى ديگر از اهل بحث و تحقيق در معناى اينكه چگونه ممكن است قرآن در ماه رمضاننازل شده باشد؟ گفتارى دارد كه خلاصه اش از نظر خواننده مى گذرد.
هيچ شكى نيست در اينكه بعثت رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرين و تواءم بانزول اولين بخش آن بوده ، و در آن بخش به وى دستور داده كه مردم را تبليغ و انذار كن، از سوى ديگر در اين نيز هيچ شكى نيست كه بعثت ونزول اولين بخش قرآن ، در شب اتفاق افتاده ، براى اينكه آيه شريفه : انا انزلناه فىليلة مباركة انا كنا منذرين ، صريحا مى فرمايد: كه قر آن در شبنازل شده ، و باز شكى نيست كه آن شب از شب هاى رمضان بوده ، براى اين كه در سورهبقره آيه 185 مى فرمايد: (شهر رمضان الّذىانزل فيه القرآن ).
پس تا اين جا هيچ شكى نيست تنها گفتگو در اين است كه منظور اين آيات تمام قرآن استيا بعضى از آن ؟ در پاسخ از اين سؤ ال مى گوئيم : گو اينكه همه قرآن در يك شبنازل نشده ، اما همينكه سوره حمد كه مشتمل بر بسيارى از معارف قرآن است در يك شبنازل شده ، مثل اين است كه همه قرآن در يك شبنازل شده باشد،
و بهمين اعتبار مى شود گفت : (ما قرآن را در فلان شبنازل كرديم ). پاسخ ديگرى كه مى توان گفت اينكه : كلمه قرآن همانطور كه بر همهآيات بين دو جلد اطلاق مى شود، بر بعض از آن نيز اطلاق مى گردد، همانطور كه برساير كتب آسمانى از قبيل تورات و انجيل و زبور نيز اطلاق مى گردد، و اين خوداصطلاحى است از قرآن كريم . آنگاه اضافه كرده : كه اولين بخشى كهنازل شده (اقرء باسم ربك الّذى خلق )... است كه در شب بيست و پنجم رمضاننازل شد، در حالى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در وسط بيابان بود،و به طرف خانه خديجه مى آمد، همينكه اين آيات به وى وحى شد به خاطرش رسيد ازجبرئيل بپرسد: چگونه پروردگار خود را ياد كند، دوبارهجبرئيل خود را به وى نشان داد و تعليمش داد كه بگويد: (بسم اللّه الرحمن الرحيمالحمد لله رب العالمين ) تا آخر سوره حمد، و سپس كيفيت نماز را به او ياد داد، و ازنظرش غائب شد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به خود آمد در حالى كهاثرى از جبرئيل نيافت ، تنها از آنچه ديده بود، تعبى و كوفتگى در خود احساس كرد،تعبى كه همواره بعد از ديدن جبرئيل به او دست مى داد، و چون اولين بار بود كه بهچنين منظره اى بر مى خورد و نمى دانست كه از طرف خدا مبعوث به نبوت و هدايت خلق شده، لذا وقتى به خانه درآمد از شدت خستگى آن شب را تا به صبح خوابيد، صبح آن شبمجددا فرشته وحى نزد او برگشت و اين سوره را بر اونازل كرد: يا ايها المدثر قم فانذر.
آنگاه مفسر نامبرده مى گويد پس معناى نازل شدن قرآن هميننازل شدن سوره حمد است ، كه در ماه رمضان و مصادف با شب قدرنازل شده ، و اما آنچه در كتب شيعه ديده مى شود كه بعثت در روز بيست و هفتم رجب بوده ،رواياتى است كه علاوه بر اينكه جز در بعضى از كتب شيعه كه تاريخ تاليفش جلوتراز قرن چهارم هجرت نيست ، يافت نمى شود مخالف كتاب خدا نيز هست ، چون متوجه شديدكه كتاب خدا نزول قرآن را در ماه رمضان دانسته .
سپس اضافه مى كند: كه در اين ميان روايات ديگرى هست مؤ يد آن روايات كه مى گويدمعناى نزول قرآن در ماه رمضان اين است كه قرآنقبل از بعثت رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) يك جا از لوح محفوظ به بيتالمعمور نازل شد، و جبرئيل آن را در بيت المعمور به ملائكه املاء كرد، تا آنكه بعد ازبعثت به تدريج بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )نازل شد.
و اين روايات اوهامى است خرافى كه دست اجانب آنها را با روايات اسلام آميخته كرده و بهچند جهت مردود است ،
1 - مخالف كتاب خدا هستند 2 - لوح محفوظ را جزء ماوراى طبيعت دانسته در حالى كه لوحمحفوظ عبارت است از عالم طبيعت و بيت المعمور عبارت است از كره زمين ، كه با سكونتبشر معمور و آباد گشت ، اين بود خلاصه گفتار آن مفسر.
توضيح بى پايگى و واهى بودن آن گفتار 
مؤ لف : نمى دانم كدام يك از جملات اين مفسر كه سراسر آن فاسد استقابل اصلاح است تا به وجهى از وجوه با حق و حقيقت منطبق شود، چون در چنين صورتىقضيه شبيه مثل معروف مى شود كه مى گويند وصله از خود جامة بيشتر است .
زيرا اولا اين افسانه كه وى از پيش خود درباره بعثت درست كرده و يا اينكه گفته اولينبخش نازل شده چيست (اقرء باسم ربك ) وقتىنازل شد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در راه بود، و بعد از آن سورهحمد نازل شد، و آنگاه نماز را به آن جناب تعليم داده و آن حضرتداخل خانه شد و از خستگى به خواب رفت ، و صبح آن شب سوره (مدثر)نازل شده ، امر به تبليغش نمود همه اينها مطالبى است كه نه آيه محكمه دلالت بر آندارد، و نه سنت قائمه ، بلكه تنها وتنها قصه اى است تخيلى كه نه با كتاب موافق استو نه با حديث ، و بيان ناسازگاريش خواهد آمد.
و ثانيا وى گفته : كه بطور مسلم بعثت و نزول قرآن و امر به تبليغ هر سه مقارن هماتفاق افتاد، و در مقام تفسير و توضيح اين سخن گفته است :نبوت بانزول قرآن آغاز شد و رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) تنها در يك شب نبى و غيررسول بود، و صبح همان شب به مقام رسالت هم رسيد، چون سوره (مدثر) او را امربه تبليغ نمود، ولى اين مفسر هرگز نمى تواند بر طبق گفته هاى خود دليلى از كتابيا سنت بياورد، و عجب اينجا است كه مساءله را از مسلمات گرفته ، در حالى كه چنين نيستاما از نظر سنت مسلم نيست براى اينكه كتب سنت چه آنها كه علماىاهل سنت تاليف كرده اند، و چه آنها كه علماى اماميه تاءليف كرده اند، همه بعد ازدو قرن وبيشتر از عصر رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) تدوين شده اند، هر چند كه مفسرنامبرده اين اشكال را منحصرا به كتب شيعه وارد دانسته ، ولى تمامى كتب عامة نيز اينطوربوده اند، اگر در روايات شيعه دسيسه شده باشد. در روايات عامة نيز شده است و اما كتبتاريخ علاوه بر اينكه متعرض اين جزئيات نشدهاحتمال دسيسه در آنها بيشتر است ، و اگر بيشتر هم نباشدحداقل مانند كتب حديث در معرض آن بوده است .
و اما كتاب خدا كه براى هر اهل فنى روشن است كه دلالت آيات آن بر مساءله بعثتقاصرتر از دلالت روايات است ، بلكه مى توان گفت آيات قرآن بر خلاف آنچه مفسرنامبرده در مساءله بعثت گفته دلالت دارد، و رسما افسانه و بافته هاى او را تكذيب مىكند، چون سوره علق بطوريكه اهل حديث گفته اند و به شهادت پنج آيهاول آن اولين سوره اى بوده كه بر رسولخدا(صلى الله عليه و آله و سلم )نازل شده ،
و احدى از مفسرين نگفته و حتى احتمالش را هم نداده كه تكه تكهنازل شده باشد، و حداقل احتمال مى دهيم كه يك بارهنازل شده باشد، مشتمل بر اين نكته است كه رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) درانظار مردم نماز مى خوانده ، و بعضى از مردم او را از اين كار نهى مى كردند، و در مجالسقريش از او بدگوئى مى كرده اند، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جنابنازل نشده بود، پس رسو ل خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) چگونه نماز مى خوانده ،و در نمازش چه مى گفته ؟ سوره علق هم از نماز به غير از امر سجده كه دستورى ديگرنداده ، پس معلوم مى شود آن جناب قبل از سوره علق نمازى داشته و كسانى بوده اند كه آنجناب را از نماز نهى مى كرده اند، و از نهى خود دست بردار نبوده اند، مگر اينكه بگوئىمنظور از اين نمازگزار شخصى ديگر غير از رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم )است ، و اين حرف بطلانش ر وشن است ، براى اينكه در آخر سوره به خود آن جناب خطابنموده مى فرمايد: (كلا لا تطعه ) آن كسى را كه به تو مى گويد نماز مخوان اطاعتمكن ، بلكه همچنان خدا را سجده كن ، و به او نزديك شو.
آياتى از قرآن كريم كه دلالت مى كند پيامبر (ص)قبل از بعثت و نزول قرآن هم نبى بوده و هم نماز مى خوانده است
اينك آياتى از همين سوره كه دلالت بر بطلانقول مزبور دارد: (ارايت الّذى ينهى عبدا اذا صلى ارايت ان كان على الهدى . او امربالتقوى . ارايت ان كذب و تولى . ا لم يعلم بان اللّه يرى ؟. كلا لئن لم ينته لنسفعابال ناصيه . ناصيه كاذبه خاطئه . فليدع ناديه . سندع الزبانيه . كلا لا تطعه واسجد و اقترب ).
پس از اين سوره استفاده مى شود كه رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم )قبل از نازل شدن اولين سوره از قرآن هم نماز مى خوانده ، و خود بر طريق هدايت بوده واحيانا ديگران را هم امر به تقوا مى كرده ، و اين همان نبوت است ، ولى رسالت نيست ، وبهمين جهت اين وضع آن جناب را انذار نناميده ، پس آن جنابقبل از بعثت هم نبى بوده ، و نماز مى خوانده ، با اينكه هنوز قرآن بر اونازل نشده بود، و سوره حمد كه جزء نماز است نيامده ، و ماءمور به تبليغ نشده بود.
و اما سوره حمد، مدتها بعد از بعثت نازل شد، و اگر نزولش بلا فاصله بعد از سورهعلق بود، و بقول اين مفسر در قلب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) خطور كردهبود جا داشت بفرمايد: (قل بسم اللّه الرحمن الرحيم ، الحمد لله رب العالمين ...) و يابفرمايد: (بسم اللّه الرحمن الرحيم قل الحمد لله رب العالمين ...) مترجم :
(چون سوره علق به عبارتى آغاز شده كه معناى(قل ) را مى دهد اگر سوره حمد هم بلافاصله با آن سورهنازل شده بود بايد كلمه (قل ) و يا (اقرء) دراول آن قرار مى داشت ).
و نيز لازم بود كه در اين سوره گفتار در جمله (مالك يوم الدين ) تمام شود زيرا بقيهسوره از غرض بيگانه است از طرفى ختم شدن سوره در جمله (مالك يوم الدين ) ازنظر بلاغت قرآن شريف مناسب تر و لايق تر بود.
استدلال به آياتى از سوره هاى محر و مدثر بر رد گفتار مفسر مذبور 
بله در سوره حجر كه به شهادت مضامين آياتش از سوره هاى مكى است و بيانش خواهد آمدفرموده : (و لقد آتيناك سبعا من المثانى و القرآن العظيم ) و مراد از كلمه (سبعمثانى ) سوره حمد است كه در آيه شريفه درمقابل قرآن عظيم قرار گرفته و اين منتها درجهتجليل و تعظيم از سوره حمد است و ليكن با همه ايناحوال سوره حمد قرآن ناميده نشده بلكه هفت آيه از آيات قرآن معرفى شده بهدليل اينكه آيه : (كتابا متشابها مثانى ) همه قرآن مثانى خوانده شده و در آيه سورهحجر سوره حمد هفت عدد از آن مثانى خوانده شده .
و با اين حال از آنجا كه سوره حجر مشتمل بر نامى از سوره حمد است معلوم مى شود سورهحمد قبل ازسوره حجر نازل شده .
و نيز از آنجائى كه سوره حجر مشتمل بر آيه (فاصدع بما تومرواعرض عن المشركينانا كفيناك المستهزئين ...) مى فهميم كه رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مدتىدست از انذار كشيده بود و در اين آيه مجددا مامور بدان شده كه مى فرمايد: (فاصدع )پس از سوره حجر دو چيزشد يكى ترك انذار و ديگرنزول سوره حمد قبل از آن و شما از كجا ثابت مى كنيد كهنزول حمد قبل از ترك انذار بوده ؟.
و اما سوره مدثر و مطالبى را كه مشتمل است چون آيه قم (فانذر) اگر گفته شودهمه آن يك باره نازل شده حال آيه : (قم فانذر)حال آيه : (فاصدع بما تومر) در سوره حجر است و نيزحال جمله (وعرض عن المشركين ) در سوره حجرحال جمله (ذرنى و من خلقت وحيدا) در سوره مدثر است و هر دو مضمونى نزديك به همدارند،
از هر دو فهميده مى شود اولا كسانى مزاحم دعوترسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بوده اند و در ثانىرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مدتى انذار راتعطيل كرده بود.
و چنانچه سوره مدثر قطعه قطعه نازل شده باز از سياق آن بر مى آيد كه تنها صدرآن در آغاز رسالت نازل شده و بقيه بعد ازتعطيل انذار آمده است .
رد بخش هاى ديگرى از گفتار اين مفسر 
و ثالثا اينكه مى گويد: (رواياتى كه مى گويد قرآنقبل از بعثت و يكپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بيت المعمورنازل شده و بعد از بعثت به تدريج از بيت المعمور بررسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل مى شده رواياتى است جعلى و خرافىچون مخالف كتاب است و مضمونى مستقيم ندارد، بلكه مراد از لوح محفوظ عالم طبيعت و مراداز بيت المعمور كره زمين است ) گفتارى است خطا و افتراء و بهدليل اينكه اولا: ظاهر هيچ آيه اى از آيات قرآن مخالف با اين روايات نيست و بيانش ازنظر خواننده گذشت .
و ثانيا: در روايات نامبرده نفرموده اند: قرآنقبل از بعثت ، يك جا به بيت المعمور نازل شد، و كلمه يك جا را مفسر نامبرده در اثر دقتنكردن در روايات اضافه كرده و ثالثا: تفسير لوح محفوظ به عالم طبيعت تفسيرى استبسيار زشت و خنده آور، و ما نمى دانيم بنا به گفته وى به چه مناسبت عالم طبيعت در كلامخدا لوح محفوظ خوانده شده ؟، آيا از اين جهت است كه عالم طبيعت از تغير و دگرگونىمحفوظ است ؟ كه عالم طبيعت جاى همه دگرگونى ها است چون عالم حركات است و ذواتموجودات سيال و صفاتشان هر لحظه در تغيير است .
و يا از اين جهت لوح محفوظ خوانده شده كه تكوينا و يا تشريعا از فساد و تباهى محفوظاست ؟ كه اين نيز خلاف واقع است ، براى اينكه عالم طبيعت عالم كون و فساد است . و يابدين جهت بوده كه از اطلاع اغيار محفوظ است يعنى غيراهل اطلاع كسى از اسرار آن آگاه نيست همچنانكه آيه شريفه : (انه لقرآن كريم فىكتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون )1 خبر مى دهد؟ كه اين نيز صحيح نيست براى اينكهادراك هر صاحب ادراكى نسبت به عالم طبيعت يكسان است .
و بعد از همه اين اشكالات اشكال مهمى كه به وى وارد است اين است كه اين مفسر در توجيهنازل شدن قرآن در ماه رمضان هيچ وجه صحيحى كه هم در جاى خود صحيح باشد، و هملفظ آيه آن را بپذيرد، نياورده ، چون خلاصه گفتارش اين شد كه معناى جمله(انزل فيه القرآن ) اين است كه (كانماانزل فيه القرآن ) يعنى گويا قرآن در ماه رمضاننازل شده و معناى آيه (انا انزلناه فى ليلة كانا انزلناه فى ليلة ) است ،
يعنى گويا ما قرآن را در يك شب نازل كرديم ، وحال آنكه نه اهل لغت چنين معنائى از چنين عبارتى مى فهمد، و نهاهل عرف و آشناى به سياق كلام .
و اگر جايز باشد كسى بگويد نزول قرآن در شب قدر به خاطرنزول سوره حمد است ، كه مشتمل بر رووس مطالب قرآن است ، بايد جايز باشد كهديگرى بگويد معناى نزول قرآن نزول همه آن ، يعنىاجمال معارف آن است بر قلب رسولخد ا (صلى الله عليه و آله و سلم )، و هيچ مانعى همندارد كه كسى اين حرف را بزند و بيانش در سابق گذشت .
البته در گفتار مفسر نامبرده اشكالهاى ديگرى نيز هست ، كه چون بيرون از غرض ما بودمتعرض آنها نشديم .
ورد استعمال كلمه (ناس ) 
هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان
كلمه ناس - كه عبارت است از طبقه پائين افراد جامعه كه سطح فكرشان نازلترينسطح است ، بيشتر در همين طبقه اطلاق مى شود چنانكه آيه : (و لكن اكثر الناس لايعل مون و آيه : و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون ) اطلاق گرديده، معلوم مى شود ناس معنائى اعم از علما و غير علما دارد.
و اين اكثريت همانهايند كه اساس زندگيشان بر تقليد است و خود نيروى تشخيص و تميزدر امور معنوى به وسيله دليل و برهان را ندارند، و نمى توانند از راهدليل ميان حق و باطل را تشخيص دهند، مگر آنكه كسى ديگر ايشان را هدايت نموده حق را برايشان روشن سازد، و قرآن كريم همان روشنگرى است كه مى تواند براى اين طبقه حق رااز باطل جدا كند، و بهترين هدايت است .
اما خواصى از مردم كه در ناحيه علم و عمل تكامل يافته اند، واقتباس از انوار هدايت الهيه واعتماد به فرقان ميان حق و باطل را دارند، قرآن كريم براى آنان بينات و شواهدى ازهدايت است ، و نيز براى آنان جنبه فرقان را دارد، چون اين طبقه را به سوى حق هدايتنموده ، حق را برايشان مشخص ميكند، و روشن مى كند كه چگونه بايد ميان حق وباطل فرق گذاشت ، همچنانكه فرمود:(يهدى به اللّه من اتبع رضوانهسبل السلام ، و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم ).
از اينجا علت اينكه چرا ميان (هدى ) و ميان (بينات من الهدى ) مقابله انداخت ؟ روشنمى گردد، چون مقابله ميان آن دو مقابله ميان عام و خاص است ، قرآن براى بعضى افرادهدايت ، و براى بعضى ديگر بيناتى از هدايت است .
فمن شهد منكم الشهر فليصمه
كلمه شهادت به معناى حاضر بودن در جريان ، و اطلاع يافتن از آن است ، (وقتى مىگوئيم من در وقوع فلان امر شاهد بودم ، يعنى حاضر بودم ، و در نتيجه حضورم ازجريان اطلاع يافتم )، و شاهد ماه رمضان بودن ، به اين معنا است كه انسان همچنان زنده وهوشيار بماند، ت ا ماه رمضان فرا رسد، و آدمى از فرا رسيدنش آگاه شود، و اين شهادتهم نسبت ب ه تمامى ماه صادق است ، و هم نسبت به بعضى از آن ، (مانند اينكه آدمى دراوائل ماه ، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود)
و اما اينكه مراد از شهود شهر اين باشد كه انسان شاهد رويتهلال رمضان باشد در حالى كه مسافر هم نباشد، صحيح نيست چون دليلى در لفظ آيهبر آن نيست ، بله از راه ملازمه آنهم در بعضى از اوقات و به كمك قرائن مى توان چنينمعنائى را بر آيه تحميل كرد، و ليكن در آيه هيچ قرينه اى بر اين معنا وجود ندارد.
ومن كان منكم مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر
وارد ساختن اين جمله در آيه مورد بحث از قبيل تكرار به منظور تاءكيد و غيره نيست ،چونقبلا هم گفتيم دو آيه قبلى در مقام بيان حكم نبودند، و تنها در مقام زمينه چينى بودند، وفقط آيه سوم حكم را بيان مى كند، پس آيه سوممشتمل بر جمله تكرارى نيست .
يريد اللّه بكم اليسر، و لا يريد بكم العسر، و لتكملوا العدة
كانه اين جمله مى خواهد مجموع مطالب آيه راتعليل كند، هم است ثنا شدن مريض و مسافر و افطار كردن آن دو در ماه رمضان را، و همروزه گرفتن در ايام ديگر سال را، چيزى كه هست اينكه جملهاول مطلب اول را تعليل مى كند و مى فرمايد چون خدا سهولت را برايتان خواست ه ، وجمله آخر يعنى (و لتكملوا العده ) مطلب بعد را و مى فرمايد اينكه گفتيم به همان عدداز روزهاى ديگر سال را روزه بگيريد براى اين بود كهتكميل سى روز امرى واجب است .
و حرف لام در جمله (ولتكملواالعدة ) الخ لام غايت است ، و جمله عطف است بر جمله :(يريد) الخ ، چون آن جمله نيز مشتمل بر معناى غايت بود، و تقديركلام اين است كه :اگر ما شما را دستور داديم كه در سفر و مرض روزه را بخوريد براى اين بود كه بارتكليف شما را سبك كنيم ،
و هم براى اينكه عدد سى روزه را تكميل كرده باشيم ، و بعيد نيست كه ايراد جمله :(ولتكملوا العده ) باعث شده كه ديگر مانند آيه قبلى حكم آن صورت را كه روزه طاقتفرسا باشد بيان نكند چون هم بيان آيه قبلى براى اينجا نيز كافى بود و هم كلمه(سختى بر شما نخواست ه ) دلالت بر آن مى كرد.
و لتكبروا اللّه على ما هديكم و لعلكم تشكرون ...
ظاهر دو جمله مورد بحث بطوريكه لام غايت (البته غايت به معناى غرض كه آن نيزاصطلاح ديگرى است ) اشعار دارد، اين است كه مى خواهند غايت و نتيجهاصل روزه را بيان كنند، نه حكم است ثناى مريض ‍ و مسافر را چون وقتى مى بينيم جملهشهر رمضان را مقيد كرد به جمله : (الّذى انزل فيه القرآن ...)، مى فهميم كه ميانوجوب روزه رمضان و نازل شدن قرآن در رمضان يك نحوه ارتباط و پيوستگى وجود دارد،در نتيجه برگشت معناى غايت به اين مى شود كه تلبس واشتغال به روزه براى اظهار كبريائى حق تعالى است به خاطر اينكه قرآن را بر ايشاننازل فرمود، و ربوبيت خود و عبوديت بندگان را اعلام داشت ، و نيز بدين منظور بود كهدر مقابل اينكه به سوى حق هدايتشان فرموده و با كتاب خود برايشان حق را ازباطل جدا كرده شكرش را بجاى آرند.
و چون روزه وقتى متصف به اين صفت مى شود، يعنى وقتى شكر نعمت هاى خدا مى شودكهمشتمل بر حقيقت معناى روزه باشد، يعنى از روى اخلاص انجام شود، وروزه دار ازآلودگيهاى طبيعت پاك باشد، و از بزرگترين مشتهياءت نفسچشم بپوشد، لذادنبال آيه نفرمود: (وليتشكروا الله )، چون شكر تنها باروزه واقعى محقق مى شود،بلكه در مقابل فرمود: (و لتكبروا اللّه على ماهديكم ) براى اينكه تكبير وبزرگداشت خدا با صورت روزه هم انجام مىشود، چه اينكه اين صورت ، حقيقت هم داشتهباشد و يا نداشته باشد، وبهمين جهت مساءله شكر را با كلمه(لعل اميد است )، از تكبير جداكرد، و فرمود، (و لتكبروا اللّه على ما هديكم ، ولعلكم تشكرون ) همانطور كهدر اول آيات ، در باره روزه فرمود: (لعلكم تتقون ).
بحث روايتى 
بحث روايتى (شامل رواياتى در ذيل آيات روزهونزول قرآن )
در حديث قدسى (يعنى احاديثى كه سلسله سندش منتهى به خود خداى تعالى مى شود) آمده: كه خداى تعالى فرمود:
روزه فقط براى من است ، و من خود جزاى آن را مى دهم .
مؤ لف : اين روايت را شيعه و سنى البته با مختصر اختلافىنقل كرده اند و وجه اينكه روزه براى خداى سبحان است اين است كه تنها عبادتى است كهاز امور عدمى تشكيل مى شود، بخلاف عبادتهاى ديگر، ازقبيل نماز، و حج و امثال آن ، كه از امور وجودى تركيب مى يابد، و ياحداقل امور وجودى هم در آنها دخالت دارند، و معلوم است كهفعل وجودى نمى تواند محض و خالص در اظهار عبوديت عبد و ربوبيت رب سبحان باشد،چون خالى از نقايص مادى و آفت محدوديت و اثبات انانيت نيست ، و ممكن است در انجام آنقصد غير خدا هم به ميان آيد، و سهمى از آن را براى غير خدا انجام دهد، چنانكه در مواردريا و سمعه و سجده براى غير خدا اين آفتها مشاهده مى شود، بخلاف عملى كه همه اشنفى است ، يعنى روزه كه عبارت است ازنخوردن ، ننوشيدن ، و فلان و بهمان نكردن ، كهصاحبش خود را بالاتر از اسارت در برابر ماديات مى بيند، و با خويشتن دارى خود را ازلوث شهوات نفس پاك نگه مى دارد، و اين امور عدمى چيزى نيست كه غير خدا هم سهمى ازآن داشته باشد، زيرا امرى است تنها ميان بنده و پروردگارش و طبعا كسى جز خدا از آنبا خبر نمى شود.
و اينكه فرموده : و (انا اجزى به ) اگر كلمه (اجزى ) را به صيغه معلوم بخوانيم، يعنى من جزاى آن را مى دهم آن وقت دلالت مى كند بر اينكه در دادن اجر به بنده ، كسىميان او و خدا فاصله و واسطه نمى شود، همانطور كه بنده هم در بندگى و عبادت خدا بهوسيله روزه كسى را دخيل قرار نداد، و نگذاشت كسى از روزه داريش با خبر شود، چنانكه درباره صدقه آمده است : صدقه را تنها خدا مى گيرد، و بين صدقه دهنده و خدا كسىواسطه نيست ، و در قرآن هم آمده : و (ياخذ الصدقات ) و اما اگر (اجزى ) را بهصيغه مجهول بخوانيم ، معنايش اين مى شود: (خود من جزاى روزه قرار مى گيرم ) آن وقتعبارت كنايه مى شود از نزديكى روزه دار به خداى تعالى .
(دو روايت در كيفيت روزه گرفتن پيامبر اسلام (ص )) 
مراد از حديث قدسى : روزه فقط براى من است و من جزاى آن هستم (يا جزاى آنرا ميدهم)
و در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اوائل بعثت مدتى پشت سر هم روزه مىگرفت ، بطوريكه اشخاص مطلع مى گفتند ديگر ترك نمى كند و سپس ‍ مدتى روزه راترك مى كرد بطوريكه اشخاص مى گفتند ديگر روزه نمى گيرد، بعد از مدتى اين رسمرا رها كرد، يك روز روزه مى گرفت ، و يك روز افطار مى كرد، كه اين همان روزه داوودپيغمبر است ، بعد از مدتى اين رسم را كنار گذاشت ، و در هر ماه ايام البيض آن ماه يعنى(سيزده و چهارده و پانزدهم )
آن را روزه مى گرفت ، و سپس اين را هم ترك كرد، و در هر ده روز دو پنجشنبه و بين آن دويك چهارشنبه روزه مى گرفت ، و اين رسم را تا آخر عمر ادامه داد.
و از عنبسه العابد روايت شده كه گفت : رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) درايامى كه از دنيا رفت ، در اين رسم و برنامة بود كه همه ساله شعبان و رمضان و سهروز از هر ماه را روزه مى گرفت .
مؤ لف : اخبار از طريق اهل بيت (عليه السلام ) در اين باب بسيار است ، و اين همان روزهسنتى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى گرفت و گرنه روزه واجبتنها همان روزه رمضان است .
رواياتى از امام صادق (ع ) در ذيل آيه (اكتب عليكم الصيام ) 
و در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه : (ياايهاالذّين آمنوا كتب عليكم الصيام ) فرموده : اين مخصوص است .
و از جميل روايت آورده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) از معناى آيه : (يا ايهاالذّينآمنوا كتب عليكم الصّيام )، و (ياايهاالذّين آمنوا كتب عليكمالقتال ) پرسيدم ، فرمود: همه اين خطاب هاشامل حال گمراهان و منافقين و خلاصه تمامى افرادى كه به ظاهر شهادت به توحيد ونبوت و معاد داده اند مى شود.
و در فقيه از حفص روايت كرده كه گفت از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم مى فرمود:روزه ماه رمضان قبل از امت اسلام بر هيچ امتى واجب نبود، عرضه داشتم : پس اينكه خداىعزوجل مى فرمايد: (يا ايهاالذّين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذّين من قبلكم )چيست ؟ فرمود: بله ماه رمضان قبل از امت اسلام روزه اش واجب بوده ، اما نه بر امتها بلكهتنها بر انبياى آنان ، خداوند امت اسلام را بر ساير امم برترى داده ، چيزى را كه بررسول خود واجب كرده بود بر امتش هم واجب فرمود.
مؤ لف : اين روايت به خاطر اينكه اسماعيل بن محمد در سند آن هست ضعيف است ، و اين معنادر روايتى ديگر از عالم (عليه السلام ) آمده كه آنهممرسل است ، يعنى اصلا سندش ذكر نشده ، و به نظر مى رسد هر دو روايت يكى باشد، وبه هر حال از اخبار آحاد است ، و ظاهر آيه هم مساعد با اين نيست كه مراد از جمله (كما كتبعلى الذّين من مقام مقام زمينه چينى و تشويق و ترغيب بوده ، تصريح به اسم آن انبيا ازكنايه بهتر و مؤ ثرتر بود، و خدا دانا است .
چند روايت در باره معناى (قرآن )، (فرقان ) و (كتاب ) 
و در كافى از كسى كه از امام صادق (عليه السلام )سؤال نموده روايت كرده كه گفت : پرسيدم آيا كلمه (قرآن ) و كلمه (فرقان ) به يكمعنا است ؟ و يا هر يك معنائى جداگانه دارد؟ فرمود: قرآن همه كتاب خدا است ، و فرقانتنها آن آياتى است كه احكام واجب را در بر دارد.
و در كتاب جوامع از آن جناب (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: فرقان عبارت است ازهر آيه محكمى كه در قرآن است .
و در تفسير عياشى و قمى از آن جناب (عليه السلام ) روايت آورده اند كه فرمود: فرقانعبارت است از هر امر محكمى كه در قرآن است ، و كتاب عبارت است از آن آياتى كه انبياىقبل را تصديق مى كند.
مؤ لف : خود كلمه فرقان و كلمه كتاب هم با معنائى كه در روايت براى آن دو شدهسازگار است ، و در بعضى از اخبار آمده كه كلمه رمضان يكى از اسماى خداى تعالى استپس ديگر شايسته نيست كسى بگويد رمضان آمد و رمضان رفت ، بلكه بايد گفت : ماهرمضان آمد و ماه رمضان رفت ، (تا آخر حديث ) و ا ين روايت خبر واحدى است كه در بابخودش غريب است ، و اين كلام از ميان مفسرين از قتاده نيزنقل شده . ولى در اخبارى كه راجع به اسامى خداى تعالى وارد شده نام رمضان ديده نمىشود، علاوه بر اينكه كلمه رمضان بدون اينكه كلمه ماهقبل از آن آيد و نيز كلمه رمضانان دو رمضان در روايات وارده از رسولخدا (صلى اللهعليه و آله و سلم ) و ائمه اهل بيت (عليه السلام ) بسيار آمده ، و اين جدا بعيد است كهاحتمال دهم هر جا كلمه رمضان در احاديث آمده شهر رمضان بوده ، و راوى كلمه شهر را از آنانداخته باشد.
رواياتى در زير آيه (فمن شهد منكم الشهر فلصمه ) و حكم روزه ماه رمضانبراىمسافرو مريض
و در تفسير عياشى از صباح بن نباته روايت شده كه گفت : من به امام صادق (عليهالسلام ) عرضه داشتم : ابن ابى يعفور به من دستور داد چند مساءله را از شما بپرسمحضرت پرسيد آن مسائل چيست ؟ عرضه داشتم : او از شما مى پرسد: وقتى ماه رمضان آمدو من در منزل باشم آيا جايز است مسافرت كنم ؟ فرمود: خداى تعالى مى فرمايد: (فمنشهد منكم الشهر فليصمه )، پس هر كس ماه رمضان را درك كند و در ميان خانواده اشباشد نمى تواند مسافرت كند،
مگر براى حج و يا عمره ، و يا براى طلب مالى كه مى ترسد اگر به دنبالش نرودتلف بشود.
مؤ لف : و اين نكته استفاده لطيفى است كه امام از اطلاق آيه براى حكم كراهت سفر كردهاست چون مسافرت در رمضان جايز است اما با كراهت . و در كافى از على بن الحسين(عليهماالسلام ) روايت آورده كه فرمود: اما روزه در سفر و درحال مرض ،عامة در آن اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: مريض و مسافر مى تواند روزهبگيرد، و بعضى ديگر گفته اند نبايد بگيرد، طايفه سوم گفته اند مختار است ، اگرخواست بگيرد و اگر نخواست نگيرد، ولى ما مى گوئيم بايد در اين دوحال حتما روزه را بشكند، و افطار كند، (منظور اين است كه روزه نبايد بگيرد، پس اگر درسفر و يا حال مرض روزه بگيرد روزه اش درست نيست بايد آن چند روز را دوباره قضاكند) براى اينكه خداى عزوجل مى فرمايد، (فمن كان منكم مريضا او على سفر فعدة منايام اخر).
مؤ لف : اين روايت را عياشى نيز نقل كرده است .
و در تفسير عياشى از امام باقر(عليه السلام ) روايت آورده كه در تفسير جمله (فمن شهدمنكم الشهر فليصمه ) فرموده : چقدر اين بيان براى كسى كه تعقلش كند روشن است !براى اينكه در عبارتى كوتاه اين معنا را رسانده ، كه هر كس ماه رمضان را درك كرد بايدروزه اش را بگيرد، و هر كس در ماه رمضان مسافرت كرد بايد روزه اش را بخورد.
مؤ لف : روايات وارده از ائمه اهل بيت (عليه السلام ) در اينكه مريض و مسافر حتما بايدروزه اش را بخورد بسيار زياد است ، و اين مذهب ائمهاهل بيت (عليه السلام ) است ، (بخلاف علماى اهل سنت كه روزه رمضان را براى مسافر ومريض اختيارى مى دانند)، و آيه شريفه بطوريكه خواننده توجه فرمود بر مذهب ائمهاهل بيت (عليه السلام ) دلالت دارد.
و نيز در تفسير عياشى از ابى بصير روايت آمده كه گفت : من از امام (عليه السلام )ازمعناى جمله : (و على الذّين يطيقونه فديه طعام مسكين ) پرسيدم فرمود: منظوربيماران و سالخوردگانى است كه توانائى روزه گرفتن ندارند.
و باز در همان تفسير از امام باقر (عليه السلام ) در تفسير همان آيهنقل كرده ، كه فرمود: منظور سالخورده و كسى است كه عطش آزارش مى دهد.
و نيز در همان تفسير از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود منظور زنى استكه از جان فرزندش بترسد و سالخوردگانى كه روزه برايشان طاقت فرسا باشد.
مؤ لف : روايات در تفسير آيه ، از ائمه (عليه السلام ) بسيار است ، و در روايت ابىبصير مراد از مريض آن بيمارانى اند كه قبل از ايام ماه رمضان بيمار باشند و نتوانندقضاى روزه رمضان را در ساير ايام سال بجا آورند، چون واضح است كه كلمه (مريض )در جمله : (فمن كان منكم مريضا) شامل مريض نامبرده نمى شود، و كلمه (عطاش ) كه درروايت آمده به معناى بيمارى عطش است . (كه ظاهرا همان مرض قند باشد).
دو روايت از امام صادق (ع ) در باره تكبير عيد فطر و حكم شرعى آن 
(مترجم ) باز در همان تفسير از سعيد از امام صادق (عليه السلام ) روايت آمده كهفرمود: در عيد فطر هم تكبير هست ، عرضه داشتم تكبير كه غير از روز قربان نيست ،فرمود: چرا در عيد فطر هم هست ، ليكن مستحب است كه در مغرب و عشاء و فجر و ظهر وعصر و دو ركعت نماز عيد گفته شود.
و در كافى از سعيد نقاش روايت كرده كه گفت امام صادق (عليه السلام ) فرمود: براى مندر شب عيد فطر تكبير هست ، اما واجب نيست بلكه مستحب است ، مى گويد، پرسيدم اينتكبير در چه وقت مستحب است ؟ فرمود در شب عيد درمغرب و عشا و در نماز صبح و نماز عيدآنگاه قطع مى شود، مى گويد عرضه داشتم : چگونه تكبير بگويم ؟ فرمود: مىگوئى (اللّه اكبر، اللّه اكبر، لا اله الا اللّه ، و الله اكبر، اللّه اكبر و لله الحمد، اللّهاكبر على ما هدانا) و منظور از كلام خدا كه مى فرمايد: (و لتكملوا العدة ) همين است ،چون معنايش اين است كه نماز را كامل كنيد. و خدا را در برابر اينكه هدايتتان كرده تكبيركنيد، و تكبير همين است كه بگوئيد: (اللّه اكبر، لا اله الا اللّه ، و اللّه اكبر، و للهالحمد) راوى مى گويد در روايت ديگرى آمده كه تكبير آخر را چهار بار بايد گفت .
مؤ لف : اختلاف اين دو روايت كه يكى تكبير را در ظهر و عصر نيز مستحب مى داند وديگرى نمى داند ممكن است حمل شود بر مراتب استحباب ، يعنى دومى مستحب باشد، و اولىمستحب تر، و اينكه فرمود: منظور از (و لتكملوا العدة )اكمال نماز است شايد منظور اين باشد كه با خواندن نماز عيد،
عدد روزه را تكميل كنيد و باز خود تكبيرات را بگوئيد، كه خدا شما را هدايت كرد، و اين بامعنائى كه ما از ظاهر جمله ،(ولتكبروا اللّه على ما هديكم ...) فهميديم منافات ندارد،براى اينكه كلام امام استفاده حكم است حبابى از مورد وجوب است ، نظير آنكه در سابق درجمله : (فمن شهد منكم الشهر فليصمه ) گذشت ، كه گفتم از آن ، كراهت مسافرت درماه رمضان براى كسى كه اول ماه را درك كند استفاده كرده اند، و اختلاف آخر تكبيرات در دوجاى روايت اخيرمؤ يد اين احتمال است كه بعضى داده و گفته اند در جمله : (و لتك بروااللّه على ما هديكم ) تكبير به دليل اينكه با حرف (على ) متعدى شده متضمن معناى حمداست .
و در تفسير عياشى از ابن ابى عمير از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت :به آن حضرت عرضه داشتم : فدايت شوم احاديثى كه در بين ما بر سرزبانها جرياندارد مبنى بر اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيست و نه روز روزه مىگرفت ، بيشتر است از احاديثى كه مى گويد، سى روز روزه مى گرفت ؟ آيا احاديثاول درست است ؟ فرمود يك كلمه از آنها سخن خدا نيست ، ورسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) غير از سى روز روزه نگرفته ، و علتش هم ايناست كه قرآن مى فرمايد: (و لتكملوا العدة ) و آيا رسولخدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) آن را ناقص مى كرد؟
مؤ لف : اينكه امام فرمود: (آيا رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنرا ناقص مىكرد) است فهامى است انكارى ، و روايت دلالت دارد بر بيانى كه ما كرديم ، و گفتيم ظاهرتكميل ، تكميل ماه رمضان است .
و در محاسن برقى از بعضى راويان شيعه نقل كرده كه او بدون ذكر سند گفته منظور ازتكبير در جمله : (و لتكبروا اللّه على ما هديكم ) تعظيم ، و منظور از هدايت ، ولايت است .
مؤ لف : اينكه هدايت به معناى ولايت باشد از باب تطبيق كلى بر مصداق است و ممكن استاز قبيل همان قسم بياناتى باشد كه نامش راتاويل گذاشته اند، چنانكه در بعضى از روايات آمده و در معناى دو كلمه (يسر و عسر)فرموده اند: يسر ولايت و عسر مخالفت با خدا و دوستى با دشمنان خداست .
رواياتى در باره نزول قرآن در ماه رمضان و شب قدر 
و در كافى از حفص بن غياث از امام صادق (عليه السلام )نقل كرده كه گفت : از آن جناب از كلام خداى عزوجل پرسيدم ، كه مى فرمايد: (شهررمضان الّذى انزل فيه القرآن )،
چطور مى فرمايد قرآن در ماه رمضان نازل شد، با اينكه در دو دهه بيناول و آخرش نازل شده ؟ امام (عليه السلام ) فرمود: قرآن در ماه رمضان يك باره به بيتالمعمور نازل شد و سپس در طول بيست سال به تدريج به زميننازل گرديد، آنگاه فرمود: رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده صحفابراهيم در اولين شب از ماه رمضان نازل شد، و تورات در روز ششم رمضان ، و زبور درهيجدهم رمضان و قرآن در بيست و سوم از ماه رمضاننازل شده .
مؤ لف : اين روايت را كه كافى از امام صادق و آن جناب از رسولخدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) نقل كرده الدر المنثور به چند طريق آن را از واثله بن اسقع از رسولخدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كرده است .
و نيز در كافى و فقيه از يعقوب روايت كرده كه گفت : مردى را شنيدم كه از امام صادق(عليه السلام ) از شب قدر مى پرسيد، كه آيا گذشته و يا همه ساله هست ؟ فرمود: اگرشب قدر از بين برود، و برداشته شود، قرآن هم برداشته مى شود.
گفتار ابن عباس درباره ماه رمضان وليله مباركه و بررسى گفتار او 
و در الدر المنثور از ابن عباس روايت كرده كه درباره ماه رمضان و ليله مباركة و ليلة قدرگفت : ليلة قدر همان ليله مباركه است كه در ماه رمضان واقع است ، كه در آن ماه قرآنكريم از ذكر به بيت المعمور نازل شد، و بيت المعمور همان موقع ستارگان در آسماندنيا است ، كه قرآن در آنجا قرار گرفت ، و سپس به تدريج به رسولخدا (صلى اللهعليه و آله و سلم ) نازل شد، قسمتى در امر و قسمتى در نهى و آياتى درباره جنگهانازل مى شد.
مؤ لف : اين معنا از غير ابن عباس مانند سعيد بن جبير نيز روايت شده ، و از گفتار ابنعباس چنين بر مى آيد كه اين نظريه خود را از آيات قرآنى است فاده كرده ، مانند آيه :(و الذكر الحكيم ) و آيات : (و كتاب مسطور فى رق منشور و البيت المعمور و السقفالمرفوع ) و آيات (فلا اقسم بمواقع النجوم ، و انه لقسم لو تعلمون عظيم ، انهلقرآن كريم ، فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون )
و آيه : (و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا) كه ارتباط گفتار ابن عباس با همهاين آيات روشن است ، تنها نقطه ابهامى كه در كلام وى هست و معلوم نيست از كجاى قرآناستفاده كرده ، اين است كه گفته : محل ستارگان ، آسماناول ، و موطن قرآن است ، و دلالت آيات سوره واقعه بر اين معنا روشن نيست .
بله در روايات ائمه اهل بيت (عليه السلام ) آمده كه بيت المعمور در آسمان است كه ان شاءاللّه بحث ما پيرامون آن خواهد آمد.
مطلب ديگرى كه تذكرش لازم است ، اين است كه احاديث هم مانند قرآن كريم محكم ومتشابه دارد، و اشاره و رمز در ميان احاديث بسيار شايع است ، و مخصوصا درمثل اينگونه حقايق (كه فهم بشر از دركش عاجز است ) مانند لوح ، و قلم ، و حجب ، و آسمان، و بيت معمور، و بحر مسجور، لا جرم بريك فرد دانشمند لازم است كه براى بدست آوردنمعناى واقعى كلام سعى كند قرائن كلام را به دست آورد.
آيه 186 بقره 
سوره بقره ، آيه 186
واذا سالك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبوا لى و ليومنوابى لعلهم يرشدون .(186)
ترجمه آيايه
و چون بندگان من از تو سراغ مرا مى گيرند بدانند كه من نزديكم و دعوت دع اكنندگانرا اجابت مى كنم البته در صورتى كه مرا بخوانند پس بايد كه آنان نيز دعوت مرااجابت نموده و بايد به من ايمان آورند تا شايد رشد يابند.(186)
بيان آيايه 
نكات و دقايقى كه در آيه شريفه بكار رفته است 
و اذا سئلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان
اين آيه در افاده مضمونش بهترين اسلوب و لطيف ترين و زيباترين معنا را براى دعا دارد.
اولا: اساس گفتار را بر تكلم وحده (من چنين و چنانم ) قرار داده ، نه غيبت (خدا چنين و چناناست )، و نه سياقى ديگر نظير غيبت ،و اين سياق دلالت دارد بر اينكه خداى تعالى نسبتبه مضمون آيه كمال عنايت را دارد.
و ثانيا: تعبير فرموده به (عبادى بندگانم )، و نفرمود (ناس مردم ) و يا تعبيرى ديگرنظير آن و اين نيز عنايت ياد شده را بيشتر مى رساند.
و ثالثا: واسطه را انداخته ، و نفرموده : (در پاسخشان بگو چنين و چنان ) بلكه فرمود:(چون بندگانم از تو سراغ مرا مى گيرند من نزديكم ).
و رابعا: جمله : (من نزديكم ) را با حرف (ان ) كه تاءكيد را مى رساند مؤ كد كرده وفرموده : (فانى قريب ) پس به درستى كه من نزديكم .
و خامسا: نزديكى را با صفت بيان كرده و فرموده : (نزديكم ) نه بافعل ، (من نزديك مى شوم ) تا ثبوت و دوام نزديكى را برساند.
و سادسا: در افاده اينكه دعا را مستجاب مى كند تعبير به مضارع آورد نه ماضى ، تاتجدد اجابت و است مرار آن را برساند.
و سابعا: وعده اجابت يعنى عبارت (اجابت مى كنم دعاى دعا كننده ) را مقيد كرد به قيد (اذادعان - در صورتى كه مرا بخواند) با اينكه اين قيد چيزى جز خود مقيد نيست ، چون مقيدخواندن خدا است و قيد هم همان خواندن خدا است و اين دلالت دارد بر اينكه دعوت داعىبدون هيچ شرطى و قيدى مستجاب است نظير آيه : (ادعونى است جب لكم ) و اين هفتنكته همه دلالت دارد بر اينكه خداى سبحان به است جابت دعا اهتمام و عنايت دارد.
از طرفى در اين آيه با همه اختصارش هفت مرتبه ضمير متكلم (من ) تكرار شده ، وآيه اىبه چنين اسلوب در قرآن منحصر به همين آيه است .
نكات و دقايقى كه در آيه شريفه بكار رفته است و فرق بين دعا وسؤال و سخن در معناى عبوديت
و كلمه (دعا) و (دعوت ) به معناى اين است كه دعا كننده نظر دعا شده را به سوى خود جلبكند، و كلمه (سوال ) به معناى جلب فائده و يا زيادتر كردن آن از ناحيهمسوول است ، تا بعد از توجيه نظر او حاجتش ‍ برآورده شود، پس سؤال به منزله نتيجه و هدف است براى دعا (مثل اينكه از دور يا نزديك شخصى را كه داردمى رود صدا مى زنى ، و مى خوانى ، تا روى خود را برگرداند، آن وقت چيزى از او مىپرسى تا به اين وسيله حاجتت برآورده شود) پس اين معنا كه براى سؤال شد جامع همه موارد سؤ ال هست ، علمى براى رفعجهل ، و سؤ ال به منظور حساب وسؤ ال به معناى زيادتر كردن خيرمسوول به طرف خود، و سوالهاى ديگر.
مطلب ديگر اينكه ، كلمه (عبوديت ) همانطور كه در سابق هم گفتيم به معناى مملوكيت است ،البته نه هر مملوكيت ، بلكه مملوكيت ان سان (پس گوسفند را عبد صاحبش نمى خوانند)،
و عبد عبارت است از انسان و يا هر صاحب عقل و شعور ديگرى كه ملك ديگرى باشد، د رنتيجه عبد وقتى به خدا نسبت داده مى شود نظير ملك منسوب به او است .
و ملك خداى تعالى با ملك ديگران فرق دارد، فرقى كه بين واقعيت و ادعا و بين حقيقتومجاز است ، براى اينكه خداى تعالى كه مالك بندگان خويش است ، ملكش هم طلق است ، وهم محيط به همه نواحى و جوانب بنده است ، بندگان او نه در ذات خود مستقل از اويند، و نه در توابع ذاتشان ، از صفات وافعال و هر چيز ديگرى كه منسوب به ايشان است ، ازقبيل همسر و اولاد و مال و جاه و غيره ، و جان كلام آنكه آنچه را كه ملك يك بنده مى دانيمچون مى بينيم به نحوى از انحا نسبتى به آن بنده دارد،حال چه اينكه اين نسبت حقيقى و به طبع باشد،مثل نسبتى كه ميان او و جان و بدن و گوش و چشم او وعمل و آثار او هست ، و يا نسبت وضعى و اعتبارى باشد مانند نسبتى كه ميان او و همسر ومال و جاه و حقوق او هست ، اين ملك را به اذن خدا مالك شده ، و اين نسبت ها به وسيله خدا مياناو و مايملكش برقرار گشته ، حال مايم لكش هر چه باشد خداى عز اسمه به او تمليككرده ، او است كه جان بندگان و جسم آنان را به آنان نسبت داده ، و به بنده اش فرمود:جان تو و جسم تو و گوش تو و امثال آن ، و اگر اين نسبت را برقرار نمى كرد اصلابنده اى موجود نمى شد، همچنانكه فرمود: (قل هو الّذى انشاكم وجعل لكم السّمع و الابصار و الافئدة و نيز فرموده : (و خلقكل شى ء فقدره تقديرا.
پس خداى سبحان ميان هر چيزى و خود آن چيز حائل است ، وميان آن و تمامى مقارنات آن ازفرزند و همسر و دوست و مال و جاه و حق او حائل است ، پس خداى تعالى از هر چيزى كهفرض شود به مخلوق خود نزديك تر است ، پس او قريب على الاطلاق است ، همچنانكهخودش فرموده :( و نحن اقرب اليه منكم و لكن لا تبصرون ) و نيز فرموده :(و نحناقرب اليه من حبل الوريد) و نيز فرموده :(ان اللّهيحول بين المرء و قلبه ) و مراد از قلب همان جان آدمى و نفس مدركه او است .
نزديك بودن خداى سبحان به بندگان ، مقتضاى مالكيت مطلقه الهى و عبوديت عباداست
و سخن كوتاه آنكه مالك بودن خداى سبحان نسبت به بندگانش به مالكيت حقيقى ،
و بنده بودن بندگان براى او باعث شده كه او بطور على الاطلاق قريب و نزديك بهايشان باشد، نزديك تر از هر چيزى كه با او مقايسه شود، و نيز اين مالكيت باعث شدهكه هر تصرفى و به هر نحو كه بخواهد در بندگانش بكند جايز باشد بدون اينكهدافعى و مانعى جلو تصرفاتش را بگيرد، و اين جواز تصرف حكم مى كند به اينكهخداى سبحان هر دعاى دعا كننده را اجابت كند هر چه مى خواهد باشد و با اعطا و تصرفخود حاجتش را برآورد چون مالكيت او عام و سلطنت و احاطه اش بر جميع تقادير و بدون هيچقيد و اندازه است .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation