طبيعى است كسانى كه در جامعه اسلامى مىخواهند با دين و قرآن و معارف و ارزشهاى دينى مقابله كنند براى رسيدن به اهداف خود هرگز راه مقابله مستقيم را انتخاب نمىكنند؛ زيرا به خوبى مىدانند در آن صورت با مخالفت عمومى مردم مسلمان روبه رو خواهند شد و در همان نخستين گام شكست خواهند خورد. آنها با استفاده از نكات روان شناختى راه كارهاى مناسب را در راستاى اهداف شيطانى خود بر مىگزينند.
يكى از راه كارهاى آنها ممزوج كردن حق و باطل است. آنها حق و باطل را در هم ممزوج مىكنند و آميزهاى از سخنان حق و باطل را با بيانى زيبا تبليغ مىكنند تا مخاطبان آنها كه احيانا آگاهى و كارشناسى لازم را در تشخيص سخن حق از باطل ندارند، مجموع سخن آنها را قبول كنند، تا در نتيجه آن مطلب باطلى كه با لعاب حق تزيين شده و در زير نقاب بيان ادبى زيبا پنهان است، ناخودآگاه به فكر و ذهن شنونده القا شود.
حضرت على عليهالسلام مىفرمايد:
فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين و لكن يوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمز جان فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسنى
اگر سخن باطل از اختلاط با حق جدا شود، كسانى كه به دنبال حق بودند حق را مىشناختند و باطل بر آنها مخفى نمىشد و نيز اگر حق از امتزاج با باطل جدا مىشد زبان معاندين از تبليغ باطل قطع مىشد، ولى آنها حق و باطل را در هم مىآميزند و امر را مشتبه مىكنند. در اين فضا است كه شيطان ولايت و رهبرى خودش را بر منحرفان و دوستانش تحكيم مىبخشد و به وسيله آنها انسانها را گمراه مىكند و انسانهايى كه با هدايت الهى به حق رهنمون مىشوند از تسلط شيطان و عوامل او نجات مىيابند.
طبيعى است منحرفان و كسانى كه به تعبير قرآن قلب و روح آنها دچار تنگى است و در مقابل خدا حاضر به تسليم نيستند، آيات متشابه و آن دسته از رواياتى را كه از نظر سند مغشوش يا از نظر دلالت متشابه است، سرلوحه كار و تبليغ خويش عليه اسلام قرار مىدهند و از شنيدن محكمات قرآن و سخن حق و معارف الهى كه از زبان اهل بيت و ائمه معصومين عليهمالسلام با اسناد معتبر رسيده است، گريزانند.
اينان كه گاه خود را مسلمان مىدانند، دانسته يا ندانسته، با معاندين اسلام هم صدا مىشوند؛ زيرا آنها نيز در پى آنند كه ضعفهايى به دروغ به اسلام نسبت دهند و با بزرگ كردن آنها از رغبت انسانهاى حق طلبى كه تا كنون مسلمان نشدهاند، بكاهند. در اين نوشتار، روى سخن با ملحدان و دشمنان غير مسلمان نيست؛ بلكه با كسانى است كه خود را مسلمان مىدانند.
البته ممكن است آنان براى گوش فرا ندادن به سخن حق و سرباز زدن از تسليم در مقابل عقل و منطق، توجيهاتى از قبيل آنچه در قسمت قرائتها و برداشتهاى مختلف از دين بدان اشاره شد، براى خود دست و پا كنند و بدون توجه به پيامدهاى سخنان خود بر موضع خود اصرار ورزند. ما نيز در اين قسمت، قضاوت درباره آن توجيهات و سرانجام تفكر مذكور را به عهده خود خوانندگان محترم مىگذاريم؛ لكن از سر دلسوزى و خير خواهى آنان را به بازنگرى در عقايد و افكار و ايمانشان فرا مىخوانيم. هم چنان كه قرآن نيز از مومنين مىخواهد يكديگر را به تفكر و تعقل و صلاح و هدايت دعوت كنند و حق را به يكديگر ياد آورى نمايند.
در قسمتهاى پيشين كتاب سخنانى به اختصار درباره عظمت و ويژگىهاى بزرگترين نعمت الهى بر بندگان، يعنى قرآن كريم، بيان شد. نيز گذشت كه خداى متعال، قرآن كريم را به وسيله شريفترين فرشتگان، حضرت جبرئيل امين، بر عزيزترين بندگان خود، حضرت محمد صلى الله عليه و آله نازل فرمود تا در اختيار انسان قرار گيرد و انسان با آشنا شدن و به كار بستن دستورات و رهنمودهاى اين كتاب آسمانى در زندگى فردى و اجتماعى، سعادت دنيا و آخرت خويش را تأمين كند.
بخشى از بيانات حضرت على عليهالسلام در نهجالبلاغه، مبنى بر لزوم تمسك به قرآن با هدف رفع فتنهها و گمراهىها و درمان دردها و مشكلات فردى و اجتماعى، مورد توجه قرار گرفت و نيز گفته شد تفسير و تبيين قرآن به معناى تبيين احكام و تفصيل جزئيات مسائل و وظايف دينى، تنه در صلاحيت پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهمالسلام است. اين مطلب نيز توضيح داده شد كه تفسير قرآن در خارج از حوزه احكام و وظايف دينى و تبيين معارف آن براى ديگران نيز تنها در صلاحيت متخصصان و عالمان دين و آشنايان به علوم قرآن و اهل بيت است گفتيم تنها، دانشمندانى كه عمر خويش را در فهم معارف دين و علوم اهل بيت مصروف كردهاند، قادرند متشابهات و محكمات قرآن را از يكديگر باز شناسند و به كمك محكمات و روايات اهل بيت عليهمالسلام متشابهات قرآن را نيز تفسير و معارف قرآن را براى مردم بيان كنند تا مردم بتوانند آن را مبناى حركت فكرى و الگوى عملى و تكاملى فردى و اجتماعى خود قرار دهند و اين دعوت خداوند را كه:
يا ايها الذين امنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم
لبيك گويند و زمينه رستگارى خود را فراهم سازند.
در مقابل اشاره كرديم كسانى از ديرباز با الهامات و وساوس شيطانى در صدد برآمدهاند تا مردم را از قرآن جدا كنند. اينان براى رسيدن به اهداف شيطانى خود در تلاشند تا با تخيل آفرينى چنين وانمود كنند كه قرآن قابل فهم نيست و در نتيجه نبايد انتظار داشت كه قرآن ما را در زندگى هدايت و راهنمايى كند، و گفتيم اين شبهه شيطانى كه در طول تاريخ به اشكال مختلفى وجود داشته است، امروزه به شكل تكامل يافتهاش به اوج خود رسيده و به صورتهاى جديدى مطرح مىشود؛ تا بدان جا كه گاه امروزه مخالفان قرآن و فرهنگ دينى تخيلات خود را به شكل اين تئورى كه (( زبان دين زبان مخصوصى است)) بيان مىكنند، تا كسانى كه از علوم و معارف دينى آگاهى كافى ندارند فريب دهند. هنگامى كه از اينان سوال مىشود منظورشان از اين كه (( زبان دين زبان مخصوصى است)) چيست، آنان در پاسخ، (( خاص بودن زبان دين)) را چنين بيان مىكنند كه آموزههاى دينى و قرآن، الفاظ و قالبهايى است كه محتواى آنها را برداشتها و ذهنيتهاى خود انسانها تشكيل مىدهد. البته اين نظريه خود را به گونهاى بيان مىكنند كه شما به آسانى به هدف و مقصود آنها پى نبريد؛ زيرا در آن صورت به بى اساس بودن سخن آنها پى خواهيد برد.
به نظر مىرسد تفكر مذكور كه گاه با نام (( صراطهاى مستقيم)) و گاه با تعبير (( برداشتها، قرائتها يا تفسيرهاى مختلف از دين)) و گاه در قالب تئورىهاى (( زبان دين)) و يا (( دين اقلى و اكثرى)) بيان مىشود هدفى جز مقابله با اعتقادات دينى و تفكر توحيدى نداشته باشد. بر آگاهان پوشيده نيست كه متدينان و به خصوص انديشمندان تيزهوش مسلمان، زيركتر از آنند كه به دور بودن سخنان آنان از عقل و منطق پى نبرند يا از اهداف پنهان القا كنندگان اين شبهات بى اساس غافل بمانند.
با توجه به مطالب پيش گفته اين سوال مطرح مىشود كه انگيزه و هدف مخالفان از اين شيطنتها در مقابله با قرآن و فرهنگ دينى مردم چيست؟ براى پاسخ، ابتدا نظر قرآن را بررسى مىكنيم و سپس به توضيح سخن حضرت على عليهالسلام در نهجالبلاغه در اين باره مىپردازيم.
از قرآن چنين استفاده مىشود كه از همان آغاز نزول، شيطان در صدد برآمد و تمام سعى خويش را به كار گرفت تا با استفاده از نقاط ضعف شياطين انس و انسانهاى دنيا پرست، مردم را از قرآن جدا كند. از شيطان نيز جز اين انتظار نمىرفت؛ زيرا قسم ياد كرده بود كه
فبعزتك لا غوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين
به عزتت سوگند، كه همه آدمى زادگان را گمراه مىكنم، مگر بندگان مخلص تو كه از فريب دادن آنها مايوس هستم. شيطان براى عملى كردن نقشه خود مبنى بر گمراه كردن مردم و محروم كردن آنها از معارف قرآن ، آيات متشابه قرآن كريم را دست آويز قرار داد. دنياپرستان و اولياى خود را به تبعيت از متشابهات قرآن، بدون توجه به محكمات، تشويق و ترغيب مىنمود تا از طريق آنان سايرين را نيز به ترديد و گمراهى بكشاند. خداى متعال بعد از تقسيم آيات قرآن به محكمات و متشابهات مىفرمايد:
فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاويله
كسانى كه سر تا پاى وجودشان انحراف و پليدى و خود پرستى است و قلبشان بيمار است و تحت تاثير القائات شيطان قرار گرفتهاند، محكمات قرآن و عقايد بديهى و روشن دين را رها مىكنند و با استناد به ظاهر آيات متشابه در تلاشند تا با بيان و تفسيرهاى نابجا و تحريف در معارف قرآن مردم را گمراه كنند. اين چنين انسانهايى دست پروردگان شيطانند، كه او را در تحقق بخشيدن به هدفش يارى مىدهند. قرآن اين انسانها را با عناوينى از قبيل (( فى قلوبهم زيغ)) يا (( فى قلوبهم مرض)) ياد مىكند و مردم را از پيروى آنان بر حذر مىدارد.
آنچه در اين جا مورد تحقيق و بررسى قرار مىگيرد، تبيين انگيزه چنين انسانهايى در مخالفت با فرهنگ دينى، از نظر قرآن است. قرآن كريم مىفرمايد كسانى با انگيزه (( ابتغاء الفتنه))، متشابهات قرآن را ملاك فكر و عمل خود قرار مىدهند و با دست آويز قرار دادن متشابهات يا با تاويل و تفسيرهاى نادرست از آيات، ظاهر قرآن را رها كرده، فتنه جويى مىكنند.
سوالى كه در اين جا مطرح مىشود اين است كه فتنه چيست؟ و فتنه جويى كدام است؟ متخصصان علم لغت، به خصوص آنهايى كه سعى دارند لغت را به معناى اصلى خود برگردانند و با توجه به معناى اصلى لغت واژهها را معنا كنند، گفتهاند فتنه در اصل به معناى داغ كردن شىء بر روى آتش است. آن گاه كه شىء بر روى آتش قرار مىگيرد تا داغ يا سوزانده يا ذوب شود، عرب از اين معنا به (( فتنه))؛ يعنى آن شىء را داغ كرد، تعبير مىكند. در قرآن نيز ماده (( فتنه)) به همين معناى لغوى به كار رفته است؛ آن جا كه مىفرمايد: يوم هم على النار يفتنون؛ يعنى روزى كه آنها با آتش سوزانده مىشوند.
بنابراين، اصل معناى لغوى (( فتنه)) سوزاندن و ذوب كردن است؛ لكن چنان كه لغت شناسان مىگويند گاه با توجه به لوازم يك معناى لغوى، آن معنا به لوازم يا ملزومات آن نيز سرايت مىكند و با اشراب لازمه معنا و استعمال آن لغت در لازمه معنا، كمكم آن لازم به صورت معناى دوم و سوم براى لغت در مىآيد. لغت و واژه (( فتنه)) نيز بدين صورت است؛ زيرا چنان كه گفته شد (( فتنه)) در اصل به معناى داغ شدن است، لكن (( داغ شدن)) يك لازمهاى دارد و آن اين كه اگر اين داغ شدن و در آتش قرار گرفتن در مورد انسان اتفاق بيفتد - نظير آيه يوم هم على النار يفتنون - انسان حالت اضطراب پيدا مىكند. اضطراب نيز گاه ظاهرى و بدنى است؛ مثل آن كه مربوط به داغ شدن و سوختن جسمانى است و گاه ناشى از امور باطنى و روحى است. پس اضطراب در واقع از لوازم (( فتنه)) و داغ شدن است؛ سپس از باب گسترش در معناى لفظ، به چيزهايى كه باعث اضطرابهاى معنوى و باطنى مىگردد نيز (((( فتنه)))) اطلاق مىشود. از آن جا كه يك قسم از اضطرابهاى روحى و روانى، اضطراب و نگرانى و ترديدى است كه در زمينه اعتقادات پيش مىآيد؛ به آنچه چنين اضطرابهايى را باعث شود نيز ((فتنه)) گفتهاند.
آن جا كه گفته مىشود ((فتنه در دين ))؛ به اين لحاظ است كه كسانى در صدد بر مىآيند تا با القائات موهوم و باطل، متدينان را در اعتقادات و ايمانشان دچار تزلزل و اضطراب كنند و آنها را از دين حق و اعتقادات دينى برگردانند.
به امتحان نيز ((فتنه)) گفتهاند؛ زيرا موجب اضطراب و نگرانى است. چون انسان در هنگام امتحان، مضطرب و نگران نتيجه است، آرامش روحى و سكونت قلب ندارد. واژه ((فتنه)) در قرآن نيز آيات متعددى به همين معناى اضطراب ناشى از امتحان آمده است. قرآن مىفرمايد: انما اموالكم و اولادكم فتنه؛ اموال و فرزندان شما وسيله آزمايش شمايند. يا مىفرمايد: و نبلوكم بالشر و الخير فتنه؛ ما شما را به وسيله خير و شر و نعمت و نقمت مىآزماييم. گاه نيز به خود عذاب و ناراحتى ((فتنه)) اطلاق شده است.
بديهى است در آيه مورد بحث
هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه
فتنه به معناى فتنه در دين مراد است؛ زيرا تبعيت از متشابهات با امتحان و آزمون تناسبى ندارد و كسانى كه از متشابهات تبعيت مىكنند در صدد شكنجه و عذاب كردن ديگران نيستند. نيز به معناى داغ كردن و سوزاندن نيست؛ بلكه فتنه جويى آنها بدين علت است كه در صددند تا با دست آويز قرار دادن آيات متشابه، در افكار و عقايد دينى مردم تزلزل و اضطراب ايجاد كنند و آنها را گمراه نمايند.
((فتنه در دين )) به معنايى كه توضيح داده شد، مقابله پنهان و از نوع فريب و حيله محسوب مىشود. اين كار، با پوشش ايمان ظاهرى، به منظور از بين بردن اصل دين صورت مىگيرد. چنين فتنه گرانى با استفاده از چهره نفاق، انديشههاى شيطانى خود را چنان پنهان نگه مىدارند كه تشخيص انگيزههاى ضد دينى آنها براى عموم مردم كار آسانى نيست. به همين سبب نيز قرآن آن را بزرگترين گناه شمرده است و مردم را به اين بزرگترين خطر دنيا و آخرت توجه داده و از آنها خواسته تا به مقابله با آن برخيزند و از هستى مادى و معنوى خويش دفاع كنند.
دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان معمولا از دو شيوه عمده استفاده مىكنند. در اين جا ضمن توضيح راه كارهاى دشمنان قرآن و فرهنگ دينى از موضع قرآن در مقابله با توطئههاى دشمنان آگاه خواهيم شد.
1- فتنه نظامى
يكى از شيوههاى معمول دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان، مبارزه فيزيكى و جنگ علنى است كه سعى مىكنند با حمله نظامى به كشورها و مردم مسلمان و كشتن و قتل و غارت آنان به اهداف خود نايل آيند. در اين صورت هر چند ممكن است تعدادى از مسلمانان را شهيد كنند و موجب ضرر و زيانهايى براى كشور اسلام شوند؛ لكن هرگز به اهداف خود نمىرسند و نه تنها مسلمانان از كشته شدن در راه دين زيان نمىبينند، بلكه در دين و اعتقاد خود پابرجاتر و راسختر مىگردند. در فرهنگ دينى هدف از زندگى اين دنيا تكامل انسان و رسيدن به مقام قرب الهى در سايه اعتقادات بر حى دينى و عبادت و بندگى است كه اوج آن به شكل شهادت در راه خدا تجلى مىكند.
در مقابل اين استراتژى دشمنان، موضع قرآن نيز اين است كه:
قاتلو هم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين كله لله
با دشمنان اسلام بجنگيد تا ريشه فتنه نابود شود و دين حق حاكم گردد. در اين مقاتله، شعار مسلمانان نيز اين است كه:
هل تربصون بنا الا احدى الحسنين و نحن نتربص بكم ان يصيبكم الله بعذاب من عنده او بايدينا فتربصوا انا معكم متربصون
آيا براى ما جز يكى از دو نيكى (پيروزى يا شهادت) را انتظار مىبريد؟ پس انتظار بكشيد كه ما هم با شما در انتظاريم.
2- فتنه فرهنگى
دومين شيوه عمده دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان، كارهاى فرهنگى است كه يكى از مهمترين آنها القاى شبهات است كه به منظور گمراه كردن مردم مسلمان صورت مىگيرد. بديهى است راه كارها و ابزار و آلاتى كه در اين نوع مبارزه به كار گرفته مىشود و نيز روشها و پيامدهاى آن با حمله نظامى به كلى متفاوت است. اگر در حمله نظامى، دشمن با پيشرفتهترين سلاحها براى كشتن و قتل و غارت و از بين بردن جسم مسلمانان به ميدان مىآيد، در نوع دوم با سلاح قلم و بيان بر آن است تا فكر و انديشه آنان را گمراه و فاسد سازد. اگر در حمله نظامى دشمن با قساوت هر چه تمامتر با سربازان مسلمان روبهرو مىشد، در تهاجم فرهنگى با روى خوش و از در دلسوزى وارد مىشود. اگر در حمله نظامى، مسلمانان به روشنى دشمن را مىشناختند در تهاجم فرهنگى دشمنشناسى كار آسانى نيست. اگر در حمله نظامى دشمن با تعبيه ميدانهاى مين و استفاده از جنگ افزارهاى پيش رفته در صدد نابود كردن اجسام خاكى بود، در تهاجم فرهنگى در پى آن است كه با گستراندن دامهاى شيطانى و طرح شبهات بى اساس، روحها و انديشهها را تصاحب كند و با تهى كردن انسانها از درون، آنها را در جهت منافع خود سوق دهد.
اگر در تهاجم نظامى دشمن قدرت داشت تنها عدهاى از رزمندگان مسلمان را از دنياى پست مادى خارج كند، در تهاجم فرهنگى شياطين در كمين نشستهاند تا با به دام انداختن جوانهاى معصوم، اين سرمايههاى عظيم ملت مسلمان كه از علوم و معارف دينى آگاهى كافى ندارند، باعث انحراف و سقوط آنها در ورطه بى دينى شوند. هر چند دشمنان از اين شيوه دين ستيزى نيز طرفى نخواهند بست و ملت مسلمان و به خصوص جوانان تحصيل كرده مسلمان كه از مبارزه و تهاجم نظامى با سرافرازى و پيروزمندانه بيرون آمدند، هوشمندتر از آنند كه از جابهجايى دشمن از جبهه نظامى به جبهه مبارزه فرهنگى غافل شوند؛ لكن قرآن كريم به خاطر عظمت خطر و غير قابل جبران بودن پيامدهاو عواقب ناشى از شكست مسلمانان در جبهه تهاجم فرهنگى آن را مورد توجه قرار داده و ضمن هشدار به مسلمانان در اين باره، از آنان خواسته است با تمام قوا در مقابل دشمنان خدا و دين ايستادگى كنند.