بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب منتهی الامال قسمت دوم, حاج شیخ عباس قمی ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     BAB10001 -
     BAB10002 -
     BAB10003 -
     BAB10004 -
     BAB10005 -
     BAB10006 -
     BAB10007 -
     BAB10008 -
     BAB10009 -
     BAB11001 -
     BAB11002 -
     BAB11003 -
     BAB11004 -
     BAB11005 -
     BAB12001 -
     BAB12002 -
     BAB12003 -
     BAB12004 -
     BAB13001 -
     BAB13002 -
     BAB13003 -
     BAB14001 -
     BAB14002 -
     BAB14003 -
     BAB14004 -
     BAB14005 -
     BAB14006 -
     BAB14007 -
     BAB14008 -
     BAB14009 -
     BAB14010 -
     BAB14011 -
     BAB80001 -
     BAB80002 -
     BAB80003 -
     BAB80004 -
     BAB80005 -
     BAB80006 -
     BAB80007 -
     BAB90001 -
     BAB90002 -
     BAB90003 -
     BAB90004 -
     BAB90005 -
     BAB90006 -
     BAB90007 -
     BAB90008 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT1001 -
     FOOTNT1101 -
     FOOTNT1201 -
     FOOTNT1301 -
     FOOTNT1401 -
     FOOTNT901 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

و بـر ايـن مـضـمـون اخـبـار بـسـيـار روايـت كـرده و شـيـخ صـدوق رحـمـه اللّه در (كـمـال الدّيـن ) روايـت كـرده از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود: گويا مى بينمشـمـاها را كه گردش مى كنيد گردش شتر، مى طلبيد چراگاه را پس نمى يابيد آن را اىگـروه شـيـعـه . و نـيـز از آن جـنـاب روايت كرده كه به عبدالرحمن بن سيابه فرمود: كهچگونه خواهيد بود شما در آن زمان كه بمانيد بى امام هادى و بى نشانه ، بيزارى جويدبعضى از شما از بعضى پس در آنگاه امتحان كرده مى شويد و جدا مى شويد و بيخته مىشويد.(156)
و نـيـز روايـت كـرده از سـديـر صـيـرفـى كـه گـفـتـم : مـن ومـفـضـل بـن عـمـر و ابـوبصير و ابان بن تغلب به خدمت مولاى خود امام جعفر صادق عليهالسلام داخل شديم و آن حضرت را ديديم كه بر روى خاك نشسته بود و مسح خيبرى را دربـر داشـت كـه آسـتـيـنهايش كوتاه بود و از شدت اندوه واله بود و مانند زنى كه فرزندعـزيـزش مـرده بـود گـريه مى كرد مانند جگر سوخته آثار حزن و محنت در روى حق جويشظـاهـر و هويدا بود و اشك از ديده هاى حق بينش جارى بود و مى گفت : اى سيد من ! غيبت توخـواب مـرا بـرده اسـت و اسـتـراحـت مـرا زايـل گـردانـيـده و سـرور ازدل مـن ربـوده اسـت ، اى سـيـد من ! غيبت تو مصيبت مرا دايم گردانيده و محن و نوايب را بر منپياپى گردانيد و آب ديده مرا جارى كرد و ناله و فغان و حزن را از سينه من بيرون آوردو بـلاهـا را بـر من متصل گردانيد. سدير گفت : چون حضرت را با آن حالت مشاهده كرديمعـقـلهـاى مـا پـرواز كـرد و واله و حـيـران شديم و دلهاى ما از آن جزع نزديك بود كه پارهگردد و گمان كرديم كه آن حضرت را زهر دادند يا آنكه بليه عظيمى از بلاهاى دهر براو حـادث شـده اسـت . پـس عرض كردم كه اى بهترين خلق ، خدا هرگز چشم تو را گرياننـگـردانـد، چـه حـادثه اى تو را گريان گردانيده است و چه حالت روى داده است كه چنينمـاتـمـى گـرفـتـى ؟ پـس حـضـرت از شـدت غـصـه و گـريـه و آه سـوزنـاك ازدل غـمـنـاك بركشيد و فرمود كه من در صبح اين روز نظر در كتاب جفر نمودم و آن كتابىاسـت مـشـتـمـل بـر علم منايا و بلايا و در آنجا مذكور است بلاهايى كه بر ما مى رسد و درآنـجا علم گذشته و آينده هست تا روز قيامت و خدا آن علم را مخصوص محمّد صلى اللّه عليهو آله و سـلم و ائمـه عـليـهـم السـلام بـعـد از او گـردانيده است ، نگاه كردم در آنجا ولادتحـضـرت صـاحـب الا مـر عـليـه السـلام و غـيـبـت آن حـضـرت وطـول غيبت و درازى عمر او را و ابتلاى مؤ منان را در زمان غيبت و بسيار شدن شك و شبهه دردل مـردم از جـهـت طـول غـيـبـت او و مـرتد شدن اكثر مردم در دين خود و بيرون كردن ريسماناسلام را از گردن خود كه حق تعالى در گردن بندگان قرار داده است ، پس رقت مرا دستداده است و حزن بر من غالب شده است . الخبر.(157)
و از براى اين مقام همين خبر شريف ، كافى است چه اگر تحير و تفرق و ابتلاى شيعه درايـام غيبت و تولد شكوك در قلوب ايشان سبب شود از براى گريستن حضرت صادق عليهالسلام سالها پيش از وقوع آن و بردن خواب از چشمهاى مباركش ، پس ‍ مؤ من مبتلاى به آنحادثه عظيمه غرق شده در آن گرداب بى كرانه تاريك مواج سزاوارتر است به گريهو زارى و ناله و بى قرارى و حزن و اندوه دائمى و تضرع به سوى حضرت بارى جلاّ وعلا.(158)
ثواب انتظار ظهور امام زمان عليه السلام
دوم ـ از تـكـاليـف بـنـدگـان در ايـام غـيـبـت ، انـتـظـار فـرجآل مـحـمـّد عـليـهم السلام در هر آن و ترقب بروز و ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره مهدىآل مـحـمـّد عليهم السلام و پر شدن زمين از عدل و داد غالب شدن دين قويم بر جميع اديانكـه خداى تعالى به نبى اكرم خود خبر دادده و وعده فرموده بلكه بشارت آن را به جميعپـيـغـمبران و امم داده كه چنين روزى خواهد آمد كه جز خداى تعالى كسى را پرستش نكنند وچـيـزى از ديـن نـمـانـد كـه از بـيم احدى در پرده ستر و حجاب بماند و بلا و شدت از حقپـرسـتـان بـرود چـنـانـچـه در زيـارت حـضـرت مـهـدىآل محمّد عليهم السلام است :
( اَلسـّلامُ عـَلَى الْمـَهْدىِّ الَّذى وَعَدَاللّهُ بِهِ الاُمَمَ اَنْ يَجْمَعَ بِهِ الْكَلِمَ وَيَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَيَمْلاَءَ بِهِ الاَرْضَ عَدْلا وَ قِسْطا وَ يَنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤ مِنينَ ) .
سلام بر مهدى آن چنانى كه وعده داده خداوند بر او جميع امتها را كه جمع كنند به وجود اوكـلمـه ها، يعنى اختلاف را از ميان ببرد و دين يكى شود و گرد آورد به او پراكنندگى هارا و پـر كـند به او زمين را از عدل و داد و انفاذ فرمايد به سبب او وعده فرجى كه به مؤمـنـيـن داده .(159) و ايـن فـرج عـظـيـم را در سنه هفتاد از هجرت وعده داده بودندچـنانچه شيخ رواندى در ( خرائج ) از ابى اسحاق سميعى روايت كرده و او از عمروبـن حـمـق كـه يـكـى از چـهـار نـفـر صـاحب اسرار اميرالمؤ منين عليه السلام بود كه گفت :داخل شدم بر على عليه السلام آنگاه كه او را ضربت زده بودند در كوفه پس گفتم بهآن جـنـاب كـه بـر تو باكى نيست جز اين نيست كه اين خراشى است ، فرمود: به جان خودقـسـم كـه مـن از شـمـا مـفـارقت خواهم كرد، آنگاه فرمود تا سنه هفتاد بلا است و اين را سهمرتبه فرمود پس گفتم : آيا پس از بلا رخائى هست ؟ پس مرا جواب نداد و بى هوش شد،تا آنكه مى گويد پس گفتم : يا اميرالمؤ منين عليه السلام ! به درستى كه تو فرودىتا [سال ] هفتاد، بلا است پس آيا بعد از بلا، رخاء است ؟ پس فرمود: آرى به درستى كهبعد از بلا، رخاء است و خداوند محو مى كند آنچه را كه مى خواهد و ثابت مى كند و در نزداو است ام الكتاب .(160)
و شـيـخ طـوسـى در ( كـتاب غيبت ) و كلينى در ( كافى ) روايت كرده اند ازابـى حـمزه ثمالى كه گفت : گفتم به ابى جعفر عليه السلام به درستى كه على عليهالسـلام بـود كـه مى فرمود تا سنه هفتاد، بلا است و مى فرمود بعد از بلا، رخائ است وبـه تـحـقـيق كه گذشت هفتاد و ما رخاء نديديم ، پس ابوجعفر عليه السلام فرمود كه اىثـابـت ! بـه درستى كه خداى تعالى قرار داده بود وقت اين امر را در سنه هفتاد پس چونحـسـيـن عـليـه السـلام كـشـتـه شـد، شـديـد شـد غـضـب خـداونـد بـراهـل زمـيـن پـس بـه تـاءخـيـر انـداخـت آن را تـا سـال صـد وچـهـل پـس مـا شـما را خبر داديم پس ‍ شما خبر ما را نشر كرديد و پرده سرّ را كشف نموديدپس خداى تعالى آن را تاءخير انداخت و پس از آن وقتى براى آن قرار نداد در نزد ما (وَ يَمْحُو اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّالْكِتابَ ) (161)
ابوحمزه گفت من اين خبر را عرض كردم خدمت امام جعفر صادق عليه السلام پس ‍ فرمود: كهبه درستى كه چنين بود.(162)
و شـيـخ نـعـمـانـى در ( كتاب غيبت ) روايت كرده از علاء بن سيابه از ابى عبداللّهجـعـفـر بـن محمّد عليه السلام كه فرمود: كسى كه بميرد از شما و منتظر باشد اين امر رامـانـنـد كـسـى اسـت كـه در خـيـمـه اى بـاشـد كـه از آن حـضـرت قـائم عـليـه السـلام اسـت.(163)
و نـيـز روايـت نـموده از ابوبصير از آن جناب كه فرمود روزى : آيا خبر ندهم شما را بهچـيـزى كـه قـبـول نـمـى كـنـد خداوند عملى را از بندگان مگر به او؟ گفتيم : بلى ، پس ‍فـرمـود: ( شـَهـادَةَ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّه وَ اَنَّ مـُحـَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ) و اقرار به آنچهخـداونـد امر فرمود دوستى ما و بيزارى از دشمنان ما، يعنى ائمه مخصوصا و انقياد براىايشان و ورع و اجتهاد و آرامى و انتظار كشيدن براى قائم عليه السلام ؛ آنگاه فرمود: بهدرسـتـى كـه بـراى مـا دولتـى اسـت كـه خـداونـد آن را مـى آورد هر وقت كه خواست ؛ آنگاهفـرمـود: هـر كس كه خوش دارد كه بوده باشد از اصحاب قائم عليه السلام پس هر آينهانتظار كشد و عمل كند با ورع و محاسن اخلاق در حالى كه او انتظار دارد پس اگر بميرد وقـائم عـليـه السـلام پـس از او خـروج كـنـد هـسـت بـراى او از اجـرمـثـل كـسى كه آن جناب را درك نموده باشد پس كوشش كنيد و انتظار كشيد هنيئا هنيئا براىشما اى عصابه مرحومه .(164)
و شيخ صدوق در ( كمال الدّين ) روايت كرده از آن جناب كه فرمود: از دين ائمه استورع و عفت و صلاح و انتظار داشتن فرج آل محمّد عليهم السلام (165) و نيز ازحضرت رضا عليه السلام روايت كرده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:افـضـل اعـمـال امـت مـن انـتـظـار فـرج اسـت از خـداونـد عـز وجل . و نيز روايت كرده از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود: منتظر امر ما مانند كسى استكه در خون خود غلطيده باشد در راه خداوند.(166)
و شـيـخ طبرسى در ( احتجاج ) روايت كرده كه ( توقيعى ) از حضرت صاحبالا مـر عـليـه السـلام بـيـرون آمـد بـه دسـت مـحمّد بن عثمان و در آخر آن مذكور است كه دعابسيار كنيد براى تعجيل فرج به درستى كه فرج شما در ان است .(167)
و شـيـخ طـوسـى رحـمـه اللّه در ( غـيـبـت ) ازمفضل روايت كرده كه گفت : ذكر نموديم قائم عليه السلام را و كسى كه مرد از اصحاب ماكـه انـتـظـار او را مـى كـشيد پس ‍ حضرت ابوعبداللّه عليه السلام فرمود به ما كه چونقـائم عليه السلام خروج كند كسى بر سر قبر مؤ من مى آيد پس به او مى گويد كه اىفـلان بـه درسـتى كه ظاهر شد صاحب تو پس اگر خواهى كه ملحق شوى پس ملحق شو واگر مى خواهى كه اقامت كنى در نعمت پروردگار خود پس اقامت داشته باش .(168)
و شيخ برقى در ( محاسن ) از آن جناب روايت كرده كه فرمود به مردى از اصحابخـود كـه : هـركـه از شـمـا بـمـيـرد بـا دوسـتـى اهـل بـيـت و انـتـظـار كـشـيـدن فـرج ،مـثـل كـسى است كه در خيمه قائم عليه السلام باشد، (169) و در روايت ديگربـلكـه مـثـل كـسـى اسـت كـه با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم باشد. و در روايتديـگـر مـانـنـد كـسـى اسـت كـه در پيش روى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم شهيدگردد. و نيز از محمّد بن فضيل روايت كرده كه گفت فرج را از حضرت رضا عليه السلامسـؤ ال كـردم ، حـضـرت فـرمـود كـه آيـا انـتـظـار فـرج از فـرج نـيـسـت ، خـداى عـز وجـل فـرمـوده : فـَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ؛(170) شما انتظار بريدبه درستى كه من با شما از انتظار برندگانم . يعنى انتظار بريد فرج مرا و من انتظارمـى بـرم آن وقـتـى را كـه بـراى ايـن مـصلحت دانستم كه آن وقت در رسد. و نيز از آن جنابروايـت كـرده كـه فـرمـود: چـه نـيـكـو اسـت صـبـر انـتـظـار فـرج ، آيـا نـشـنـيـده اىقول خداوند را كه فرمود:
( فـَارْتـَقـِبـُوا اِنّى مَعَكُمْ رَقيبٌ ) (171) ، ( وَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَالْمـُنـتـظـريـنَ ) .(172) پس بر شما باد به صبر زيرا كه فرج مى آيدبـعـد از نـاامـيـدى و بـه تـحـقـيـق كـه بـودنـد پـيـش از شـمـا كـه از شـمـا صبر كننده تربودند.(173)
دعا براى سلامتى امام زمان عليه السلام
سـوم ـ از تـكـاليـف ، دعـا كـردن اسـت از بـراى حـفظ وجود مبارك امام عصر عليه السلام ازشـرور شـياطين انس و جن و طلب تعجيل و نصرت و ظفر و غلبه بر كفار و ملحدين و منافينبراى آن جناب كه اين نوعى است از اظهار بندگى و اظهار شوق و زيادتى محبت و دعاهاىوارده در ايـن مـقـام بـسـيـار اسـت يـكى دعايى است كه از يونس بن عبدالرحمن مروى است كهحـضـرت امام رضا عليه السلام امر مى فرمودند به دعا كردن براى حضرت صاحب الا مرعـليـه السـلام به اين دعا: اللهم ادفع عن وليك و خليفتك و حجتك تا آخر و من اين دعا را در( كـتـاب مـفـاتـيـح ) در بـاب زيـارت حـضـرت صـاحـب الا مـر عـليـه السـلامنـقـل كـردم ، و ديـگـر صلوات منسوبه به ابوالحسن ضراب اصفهانى است كه ما آن را در( مفاتيح ) در آخر اعمال روز جمعه نقل كرديم ، و ديگر اين دعاى شريف است :
( اَللّهُمَ كُنْ لِوَلِيِّكَ (فلان بن فلان و به جاى فلان بن فلان مى گويى ) اَلْحُجَّةِ بْنِالْحـَسـَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ فى هذِهِ السّاعَةِ وَ فى كُلِّ ساعَةٍ وَليّا وَ حافِظَا وَقائِدَا وَ ناصِرا وَ دَليلا وَ عَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعَا وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلا ) .
مـكرر مى كنى اين دعا را در شب بيست و سوم ماه رمضان در حالت ايستاده و نشسته و بر هرحـالتـى كـه بـاشـى در تـمام آن ماه و هر قسم كه ممكن شود تو را و هر زمان كه از دهرتحـاضـر شـود مـى گـويـى بـعـد از تـمـجـيـد حـق تـعـالى و صـلوات بـر پـيـغـمـبـر وآل او صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم ايـن دعـا را و دعـاهاى ديگر نيز وارد شده كه مقا نقلشنيست هركه طالب است رجوع به ( نجم ثاقب ) كند.(174)
صدقه دادن براى حفظ وجود امام زمان عليه السلام
چـهـارم ـ صـدقـه دادن اسـت بـه آنچه ممكن شود در هر وقت براى حفظ وجود مبارك امام عصرعليه السلام ، و چون هيچ نفسى عزيز و گرامى تر نيست و نبايد هم باشد از وجود مقدسامـام عـصـر عـليـه السـلام ، بـلكه محبوب تر از نفس خويش كه اگر چنين نباشد در ايمانضـعـف و نـقـصـان و در اعـتـقـاد خـلل و سـسـتـى اسـت چـنـانـچـه بـه اسـانـيـد مـعـتـبـره ازرسـول خـدا صـلى اللّه عليه و آله و سلم مروى است كه فرمود: ايمان نياورد احدى از شماتـا آنـكـه بـوده بـاشـم مـن و اهـل بـيت من محبوب تر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم وچـگـونـه چـنـيـن نـبـاشـد و حـال آنـكـه وجـود و حـيـات و ديـن وعقل و صحت و عافيت و ساير نعم ظاهريه و باطنيه تمام موجودات از پرتو آن وجود مقدسو اوصياى او است عليهم السلام . و چون ناموس عصر و مدار دهر و منير آفتاب و ماه و صاحبايـن قـصر و بارگاه و سبب آرامى زمين و سير افلاك و رونق دنيا از سمك تا سماك حاضردر قـلوب اخـيـار و غـايـب از مردمك اغيار در اين اعصار حضرت حجة بن الحسن عليهما السلاماسـت و جـامـه صـحـت و عـافـيـت انـدازه قـامـت مـوزون آن نـفـس مـقـدس و شـايـسـتـه قـدمعتدل آن ذات اقدس است پس بر تمامنى خودپرستان كه تمامى اهتمامشان در حفظ و حراستو سـلامـتـى نـفـس خـويـش اسـت چـه رسد به آنانكه جز آن وجود مقدس كسى را لايق هستى وسـزاوار عـافـيت و تندرستى ندانند لازم و متحتم است كه مقصود اولى و غرض اهم ايشان ازچـنـگ زدن بـه دامـان هـر وسـيـله و سـبـبـى كـه بـراى بـقـاى صـحـتاسـتـجـلال عـافـيـت و قـضـاى حـاجـت و دفـع بـليت مقرر شده چون دعا و تضرع و تصدق وتوسل ، سلامتى و حفظ آن وجود مقدس باشد.(175)
تنبيه يكى از اولياءاللّه به دست امام زمان عليه السلام
پـنـجـم ـ حـج كردن و حجه دادن به نيابت امام عصر عليه السلام ، چنانچه در ميان شيعيانمرسوم بود در قديم و آن جناب تقرير فرمودند چنانچه قطب راوندى رحمه اللّه در كتاب( خرائج ) روايت كرده كه ابومحمّد دعلجى دو پسر داشت يكى از آن دو صالح بوداو را ابوالحسن مى گفتند و او مردگان را غسل مى داد و پسر ديگر او مرتكب مى شد محرماترا؛ و مردى از شيعيان ، زرى به ابومحمّد مذكور داد كه به نيابت حرت صاحب الا مر عليهالسـلام حج كند چنانچه عادت شيعيان در آن وقت چنين بود و ابومحمّد قدرى از آن زر را بهآن پـسـر فـاسـد داد و او را بـا خـود بـرد كـه بـراى حـضـرت حـج كند و وقتى كه از حجبـرگـشـت نـقـل كـرد كـه در مـوقـف يـعـنى عرفات جوان گندم گون نيكو هيئتى را ديدم كهمـشـغول تضرع و ابتهال و دعا بود و چون من نزديك او رسيدم به سوى من التفات نمود وفـرمـود: اى شـيخ ! آيا حيا نمى كنى ؟! من گفتم : اى سيد من ! از چه چيز حيا كنم ؟ فرمود:بـه تـو حجه مى دهند از براى آن كسى كه مى دانى ، و تو آن را به فاسقى مى دهى كهخـمـر مـى آشـامـد، نـزديـك اسـت كـه ايـن چـشـم تـو كـور شـود. پـس بـعـد از بـرگـشـتـنچـهـل روز نـگـذشـت مـگـر آنكه از همان چشم كه به آن اشاره شد جراحتى بيرون آمد و از آنجراحت آن چشم ضايع شد.(176)
احترام هنگام شنيدن نام امام زمان عليه السلام
شـشم ـ برخاستن از براى تعظيم [هنگام ] شنيدن اسم مبارك آن حضرت خصوص اگر اسممـبـارك قـائم عليه السلام باشد چنانچه سيرت تمام اصناف اماميه ـ كثرهم اللّه تعالى ـبر آن مستقر شده در جميع بلاد از عرب و عجم و ترك و هند و ديلم ، و اين خود كاشف باشداز وجـود ماءخذ و اصلى براى اين عمل اگر چه تاكنون به نظر نرسيده و لكن از چند نفراز عـلمـا و اهـل اطـلاع مـسـمـوع شـده كـه ايـشـان ديـدنـد خـبـر در ايـن بـاب بـعـضـى از علمانـقـل كـرده كـه ايـن مـطـلب را سـؤ ال كـردنـد از عـالم مـتـبـحـرجـليـل سـيد عبداللّه سبط محدث جزايرى و آن مرحوم در بعضى از تصانيف خود جواب دادندكـه خـبـرى ديـدند كه مضمون آن اين است روزى در مجلس حضرت صادق عليه السلام اسممـبـارك آن جـنـاب بـرده شـد پس حضرت به جهت تعظيم و احترام آن برخاست .(177)
فـقـيـر گـويـد: كـه ايـن بـود كـلام شـيـخ مـا در ( نـجـم ثـاقـب ) لكن عالم محدثجليل و فاضل ماهر متبحر نبيل سيدنا لاجل آقا سيد حسن موسى كاظمى ـ ( اَدامَ اللّهُ بَقاءُهُ) در ( تكمله امل الا مل ) فرموده آنچه كه حاصلش اين است : يكى از علماء اماميهعبدالرضا ابن محمّد كه از اولاد متوكل است كتابى نوشته در وفات حضرت امام رضا عليهالسـلام مـوسـوم بـه ( تـاجـيـج نـيران الا حزان فى وفات سلطان خراسان ) و ازمـتـفـردات آن كـتـاب ايـن اسـت كـه فـرمـوده روايـت شـده كـهدعـبـل خـزاعـى وقـتى كه انشاد كرد قصيده تائيه خود را براى حضرت رضا عليه السلامچـون رسـيـد بـه ايـن شعر: ( خُروُجُ اِمامٍ لامُحالَةَ خارِجٌ يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللّهِ بِالْبَرَكاتِ) .
حـضرت امام رضا عليه السلام برخاست و بر روى پاهاى مبارك خود ايستاد و سر نازنينخـود را خـم كـرد بـه سوى زمين پس از آنكه كف دست راست خود را بر سر گذاشته بود وگفت : ( اَللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ مَخْرَجَهُ وَانْصُرْنا بِهِ نَصْرَا عَزيزا، انتهى ) .
خواندن دعا در دوران غيبت كبرى
هـفـتـم ـ از تكاليف عباد در ظلمات غيبت ، تضرع و مسئلت از خداوند تبارك و تعالى به جهتحفظ ايمان و دين از تطرق شبهات شياطن و زنادقه مسلمين و خواندن دعاهاى وارده براى اينكار از جمله دعايى است كه شيخ نعماى و كلينى به اسانيد متعدده روايت كرده اند از زرارهكـه گـفـت : شنيدم از ابوعبداللّه عليه السلام مى فرمايد: به درستى كه از براى قائمعـليـه السـلام غـيـبـتـى اسـت پـيش از آنكه خروج كند پس ‍ گفتم : از براى چه ؟ گفت : مىترسد و اشاره فرمود با دست خود به شكم مبارك ، آنگاه فرمود: اى زراره ! او است منتظرو اوست كسى كه شك مى شود در ولادتش ، پس بعضى از مردم مى گويند كه پدرش مرد وجـانـشـيـنـى نـگـذاشـت و بـعـضـى از ايـشـان مـى گـويـد كـهحـمـل بود و بعضى از ايشان مى گويد كه او غايب است و بعضى مى گويد كه متولد شدپيش از وفات پدرش به دو سال و او است منتظر غير اينكه خداوند خواسته كه امتحان كندقـلوب شـيـعـه را، پس در اين زمان به شك مى افتند مبطلون . زراره گفت : پس گفتم فداىتو شوم ! اگر درك كردم آن زمان را كدام عمل را بكنم ؟ فرمود: اى زراره ! اگر درك كردىآن زمان را پس بخوان اين دعا را:
( اَللّهـُمَّ عـَرِّفـْنـى نـَفـْسـَكَ فـَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تـُعَّرِفـْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِفْ نِبيِّكَ اَللّهُمَّعَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِّنَكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى رَسُولَكْ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكْ اَللّهُمَّ عَرِّفْنِى حُجَّتَكْفَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَّرِفْنى حُجَّتَكْ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ) .(178)
و ديـگـر دعـايـى اسـت طـويـل كـه اولش هـمين دعا است ، پس از آن ( اَللّهُمَّ لاتُمِتْنى ميتَةًجـاهِليَّةً وَ لاتُزِغْ قَلْبى بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنى ) تا آخر دعا، و ما آن را در ملحقات ( كتابمـفـاتـيـح ) ذكـر كـرديـم و سـيـد بـن طـاوس در (جـمـال الا سـبوع ) آن را ذكر كرده بعد از ادعيه ماءثوره بعد از نماز عصر روز جمعه ،آنـگـاه فـرمـوده : و اگـر بـراى تـو عذرى باشد از جميع آنچه ذكر كرديم آن را از تعقيبعـصـر روز جـمـعـه پـس حذر كن از آنكه مهمل گذارى خواند آن را، يعنى اين دعا را، پس بهدرسـتـى كـه مـا شـنـاخـتـيـم ايـن را از فـضـل خـداونـدجل جلاله كه مخصوص فرموده ما را به آن ، پس اعتماد كن به آن .(179)
فـقـيـر گـويـد: كـه قـريـب بـه هـمـيـن كـلام سـيـد بـن طـاوس درذيل صلوات منسوبه به ابوالحسن ضراب اصفهانى فرموده اند و از اين كلام شريف چنانمـستفاد مى شود كه از جانب حضرت صاحب الا مر عليه السلام چيزى به دست آوردند در اينبـاب و از مـقـام ايـشـان مـسـتـبـعد نيست . و ديگر دعايى است كه شيخ صدوق روايت كرده ازعبداللّه بن سنان كه گفت : فرمود ابوعبداللّه عليه السلام كه زود است مى رسد به شماشبهه پس مى مانيد بدون نشانه و راهنما و پيشواى هدايت كننده و نجات نمى يابد و در آنشبهه مگر كسى كه بخواند دعاى غريق را. گفتم : چگونه است دعاى غريق ؟
فرمود مى گويى :
( يـا اَللّهُ يـا رَحـْمـنُ يا رَحيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ ) . پس ‍گفتم :
( يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالاَبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ ) .
سـپـس فـرمـود: بـه درسـتـى كـه خداوند عز و جل مقلب است قلوب و ابصار را و لكن بگوچنانكه من مى گويم : ( يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِى عَلى دينِكَ.(180))
استمداد و استغاثه به امام زمان عليه السلام
هـشـتـم ـ اسـتـمـداد و اسـتـعـانـت و اسـتـغـاثـه بـه آن جـنـاب در هـنـگـام شـدائد واهـوال و بـلايـا و امـراض و رو آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و نديدن راه چاره وخـواسـتـن از حـضـرتـش حـل شبهه و رفع كربة و دفع بليه ، چه آن جناب برحسب قدرتالهـيـه و عـلوم لدنـيـه ربـانـيـه بـر حـال هـر كسى در هرجا دانا و اجابت مسئولش توانا وفـيـضـش ‍ عـام و از نـظـر در امـور رعـايـاى خـود غـفـلت نكرده و نمى كند و خود آن جناب درتـوقـيعى كه براى شيخ مفيد فرستادند مرقوم فرمودند: كه علم ما محيط است به خبرهاىشـمـا و غـائب نـمـى شـود از عـلم مـا هـيـچ چيز از اخبار شما و معرفت به بلايى كه به مىرسد.(181)
و شيخ طوسى در ( كتاب غيبت ) روايت كرده به سند معتبر از جناب ابوالقاسم حسينبـن روح نـائب سوم رضى اللّه عنه كه گفت : اختلاف كردند اصحاب ما در تفويض و غيرآن ، پـس رفـتم نزد ابى طاهر بن بلال در ايام استقامتش يعنى پيش ‍ از آنكه بعضى مذاهبباطله اختيار كند پس آن اختلاف را به او فهماندم ، پس گفت : مرا مهلت ده ، پس او را مهلتدادم چـنـد روز آنـگـاه مـعـاودت كـردم بـه نزد او. پس ‍ بيرون آورد حديثى به اسناد خود ازحـضـرت صـادق عليه السلام كه فرمود: هرگاه اراده نمود خداى تعالى امرى را، عرضهمى دارد آن را بر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم آنگاه اميرالمؤ منين عليه السلام ،و يك يك از ائمه عليهم السلام تا آنكه منتهى شود به سوى صاحب الزمان عليه السلام ،آنگاه بيرون مى آيد به سوى دنيا و چون اراده نمودند ملائكه كه بالا برند عملى را بهسـوى خـداونـد عز و جل عرضه مى شود بر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم آنگاهعرضه مى شود بر خداوند عز و جل پس هرچه فرود مى آيد از جانب خداوند بر دست ايشاناسـت و آنـچـه بـالا مـى رود بـه سـوى خـداونـد عـز وجـل بـه سـوى ايـشـان اسـت و بـى نـيـاز نـيـسـتـنـد از خـداونـد عـز وجل به قدر به هم زدن چشمى .(182)
و سـيـد حـسـين مفتى كركى سبط محقق ثانى در ( كتاب دفع المناوات ) از ( كتاببـراهـيـن ) نقل كرده كه او روايت نمود از ابى حمزه از حضرت كاظم عليه السلام كهگفت : شنيدم آن جناب مى فرمايد: نيست ملكى كه خداوند او را به زمين بفرستد به جهت هرامـرى مـگـر آنـكه ابتدا مى نمايد به امام عليه السلام ، پس ‍ معروض مى دارد آن را بر آنجـناب و به هم درستى كه محل تردد ملائكه از جانب خداوند تبارك و تعالى صاحب اين امراسـت . و در خـبـر ابـوالوفـاى شـيـرازى اسـت كـهرسـول خـدا صـلى اللّه عـليه و آله و سلم فرمود به او كه چون درمانده و گرفتار شدىپـس استغاثه كن به حضرت حجت عليه السلام كه او تو را در مى يابد و او فريادرس ‍است و پناه است از براى هر كس كه به او استغاثه كند.(183)
و شـيـخ كـشـى و شـيـخ صـفار در ( بصائر ) روايت كرده اند از رميله كه گفت : تبشديدى كردم در زمان اميرالمؤ منين عليه السلام پس در نفس خود خفتى يافتى در روز جمعهو گـفـتـم نـمـى دانـم چـيـزى را بـهـتـر از آنـكـه آبـى بـر خـود بـريـزم يـعـنـىغـسـل كـنـم و نماز كنم در عقب اميرالمؤ منين عليه السلام ، پس چنين كردم آنگاه آمدم به مسجدپـس چـون امـيرالمؤ منين عليه السلام بالاى منبر برآمد آن تب به من معاودت نمود پس چونامـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام مـراجـعـت نـمـود و داخـل قـصـر شـدداخـل شـدم بـه آن جـنـاب ، فرمود: اى رميله ! ديدم تو را كه بعضى از تو، و به روايتى( پس ملتفت شد به من اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: اى رميله ! چه شده بود كه تورا ديـدم كـه بـعـضـى از اعـضـايـت در بـعـضـى درهـم مـى شـد. ) پـسنـقـل كردم براى آن جناب حالت خود را كه در آن بودم و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نمازعـقـب آن جـنـاب ، پـس فـرمـود: اى رمـيله ! نيست مؤ منى كه مريض شود مگر آنكه مريض ‍ مىشويم ما به جهت مرض او و محزون نمى شود مگر آنكه محزون مى شويم به جهت حزن او ودعـا نـمـى كـنـد مـگر آنكه آمين مى گوييم براى او و ساكت نمى شود مگر آنكه دعا مى كنيمبـراى او، پـس گـفـتم به آن جناب يا اميرالمؤ منين عليه السلام فداى تو شوم اين لطف ومـرحـمـت بـراى كـسـانـى اسـت كـه بـا جـنـاب تـوانـد در ايـن قـصـر، خـبـر ده مـرا ازحـال كـسانى كه در اطراف زمين اند؟ فرمود: اى رميله ! غايب نيست يا نمى شود از ما مؤ منىدر مشرق زمين و نه در مغرب آن .(184)
و نـيـز شـيـخ صـدوق و صـفار و شيخ مفيد و ديگران به سندهاى بسيار روايت كرده اند ازجـناب باقر و صادق عليهم السلام كه فرمودند: به درستى كه خداوند نمى گذارد زمينرا مـگـر آنـكـه در آن عـالمى باشد كه مى داند زياده و نقصان را در زمين ، پس اگر مؤ منينزياد كردند چيزى را بر مى گرداند ايشان را و به روايتى ( مى اندازد آن را ) ، واگـر كـم كردند تمام مى كند براى ايشان ، و اگر چنين نبود مختلط مى شد بر مسلمين امورايشان ، و به روايتى ( حق از باطل شناخته نمى شد ) .(185)
نسخه برآورده شدن حاجات
در ( تـحـفـة الزائر ) مجلسى و ( مفاتيح النجاة ) سبزوارى مروى است كههـركـه را حـاجتى باشد آنچه مذكور مى شود بنويسد در رقعه اى و در يكى از قبور ائمهعـليـهـم السـلام بـيـنـدازد يـا بـبـنـدد و مـهـر كـنـد و خـاك پـاكـى راگـل سـازد و آن را در مـيـان آن گـذارد و در نـهـرى يـا چـاهى عميق يا غدير آبى اندازد بهحضرت صاحب الزمان عليه السلام مى رسد و او بنفسه متولى برآوردن حاجت مى شود.
نسخه رقعه مذكوره
( بـِسـْمِ اللّهِ الرَّحـمـنِ الرَّحـيـمِ كـَتـَبْتُ يا مَوْلاىَ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْكَ ـ مَسْتَغيثا وَشَكَوْتُ ما نَزَلَ بى مُسْتَجيرا بِاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بِكَ مِنْ اَمْرٍ قَْد دَهَمَنى وَ اَشْغَلَ قَلْبى وَاَطـالَ فـِكْرى وَ سَلََبنى بَعْضَ لُبّى وَ غَيَّرَ خَطيرَ نِعْمَةِ اللّهِ عِنْدى اَسْلَمَنى عِنْدَ تَخَيَّلِوُرُودِهِ الْخـَليلُ وَ تَبَرَّءَ مِنِّى عِنْدَ تَرائى اَقْبالِهِ اِلَىَّ الْحَميمُ وَ عَجَزَتْ عَنْ دِفاعِهِ حيلَتى وَخـانـَنى فى تَحَمُّلِهِ صَبْرى وَ قُوَّتى فَلَجَاْتُ فيهِ اِلَيْكَ وَ تَوَّكَلْتُ فى الْمَسْئَلَةِ للّهِجـَلَّ ثـَنـاؤُهُ عـَلَيـْهِ وَ عـَلَيـْكَ فـى دِفـاعـِهِ عـَنـّى عِلْما بِمَكانِكَ مِنَ اللّهِ رَبِّ العالَمينَ وَلىِّالتَّدْبـيـرِ وَ مـالِكِ الاُمـُورِ واثـِقـا بـِكَ فِى الْمُسارِعَةِ فِى الشَّفاعَةِ اِلَيْهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فىاَمْرى مَتَيَقّنا لاِجابَتِتِه تَبارَكَ وَ تَعالى اِيّاكَ بِاِعْطائى سُؤْلى وَ اَنْتَ يا مَوْلاىَ جَديرٌبِتَحْقيقِ ظَنّى وَ تَصْديقِ اَمَلى فيكَ فى اَمْرِ كَذا وَ كَذا ) (و به جاى كذا و كذا نام حاجتخـود را ببرد) ( فيما لا طاقَةَ لى بِحَمْلِهِ وَ لاصَبْرَ لى عَلَيْهِ وَ اِنْ كُنْتُ مُسْتَحِقّا لَهُ وَلاَضـْعافِهِ بِقَبيحِ اَفْعالِى وَ تَفْريطى فِى الْواجِباتِ الَّتى للّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاَغثِنى يامـَوْلاىَ صـَلَواتُ اللّهِ عـَلَيـْكَ عـِنـْدَ اللَّهـَفِ وَ قـَدِّمِ الْمَسْئَلَةَ للّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فى اَمْرى قَبْلَحـُلُولِ التَّلَفِ وَ شـَمـاتـَةِ الاَعْداءِ فَبِكَ بَسَطَتِ النِّعْمَةُ عَلَىَّ وَ اَسْئَلِ اللّهَ جَلَّ جَلالِهِ لىنـَصْرا عَزيزا وَ فَتْحا قَريبا فيهِ بُلُوغُالا مالِ وَ خَيْرُ الْمَبادى وَ خَواتِيمُ الاَعْمالِ وَ الاَمْنُمـِنَ الْمـَخاوِفِ كُلُّها فى كُلِّ حالٍ اِنَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ لِما يَشاءُ فَعّالٌ وَ هُوَ حَسْبى وَ نِعمْ الْوَكيلُفِى الْمَبْدَءِ وَ الْمالِ. )
آنگاه بر بالاى آن نهر يا غدير برآيد و اعتماد بر يكى از وكلاى حضرت نمايد يا عثمانسـعيد العمروى يا ولد او محمّد بن عثمان يا حسين بن روح يا على بن محمّد السمرى و يكىاز آن جماعت را ندا نمايد و بگويد:
( يـا فـُلانَ بـْنَ فـُلانٍ سـَلامٌ عـَلَيـْكَ اَشـْهـَدُ اَنَّ وَفـاتـِكَ فـىسَبيل اللّهِ وَ اَنَّك حَىُّ عِنْدَاللّهِ مَرْزُوقٌ خاطَبْتُكَ فى حَياتِكَ الَّتى لَكَ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّوَ هـذِهِ رُقْعَتى وَ حاجَتى اِلى مَوْلا نا عليه السلام فَسَلِّمْها اِلَيْهِ وَ اَنْتَ الثِّقَةُ الاَمينُ ).(186)
پس نوشته را در نهر يا چاه يا غدير اندازد كه حاجت او برآورده مى شود.
و [محدث نورى مى فرمايد:] از اين خبر شريف چنين مستفاد مى شود كه آن چهار شخص معظمچـنـانـچـه در غـيـبـت صغرى واسطه بودند ميان رعايا و آن جناب در عرض حوائج و رقاع وگرفتن جواب و ابلاغ توقيعات ، در غيبت كبرى نيز در ركاب همايون آن جناب هستند و بهايـن مـنـصـب بـزرگ مـفـتـخـر و سـرافـرازنـد پـس معلوم شد كه خوان احسان و جود و كرم وفضل و نعم امام زمان عليه السلام در هر قطرى از اقطار ارض براى هر پريشان درماندهو گـم گـشـتـه و وامـانـده و مـتـحـير و نادان و سرگشته و حيران گسترده و باب آن باز وشارعش عام با صدق اضطرار و حاجت و عزم با صفاى يويت و اخلاص سريرت اگر ناداناسـت شـربـت عـلمش بخشند و اگر گمشده است به راهش رسانند و اگر مريض است لباسعافيتش پوشند.

next page

fehrest page

back page