بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب حکمت هنر اسلامی,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - حكمت هنر اسلامى
     02 - حكمت هنر اسلامى
     03 - حكمت هنر اسلامى
     04 - حكمت هنر اسلامى
     05 - حكمت هنر اسلامى
     06 - حكمت هنر اسلامى
     07 - حكمت هنر اسلامى
     08 - حكمت هنر اسلامى
     09 - حكمت هنر اسلامى
     10 - حكمت هنر اسلامى
     11 - حكمت هنر اسلامى
     12 - حكمت هنر اسلامى
     13 - حكمت هنر اسلامى
     14 - حكمت هنر اسلامى
     15 - حكمت هنر اسلامى
     16 - حكمت هنر اسلامى
     17 - حكمت هنر اسلامى
     18 - حكمت هنر اسلامى
     fehrest - حكمت هنر اسلامى
 

 

 
 
 

درآمد:حقيقت،ولايت و هنر دينى

حقيقت را مقام ذات او دانشده جامع ميان كفر و ايمان

شيخ محمد لاهيجى ذيل شرح بيت فوق به شرح روايتى از حضرت امير(ع)مى‏پردازد كه متضمن معناى حقيقت است.از نظر شيخ،«حقيقت ظهور ذات حق است‏بى‏حجاب تعينات و محو كثرات موهومه در اشعه انوار ذات‏».طرح اين روايت‏به پرسش كميل بن زياد از على(ع) باز مى‏گردد.وى از آن حضرت پرسيد:«ما الحقيقة‏»؟(حقيقت‏چيست؟)على(ع)پس از سخنانى چند چنين پاسخ داد:«كشف سبحات الجلال من غيراشاره‏»:يعنى حقيقت ظهور و انكشاف ذات الهى است‏بى‏تعين از وراى هفتاد هزار حجاب.حضرت در طلب دوباره كميل،در ادامه سخن فرمود:«محو الموهوم مع صحو المعلوم‏»:يعنى حقيقت آن است كه كثرات كهموهومات‏اند،در ظهور نور و تجلى حق محو و متلاشى گردند». (1) .

از مطاوى عبارات و شرح شيخ از بيت‏«حقيقت‏»مى‏توان دريافت كه‏«حقيقت‏»مقام و مرتبه ولايت و قرب است و ظهور توحيد حقيقى،زيرا انسان كامل از فناى تعلقات كه‏موجباحتجاب از حق است(يعنى مقام كفر حقيقى)به بقاى ذات احديت متحقق گشته‏است.

بنابر قول شيخ محمد لاهيجى در شرح بيت‏شبسترى،چون در بقاء بعد الفناء،انسان‏كامل مظهر جميع اسماء و صفات متقابله و ظهورات متنوعه است،فرمود كه:«شده جامع‏ميان كفر و ايمان‏»يعنى آن‏«كامل‏»ميان كفر كه مقتضاى اسماء جلاليه و ايمان كه ازمقتضيات اسماء جماليه است،جامع است.چون او در مقام بقاء به حق مظهر ذات الهى كه‏مستجمع جميعاسماء و صفات گشته و مجمع اسماء متقابله واقع است‏» (2) .

اين مقام براى كل بشر بالقوه متحقق است،به اين معنى كه انسان در افق ظهور حقيقت‏سير ميان كفر و ايمان مى‏كند،و فقط در مقام انسان كامل به معرفت تام و تمام حقيقت‏مى‏رسد.از صدر تاريخ بشر،يعنى تاريخ حضرت آدم،اين كفر و دين ظهور و فعليت‏پيدا مى‏كند و بنابر مظهريت انسان به اسماء متقابله جمال و جلال و قرب و بعد او از حق وحقيقت همواره وجود دارد.تاريخ با دين و ايمان آغاز مى‏شود.اما پس از مدتى اندك،كفر حجاب دين و ايمان مى‏گردد. دو جامعه دين و كفر يعنى جامعه هابيلى و قابيلى‏در مقابل هم تكوين مى‏يابند.و تاريخ چنان است كه غالبا حجاب كفر بر دين غلبه داشته وبشر خلق را حق مى‏پندارد،اما سرانجام با نورحقيقت و دين،حجاب كفر دريده مى‏شود و دين ظهور كلى بر عالم و آدم پيدا مى‏كند (3) .

ولايت‏شد به خاتم جمله ظاهر بر اول نقطه هم ختم آمد آخر ازو عالم شود پر امن و ايمان جماد و جانور يابد ازو جان نماند در جهان يك نفس كافرشود عدل حقيقى جمله ظاهر

هنر كه معنى شريف آن همان انسان كامل و تمام است،در فرهنگ عتيق بشرى به معنى‏دينى تفسير مى‏شود،اما هر چه جلوتر مى‏آييم كفر بر هنر غلبه پيدا مى‏كند،و اين امر بابعدانسان از حقيقت ملازمه دارد،تا به امروز كه هنر عين حجاب حق و حقيقت مى‏گردد.

از طرفى،در سير متدانى تاريخ بشر در«ظاهر و خلق و مجاز»هنر بيش از پيش‏ظاهر پرست مى‏شود (4) كه خود مانعى است‏براى كنده شدن انسان از عالم فانى.ازاينجاست كه بشر امروز نمى‏تواند با اين هنر ديگر نيوشاى كلام الله باشد و در اين نيوشائى‏با اشارات و صور خيالى، حقيقت و عالم غيب تفكر دينى را ابداع كند و به ظهور رساند وزبانش لسان الغيب باشد،و اين عبارت است از مرگ هنر و هنرمندى و حق پوشى درصورت حجاب هنر كفر،كه با مهجوريت و بى‏خانمانى و بى‏وطنى و گمگشتگى وسرگردانى هنرمند در عالم بى‏عالمى ملازمه دارد،و هر قدر از حقيقت كه مقام ذات‏اوست‏يعنى بقاء بعد از فناء و رفع تعينات و ارتفاع تعلقات و قرب بى‏واسطه به حقيقت،دور مى‏شود،بيشتر به اين افتادگى در عالم بى‏معنايى دچار مى‏گردد.هنرمندى كه عالم‏كفر را ابداع مى‏كند اصرار بر همين تعلقات و تعينات و كثرات و موجودات اين جهانى‏دارد كه همه در ضمن آن كه مظهر حقند حجاب حق نيز هستند.اما در برابر اين هنر و مقام‏مذموم انسانى ملازم آن،هنرى قرار مى‏گيرد كه بيشتر مجلاى جمال حق تعالى است،و آن‏عبارت است از هنر دينى،هنرى كه مستلزم كمال و ايمان و تعالى است.اين هنر در مقابله‏با هنر مرگ آلوده و زمينى جهان يونانى-رومى قد علم كرد و مدتى قريب به هزار سال‏آن را به طاق نسيان سپرد،لكن تا آنجا كه هنر يونانى و به ويژه هنر اساطيرى قابليت‏«مادگى‏»براى‏«صورت‏»هنر دينى داشت،باقى ماند بعضا نيز به وجهى اختلاطى به حيات‏خويش ادامه داد.در حقيقت اين هنر در برابر سيطره هنر يونانى و سپس هنر جديد هر قدربعد از انبياء و اولياء پيدا كرد،به هنر كفر نزديك شد و با آن آشتى كرد تاآنكه بالكل وبالتمام به حجاب هنر كفر جديد كشيده شد.

دو صورت بارز هنر دينى،هنر مسيحى و هنر اسلامى است،كه آنها را مى‏توان به هنرحق و حقيقت نبوى و ولوى تعبير كرد.البته نمى‏توانيم اين دو هنر را كه در تاريخ مسيحيت و اسلام متحقق شده‏اند عين و مظهر تام و تمام حقيقتى بدانيم كه حضرت‏عيسى(ع)و حضرت محمد(ص)مظهر آن بوده‏اند.اما آنچه لازم به تذكر است عبارت‏است از قرب اين هنرها به حقيقت محمدى و حقيقت عيسوى و از آنجا قرب به حقيقتى‏است كه مقام ذات انسان و ظهور حق به اسماء جمالى (5) است.طرح هنر مسيحى مجالى‏ديگر مى‏طلبد،در اين نوشته جزبه اجمال از هنر مسيحى سخنى به ميان نيامده است (6) .

اما هنر اسلامى كه اين نوشته در آمدى است‏به شرح تفصيلى آن. (7) بى‏ترديد هنر اسلامى در مقام هنر دينى،جلوه‏گاه حقيقت اسلام است.از اينجا اين‏هنر به حضرت نبى مكرم و ائمه معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين در مقام‏بانيان و طراحان و مبدعان صور نوعى و نمونه‏هاى اصلى هنر اسلامى و قرآنى و به مقام‏مرجعيت و حجيت معرفت دينى و هنراسلامى،رجوع مى‏كند.

حضرت نبى اكرم(ص)انسان كاملى است جامع جمال و جلال الهى و صاحب مقام‏ولايت كه مى‏توان او را به تعبيرى هنرمندى خواند كه هنرمندى‏اش نسبت‏بى‏واسطه با ذات‏احديت و نيوشايى اسرارى دارد كه قدسيان با او در ميان گذاشته و از پرتو آن نور علم وحكمت و هنر بر دلهاى مؤمنين تابيده است.عالم اسلامى همان ظهور و تجلى اسم اعظم‏الله اكبر و كل و«حقيقت محمدى‏»است كه بى‏حجاب در افق چشم دل پيامبر اسلام(ص)و اهل بيت عصمت و طهارت(ع)گشوده شده است.اين مرتبه يعنى ظهور كلى عالم‏اسلامى اختصاص به انسان كامل-حضرت نبى(ص)و ائمه(ع)-دارد،اما در مراتب‏نزولى چنانكه ابن عربى در فتوحات مكيه بدان اشاره كرده وجود شاعران و هنرمندان را نيزفرا مى‏گيرد و پرتو الهام رحمانى و ربانى روحشان را در حال سكر آميز ادراك وحدت‏حقيقى روشن مى‏گرداند،«حال صحو»يا روشنى پس از«حال سكر»ضمن ادراك عميق‏قلبى حاصل مى‏شود.آنان جلوه‏اى از حسن و جمال ازلى را مشاهده و عالم صنع راپرتوى از حسن الهى تلقى مى‏كنند و اين حسن و جمال را در صورت كلمات،الحان، نقوش،احجام ابداع مى‏كنند و اين چنين تجربيات معنوى هنر اسلامى تكوين و تحقق‏مى‏يابد.اگر شهود حسن و جمال الهى‏«انكشاف حقيقت‏»را«روح‏»هنردينى و از آنجااسلامى بدانيم،نقوش و صور الحانى و كلامى همه‏«جسم‏»اين هنر خواهند بود.

قرب و بعد از«عالم اسلامى‏»مراتب اصالت و عدم اصالت هنر اسلامى را تعيين‏مى‏كند.هر قدر هنرمندان مسلمان از وحى و پرتو نور نبوى و ولوى بيشتر بهره مى‏گيرند«عالم اسلامى‏»را بيشتر به ذوق حضور و ديده باطن در مى‏يابند و هر قدر از اين پرتومحروم مى‏گردند،عالم اسلامى بر ايشان در حجاب ظلمت مستور و مختفى مى‏ماند،و ازحقيقت و ولايت و توحيد حقيقى فاصله مى‏گيرند.اينان همه هنرمندانى‏اند تشنه لب كه دروادى حيرت و لالت‏سرگردانند،چنانكه‏«نجم الدين كبرى رازى‏»درباره‏«فتوح‏»چشم‏دلشان مى‏گويد:«ديده بصيرت ايشان آن‏گاه گشاده شود كه ديده هواى نفس از مطالعه‏مزخرفات دنياوى ومستلذات نفسانى و شهوات حيوانى بربندند» (8) .

از اينجا تفكر معنوى و ولايى كه عالم اسلامى (9) با آن به ظهور مى‏آيد«روح هنراسلامى‏»و ازآنجا دينى است.

سعى راقم اين سطور آن بوده كه لمحه‏اى از اين‏«روح‏»را در تاريخ هنر اسلامى‏ضمن پرسش از ماهيت هنر و حقيقت تاريخى آن دريابد.بى‏ترديد اين تحقيق نسبت‏به‏حوزه و قلمرو هنر اسلامى بسيار ناچيز،و ولايت دينى و حقيقت محمدى به جهت نهايت‏علو در افق ديد هر راقمى قرار نمى‏گيرد فقط در وقت اصيل عارفانه اسلامى است كه درسايه عنايت‏حق،شاهد حقيقت پرده از چهره برمى‏گيرد و ظهور حقيقت دست مى‏دهد.بامباحث نظرى به مثابه‏«علم اليقين‏»صرفا وجهى نازل از اين روح را مى‏توان دريافت و ازآن سخن به ميان آورد،اما سير و سلوك معنوى و حضور بيواسطه در مراتب عين اليقين و حق اليقين بدون ورود به عالم هنرمند دينى و انس و همدلى با او كه كمالش در وجود انبياءو اولياء تجلى كرده است،ممكن نيست.بنابر اين در قلمرو منطق و حتى منطق هرمنوتيك‏رسمى (10) كه در آن توجه ما معطوف به نحوه خاص حضورى است كه با ابتناء بر آن تفكرهنرى صورت مى‏بندد نيز از ظاهر به باطن نمى‏توان رفت مگر در آن صورت از تفكر وتفقه معنوى كه آدمى را از كثرات وهمى موجود مى‏كند و در حال سكر آميز او را درمواجهه با حقيقت قرار مى‏دهد،به بيانى،اين تفكر و حال،حاصل مواجهه بيواسطه باحقيقت و انكشاف حقيقت است.البته اين بدان معنى نيست كه در مرتبه سير و سلوك وتفكر و تخيل حضورى ابداعى (11) هنرمندانه كه به پيدايى اثر هنرى مى‏انجامد باشيم بلكه‏سخن از تفقه و انس و همدلى با آثار هنرى و هنرمندان دينى و اسلامى است.با توجه وتذكر به اين مراتب،كتاب حاضر در حكم درآمدى نظرىست‏به‏«حكمت و هنراسلامى‏».

نكته ديگر آنكه مطالعه هنرى مقدس چونان هنر اسلامى هنگامى كه با تفكرى‏عميق همراه مى‏شود،افقى به سوى متعاطى هنر مى‏گشايد كه ريشه در همه عوالم از جمله‏عالم حقيقى انسانى دارد.از اينجا مطالعه تاريخ هنر دينى و اسلامى از قلمرو زمان ومكان فانى و تاريخ صيرورت كه عرصه كالبد و صورت هنر دينى و اسلامى و كلا هنرمقدس است فراتر مى‏رود وبه سوى ساحت‏حقيقت جمال احدى بال مى‏گشايد (12) .

اگر گاهى برخى از نويسندگان كه تعلق خاطرى به مطالعه روح هنر اسلامى داشته‏اند (13) يا خودمروج آن بوده‏اند به جهت فقدان ايمان دينى و مستقر شدن در نظرگاه اومانيستى وبشر مدارانه عرفان غربى اغلب اين روح را با«خلوص عرفان افلاطونى‏»-اگر چنين‏عرفانى وجود خارجى داشته باشد كه در نظر كاپلستون وجود ندارد-يگانه پنداشته‏اند (14) خود بيشتر حاكى از اشتغال به الفاظ آنان است تا آنكه حقيقت متعالى قرآنى هنر اسلامى‏برايشان انكشافحاصل كرده باشد.

پى‏نوشت‏ها:

1)شرح گلشن راز،شيخ محمد لاهيجى،صفحات 291-292.«روايت‏حقيقت‏»به صور مختلفى آمده است،از جمله به اين صورت‏«ان الله سبعين الف حجاب من نور و ظلمة لوكشفهالاحرقت‏سبحات وجهه كل من ادركه بصره‏».

2)شرح گلشن راز،شيخ محمد لاهيجى،صفحات 291-292.«روايت‏حقيقت‏»به صورمختلفى آمده است،از جمله به اين صورت‏«ان الله سبعين الف حجاب من نور و ظلمة لوكشفهالاحرقت‏سبحات وجهه كل من ادركه بصره‏».

3)«هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون‏»،سوره‏«توبه‏»،آيه‏33.

4)توجه به صورت ظاهر و حسن و جمال ظاهر و خلقى و مجازى در هنرهاى جديد،خود مانعى‏براى كنده شدن از اين صورت ظاهر و رفتن به معناى باطن است.همچنان كه بت‏پرست تعلق‏به صورت بت پيدا مى‏كند،هنرمند دوره جديد حسن و جمال اصيل و حقيقى را نيست مى‏انگارد و فراموش مى‏كند و تنها حسن و جمال ظاهرى انسان و متعلقات او را مى‏بيند،در حالى كه حسن وجمال آدمى و ديگر موجودات همه حكايت از حسن و جمال احدى دارد.از اينجا زيبايى هنردوره جديد كه مستلزم غفلت از جمال خداوند است رجوع بههنر كفر مى‏كند.

5)رك به:مباحث فصل اول در باب اسماء الهى.

6)براى تفصيل مطلب در باب مسيحيت رجوع شود به كتابهاى حكمت معنوى و ساحت هنرو سيرحكمت و هنر مسيحى در جهان غرب از راقم اين سطور.

7)اين كتاب شرح تفصيلى فصل هنر اسلامى در كتاب حكمت معنوى و ساحت هنر است.

8)مرصاد العباد،نجم الدين رازى،به تصحيح محمد امين رياحى،تهران،علمى و فرهنگى،1366،ص‏536.

9)عوالم سه گانه ملك و ملكوت و جبروت يا به تعبير«شاه نعمت الله ولى‏»در رسائل(تصحيح‏نوربخش،ج‏3،ص 110)عالم چهارگانه معانى،ارواح،مثال مطلق و شهادت مطلقه ذيل ظهور عالم‏اسلامى در حكمت اشراق و عرفان به شرح و تفسير درآمد،و در شهود متفكران و هنرمندان اسلامى‏اين عوالم كم و بيش بسته به مرتبه احوال و مقاماتشان مشهودگرديده است.

10)در اين باره رجوع شود به مقاله‏«مبانى مطالعه هرمنوتيك اثر هنرى‏»از كتاب خود آگاهىتاريخى‏نگاشته راقم اين سطور.

11)چنانكه خواهد آمد انكشاف حقيقت در«ساحت هنر»به قوه خيال و صورت خيالى و كشفمخيل‏مى‏پيوندد.

12)اين مقام و مرتبه اولياء الهى است‏يا آنان كه به اولياء و حكماى انسى تشبه مى‏جويند.در اين بين‏برخى مباحث نظرى نويسندگان عرفانى جديد يا عرفان‏نما پس از پايان عصر سيطره مطلق‏پوزيتيويسم در راه و رسم مطالعات هنر نيز در ميان مى‏آيد كه به تدريج قليلى به درد دين حقيقى‏گرايش مى‏يابند و با نيست انگارى مضاعف و مركب در موضع نزاع قرار مى‏گيرند و سلبا از آن‏مى‏گذرند به تفكر معنوى اولياء نزديك مى‏گردند بى‏آنكه بالتمام آن را تجربه كرده باشند،چنانكه‏در رنه گنون مى‏توان اين حال را مشاهده كرد.عده‏اى نيز نه مانند رنه گنون عارف مسلك‏اند و نه چون‏هانرى كربن آزادانديش،بلكه ميان اين دو سير مى‏كنند و به تجربه عقلى-دينى در قلمرو ساحت‏نظرى معرفت درك اهتمام مى‏ورزند چونان بوركهارت يا .Coomaraswamy اينان رامى‏توان كم و بيش در زمره اهل حكمت كوماراسوامىمعنوى هنر دينى و شرقى قرار داد.

13)از اين نويسندگان مى‏توان رنه‏گنون،تيتوس بوركهارت،هانرى كربن،اكبر تجويدى، حسين نصر،داريوش شايگان،لوئى ماسينيون،رينولد نيكلسون را نام برد.البته بايد گنون و ركهارت را به عنوان‏مؤسس مطالعه هرمنوتيك و معنوى هنر به حقيقت‏بسيار نزديك دانست. درباره برخى از اين‏نويسندگان ر.ك به:عالم خيال و فضاى مينياتور ايرانى،نوشته حسين نصر و نيز: for the arts,1998.refaee. nastr,isLamic Art an sirituoLity, new elhi,lnira anhi national center syye ossen

14) ر.ك به:هنر اسلامى(زبان و بيان)،تيتوس بوركهارت،ترجمه مسعود رجب‏نيا،تهران،سروش،1366،ص‏23-26.

 
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation