از تاريخ تدوين كتاب نهج البلاغه حدودا هزار سال مىگذرد، يعنى مرحوم سيد رضى كه اين كتاب را تدوين كردند و اين خطبهها و نامهها را جمعآورى كردند، در حدود سال 400 هجرى و اواخر قرن سوم به اين كار دست زدند بنابراين نهج البلاغه كتابى هزار ساله است.
بخشى از نهج البلاغه مجموعهى سخنرانىهاى امير مؤمنان است. چه قدر اين خطابهها پر مغز است كه از زمان تدوين اين كتاب تا امروز صدها كتاب دربارهى اين سخنرانىها و شرح و بيان مسايل آنها نوشته شده است. شما ملاحظه كنيد كه اين سخنرانيهاى سطح بالا كه علماى بزرگ و متفكران نيرومند - از شيعه و سنى - در حاشيه و شرح آن سخنورى كردهاند، در كجا ادا مىشد؟ در مسجد كوفه، چه زمانى؟ ميان سالهاى سى و پنج و چهل هجرى (هزار و سيصد و شصت سال قبل). سطح فرهنگ و انديشهى مردمى كه در جامعهى اسلامى آن روز زندگى مىكردند، آن چنان بالا بود كه وقتى على بن ابى طالب عليهالسلام اين سخنان عميق و پر مغز را در منبر ادا مىكرد، زن و مرد و كوچك و بزرگ سخن او را مىفهميدند... .
پس همان طور كه مىبينيد سطح فرهنگ جامعهى علوى بالاست و در آن حدى است كه نهج البلاغه را مىفهمد.
ما امروز بعد از گذشت هزار سال از تدوين نهج البلاغه، بيشتر قدر اين كتاب را مىدانيم تا يك عالم بزرگ در قرن چهارم هجرى. ما در قرن چهاردهم هجرى هستيم؛ يعنى بشريت به طور طبيعى رو به سختى پيش رفته و سخن و پيام على عليهالسلام و آهنگ اسلام از حنجرهى او برايش مغتنمتر است تا قرنها پيش.
اولا اين كتاب يك كتاب دست اول اسلامى است و در اين شرايط تاريخى كه با صدر اسلام تقريبا 1400 سال فاصله داريم، منابع دست اول و اصيل اهميت ويژهيى دارد.
اگر ما بتوانيم متون صدر اسلام را احيا كنيم، كمك زيادى به ايجاد يك محور اصلى براى اين اجتهادها كردهايم. نهج البلاغه را از اين ديدگاه نگاه كنيم. نهج البلاغه با اين ديدگاه هرگز با كتاب حديث فلان صحابى يا تابعى كه پنجاه سال، شصت سال صد سال و يا صد و چهل سال بعد از هجرت بوده قابل مقايسه نيست.
بسيارى از كارهاى لازم در طول بيش از هزار سالى كه از تدوين اين كتاب شريف مىگذرد انجام گرفته است. شايد در كتابخانهها نسخ خطى اين آثار ارزشمند محفوظ باشد كه بايد جستجو و پيدا كرد. احتمال هم دارد كه بعضى از آنها در طول زمان، در معرض حوادث قرار گرفته و از بين رفته باشد در حال اين كارها بايد انجام بگيرد.
محققان، نهج البلاغه را براى اين زمان بسيار قدر بدانند. حقيقت اين است كه اگر ما امروز ((هزارهى نهج البلاغه)) را مىگيريم، بايد بدانيم كه اين كتاب عزيز اقلا نهصد و پنجاه سال از هزار سال را در انزوا و سكوت بوده است و جز دانشوران و خواص، كسى از نهج البلاغه جز نامى نمىدانست. يك بعد ديگر از ابعاد ارزش و اهميت نهج البلاغه ترسيم شخصيت اميرالمؤمنين عليه الصلاه و السلام است؛ چيزى كه ما امروز به آن كمال احتياج را داريم.
اميرالمؤمنين على عليهالسلام اين چهرهى ناشناخته، اين انسان والا، اين نمونهى كامل مسلمانى كه اسلام مىخواهد انسانها آنچنان ساخته بشوند؛ در لابلاى اوراق و سطور نهج البلاغه كاملا شناسايى و تعريف مىشود.
نهج البلاغه در حقيقت كتاب معرفى على بن ابى طالب عليهالسلام است. چگونه ممكن است كسى به افقهاى اسرارآميز و شگفت آور، و واديهاى گوناگون معرفتى - كه در نهج البلاغه است - دست نيافته باشد و بتواند آنها را اين گونه زيبا و جذاب ترسيم و توصيف كند.
در نهج البلاغه همهى ابعاد يك شخصيت والاى انسانى وجود دارد و يك انسان كامل در نهج البلاغه مجسم مىشود و آن انسان كامل، خود اميرالمؤمنين عليهالسلام است. و اين نه فقط از باب شناسايى چهرهى اميرالمؤمنين عليهالسلام مهم است؛ بلكه از باب شناسايى اسلام و اين كه اسلام چگونه انسانى را مىخواهد بسازد، حايز اهميت است.
امروز بشريت معاصر از ما سؤال مىكند: ((اين اسلامى كه شما از آن دم مىزنيد و فكر مىكنيد رسالت آن جهانى است، در صدد ساختن چگونه انسانى است؟)) براى پاسخ چه كسى را بهتر و زيباتر و جامعتر و والاتر از على بن ابى طالب عليهالسلام مىتوان نشان داد؟ چهرهى على بن ابيطالب عليهالسلام در هيچ جا مانند نهج البلاغه آشكار نمىشود.
در حقيقت نهج البلاغه شخصيت خطى و رسمى اميرالمؤمنين است؛ يعنى على عليهالسلام خود نهج البلاغهى مجسم است و اين يكى ديگر از خصوصيات امير مؤمنان است. به آنچه كه مىگويد عمل مىكند و آنچه را كه مىخواهد در زندگى خود پياده مىكند.
شخصيت اميرالمؤمنين خود، كلمه به كلمه و سطر به سطر تفسير نهج البلاغه و قرآن است؛ لذا شما وقتى نهج البلاغه را مىخوانيد هم تاريخ و زندگى على عليهالسلام را دانستيد و هم اسلام را شناختيد.
ليكن مطالب اين كتاب كه در مجموع، درس زندگى اجتماعى براى مسلمانهاست، به طور مجرد از زندگى مطرح نشده است. گويندهى اين كلمات رئيس مملكت، حاكم و فرمانرواى بزرگى است كه حكومت او بر كشور پهناور و عظيمى گسترش داشته است. اين انسان بزرگ كه مسؤوليت ملك دارى و زمامدارى را هم بر دوش داشته، با احساس اين مسؤوليت عظيم چنين مطالبى را بر زبان جارى كرده است. نهج البلاغه مانند گفتههاى حكيمى نيست كه دور از غوغاى زندگى و فارغ از واقعيتها و مسايل گوناگونى كه در يك جامعه ممكن است مطرح باشد، مىنشيند و معارف اسلامى را بيان مىكند؛ بلكه سخنان انسانى است كه بار مسؤوليت ادارهى يك جامعهى عظيم را بر دوش خود احساس مىكند و داناى دين و بصير به همهى معارف اسلامى و قرآنى است و با دلى مالامال از معرفت و روحى بزرگ و در مقامى پرمسؤوليت، با مردم رو به رو مىشود، با آنها حرف مىزند و به سؤالات و استفهامات آنها پاسخ مىدهد. اين است زمينه و موقعيت صدور نهج البلاغه.
اين بزرگوار يكى از معجزات شگفت آور خدا در تاريخ بود و حادثهى شگفت آور ديگر اين بود كه قدر اميرالمؤمنين را در زمان خودش ندانستند. اين هم واقعا از آن حوادث شگفت آور و تلخ است. كار را به جايى رساندند كه - بر اساس آنچه كه در نهج البلاغه آمده است - ايشان به طور مكرر در زمان حكومت خودشان از دست مردم به خداى متعال شكوه مىكردند. دل آن بزرگوار پر از خون بود. با اين همه سعهى صدر و با اين همه گذشت در راه خدا و احكام الهى، آن بزرگوار در نهايت ضيق و عسرت در دوران زندگيش قرار گرفته بود.
اولين ترجمهيى كه از نهج البلاغه شده، توسط آقاى سيد على نقى فيض الاسلام - مترجم روحانى محترم - انجام گرفته است. او اولين كسى بود كه اين كتاب را همه فهم كرد و به دست مردم داد. كار ايشان كار مهمى بود كه من به آن ارج مىگذارم و قدردانى مىكنم.
از عالم جليل آقاى فيض الاسلام كه اولين بار اين كتاب را به فارسى ترجمه كرد و در اختيار مردم قرار داد و صداى نهج البلاغه را براى اولين بار به گوش مردم رساند؛ تشكر كردم و باز هم تشكر مىكنم. همچنين از چند نفر نويسندگان محترمى كه از نهج البلاغه ترجمههاى منتخب يا آزاد و به صورت بيان محتوا به دست دادهاند؛ به سهم خود سپاسگزارم.
اولين كسى كه در زمان ما نهج البلاغه را به ميان آورد، مرحوم فيض الاسلام بود. ايشان يكى از علماى بزرگ تهران و يك عالم آگاه و با اخلاص و روشنفكر بود اما رفت؛ لكن ترجمهى غنى نهج البلاغه را به دست مردم داد.
من مقيدم كه خدمت آن سيد بزرگوار را - كه حتى يك بار در عمرم او را از نزديك نديدم و اخيرا ايشان به رحمت ايزدى پيوستند - همه جا ذكر كنم تا خدمت بزرگ او براى جامعهى ايرانى فراموش نشود.
قبل از آن كه ترجمهى فيض الاسلام در اختيار ما قرار گيرد، جز ترجمهى ملا فتح الله كاشانى و كتابهاى قديمى و شرحهاى عربى چيزى در دست نداشتيم. قبل از اينها هم در محيطهاى مردمى و روشنفكرى و دانشجويى و دانش آموزى و حتى در محيط طلبگى و حوزهى علميه، از نهج البلاغه نشانى نداشتيم و ما امروز بايد اين موهبت را با عمل به نهج البلاغه جبران كنيم.
اين كتاب وقتى در كنار قرآن قرار بگيرد، يقينا تالى قرآن است، يعنى ما ديگر كتابى نداريم كه داراى اين حد از اعتبار و جامعيت و قدمت باشد. لذا احياى نهج البلاغه فقط وظيفهى ما شيعيان نيست، بلكه وظيفهى همهى مسلمانهاست، يعنى هر كس على بن ابى طالب عليهالسلام را قبول دارد و مسلمان است - چون در اسلام كسى نيست كه اين بزرگوار را قبول نداشته باشد - به عنوان احياى يك ميراث بى نظير اسلامى بايد نهج البلاغه را زنده كند و اين احيا نه فقط به معناى كثرت چاپ - كه زياد هم چاپ شده - بلكه به معناى كار كردن و تحقيق كردن در زمينهى آن است.
همچنان كه در زمينهى قرآن كريم كار شده و تفسيرهاى زيادى نوشته شده است، دربارهى نهج البلاغه هم بايد اين كارها انجام گيرد. همان طور كه قرآن خوانده مىشود، نهج البلاغه هم بايد خوانده شود؛ چون تالى و دنبالهى قرآن است. همان طور كه مسلمانها خودشان را موظف مىدانند با قرآن انس پيدا كنند و ندانستن قرآن را براى خود نقص مىشمارند؛ دانستن نهج البلاغه هم بايد نقص به حساب بيايد.
جاى يك ترجمهى كامل و همه جانبه از نهج البلاغه و جاى يك ترجمهى كامل و روشن و رسا از قرآن در جامعهى ما همچنان خالى است.
براى چندمين بار از همهى كسانى كه مىتوانند ترجمهى خوبى از قرآن كريم به فارسى تهيه كنند و ارايه دهند، خواهش مىكنم اين كار را بكنند جمهورى اسلامى بعد از پنج سال به نظرم قدرى دير كرده است؛ بايد اين كار زودتر انجام مىگرفت و هر چه مىگذرد ديرتر مىشود. به نظر من اشكالى ندارد كه چندين نفر شروع كنند به ترجمهى اين دو اثر مقدس و هر مقدار را كه مىتوانند پيش ببرند؛ چون به هر حال هيچ ترجمهيى كامل نخواهد بود. يعنى اين طور نباشد كه اگر كسانى شنيدند فلان نويسندهى خوب و آشنا به زبان عربى، مشغول ترجمهى نهج البلاغه يا قرآن شده است، از كار خود دست بكشند و كارى نكنند هر كسى شوق اين كار را در خود احساس مىكند، شروع كند. اگر ده ترجمهى بسيار خوب هم از قرآن كريم و نهج البلاغهى شريف داشته باشيم، زيادى نيست، هيچ اشكالى ندارد كه علايق و ذوقهاى گوناگون و ديدگاههاى مختلف از يك آيه يا يك جمله بتوانند خواننده را قدرى به ابعاد واقعى آن جمله نزديكتر كنند بنابراين به نظر من اين كار امروز در اولويت قرار دارد.
قرآن بدون حديث، مفسر و مبين ندارد و حديث بدون قرآن جهت ندارد، لذا اگر بخواهيم ايمان آگاهانه و عميق در جامعه داشته باشيم، بايد قرآن و حديث جايگاهى مقتضى در جامعه داشته باشند.
آشنايى با قرآن بايد در دانشگاهها معمول شود تا روح و فرهنگ قرآنى در مراكز علمى حاكميت يابد. در زمينهى حديث، ما نهج البلاغه را داريم كه مجموعهيى حديثى و كامل است و بسيارى از نيازها و راه حلهاى مسايل و مشكلات امروزى ما در اين كتاب جمع است.
انس با قرآن و نهج البلاغه چيز عجيبى است. نهج البلاغه واقعا تالى تلو قرآن است. انسان وقتى با نهج البلاغه يا با صحيفه سجاديه انس پيدا مىكند مىبيند كه چيزهاى نابى از اسلام در اختيار دارد.
ما جامعهى ايرانى متأسفانه قرنهاى متمادى از كتاب شريف و روشنگر مبين نهج البلاغه محروم بوديم. يك زندگى سعادتمند انسانى به لحاظ تمام ابعاد و با همهى خصوصيات، از نهج البلاغه قابل درس گرفتن است.
اگر بخواهيم خودمان و جامعهيى را كه شايستهى انسان است بسازيم و به اخلاق و خصال و عقايد نيكو و نشاط و اميد و آينده نگرى و خودسازى شخصى دست يابيم و به وظايف و تكاليفمان عمل كنيم و جامعهيى سراپا عقل و حق داشته باشيم و با اميد و جهاد و تلاش و پيروزى و موفقيت و بر مبناى يك فلسفهى عالمانه و درست حركت كنيم؛ مىبايست همهى اين درسها را از نهج البلاغه بياموزيم.
خودسازى فردى و سازندگى زندگى اجتماعى براى انسان لازم است.
البته نهج البلاغه يك ابعاد عرفانى هم دارد كه من خود را كوچكتر از آن مىدانم كه آن ابعاد را بفهمم و درك كنم. مجبورم به ظواهر آن كلمات اكتفا كنم و بگذرم. آنها را هم اهل الله و مردمان عارف و انسانهاى حكيم و دلهاى آشنا با خدا مىتوانند بفهمند.
اميرالمؤمنين عليهالسلام در سخنرانيهاى خود چه مىگويد؟ اين اميرى كه هم حاكم جامعهى اسلامى است و هم پايه و مايهيى از حكمت دارد چه گفته است؟ بديهى است كه سخن او مطابق با نيازهاست و چيزى را كه نياز قطعى آن مرحله از تاريخ اسلام طلب مىكند مىگويد و ممكن نيست غير از آن چيزى بگويد ممكن نيست كه آن طبيب حاذق دلسوز نسخهيى بنويسد كه بيمار او به آن احتياج ندارد. بنابراين ما از نسخهى اميرالمؤمنين على عليهالسلام يك چيز ديگر پيدا مىكنيم و آن وضعيت جامعهى اسلامى آن روز است.
حقيقت ديگرى كه وجود دارد و امروز ما را بيشتر از گذشته به نهج البلاغه مشتاق و محتاج مىكند اين است كه در طول تاريخ اسلام، متأسفانه با انحرافى كه از كج فهمى و جهالت از يك سو و غرض ورزى و دشمنى از سوى ديگر حاصل شده است، در آنچه كه از معارف اسلامى در اختيار ماست سردرگميهايى داشتهايم.
با اين كه مدتهاست تا حدود زيادى نهج البلاغه از فراموشى بيرون آمده و نام آن به گوش مردم رسيده و به نحوى در دسترس مردم قرار گرفته است ولى باز اعتقاد دارم كه در اطراف اين كتاب بايد تحقيقات علمى و همه جانبهيى انجام بگيرد، البته كارهايى كه تاكنون انجام گرفته و شمهيى از آنها در كتابنامهى نهج البلاغه درج شده است، قابل توجه و سزاوار تقدير و تشكر مىباشد.
دربارهى توجهى كه بايد به نهج البلاغه پيدا كنيم، مىخواهم هشدار بدهم: ما اين توجه را امروزه كم داريم، مثل اين كه نمىدانيم چه گنجينهى معرفت بىپايانى در اين كتاب وجود دارد، يا هنوز براى مردم ما - حتى محققين - اهميت دستيابى به منبع عظيم اين كتاب بى نظير، به طور كامل كشف نشده است.
اگر قرار باشد همين طورى كه شما داريد با دين و قرآن و نهج البلاغه و اسلام، خودتان را آشنا مىكنيد، پيش برويد؛ پايههاى امپراطوريهاى زر و زور در دنيا به وسيلهى شما متزلزل خواهد شد؛ لذا از شما مىترسند.
محققان، نهج البلاغه را براى اين زمان بسيار قدر بدانند. حقيقت اين است كه اكر ما امروز ((هزارهى نهج البلاغه)) را مىگيريم، بايد بدانيم كه اين كتاب عزيز از اين هزار سال اقلا نهصد و پنجاه سال را در انزوا و سكوت بوده است. جز دانشوران و خواص، كسى از نهج البلاغه نامى نمىدانست.
اين انقلاب در سايهى آموزشهاى اميرالمؤمنين عليهالسلام و با اتكا به قرآن و نهج البلاغه، به پيروزى رسيده است.
امروز تقريبا همان جامعهى اسلامى و علوى تشكيل شده و تقريبا همان شرايط در بيشتر ابعاد در جامعه و كشور ما حكم است.
امروز روز استفاده هر چه بيشتر از نهج البلاغه است.
امروز شرايطى مشابه شرايط حكومت دوران اميرالمؤمنين عليهالسلام است.
پس روزگار، روزگار نهج البلاغه است. امروز مىشود از ديدگاه دقيق و نافذ اميرالمؤمنين عليهالسلام به واقعيتهاى جهان و جامعه نگاه كرد و بسيارى از حقايق را ديد و شناخت و علاج دردها را پيدا كرد. همين است كه به نظر مإ؛ امروز بيش از هميشه به نهج البلاغه محتاجتريم.
امروزه براى ما نهج البلاغه از جهات مختلفى است، تأكيد مىكنم كه اين كتاب، گنجينهى بى نظير و تمام نشدنى است و امروز هم بيشتر از هميشه ملت و جامعهى اسلامى ما به آن نيازمند است.
مايهى خوشبختى بسيارى است كه همت برادران عزيز در بنياد نهج البلاغه شاهد تشكيل يك مجمع ديگر دربارهى اين كتاب شريف هستيم. بنده به عنوان يك فرد مسلمان و كسى كه مدتى از زندگى فكرى و مطالعاتى خودش را در زمينهى مباحث نهج البلاغه گذرانده است و به عنوان يك مسؤول در نظام جمهورى اسلامى، اين حركت را يك حركت مبارك و لازم و خوش عاقبت و مرحلهى كنونى را براى رسيدن به مراحل نهايى، مرحلهيى ابتدايى و فرخنده مىشمارم.
همت برادران در خور تقدير بسيار است و به اين مقدار هم نبايد بسنده شود، بايد خدمت به نهج البلاغه همچنان ادامه پيدا كند. البته در فاصلهى بين اين كنگره و كنگرهى سال گذشته، كارها و تلاشهايى در زمينههاى مختلف انجام گرفته است كه من در جريان بعضى از آنها اقرار گرفتهام؛ اما مىخواهم تأكيد كنم كه اين اجتماعات بايد مقدمهيى براى كارهايى عظيم باشد ما زمان بسيارى را با عدم ارتباط با نهج البلاغه گذراندهايم.
امروز با فرصتهايى كه وجود دارد بايد آن نقايص را جبران كنيم.
براى من خيلى دلنشين بود، اگر اين توفيق را پيدا مىكردم كه مثل يكى از شما در جلسات اين كنگره ارزشمند شركت فعال بكنم و مانند هميشه كه نهج البلاغه يكى از قبلههاى اميد فكرى ما بود و بسيارى از اوقاتمان به مطالعهى آن مىگذشت و در حوزهى تدريس و تدرس و فكر و مطالعهى ما جايگاه عمدهيى داشت؛ در اين محفل شريف علمى و ارزشمند هم مانند يك جستجوگر از اعماق اين اقيانوس عظيم بحثى را بررسى مىكردم و همه روزه در جلسات آن حاضر مىشدم.
به تدريج، نهج البلاغه به صحنهى زندگى آمد و به دست مردم افتاد مردم نمىدانستند نهج البلاغهيى هم وجود دارد. تنها جملاتى كه از نهج البلاغه شنيده بودند بيشتر در مذمت دنيا و بخش كمى از اخلاق بود و ديگر هيچ بعد از آن، قدرى نهج البلاغه دست به دست گشته است، كسانى بر آن شرح نوشتهاند و كسانى برداشتهاى خود را به نام شرح نوشتهاند.
همهى اين زحمات ارجمند و قابل تقدير است؛ اما در برابر عظمت نهج البلاغه و كارهايى كه بايد انجام گريد ناچيز است.
عواملى كه در درون جامعه به وجود مىآيد و جامعه را به ضعف انحطاط دچار مىكند و موجب زوال جامعه و دولت حق مىشود، در قرآن و حديث شمرده شده است. اگر قرآن و نهج البلاغه و احاديث را مطالعه كنيم. خواهيم ديد كه خداى متعال و اولياى معصومين اين موضوع را بسيار مهم دانستهاند و به قدر كافى به ما مردم دربارهى آن توصيه كردهاند و راه و چاه را نشان دادهاند.
رعايت حال عامهى مردم، كنار زدن طبقات ممتاز و نداشتن چنين طبقاتى در جامعهى اسلامى مورد نظر حضرت بوده است. اميرالمؤمنين در اين باره به مالك اشتر در آن فرمان معروف عظيم بى بديل اين گونه مىفرمايد:
((از همهى كارها محبوبتر در نزد تو آن كارى باشد كه در حق ميانهتر و حق گراتر و در عدل گستردهتر و همه شمولتر و نسبت به خشنودى عامهى مردم، فراگيرندهتر باشد. آن كارى را انتخاب بكن كه خشنودى عامهى مردم را تأمين بكند.)) عامهى مردم در مقابل خواص مردم و طبقات ممتاز.
اميرالمؤمنين عليهالسلام در نهج البلاغه دربارهى توحيد، نبوت، امامت، قيامت و معاد و قدرت خدا و مسايل اعتقادى بحثهاى مفصلى كردهاند كه اگر انديشمندان فقط به ترجمهى درست و توضيح مختصر همين مطالب بپردازند؛ حقايق بسيارى از ايدئولوژى اسلام در اختيار ذهن و دل شنوندگان و خوانندگان قرار خواهد گرفت. على عليهالسلام در اين خطبهها به فكر آن است كه مغزها را بسازد و هدايت كند.
سطح فرهنگ و انديشهى مردمى كه در جامعهى اسلامى آن روز زندگى مىكردند، آن چنان بالا بود كه وقتى على بن ابى طالب عليهالسلام اين سخنان عميق و پر مغز را در منبر ادا مىكرد، زن و مرد و كوچك و بزرگ سخن او را مىفهميدند... .
پس همان طور كه مىبينيد سطح فرهنگ جامعهى علوى بالاست و در آن حدى است كه نهج البلاغه را مىفهمد.
اگر مىبينيد سخن اميرالمؤمنين در آن روزگار كه دنياى جهالت و تاريكى بود، آن چنان مىدرخشيد كه همهى مرد و زن و كوچك و بزرگ وقتى آن سخنان را مىشنيدند، به قدر فهم خود درك مىكردند و امروز قرنها بعد از آن زمان دانشمندان و بزرگان و انديشمندان شرح اين كلمات را مىنويسند؛ به اين دليل است كه آن روز در جامعه انقلاب بود و هر روزى كه در جامعه انقلاب باشد قضيه همين گونه است.
اينها خطابههاى اميرالمؤمنين بود اين خطابهها از خطابههايى كه امروز شما در نهج البلاغه مىبينيد، زيادتر است.