بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیاحت شرق, سید محمدحسن قوچانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     39000001 -
     39000002 -
     39000003 -
     39000004 -
     39000005 -
     39000006 -
     39000007 -
     39000008 -
     39000009 -
     39000010 -
     39000011 -
     39000012 -
     39000013 -
     39000014 -
     39000015 -
     39000016 -
     39000017 -
     39000018 -
     39000019 -
     39000020 -
     39000021 -
     39000022 -
     39000023 -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     MainFehrest -
 

 

 
 

 

next page سياحت شرق در احوالات آقا نجفي قوچاني

back page


بـالجـمـله بـنـاى مـسـلح شـدن ذخـيـره و عـسـاگـر احـتـيـاطـى گـرديـد كـه بـراىمـثـل چـنـيـن روزى به نظام وظيفه رفته بودند كه آن روز، روز طرح ريزى و ايجاد صورذهـنـيـه و تـعليمات بود و امروز تحقق و خارجيت پيدا كردند بود و عربها كه از خود نظاموظـيـفـه در هـول و هـرب و گـريـزان بـودند كه شبيه و نمايش جنگ بود از خود وقوع جنگخـارجـى بـه طـريـق اولى گـريزان بودند و عمده همان خونسردى دو صنفى بود كه نظرعـداوتـى بين ترك و عرب ايجاد شده بود يعنى علاقه ضديت و عناد بيت عربها و تركهابـود نـه آشـنـايـى و مـحـبـت و عـشـايـر بـرى ابـدا بـه لوازم رعـيـتـىعـمـل نـمـى كـردند فقط همان اهل المدر(204) و كلوخ نشين ها فى الجمله آشنايى مجبورىداشـتـنـد و روابط وطنى محكمترين روابط است بعد از رابطه خويشاوندى حتى غالبا بررابـطـه مـذهـبـى بـچـربـد و الا عربها از جنگ ترسى و گريزى از قديم الايام نداشتند،بـلكـه هـمـه سـاله دو طـايـفـه از كـرد و شـمـرد در خـود نـجـف بـيـن شـان نـائره جـنـگمـشـتـعـل بـود و يـك هـفـتـه و دو هـفـتـه بـازارهـا بـسـتـه مـى شـد و از يـكـديـگـرقـتـل و غـارت مـى كردند و در صدر اول نيز چنان اتحاد و شجاعتى بروز دادند كه عالم رامتزلزل ساختند و متحير نمودند.
و يـك ترك از اسلانبول تازه حكومت نجف داشت و بر عربها در اين موضوع سخت گرفت وجدا مطالبه مى كرد عساگر احتياطى را حتى به خانه ها تهاجم مى نمود و زن ها را تفتيشمى نمود، چون عربها به لباس زن پنهان مى شدند.
كـم كـم عـربـهـا اسـتمداد از عشاير بيرون نموده ساعت هفت از شب غفلتا فضاى نجف پر ازصـداى تفنگ و هياوى عربها و بر ضد حكوت قيام نمودند، ما از خواب بيدار شديم ديديمخـواب بـر مـا حـرام شده ، چايى گذارديم و در استماع صداهاى هزارها تفنگ و حوصه هاىنـاهـنـجـار عـربـهـا شديم . مهمانى از طلاب كه تازه از ايران آمده بود در آن شب داشتيم وبـسـيـار در تـرس بـود صـبـح بـردم او را بـه حـصـار و حـصـن حـصـيـن مـدرسـهداخـل نـموده برگشتم تا طرف عصر عربها ادارات دولتى را گرفتند دفاتر و اسناد راتـمـامـا آتش زدند و اثاثيه را چاپيدند، حكومت و عساگر كه از بغداد آمده بودند تماما دركـاروانـسـرايـى مـحـصـور گشتند و پشت بام را سنگر نموده بودند و نائره حرب بر پابود.
آقـاى كـليـددار مهلت خواسته داخل كارونسرا گرديد و از حكومت خواستار اصلاح و تسليمگـرديـد. حـكـومـت در بـيـن ايـن كـه در پـشت بام الدرم بلدرم مى كرد ناگهان ديد از وسطكـاروانـسـرا زمـيـن شـكـافـتـه شد سر و كله عربى با تفنگ نمودار گرديد كه از بيرونكاروانسرا نقب زدند و از وسط كاروانسرا سوراخ نمودند از بالا دو پله يكى نموده خود رابـه كـليـددار رسـانـيـدنـد و اسـلحـه خـود را داد و بـه سـيـددخـيـل گـرديد حكومت را كليددار برد و به منزلش و عربها عساگر را خلع سلاح نمودند،قـاطـرهـاى سـوارى اشـان هـم خـواسـتند بگيرند به شفاعت كليددار نگرفتند بدون سلاحرفتند رو به بغداد نجف ماند براى عربها، چهار نفر شيخ كه هميشه با هم دشمن و در جنگبـودنـد بـا يـكـديـگـر مـتـحـد شـده حكومت نجف و حومه نجف را به راه بردند و تمام اداراتدولتـى را بـه كـار انـداخـتـنـد و يـك سـلطـنـت مـستقله اى برپا نمودند و خوب در تنظيم وتـاءمـيـنـات كوشيدند با آن كه معروف است دو سلطان در يك مملكت نگنجد و اينها چهار نفردشمن در يك بلد گنجيدند از اينجاست كه مى گويند عرب در علم ادارى ممتاز است .
مـرضعه اى كه ماهى دو تومان به خون جگر به او مى داديم آمد كه بياييد بچه اتان مىخـواهـد بـمـيـرد. مـن و والده اش رفـتـيـم در آخـر مـحـلهمـنـزل مـرضعه و من به يك طرف بچه نشستم مادرش به يك طرف و بچه هم در جان كندنبـود، پـس از نـيـم سـاعـتـى تسليم شد با يك ـ دو نفر از رفقا از طرف ثلمه برديم بهوادى دفـن نـمـوديـم اول و آخـر وادى را بـه سـه بـچه كه از ما رفته بود حيازت نموديمانـشـاء الله بـه مـفاد الظاهر عنوان الباطن اميد داريم كه باطن وادى السلام را نيز حيازتنماييم .
قـريـب بـيست و پنج تومان مخارج شهريه آن بچه نموديم با آن گرفتارى و ضيق معيشتكه داشتيم آخر هم رفت اين هم يكى از مراحم حضرت حق بود، فله الملك و له الحمد يحيىو يميت و يميت و يحيى و هو كل شيئى قدير.
كربلا نيز تاءسى به نجف نمودند و با حكومت در افتادند، لكن نتوانستند فائق شوند واز نـجـف اسـتمداد نمودند سيصد نفر عرب خونخوار رفتند به طرف كربلا. وقت طغيان آبفرات بود كه براى محفوظى شهر نو كربلا در سر ربع فرسخى سده بسته بودند ودارالحـكـومـت در آخـر شـهـر نـو كـربـلا بـود، نـجـفـى هـاقـبـل از ورود بـه كـربـلا اول سـده را خراب نمودند، آب از يك طرف حمله نمود، نجفى هاىشيطان هم از يك طرف . حكومت بيچاره با عساگر خود سوار شده ، فرار نمودند به طرفبغداد نجفى ها مقدارى پول از پولدارها چاپيدند و با يك فخر و مباهاتى برگشتند.
عـربـهـا در ايـن كـارهاشان عاقبت انديشى نداشتند فقط دفع الوقت بود و فردا خدا كريماست و يا آنكه تزريقات شيطان الدول ، انگليس بود كه زمينه كار او صاف شود.
و عـلى الجـمـله كـشـتـى هـاى روس و فـرانـسـه و انـگـليـسداخـل بـحـر الاحـمـر شـد و بـنـدر جـبـل طـارق را از بـيـگـانـه مـسـدود نـمـودنـد و بـهسـواحـل چـناق قلعه و داردانل حمله ور شدند اگر چه تحت البحرى هاى آلمان به يك درجهآنـهـا را بـه سـواحـل يونان و غيره مستاءصل نمود، لكن بالاخره فرانسه كار خود را نمودبـه سـواحـل بـيروت و شامات عساگر خود را پايين نمود و انگليس ‍ حجاز را به يك كلمهحـرف كـه شـريـف حـسـيـن (205) سـلطـان عـرب اسـت ، از چـنـگ عـثـمانى در آورد و خودشداخل بصره گرديد. هشتاد هزار ترك در قبالداخـل عـراق شـد و هيچ عسگرى مثل ترك جنگى و متهور نيست و چون عثمانى همتش بر استردادقـفـقـاز از روس بود به عسگر عراق امداد نكرد، نهايت علما را برانگيخت كه حكم به لزومدفـاع نـمـايند و عشاير را تهييج بر دفاع نمايند، لكن چه فايده عشاير كوفى بودند،رفـتـنـد و در حـيـن فـرار انگليس از بصره و هلهله نمودن زنان بصره از خوشحالى شجاعتمـسـلمين بدون جهت اعراب نيز رو به عقب فرار نمودند و عسگر ترك را نيز فرارى كردندكه قمندان (206) عثمانى خود را انتحار نمود و سيدى از مجتهدين عرب از غصه خون قىكـرد و مـرد. چـون عـربـهـا در حـيـن فـرار خـيـمـه سـيـد را هـم غـارت نـمـودنـد.خـزعـل (207) بـى غـيـرت انـگليس پرست بر عثمانى ها كه در ميان طراده ها مى خواستندشـط ار عبره كنند(208) به طرف ايران ، شليك كرد و طراده ها را پر از جنازه نمود كهمـن مـاءذون نـيستم شما را به مملكت راه دهم ، عثمانى خائبا خاسرا عقب نشست انگليس ‍ دست ازپـا درازتر ثانيا از كشتيها بيرون شد داخل بصره و از آنجا به اردوگاه عثمانى گندمىكه براى آذوقه عسگر عثمانى تهيه كرده بودند كه هزارها خروار بود آتش زده و از آنجادر كوت اماره اردو زد.
عـربـهـاى بـى غـيـرت و جـلف ، نـنـگـيـن و رنـگـيـن داخـل خـانـه هـاشـان شـدنـد،خيال كردند كه عثمانى كه چندان يد تسلط و تصرفى بر آنها نداشت و مالياتى از آنهاو نـظـام وظـيـفـه نـمـى گـرفـت حـتـى آذوقـه سـاخـلوى عـراق و بـغـداد را ازاسـلانـبول مى فرستاد خيال كردند، معذلك بدتر از انگليس است و انگليس ‍ آنها را راحت وآسوده خواهد گذاشت و اين خيالى بود فاسد.
انـگـليس دو جنگ به نامردى نمود به اين معنى كه تركها وقتى كه با هندوهاى بى دست وپا دست و ياخن مى شدند و جنگ فقط به سلاح ابيض و سرنيزه منجر مى شد قواى ناريهطـبـقـا للقانون و مقتضى الانصاف از كار مى افتاد، انگليس به نامردى دو مرتبه مخالفاللقـانـون هـنـد و ترك را به خاك هلاكت انداخت و چون در اين صورت البته ديد كه بايداميد از زندگى هندوها برداشت ، چون از دست تركان خلاصى نداشتند و علاوه غلبه هم باترك خواهد بود لذا هندو را خود به دست خود كشت كه از تركان هم كشته باشد و غلبه همنـداشـتـه باشند، بلكه شكست هم بخورند و به همين انصاف كشى در اين دو جنگ بغداد رابـعـد از چـنـد مـاهـى مـتـصـرف گرديد و از آنچه عثمانى ها در روزنامه هاشان داد زدند كهانگليس بر خلاف قانون بين دول با ما مى جنگد انگليس هم به قوانين موضوعه مى خنديد،مى گفت امروز قانون ثابت از دهن توپ ديده و شنيده مى شود و راى اين قانونى نداريم .
عثمانى ها بعد از آنكه بغداد را تخليه نمودند و در سامره اردو زدند يهوديهاى بغداد كهبالغ بر هشتاد هزار جميعت بود پيش بينى نموده كه خود را در پيشگاه دولت جديد شيريننمايند. لذا به خيال آنكه به زودى اردوى انگليس وارد بغداد مى شوم ، مراسم مهمان تازهوارد را بـه جـجـا آوردنـد يـعـنـى تـهـيـه غذاى پانصد هزار نفر را ديدند از گاو و شتر وگـوسـفـنـد خـيـلى كشتار نمودند براى خورش و برنج به اندازه اى كه وافى باشد اينجميعت را طبخ نمودند و البته صد تغار برنج كه هفتصد خروار برنج مى شود طبخ شد ومن دو تومان اگر خرج بردارد با لوازم ديگر قريب صد و پنجاه هزار تومان مى شود.
وقتى كه طبخ مهيا شد تمام شاه كوچه و بازارها را حصير فرش نموده ، برنج مطبوخ رابـه روى آنـها ريخته و گوشتها را روى برنج ريخته و نهار را در پهلوى آن پهن نمودهبـه طـول درازى كـوچـه بـازارهـا از ايـن غذا مهيا بود. و اردو مهمان تازه تا سه روز واردنـشـد، پـس از يـك شـب مـاندن و سگهاى بغداد شكمى از عزا در آوردند مانده غذاها متعفن شدهحمال گرفتند تمام غذاى متعفن شده را به دجله ريختند كه اگر دجله نبود ناخوشى وبا رااحداث نموده بودند.
الحـمـد لله كه به آرزوى خود نايل نشدند و خرهاى منافق اگر در مذهب با مسلمانان شركتنداشتند، ولكن رابطه وطنى كه حب الوطن جبلى آدميزاد، بلكه حيوانات است و در بين موجودبـود چـه شـد كـه مثل زن هاى فاحشه هر روزى يكى را به آغوش كشند تا مگر عزتى بهدست كنند. ولكن ابشرهم بانه ضربت عليهم الذلة و المسكنة كه قيام قيامت كمر راستنـكـنـنـد مود سركرده اردوى عراق در انگليس ملقب به فاتح عراق گرديد بعد از سه روزوارد بـغداد گرديد با تبختر تامى از سر نيم فرسخى تفنگ گرفته يك تير به جانبسـرايـه و دارالحـكـومـه خالى نمود، پس از آن داخل شدند با يك شوق و شعفى مالا كلام وزبان حالشان گويا بود.

كجا رفتند آن رعنا جوانان
كجا رفتند شيران و شجاعان
بـلكـه آشكارا شنيده مى شد كه منم فاتح عراق و فاتح پايتخت بزرگ مسلمين چه شد آندست بلندى كه به آواز بلند دعويش بود كه من مالك اشتر دارم . و از اين بالاتر آنكه دوروزى نـگـذشـت كـه چـشـم از عـراق و غـيـر عـراق پـوشـيـده و بـه دركواصل گرديد، ولكن انگليس ها جثه نجسه اين سركده بزرگشان را به آيين مسلمانها دفننـمـوده و بـر قـبـر او بـقـعـه و بـارگـاه سـاخـتـنـد درقـبـال بـقـعـه مـعـظـم و بـارگاه موسى بن جعفر عليه السلام و زيارتگاه خود ساختند تامـسـلمـانـان از سـنـى و شـيـعـى بـسـوزنـد، بـلكـه دانـايـانـشـان دق كـنـنـد و بـمـيرند وقليل منهم ولكن اكثرهم لا يفقهون .
و فـرانـسـه نـيـز شـامـات را اشـغـال نـمـوده و تـا سـر حـد كـركـوك ومـوصـل بـا انـگليس ‍ سر به هم آوردند و جزيرة العرب بالكليه از يد عثمانى كه چندانيـدى نـداشـت خـارج گـرديـد و زبـان حـال فـرانسه نيز رجزخوانى ها داشت با بنى اميهخـصـوص بـا مـعـاويـه كـه در زمـان جـنـگ صـفـيـن قـصـر روم فـرصـت يـافـتـه درسـواحـل شـامـات عـسـاگـر خـود را پـايـيـن نـمـوده ، معاويه نوشت اى كلب روم بيرون شووگـرنـه و الله با على صلح مى كنم و تو را از سلطنتت بيرون مى كشم ، چنان كه زردكاز زمـين خيسيده بيرون مى كشند و چوپان گله خنزيرت كنم و به همين كاغذ غيرت آميز چنانعـسـاگـر روم گـريـخـتـنـد كـه بـه پـشت سر خودشان هم نگاه نكردند، ببين تفاوت ره ازكجاست تا به كجا.
و در ايـن زمان حتى ما شيعيان حسرت يك معاويه اى و يا يك خالد بن وليدى ، مالك اشترىو هـاشـم مـرقـالى و امـر بـن خـطـابـى بـايـد داشـتـه بـاشـيـم و بـه آرزوى خـودنايل نگرديم ولكن ايرانيان ملك اشترى پيدا كردند، خدا تاءييد كند.
لابـد خـيـال مـى شـود بـدون قـوه و اسـتـعـداد آنـهـا هـم در ايـن دورهمـثـل مـا زن بـودند و كارى از دستشان برنيايد جواب اين است كه در آن زمان قوه آنها فقطعـمـل نـمـودن بـه ايـن آيـه بـود كـه اعـدوا لهـم مـا اسـتـطـعـتـم مـن قـوه و مـن ربـاطالخيل ترهبون به عد والله و عدوكم .
تـا آنـكـه در آخـر دنـيـا پـرسـتان را نيز تسليت مى دهد و فرموده است و ما تنفقوا من خيريوف عليكم و انتم لاتظلمون .
و اين آيه شريفه الان هم در قرآن موجود است و نسخ نشده است ، چرا علما تفسير آن را نمىكـنـند و در رساله عمليه اين واجب را نمى نويسند و چرا واعظان در منابر تحريص به اينواجـب نـمـى كـنند و تهديد از ترك او نمى كنند و همه واجبات ديگر اندك حرجى و عسرتىمحدود شده است الا اين واجب كه وجوب آن حتى الامكان است چون قرض حفظ دين و حفظ بيضهاست و حفظ بيضه منوط به امان است و مملكت كه به دست اجانب افتد امان مرتفع خواهد بودو واجـب فـرمـوده تـحـصـيـل قـوه را كـه هـمـه مـراتـب راشـامـل شـود از مـعـنـوى و مادى هر دوره و كوره اى را، پس مشق نظام و قناعت و عدم اصراف وتـبـذيـر در مـصـارف و عـلم اسلحه سازى از قواى معنويه است كه در ما نيست ، بلكه از اوگـريـزانيم حتى علما نيز استمالة للعلوم و محض خوش آمد آنها منع نمايند. و در عوض اينواجـب مهم امر به مستجاب نمايند لكن آن هم مستحبات نفسانى نه خالص از شوائب و چنانكهحضرت صادق عليه السلام فرمود و كان الخضاب من القوة علما عصر نيز بفرماييد توپو مسلسل و كشتى زرهى من القوة .
البـته مقدسين چنان كه به كرات شنيده شده خواهند گفت اين امر تكليف حضرت حجت است ويا آن كه خدا ملتزم شده به حفظ دين خداو نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون .
ولكـن خـطـا مـى گـويـنـد. خـداونـد در زمـان پـيـغـمـبـر و عـلى هـم بـود و ازاول ايـن التـزام را داده بـود، پس اين همه زحمات پيغمبر و لشگركشى در آن گرسنگى وتـشـنگى هاى فوق الطاقه و باده هاى سموم قفار سنگلاخ حجاز براى چه ، آنها مگر زن وبچه نداشتند و سايه و استراحت نمى خواستند، خداوند نمى توانست يك درد دلى به عمربن عبدود عارض كند كه خود را به روى اسب نتواند بگيرد.
بـلى خـدا حـافـظ ديـن اسـت بـه تـوسـط مـؤ مـنـيـن نـبـايـدمثل بنى اسراييل گفت فاذهب انت و ربك فقاتلا انا ههنا قاعدون .
و خـداونـد بـه واسطه يك با عظم و همتى حافظ ذكر است بايد على وار دامن به كمر زد وعهد نمود كه ردا به دوش نياندازد تا قرآن را كما هو حقه جمع نمايد ولو رياست و سلطنترا از او بگيرند ولو در در خانه اش را آتش زنند ولو دختر پيغمبر زوجه مكرمه اش را كتكبـزنـنـد. نه آنكه خود را از سرما و گرما محفوظ بدارد كه ستون دين و چشم مؤ منين به منروشـن اسـت و لبـاس ‍ در غـذا تـن پـرورى كـه ظـهـورجـمـال و جـلال ديـانـت در مـن بـشود و بايد منزل عالى و تعميرات رائقه داشته باشيم كهديانت در انظار خوار نشود.
غـرض ، جـهـت هر گوشه اى دنيا و هواى نفسانى و اغراض فاسده ، كلاه ديانتى ساختند ودنـيـاى صـرف را آخـرت نـامـيـده تا آن كه ديده و فهميده اند كه فرموده الدنيا و الاخرةذرتـان لايـجتمعان و هما كالمشرق و المغرب كلما بعد من احدهما قرب من الاخرة و انه اذا كانمحبا للدنيا فاتهموه فى دينه .(209)
ايـن تـعميه ها(210) را بر عوام كالانعام نمايند كه رياستشان در چهار صباحى بپايد والله كج رفته اند و خود هم مى دانند كه كج رفته اند و ديانت از عالم الفاظ پوچ نيست وفرمود: الايمان كله العمل .
بـلكـه كـلاه ديـانـت بـر سـر دنـيـاى صـرف گـذاردن افـتـرا بـر خـدا ورسول است و افترا بر خدا كفر است .
النـاس كـلهم هالكون الا العالمون و العالمون كلهم هالكون الا العاملون و العاملون كلهمهالكون الا المخلصون و المخلصون فى خطر عظيم .
و خـوف شـديـد و امر بر علما بسيار شديد و عفلت آنان از همه بيشتر است ، خدا نگهدارد وموظف اند به امر معروف و نهى از منكر، ولتكن من كم امة تاءمرون بالمعروف و تنهون عنالمنكر، و مقدم بر غير مطيع شدن خود آنهاست ، و انما الانهى بعد التناهى .
و اين وظايف همه به زمين مانده است و كسى هم در فكر نيست ، بلكه به اعذار غير موجه خودرا مستريح سازند و بديهى است كه مستريح شدن علما از عاقبت امر با يقين به اين كه بههـر درجـه كـه معرفت حاصل گردد، خوف عاقبت شدت كند به وعده هاى مكذوبه شيطانى واتكاء و اتكال به اوست و اين غايت نادانى است كه انسان به وعده هاى عرقوبى (211)دشـمـن خـود متكى شود و او را خيرخواه خود داند پس اينها نه آن علمايى هستند كه داراى علمتـحـقـيـقـى بـاشـنـد، اذا العـلم نـور، يـقـذفـه الله فـى قـلب مـن يـشـاء و يـهـتـفبالعمل فان اجاب و الاارتحل .
انـگـليـس بـعـد از ورود بـه بـغداد و جنگ مختصرى در سامره و اخراج عثمانيها را از عراق واشـتـغـال بـه نظم و ترتيب حكومات و دواير دولتى را در عراق ، نجف و كربلا را تا يكسـال و نـيـم بـه دسـت خـود عـربـهـا واگـذار نـمـوده بـود و مـعـتـرضحـال آنـهـا نشد و آنها كانه دولت مستقلى بودند در حومه نجف و كربلا و دواير دولتى رامثل زمان عثمانى اداره نمودند و ماليات و گمركات را براى خود محفوظ مى داشتند و حافظنظم و نسق در حوزه خود بودند.
پس از يك سال و نيم حكومت هاى مسلمان در كربلا و نجف و كاظمين و سامره ، نصب نموده كهاحـتـرام مـشـاهـد مشرفه مقضى است كه در آنها كافرى حكومت نكند و مسجد سهله و كوفه هرجـايـى از آنها خراب بود بنايى و تعمير نمودند و جهت ضياء آن دو مسجد، ماهانه نفت مقررداشـت و خـادمهاى آنها را شهريه داد كه زوار را كما فى السابق اذيت نكنند و در محروم جهتتـكـايا و مجالس روضه قند و چايى و نفت حواله نمود، كم كم به زبانها انداخت كه او رادعا كنند و به زبان اجلاف عربها انداخت كه عيسى از محمد (ص ) بالاتر است چون لقب اوروح الله اسـت و ايـن حبيب الله و البته روح مقدم بر حبيب است ، چون حبيب دوييت و غيريت راداراست و اين ايراد را بر طلاب مى كردند.
گفتم :يا عادم الغيرة و الدين كلنا بمقتضى الآيه الشريفة : فاذا سويته و نفخت فيه منروحـى فقعوا له ساجدين ، روح الله نهايت در عيسى خصوصيتى و اهتمامى شده است كهگفت در گهواره قال انى عبدالله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا.
ولكـن حـضـرت حـق خود به انبيا نموده از بين آنها پيغمبر را دوست خود گرفت و حبيب اللهگرديد و در ابتدا فرمود سبحان الذى اسرى بعبده .
ميان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمين تا آسمان است
و از جمله شاهكارى هاى كه جلب قلوب خر مقدسين را نمود پشت اسلام را شكست اين بود كهدر ايـن اواخـر مـحـصـول موقوفه اى كه ماهى بيست و چهار هزار روپيه مى شد و از هند جهتخـصـوص مـجـتـهـدين تقسيم مى شد در نجف و كربلا آن را نصف كرده كه مجتهدين به فقراطـلاب نـمـى دهـند و من به دست خود تقسيم مى كنم ، اداره اى باز نمود مخصوص تقسيم ايندوازده هـزار روپـيـه ، آنـهـايـى كـه مـحـض چـهـار شـاهـى دنـيـا لبـاساهل علم را پوشيده بودند رفتند به وسايل اسامى خود را در دفتر مالك دوزخ ثبت نمودندو بـه يـك ذلت مالاكلامى در هر ماهى مى رفتند اين دراهن معدود را از او مى گرفتند و ادعيهخالصانه خود را حضورا و غيابا تقديم مى داشتند.
خر مقدسين ، بلكه كفار، بلكه منافقين ، بلكه ميكرب و حشرات الارض ‍ ديدند انگليس عجبمـقـدس اسـت ، دسـت بـالاى دسـت بـسـيـار اسـت و ايـن يـقـيـنـا ازاهـل رحـمت است و عثمانى ملعون كه دين نداشت تا به مقدسى چه رسد به يك لا اله الا اللهخـشـك و خـالى مـى خـواسـت خـود را بـه جـرگـه مـسـلمـيـنداخـل كـنـد، امـا جناب انگليس ملتفت است پول خرج مى كند جهات اسلاميه ما را كه خراب شدهبـود و كـسـى بـه فكر نبود، دارد تاءمين و تعمير مى كند، شب و روز كانه در فكر اسلاماسـت ، از تـعـمـيـرات زوايـاى مـسـجـد كوفه و سهله و سوخت و خدمه آنجا را موظف داشتند وتـرويـج مـجـالس روضـه ، حـتـى نـفـت سـيـاه دادن جـهـتمـشـاعـل سينه زن ها و آجان ها را واداشت كه تا صبح همراه دسته ها گرديدن . خدا لعنت كندعـثـمـانـى هـا را بـلكـه طـلاب مـشـروطـه و دمـوكـرات را كـهمتصل مذمت از انگليس مى كردند و ما را به شبهه انداخته بودند، الحمد لله از شبهه بيرونشـديـم حـرف آنان بعد از اين گوش نمى دهيم و غيبت او را حرام مى داريم خدا سايه اش رابر ضعفا مستدام بدارد!
بـرادر ايـن را فـكـر نـمـى كـنـيـد كه ماهى بيست و چهار هزار روپيه به مجتهدين اينجا مىرسـيـده نـيـم روپـيـه آن را يك فقرى نمى ديد حالا هر ماهى دوازده هزار روپيه را به دستخودش به فقرا طلاب كه نان خشك هم نداشتند مى رساند كه اقلا ماهى صد هزار گرسنهسـيـر مـى شـونـد كـه در سـالى مـتـجـاوز از يك ميليون گرسنه را سير مى كند و پيغمبرفرمود كسى كه يك گرسنه را سير كند بهشت بر او واجب مى شود و ماءمورين مباشرين همپـله پـله مـافـوق دارنـد كـه بـه امـر آن مـافـوق ايـنعمل را مى كنند تا منتها شود به آن مافوق كل كه تصويب اين راءى در پارلمنت باشد، كهآن حـديـث پـيـغـمـبـر در هـمـه ايـن مـراتـب صـادق است كه ترس آن است كه تمام بهشت نيزداخـل مـسـتـعـمـرات انـگـليـس ‍ شـود و جـايـى نـمـانـد جـهـت مـسـلمـيـن كـهاسـتـقلال داشته باشند، چنان كه در دنيا نزديك شده است كه ممالك اسلامى جزو مستعمراتانگليس ‍ گردد.
عصبانى شدم طاقت نياوردم .
رو به او گفتمش كه در سفتى
مى شنيدم هر آنچه مى گفتى
داغ پيشانى و عمامه تو
مى نپوشد سياه نامه تو
اى بدتر از انگليس ، اى نهروانى شكم پرست و كوته نظر، خدا ترا با انگليس ‍ محشوركـنـد، بـه هـر طـرف كـه دنـيـا بـچـرخـد امـثـال تـو چـونگـل آفـتـاب گـردان آن طـرف را قـبـله سـازى و سـر فرود نمى آورى و پيشانى به زمينگذارى ، فهو عبد لها و لمن فى يده شيئى منها.
در مـقابل امير چنين كفريات روا نباشد بلكه اين حرف هاى تو از آن شمشيرهاى نهروان كهبـه روى عـلى كـشيده شد بدتر است ، اى كافر، كى باشد كه به كشته تو اشاره شودامن هو قانت اناء...الخ .
خـر شـكـم خـوار ديـد كـه هـيـبـت كـلمـه حـق ابـهـت سـاحـرانـه دولت انگليس را كه اين ضعيفالعـقـل در او تـحـصـن اخـتـيـار نـمـوده چـون تـار عـنـكـبـوت از هـم پـاشـيـد، اركـانـشمتزلزل گشته از ميدان مقاومت پشت نموده فرار نمود.
و بـالجمله انگليس كه داخل عراق گرديد و بديهى است كه قبله و معراج حركات او دنياستو بـه حكم ان الناس على دين ملوكهم . نهروانى هاى از مسلمانان كه وجه باطنى آناننـيـز دنـيـا بـود ظـاهـر گـشـت بـلكـه بـى پـروا افـتـخـار مـى كـردنـد و مـشـى انـگليس رادليل بر حقانيت خود مى گرفتند، جنگ اخلاقى بين مسلمانان خصوصا طلاب شروع گرديدقـليـلى كه ايمانشان مستقر و راسخ بود در قبال اين خر مقدسين و ضررهاى ديانتى دولتبـريتانيا و فشارهاى روزگار از فقر و پريشانى و ذلت و خوارى خصوصا شماتت هاىدشمن يعنى خودى ها.
من از بيگانگان هرگز ننالم
كه با من هر چه كرد آن آشنا كرد
بالجمله در قبال اين سيل عرموم پيشانى سندان نموده تن به تقدير داده و سر تسليم جلوانداخته و چشم اغماض به هم گذارده و چنگ به عروة الوثقى زده و در حصن حصين لا اله الاالله با كمال پر دلى مشغول جهاد و دفاع بودند.
و چـنـان كـه جـنـگ دول ، شـرق و غرب و بحر و بر را گرفته بود و دوش به آسمان مىرفـت ، نـجـف كـانـه دل دنـيـا بـود و جنگ اخلاقى و دينى او نيز كم از آن نبود، در حقيقت پرزال دنـيـا كـه خـود را بـه زيـنـت هـاى دروغـى شـيـطـنـت بـزك كـردهمـثـل بـريـتـانـيـاى كبير بانو عروس آخرت كه به صدق و صفا و كمالات واقعى دايمى وجـمـال حـقـيـقـى و زيـنـت هـاى خـدايـى مـزيـن اسـت در جـنـگ وجدال بود، الدنيا و الآخرة ضرتان لايجتمعان .
چـه بـسـا كـج سـليـقـه و كـم ذوقـى كه آن عفريت را بر اين وصيفه جميله اختيار كند، بلىدنياى ساحره جادوگر كه چشم بندى مى نمود.
ره دنيا خوش است و سبز و گلزار
ره عقبى همه سنگ و همه خار
قال النبى حفت الجنة بالمكاره و حفت النار بالشهودات .(212)
و البته در اين جنگ هم بعضى مردى نداشتند كه مرد آخرت و يا مرد دنيا باشد، گاهى يكاز دو طـرف بـا آنـهـا طـرف مى شد و جنگ مغلوبه بود و نمايش ها و دسته بندى ها بود وگـاهـى خـودمان را در پيشامدهاى تقادير مغلوب و مقهور مى ديديم ، به لباس سياحان درآمـده مـشـغـول سـيـاحـت ايـن زد و خـوردهـا و هـيـاهـوهـا مـى شـديـم ،شـكـل غـريـبـى احـسـاس مـى كـرديـم كـه بـاعـث خـنـده مـى شـد چـون در ايـنحال در دنيا نبوديم و اين هياهوها در سر دنياى بى اعتبار مشاهده مى شد و تمام عقلا ديوانههايى نمايش مى كردند كه روى هيچى به هم افتاده اند بازى مى كردند، به صورت جد ومجدانه بودند و در حقيقت بازى انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر...
روبـاه بـاز روزگـار و حـيـله سـاز غـدار حـكـام مـسـلمـيـن را از مـشـاهـد مـشـرفـهمـعـزول و بـه جـاى آنـهـا انـگـليس منصوب گرديد و چون نجفى ها را از اشرار روزگار وشـجـاعـان عـراق شـنـاخـتـه بود يك شيطان مجسم و متهور معظمى براى نجف انتخاب نمود وكـاروانـسـرايى در بيرون دروازه كوفه را دارالحكومه قرار داد. باطنا از خوف نجفى ها وظاهرا از جهت استمالت مقدسين كه كافر نجس را نبايد در شهر بند نجف و خوابگاه على بنابيطالب داخل نمود.
عـربـهـا ديـدنـد سـيـاسـت شـان كـمـا فـى السـابـق مـقـتـضـى اسـت كـه انـگـليـس را هـممـثـل عـثـمـانى چشم زخمى بزنند كه تا آخر از مناقشات در عمليات آنان اغماض نمايند و ازترس خرده گيرى ها زياد نمانند.
چـهـل نـفـر از عـرب هاى متهور هم قسم شده ، شبى را در خارج سور ميان قبرستان كميسيوننـمـودنـد كـه حكومت را بكشند. در دو شب قبل از نوروز كه زوار عرب بسيار جهت زيارت ازخـارج آمـده بـودنـد و كـشـتـن حـاكـم را در طـلوع صـبـح بـه طـور مـخـفـى كـه مـعـلوم نـشـودقـاتـل نجفى بوده و يا خارجى به اكثريت تصويب شد كه چهار نفر دواطلب جهت اقدام اينامـر مـعـلوم گـرديـد و آنـهـا در مـيـان قـبـرسـتـان مـنـتـظـر طـلوع صـبـح مـانـدنـد و بـقـيـهداخـل نـجـف گـرديـدند. قبل از طلوع آفتاب اين چهار نفر در دارالحكومه را دق الباب نمودهمـسـتـحفظى از هندوها مسلحا در را گشوده كه مقصود چيست ، گفته بودند شكايتى به حكومتداريم از چهار فرسنگ راه آمده ايم . گفته بود كمى صبر نماييد، حكومت تازه بيدار شده وصـورت و سـر خود را صابون مى زند و شستشو مى دهد، تا فارغ شود، بعضى خم شدهكـه بـنـشـيـنـنـد يـك نـفـر خـنـجـر كـشـيـده سـر هـنـدوى بـيـچـاره را درحـال قـدم بـه سـرعـت بـريـده بـود و بـه سـرعـت تـمـامچـهـل نـفـر داخـل كـاروانـسـرا شـده حـكـومـت را ديـده بـودنـد كـهمـشـغول صابون زدن است چند تير با شش لول به او مى اندازند و او را به خون خود مىغـلطـانـنـد و چـنـد تـيـر هـوايـى نـيـز بـه طـرف عساگر موجود رها كرده و آنها خود را بهسـردابـه انـداخـتـه بـود و عـرب هـا بـه آرامـى تـمـامداخـل دروازه و بـعـد از آن در بـازار دكـان خـود را بـاز نـمـوده و نـشـسـتـه واشـتـغـال بـه بـقـالى و كـاسـبـى خـود پـيـدا مـى كـنـنـد و سـايـر دكـاكـيـن نـيـز بـاز ومشغول به كاسبى و زوار بيرونى هم مشغول به زيارت و مشاغلى كه دارند مى شود.
از دارالحـكـومـه تـلفـن بـه كـوفـه نـمـوده ريـيـس كـوفـه آمـده بـه مـطـالعـهحـال نـجـف كـوچـه و بـازارهـا را گـردش نـمـوده چـيـزى نـفـهـمـيـد كـهقـاتـل نـجـفـى بـود يـا بـيـرونـى و مـسـتـريـحـا مـردم بـه كـار خـودمـشـغـول هـستند و اگر كسى هم از ديگرى سؤ ال مى كرد كه مى گويند حكومت را كشته اندبـه طـور بـى اهـمـيـت جـواب مـى دادنـد كـه نمى دانم و يا آنكه مى گفت من هم شنيده ام و ازيكديگر مى گذشتند....
بـلفور(213) بيچاره چيزى نفهميده از شهر بيرون رفت ، نهايت به آجان هاى شهر كهدر آو وقـت اكراد كرمانشاهى لندهور را مستخدم نموده سپرد كه در صدد باشيد كه از عربهـا اگـر كـسـى در زيـر عـبـاى خـود مـسـلح اسـت سـلاح او را بـگـيـريـد، بـلكـه از ايـن راهحل اين معما بشود.
محاصره نجف از طرف انگليسها
دو نفر آجان به دور برادر پسران يكى از شيخ نجف بر خورده بود كه مسلح هستند، گفتهبودند سلاحتان را بدهيد آن دو برادر گفته بودند كه شما مسلمان و شيعه و ما هم مسلمان وشيعه ، براى كافر مسلط نبايد مجد در اذيت ما باشيد ما را نديده بگيريد.
آجـان هـا گـفته بودند عرب هاى پدر سوخته خودتان كه خائن هستيد ما را هم امر به خيانتدولت مـطـبـوعـه مـى نماييد، زود تفنگها را بدهيد و خودتان هم بايد استنطاق بشويد، يكبرادر به ديگرى اشاره اى كرده بود تفنگها را از دوش برداشته و گفته بود بگيريد،آجـان هـا تـا مـلتـفت شده بودند كله هر دو به ضرب گلوله داغون شده بود و اين خبر بهبـلفور كه رسيد فورا دروازه طرف خود را بست و جار كشيد كه زوار تا غروب از دروازهآب دريا خارج شوند و نمانند كه كشته خواهند شد. زوار تماما تا غروب از زن و مرد خارجشـدنـد از نجفى ها هم دويست نفر سلاح پوشيده و برج و باروى شهر را سنگر نمودند ودو سـه سـنـگـر از خـارج شـهـر كـه بـلد بـودنـد نـيـز گـرفـتـند. تق تق تفنگ عرب ها وقـلقـل شـصت تيرهاى انگليس فضا را پرصدا و زمين را پرعزا نمود و فشنگ چون قطراتباران باريدن گرفت .
دروازه ها و رخنه ها بسته شد و چاهها از بيرون خاكريز گرديد علاوه بر سور محيط بهنـجـف ، از سـيـم خـاردار به دور نجف سور ديگرى كشيده شد يعنى ستون هاى چوبين در هرچـنـد ذرعـى بـه زمـيـن نـمـوده و سـيم خاردار معجروارى سورى ساختند كه كسى از نجفى هافرار نكند و كسى از خارج به كمك نرسد و در هر چند ستونى زنگى آويخته و عسگرى درآنـجـا قـراول ايـسـتاده كه آن زنگ به تكان سيم از چسبيدن لباس عابرين به خارها اگرصـدا مـى كـرد در شـب تـاريـك بـه ضـرب گـلوله آنقراول آن عابر را مقتول مى ساخت .
و بـعـد از يـك سـيم خاردار به مساحت بعيدى سنگرى زمينى به تمام دوره نجف كنده شد الاتـه دريـا و شـصـت هـزار عـسـاگـر در آن سـنـگـر دايـره وار جـاگـيـر شـدنـد و شـشاتـومبيل مدرغ زرهى در بين سور سيمى و سور اصلى نجف كه هر كدام داراى دو شصت تيربـودنـد بـه دور نـجـف بـه سـرعـت بـرق سـيـر مـى كـردنـد و عـلىالاتـصـال صـداى مـچ مـچ فـشـنـگهاى شصت تيرها در آسمان نجف بلند بود و به ايوان وگـلدسـته و گنبد حرم كه مى خورد نيز صداى بوسيدن احساس مى شد و شور قصيره اىكه در زمان تاءليف شد در اين مقام اين آيه تركيب يافته بود:
و اذا اصـابـهـا سـمـعـت صـوت تـقـبـيـلهـا كـان ذا زائر و ذاك مـزورا، فـيـاليـتـنـى مـتقبل هذا و ما رايتها منثورا، فرماتها عتوا عتوا و كانوا قوما بورا.(214)
دويـسـت عـرب از پـشـت سـور و ساير سناگر مشغول زدن و كشتن شدند و آن لشگر سلم وتـور غير از فشنگ به هوا زدن چاره اى نداشتند و از دماغ كسى خون بيرون نكرد تا بيستشـبـانـه روز نـائره حـرب چـنـين بر پا بود. و در روز دوم و سيم پانصد عرب از عشايربيرون به كمك نجفى ها آمدند.
نصف شبى از ته دريا كه عساگر دشمن كمتر بودند آمده بودند به آن سيم خاردار رسيدهبـودند، يك نفر كه خواسته بود از آن سيم خاردار بگذرد لباسهايش به خارها بند شدهبود و در خلاص كردن لباسش سيم حركت نموده زنگى كه به يكى از ستونهاى آن متعلقبـود بـه صـدا آمـده قـراولى كـه در آنـجـا بـوده بـه صـداى آن زنـگ آن عـرب كـهمشغول خلاصى لباس خود بود، به ضرب گلوله هلاك نموده بود. بقيه عربها كه كشتنرفق خود را معاينه ديده بودند از تماس آن سيم احتياط كرده بودند زمين را مقدارى با خاكبـلند نموده بودند و لباسهاى خود را بالا زده و چند قدمى عقب كشيدند، يك يك از روى آنسـيـم كـه يـك زرع و نـيم از زمين بلندى داشت جسته بودند به طورى كه هيچ جايشان بهسيم نخورده بود.
آن پانصد نفر وارد نجف شدند ديدند كار نجفى ها رنگى ندارد شب ديگر باز نصف شب ازنجف بيرون شده فرار كرده بودند.
عـرب هـا سـنـگـرى در بـيـرون آب داشـتـنـد كـه از خـاكـريـزى شـهـر در سـالهـاى مـتـمادىحاصل شده بود مثل كوهى بلندتر از سور نجف شده و اسم او مقلاب بود.
كـاظـم صـبـى كـه از اشـرار نـجـف بـود سـاخـلوى آن سـنـگـر بـود، مـى گـفـت ايـناتـول هاى زرهى را آنچه تير زديم كارگر نمى افتد بالاخره دو ـ سه مرتبه به تعاقبآن دويديم كه با دست بگيريم مثل برق فرار مى كرد به او نمى رسيديم ، مى گفت هاىفـرد بـليـة مـثـل اللخـنـزير يركض شمدرين شى نسوى ، و از اينها تهور عرب را اندازهبگير.
عـرب هـا در بـيـرون دروازه كـوفـه كـه دارالحـكـومـه انـگـليـس ومـقـتـل او در آن نـاحـيـه بـود نـيـز در پـشـت بـام كـاروانـسرايى سنگرى داشتند كه از آنجادارالحـكـومـه كـه مـحـل قـشـون و جـبـه خـانـه انـگـليـس دويـسـت قـدمـى زمـيـن مسطح و بدونحايل بود و حاجى نجيم كه پيرمردى اساس اين فتنه و رييس آن سنگر بود در شب مهتابىحـيـله اى انـديـشـيـده بـود. كـاروانـسـراى دارالحـكـومـه دو در داشـت يـك در آن كـهمـقـابـل سـنگر عرب ها بود بسته بود و قشون انگليس در پشت بام در الحكومه به سنگربـودنـد، حـاجـى نـجـيـم بـه رفـقـاى خـود گـفـتـه بـود كـه مـن ايـن درمـقـابـل را آتـش مـى زنـم در كـه بـاز شـد شـمـا بـه سـرعـت خـود را بـرسـانيد كه بلكهدارالحكومه را كه پر از قورخانه است بگيريم .
مشكى پر از نفت به مشك خود بسته بود و سعف (215) از خرما كه كشيده و سرش خميده وپـر بـرگ بود به پشتش بسته به طورى كه سر آن شاخه رو به هوا ايستاده بود بهطور چهار دست و پايى به طرف دارالحكومه حركت كرده بود با پيراهن سفيد كه دامن هاىاو را پـاره كـرده بـه پـاهـاى خـود پيچيده و معوجانه (216) به طرف دارالحكومه حركتكرده بود و پوز خود را نزديك زمين گرفته يعنى من سگى هستم در پى قطعه استخوانىمى گردم ، اين رنگ سفيد و اين دم شق گرفته ام و اين پستان آويخته پر شير كه در زيرشـكم است . در منظره قشون مسلح در پشت بام تفنگها و شصت تيرها روى دست گرفته كهادنى سياهى كه مى ديدند مى زدند و اين سگ جعلى گاهى به هروله و گاهى آرام ، گاهىاز جـنـوب و گاهى از شمال در حركت و بو كشيدن زمين تا خود را به در بسته دارالحكومهرسـانـيـده بـود كه رفقاى اين سگ بس ‍ كه خنديده بودند از حركات اين سگ ، كه صداىخنده اشان به قشون انگليس مى رسيده و انگليس ها با آن استعداد و قوه كه داشتند و معذلكپـنـج ـ شـش نـفـر عـرب آسـمـان جـل در سـنـگـر مـقـابـل ايـن قـوه اى كـه دنـيـا رامـتـزلزل دارد بـه چيزى نشمارد و استهزاء و خنده مى كند، به فكر رفته بودند كه اينهانه آدمند يا بسيار خرند و شيطان .
قشون در پشت بام در تعجب و حال بهت كه حاجى نجيم در پاى در، دم خود را كنده و دهن خيكنـفـت را گشوده و كبريت به دم نفت زده شعله آتش ‍ نفت و در كاروانسرا به پشت بام رسيدهقشون را يقين حاصل شد كه اينها شيطان بودند نه خر.
از پـشـت بـام دو پـله يـكـى كـرده كـوس زنـان بـه يـكـديـگـر ريختند به پايين و از ميانكـاروانـسرا طاقت نياورده رفتند به سرداب سنيكه (كذا) در آنجا بود كه شصت ـ هفتاد پلهبه زير زمين رفتند آنجا پرشده و پله هاى سرداب نيز پر شده بود فقط همان رييسشاندر كاروانسرا ماند بود.
حـاجـى نـجـيم هم در پشت در انتظار ساختن كلون (217) و پاشنه گرد در بوده كه در رابـاز نـمايد و رفقايش هم منتظر اينكه حاجى نجيم آنها را بخواهد و رييس ‍ قشون فحش مىداد و تـهـديد مى نموده كه بياييد آتش را خاموش نماييد كه در نسوزد اين نامردها بياييد،اى پـدرسـوخـته ها بياييد والا همان سرداب قبر شما خواهد شد. چند نفر پر دلى نموده ازآن طـرف آب بـه آتـش مى زدند حاجى نجيم هم از اين طرف گاه گاهى يك لگد به در مىزد بـلكـه در نـيـم سـوخـتـه بـاز شـود تا بالاخرهه عده آبپاش زياد شده آتش را خاموش ‍نمودند و در باز نشد و حاجى نجيم ماءيوس به سنگر خود مراجعت كرد.
امـا حـال اهالى در مدت حصار به غايت سخت و به ضيق خناق گرفتار و علاوه بر ترس ووحـشـت از مـآل امـر از قتل و غارت و فعال ما يشآء شدن اين كافر بى دين و شيطان بيرحمكـه از كـمـى آذوقـه و خـوراكـى و آب خـوردن و اسـبـاب پـخـت و پـز دركـمـال شدت و سختى بودند و اين حصارى شدن چون غفلتا روى داد هيچ كس در فكر تهيهاى نـبـود، حـتـى كـسـبـه و تـجار نيز تهيه اى نداشتند خصوصا آب كه هر روز مى بايستسقاها از بيرون بياورند، به كلى ناياب بود و عربها كه ممكن شان بود كه از آب شورچاهها بخورند آب هاى شيرين خود را هركدام كه يك من دو منى داشتند به كوزه اى كوچك مىنـمودند كه يك من آب بيش نمى گرفت و مى فروختند هر منى به يك تومان و خوراكى مىخـريـدنـد و آقـازاده و بـچـه هـاى كـوچـك از آب شـور بـهاسـهـال افـتـاده بـودنـد و يـكـى از آقـازاده هـاى بـزرگ كـه مـركـز مـجـمـع بـزرگـان درمـنـزل او بود و من هم جهت انس در آن جرگه گاهى حاضر مى شدم استكانى را به دست مىگرفت و قسم مى خورد هر يك استكان آب را به دو قران مى خرم هر كه دارد بدهد.
و مـا در آن وقـتى كه دروازه هاى شهر بسته شده بود و جنگ شروع شد نصف حب آب شيرينداشـتـيـم و يـكـى از اهـل ولايـت كـه در هـمـسـايـگـى مـن مـنـزل داشـت آنـهـا هـم بـااهـل خـانـه اش از ترس آمدند منزل ما و آنها هم نصف حب آب شيرين داشتند، آبهاى شيرين رابه يك حب پرنموديم و حب خالى را روزى يك خط دو تين از آب چاه مقبره ميرزا حسن شيرازىكـه تـلخى آن كمتر بود مى آوريم در او جا مى داديم ، براى پخت برنج و قسم خورديم وبچه ها را تهديد نموديم كه به غير از آشاميدن و چايى از آب شيرين مصرف ديگر نشودو از آن حـب آب شـيـريـن يـك تـنـگ آب بـه يـكـى از رفـقـا كـه بـچـه اش ‍ بـهاسهال افتاده بود به زير عبا گرفته كانه كيسه هزار ليره است برديم براى بچه آنرفـيـق و دو تنگ به همين نحو براى بعضى از مخصوصين كه در مدرسه بودند برديم وامـا خـوراك تـا سـه چـهـار روز فـقـط يك نانوا نان پخت نمود آن هم ناپخته كه خمير فىالجمله بسته مى شد يا نه از تنور بيرون آورد تا ظهر مى ايستاديم ده سير نان به هزارزحـمـت خـريديم به سيزده قران ما دو روز جهت نان رفتيم بعد نرفتيم . آن دكان هم بستهشد.

next page سياحت شرق در احوالات آقا نجفي قوچاني

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation